پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
گفت وگو با دكتر محسن ميلاني
يك انقلاب استثنايي
009957.jpg
همشهري ديپلماتيك: دكتر محسن ميلاني از انديشمندان حوزه مطالعات انقلاب اسلامي است. او استاد علوم سياسي در دانشگاه فلوريداي جنوبي و رئيس دانشكده علوم سياسي اين دانشگاه است. از او كتاب شكل گيري انقلاب اسلامي در اختيار ماست كه توسط مجتبي عطارزاده ترجمه شده است. وي همچنين داراي 30 مقاله تحقيقي در مورد انقلاب اسلامي و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است.
009954.jpg
دكتر عباس ملكي
* اگر بخواهيم در مورد چرايي وقوع انقلاب اسلامي در ايران صحبت نمائيم، ناچار از تجزيه دلائل و علل به موضوعات ريزتر هستيم. برخي مي گويند انقلاب اسلامي در ايران اتفاق افتاد، چون مردم ايران مسلمان و متدين بوده و هستند. اگر بخواهيم از ديدگاه ميزان تعهد مردم به اسلام سخن بگوييم، مردمان كشورهاي ديگري هم هستند كه مانند ايرانيان مسلمان و مقيد به اسلام هستند، مانند مردم مصر و يا سودان كه در دومي اكثرا حافظ قرآن نيز هستند، يا عربستان سعودي. برخي ديگر معتقدند كه وضعيت اقتصادي ايران قبل از انقلاب خوب نبود. البته خوب نبود، اما در همان دوران كشورهايي بودند كه در آن ها مردم در خيابان ها از گرسنگي مي مردند. بنابراين از لحاظ اقتصادي وضع مردم ايران بدترين در دنيا نبود. شكاف بين پولدارها و فقرا نيز در برخي ديگر از كشورها وجود داشت. اگربا توجه به نزديكي كشورها به نيروهاي مسلط همچون آمريكا موضوع را مورد مطالعه قرار دهيم كشورهايي بودند كه از ايران خيلي وابسته تر به آمريكا بودند، مثل پاراگوئه. سؤال اساسي اين است كه چرا در ايران انقلاب اتفاق افتاد و در كشورهاي ديگر اين اتفاق نيفتاد؟
- به اين سئوال جواب كاملي نمي توان داد؛ و من فقط به يكي دو نكته اشاره خواهم كرد. يك رشته تئوري هاي بسيار جالب در مورد دلايل انقلاب موجود است. در اين تئوري ها، معمولا شرايط لازم از شرايط كافي انقلاب مجزا هستند. در مصر خيلي از شرايط لازم انقلاب موجود بود، ولي شرابط كافي انقلاب در آنجا مشاهده نمي گرديد. براي مثال چارلز تيلي ، يكي از معروف ترين تئوريسين هاي انقلاب، معتقد است كه براي پيروزي انقلاب، منابع وسيع و تشكيلات سراسري كشوري لازم است تا بتوان مردم را بسيج نمود. اين تشكيلات و منابع بايد تقريبا مستقيم و بدون اتكاء به حكومت باشد. يكي از كارهايي كه حكومت مصر براي ساليان متمادي در آن كشور انجام داده اين است كه علما و وعاظ مذهبي، عمدتاً سني را در بوروكراسي دولت مستحيل كرده، و اكثر علما پول بگير دولت بوده  و هستند؛ و مساجد نيز در كنترل دولت است. لذا براي علماي سني خيلي مشكل است كه ملت را بسيج كنند، يا بتوانند از منابعي كه در اختيار دارند در جهت انقلاب استفاده كنند. در صورتي كه در ايران يكي از مهم ترين دلائلي كه به علماي شيعه در 150 سال اخير اجازه داده تا در كليه جنبش هاي سياسي و اجتماعي ايران سهيم باشند و نقش مهمي در آنها بازي كنند، اين است كه منبع اصلي در آمد علما از دولت نبوده؛ و در عين حال آنان داراي تشكيلات سراسر كشوري بوده اند. دولت هم كمك مي كرده ولي علما از نوعي استقلال مالي بهره مي بردند و رابطه خيلي نزديكي با بازار و قشرها و طبقات پايين برقرار كرده اند. از زماني كه ميرزاي شيرازي فتواي معروف خود را، عليه استفاده تنباكو در زمان ناصرالدين شاه، صادر مي كند، همچنين در جنبش مشروطه و همين طور در 15 خرداد 1342 و انقلاب اسلامي 1357 علما موفق شدند توده هاي مردم را بسيج كنند. در همه اين موارد علما از تشكيلات و منابع خود در جهت بسيج مردم استفاده فوق العاده مؤثري كرده اند. فكر مي كنم هيچ نيروي سياسي ديگري در ايران داراي چنين تشكيلاتي نبوده است.
نكته ديگر اين است كه در ميان تمام كشورهاي اسلامي و در حال توسعه، ايران داراي سنت اصيل و غني انقلابي است؛ و در 150 سال اخير شاهد رشد چندين جنبش انقلابي، مترقي و ملي گرا بوده است. البته ايران تا امروز انقلابي نداشته، مگر انقلاب اسلامي ايران در 1357. جالب است كه در دوران شكوفايي جنبش مشروطه هيچ موقع لغت انقلاب استفاده نشد؛ و سال ها بعد از آن نهضت است كه تاريح نويسان و محققان صحبت از انقلاب مشروطه مي كنند. جنبش مشروطه يك جنبش اصلاح طلب و مترقي بود كه دستاوردهاي عمده اي، همچون تدوين و تصويب قانون اساسي و تشكيل مجلس شوراي ملي، را نصيب مردم ايران كرد؛ ولي جنبش مشروطه را نمي توان انقلاب ناميد. انقلاب يك دگرگوني كلي در بطن جامعه است كه طبقه حاكمه را، قانون اساسي مملكت را، طرز فكر طبقه حاكم را و ماهيت قدرت دولت را با سرعت فوق العاده عوض مي كند؛ و معمولا با خشونت همراه است و طبقات غيرحاكمه نيز در به وجود آوردن آن سهم مهمي را ايفا مي نمايند.
ما در ادبيات تطبيقي انقلاب، صحبت از اين مي كنيم كه انقلاب با كودتا و رفرم فرق دارد. انقلاب يك پديده مدرن است. ما تا قبل از انقلاب 1791 فرانسه در جهان انقلاب نداشتيم. با انقلاب فرانسه است كه مفهوم انقلاب به عنوان يك دگرگوني عظيم و برنامه ريزي شده سياسي، اقتصادي و اجتماعي به دنيا معرفي مي شود. تا امروز انقلاب در كشورهايي كه عقب افتاده باشند، يا فقر و فلاكت در آنها زياد است اتفاق نيفتاده است. انقلاب در كشورهايي اتفاق مي افتد كه شكافي بين رشد اقتصادي و رشد سياسي وجود دارد.
ساموئل هانتينگتون، وقتي از انقلاب صحبت مي كند، مي گويد انقلاب انفجار شركت اقشار مختلف در روند سياسي است. جامعه وقتي از لحاظ اجتماعي و اقتصادي رشد مي كند، طبقات و اقشار مختلف خواهان شركت در تصميم گيري هاي مهم دولت مي شوند. اگر دولت آنها را سركوب نمايد، براي مدتي مي تواند حكومت كند، كما اين كه شاه كرد. ولي موقعيت به جايي مي رسد كه ديگر نمي شود اين نيروها را كنترل كرد، و در اين حالت انقلاب به وقوع مي پيوندد.
حالا بر مي گردم به سوال اول شما در مورد مصر، اختلاف فاحش بين رشد اقتصادي و اجتماعي از يك طرف، و رشد سياسي از طرف ديگر، در بسياري از كشورهاي جهان سوم، مثل مصر، وجود دارد، ولي در آن كشورها انقلاب نمي شود، زيرا اين موضوع شرط لازم است ولي شرط كافي نيست. از شروط كافي سازماندهي، منابع و استقلال مالي كساني است كه خواهان سرنگوني رژيم حاكم هستند، و اين شرايط در مصر وجود نداشته است. شرط ديگر رشد ايدئولوژي انقلابي و اميدواري به پيروزي انقلاب است. همه مي دانيم تا زماني كه ملت به آينده بهتري اميد نداشته باشد؛ و مردم اميدوار نباشند كه مي توانند رژيم حاكم را از بين ببرند، زور مي تواند باعث تحميل ثبات و وضعيت جاري به مردم گردد. سيستم آپارتايد آفريقاي جنوبي را نگاه كنيد كه در آن در حدود 5 تا 10 درصد جمعيت سفيد 90 درصد جمعيت سياهان را براي ساليان سال در يك نظام غير انساني محكوم كرده بود، ولي زماني كه سياه پوستان معتقد شدند كه مي توانند آن سيستم غير انساني را تغيير دهند، جنبش انقلابي رشد كرد. شايد در ايران سياست دفاع از حقوق بشر آقاي كارتر اميدي به انقلابيون داد كه آمريكا ديگر از شاه طرفداري بي چون و چرا نخواهد كرد. در عين حال كه اين اميد موجود بود، اسلام گرايان صحبت از به وجود آوردن يك نظام جديد انقلابي هم مي كردند. آيت الله خميني بهتر از هر كس ديگري مردم را قانع نمود كه پيروزي عليه شاه ممكن است.
* ما خواننده هاي ايراني با اين موضوعات تا حدي آشنا هستيم؛ و در اين مورد كتاب هاي متعددي هست و آنچه شما مي گوييد در واقع اشاره به تشكيلات مذهبي بود. حالا برمي گرديم به اين كه جهان چگونه با اين انقلاب برخورد كرد؟ آيا مي شود دسته بندي كرد؟
- نكته اول در انقلاب ايران نقش حساس و اصلي دين در آن است. در انقلاب كبير فرانسه، انقلابيون برنامه هاي مشخص ضد كليساي كاتوليك را داشتند. براي نمونه موقعي كه انقلابيون روي كار آمدند تقويم مسيحي را عوض كردند و سال را با سال صفر آغازكردند. اين خيلي مهم است، به خاطر اين كه انقلابيون مي خواستند بگويند كه انقلاب فرانسه انقلاب جديدي است و مي خواهد دوره جديد و آزمايش نشده اي را آغاز كند. انقلابيون تمام ثروت كليسا را گرفته و ملي كردند و از همه مهم تر اين كه كشيش ها را مجبور كردند كه به جاي قسم خوردن به كليساي رم به دولت جديد انقلابي فرانسه قسم ياد كنند. در حقيقت در انقلاب فرانسه نوعي آينده نگري دموكراتيك وجود داشت. انقلاب 1917 در روسيه هم پايه و اساس ضدخدا و دين داشت و مانند انقلاب چين در سال 1949 خواهان تشكيل يك سيستم جديد سوسياليستي بود. در انقلاب ايران دنيا با يك پديده جديد انقلابي روبرو مي شود. ساليان سال متفكرين ماركسيست و غيرماركسيست فكر مي كردند هر چقدر جامعه به سمت صنعتي شدن پيش مي رود و مدرن تر مي شود، منزلت دين در آن كم رنگ تر مي شود. اين تصور باطل از كار درآمد. برعكس انقلاب فرانسه كه از سال صفر مي خواست شروع كند، انقلاب ايران مي خواهد به دوران طلايي تمدن اسلامي بازگردد. اين براي دنيا هم جالب بود، و هم بي نظير. بنابراين انقلاب ايران هم يك انقلاب مدرن و هم يك انقلاب سنتي بود؛ و در آن هم عناصر مدرن و هم سنتي موجود است. بسياري از چالش هايي كه در 27 ساله اخير در ايران با آن ها روبرو بوده ايم ناشي از تضاد بين عناصر مدرن و سنتي است كه اتفاقاً انقلاب هر دو را قوي تر نموده است. مطلب ديگري كه دنيا را متعجب كرد اين بود كه هيچ كس فكر نمي كرد كه رژيم پهلوي آبستن انقلاب باشد و به سادگي و به تندي از هم بپاشد. ايران نه در جنگ شكست خورده بود و نه وضع اقتصادي بدي داشت. در حقيقت دهه 1350 دهه طلايي اقتصاد ايران بود و در آن زمان قيمت نفت به شدت افزايش يافت. به علاوه ساواك قدرت مهيب و مهمي بود؛ و ارتش شاه پنجمين ارتش بزرگ دنيا بود. رژيم تقريبا تمام سازمان هاي مخالف را مات كرده بود. دول اتحاد جماهير شوروي و آمريكا مخالفتي با رژيم پهلوي نداشتند. لذا انقلاب اسلامي دنيا را مات و مبهوت نمود. دو عامل توجه دنيا را به انقلاب ايران جلب كرد. اول اين كه انقلاب ايران يكي از مردمي ترين انقلاب هاي تاريخ بود، و دوم اين كه مظهر و باني اين انقلاب يك رهبر نسبتا مسن ديني و ناشناخته براي دنيا بود. واكنش اوليه آمريكا به انقلاب ايران تركيبي از شگفتي و حيرت، و در عين حال سوءظن، بود. بعد از مسأله گروگان گيري در تهران سوء ظن آمريكا نسبت به انقلاب هر روز بيشتر گرديد.
* ببينيد اين نگاه بيرون به انقلاب بود كه شما گفتيد. آيا اين انقلاب رويكرد و تأثيري در جهان داشت؟
- اصولا تمام انقلاب ها تاثيرات عميق سياسي و جهاني داشته اند و انقلاب ايران نيز از اين اصل تاريخي مستثني نيست. انقلاب اسلامي ايران تأثير مهمي در دنياي اسلام به جا گذاشته است و به نهضت هاي اسلامي دو دهه اخير روح و جان تازه اي دميده است. گزاف نيست اگر بگويم كه انقلاب ايران اسلام را زنده كرد و آن را به عنوان نيرويي مهم در عرصه بين المللي مطرح نمود. انقلاب ايران در سياست هاي خارجي و داخلي دولت آمريكا هم تاثير گذاشته است. به جرات مي توانم بگويم كه انقلاب اسلامي و مسأله گروگان گيري سفارت آمريكا در تهران از عوامل قابل ملاحظه اي بود كه باعث شكست كارتر در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 1980 شد. خيلي ها در آمريكا معتقدند هستند كه اگر گروگان ها را دولت ايران قبل از انتخابات رياست جمهوري آمريكا آزاد مي كرد امكان شكست ريگان خيلي زياد بود. شكست كارتر نقطه عطفي در روي كار آمدن محافظه كاران در آمريكا است. از آن به بعد نو محافظه كاران كه با مسيحي هاي دست راستي اتحاد برقرار كرده بودند، حزب جمهوري خواه را زير كنترل خود قرار  دادند. بدين ترتيب نقش و منزلت عقايد مذهبي در سياست هاي داخلي و خارجي آمريكا زيادتر مي گردد.
منظور من اين نيست كه انقلاب ايران باعث به وجود آمدن جنبش محافظه كاري نو در آمريكا گرديد. منظور من اين است كه انقلاب ايران باعث رشد شديد محافظه كاري نو و دست راستي هاي مذهبي در آمريكا گرديد. انقلاب ايران در سياست خارجي آمريكا در خليج فارس نيز تأثير عميقي گذاشته و نيروهاي آمريكايي پس از جنگ اول خليج فارس وارد منطقه شدند. زماني كه انگليس در سال 1968 تصميم مي گيرد از منطقه خليج فارس خارج شود، محمدرضا پهلوي، در صحبت هايي كه با اسدالله علم دارد مخالفت خود را با حضور نيروهاي آمريكايي در خليج فارس به روشني اعلام مي كند. بعد از انقلاب ايران، به دليل تحولاتي كه در منطقه خليج فارس پيش مي آيد، آمريكايي ها نفوذ خودشان را در منطقه بيشتر مي كنند؛ تا جايي كه امروز تعداد قابل ملاحظه اي از سربازان و نيروهاي آمريكايي در خليج فارس حضور دارند.
* آيا انقلاب ها به صورت كلي قابل پيش بيني هستند؟
- اجازه بدهيد كه پاسخ اين سؤال را با اين نكته شروع كنم كه پيش گويي انقلاب به نظر من ممكن نيست. شما اگر دو سال قبل از فروپاشي رژيم پهلوي از من اين سوال را مي كرديد كه آيا در ايران انقلاب مي شود، من مسلما جواب منفي به شما مي دادم.
* در كتاب شما به نام شكل گيري انقلاب اسلامي شما چه رهيافتي را دنبال نموده ايد؟
- براي من خيلي جالب بود كه بدانم چه شد كه در ايران انقلاب شد. چرا اين انقلاب، اسلامي گرديد. براي جواب دادن به اين سؤال ها كتاب خود را به رشته تحرير درآوردم.
* كتاب ساختارش بر محور اين دو سؤال است كه چرا انقلاب شد، و چرا انقلاب، اسلامي شد؟
- چرا انقلاب شد و چرا انقلاب، اسلامي شد؛ و يك سوال فرعي كه چرا ملي گراها و چپ ها در اين انقلاب شكست خوردند؟ اگر طبقات مختلف و گروه ها و اقشار گوناگون در اين انقلاب شركت نمي كردند امكان از بين بردن رژيم پهلوي خيلي كم بود. كارگران، بازاري ها، ملي گراها، چپي ها، دانشجويان، اسلامي ها، غيراسلامي ها همه در انقلاب شركت كردند. اما علما برندگان اصلي انقلاب شدند. دلايل اين پيروزي را من در كتابم توضيح مي دهم.
در انقلاب چين، خيلي ها در آمريكا فكر مي كردند كه چيانكاي چك رهبر آينده چين خواهد بود، تصاوير او را بيشتر از هر كس ديگري روي جلد مجله تايم آمريكا چاپ كردند. اما چنين نشد و مائو برنده انقلاب شد و چين سوسياليست را ساخت. در ايران نيز پيروزي علما همه را شگفت زده كرد.
*در مورد انقلاب ايران نظريات مختلفي وجود دارد. شما بهتر مي دانيد. برخي معتقدند كه انقلاب ايران محصول توطئه غرب عليه شاه ايران كه از لحاظ نظامي ادعاهايي داشت بود. تدا اسكاچ پل، پس از وقوع انقلاب اسلامي در ايران، در مقاله اي نوشت، اگر در دنيا تنها يك انقلاب موجود باشد كه آگاهانه ساخته شده باشد، آن انقلاب، انقلاب ايران است. انقلاب ايران توسط مجموعه اي از تشكل هاي فرهنگي و سازماني ريشه دار و تاريخي شيعه همچون امام حسين (ع) و مراسم اسلامي، شبكه مساجد، روحانيت و... بگونه اي هوشيارانه  ساخته شد. ماروين زونيس شخص شاه را محور اساسي در حكومت پهلوي مي داند و به همين دليل به بررسي روان شناسانه شخصيت شاه پرداخته است. ميشل فوكو، در ريشه يابي دلايل انقلاب اسلامي، معتقد است كه اين انقلاب نمي تواند با انگيزه هاي مادي و اقتصادي صورت گرفته باشد؛ زيرا جهان شاهد شورش و قيام همه ملت ايران عليه قدرتي بود كه مشكلات اقتصادي آن به آن اندازه بزرگ و مهم نبود، بلكه تشيع، نفوذ عميق و تعيين كننده اي در دل انسان ها داشت و توانست نقش آفريني كرده و مردم را اين گونه عليه رژيمي كه بدون شك يكي از مجهزترين ارتش هاي دنيا را در اختيار داشت، و از حمايت آمريكا برخوردار بود، به خيابان ها بياورد. يك گروه از كساني كه بر اساس نظريه ماركسي انقلاب، به تحليل انقلاب ايران پرداخته اند، اين انقلاب را تنها قيام و حركت مي خوانند و معتقدند كه اساسا اين رخداد انقلاب نبوده است. گروه ديگر جريانات سال 1357 ايران را انقلاب مي دانند و مطابق نظريه تكامل تاريخ معتقدند كه انقلاب ايران حركت بورژوازي عليه سرمايه داري و فئوداليسم به صورت هم زمان بوده است. جيمز ديويس معتقد است كه انقلاب ها زماني رخ مي دهند كه مدتي طولاني از توسعه عيني اقتصادي و اجتماعي، توسط يك دوره كوتاه مدت عقبگرد سريع دنبال شود. توسعه طولاني باعث افزايش انتظارات مي گردد و ركود كوتاه مدت سبب ايجاد فاصله غيرقابل تحمل بين انتظارات و دريافت ها شده، و در نتيجه انقلاب به وقوع مي پيوندد. چالمرز جانسون، روند امور در جامعه را ماهيتاً مبتني بر رضايت و نه تضاد مي داند. او بر اين باور است كه تغيير و تحول امري طبيعي است و لزوماً انقلابي و خشونت آميز نيست؛ و انقلاب تنها يكي از شكل هاي تغيير اجتماعي است. شما چه نظري داريد و يا كداميك از اين رهيافت ها را مي پسنديد؟
- روي مطلبي حساس دست گذاشتيد كه فكر مي كنم از اشكالات عمده جامعه ما ايراني ها است. تزهاي توطئه بين ايرانيان بسيار محبوب هستند. همان طوري كه گفتيد يكي از اين تزهاي توطئه اين هست كه ايران پهلوي داشت به تندي جلو مي رفت. يك عده اجنبي برنامه ريزي كردند شاه را سرنگون كردند. بعضي ها مسأله نفت، و نقش شركت هاي نفتي، را مطرح مي كنند. متأسفانه از آنجايي كه فرهنگ ما فرهنگ نوشتني نيست، و فرهنگ شفاهي است، ما از اين تزهاي توطئه زياد داريم. فرهنگ دايي جان ناپلئون در ايران قوي است. معمولا كساني كه طرفدار تزهاي توطئه هستند بهانه مي آورند كه بدون تصميمات مهم در پشت درهاي بسته هيچ اتفاقي نمي تواند بيفتد. البته اين افراد نمي توانند مداركي در اثبات تزهاي خود ارائه دهند. بحث و گفتگو با چنين افرادي اتلاف وقت است. تزهاي توطئه را در حقيقت بايد در حوزه داستان نويسي، و نه در عرصه تجزيه و تحليل علمي، قرار داد.
در مورد انقلاب، من تا امروز مدرك و يا دليل قانع كننده اي نديدم كه من را قانع كند كه نيروهاي مرموز و مخفي خارجي رژيم شاه را از بين بردند. انقلاب اسلامي را ايراني به دست ايراني به پيروزي رساند؛ و مسئوليت آن نيز بر عهده مردم ايران است و بس. شاه در آخرين سال هاي حكومت خود نتوانست بازي را درست انجام بدهد؛ ضعف داشت، نفهميد كه ايران آبستن انقلاب است. من دليلي نمي بينم كه آمريكا بيايد جلوي رشد ايران را بگيرد. چرا آمريكا بيايد انقلاب در كشوري به وجود آورد كه داشت از آن ميلياردها دلار پول نفت، اسلحه و وسائل ديگر مي خريد و يكي از مهم ترين كشورها براي كنترل كردن و مهار اتحاد جماهير شوروي بود؟ البته بودند كساني كه در دولت آمريكا مي خواستند شاه را سرنگون يا تنبيه كنند. امكان دارد كه شركت هاي نفتي هم با شاه اختلاف شديد داشتند. ولي اين نكات اصلاً بدان معني نيست كه يك عده اي نشستند و برنامه سرنگوني رژيم پهلوي را طراحي كردند. كساني كه از اين تزها دفاع مي كنند نه به خودشان احترام مي گذارند، نه به ملت ايران. و از همه بدتر قدرت و بهاي بيش از حد به نيروهاي خارجي مي دهند. تا زماني كه ما نيروهاي خارجي را مسئول عمده اشكالات خود بدانيم قادر نخواهيم بود ايراني آباد و آزاد و مستقل بسازيم.
البته ما مي توانيم بگوييم انقلابيون انقلاب را نبردند، شاه آن را باخت، اين بدين دليل است كه مسأله رهبري در انقلاب خيلي مهم است. محمدرضا پهلوي مرد ضعيفي بود، و با آن كه 37 سال حكومت كرد حقايق جامعه را متوجه نشد. او در شرايط و موقعيت هاي حساس نمي توانست تصميمات قاطع بگيرد. موقعي كه كارتر به او فشار مي آورد كه تو بايد يك مقداري حقوق بشر را رعايت كني شاه دموكرات مي شود؛ ولي روز بعد همان ديكتاتور هميشگي مي شود. لغتي كه من در كتابم استفاده مي كنم دموكرات اتوكرات است، البته اين دو كاملا با هم در تضاد هستند و يك نفر نمي تواند هم خودكامه باشد و هم دموكرات. بنابراين شخصيت محمدرضا و روش حكومتي و خودكامگي او، و خلاصه ضعف در تصميم گيري، همگي دست به دست هم دادند و باعث از هم پاشيدگي سريع سلطنت پهلوي گرديدند. نكته مهمي كه آقاي زونيس به آن توجهي ندارد رهبري آيت الله خميني است. برخلاف محمدرضا پهلوي كه دچار ضعف تصميم گيري بود، آيت الله خميني از قدرت اراده و تصميم گيري قاطع برخوردار بود. او مي دانست چه مي خواهد، و با رهبري بي چون و چراي جنبش انقلابي، رژيم سلطنتي را نابود كرد. در جنبش 15 خرداد نيز ضعف تصميم گيري محمدرضا پهلوي معلوم مي شود. اسدالله علم در خاطرات خود يادآور مي شود كه دستور حمله به تظاهر كنندگان طرفدار آيت الله خميني را او در زماني كه شاه خواب بود، گرفت. در اوج انقلاب اسلامي، ضعف تصميم گيري شاه نيز به حد اعلاي خود رسيد. آيت الله خميني از اين ضعف استفاده كرده انقلاب را به پيروزي رساند.
* به نظر شما انقلاب از چه موقع شروع شد؟
- شروع دور جديد ناآرامي هايي كه منجر به انقلاب شد را من با نامه هايي كه ملي گراها و روشنفكران به امير عباس هويدا نوشتند مي بينم. مقاله اي كه در يكي از روزنامه هاي تهران عليه آيت الله خميني چاپ شد، نقطه عطفي در انقلاب بود. مسلماً عكس العمل مردم به اين مقاله سرعت انقلاب را افزايش داد و به آن جهت داد. آتش سوزي در سينما ركس و جمعه خونين از مسائل ديگري بودند كه ايران را به انقلاب نزديك تر كردند.
برگرفته از شماره 11 ماهنامه همشهري ديپلماتيك.

ايران
اقتصاد
انديشه
سخنگاه
سياست
كتاب
شهرآرا
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |