پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
گفت وگو با محسن كاظمي، نويسنده كتاب خاطرات عزت شاهي
هزارتوي يك جان ناآرام
009999.jpg
طرح: داوود كاظمي
آقاي عزت شاهي براي مجموعه اي كاركرد كه سانتراليسم دموكراتيك بر آن حاكم بود، گرچه شاخه اصلي اين سازمان بعدها پيكار نام گرفت ولي مغز اصلي و گرداننده سازمان درون خود زندان بود. سازمان مجاهدين در سال 54 اعلام تغيير مواضع ايدئولوژيك كرد و رسما ماركسيست شد
زهير توكلي
محسن كاظمي در سال هاي اخير به  نامي آشنا در حوزه تاريخ شفاهي ايران بدل شده است. كتاب اخير او خاطرات عزت شاهي كه ارديبهشت گذشته در نمايشگاه كتاب عرضه شد با حجمي 1000 صفحه اي، اكنون تنها پس از گذشت 9 ماه به چاپ چهارم رسيده است. كتاب قبلي او با عنوان خاطرات احمد احمد نيز هفت بار تجديد چاپ شد. خصوصيت منحصربه فرد او در تدوين خاطرات، پژوهش دامنه داري است كه در حين خاطره گويي راوي سپس نگارش خاطرات او، در پيرامون آن انجام مي دهد و حاصل اين پژوهش در كتاب خاطرات عزت شاهي پاورقي هاي مفصل و دقيقي است كه در انتهاي هر فصل در ذيل خاطرات آمده است همچنين او گفت وگوهايي جانبي به عنوان تأييد، نقض يا نقد خاطرات خود راوي با افرادي كه در ضمن خاطرات راوي از آنها اسم برده شده است و در اتفاقات شاهد يا شريك بوده اند، انجام مي دهد كه بخش قابل انتشار آنها در اين كتاب، ضميمه شده است. به بهانه ايام دهه فجر، گفت وگوي مفصلي با او درباره اين كتاب انجام داده ايم و در آن به عبرت آموزي از حركت هاي انقلابي دهه چهل و پنجاه نظر داشته ايم.
***
* يكي از نكته هاي جالب كتاب خاطرات عزت شاهي اين است كه او بنا بر هوش غريزي و تجربه اش تحليل هايي درباره سقوط آدم ها يا جريانات عرضه مي كند كه تا حدود زيادي روان شناختي است.
- زمينه هاي روان شناختي اين كتاب خيلي قوي است. عزت در فقر و مشقت بزرگ شده است. ممكن است برخي بگويند كه روي آوردن عزت به مبارزه مسلحانه، واكنش عقده هاي رواني اش بوده، چنان كه در خاطرات آورده كه مثلا مي زده شلوار هم كلاسي پولدارش را پاره مي كرده، اما اين چنين نيست. جالب است كه بدانيد در محاكم مربوط به همين ساواكي ها، آنها براي نجات خودشان از عزت استمداد مي طلبيدند، وقتي كمالي در محكمه گير مي افتد مي گويد: عزت كجاست كه بيايد مرا نجات بدهد بعضي از آدم ها با دو ماه زندان رفتن شكواييه تنظيم كردند عليه خيلي از بازجوهاي ساواك، ولي عزت شش سال زنداني بود و مي شود گفت كه او را تا مرز مرگ برده اند و آورده اند، بعضي وقت ها به وضعي رساندند كه از مرگ بدتر بوده ولي چنين كسي حاضرنشد كه حتي دو خط عليه آرش يا رسولي يا تهراني بنويسد. شما در هيچ كدام از پرونده هاي اينها نمي توانيد پيدا كنيد كه عزت يك برگ شكايت عليه اينها داده باشد. اتفاقا تا آنجا كه توانست به آنها كمك كرد. مي خواهم بگويم كه فقر و مشقت دوران كودكي و نوجواني تأثير داشت در شكل گيري شخصيت او، مثل درختي در دل كوير كه از نخوردن آب مجبور است مدام ريشه بيشتري بدواند تا به آب برسد. در زندان هم همان خطي را مي رود كه در سال 47 و 48 داشته مي رفته و به خاطر همين، شايد يكي از كساني كه از پرحجم ترين بايكوت ها در زندان آسيب ديد، خود همين آقاي شاهي باشد. يك مثال ديگر براي شخصيت بي خدشه و خراش و منزه از عقده ورزي در اين مرد، مسأله نادرالوقوع تغيير دادن نام است.
بعد از انقلاب، آرش و تهراني در دادگاه هايشان مي گويند كه آقاي عزت شاهي بايد به خاطر شكنجه هايي كه ما داديم، ما را حلال كند. آن روزها هر مبارزي هم كه در هر جمعي خاطره مي گفت، از عزت شاهي و مقاومت نستوهانه او زير شكنجه هاي شديد، ياد مي كرد. ايشان براي فرار از شهرت اسمش را تغيير داد تا نكند يك موقع خداي ناكرده، جايي، ارفاقي يا نظر لطفي در حق ايشان انجام بشود.
اتفاقا جاي كار روان شناسي دارد كه چطور مي شود يك فرد با اين پس زمينه مشقت و فقر در دوران كودكي و آن همه شكنجه هاي هولناك در زندان بدون اين كه حتي يك كلمه اعتراف دست ساواك بدهد و بعد از تحمل بايكوت خفقان آور سازمان مجاهدين خلق در زندان، چنين شخصيت بي كينه و بي عقده اي داشته باشد.
* يكي از مهم ترين زمينه هاي روان شناختي كه آقاي شاهي در خلال خاطرات به دست خواننده مي دهد، آن جاهايي است كه درباره ارتباط تشكيلاتي هرمي در سازمان مجاهدين خلق صحبت مي كند.
- آقاي عزت شاهي براي مجموعه اي كاركرد كه سانتراليسم دموكراتيك بر آن حاكم بود، گرچه شاخه اصلي اين سازمان بعدها پيكار نام گرفت ولي مغز اصلي و گرداننده سازمان درون خود زندان بود. سازمان مجاهدين در سال 54 اعلام تغيير مواضع ايدئولوژيك كرد و رسما ماركسيست شد. رجوي به عنوان رهبر شاخه زندان، اين حركت را فرصت طلبانه عنوان كرد اما حاضر هم نبود اقدامي عليه آن بكند و عملا از نظرات ماركسيستي دفاع مي كرد. اينها تحت تاثير مدزدگي آن زمان بودند. در آن برهه چپ بودن مد بود. اينها در زندان به دليل نداشتن عمق ايدئولوژيك كم مي آوردند و مجبور شدند در كنار ماركسيست ها قرار بگيرند. معدودي مثل عزت شاهي بودند كه مسير خودشان را مي رفتند و در آن ساختار فكري سئوال ايجاد كردند و به خاطر همين بايكوت شدند. مي شود گفت آنچه امروز تحت عنوان تخطئه و سركوب از سازمان مجاهدين مي بينيد، ريشه در گذشته دارد كه هر مخالفي را از سر راه برمي دارند، به هر عنواني و با هر شيوه اي كه خودشان مجاز بدانند.
*اين تا حدودي به خصيصه كيش شخصيت برمي گردد كه سانتراليسم دموكراتيك در اعضاي مركزيت ايجاد مي كند.
- بله، مثلا خود استالين را ببينيد، شايد هر جا بخواهيم مثال بزنيم بارزتر از سركوب هاي استالين پيدا نكنيم.
009966.jpg
*آسيب ديگر كه براي كادرهاي چنين احزابي به وجود مي آيد، مريدشدن آنهاست و اين فرآيند مريدبازي در اين كتاب خيلي ملموس توصيف شده است.
- شما مي گوييد مريدبازي، من اسمش را مي گذارم تشكيلات زده كردن آدم ها. اينها براي اين كه به هدفشان برسند، هر وسيله اي را مجاز مي دانند. براي رسيدن به اهدافشان ابتدا بايد آدمها را داشته باشند، آدم ها را با هر شيوه  اي نگه مي دارند، شده بايكوت و اگر نشد، از طريق ترتيب دادن پست هاي كاذب، تعريف جايگاه هاي خيالي برايشان، اگر هم شد با فروريختن باورهايشان. وقتي آدمها از خود تهي شوند و هيچ ازشان نماند مي توانند مثل يك ابزار آنها را در اختيار خودشان بگيرند و استفاده كنند و اگر فرد مقاومي مثل عزت شاهي حاضر نشود كه ابزارشان باشد سركوبشان مي كنند. روندي كه سازمان مجاهدين خلق، بعد از انقلاب طي كرد تا رسيد به 30 خرداد 60، يك ناگزير تاريخي بوده كه علاوه بر پيش زمينه هاي ايدئولوژيك و آن دو آليسم تاريخي آنها، اصلاح رواني و عاطفي آن در زندان شكل گرفته بوده است. تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان در سال 54، انشقاق بزرگي را بين مبارزين به وجود آورد. بعد از انتشار آن جزوه چند نفر از علماي در بند در اوين، براي اين كه اعلام كنند راه ما رسما از راه ماركسيست ها جداست، فتواي معروف نجاست ماركسيست ها را صادر مي كند. چرا اين فتوا شكل گرفت؟ تا قبل از انتشار جزوه تغيير مواضع ايدئولوژيك در سال 54، يك دلبستگي و شوق عجيب در بين مبارزين مسلمان به سازمان بود، شهيد عراقي را ببينيد، خود آقاي هاشمي را كه چه اعتقاد عجيبي به سازمان داشتند ولي اين دنياي خيالي و ذهني به يكباره در سال 54 فرو ريخت و باعث شد كه چنين موضعي اتخاذ شود. از آن طرف شاخه درون زندان سازمان كه خودشان را وارث آن تشكيلات عظيم مي دانستند، بيكار ننشستند، گفتند: صادركنندگان فتوا خودشان نجسند. در اين ميان كساني مثل بهزاد نبوي و صادق نوروزي شدند گروه جوشكارها كه بعدها تبعات اينها مي شود سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي. يك سري ديگر اتاق دويي ها هستند كساني مثل لاجوردي  و كچويي كه مي آيند و مي شوند حزب جمهوري اسلامي و اتفاقا بعد از پيروزي انقلاب، همين ماجراهاي درون زندان و اختلاف نظر اين دو گروه در داخل زندان بر سر چگونگي خط كشي بين مسلمانها با ماركسيست ها و مجاهدين خلق كه از قضيه فتواي نجاست شروع شد، به مرور زاويه بيشتري پيدا مي كند و خشت اول كه كج نهاده شده بود ديوار كج را تا ثريا مي برد. همين ماجراهاي درون زندان به نوعي در تسريع روند رويارويي مستقيم سازمان در برابر جمهوري اسلامي، غيرمستقيم اما عمده، تاثير گذاشت. نفرتي كه بعضي از زندانيان سياسي مسلمان در زندان، از سازمان پيدا كردند، مزيد بر علت اصلي شد كه همانا سهم خواهي سازمان بود و در واقع روند رويارويي را تسريع كرد. بالاخره اينها از زندان مشهد مورد بايكوت سازمان واقع شده بودند و بعد از انقلاب، علاوه بر شناخت و تجربه اي كه از آنها به دست آورده بودند، عواطف جريحه دار شده اي نيز داشتند.
*اتفاقا عزت در آنجا بحثي راجع به بريدن ها در زندان مي آورد و نشان مي دهد كه چطور زندان باعث مي شد كه آدم ها ببرند و نشان مي دهد كه چقدر ساواك و شاه موفق بودند. وقتي من اين كتاب را خواندم به اين تحليل رسيدم كه شكنجه ها لزوما براي اعتراف گيري نبوده است، براي شستشوي رواني و از بين بردن شخصيت زنداني ها، آنها را شكنجه مي كردند و بعد از شكنجه، در زندان، مراحل بعدي خالي كردن هويت انقلابي را از وجود آن شخص پي مي گرفتند. عزت بحث مي كند كه چطور خود زندان باعث مي شود كه طرف آرام آرام روحيه اش را از دست بدهد، به بي ثمربودن مبارزه اش معتقد شود. بعد راجع به بايكوت حرف مي زند و نقش آن فتوا را بررسي مي كند در سوق دادن اين آدم هاي بيمار به اين كه بايكوت كنند ديگران را و تاكيد مي كند كه پيش از هر كسي، خود اين بايكوت شده ها بودند كه مي بريدند و مي شدند خبرچين ساواكي ها يا عفونامه مي نوشتند و مي آمدند بيرون. الآن بعد از 27 سال خوب است روي اين ماجراها بازنگري شود.خيلي نادر است كه يك زنداني سياسي باسابقه و شكنجه ديده مثل عزت سعي كند كه در خاطراتش با يك كلام غيرمستقيم، هم زنداني هايش را تبرئه كند كه اگر بريدند، بايد شرايط را ديد.
- وقتي فرد احساس كند كه هيچ برايش نمانده است و هيچ چيزي برايش تعريف شده نيست، حاضر است به هر خس و خاشاكي دست بزند، مي خواهد دنبال تعريفي براي خودش باشد، سازمان رويه اش اين بود و ساواك هم در غليظ كردن آن اختلافات كه به آن بايكوت ها منجر مي شد، نقش داشت؛ چنان كه جزوه  تغيير مواضع را در سطح وسيع در داخل زندان تكثير كرده بود. به نظر من كساني كه در جشن سياسي شركت كردند، خطر اول را خطر مجاهدين مي دانستند و مي خواستند به هر مستمسكي شده، از زندان بيرون بيايند تا با جريان انحرافي مجاهدين مقابله كنند، چون بعضي هايشان هم بعد از بيرون آمدن از زندان دوباره به مبارزه روي مي آوردند و حتي در درگيري ها شهيد شدند. حتي جداي از جشن سياسي، ديگراني هم كه قبلاً عفو نوشته بودند و از زندان آزاد شده بودند، بعضاً به خاطر اين بوده است كه بتوانند دوباره مبارزه را به شكل ديگري در بيرون از زندان سازمان بدهند، بعضي از اين عفو نوشته ها بعداً شهيد شدند. به هر صورت بعد از انقلاب مهم ترين حادثه اي كه صرف نظر از جنگ، روي داد و ما هنوز هم داريم تبعات آن را پس مي دهيم، 30 خرداد 60 بود. عزت بعد از انقلاب تلاش مي كند كه ما به 30 خرداد 60 نرسيم و به خاطر شناخت دقيقي كه از اينها داشت، به مسئولان نظام توصيه كرده بود كه: سران اين سازمان چند نفر بيشتر نيستند، چند ماه اينها را بيندازيد زندان تا ارتباط آنها با هوادارانشان قيچي شود.
* مثلاً رجوي شهردار تهران مي شد، اين اتفاقات پيش نمي آمد.
- جنم رجوي اين نبود. فكر مي كنيد اگر مسعود شهردار تهران مي شد، به همين بسنده مي  كرد. اينها تماميت خواهند؛ همان حالت سانتراليزم دموكراتيك كه تمام مملكت با تمام آحادش بايد پيرو ما باشند، اينها چنين ساختار فكري دارند و مرور زمان هم ثابت كرده كه سازمان مجاهدين خلق هيچ نوع روند رو به اصلاحي را نمي تواند بپذيرد؛ اين مسئله را تنها در خاطرات عزت شاهي نمي بينيم، گريختگان خود سازمان مثل زركش، زرين نعل، بهمن بازرگاني و هادي شمس حائري هم در خاطراتشان بر محتوم بودن اين روند شهادت داده اند.
* يكي از نكات جالب توجه بحثي است كه آقاي عزت شاهي درباره  خانه هاي تيمي مطرح مي كند كه زندگي كردن در خانه هاي تيمي چقدر در شكست مبارزه آنها تاثير داشت، چون يك ذهنيت بسته و مريدوار پيدا مي كردند و هر چه مركزيت مي گفت، مي پذيرفتند چون خودشان نمي توانستند تحليل عيني از جامعه داشته باشند. نتيجه اش اين شد كه سازمان قبل از انقلاب كاملاً از هم پاشيد، به طور كامل قفل شد و بعد از انقلاب هم جوان هاي مردم را با همين روش داد دم تيغ. اين بحث ها مي تواند ره آوردي باشد براي جوان هاي ما كه در دام مريدشدن نيفتند و اين كه تذكري باشد به دولتمردهاي ما كه كيش شخصيت مي تواند آدم را به كجاها برساند؟
- خود عزت هم مريد بوده، در كتاب مي گويد: وقتي كه وحيد افراخته را گرفتند، من با خودم گفتم: مگر مي شود وحيد گير بيفتد؟ اگر دستگير شده باشد، مگر ممكن است يك كلمه هم حرف بزند؟ يا در خصوص عليرضا زمرديان كه گفته مي شود خيلي ها پشت سر او نماز مي خوانده و بعد ماركسيست مي شود. اين نشان مي دهد كه كيش شخصيت در تمام اينها بوده است و فقط مختص به بنيانگذاراني مثل حنيف نژاد يا سعيد محسن نمي شود. بايد دنبال اين رفت كه اين كيش شخصيت براي چه به وجود آمده است. اين در يك پروسه  اجتماعي شكل مي گيرد. اينها آدم هايي هستند كه واقعاً ظرفيت فكري بالايي دارند. بچه هايي هستند كه در دهه چهل وپنجاه نه الآن در آن موقع، غالباً فارغ التحصيل دانشكده فني دانشگاه تهران يا دانشگاه پلي تكنيك يا شريف (آريامهر سابق) هستند. حتي سعيد محسن مسئول تاسيسات وزارت كشور بوده است و اصلاً شايد قيام اينها و حركتشان هم به خاطر غيرعادي بودنشان بوده است. اينها از اين طرف خود بزرگ بيني هايي رابه خاطر همين ظرفيت هاي بالايشان دارند و از طرف ديگر به خاطر مدبودن چپ و نيز به خاطر جلوافتادن چريك هاي فدايي خلق از آنها در حادثه  سياهكل، دچار واكنش انفعالي و خود كم بيني مي شوند و به تبع آن به شتابزدگي مي افتند و در نتيجه در جشن هاي 2500 ساله چنان ضربه اي مي خورند كه مسيرشان را تغيير مي دهد. اين روند افراط و تفريط در تمام مدت حيات سازمان تا همين الان ادامه داشته است و شما هيچ وقت نمي توانيد آنها را در يك نقطه  اعتدال ببينيد.
009972.jpg
*بحث ديگر بحث نفاق است. در اين كتاب از تدوين جزوه هاي سازمان در مركزيت اول و سه قشري بودن اين جزوه ها صحبت شده است كه جزوه هاي مختص قشر يك يعني كادرهاي بالا رسما داراي آموزه هاي ماركسيستي است.
- اين نشان مي دهد كه نفاق از همان ابتدا در سازمان وجود داشته است.
* سازمان مجاهدين خلق ناگفته و نانوشته اعتقاد داشت و دارد به اين كه هدف وسيله را توجيه مي كند اين يعني عمل زدگي كه با خودش نفاق مي آورد.
- بسترهاي پيدايش اين نفاق، مقداري به بسترهاي خانوادگي اينها برمي گردد. نمونه هاي زيادي داريم كه مثال بارزش خانواده حنيف نژاد است كه در تبريز زندگي مي كردند و جريان هاي سياسي چپي مثل پيشه  وري را از نزديك ديده بودند. ديگري گريز از يك طبقه اجتماعي به طبقه ديگر است، اينها خانواده هايشان اكثرا متعلق به طبقه پايين جامعه بود و در بررسي زندگي اينها مي بينيم كه غالبا به خاطر فقر خانواده از بورس هاي تحصيلي استفاده مي كردند. ديگر اين كه خانواده هاي اينها معمولا سنتي بودند، اينها در فضاي مدرن دانشگاه قرار مي گرفتند و در جلساتي كه به دنبال علمي كردن دين بودند، دچار يك سري تعارض ها و تناقض ها مي شدند. براي حمل اين تعارض ها و تناقض ها نياز بود كه شخصيتي جدا از شخصيت خانواده و شخصيتي جدا از دنياي مدرني كه به آن پا گذاشته بودند داشته باشند، نه متجدد بودند نه مذهبي سنتي. مجموع اين عوامل را مي توان گريز از يك طبقه به طبقه ديگر اجتماع تعبير كرد. اين را اضافه كنيد به اين كه دانشگاه ها و كلا فضاي روشنفكران و مبارزاتي ما در آن برهه، جولانگاه تفكر چپ بود. در مركزيت اول، حسن نيك بين معروف به عبدي، مسئول نوشتن جزوه هاي آموزشي شد. اين شخص يك ماركسيست بود و جزوه مبارزه چيست به تدوين او، كه از اولين جزوه هاي سازمان بوده است، يك متن ماركسيستي است. حنيف نژاد و سعيد محسن مطلع بودند و اين را سپرده بود به دست او، مثال ديگر كه واقعا تكان دهنده است، بهمن بازرگان است كه سال 52 يعني دو سال قبل از جزوه تغيير مواضع ايدئولوژيك، ماركسيست شده بود اما با امر به تقيه از جانب رجوي، تمام اين دو سال نماز مي خوانده است و حتي رجوي او را در زندان پيش نماز مي كرده است.ببينيد نفاق تا كجا در شخصيت اينها استوار شده بود.
*بحث ديگري كه جسارت مي طلبيد و من آقاي عزت شاهي را تحسين مي  كنم، مروري است كه ايشان بر فعاليت گروه حزب  الله داشته اند و من از آن تعبير مي كنم به نقش ماجراجويي ها در شكل گيري  و متلاشي شدن فعاليت هاي انقلابي . عزت مي گويد: من به اينها مي گفتم: شما اگر با اين بي احتياطي ها و دست كم گرفتن ساواك جلو برويد، اگر كشته شويد نه تنها شهيد نيستيد، خائنيد، چون هر يك انقلابي كه كشته مي شود، ملت است كه سرمايه اش را دارد از دست مي دهد.
- اين ماجراجويي ها فقط در مذهبي ها  نبود، چپ ها هم دچار بودند؛ اصلا ماجراي سياهكل، تا حدودي در نتيجه ماجراجويي و ناشي گري كه لازمه لاينفك آن است، اتفاق افتاد. اين بر مي گردد به سن و سال اين بچه ها. در سازمان  مجاهدين خلق، پيرترين شان عباس داوري بود كه حدود 32 سال سن داشت. روحيات سركش دوران جواني به اضافه نداشتن دانش مبارزه به علاوه حس رقابتي كه بين سازمان مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي خلق بود و هر كدام خودشان را صداي طيفي از جامعه مي دانستند به اين ماجراجويي ها شكل مي داد.
* به نظر مي رسد كه كاراكتر انقلابي چپ، كساني مثل چه گوارا و مائو به عنوان يك الگو، تأثير زيادي بر اين شتاب زدگي ها داشته است؛ اينها به تبع جواني، آرمانگرا و در عين حال عجول بودند. اين دو وقتي باهم درمي آميزند، باعث مي شوند كه به نوعي تقليد بدون دانش و تجربه، تقليدي در سطح كه عبارت باشد از بازسازي سريع شخصيت يك چريك چپ دست بزنند از اين طريق بيشتر حس شخصي آنها ارضا شده است والا الان با فاصله گرفتن از زمان پرواضح است كه چقدر حركت چريكي در ايران عقيم بوده است.
- اينها شناخت كافي نسبت به جامعه  ايران نداشتند و بيشتر تحت تأثير انقلاب هاي دنيا بودند. سال هاي قبل از داستان سياهكل، در سال 43، سازمان انقلابي حزب توده كه در رأس آنها سيروس نهاوندي بوده و در اروپا شكل گرفته بود، به ايران مي آيند، اينها بيشتر بچه هاي كنفدراسيون بودند، جوان هايي با شور انقلابي بالا و اطلاعاتي به حد اقيانوسي به عمق يك بندانگشت. اينها و گروه هاي چپ ديگري مثل گروه نيكخواه همه شان با تئوري چريك  روستايي بلند مي شوند از اروپا به ايران مي آيند و به سرعت برق متلاشي مي شوند و در دام ساواك مي افتند اين به خاطر عدم شناخت شان از جامعه  ما به خصوص جامعه  روستايي ما بوده است، يك تقليد كاملا سطحي از مائو. قضيه  سياهكل كه چند سال بعد از اينها اتفاق افتاد، يك تصادف بود، چند نفر از چريك هاي فدايي خلق كه در مرحله  استعداد براي شناسايي مناطق روستايي شمال كشور به جنگل هاي شمال رفته بودند، در تنگناي آذوقه، مجبور شدند به روستايي مراجعه كنند، پاسگاه ژاندارمري سياهكل به اين ها مشكوك مي شود و تعدادي از آنها را دستگير مي كند و اينها صرفاً بر اثر يك تصادف مجبور به درگيري براي آزاد كردن آن ها مي شوند كه اين هم يك ناشي گري فاحش بود. نمونه  اين ناشي گري ها و ماجراجويي ها در كارنامه  سازمان مجاهدين خلق هم به وفور ديده مي شود. نمونه اش، اعزام چندتن از كادرهاي بالاي سازمان بدون توافق كامل با سازمان ساف براي مطالعه مسيرهاي درست، به فلسطين كه منجر به دستگيري تعدادي از اين ها در دوبي در آبان 49 شد پشت بند اين، براي نجات  آن ها، مجبور شدند به اشتباه بدتري دست بزنند كه هواپيماربايي بود مثال ديگرش جريان گروگانگيري شهرام پهلوي است كه بعد از ضربه شهريور 50 با اين كار كه مثلاً براي نجات دستگيرشدگان سازمان بود، باقيمانده  كادرهاي اصلي هم به دام افتادند. آن نكته اي هم كه درباره كاراكتر چپ انقلابي گفتيد خود عزت در كتاب جواب مي دهد. در ماجراي فتواي نجاست به علماي دربند در اوين مي گويد كه: اگر اين بچه ها به سمت ماركسيسم مي روند نتيجه  كم كاري علماي ماست والا ما شخصيت هاي انقلابي در اسلام كم نداريم، چه درصدر اسلام و چه در تاريخ معاصر. اگر امام را در آن روزگار مستثني بكنيد، قاطبه  روحانيت در آن برهه حركت عميقي در جهت معرفي چهره  انقلابي اسلام نكرده بودند و نمي كردند. اينها عبرت هايي است براي امروز ما كه هنوز هم مبتلا به كم كاري هستيم و جايش را مي خواهيم با حركت پوپوليستي پر كنيم.
* يك بحث ديگر كه شما در اين كتاب مفصل به آن نپرداخته ايد و شايد جاداشت اگر درباره آن در بخش ضمايم گفتگوي جداگانه اي با عزت شاهي مي داشتيد، بحث مشروعيت حركت مسلحانه و نيز كارآمدي حركت مسلحانه از ديدگاه مردي مثل اوست كه جواني اش را بر سر اين كار گذاشت. اين قدر را مي دانيم كه تأييد امام پاي  هيچ يك از ترورهاي آن دوران نيست.
- ما نخواستيم با خواننده خيلي مستقيم حرف بزنيم به خاطر اين كه عزت خودش جزء عاملان اين قضيه بوده است و حتي در درگيري اش با ساواك دختر بچه اي كشته شده است و در بمب گذاري هتل عباسي اصفهان كه عزت عاملش بوده، يك نظافتچي آن هتل، بي گناه كشته شده است و عزت خودش را در خلال اين خاطرات محاكمه كرده منتها صداي  اين محاكمه را بايد غيرمستقيم شنيد. وقتي در مقدمه آورده ام كه ايشان، با آن استحكام شخصيت، با ديدن عكس آن دختربچه بهت زده شد و به قول بيهقي گريه اي كرد به درد اين خودش گوياست.
البته يك نكته را تذكر بدهم. عزت جايي در كتاب صحبت از امام مي كند كه حركت سازمان مجاهدين خلق را تأييد نكردند ولي همه  علما آن را تأييد كرده بودند و شهيد مطهري هم در ابتدا تأييد مي كرد اما پس از سكوت امام ايشان هم سكوت و كناره گيري از نفي يا اثبات سازمان را اختيار كرد. در ضمايم كتاب هم ارجاع داده ام به مصاحبه  آقاي معادي خواه با مجله  چشم انداز، ايشان در آنجا گفته است: ما خبر از موضع امام نداشتيم و چه خوب شد كه نداشتيم، چون در هر حال به سمت سازمان رفته بوديم. مي خواهم نتيجه بگيرم كه مسأله در آن زمان اين قدرها هم شفاف نبوده است و واقعاً تصور بسياري از بچه هاي مبارز مسلمان، تأييد سازمان از نظر علما بود ولي به هرحال مشي سياسي آقاي شاهي در سال هاي پس از انقلاب در آن سال هايي كه هنوز انزوا اختيار نكرده بود و در كميته مركزي فعاليت داشت، تلاشي صريح براي كم كردن اصطكاك ها و پيش گيري از خشونت و رو در رو قرار گرفتن نيروها با هم بوده است و پرهيز ايشان از ورود به عالم سياست در بيست و دو سال پس از آن، گوياي آن است كه ايشان تغييرات سياسي سريع و قهرآميز را نامناسب و اصلاً ناممكن مي بينند.

نگاه امروز
درباره كتاب خاطرات عزت شاهي
الماسي كه تراش خورد
010002.jpg
عبدالله شهبازي
در 15 ساله اخير موج خاطره نويسي ايرانيان در داخل و خارج از كشور گستره اي بي سابقه يافته است. اين موج از پايان دهه 1360 آغاز شد و خاطرات ارتشبد حسين فردوست سرآغاز آن بود. در طول سال هاي پسين كتب خاطرات ارزشمندي انتشار يافت و منابع تاريخ نگاري معاصر ايران را غناي بيشتري  بخشيد.
اين موج به رجال سياسي و فرهنگي و اقتصادي دوران پهلوي محدود نماند و فعالين سياسي چپ، از نورالدين كيانوري، دبير اول حزب توده، تا مهدي خانبابا تهراني، از فعالين سرشناس كنفدراسيون، را دربرگرفت و سرانجام به فعالين سياسي نهضت امام خميني(ره) نيز تسري يافت.
در ميان كتب خاطرات منتشر شده در 15 ساله اخير، كه سال هاي رونق خاطره نگاري به شمار مي رود، خاطرات عزت شاهي از جايگاهي ويژه برخوردار است.
موفقيت اين كتاب، صرفنظر از محتواي صريح آن در بيان روانشناسي فعالين سياسي دوران متاخر سلطنت پهلوي دوم و رك گويي فارغ از پرده پوشي مصلحت گرايانه راوي (آقاي عزت شاهي)، مرهون تلاش ويراستار، آقاي محسن كاظمي، است.
در ميان خاطرات منتشر شده فعالين نهضت امام، كتاب هاي ديگر نيز بود كه مي توانست جايگاهي كم و بيش مشابه بيابد، ولي هيچ يك جايگاه خاطرات عزت شاهي را نيافت.
تلاش سخت كوشانه محقق ارجمند، آقاي محسن كاظمي، الماس خاطرات آقاي عزت شاهي را، كه البته در نوع خود كم نظير بود، تراشي چنان بديع داد كه در ميان كتب مشابه سابقه نداشت.
بدين سان، اين كتاب به الگويي فراروي كوشندگان بعدي در حوزه خاطره نگاري بدل شد.
درباره خاطرات آقاي عزت شاهي فراوان سخن گفته شده و خواهد شد.
به اين دليل در يادداشت حاضر متعرض اين بحث نشدم و تنها كوشيدم تا سپاس خود را، به عنوان كسي كه زماني در حوزه تاريخ نگاري و خاطره نگاري تلاشي كرده و رنجي برده، تقديم آقاي كاظمي كنم.
شيراز
۱۴ بهمن 1385

گزارشي از وضعيت برخي جوايز ادبي در ايران
زير تيغ داوري
نيلوفر دهني - پس از سالها برگزاري جوايز ادبي از سوي دولت، 6 سال پيش نخستين جايزه ادبي خصوصي از سوي شركت پكا برگزار شد. جايزه مهرگان ادب با مسئوليت شركت پكا نويدبخش فعاليت و حمايت بخش خصوصي از ادبيات داستاني ايران بود. هر چند با برگزاري همان نخستين دوره اهالي خبر و مردم داوران را به داوري نشستند؛ داوري اي كه هنوز پس از گذشت 6 سال ادامه دارد. اندكي بعد ديگراني هم به فكر اهداي جايزه افتادند بي ترس از داوري هايي كه اكنون نيز پس از برگزاري هر دوره و اعلام نام برندگان گريبان برگزاركنندگان و داوران را مي گيرد.
در طول 6 سال برگزاري جوايز ادبي بخش خصوصي، همچنان اين مسئله ذهن مخاطبان- اهل قلم- منتقدان و روزنامه نگاران را آزار مي دهد كه چه كساني بهترين آثار عرصه ادب ايران را به قضاوت مي نشينند و چگونه؟ اين پرسش  آنجا اوج مي گيرد كه گاه ديده مي شود آثار داستاني داوران امسال از سوي برندگان همين سال و داوران آتي تقدير مي شود. برخي اين موضوع را تعمدي دانسته و اغلب برگزاركنندگان جوايز و داوران آن را اتفاقي نه چندان خوشايند توصيف مي كنند.
وقتي پاي صحبت داستان نويسان جواني مي نشينيد كه آثار خود را براي داوري به اين مسابقات فرستاده اند و روز اعلام برندگان نااميد بازگشته اند اغلب از نوعي گروه سازي در جوايز ادبي سخن مي گويند؛گروه هايي كه عده اي را براي برگزاري، داوري و برنده شدن گردهم مي آورد و ديگراني را كه نام و نشانشان چندان شناخته شده نيست، به اين حلقه راهي نيست.
معمولاً شاهديم برخي اعلام مي كنند در هيچ جايزه اي شركت نخواهند جست و اگر نوقلم بودن سبب راه نيافتن به اين جمع مي شود، پس چگونه است كه بسياري از نوقلمان آشنا با برخي مجامع با چاپ همان نخستين آثار برنده جايزه اي شده و نام خود و آثارشان بر سر زبانها مي افتد.
هر چند برگزاري جوايز ادبي در ايران امري نوپا نيست، اما هنوز پس از گذشت سالها و اكنون با وجود افزايش تعداد اين جوايز هر بار شاهد چنين اظهار نظرهايي هستيم. چرا همواره پس از هر اعلام نامي از سوي اين نهادها آه از نهاد عده اي برمي آيد و برخي را متهم به باندبازي مي كنند؟
مديا كاشيگر مترجم و برگزاركننده جايزه ادبي روزي روزگاري با صراحت اين موضوع را رد كرده و معتقد است در جوايزي كه وي داور آنها بوده هيچ گاه چنين امري ديده نشده است.
وي دلايلي چون تعداد كم منتقدان ادبي كه مي توانند داور شوند را نيز به عنوان يكي از نقص هاي اين گونه جوايز منتفي دانسته و مي گويد: كساني كه اين موضوع را دليل ضعف جوايز ادبي و داوري ها ذكر مي كنند بايد با ذكر آمار ادعاي خود را اثبات كنند.
كاشيگر ادامه مي دهد: اگر در هر جايزه 6 داور حضور داشته باشند و 10 مسابقه ادبي نيز برگزار شود، آيا ما 60 نفر در ادبيات كشورمان نداريم كه قابليت و توانايي داوري آثار را داشته باشند؟
وي همچنين ارزش مادي جوايز ادبي در توجه بيشتر به اين گونه جوايز و افزايش اعتبار آنها را موضوعي غيرقابل قبول دانسته و مي گويد: قرار نيست يك نويسنده براي ارزش مادي جايزه ها داستان بنويسد و ادامه مي دهد: افرادي كه اين گونه فكر مي كنند مي توانند كودتا كنند و نظم نوين اجتماعي خود را ايجاد كنند يا بروند بليت بخت آزمايي بخرند كه شانس بيشتري دارد.
اما رضا نجفي، مترجم و منتقد ادبي آسيب شناسي اين گونه جوايز را متوجه نحوه داوري آنها مي داند و مي گويد: مشكل اصلي جوايز ادبي در مورد داوران است كه اين شامل كمبود داوران و در واقع منتقدان حرفه اي براي داور شدن، تعداد كم آنها در هر كدام از اين جوايز و ثابت ماندن داوران در سالهاي متعدد در برخي جوايز است كه آفت باندبازي را بيشتر مي كند.
وي ادامه مي دهد: به دليل تعداد كم  داوران و منتقدان حرفه اي، بسياري از داوران در جوايز مختلف مشتركند و از سويي هيچ سختگيري براي انتخاب داور صورت نمي گيرد. در بسياري از جوايز ما شاهديم كه براي كم كردن بار داوران يك گروه داوري اوليه تشكيل مي شود كه از بين آثار رسيده تعدادي را انتخاب مي كنند. اين تعداد مورد داوري گروه داوري گروه دوم قرار مي گيرند و در نهايت تعداد محدودي از ميان اين آثار براي داوري نهايي به دست داوران اصلي مي رسد. اما چه بسا در همان آثار اوليه كارهاي قوي تري وجود داشته كه با چنين مكانيسمي از گردونه خارج شده اند.
اين منتقد ادبي معتقد است اصلي ترين مشكل در حوزه داوري ها اين است كه داوران فرصت و حال و حوصله خواندن همه آثار را ندارند.
وي مي افزايد: براي بهترشدن وضعيت برگزاري جوايز بايد از نمونه هاي موفق در دنيا الگوبرداري كنيم. به عنوان مثال در جايزه نوبل هيأت داوران هر ساله ثابت است، اما براي انتخاب افراد از منتقدان ديگر نيز نظرخواهي مي كنند. اگر بنيانگذاران جوايز ادبي نيز به جاي انكار اين آفات از صاحب نظران عيب و ايراد كار را بپرسند، جايي براي تصحيح باقي خواهد ماند.
محمد رمضاني فرخاني، شاعر و منتقد ادبي نيز با تأييد وجود آفت باندبازي در برگزاري جوايز ادبي، آن را امري اجتناب ناپذير دانسته و مي گويد: ما ناچاريم به چنين باندبازي هايي تن دهيم چون نويسندگان و هنرمندان ما اصولا در باندها رشد مي كنند و بالا مي آيند و بالا مي آيند و اصلاً ما خارج از باند نمي توانيم به حيات خود ادامه دهيم. اين شاعر مي گويد: جوايز ادبي به خودي خود به افراد انگيزه مي دهند و در واقع بازار ادبيات را گرم مي كنند، اما دستاوردهاي اين جوايز چيز ديگري را نشان مي دهد چون در اين جوايز نيز ما بيشتر با گروه هاي ادبي طرف هستيم تا افراد و انديشه ها. وي نتيجه اين موضوع را بي اعتبار شدن جوايز و اسامي با مسماي آنها مي داند و مي گويد: اين روزها اغلب جوايز يا نام نويسندگان بزرگ كشورمان را برخود دارند يا نام هاي با مسمايي كه متأسفانه با اين گونه حركت هاي باندي تنها به بي مسما شدن اين اسامي و كم شدن از بار احساسي آنها خواهد انجاميد در نتيجه عملاً كيفيت و جانمايه يك جايزه ادبي پايين مي آيد.
وي تأكيد كرد: از سويي اين گونه رفتارها سبب مي شود خيلي ها بدون داشتن بار ادبي رشد كنند و بر خود غره شوند و اين سبب هرز رفتن خيلي از استعدادها خواهد شد.
فيروز زنوزي جلالي، داستان نويس، اما در اين باره مي گويد: اگر هم باندبازي صورت گيرد اين سبب رشد بي دليل يك نويسنده نخواهد شد چون بهترين داور خود مردم هستند كه اثري را انتخاب مي كنند و مي خوانند و به اين گونه جوايز نيز كاري ندارند.
وي مي افزايد: خوشبختانه آفت باندبازي و سليقه اي عمل كردن به تدريج و در طي سالها از ادبيات ما رخت بر مي بندد اما همه جوايز ادبي ما نيز دچار اين آفت نيستند.
وي با بيان اينكه در هر جايزه اي بر اساس معيارهاي نهاد برگزاركننده برندگان انتخاب مي شوند، گفت: داوران نيز مجبورند بر اساس اين معيارها آثار را بررسي كنند اما اين دليل بر وجود باندبازي نيست و تنها به معيار تحليل و تقدير از آثار مربوط است.
سعيد طباطبايي، برگزاركننده جايزه ادبي والس است. وي مشكل اصلي در اين گونه جوايز را شيوه داوري ها دانسته و مي گويد: در بسياري از جوايز داوران همه كارها را نمي خواندند و در نهايت يك نفر اجماع را روي يك اثر و كتاب ايجاد مي كرد. اين موضوع نيز در نتيجه پيشينه اندك ما در برگزاري جوايز ادبي بود كه البته اكنون اين موضوع نسبت به گذشته كم رنگ تر شده و شيوه هاي داوري دقيق تر و نظام مند شده است.
وي معتقد است در جامعه ادبي ما منتقد حرفه اي بسيار كم است اما اين جوايز كشف داوران و كارشناسان ادبيات را موجب مي شوند و حتي در برخي جوايز كه به آثار آوانگارد توجه مي كنند، طيف جديدي از داوران معرفي مي شوند.
وي در نهايت نتيجه برگزاري جوايز ادبي در چند سال گذشته را مثبت ارزيابي كرده و مي گويد: روندي كه تاكنون در اين 7 سال طي شده، همراه با آزمون و خطا بوده اما بايد آن را مثبت ارزيابي كنيم.
فرشته احمدي، منتقد ادبي، اما معتقد است هنوز براي قضاوت در مورد اين جوايز بسيار زود است ولي با وجود تأثيرات و نتايج خوب و بد در نهايت به نكات مثبتي خواهيم رسيد.
فرزانه طاهري، مترجم و برگزاركننده جايزه ادبي گلشيري، مصاحبه شونده ديگر ماست كه مثل هميشه از صحبت و اظهارنظر در اين مورد خودداري كرده و تنها به گفتن اين مطلب بسنده مي كند كه: با وجود اينكه من همواره تأكيد كرده ام كه تنها نظر داوران براي ما مهم است همواره اين بحث ها وجود دارد كه من ترجيح مي دهم در اين مورد هيچ نگويم.
جوايز ادبي جديدي در اين راه هستند كه هر كدام در چند ماه آينده برگزار خواهند شد. آيا اين جوايز نيز هنوز از گرد راه نرسيده به تيغ تيز داوري ها و نقدها مبتلا خواهند شد؟

يك كتاب يك نگاه
رامونا هميشه راموناست
009975.jpg
هيربد كهن
از بورلي كلي يري كتاب هاي زيادي با نگرش روان شناختي در زمينه مشكلات كودكان نوشته شده است كه بسياري از آنها جايزه هاي گوناگون دريافت كرده. برخي از اين آثار مانند آقاي هنشاء عزيز و رامونا و پدرش ، در ايران با استقبال خوبي روبرو شده است.
در رامونا هميشه راموناست ، رامونا اين بار هم حوادث عجيب و غريب ديگري را توي زندگيش تجربه مي كند. تجربياتي متفاوت از دفعه قبل؛ حوادث عجيب و غريب هم از وقتي شروع مي شود كه حرف از آمدن عموي مرموز و پولدار دوست رامونا به ميان مي آيد. اما رامونا در تمام اين لحظه ها لبريز از شادي و سردر گمي ( البته با كمي چاشني اندوه!) واقعا سعي مي كند كه هم دوست داشتني باشد و هم به درد بخور. به همين دليل سعي مي كند به داد آدم ها برسد و خوب بودن را بيش تر از هر وقت ديگر تمرين كند و در مقابل يك رويداد بزرگ ديگر، به يكي از مشهورترين و دوست داشتني ترين شخصيت هاي ادبيات داستاني تبديل شود. رامونا هر چه كه باشد ، شجاع يا دوست داشتني، آتش پاره يا خطا كار، هميشه و هميشه راموناست ، راموناي فوق العاده.
مترجم اين اثر، پروين علي پور در ارايه اين مجموعه، با توجه به تخصص روان شناختي و تسلط بر زبان فارسي موفق شده تا متني را در اختيار مخاطبان قرار بدهد كه به راحتي با آن ارتباط برقرار كنند.
اين كتاب ها ،هر يك با تيراژ 2200 نسخه ، و با قيمت 1600 تومان توسط موسسه نشر افق منتشر شده است.

ياران مهربان
009978.jpg
قصه عشق
محمدجواد غفورزاده شفق
ناشر: مجتمع فرهنگي عاشورا
قصه عشق، مجموعه اي از نوحه ها و مرثيه هاي مرتبط با قيام امام حسين(ع) است كه با قيمت 600 تومان در 80 صفحه به بازار آمده است.
009984.jpg
ابواب الهدي
آيت الله ميرزامهدي اصفهاني
ناشر: بوستان كتاب
از كتاب ابواب الهدي نسخه هاي مختلف و گاه متفاوتي وجود دارد كه حسن جمشيدي با جمع آوري و مقابله آنها، اين كتاب را براي نخستين بار آماده كرده است. اين كتاب به زبان عربي است و دربرگيرنده ديدگاه هاي دانشمند علوم ديني قرن 13، ميرزا مهدي اصفهاني است. ابواب الهدي در 200 صفحه و با قيمت 1950 تومان به بازار آمده است.
009993.jpg
ازدواج موقت و چالش ها
سيدحسن شريفي
ناشر: بوستان كتاب قم
ازدواج موقت تلاش كرده است اين موضوع پر بحث و جدل را به دور از رويكردهاي ستيزه جويانه و تعصب آلود مورد بررسي قرار دهد. ازدواج موقت در 145 صفحه و قيمت 1450 تومان به بازار آمده است.
009981.jpg
بررسي فقهي پديده غنا
علامه دكتر عبدالهادي الفضلي
آيت الله محمدهادي معرفت
ترجمه: مجتبي الهي خراساني
ناشر:بوستان كتاب قم
مسأله موسيقي و مرز حلال و حرام آن همواره مورد سؤال بوده است. كتاب حاضر، نظرات دو تن از بزرگان عالم تشيع را كه يكي از ايشان چند هفته پيش دعوت حق را لبيك گفته درباره مسأله غنا دربردارد. اين اثر در 150 صفحه و با قيمت 1500 تومان به بازار آمده است.
009969.jpg
آراگون
كريستوفر پائوليني
ترجمه: محمد نوراللهي
ناشر: ليوسا و بهنام
آراگون كتاب اول از سه گانه ميراث است كه در 700 صفحه و با قيمت هفت هزار تومان منتشر شده است. همراه اين كتاب پوستري نيز از شخصيت اصلي رمان ارائه مي شود و براي نوجوانان علاقه مند به آثار داستاني افسانه اي مي تواند كتاب شيريني باشد.
009990.jpg
نغمه ساز فاراب
علي اكبر والايي
ناشر: سوره مهر
زندگي نامه داستاني ابونصر فارابي 127 صفحه است و به توانمندي ها و نبوغ فارابي در زمينه موسيقي مي پردازد. اين كتاب با قيمت 1200 تومان منتشر شده است.
009987.jpg
تقويت حافظه
ديويد توماس
ترجمه: اميرحسين شهبازلو
ناشر: به تدبير
تقويت حافظه نخستين جلد از سري كتاب هايي است كه نشر به تدبير زير عنوان واحد مهارت هاي ضروري زندگي منتشر مي كند. در اين كتاب، مفاهيم كلي حافظه و راه هاي بهبود آن به زبان ساده شرح داده شده است. كتاب در 118 صفحه و به قيمت 1200 تومان منتشر شده است.

كتاب
اقتصاد
انديشه
ايران
سخنگاه
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |