نگاهي به فيلم عراق تكه شده از جيمز لانگلي
تصوير يك كشور اشغال شده
ترجمه: امير رضا نوري زاده
|
|
در شرايطي كه تقريباً همه مستند ال گور را شانس اصلي دريافت اسكار بهترين مستند سال مي دانند؛ منتقدان اما از فيلم ديگري ستايش به عمل مي آورند. از عراق تكه شده ساخته جنيفر لانگلي كه گاردين در مقاله اي مورخ 31 ژانويه آن را مستندي تكان دهنده خوانده است.
***
جنيفر لانگلي راه سختي را براي ساخت فيلم مستند عراق تكه شده طي كرد و حتي چندين بار تهديد به مرگ شد. اين فيلم به همراه فيلم حقيقت نادرست از ال گور از اصلي ترين شانس هاي دريافت اسكار بهترين فيلم مستند به حساب مي آيند و هر دو آنها جوايز متعددي را از جشنواره هاي مختلف سينمايي دريافت كرده اند. اما خود لانگلي اعتقاد دارد كه فيلم ال گور شانس بيشتري دارد و اشاره مي كند: يك استوديو بزرگ از اين فيلم حمايت مي كند و در گيشه هم 30 ميليون دلار فروش داشته است. ولي فروش فيلم من به يك صد هزار دلار هم نمي رسد.
اما اكثر منتقدان هنوز هم شانس آن را بسيار زياد مي دانند چرا كه فيلم بهترين روايت را از زندگي روزمره عراقيان در سالهاي پس از حمله آمريكا به اين كشور در سال 2003 ارائه مي دهد. در فيلم سني ها، شيعيان و كردها همگي آزادانه نقطه نظراتشان را ابراز مي كنند، نقطه نظراتي كه مشابه آنها را كمتر در مطبوعات و رسانه هاي غربي مي بينيم. عراق چند تكه ظرف 2 سال فيلمبرداري شده است و لانگلي در مورد آن مي گويد: قصد داشتم بررسي دقيقي از وقايع جامعه عراق و احساسات مردم داشته باشم و معتقدم فيلم مي تواند خلأيي را كه توسط نشريات روزانه پر نشده جبران كند.
لانگلي در ابتدا قصد داشت زندگي يك خانواده واحد عراقي را قبل و بعد از جنگ مرور كند، اما در سفرهايش به عراق در اكتبر 2002 و فوريه 2003 متوجه شد كه سبك فيلمسازي اش با شرايط جامعه در زمان حاكميت صدام حسين تطابق ندارد.
وي در اين زمينه مي گويد: شما يا بايد با افراد منتخب رژيم عراق صحبت مي كرديد و يا اين كه حرف هايي را مي شنيديد كه منجر به بازداشت و بازجويي گويندگان آنها مي شد. بنابراين ساخت يك مستند صادقانه از عراق تقريباً غيرممكن بود. در ظرف اين مدت او فقط توانست از مكان هايي فيلمبرداري كند كه صدام حسين شخصاً به تيم خبرنگاران اجازه داده بود. او در نهايت در فوريه 2003 مجبور به ترك عراق شد. البته او از عراق چندان دور نشد و به كويت رفت و از طريق تلويزيون شاهد حمله آمريكا و سقوط صدام بود.
او در آوريل 2003 به عراق بازگشت و البته اين بار به ويزا احتياج نداشت و به گفته خودش همه چيز بسيار سهل و ساده شده بود. لانگلي در يك آپارتمان كوچك در جنوب بغداد ساكن شد و به علت كمبود اطلاعات در مورد عراق از يك مترجم براي تسهيل در گفت وگو ها و كسب اطلاعات پيرامون جامعه عراق كمك گرفت. او در ابتدا به شدت نگران امنيت جاني اش بود، اما در خلال گفت وگوهايش با عراقياني روبه رو شد كه به مراتب نگران تر از او بودند.
تحت حاكميت صدام، تمامي آنچه كه مي توانست خطرناك باشد، مشخص شده بود ولي اكنون با تضعيف نقش ارتش و پليس جنايت و غارت موج مي زد. لانگلي ادامه مي دهد: مردم مي ترسيدند از منازلشان بيرون بيايند و همه مغازه ها از ساعت سه بعدازظهر بسته بود. مردم در ابتدا خوش بين بودند و تصور مي كردند با حضور آمريكايي ها شرايط بهتر خواهد شد و عراق بازسازي مي شود ولي ماه ها گذشت و هيچ اتفاقي چه در زمينه بازسازي و چه در مورد بهبود سرويس هاي عمومي رخ نداد.
لانگلي براي سكانس ابتدايي فيلمش داستان زندگي پسربچه 11 ساله اي به نام محمد ميثم را انتخاب كرد. لانگلي در اين بخش از فيلم به رابطه پدر- پسر گونه محمد ميثم با صاحب كارش در يك تعميرگاه اتومبيل مي پردازد. اما لانگلي در بخش ديگري از فيلم- كه به زعم بسياري بهترين بخش آن محسوب مي شود- به بررسي حضور مقتدي صدر در شهر نجف مي پردازد. او به لطف چند رابط موفق شد تا با شيخ عوس الكفاجي نماينده مقتدي صدر در ناصريه ديدار كند و حتي از يك مركز آموزش نظامي نيروهاي او فيلم تهيه كند. اما در لحظه به لحظه اين فيلم مي توان بحران و خطر را حس كرد.
اوج اين تغيير در آوريل 2004 بود كه بمباران و حمله به فلوجه و رسوايي زندان ابوغريب شرايط را در عراق دگرگون كرد. لانگلي ادامه مي دهد: گاهي اوقات در يك كشور يك يا دو اتفاق كافي است تا عرصه كاملاً بر شما تنگ شود ولي در عراق دهها اتفاق ناپسند رخ مي داد كه باعث شده بود تا مردم عراق به اين باور برسند كه ديگر خواهان حضور نيروهاي آمريكايي نيستند.
اين فضا منجر شد تا ربودن و قتل خارجيان آغاز شود و من در چند لوكيشن تهديد به مرگ شدم. چند فرد نقاب دار در مكان هاي مختلف به من هشدار دادند كه در صورت عدم خروج از آنجا من و همراهانم را خواهند كشت. اين چيزي نبود كه من نه تنها به عنوان يك فيلمساز بلكه به عنوان يك انسان هم انتظار آن را نداشتم. من در نوار غزه در سال 2000 يك فيلم مستند بلند ساختم ولي اين بار شرايط به مراتب بدتر بود و با خودم عهد كردم كه هرگز در منطقه جنگي ديگري حاضر نشوم.
لانگلي از آن پس در بغداد هم احساس ناامني مي كرد و شرايط در اكتبر 2004 به گونه اي بود كه او ناچار به ترك آنجا شد. چند ماه بعد علان عنويا، مترجم او كه با خبرنگار كريستين ساينس مانيتور كار مي كرد، در حين ربودن او كشته شد. لانگلي پس از تدوين فيلم، تأكيد مي كند كه عراق بايد همچنان يكپارچه بماند.
او در اين زمينه مي گويد: عراقيان براي چندين دهه در كنار هم زندگي مي كردند و هنوز هم مي توانند به اين روند ادامه دهند. اما تصور مي كنم آمريكا با حمله به اين كشور موجب شد تا شعله هاي جنگ قومي و نژادي در عراق شعله ور شود و همه در رقابت براي كسب قدرت تلاش كنند تا به تضعيف ديگري بپردازند. به عقيده من تنها راه حل خروج آمريكايي ها از اين كشور و واگذاري اداره كشور به عراقيان و پرداخت غرامت جنگ به آنهاست، ولي همه ما مي دانيم كه رهبران آمريكا چنين كاري را انجام نخواهند داد.
|