شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۲۰۸ - Feb 17, 2007
فرهنگ و آموزش
Front Page

اندر فوايد آموزش هاي ضمن خدمت معلمان!
014256.jpg
ما هميشه به دانش آموزان ايراد مي گرفتيم كه خلاصه يكي دو كتاب را تحقيق تلقي كرده و كار كتابخانه اي و روش هاي استناد را بلد نيستند. الگو گرفتن آموزش و پرورش از رفتار ناشيانه دانش آموزان، نشانه توجه جدي كارشناسان محترم آموزش و پرورش به روش هاي مشاركتي در يادگيري است!
سازمان آموزش و پرورش شهر تهران كتابي با عنوان مباني تربيت اسلامي را براي آموزش هاي ضمن خدمت به چاپ رسانده كه حرف و حديث هاي فراواني را به دنبال دارد. بنابر آنچه كه در شناسنامه كتاب آمده است، كتاب تلخيصي از دو كتاب تعليم و تربيت اسلامي مراكز تربيت معلم (محمد علي سادات) و نگاهي دوباره به تربيت اسلامي (دكتر خسروباقري) است كه البته بخش عمده اين مجموعه 126 صفحه اي از كتاب محمدعلي سادات بوده و قسمت كوتاهي از كتاب دكتر باقري با حذف مطالب كاربردي، انتخاب شده است. نكات جالب و قابل توجه فراواني در اين باره وجود دارد:
۱ - كتابي كه از دو منبع كاملاً مشخص خلاصه شده است علاوه بر گردآورنده، هم توسط فرد ديگري مورد بازنگري و اصلاح قرار گرفته و هم ويراستار دارد!
۲ - كتاب در دي ماه 85 به چاپ هفتم رسيده و با شمارگان 5000 جلد و قيمت هزارو پانصد تومان عرضه شده است. البته كتاب به معلمان هزار تومان فروخته مي شود.
اولاً چرا بايد كتاب 126 صفحه اي هزار و پانصد تومان قيمت داشته باشد و دليل تخفيف 33 درصدي آن چيست؟ و ثانياً چرا بايد چنين كتابي به سفارش گروه ارتقاي علمي و منابع انساني سازمان آموزش و پرورش شهر تهران و با استفاده از امكانات افرادي كه موقعيت هايي در آموزش  و پرورش دارند، تهيه شود؟ چه مهارت و كدام هنر در تهيه كتاب به كار رفته كه گروه ارتقاي علمي به چنين سفارش ويژه اي اقدام كرده است؟
۳ - كتابي به عنوان منبع آموزش هاي ضمن خدمت معلمان شهر تهران معرفي شده و به چاپ هفتم رسيده و با روندي كاملاً ويژه سفارش داده شده و به چاپ رسيده است. اگرچه اين اقدام بي سابقه نيست و متأسفانه از اين گونه آموزش هاي ضمن خدمت سفارشي زياد ديده ايم، اما بالاخره ناشيگري هم حد و اندازه اي دارد! آيا اين امكان وجود نداشت كه كتاب هاي اصلي به عنوان منبع معرفي و بخش هايي از آنها براي آموزش ضمن خدمت انتخاب مي شدند؟
آيا نمي شد بخش هاي انتخابي را به صورت پلي كپي وجزوه به معلمان داد؟ آموزش و پرورش كه در جزوه سازي سابقه طولاني دارد و آموزش هاي جزوه اي در جايگاه هاي مختلف آموزش و پرورش بسيار رايجند!
۴ - گردآورنده يا اصلاح كننده محترم كتاب حتي وقت و حوصله نوشتن مقدمه يا پيشگفتاري براي كتاب را نداشته اند و ظاهراً فقط فرصت كرده اند كه زير قسمت هاي انتخاب شده خط بكشند تا تايپيست بقيه كارها را خودش انجام دهد! اينجا آن ضرب المثل آفتابه لگن هفت دست... مصداق پيدا مي كند.
شايد چاپ چنين كتابي آن هم با چنين كاربردي، اقدامي نمونه و بي نظير در نوع خود باشد؛ كتابي خلاصه شده از دو كتاب ديگر، با گردآورنده، بازنگري و اصلاح، ويراستاري و مدير فني و غيره! اگر واقعاً كتاب هايي كه منبع قرار گرفته اند منظور آقايان را تأمين نمي كرد، آيا هيچ راهكار ديگري وجود نداشت؟ نكته بسيار مهم عنوان كتاب يعني مباني تربيت اسلامي است كه انگار در هيچ وضعيت ديگري، به غير از تدبير آقايان قابل انتقال و آموزش نبود! حذف قسمت هايي از مباحث انتخاب شده هر كتاب و يا مثلاً آوردن ترجمه آيه بدون ذكر متن اصلي آيه، كاري فني، حرفه اي و كارشناسانه بوده كه احتمالاً به فكر نويسندگان كتاب ها يعني دكتر سادات و دكتر باقري نرسيده است!
۵ - آيا در آموزش هاي ضمن خدمت، سلسله مراتب يا سيستمي شبيه پودمان وجود ندارد تا جايگاه هر آموزش را بين آموزش هاي ديگر مشخص كند؟ وقتي مباني تربيت اسلامي را به يك معلم باسابقه 15-10 سال خدمت آموزش مي دهيم، چه معنايي دارد؟ يا او اين آموزش ها را از ابتدا تاكنون نديده است كه جاي ايراد جدي براي نظام آموزش و پرورش دارد؟ يا هدف استمرار و ارتقاي آموزش هاست كه در اين صورت، آيا نبايد دنبال منابع تكميلي و آموزش هاي سطوح بالاتر باشيم؟ اگر قرار باشد معلم بعد از دو دهه خدمت، دوباره و يا چند باره، مباني بخواند، پس چه زماني نوبت به مراتب ديگر مي رسد؟
۶ - تغيير اهداف، همه چيز را تغيير مي دهد. وقتي به جاي آن كه هدف از آموزش هاي ضمن خدمت استمرار و ارتقاي آموزش ها باشد، هدف روزمرگي، پر كردن وقت معلم، اعطاي مدرك و امتياز باشد محصول آن چيزي جز كتاب مباني تربيت اسلامي نخواهد بود. اي كاش كارشناسان محترم، سري هم به كتاب هايي چون جلد دوم نگاهي دوباره به تربيت اسلامي (دكتر خسرو باقري)، تعليم و تربيت اسلامي‎/ رويكرد كلان نگر (دكتر حسن ملكي) و نمونه هاي ديگر مي زدند تا واقعاً زمينه هاي ارتقاي آموخته هاي معلمان را فراهم مي كردند.
۷ - آموزش ضمن خدمت معلمان، يعني معجوني كه همه چيز در آن يافت مي شود غير از استمرار و ارتقاي آموخته ها . شايد آموزش هايي مانند اقدام پژوهي، ICDL و نمونه هاي ديگر به درد معلم بخورند، اما هنوز هم عناصري چون هدفمندي و نظامدار بودن در اين آموزش ها ديده نمي شوند.
مانند بسياري ديگر از فعاليت هاي جاري در آموزش و پرورش، آموزش هاي ضمن خدمت هم كاري است كه بايد انجام شود و بالاخره گروهي و ستادي و تشكيلاتي دارد كه همانند گروه هاي ديگر، در دنياي خودشان سير مي كنند! بعد از ساليان سال رواج آموزش ضمن خدمت در آموزش و پرورش، كدام هسته يا گروه علمي و تخصصي، اين آموزش ها را پيش بيني و طراحي مي كنند؟ كدام منابع و كتاب هاي نظام دار و كددار توليد شده اند تا ارتباط آموزش ها را با هم مشخص كنند؟ آموزش و پرورش بر مبناي كدام نيازسنجي، به توليد كدام محتواي متناسب با نيازهايش دست زده است؟ تلقي معلمان كه مخاطبان اين آموزش ها هستند از آموزش هاي ضمن خدمت چيست؟ هزينه هاي مصرف شده براي تشكيلات آموزش هاي ضمن خدمت، چه بازدهي مشخصي داشته اند!
۸ - به اساتيد محترم محمدعلي سادات و دكتر خسرو باقري توصيه مي كنيم يك جلد از كتاب مباني تربيت اسلامي   را تهيه فرمايند شايد به نسبت كتابي كه خودشان نو شته اند مطالب و نكات بيشتر و بهتري گيرشان آمد!
يك معلم با سابقه

نگاه
چه بايدكرد با نظام آموزشي ناكارآمد؟
حسين حسين نژاد قندي
وزير آموزش و پرورش در مراسم تجليل از پژوهشگران آموزش و پرورش اظهار داشته است كه كتابهاي درسي و مدارس ما، دانش آموزان را كنجكاو و پژوهشگر تربيت نمي كند و دانش آموزان به جاي فكر كردن، مطالب را حفظ مي كنند. وي اضافه كرده است كه برنامه هاي آموزش و پرورش اشتباه است و بايد برنامه ريزي طوري باشد كه دانش آموزان به سوي پژوهش گام بردارند. جاي بسي اميدواري است كه بالاخره يكي از مسئولان نظام تعليم و تربيت كشور با اين صراحت به اين مسئله مهم اعتراف مي كنند كه اميدواريم اين سخنان مقدمه اي باشد جهت ايجاد تغيير در كتاب هاي درسي كه امروزه زمزمه اصلاح آنها به گوش مي رسد.
در مهرماه سال 82 زماني كه مسئولان وقت مجله رشد معلم(از نشريات وابسته به آموزش و پرورش) طي مصاحبه اي از بنده راجع به مشكلات آموزش و پرورش سؤال كردند عرض كردم كه آموزش و پرورش ما يك بيماري مزمن چند ده ساله و صدها عارضه فرعي ديگر دارد كه بيماري اصلي نظام تعليم و تربيت ما روش آموزش نامناسبي است كه در پيش گرفته ايم، روشي كه سنتي و پوسيده بوده و از پاي بست ويران است و از عوارض فرعي نيز به حجم زياد كتاب هاي درسي و كم محتوايي آنها، نقص فضاها و وسايل آموزشي، تعداد زياد دانش آموزان مشكلات معلمان، روش هاي ارزشيابي غلط، عدم وجود تحقيق و پژوهش و عدم استفاده از آزمايشگاه اشاره كرده و علل عمده اين مشكلات را نداشتن برنامه كلان آموزش و پرورش، تغيير مديريت ها، سياست زدگي در آموزش و پرورش، بي دقتي در آموزش و انتخاب معلمان، برگزاري آموزش هاي ضمن خدمت حدودي، كاربردي نبودن آموزش ها، كمبود متخصصان و كارشناسان در دفاتر ستادي، ناكارآمدي گروه هاي آموزشي، روش هاي غلط تدريس برخي معلمان و تغيير پي درپي كتاب هاي درسي عنوان كردم و مقايسه اي داشتم بين آموزش و پرورش كشور سوئد با نظام تعليم و تربيت خودمان.
در سال 1380 كه عده اي از معلمان و مسئولان از آموزش و پرورش سوئد جهت بازديد از مراكز تربيت معلم به تهران سفر كرده بودند، فرصتي دست داد تا با روش هاي آموزشي در آن كشور آشنا شويم. آنها اظهار مي كردند دانش آموزان در سن 6 سالگي وارد كودكستان شده و در سن 7 سالگي وارد دبستان مي شوند و 9 سال آموزش عمومي را مي گذرانند و سپس وارد دبيرستان شده و دوره 3 ساله دبيرستان را به پايان مي برند و در دبيرستان لازم است از 17 رشته يك رشته را انتخاب كنند. مي گفتند در كلاس هاي درس ما معلم حكم راهنما را دارد و اين معلم نيست كه سؤال مي كند، بلكه دانش آموزان هستند كه سؤال مي كنند. در سال هاي نخست هيچ گونه آزموني برگزار نمي كنيم، زيرا معتقديم كه اگر دانش آموزي در درس رياضي ضعيف است، از كجا معلوم هنرمند توانمندي نگردد. وظيفه معلم كشف علايق و استعداد دانش آموزان است و آموزش هاي ما همزمان نظري و عملي هستند و دانش آموزان دوره متوسطه ما بايد پروژه هايي را كه در حقيقت همان كارهاي عملي است، به انجام برسانند. زيرا ما مطمئن هستيم كه با اين روش، مطالب را بهتر فرا مي گيرند و من متأسف از اين كه، معلم ما پس از يك سال تحصيلي دانش آموزان را به اسم نمي شناسد.
در نظام تعليم و تربيت ما استعدادها نه تنها شكوفا نمي شوند، بلكه متأسفانه در مواردي سركوب مي گردند. با اين كه پرسشگري اساس فرايند يادگيري و ياددهي است، در كلاس هاي ما اين معلم است كه سؤال مي كند و دانش آموز يا سؤال نمي كند و يا اجازه سؤال كردن به او نمي دهند و گاهي ديده شده كه سؤال كننده را تحقير و مسخره مي كنند. آموزش ما تعليم محور است، معلم سخنراني مي كند و دانش آموز بايد صم و بكم بنشيند و گوش دهد. نه تنها معلم در آموزش و پرورش ما قادر به كشف علايق و استعداد دانش آموزش نيست، بلكه دوره سه ساله راهنمايي تحصيلي هم نتوانسته به استعداد آنها پي ببرد و غم انگيزتر از همه، اين كه پس از پايان دوره پيش دانشگاهي نيز، نظام آموزشي به اين مسئله مهم پي نبرده است. انتخاب 100 رشته در كنكور آيا نمي تواند دليلي بر اين مدعا باشد؟ دانش آموز پس از 12 سال تحصيل اگر نتواند به مراكز آموزش عالي راه يابد، تنها مي تواند به عنوان نگهبان در شركتي استخدام شود كه مسلماً يك فرد بي سواد نيز از عهده چنين كاري برمي آيد.
سؤال اين است كه آيا اين مطالب دل  نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي در كميسيون آموزش را به درد نمي آورد؟ و آيا آنها قادر نيستند كه با يك طرح دو فوريتي چاره اي براي چنين معضلي بيانديشند؟ و سؤال آخر اين كه چه بايد كرد؟
پس از انقلاب اسلامي عده اي از مسئولان آموزش و پرورش بر آن شدند تا با اعزام نمايندگاني به كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته اي همچون ژاپن، روش هاي آموزشي آنها را مورد مطالعه قرار داده و در ايران پياده كنند كه متأسفانه در نهايت يا نخواستند و يا نتوانستند. واقعيت اين است كه ما نيازمند يك انقلاب در نظام تعليم و تربيت كشورمان هستيم، انقلابي كه بتواند روش آموزش غلط و پوسيده فعلي را به كناري زده و روش هاي نويني را جايگزين آن كند.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    دانش فناوري    |    بـورس    |    حوادث    |
|   بين الملل    |    فرهنگ و آموزش    |    سياسي    |    شهر تماشا    |    داخلي    |    شهري    |
|   ورزش    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |