طرح: مريم هاشمي جنت آبادي
محمدرضا ارشاد
هنگامي كه سخن از بازانديشي و بازخواني پيامبر(ص) و سنت وي مي رود، به گفته دكتر ديناني با امر بسيار سهمگين و پرطمطراقي روبروييم. از اين رو، نخست از خود مي پرسيم كه بازشناسي و بازانديشي سنت نبوي يعني چه؟ اصلا چرا نياز به بازانديشي داريم؟ مگر آنچه كه از پيامبر(ص) از طريق سنت به ما رسيده، خود حجت نيست، پس چه نيازي به بازشناسي دارد؟ اگر كلام و رفتار پيامبر(ص) نشأت گرفته از نص است، پس چه حاجت به تفسير؟ پس اقرار مي كنيم كه با امر بسيار مهمي روياروييم. در گزارشي كه ازنشست حكمت و بازانديشي سنت نبوي در پي مي آيد، سخنرانان كوشيده اند تا از منظرهاي مختلف اين مسايل را به بحث بگذارند.
***
بازشناسي پيامبر (ص)
موانع بازانديشي و تحقق سنت نبوي موضوعي بود كه توسط دكتر محمدرضا بهشتي ايراد شد. دكتر بهشتي در آغاز با اشاره به اينكه در ميان چهره هاي دوران ساز تاريخ بشر، كمتر چهره اي را مي شناسيم كه درباره جزييات زندگي وي به اندازه زندگي پيامبر اسلام (ص) اطلاع داشته باشيم و بي ترديد، جايگاهي كه پيامبر (ص) در ميان مسلمانان داشت، باعث مي شد كه نقل افكار و گفتار وي، نقش تعيين كننده اي در حيات افراد داشته باشد، گفت: پيامبر به عنوان اسوه حسنه شناخته مي شد. گفتار، منش و تاييد و تكذيب وي نقش تعيين كننده اي را نه تنها در زندگي معاصرانش كه بر نسل هاي بعد ايفا كرد. كمتر در تاريخ سراغ داريم كه از برخي ساحات زندگاني افراد، اطلاعي به دست آورده باشيم؛ اما عجيب است كه جزييات زندگي پيامبر (ص) براي ما نقل شده است. از اعمال شخص پيامبر (ص) در خانه گرفته تا رفتارهاي اجتماعي وي در جامعه. اگر صرفاً براساس ديدگاهي تاريخي به زندگاني پيامبر (ص) نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه آنچه به عنوان داده تاريخي از وي به ما رسيده، بسيار قابل توجه است. علاوه بر اين در دانش هاي مختلفي كه در زمان هاي بعدي در جهان اسلام رشد كرد، با نوعي تحليل گفتار و رفتار پيامبر (ص) مواجهيم. در اخلاق، در ادبيات و در رشته هاي مختلف با فهم و تحليل داده هاي تاريخي در مورد پيامبر (ص) روبرو مي شويم. همه اين تحليل ها كه به نحوي با محوريت چهره پيامبر (ص) شكل گرفته اند، از دريچه هاي مختلف سعي كرده اند، تا آن داده هاي تاريخي را در بستر يك فهم و تحليل جاي بدهند. دكتر بهشتي در ادامه با طرح اين پرسش كه با وجود آنچه كه پشت سر داريم، آيا باز هم بازشناسي چهره پيامبر (ص) ضروري است و اين مهم چه اندازه ضرورت دارد، افزود: به گمان من به رغم همه آنچه كه به عنوان دستاوردهاي عالمان در اين زمينه داريم؛ بازشناسي پيامبر (ص) امري ضروري است. دلايلي چند براي اين مسئله مي توان برشمرد: نكته اول؛ دستاوردهاي علم و فهم تاريخي به ما نشان مي دهند كه شناخت چهره هاي تاريخي، امري نيست كه يك بار براي هميشه صورت گيرد؛ بلكه يك فرآيند نوشونده است. نكته دوم؛ در رشته هاي مختلف دريافت ها و تلقي هاي مختلفي از پيامبر (ص) داريم. كوشش براي جمع آوري اين دستاوردها، يك تلاش پرزحمت و دشوار است و به ما اين امكان را مي دهد تا بتوانيم نگاه خاص خودمان را امروزه از آنها به دست آوريم. سومين نكته؛ فراتر از آنچه كه در گذشته درباره پيامبر (ص) صورت گرفته، ما امروزه بايد از دريچه پرسش ها و نيازهاي خودمان به پيامبر (ص) و سنت نبوي نگاه كنيم. بنابراين مسئله بازشناسي پيامبر (ص) به نظر يك ضرورت مي رسد و نيز بايد در كنار آن به موانعي توجه داشته باشيم كه برخي از آنها اجتناب پذير و برخي ديگر، اجتناب ناپذير است. هر دوي اين مسائل اقتضا مي كند كه مسئله بازشناسي چهره پيامبر (ص) به عنوان يك طرح پيوسته براي ما مطرح باشد.
|
|
يك نزاع ريشه دار تاريخي
حجت الاسلام رسول جعفريان، سخنران بعدي همايش بود كه سخنراني خود را به موضوع تمسك به سنت براي مخالفت با حكمت اختصاص داد. حجت الاسلام جعفريان، در آغاز با اشاره به دسته بندي ها و گروه هايي كه در عالم اسلام در خصوص مسائل اعتقادي و عملي وجود داشته است، گفت: يكي از اين دسته بندي ها، تقابل مكتب طرفدار حكمت با مكتب طرفدار حديث است. تفاوت در نگاه به سنت نبوي بين اين دو نحله از ابتدا سبب ايجاد يك تفاوت شده و اين تفاوت در پيدايي علوم اسلامي تاثير گذاشته است. البته كلمه اهل حديث در معناي طرفداري سفت و سخت از سنت نبوي، زماني ايجاد شد كه افكار و نحله هاي فلسفي مانند معتزله و جبريون و شيعه پديد آمدند. اهل حديث، در مقابل اينها معتقد بودند كه ماييم كه فقط تمسك به حديث داريم. در اين ميان معتزله متهم به اين بودند كه از عقل به جاي سنت نبوي استفاده مي كنند. مجموع اين اختلافات اين دو نحله را ايجاد كرده است و در ميان اهل تسنن و تشيع به يك نسبت وجود دارند. هر زماني كه تفسير يك حديث يا آيه مطرح مي شد، اهل حديث مي گفتند كه حق بررسي و پرسيدن در اين مورد را نداريم و بايد آن را به همين شكل گذاشت. اين گرايش، معتقد بود كه هر چيزي را كه ما احتياج داريم، در قرآن و حديث هست و بايد عقل را تعطيل كرد. هر دو گروه براي اثبات مدعيات خودشان به آيات و روايات متوسل مي شدند.
او در ادامه به روش اهل حديث اشاره كرد و گفت: در گرايش افراطي اهل حديث به سه نكته تكيه مي شود:
اول؛ چرا اهل حديث گفته مي شود، چرا اهل قرآن نمي گويند؟ مگر اهميت قرآن از حديث بيشتر نيست؟ براي اينكه تصور اين است كه قرآن قابل توسعه نيست ولي تعداد حديث خيلي بيشتر است. دوم؛ عقل را به عنوان يك امر مستقل و اجتهادي نمي پذيرند و سوم؛ هر چيزي كه نو و تازه باشد، بدعت تلقي مي شود. اهل حديث عناويني را كه براي كساني كه بر رأي و عقل تكيه مي كردند، به كار مي بردند، بسيار مذمت آميز بود. اهل حديث، همه اين افراد را مبتدعه يا اهل بدعت مي شمردند. حجت الاسلام جعفريان، با تصريح به اين كه احاديثي كه اهل حديث در طول تاريخ به آنها استناد مي كرده اند، بالغ بر حجم انبوهي است كه حتي برخي از آن ها از طرف امامان و افراد ديگر مردود شمرده مي شدند، اظهار داشت: وقتي به يك كتاب موثق حديثي رجوع مي كنيم، جامع آن نوشته كه من از ميان چند صدهزار حديث، اين تعداد را انتخاب كرده ام. اين حجم گاهي به يك ميليون تا يك ميليون و نيم بالغ مي شود. جهت گيري بسياري از اين احاديث، عليه اصحاب حكمت بود. بسياري از احاديثي كه از حضرت محمد (ص) در تجليل يا مذمت اين يا آن فرقه نقل شده، جعلي اند. از اين رو، بسياري از كساني كه به اجتهاد معتقد بودند، نسبت به بسياري از اين احاديث - جداي از احاديث اخلاقي كه همه گروه ها معتقدند كه سنت به معناي اخلاق، نياز به بررسي ندارد- به چشم ترديد مي نگريستند. اهل حديث توهمي را ايجاد كردند تا حكمت را زمين بزنند و باب تعقل را ببندند. مثلا در ميان شيعه در دوره صفويه، به يك باره كتاب هاي حديثي رو شد. اين نبود، جز براي آنكه جلوي فلسفه و حكمت گرفته شود. اصلاً هدف علامه مجلسي از جمع آوري بحارالانوار اين بود كه دامنه علوم عقلي را محدود كند. به هر حال، مقصودم اين نيست كه دايره اجتهاد را مي توان آن قدر وسيع كرد كه نتوان آن را جمع كرد. به اين بهانه كه همه حكمت و عقل بدعت است، نمي توان آن را محدود كرد. البته حكمت و عقل در دايره سنت نبوي قابل پذيرش است. در واقع عقل پايه است. اولين باب در كتاب اصول كافي، كتاب العقل و الجهل است؛ در حالي كه كتاب دوم آن توحيد است. در احاديثي كه از پيامبر(ص) و امامان رسيده لزوم عقل و حكمت به اثبات مي رسد: مجالسه الحكماء حيات العقول يا الحكمه ضاله المومن يا خذوا الحكمه و لو من اهل النفاق و... .
|
|
هرمنوتيك سنت نبوي
سخنران بعدي همايش، دكتر محمد مجتهد شبستري بود كه درباره موضوع هرمنوتيك جديد و فهم سنت نبوي به ايراد سخنراني پرداخت. دكتر شبستري در آغاز با اشاره به معنايي كه از اصطلاح هرمنوتيك برمي آيد، گفت: آيا مي توان سنت نبوي را با استفاده از نظريه هاي مبتني بر هرمنوتيك جديد فهميد؟در سنت ما مسلمانان، از سنت نبوي، تعريف هاي گوناگون شده است. علماي علم اصول، تعريف صريحي از سنت نبوي دارند. البته اين تعريف بيشتر مي خواهد احكام خمسه را از سنت نبوي دريافت و فهم كند. در اين ديدگاه سنت نبوي عبارت است از قول، فعل و تقرير نبي. قول؛ يعني آنچه را كه نبي مي گويد و فعل؛ يعني آنچه را كه نبي انجام مي دهد و تقرير؛ يعني آنچه كه درمحضر نبي انجام مي شود و او با سكوت حاكي از رضايت، آن عمل را امضا مي كند. من در اينجا به قول نبي مي پردازم. سخن در اينجاست كه در نظريه فهم ما، اين كه مي گويند ما مي خواهيم قول و گفتار نبي را بفهميم، چه نظريه اي براي فهم گفتار نبي وجود دارد؟ نظريه علماي علم اصول اين بوده كه ما از ظواهر كلام هر متكلمي به مقصود آن پي مي بريم. به اين معنا كه يك متكلم عاقل و حكيم آنچه را كه مقصودش است، با كلامي كه ظاهر در مقصود است، عنوان مي كند و چون پيامبر(ص) يك عاقل و حكيم است و مقصودش را مي خواهد از طريق ظواهر كلام خود، برساند و اگر ما به ظاهر كلام وي عمل نكنيم، خداوند كه مولاي ماست، عليه ما احتجاج مي كند كه چرا شما از فرمان پيامبر(ص) تمرد كرديد؟ اگر به خداوند بگوييم كه ما از كجا بفهميم كه پيامبر(ص) به چه امر مي كند و از چه نهي مي كند؟ علماي علم اصول در پاسخ مي گويند: از ظاهر كلام پيامبر(ص)؛ چرا كه پيامبر(ص) با همان زباني حرف زده است كه همه حرف زده اند. پس اگر از علماي علم اصول بپرسند كه كلام پيامبر(ص) را با كدام نظريه فهم، مي فهميم؟ مي گويند: ظاهر كلام متكلم بر مقصود متكلم دلالت مي كند. فهم؛ يعني فهميدن مقصود متكلم. سپس، وي با طرح اين پرسش كه آيا ما مجازيم، از ظاهر كلام پيامبر(ص) عبور كنيم و در آن متوقف نشويم و به بياني به وراي آن راه يابيم و يا معنايي را كه از ظاهر كلام پيامبر(ص) برمي آيد، دوباره معنا كنيم؟ گفت: پاره اي از نظريات هرمنوتيكي، بنا دارند تا در اينجا (ظاهر كلام) توقف نكنند. اما چگونه بايد از آن عبور كنيم؟ البته مقصود از عبور اين نيست، كه ما آن را به يك سو بگذاريم؛ بلكه منظور اين است كه به بازسازي رواني و فكري گوينده يا مولف برسيم. اين نظريه را شلاير ماخر عنوان مي كند. فهم، فهم عالم تفكر و زمان مولف است. به قول صاحب نظران هرمنوتيك، بايد سطور سفيد و بيان ناشده كلام را خواند.
دكتر شبستري در پايان با طرح اين پرسش كه چرا مسلمانان نمي توانند سنت نبوي را با اين روش (هرمنوتيك جديد) مطالعه كنند؟ و آيا مسلمانان وقتي قولي از پيامبر(ص) مي شنوند، مي توانند بازسازي رواني- فكري او را انجام بدهند؟ بيان داشت: اگر ما نظريه اي فلسفي كه مخالف ديدگاه هاي هرمنوتيكي جديد باشد در دست داشته باشيم، حرف ديگري است ولي حالا كه نداريم، آيا مي توانيم از اين نظريات در تحليل سنت نبوي بهره ببريم؟ آيا مي توانيم، مثلا آن طور كه ديلتاي مي گفت، سنت نبوي را از طريق نفوذ در زيست محيط دروني و معنوي پيامبر(ص) بفهميم؟و يا آن گونه كه گادامر مي گفت، آيا مي توانيم مثلا سنت نبوي را به عنوان يكي از عناصر شركت كننده در گفتگوي آن عصر، بازشناسيم؟ چرا اين قدر اصرار داريم كه تنها بايد بر مبناي يك نظريه، سنت نبوي را درك كنيم؟ همه اين نظريات را انسان ها داده اند. بايد ببينيم كه كدام يك از اين نظريه ها، مبناي قابل قبول تر و درست تري دارند. بنابراين ما موظف به فهم نبي و كلام وي هستيم. در نهايت حاصل اين بحث ها ما را با اين پرسش مهم رويارو مي گرداند: اين كه گفته مي شود، سنت نبوي حجت است يعني چه؟
بحران اخلاقي ما
سخنران بعدي همايش، دكترصادق آيينه وند بود كه با عنوان سنت نبوي، زيست اخلاقي و بهره وري از دنيا به ايراد سخنراني پرداخت. دكتر آيينه وند در آغاز با اشاره به اين كه سيره اي كه از پيامبر (ص) به دست ما رسيده بيشتر از طريق حاكمان و فرمانروايان وقت گردآوري شده، بيان داشت: متاسفانه پژوهش درستي درباره سيره پيامبر(ص) صورت نگرفته است. به طوري كه سيره يك بار به گونه شفاهي نقل شده، دوباره از طريق استماع به شكل كتبي در آمده و سپس، آن صورت كتبي تنقيح شده است. بنابراين مي بينيم كه مشكلات زيادي در كتاب هاي سيره اي ما وجود دارد. با توجه به آن كه بيشتر سيره هاي ما در زمان امويان و عباسيان نگارش يافته است، بايد ببينيم كه چگونه مي توانيم، اصل سيره پيامبر(ص) را از تفسيرها و برداشت هاي اموي و عباسي جدا كنيم؟ مشكل ديگر مربوط به بررسي منابع مختلف است. از طرفي هم بايد يك نظريه دقيق براي فهم و تفسير متن پيدا كنيم. وي آنگاه با توضيح اين كه دو تلقي افراطي نسبت به تاريخ وجود دارد و بر اين پايه، گروهي مي كوشند تا شيوه زيست گذشته را در حال بيابند و زنده كنند و گروهي نيز برعكس، تلاش دارند تا مقتضيات حال را بر گذشته، تحميل كنند، افزود: سنت نبوي هم گرفتار اين دو نگاه است. براي نمونه، هم اكنون بسياري از مسلمانان از تمدن اسلامي همان چيزي را مراد مي كنند كه در قرن اول هجري در دوران خلفاي راشدين پديده آمده است. البته اين عده، ممكن است از ابزارها و روش هاي روز هم استفاده كنند، اما همچنان در خيال عصر اول اسلامي مانده اند. با اين وصف، به نظرم مي رسد كه زيست اخلاقي ما (مسلمانان) در دست اندازهاي تفسيرهاي حاكمانه اموي، راشدي و عباسي از سنت نبوي گم شده است. در واقع ما در متني قرار گرفته ايم كه قادر به تفسير درستي از آن نيستيم. پس چگونه بايد آن را معنا كنيم؟ آن چيزي كه از سيره نبوي مي فهمم اين است كه پيامبر(ص) انسان به تمام معنا اخلاقي اي است. در سيره نبوي، مقام يك انسان عابد، زاهد و نماز شب خوان، (مقام) همان انساني است كه خالصانه براي سير كردن يك گرسنه تلاش مي كند. در نزد پيامبر(ص) اجر هر دوي اينها يكسان است. آنچه كه در سيره اخلاقي پيامبر(ص) مي بينيم، اين است كه هيچ مرزي بين اين صفات وجود ندارد. او در ادامه افزود: پس، ما به تفسير ديگري از سيره نبوي نيازمنديم. تمام تفسيرهايي كه از سيره پيامبر(ص) داريم، حاكميتي هستند. در واقع تفسيرهايي كه به درد مردم بخورد، تا حالا منتشر نشده است، يعني مردم نبودند كه سيره بنويسند. لذا بر طبق ذائقه مردم، سيره ها نوشته نشده اند. مردم نيز بايد تفسير خود را از سيره پيامبر(ص) ارائه بدهند؛ چرا كه همه عشق رسول خدا، مردم بود. يكي از ويژگي هاي پيامبر (ص) در همين راستا، اين بود كه ايشان به دنبال تمايز با ديگران (مردم) نبود. وقتي سيره او را بررسي مي كنيم، متوجه مي شويم كه اين انسان (پيامبر) باعطوفت، محبت، رحمت، اقتدار، عزت و عظمت، هيچ گاه نمي خواهد خود را از ديگران متمايز كند. اين ويژگي خاص انبيا است. پيامبر (ص) نمي خواست بين پيروانش
انگشت نما باشد. همچنين، پيامبر(ص) مي گفت كه حتي اگر كسي به گناهي آلوده شد، او را مورد لعن و تمسخر قرار ندهيد. بگوييد كه خدا از تقصير او در گذرد. به هر حال او هم انسان است و حب رسول خدا در دلش وجود دارد. اين نگاه انساني در سراسر سيره پيامبر(ص) موج مي زند. من در اينجا، اعلام مي كنم كه متاسفانه جهان اسلام (البته من با نظام هاي حاكم سياسي بر جهان اسلام كاري ندارم) از نظر اخلاقي و پيروي از اخلاقيات پيامبر(ص) در نقطه بسيار پاييني قرار دارد. در واقع جهان اسلام در ضعف اخلاقي به سر مي برد.
امروزه متاسفانه دو تفسير افراطي از اسلام وجود دارد. بزرگترين آفت پس از حمله مغول در جهان اسلام اين است كه دين به دست كساني برسد كه از آن هيچ چيزي نمي دانند. بنابراين، معتقدم كه بايد با نگاه جوهري به سيره پيامبر(ص) بنگريم.
مدد طريقت به شريعت
دكتر شهرام پازوكي كه از اعضاي شوراي سياستگزاري همايش بود، عنوان سخنراني خود را باز انديشي سنت معنوي نبي در دوره مدرن برگزيده بود. دكتر پازوكي در ابتدا با اشاره به ضرورت بازانديشي سنت نبوي در دوره مدرن و اين كه، اين كار در تاريخ اسلام و توسط علماي بزرگ اسلام انجام شده است، گفت: باز انديشي سنت نبوي در دوره مدرن نسبت به آنچه كه در سابق بوده، تفاوت دارد؛ زيرا عالم مدرن اقتضائات خاص خود را دارد كه مي طلبد اين باز انديشي به نوع ديگري انجام شود. سخن من اين است كه ببينيم، سنت نبوي چگونه از حيث معنوي تجديد شده است. در تعريف سنت نبوي معمولا گفته مي شود كه عبارت است از قول، فعل و تقرير پيامبر(ص). اين تعريف از سنت نبوي، در نزد اصوليون به عنوان يكي از منابع احكام و مقررات شرعي متداول است؛ اما آنچه كه از اين تعريف در فقه اسلامي مورد توجه است، صرفا شأن رسالت و يا به اصطلاح عرفاني جنبه يلي الخلقي پيامبر(ص) است. از اين جنبه، سنت نبوي فقط شامل احكام ظاهر فردي و مدني است؛ يعني قول و فعل پيامبر(ص) از آن جهت كه رسول است؛ اما باطن و حقيقت رسالت، شان معنوي يا ولوي ايشان است كه همان جنبه يلي الحقي است. از اين جهت، پيامبر(ص) نگرش ديگري به حقيقت، هستي و معرفت دارد و راه وصول به حق را نشان مي دهد. در اينجا پيامبر(ص) هادي است. پس سنت نبوي دو جنبه دارد: جنبه رسالتي و جنبه ولايتي. وي سپس، با اين توضيح كه ولايت مغز و باطن رسالت است و رسالت مقام انذار است و ولايت مقام تبشير، افزود: بدون جنبه باطني سنت، جنبه ظاهري مانند جسدي است كه فاقد روح است. از اين جهت، ولايت امري نيست كه پس از رحلت پيامبر(ص) به پايان برسد، بلكه پس از وي مسئله ولايت برجسته مي شود و از آنجايي كه معارف موجود در باطن سنت نبوي ناگفتني و نانوشتني است و تنها قلوب مومنان (اهل معرفت) پذيراي آن بوده، (اين معارف) سينه به سينه نقل مي شده است، مانند حلقه هاي يك زنجير، كه حافظ اين معاني بوده است، چنانچه در سلسله عارفان مسلمان مي بينيم. اينها همواره مجددان سنت نبوي بوده اند. تقسيم سه گانه عارفان از شريعت، طريقت و حقيقت ناظر به همين تجديد سنت نبوي در همه ابعاد آن در طول تاريخ خود بوده است. اين تجديد سنت از سوي عارفان هنگامي صورت مي گرفت كه عده اي سنت نبوي را منحصر به شريعت مي كردند. گويي، پيامبر(ص) هيچ گاه احوالات ايماني و معنوي نداشته است و فقط اهل ظاهر بوده است، لذا عارفان بر ايمان تاكيد داشتند. آنها معتقد بودند كه اگر اين جنبه از سنت نبوي حفظ و تجديد شود، شريعت نيز استمرار پيدا مي كند. دكتر پازوكي در بخش ديگري از سخنان خود به تبيين معناي سني در متون عرفاني پرداخت و آن را از مفهوم سني در معناي متداول كه نام يكي از مهم ترين فرقه هاي اسلام است، متفاوت دانست: وقتي در متون عرفاني سني گفته مي شود، مراد چيز ديگري است. در اينجا سني كسي است كه اعتقاد سليم به سنت معنوي نبوي دارد. در حالي كه در جنبه فقهي، بر درست بودن عمل بيش از درست بودن نظر و عقيده تاكيد مي شود. در طول تاريخ اسلام، همواره طرفداران شريعت، معتقدان به جنبه باطني سنت را به شكل هاي مختلف طرد مي كردند. در دوران صفويه نيز آنها را به رفض متهم ساختند. حتي امروزه با وجود اين كه افرادي چون سيد حيدر آملي و ملا عبدالرزاق كاشاني تقسيم سه گانه حقيقت، شريعت و طريقت را كرارا در آثار خود به كار برده اند، علماي ديگر مي گويند كه تفكيك دو عنوان شريعت و طريقت از جمله بدعت هايي است كه اينان (اهل عرفان) احداث كرده اند و پيروان اين دو تفكيك باطل هستند دكتر پازوكي در پايان سخنانش عنوان كرد: آنچه تاكنون گفتم، درباره باز انديشي سنت نبوي در گذشته بود؛ اما ما امروزه در دوره اي زندگي مي كنيم كه اساسا هويتش در نفي سنت در معناي عام آن است. اصالت دادن به من كه با دكارت آغاز مي شود، خود در معناي نفي سنت مسيحي است. البته سنت شكني تفكر مدرن براي ما اين امكان را نيز فراهم مي آورد كه به سرچشمه اصيل سنت باز گرديم و با زدودن و رفع حجاب هايي كه در طي قرون، سنت حقيقي را پوشانده، متوجه حقيقت سنت نبي(ص) و ابعاد مختلف آن شويم. اما باز انديشي سنت نبوي در دوران مدرن نياز به تامل دقيق در چند نكته دارد: 1- اول آن كه متوجه باشيم كه سنت نبوي ابعاد و جنبه ها مختلفي دارد كه از هم جدايي پذير نيستند. شريعت تنها يك جنبه از سنت است. ما نبايد در دام جريان هاي قشري گرا از سنت بيافتيم. اين كه تنها بر عمل تاكيد كنيم، اسلام صرفا به يك ايدئولوژي سياسي و عاري از هر نظري تبديل مي شود. در حالي كه از سنت نبوي آموخته ايم كه عمل ديني بايد تابع نظر ديني باشد. هر عملي ملاك ديني بودن نيست. همين جنبه از سنت نبوي است كه امروزه تحت عنوان اسلام هراسي در جهان از آن ياد مي شود و سعي در تخريب آن دارند. جنبه ولوي و معنوي سنت نبوي، راه ايمان و اخلاق را مي آموزد. ايماني كه به اسلام نرمي مي دهد و تخلق به اخلاق ايماني را ميسر مي سازد. با توجه به ماهيت شريعت شكن مدرنيته، اگر شريعت نتواند بعد معنوي خود را حفظ كند، در دنياي امروز مخاطب خود را از دست مي دهد. جنبه ديگر سنت نبوي، حقيقت آن است؛ يعني آن نگرش خاص نبي به هستي است. طرفداران شريعت، بيشتر بر جنبه هاي عملي مدرنيته انگشت تاكيد گذاشته اند و آنها را برجسته كرده اند، حال آن كه جنبه حقيقتي سنت، ما را مجهز به يك ديدگاه و نگرش نسبت به هستي در برابر نگرش خاص مدرن مي سازد. اين مسئله، براي ما از هر گونه نصيحت اخلاقي، بالاتر است؛ يعني ما بايد در بعد حقيقت نبي كه خود فرمود حقيقت احوال من است، ببينيم كه نظر وي به هستي، مبدا، خداوند و... چيست؟ از اين مقدمات مي خواهم نتيجه بگيرم كه بازانديشي سنت نبوي در دوران مدرن شرط تجديد تفكر اسلامي در دوران مدرن است.
متن كامل را در همشهري آنلاين بخوانيد
www.hamsharionlin.ir