چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۱۲۱ - Nov 1, 2006
آلخاندرو گوانزالز و گيلرمودل تورو از تجربياتشان مي گويند
نسل طلايي سينماي مكزيك
ترجمه:اميررضا نوري زاده
005280.jpg
حدود شش سال قبل زماني كه ساخت فيلم Amores perros به تازگي پايان يافته بود، آلخاندرو گوانزالز كارگردان جوان فيلم، با توصيه يكي ديگر از كارگردانان تازه كار مكزيكي مواجه شد كه البته اكنون در آمريكا موقعيت خوبي دارد. اين كارگردان گيلرمودل تورو بود. او به گونزالز توصيه كرد كه فيلم او گرچه يك شاهكار سينمايي است ولي مدت زمان غيرعادي دارد. اما وقتي گونزالز موفق نشد دل تورو را در پشت تلفن قانع كند كه امكان حذف هيچ سكانسي از فيلم وجود ندارد از او خواست تا به مكزيكوسيتي بيايد و به شكل حضوري تغييرات پيشنهادي اش را ارائه دهد. دل تورو فيلم را بر روي نوار ويدئو در شهر آستن تماشا كرده بود و گرچه در آن زمان از لحاظ  مالي در شرايط بسيار بدي قرار داشت و بايد پول هنگفتي را به آدم رباياني كه پدرش را گروگان گرفته بودند مي داد، با اولين پرواز خودش را به مكزيك رساند.گونزالز ادامه مي دهد: روز بعد ناگهان با يك مرد ميانسال چاق چشم آبي در مقابل در روبه روشدم كه ظرف سه روزي كه در آنجا بود همه غذاهاي داخل يخچال را خورد ولي به من كمك كرد تا 8-7 دقيقه از فيلم را حذف كنم.
به اين ترتيب فيلم Amores perros در رديف بهترين فيلم هاي غيرانگليسي زبان تاريخ سينما قرار گرفت و باعث شد تا گونزالز براي آن نامزد دريافت جايزه اسكار شود.
دل تورو نيز در ادامه روند فيلم سازي اش دو فيلم پرخرج ولي جذاب هل بوي و Devil Backboe را ساخت كه او را در رديف كارگرداناني چون سام ريمي و جان كارپنتر قرار داد. و باعث شد آلفونسو كوئارون ديگر فيلمساز مكزيكي نيز با فيلم Tu Mama Tambiei خيلي زود به عنوان يك فيلمساز مستعد مطرح شد اين موفقيت ها باعث شد تا گونزالز و كوئارون نيز مثل دل تورو فيلمسازي را در هاليوود ادامه دهند و بودجه هاي بيشتر ستارگان بزرگ را در اختيار داشته باشند. كوئارون با كارگرداني سومين قسمت  سري فيلم هاي هري پاتر به نام هري پاتر و زندان آزكابان لياقت هاي خود را اثبات كرد و امسال نيز با فيلم فرزندان انسان با بازي جوليان مور و مايكل كين و با هزينه 72 ميليون دلاري در جشنواره فيلم ونيز حضور داشت.
دومين فيلم گونزالز نيز به نام 21 گرم با بازي شون پن و نائومي واتس نيز چندين نامزد اسكار براي عوامل آن به همراه داشت و فيلم اخير او به نام بابل با بازي برادپيت و كيت بلانچست از جمله شانس هاي اسكار 2007 است. فيلم اخير دل تورو نيز لابيرنت پان نام دارد كه در جشنواره فيلم نيويورك مورد تحسين منتقدان قرار گرفت. اما هر كدام از اين سه كارگردان بزرگ اكنون يك لقب خاص در دنياي سينما دارند. دل تورو، گوردو ، كوئارون فلاكو و گونزالز ال نگرو ناميده مي شوند و در دنياي فيلمسازي پر تب و تاب امروز همچنان همكاري شان را حفظ كرده اند. در كنار اين مكزيكي موفق، چند سينماگر ديگر نيز از اين كشور حضور دارند كه از آن جمله امانوئل لوبركي فيلمبردار پرسابقه كه سه بار نامزد دريافت جايزه اسكار شده و رودريگو پريتو ديگر فيلمبردار سينماي روز جهان هستند.
اما سابقه آشنايي اين سه كارگردان به اواسط دهه 1980 باز مي گردد. زماني كه كوئارون و دل تورو براي اولين بار همكار شدند، در آن دوره كوئارون در سريال تلويزيوني A Hora marcada دستيار كارگردان بود و دل تورو فيلم كوتاه مي ساخت و مسئول جلوه هاي ويژه فيلم ها بود. دل تورو ادامه مي دهد: ما هميشه درباره يك جوان با استعداد به نام آلفونسوكوئارون صحبت مي كرديم اما پس از مدتي دل تورو احساس كرد يكي از اپيزودهاي سريال A Hora marcada شباهت زيادي به يكي از داستان هاي استفن كينگ دارد و زماني كه از كوئارون در اين باره سؤال كرد كوئارون تأييد كرده بود كه به دليل علاقه زياد به كينگ، از يكي از داستانهايش استفاده كرده است!
اما گونزالز به راحتي پس از تاييد شبكه تلويزيوني اصلي مكزيك به نام تله ويزا، براي كارگرداني يك سريال تلويزيوني انتخاب شد و تصميم گرفت تا از آلفونسو كوئارون مشاوره بگيرد و كوئارون او را به سرصحنه فيلم آرزوهاي بزرگ دعوت كرد. اين سوابق باعث شده تا اين روزها آنها از كارگردانان جوان مكزيكي كه مستعد به نظر مي رسند، نهايت حمايت را به عمل آورند. از جمله اين كارگردانان بايد به كارلوس اليگادز(ژاپن) و فرماندو ايمبك (فصل مرغابي) اشاره كرد و المپيك سال گذشته اولين جايزه سينمايي اش را در جشنواره فيلم گوادالاخارا دريافت كرد. دل تورو در اين زمينه مي گويد: ما در ابتداي راه چندان به آينده اميدوار نبوديم ولي خوش شانس بوديم كه تعدادي از تهيه كنندگان و كارگردانان قديمي سينماي مكزيك از جمله فرماندو كامارا، لوييز گارسيا آگراز و آرتورو ريشتاين كار ما را پسنديدند.
اما هر سه كارگردان كه نسل طلايي سينماي مكزيك به حساب مي آيند، پاييز امسال فيلم هاي خوبي را در برنامه اكران جهان دارند. فيلم لابيرنت پان دل تورو به تهيه كنندگي آلفونسو كائارون يك اثر رئاليستي است كه ارتباط چنداني با ژانر مورد علاقه اش ژانر وحشت- ندارد.
فيلم فرزندان انسان كوئارون در دسامبر اكران مي شود و به عقيده منتقدان تمثيلي از زندگي سخت زندانيان گوانتانامو در دنياي آينده  است كه مهاجران جهان سومي بر سر ادامه بقا دردسرهاي زيادي دارند. اما پراميدترين فيلم، بابل از آلخاندرو گونزالز است كه داستان آن در سه كشور مراكش، ژاپن و مكزيك مي گذرد و گونزالز تأكيد مي كند كه اگر همراه خانواده اش 5سال قبل به آمريكا نمي آمد هرگز نمي توانست اين فيلم را بسازد، چرا كه فيلم بازتاب درد و رنج هاي او پس از اين انتقال اجباري به فرهنگ و جامعه اي نامانوس است.
نيويورك تايمز‎/۱۷ اكتبر

به بهانه پخش فيلم جنگ هاي ستاره اي- اپيزود سوم: انتقام سيث از تلويزيون
از دموكراسي تا امپراتوري شيطاني
005274.jpg
سعيد مستغاثي- فيلم جنگ هاي ستاره اي: انتقام سيث كه ششمين فيلم اين سري و در واقع قسمت سوم آن بود، تماشاگر علاقه مند را به نگاه تازه تري نسبت به اين سري فيلم ها وامي دارد. تماشاگري كه حدود 28 سال پيش با جنگ ستارگان و نبرد لرد تاريكي يعني دارت ويدر و امپراتوري اش با گروه جداي از اوبي وان كنوبي تا لوك اسكاي واكر آشنا شد و در قسمت بعدي اش (كه ناگهان گفتند پنجمين بخش است) يعني امپراتوري ضربه مي زند دريافت كه دارت ويدر   در واقع پدر لوك و پرنسس ليا و نام واقعي اش اناكين اسكاي واكر  است و در قسمت بعد از آن يعني بازگشت جداي (كه آن موقع فكر مي كرد آخرين قسمت است، ولي از خود سؤال مي كرد چرا شماره شش بر آن خورده است) بالاخره ديد كه لوك، پدرش يعني دارت ويدر را به اصليتش كه اناكين بود، بازگرداند و باعث شد عليه امپراتور تاريكي يعني لرد سيث بشورد و او را نابودكند، ضمن اينكه خودش نيز از بين رفت، ولي روحش از دام قسمت تاريك نيرو رها شد و رستگار گشت.
۱۵سال بعد شنيده شد كه جرج لوكاس(خالق فيلم هاي جنگ هاي ستاره اي ) قصد دارد با سه گانه اي ديگر به ماجراهاي پيش از قسمت اول كه حالا ديگر قسمت چهارم محسوب مي شد، بپردازد. پس روشن شد كه چرا قسمت آخر با شماره شش ناميده شده بود. دو قسمت اپيزود يك: تهديد شبح و اپيزود دو: حمله كلون ها در سالهاي 1999 و 2002 روي پرده رفت و بالاخره تابستان سال گذشته انتظارها به پايان رسيد و فيلم آخر يا قسمت سوم كه دقيقاً حوادث قبل از فيلم اول را نشان مي دهد به نمايش درآمد. فيلمي كه اغلب منتقدان را به تجديدنظر در ديدگاه هاي خود نسبت به جنگ هاي ستاره اي واداشت. آنها كه تا قبل از اين، مجموعه جنگ هاي ستاره اي را حداكثر يك سري فيلم هاي با جلوه هاي ويژه خيره كننده مي دانستند، حالا ديگر به آن نگرشي اسطوره اي پيدا كردند و وجوه فلسفي از درونش بيرون آوردند.واقعاً هم قسمت سوم جنگ ستاره اي خيلي جاي بحث و بررسي دارد.اين بخش مانند تكه آخر يك پازل، آنچنان ساير قطعات را كامل كرده و به آنها معني و مفهوم مي بخشد كه گويي بدون آن، حقيقتاً هيچ هستند. حكايت وجوه شيطاني و انساني كه در سوهاي روشن و تاريك نيرو تعريف مي شوند و داستان جنگجوياني به نام جداي كه گويي عارفاني سلحشور و از خود گذشته هستند و براي نجات جهان از خباثت و شيطان صفتي مي جنگند، معبدي دارند و براي عضوگيري قوانين و قواعد بسيار دشواري را در نظر مي گيرند؛ قواعدي كه انسان را به ياد عرفان شرق دور مي اندازد. يودا يكي از استادان جداي در قسمت پنجم در حال آموزش به لوك اسكاي واكر به او مي گويد: يك جداي هيچ گاه نبايد خودش را در نظر بگيرد و اگر كار خوبي انجام داد نبايستي به آن ببالد .او همچنين در همين قسمت سوم به اناكين اسكاي واكر كه نگران مرگ همسرش است مي گويد: نبايد از مرگ بترسي. مرگ خود جزئي از زندگي است. بايد هر چه كه براي تو تعلق و وابستگي نسبت به اين دنيا ايجاد مي كند را از خود دور كني. اين تعلقات تو را به انحراف مي كشاند. و همين تعلقات و وابستگي هاست كه سرانجام اناكين را به سوي تاريك نيرو كشانده و به دارت ويدر تبديلش مي كند.
سوي تاريك نيرو در هيچ حالتي،  جنگجويان جداي را رها نمي كند. نكته جالب اينكه همه آنها كه سران سوي تاريك نيرو شدند، لقب دارت يا كنت گرفتند از دارت مول   در قسمت اول تا كنت دوكو در قسمت دوم و خود دارت سيديوس كه لرد سيث است، همگي زماني جداي بوده و فريب سوي تاريك نيرو را خوردند كه به آنها وعده قدرت بيشتر و عمر جاوداني داده بود. (شخصاً اميدوارم كه جرج لوكاس يك سه گانه ديگر درباره ماجراهاي قبل از اپيزود يك بسازد. خيلي جذاب است كه ببينيم امثال دارت سيديوس و كنت دوكو چگونه از جداي به لرد سيث تبديل شدند). به هر حال جنگ هاي ستاره اي جاي بحث و فحص بسياري دارد، خصوصاً وقتي بدانيد جرج لوكاس به نوعي مريد جوزف كمپل بزرگترين اسطوره پرداز معاصر بوده است.
اما نكته جالب توجه ديگر قسمت سوم جنگ هاي ستاره اي، به روز بودن وجه سياسي آن است، شعارها و حرف هاي لرد سيث و اناكين به هنگامي كه در حال استحاله به دارت ويدر است، به شدت صحبت ها و سخنراني هاي جرج دبليو بوش و دار و دسته اش بعد از حادثه يازدهم سپتامبر را به ذهن متبادر مي سازد. اين تعبير وقتي جدي تر شده و تبديل به يقين مي شود كه صحبت هاي جرج لوكاس در جشنواره كن به هنگام نمايش فيلم جنگ هاي ستاره اي قسمت سوم: انتقام سيث را مرور كنيم.
بسياري از ديالوگ هاي فيلم عمدتاً درباره تبديل دموكراسي به ديكتاتوري و استفاده سياستمداران از جنگ هاي جعلي و سوءاستفاده از شعار دموكراسي براي افزايش قدرت خود است. لرد سيث چه در سنا و چه در صحبت هاي خود با اناكين   مدام تكرار مي كند كه ما مي خواهيم دموكراسي را در سراسر جهان گسترش دهيم! و يا در جايي از انتقام سيث ، اناكين اسكاي واكر كه در حال تبديل شدن به دارت ويدر   است به اوبي وان كنوبي مي گويد: شما يا با من هستيد يا دشمن من . اين عبارت دقيقاً بازتابي از اولتيماتومي است كه بوش در سال 2001 داد و گفت: در جنگ عليه تروريسم، شما يا با من هستيد يا عليه من .جرج لوكاس در كنفرانس خبري پس از نمايش فيلم در كن خطاب به خبرنگاران گفت: ما خودمان به صدام پول داديم و او را مجهز به سلاح هاي كشتار جمعي كرديم، اما هرگز فكر نمي كرديم كه صدام روزي قرار است دشمن ما شود. ما به جنگ با ايران رفتيم و از صدام به عنوان نماينده خودمان استفاده كرديم. وقتي من در پايان جنگ ويتنام و در دوران نيكسن داستان نخستين جنگ هاي ستاره اي را مي نوشتم، بيشتر مي خواستم موضوع تبديل شدن دموكراسي به ديكتاتوري را به چالش بكشم. در آن دوران هنوز چيزي به اسم جنگ آمريكا و عراق وجود نداشت... اما تطابق آنچه ما در جنگ با ويتنام و عراق انجام داديم واقعاً غيرقابل باور است .
فيلمساز مشهور آمريكايي از احساس ناخوشايند خود نسبت به خطر از دست رفتن ايده آل هاي دموكراسي آمريكايي گفت و افزود: آنچه امروز در ايالات متحده رخ مي دهد، درست شبيه وقايع درون فيلم است. البته گمان نمي كنم اوضاع به اين زودي ها درست شود و اميدوارم كشور ما دچار سرنوشت داستان فيلم من نشود .
در اين روزهايي كه دادگاه صدام برپاست و با كمال وقاحت در كيفرخواست آن حتي صحبتي هم از حمله و جنايات و كشتار صدام عليه مردم ايران نيست، چنين صحبت هايي مي تواند حداقل براي برخي روشنفكران ما جالب باشد؛ روشنفكراني كه اين روزها عجيب از قطار روشنفكري دنيا جا مانده اند و بيشتر زمزمه گر باورهاي كهنه گذشته هستند. اگرچه اين اولين بار نيست كه يك روشنفكر آمريكايي از واقعيات و حقايق امروز جاري در دنيا مي گويد، مايكل مور جنجالي هم به هنگام دستگيري صدام در مقاله اي تحت عنوان بالاخره فرانكشتاين مان را دستگير كرديم نوشت: آمريكا دوست صدام بود. ما عاشق صدام بوديم. ما او را مسلح كرديم. ما به او كمك كرديم كه ايراني ها را با گاز شيميايي نابود كند... اين اولين بار نبود كه ما از يك رژيم جنايتكار حمايت مي كرديم. اصولاً ما دوست داريم نقش فرانكشتاين داشته باشيم. هيولاهاي زيادي درست كرده ايم: شاه ايران، سوموزاي نيكاراگوئه، پينوشه شيلي و... و موقعي كه ديوانه وار به جان مردم افتاده اند، بي تفاوت شده و يا خود را حيرت زده نشان داده ايم... ما صدام را دوست داشتيم چون حاضر شد به جنگ آيت الله برود. اطمينان حاصل كرديم كه ميليون ها دلاري كه براي خريد اسلحه لازم داشت به دست آورد؛ سلاح هاي تخريب همگاني. درست خوانديد، او به اين سلاح ها مجهز بود. ما خوب مي دانيم چون خودمان به او داده بوديم!!... .

سينماي روز
سرزمين هاليوود
005277.jpg
گروه ادب و هنر -يكي از پرسروصداترين پرونده هاي دهه 60، خودكشي جرج ريوز بازيگر سريال تلويزيوني سوپرمن بود. خودكشي جرج ريوز البته نقاط تاريكي داشت. فرضيه هايي مبني بر قتل ريوز به وسيله نامزدش در آن زمان مطرح شد و حتي گفته شد كه شخص ثالثي ريوز را به خاطر ارتباط با همسرش كشته است. سرزمين هاليوود ساخته آلن كولتر كه پيرامون اين ماجرا ساخته شده، كوشيده تا تمام اين فرضيه ها را بررسي كند. البته فيلم در كنار جرج ريوز، يك كاراكتر محوري ديگر هم دارد و او كارآگاه خصوصي درهم ريخته اي است كه رسيدن اين پرونده به او برايش يك موهبت محسوب مي شود. نقش جرج يوز را بن افلك بازي كرده كه در تداوم نقش آفريني هاي ضعيف سال هاي اخيرش قرار دارد و همچنان او را در مقام بازيگري نه چندان خوش قريحه نشان مي دهد. در عوض، آدرين برودي در نقش كارآگاه خصوصي، حضور قابل قبولي دارد؛ همچنان كه دايان لين و رابين تيوني. باب هاسكينز هم به عنوان تهيه كننده اي كه مظنون به قتل ريوز است، بازي متوسطي را ارائه داده است. سرزمين هاليوود قصه اش را روان و بدون لكنت تعريف مي كند. اگر بازي ضعيف بن افلك را در نظر نگيريم، مي توان آن را فيلمي جذاب و تماشايي خواند كه تماشاگر را به آتيه كارگردان جوانش اميدوار مي كند.
مرد حصيري
005271.jpg
مردحصيري ساخته نيل لابوت، بازسازي فيلمي ترسناك به همين نام است كه در اوايل دهه۷۰ ساخته شد؛ فيلمي كه رابين هاردي آن را كارگرداني كرد و با وجود آنكه در زمان اكران مهجور ماند، در سال هاي بعد همواره از آن به عنوان يكي از بهترين فيلم هاي ترسناك دهه ۷۰ ياد شد. اقتباس نيل رابوت از اين فيلم حالا كلاسيك شده، آنقدر سست و بي پايه و اساس از كار درآمده كه فيلم نه گيشه قابل قبولي داشته باشد و نه منتقدان آن را تحويل بگيرند. بازي نيكلاس كيج در فيلم، يكي از ضعيف ترين بازي هاي اين بازيگر شاخص است. كيج، نقش يك مأمور پليس را دارد كه به خواست نامزد سابقش پا به جزيره اي دورافتاده مي گذارد تا دختري گمشده را بيابد؛ جزيره اي كه در آن كاملاً زن سالاري حكمفرماست. اما كيج متوجه مي شود كه جان دختر در خطر است و بعد شاهد تلاش او براي نجات جان دو دختر مي شويم. برخلاف نسخه اصلي، فيلم فاقد هرگونه هيجان و تعليقي است. تنها نكته جالب تعريف فيلم كه منتقدان و ريويونويسان هم اغلب به آن اشاره كرده اند، موضع فيلمساز عليه فمنيست هاست اما مجموعه فيلم آنقدر ضعيف است كه حتي مايه زن ستيزي هم در آن، توجهي را به خود جلب نمي كند.

سايه روشن
اره 3 در صدر گيشه
گروه ادب و هنر - فيلم سينمايي اره 3 در صدر جدول فروش فيلم هاي آمريكاي شمالي قرار گرفت. اين فيلم ترسناك توسط دران لين بوسمن ساخته شده در فاصله چند روز به آغاز مراسم هالووين به عنوان محبوب ترين فيلم سينماهاي آمريكاي شمالي انتخاب شد. اره 3 با فروش 3/34 ميليون دلاري اش توانست صدرنشين جدول گيشه باشد. هر چند دو قسمت قبلي اره افتتاحيه درخشان تري را داشتند ولي همين فروش براي اره 3 يك موفقيت به شمار مي آيد. اين فيلم توانست از فيلم prestige فاصله بگيرد و در مكان نخست پرفروش ترين فيلم هاي آمريكاي شمالي قرار بگيرد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |