ايران در مدرنيته
معنا دموكرات انسانهاي بدون دموكراسي
ندارد
ايران در مدرنيته
جهانبگلو رامين دكتر با گفتوگو در
ارشاد محمدرضا از :گفتوگو
به شد چه بفرمائيد پرسش نخستين بهعنوان دكتر آقاي *
فكري تاملات چه به را شما فلسفه ، و شديد علاقهمند فلسفه
اين در پرسشهايي آيا و است واداشته ايران جامعه به نسبت
فلسفه به خاص بهطور كه بوده مطرح شما براي رابطه
پرداختهايد؟
علاقهمند فلسفه به سالگي سن 15 از درحقيقت من خوب
و شدم بزرگ آن در كه بود محيطي خاطر به هم آن بودهام ،
اقتصاددان كه جهانبگلو مرحوماميرحسين پدرم.كردم رشد
منزلمان در ما.داشت توجه خيلي فلسفه به اما بود
فرديد ، احمد شايگان ، دكتر آقاي مثل افرادي با دورههايي
و- ميآمد گهگاهي هم آلاحمد -آشوري داريوش مسكوب ، شاهرخ
.داشتيم ديگران نيز
و ميرفتم نوجواني سنين همان در يعني بودم كه بچه من
بود جالب من براي اين و ميكردند صحبت بقيه و مينشستم
صحبت چه درباره اينها كه بود مفهوم برايم سختي به البته
.ميكنند
چه بيشتر بود ، مشهور فرديديه به كه جلسات آن در *
ميشد؟ مطرح بحثهايي
و بوميگرايي مساله حافظ ، هايدگر ، گرد بيشتر بحثها خوب
و نراقي احسان امثال زمان آن كه خويشتني به بازگشت نيز
ولي ميكردند ، صحبت هم شريعتي و آلاحمد حدي تا و شايگان
يك فهم براي شايد و بود انتزاعي خيلي فلسفي مسائل بيشتر
را تحصيلاتم من هرحال به.بود مشكل خيلي من مانند نوجوان
فرانسه چون پدرم ولي بودم داده انجام انگليسي زبان به
علاقه و بود داده انجام فرانسه در را تحصيلاتش و زبان
فرستاد فرانسه به را من روي اين از داشت ، فلسفه به زيادي
قرار كه امريكا بوستون دانشگاه از پذيرش ويزاي با من و
من ، براي فرانسه.فرانسه رفتم بخوانم پزشكي بروم بود
ديگران و فوكو و سارتر ژانپل فلسفي ايدهآلهاي فرانسه
.بود
باشد از 1968 ، بعد فرانسه مقصودتان ميكنم فكر البته *
بود؟ آمده پديد آن در متعددي فلسفي و روشنفكري جريانات كه
كه 17 زماني و رفتم فرانسه به سال 1974 در البته من بله
علاقهمند علوم به بيشتر رسيدم فرانسه به و بودم ساله
بالاخره كه ميخواندم فلسفه "ضمنا هم دركنارش و بودم
شروع را فلسفه و بنويسم اسم و بروم سوربن به گرفتم تصميم
من كه مقطعي در كه بود اين داشتم من كه بزرگي شانس كنم ،
پرداختم ، فلسفه تحصيل به و يافتم راه سوربن دانشگاه به
ازجمله بودند ، زنده هنوز فرانسه فلسفي بزرگ اساتيد
لويناس يا بود ، برگسون شاگرد كه يانكلويچ مثل آدمهايي
كه بزرگي اساتيد و ميداد درس خودش هنوز زمان آن در كه
ياد آنها از را فلسفي كار من و بودند عزيز خيلي من براي
ما به مكتبي تدريس يك هرحال به كه سوربن كنار در.گرفتم
شاگردان و دوستانمان و ما -اروپايي قديم صورت به -ميداد
نهادها اين كه ميكرديم دنبال هم را ديگري نهادهاي ديگر ،
درس كلژدوفرانس در فوكو ميشل. هست يادم من موقع آن در
بودومن حكومت مساله مورد در كه كلاسهايي همين و ميداد
و بود مشكل خيلي برايم البته ميرفتم ، هم او كلاسهاي سر
دستگيرم هم چيزي و ميرفتم بودم كه فلسفه اول سال "مثلا
ميكند او كه بحثهايي كه داشتم علاقه هم خيلي و نميشد
آن ميخوانم كتابها بقيه لابلاي از "مثلا كه بحثهايي و
به بار چند هم اساتيدم كه بدهم دخالت درسيام كار در را
كه دادند من به هم بد نمره حتي و گرفتند ايراد خيلي من
هيچ و ميكنيد شروع پايه از را فلسفه داريد شما آقا
دكتري براي كه را بحثهايي صورت اين به كه ندارد لزومي
شد موجب اين هرحال به.بدهيد دخالت فلسفه اول سال در است
من اينكه تا دادم ادامه و شده علاقهمند فلسفه به من كه
يك كه ميخواستم چون بعد رفتم ، فلسفه دكتراي پيش دوره تا
تازه آن فارسي كه -بنويسم كانت و شوپنهاور مورد در رساله
انجام فرانسه انقلاب و هگل مورد در تحقيقي سپس -درآمده
رفتم و بخوانم تاريخ كه شدم علاقهمند آن خاطر به و دادم
.گرفتم هم تاريخ فوقليسانس و ليسانس يك
انجمن در كوتاه دوره يك آمدم ايران به سال 1992 در وقتي
ايرانشناسي انجمن محقق نيز و دادم درس فلسفه و حكمت
"مدرنيته و ايران" كتاب فعاليتها آن نتيجه كه بودم فرانسه
.ميكند چاپ را آن گفتار نشر كه است
نتيجه و كردم دنبال را سياسي فلسفه در پژوهش آن ، كنار در
لوفور ، كاستوردياس ، مثل افرادي مورد در بود تحقيقهايي آن
يك هر با وگوهايي گفت هم بعد و برلين آيزيا هاناآرنت ،
و بود آن حاصل جلد دو در "مدرن عقل نقد" كتاب كه آنها از
"مدرنها" ،"دموكراسي و روشنفكران مدرنيته ، " كتابهاي نيز
انجام سالها آن در خشونت عدم درباره كارهايي بالاخره و
.دادم
خيلي فرموديد ترسيم كه شمايي اين دكتر آقاي خوب *
يك عنوان به را شما فكري سير واقع در.است جالب برايمان
به شما كه بدانيم ميخواهيم.ميدهد نشان ايراني روشنفكر
نزديك از ايران مسائل با كه ايراني روشنفكر يك عنوان
آگاه غرب سياسي و فلسفي تفكرات از ديگر سويي از و آشنا
اجتماعي و سياسي فلسفي ، از اعم انديشههايي چه بودهايد ،
چرا؟ و ميدانستيد سودمند و ضروري ايران جامعه براي را
هر به خوب بودند جالب و مفيد دورهشان در كدام هر اينها
فلسفه طريق از را خودش زمانه كه بوده فيلسوفي سارتر حال
تا است ، داده قرار تاثير تحت خيلي اگزيستانسياليزم
سياسي فعاليتهاي با "الزاما من.سياسياش فعاليتهاي
وقت هيچ من اينكه براي نيستم و نبوده موافق سارتر
شديد موضع يك ماركسيسم مقابل در هميشه و نبودم ماركسيست
بوده مهم سارتر كه همانقدر ميكنم فكر.داشتم انتقادي و
.است مهم نيز است جامعهشناس كه آرون ريمون مثل هم متفكري
براي سارتر كه بود فيلسوفي كه مرلوپونتي "مثلا يا
كه انديشمندي مرلوپونتي.انداخت سايه وي روي سال سالهاي
شناخته دير خيلي شايد داشت ، و توجه خيلي پديدارشناسي به
من.ميكنيم كشفش داريم ما ايران در حاضر حال در و شد
اينكه جاي به ما امروز ايران براي كه ميكنم فكر "شخصا
.كنيم رابنا واقعي مدرن فلسفه يك پايه -باشيم مد دنبال
در ببينيم كه است آن ميشود مطرح اينجا كه واقعي مساله
وضعيتي يا پسامتافيزيكي وضعيت يك با ما پستمدرنيزم دوره
روبهرو كرد ، تعبير ميشود فلسفه پايان به آن از كه
توجه آنها به ايرانيها اينقدر كه مدرنها پست.هستيم
آن با مدرن انديشه كه بحرانهايي مورد در واقع در دارند ،
بنبست يك در را ما مسائل ميكنند ، اين صحبت روبهروست ،
.كنيم رد را بنبست اين جوري يك بايد ما.ميدهد قرار
سعي ميشوند مطرح دارند غرب در كه فلسفههايي امروزه
من نظر به.بگذارند سر پشت را بنبستها اين ميكنند ،
كه مسائلي از يكيهستند نزديك ما به بيشتر خيلي اينها
اومانيسم ميسازند ، مطرح نوع اين از فيلسوفاني
افرادي يا لوكفري مثل نوكانتيهايي كه است پسامتافيزيكي
را خودم من و ميكنند بحث آن از جانولت و هابرماس مانند
در كه است اين هم آن دليل ميدانم ، نزديكتر آنها به
فاعل و عقلاني سوژه آن دادن نجات دنبال به آنها واقع
ميكردند صحبت موردش در روشنگري و كانت كه هستند سياسي
مورد را آن ولي دارند اعتقاد آن به هم پستمدرنها كه
صحبت آن مورد در كانت كه متعالي سوژه.ميدهند قرار نقد
بحث مورد و زنده و فراگير هنوز كه است سوژهاي ميكند ،
بنابر هستيم ، كلي و جهاني مساله اين درگير هنوز ما و است
حقوقي سوژه مبناي بر كه باشيم سياستي دنبال به بايد اين
به چگونه حقوقي كه است اين هدف مدرن حقوق در.باشد مدرن
اين فلسفي مبناي.بگذاريم احترام فرد يك صورت به شهروند
.است پسامدرنيزم انسانگرايي در مساله
دارد ادامه
معنا دموكرات انسانهاي بدون دموكراسي
ندارد
(آخر بخش)
بنيطرف عزيزي يوسف :ترجمه - اومليل علي دكتر :نوشته
سياسي فرهنگ
به دموكراتيك توافق بر مبتني سياسي ثبات و اجتماعي توازن
توسعه و اقتصادي رشد.بازميگردد رايج سياسي فرهنگ طبيعت
برخي لذادارند نياز زمان عنصر به دو هر سياسي دموكراسي
به كه دارند اعتقاد سياسيروشنانديش حاكميت ضرورت به
كه -را اجتماعي اختلافات و ميزند دست ضروري اصلاحات
چه اماميكند مهار -است اصلاحطلبانه تحولات مقتضاي
و باشد روشنانديش "عملا حاكميت اين كه ميكند تضمين كسي
-دموكراتيك سياسي و اقتصادي -توسعه دو هر مساله نهايت ، در
در موءثر نخبگان ميان است بهتر لذا بخشد؟ تحقق هم با را
توليدكنندگان و اقتصادي و سياسي فعالان ميان يعني جامعه
-توافقي چنين به بستن دل "ظاهرا.آيد عمل به توافق فرهنگي
ما ولي.است روءياپردازي نوعي -محض جامعهشناسي نظر از
كه فرهنگي ميانديشيم ، سياسي فرهنگ ماهيت درباره
كارگيري به و گفتگو و توافق ارزشهاي توليدكننده
سياسي و اجتماعي كشمكشهاي براي مسالمتآميز مكانيسمهاي
كه ميشود اجتماعي سرمايه تكوين منجربه امر اين.است
برخلاف -انباشت اين.كند ايجاد را مطلوب انباشت ميتواند
نيست اقتصادي فقط -توسعهگرا ايدئولوژي صاحبان اعتقاد
انباشت و پيشرفته تكنولوژي جذب و معرفت انباشت بلكه
فرهنگ عنوان به دموكراسي آن اثر بر تا هست نيز دموكراتيك
.يابد تحكيم نهادها شكل به و رفتاري عادات و
.دارد وجود متضاد ديدگاه دو ارزشها ، مساله مورد در
.دارند اعتقاد آن به غربي نويسندگان از بسياري كه ديدگاهي
سخن بيهمتا استثناي يك عنوان به غربي تمدن از اينان
اقتصاد يك برپايي براي ديگري راه كه معتقدند و ميگويند
براساس كه آن مگر ندارد وجود واقعي دموكراتيك و شكوفا
.باشد عقلانيت و فردگرايي و آزادي نظير غربي ارزشهاي
رد كامل طور به را غربي تمدن ارزشهاي ديگر ، ديدگاه
احياي به فرهنگي ميراث در كاوش با ميكوشد و ميكند
كه گويي.بپردازد متضاد "احيانا و جايگزين ارزشهاي
همانند ميتوانند ملتها امروزه و بيتاريخند ارزشها
با خود مخالفت در آنانكنند زندگي هم از جدا جزيرههاي
آن منفي وجوه فقط عقلانيت ، و فردگرايي و آزادي ارزشهاي
اباحيگري جز چيزي آزادي در آنان ، "مثلا.ميدهند نشان را
مربوط عقيده و انديشه آزادي به مساله وقتي و نميبينند
آنان.است الحاد به دعوت نوعي آنان نظر از ميشود
قبول دموكراتيك نظام اساس عنوان به را عمومي آزاديهاي
نيستند ، قايل فردي آزاديهاي براي ارزشي و ندارند
زندگي خصوصي عرصه آزاديهاي تضمينكننده كه آزاديهايي
زندگي در حتي ميكوشد استبدادي نظام زيرا.است انسان
واسطه به را كار اين و كند نفوذ نيز افراد خصوصي
يك تا ميدهد انجام سانسور و ايدئولوژيك قالببنديهاي
جامعه بر رياكارانه رفتار و شود رايج باور يك و انديشه
تا ميكند عادت و ميشود مجبور فرد اينجا در.يابد سيطره
.نمايد بيان را اعتقاداتش عكس
افراد انزواي به و باشد خودخواهانه است ممكن فردگرايي
ميان واقعي پيوند و همبستگي فقدان به و واحد درجامعه
روحيه اكتساب فردگرايي ، ديگر سوي از اما.شود منجر آنان
مسئوليت روحيه از شدن آكنده و نفس به اعتماد ابتكار ،
سازماندهي با اجتماعي نظامي عقلانيت ، براساس.است فردي
خصوصيات و ويژگيها آن ، در افراد كه ميشود ساخته آهنين
.(صنعتي جوامع كنوني وضع نظير) ميدهند دست از را خود
:ميگيرند شكل عقلانيت مبناي بر نيز تماميتخواه نظامهاي
جامعه خواه تماميت و عقلاني سازماندهي اوج نازيسم ، آيا
نيست؟
ارتباطات انقلاب
در كه اطلاعات انقلاب جهان -امروز جهان در ميشود گفته
فرهنگهابايد ناگزير به -ميريزد فرو سدها و مرزها آن
بسياري زيرا.كند پيدا ثبات دنيا تا باشند داشته همزيستي
رخ جهان از مناطقي در اخير دهه دو در كه جنگهايي از
قومي مذهبي ، ديني ، ) فرهنگي جنگهاي زيادي حد تا است داده
و توليد در آشكاري خلل امروز دنياي در.بودهاند (...و
حركت امر ، اين علت دارد ، وجود فرهنگي فرآوردههاي نشر
جنوب زيان به و شمال سود به فرآورده اين توزيع و توليد
متحده ايالات آنها راس در و شمال صنعتي كشورهاي.است
.دارند خود انحصار در را دنيا فرهنگي تجارت امريكا ،
توليد ارتباطي ، شبكههاي از فراواني شمار بر اينها
چنين در.دارند چيرگي آنها همانند و فيلمها برنامهها ،
بدل فولكلور نوعي به محلي فرهنگهاي از بسياري حالتي ،
اين.ميشود گرفته كار به آن اهالي ميان در كه ميشوند
كه ميكنند مصرف را چيزي حداكثر اينان ، كه است حالي در
"اساسا يا "جهاني" ارتباطي و رسانهاي شبكههاي توسط
فرهنگهاي همانند كلاني فرهنگهاي.ميرسد آنها به غربي
رقابت و پايداري ميتوانند شرطي به امروز جهان در عربي
سياسي نيروي پشتيباني از و كنند جذب را مدرنيسم كه كنند
.باشند برخوردار خود جوامع اقتصادي و
كه اين يا:دارد قرار سرنوشت دو برابر در عربي فرهنگ
دنياي در هماورد و توليدگر عربي جوامع محرك ارزشهايش ،
عربها.گيرند قرار آن حاشيه در كه اين يا باشند امروز
فرهنگي وحدت اما ميكنند افتخار خود فرهنگي يگانگي به
اقتصادي ، عرصههاي در يكپارچه عربي كيان برپايي براي
و فرهنگ محتواي به مسالهاست ناكافي سياسي و اجتماعي
جامعه گاهي زيرا.ميشود مربوط نيز آن بودن مدرن ميزان
دانش داراي كه اقليتي:ميشود تقسيم بخش دو به واحد
با خود ارتباط و تعامل و مصالح زمينه در كه است پيشرفته
در ديگر بخش.ميگيرد بهره آن از جهاني پيشرفته شبكههاي
قرار دنيايي حاشيه در و ميبرد سر به عقبماندهاي فرهنگ
همه امادارد "شدن جهاني" سوي به رو كه ميگيرد
اين بلكه نميشوند آميخته "شدن جهاني" اين در انسانها
كشورهاي مردم از اقليتي كه است پيشرفته جهان خاص امتياز
مشاركت آن در (نهادهايي و شركتها افراد ، ) رشد حال در
دوشتاب با رشد حال در جهان واحد جامعه لذاميجويند
قدرت و پيشرفته دانش داراي كه اقليتي:ميكند حركت
كه اكثريتي و دارد را اطلاعات جهاني شبكههاي در آميختگي
آموزش از امروز جهان در يا است بيسوادي سلطه زير يا
در عربي فرهنگ نوسازي رو ، اين از.است برخوردار غيرمفيدي
آن واسطه به تنها كه است انساني سرمايه تكوين گرو
.بپردازيم هماوردي به شتابآميز جهاني در ميتوانيم
(كويت الطليعه) :منبع
|