(ع)حسن امام اوصاف و روزگار
پرهيزگاري و انديشه پيشواي
(ع)حسن امام اوصاف و روزگار
بخش واپسين - حكيمي محمدرضا استاد از گفتار دو
ياراني اگرندارم سراغ معاويه با جهاد از بهتر كاري من *
معاويه با درگيري و مبارزه در را شبانهروز مييافتم
نميگذاشتم او دست در را كار و ميگذرانيدم ،
دوم گفتار
(ع)مجتبي حسن امام
هجري ، سوم سال رمضان ماه پانزدهم سهشنبه ، شب حسن ، امام
شهادت از پس - هجري چهلم سال در و.شد متولد مدينه ، در
را ، حسن امام سنت ، اهل.رسيد خلافت و امامت به - علي حضرت
را امام آنان ، از برخي و گويند ، "حسن اميرالموءمنين"
.شمارند "راشد خليفه" پنجمين
كه بود سالها رسيد ، خلافت به (ع)امامحسن كه هنگامي
علت به صفين ، جنگ از كه وي.داشت ولايت شام بر معاويه
درصدد بود ، بازگشته ناخورده شكست عمروعاص ، حيلههاي
و درافتد ، نيز حسن امام با حيلهانگيزي ، راه از تا برآمد
را حق خلافت و امامت اركان و كند ، تباه امام بر را كار
.بود آگاه معاويه دسيسهكاريهاي از نيز امام.سازد متزلزل
و ميفرستي ، جاسوسان:نوشت او به نامهاي در رو اين از
.داري جنگ اراده ميكنم فكر ميانگيزي ، حيلهها و مكرها
.جنگم مهياي نيز من است چنين اگر
كه هنگامي.بود (كوفه) عراق در ،(ع)حسن امام حكومت مركز
شهرها به را خويش كارگزاران كردند ، بيعت او با مردم
كردن فراهم به و شد ، آماده معاويه با جنگ براي و فرستاد
نوفل بن مغيره امام ، .خويشپرداخت سپاهيان ساختن مجهز و
نزديك جايي) "نخيله" و بگماشت ، خود نيابت به كوفه در را
مغيره تا فرمود و كرد ، لشكرگاه را (شام سوي از كوفه ،
سپاه با خود سپس.برانگيزاند معاويه با جنگ براي را مردم
"عبدالرحمان دير" نام به محلي به و كرد ، كوچ نخيله از
آنگاه.گردآيند سپاه همه تا ماند روز سه آنجا در.رفت
تن ، هزار با 12 را ، انصاري سعد بن قيس و عباس بن عبيدالله
درگيري آغاز عنوان به معاويه ، جنگ به عبدالرحمان دير از
.داشت گسيل جهاد ، و
امام جبهه تضعيف در همواره - شد اشاره چنانكه - معاويه
و بسيار ، نيرنگ و دسيسه و وعيد و وعده با و ميكوشيد ،
فعاليتي اشخاص ، خريدن راه در عمومي ، اموال كردن صرف
عدل نظام و حق حكومت استقرار از او.ميكرد دامنهدار
ملت سر از را او شر فوري نظامي ، چنين چون ميهراسيد ،
براي را كسي او چون دست لحظه يك و ميكرد ، دفع مسلمان
همه با كه بود اين.بازنميگذاشت جنايت و قتل و اسراف
و سازد ، متلاشي را كوفه قدرت تا ميكوشيد ، خود امكانات
.يابد رهايي علي بزرگ فرزند دست از
با - صفين جنگ در كه گروهي) خوارج از تن چند كه ميدانيم
به و شدند ، پيدا - عاص و عمر و معاويه زمينهسازيهاي
دل در را او كين و برخاستند ، علي با دشمني و مخالفت
نسبت ظاهر در اينان.بودند امام سپاه ميان در ،(گرفتند
او از باطن ، در اما ميكردند ، وفاداري ابراز حسن امام به
درصدد و داشتند دل در سخت كينهاي بود ، علي ارشد پسر كه
از بود ، شده آگاه موضوع اين از كه معاويه.بودند انتقام
عمر جمله ، از) آنان از يك هر به و كرد ، بهرهبرداري آن
قتل به را حسن اگر" كه نوشت (...و ربعي بن شبث حريث ، بن
به را دخترم و ميدهم ، تو به درهم هزار دويست رساني ،
."درميآورم تو همسري
امام كه هنگامي افراد ، اين از يكي روزي اوقات ، همين در
كارگر تير.افكند تيري او سوي به بود ، نماز حال در
زير در - بود جنگ حال در چون - امام كه زيرا نيفتاد ،
امام سپاه در اقدام اين از ليكن داشت ، تن بر زره جامه
كوفيان ، اين خود ميان از كه آنجا تا افتاد ، رخنهها
به و كردند ، غارت را او خيام و بردند حمله او بر گروهي
مسموم خنجري ميگذشت ، "مداين ساباط" از امام كه هنگامي
بر اسب از را او و كرد نفوذ استخوان تا كه زدند ، رانش بر
.افكند زمين
دوم سردار - انصاري سعد بن قيس از دارها ، و گير اين در
:مضمون اين به رسيد نامهاي - امام سپاه
حبوبيه ، دهكده در (سپاه اول سردار) عباس بن عبيدالله چون
كسي معاويه داد ، جاي معاويه لشكرگاه برابر در را سپاه
بهعهده و كرد ، دعوت خويش سوي به را او و فرستاد او نزد
پس نيمي و نقد نيمي بدهد ، او به درهم هزار هزار كه گرفت
خويشتن عبيدالله بدينگونه.كوفه به معاويه شدن وارد از
سپاه به و بگريخت ، لشكرگاه از شبهنگام و بفروخت ، را
.بپيوست معاويه
روشن كمكم ، مردم ، آن بيثباتي و سستعنصري بدينسان ،
اوقات ، همين نزديكي در شيعه ، ديگر ، طرف از.ميگشت
ركاب در و بود ، گذاشته پشتسر را "صفين" و "جمل" جنگهاي
و ثابتقدم افراد از بسياري و بود ، زده شمشيرها (ع)علي
با حسن ، امامبود داده دست از را خويش دلاور مردان
و نامساعد ، زمينههاي و مقدمات اين همه به توجه و آگاهي
جنگ از كه - خود اطرافيان و اصحاب از برخي اصرار از پس
را صلح امام تا ميخواستند همواره و بودند ، شده خسته
با و پذيرفت ، را معاويه طرف از شده پيشنهاد صلح - بپذيرد
.مشروط و موقت صلحي اما تندرداد ، آن به اكراه
بهگونهاي كه گذاشت قرار چنان صلح ، شرطهاي ضمن در امام ،
دستگاه اعمال مراقب - كنارهگيري صورت به نه - درگيرانه
از.سازد محكوم را بنياميه استيلاي و باشد ، شام حكومت
:كه بود اين صلح شروط جمله
بر اسلام ، آباديهاي سراسر در او ، كارگزاران و معاويه
شيعه.نسازند محدود را آزادگان و احرار.نكنند ستم مردم
قتل به.نكنند ياد زشتي به را علي نامنكشند را علي
امام بيتالمال به را دارابگرد خراج.نزنند دست افكار
.نكند تعيين جانشين خود براي معاويه و.بدهند
شروط ، اين آوردن.است تامل و توجه قابل شروط ، اين يكايك
و دين نام به كه آنان كه ميدارد معلوم صلحنامه ، در
را خيانتها و جنايتها آن ميكردهاند ، حكومت اسلام
گرفت پيمان آنان از بايد كه جايي تا ميشدهاند ، مرتكب
.نزنند كارها چنان به دست ديگر تا
بود ، اسلامي شخصيت بزرگترين روزگار ، آن در ،(ع)حسن امام
و شهرها از مختلف جاهاي از بسياري خانوادههاي و
اداره او رسيدگي با و نظر زير اسلامي ، سرزمينهاي
شهداي بازماندگان صفين ، جنگ شهداي بازماندگان:ميشدند
روز ، آن روشنفكران و آزاديخواهان از بسياري شمار جمل ، جنگ
قطع مسلمين عمومي بيتالمال از را آنان حقوق معاويه كه
و ميرسيد آنان به كه بود حسن امام اين و بود ، كرده
سقوط به مبادا تا ميكرد ، حفظ اقتصادي سقوط از را ايشان
حسن امام كه بود بدينگونه.شوند كشانيده مرامي و فكري
نيازمند و بود ، وسيع نفوذي و گسترده قلمروي داراي خود
صلحنامه در اين ، براي.هزينه و بيتالمال داشتن به بود
.شود پرداخته امام بيتالمال به دارابگرد خراج كه شد قيد
نكند ، خود جانشين را كسي معاويه كه امر ، اين كردن شرط
- معاويه پسر يزيد از صرفنظر - چون.بود مهم بسيار نيز
اسلام ديرين دشمنان كه - خاندان اين از كه بود معلوم
پا زير را اسلام آيد ، كار سر بر نيز ديگر كس هر - بودند
.ميكند تباه را امت و ميكشد را عدالت و ميگذارد
و اصلاحگر و بود مهم همه صلحنامه ، شرطهاي بدينگونه
.سازنده
شرف نه و دين نه امور ، بر استيلاي از پس معاويه ، اما
زير را شروط آن همه و نياورد ، نظر در را هيچيك انساني ،
نپرداخت ، امام بيتالمال به را دارابگرد خراج:گذاشت پا
و اموال بكوشيد ، اسلام آثار محو و آزادگان خون ريختن در
و گرفت ، كار به اسلام كردن نابود براي را اسلامي قدرتهاي
مردم به آمد ، كوفه به چون كه است معروفكرد آنچه كرد
:گفت
نه ميكوشيدم ، شما بر استيلاي و حكومت به رسيدن براي من
....و روزه و نماز براي
آويخته خويش كارهاي ظاهر بر او كه پردهاي كه بود اينجا
و.گشت روشن وي حكومت مسلمان غير باطن و شد دريده بود
را بيگانهاي و دشمن شد ، موفق حسن امام كه بود بدينگونه
روي از مكه فتح سال در و - بود درآمده خودي صورت به كه
دشمني اسلام با همواره و بود كرده مسلماني اظهار اجبار
.سازد برملا را او بيگانگي و دشمني و بشناساند ، - ميكرد
بسيج) خويش اقدامهاي مجموعه با امام كه مينگريم پس
را اجتماع سياسي فرهنگ ،(آخر مشروط صلح و اول ، نظامي
جامعه به و بگسترد ، را امت اجتماعي آگاهي و كرد ، تصحيح
اصول و كرد ، بزرگ كمكي فساد ، ماده شناختن براي اسلامي ،
درگيري براي را راه و شناساند ، را تزوير بر مبتني حكومت
نهضت عيني زمينه و بگشود ، بنياميه با اسلام امت قاطع
.ساخت فراهم را عاشورا ابدي
از بعد كه رخنهاي از پس گفتهاند ، كه اينجاست از و
تربيتي و اجتماعي و سياسي سير در ،(ص)پيامبر درگذشت
اقدام و او ، تحمل و (ع)حسن امام سياسي حكمت افتاد ، اسلام
منزله به و هم ، با دو هر او ، نهضت و (ع)حسين امام نظامي
و آورد ، باز جوي به را رفته آب آن موضع ، دو در درگيري يك
كه زيرا بخشيد ، رهايي اموي جاهليت حكومت چنگ از را اسلام
باز در گونهاي ، به مهم ، و عميق جريان دو اين از يك هر
كه) اسلام صدر از پس نسلهاي بويژه مردم ، گوش و چشم كردن
آگاهي معاويه و ابوسفيان امثال شدن مسلمان چگونگي از
سالها از پس اينان كه نميدانستند و نداشتند ، درستي
اسلامي قدرت كردن قبضه منظور به اسلام و پيامبر با دشمني
.بود موءثر سخت ،(كردند مسلماني اظهار
كشف و تاريخ دقيق مطالعه و حوادث شناخت با اگر پس
آن كنيم ، ارزيابي را حسن امام صلح وقايع ، عيني رابطههاي
ميبينيم ، عميق اجتماعي حكمت و بزرگ سياسي تدبير يك را
امام.است داشته پروا درگيري و جنگ از امام اينكه نه
جنگهاي در و بود ، سلحشور او.كرد جنگ به اقدام نخست
ميكرد ، حركت مسلح نيز ايام همان در.بود كرده شركت بسيار
كه است اين.گفتيم چنانكه بود ، مسلح نماز حال در حتي
"الحسن قيام" عنوان با كتابهايي اسلامي ، مورخان از برخي
امام جنگي و نظامي اقدامات كتابها اين در و نوشتهاند
علي چون پدري زيردست حسن ، امام.دادهاند شرح را حسن
غزوههاي در.بود عرب شجاعان از او.بود شده تربيت
رزمآشنا ، خود.بود كرده شركت چندي داخلي جنگهاي و اسلامي
جمل و صفين جنگ در.بود ديده كارزار و دلاور شمشيرزن ،
و داد بروز شجاعتها و بود ، علي سپاه بزرگ سرداران از
:ميفرمود خود كه است معروف.زد شمشيرها
ياراني اگرندارم سراغ معاويه با جهاد از بهتر كاري من
معاويه با درگيري و مبارزه در را شبانهروز مييافتم
.نميگذاشتم او دست در را كار و ميگذرانيدم ،
از ميزند ، موج سخن اين در كه نيروهايي و طاقتها همه بجز
قدرت و نظامي استعداد امام وجود در كه ميشود دانسته آن
كمال حد به فرماندهي و كارزار جوهر و سلحشوري و بسيج
خارجي ، رشيد افسر كه بود حسن امام همين.است بوده
ضربه يك با را - "ع"علي قاتل مرادي ملجم بن عبدالرحمن
كه نيز معاويه.درآورد پاي از قصاص ، هنگام به شمشير ،
رو اين از.بود آگاه صفت اين از ميشناخت ، خوب را امام
از كه همانگونه به بود ، نگران سخت صلح انعقاد از پيش تا
صلح ، از پس و.بود نگران امت در او حضور و علي وجود
كرد ، خروج سپاهي با الاشجعي ، نوفل فروهبن كه هنگامي
كمك امام از و كرد دراز حسن امام سوي به دست معاويه
:نوشتهاند مورخان.خواست
.آمد بيرون معاويه ، ايام در الاشجعي ، نوفل فروهبن
از و كرد ، نامزد او دفع براي را لشكري معاويه
ميبايست كه كرد درخواست عليهالسلام ، حسن ، اميرالموءمنين
(جنگ) حرب اين و بروي ، لشكر (فرماندهي) اسفهسالاري به كه
فرمايي ، تكفل خود نفيس نفس به عظيم ، است جهادي آن در كه
بهر از من كه داد جواب حسن امام.كني كفايت را كار اين و
مسلمانان خون تا كشيدهام ، خلافت كار از دست خلق صلاح
.كرد نخواهم حرب ديگران با تو بهر از اكنون نگردد ، ريخته
.كردمي تو با نخست كرد ، خواستمي حرب اگر و
بر را معاويه با جنگ امام كه ميكنيد ملاحظه اينجا در
را معاويه و ميآورد ، حساب به مقدم خارجي فروه با جنگ
.ميداند ديگر خارجي هر از خارجيتر
از پس حتي - حسن امام از معاويه باز اينها همه از بعد
ظلم از مانع امت در را او حضور و ميبرد ، حساب - نيز صلح
امام تا كه نوشتهاند مورخان.ميديد خود بيشتر ستم و
كه جناياتي از بسياري به نتوانست معاويه بود ، زنده حسن
.بيازد دست پوشانيد ، عمل جامه امام شهادت از پس
و بسيار ماليبرآمد امام قتل درصدد معاويه رو اين از
قيس ، بن اشعث دختر) جعده حسن ، امام زن براي كشنده ، زهري
در اما ميداد ، نشان امام دوستان از را خود ظاهر در كه
زهر اين اگر كه داد پيغام و فرستاد ، (نبود اينگونه باطن
و ميدهم ، تو به ديگر درهم هزار صد بخوراني ، حسن به را
كار بدين شقي ، زن آنميآورم در يزيد پسرم عقد به را تو
در مجتبي ، حسن امام.خورانيد زهر را امام و كرد ، اقدام
مسموم زن آن دست به سالگي ، سن 47 در هجري ، پنجاهم سال
خاك به -مدينه در- بقيع گورستان در و رفت دنيا از و گشت
.شد سپرده
پرهيزگاري و انديشه پيشواي
شهادت سالروز فرارسيدن مناسبت به گفتاري
(ع)موسيالرضا عليبن امام
ريسي ميربه سيدحسين :نوشته
به (ع)موسيالرضا عليبن امام تاريخي سفر :جستارگشايي
شيعي حيات دوران در مهم و تازه دورهاي آغاز ايران ،
پژوهشي و بررسي نيازمند مهم تحول اين.است ايرانيان
نتايج و اثرات و شود درك آن مختلف جوانب تا است گسترده
مقاله در.آيد بازفهميده تشيع سياسي و ديني حيات بر آن
و زندگي همام ، امام آن شهادت سالگرد مناسبت به زير
گرفته قرار تحليل و تجزيه مورد (ع)رضا امام آموزههاي
.است
معارف گروه
فزوني مرو به سفر از پيش (ع)رضا امام حيات سياسي فضاي
شورشهاي و قيامها موجب امويان ، انحراف تحمل غيرقابل
"عمدتا كه گرديد اسلامي قلمرو سراسر در گريختهاي و جسته
.داشت پي در را براندازي گسترده حركت يك زمينهسازي
يك اتخاذ در تشتت و تفرقه دچار پيش از بيش مسلمان اعراب
بودند اسلام جهان سياسي نبض گرفتن دست به براي واحد شيوه
رهبري براي قويتري انگيزه از عرب غير مسلمانان اما
آنان تمركز.بودند برخوردار امويان بزرگعليه قيامي
و نژادپرستي و امويان تحقيرهاي از ناشي بيشتر
اين در و بود افول به رو حكومت اين احمقانه ناسيوناليسم
قابل غير قدرت و انگيزه نميتوانست هيچكس انتقالي ، دوره
را عمومي قيام يك پرچم گرفتن دست در براي ايرانيان انكار
.بگيرد ناديده
در 25 را خويش سپاه سياه علم كه خراساني ابومسلم قيام
را عباسيان آمدن كار روي برافراشت مرو در هجري رمضان 129
شده فراموش ارزشهاي به دعوت و خواهي ادعايعدالت با
كه عباسيان.داشت دنبال به رهاييبخش شعارهاي و اسلامي
شده مبارزه صحنه وارد علويان محبوبيت از استفاده با
به حكومت سپردن براي تلاش ادعاي با را ايرانيان بودند ،
(ع)ائمه جز مصداقي مردم اذهان در كه (ص)رسولالله بيت اهل
به دستيابي ضمن شدند موفق خاص زيركي با و فريفته نداشت
اين شايسته (ص)محمد با قرابت واسطه به را خود حكومت ،
از پيش سال يعني 10 هجري سال 138 در و كنند قلمداد منصب
را خود رسيدن قدرت به عنصر برجستهترين هشتم ، امام ولادت
قتل به و برداشته ميان از بود خراساني ابومسلم كه
.برسانند
خراسان مردم بويژه و ايرانيان عكسالعمل ابومسلم ، كشتن
بودند نگذاشته فرو امويان اضمحلال در تلاشي هيچ از كه را
مامون او از پس و هارونالرشيد كه شد موجب و داشت پي در
يافته حضور بحرانزا منطقه اين در موقعيت تحكيم منظور به
.كنند انتخاب خود پايتخت عنوان به را مرو شهر و
سالهاي هجري ، سال 203 تا (ع)رضا امام ولادت سال از
به ميتوان دوره اين ويژگيهاي از كه است عباسيان اقتدار
امام:كرد اشاره شيعي و علوي جنبشهاي فجيع و شديد سركوب
(ع)كاظم امام و ميرسد شهادت به منصور دوره در (ع)صادق
شهيد هارون توسط جسمي و روحي فراوان شكنجههاي از پس نيز
هارون دوره در ميتوان را خشونت اوج واقع در ميشود ،
مشكل دهد افزايش را خشونت اگر ميكرد فكر هارونزد مثال
مختلف جنبشهاي كه حالي در.كرد خواهد حل را شيعيان
با عباسيان رفتار "متقابلا و مييابد صعودي روندي علويان
ميرود شمار به عصر اين تاريخ صفحات خونبارترين از آنها
آن خوبي به ميتوان دوره اين شعراي آثار از كه نحوي به
مروان بني ظلم كاش اي:ميسرايد افلح ابوعطاء.دريافت را
در بنيعباس عدل كاش اي و مييافت ادامه همچنان ما بر
(2).ميسوخت فرو آتش
حل براي قطعي و مناسب حل راه يك ارائه از ناتوان هارون
شروع در او و داد مامون به را خود جاي حكومتي ، مشكلات
بود برده ارث به پدر از كه بزرگي مشكل با خويش زمامداري
علويان ، نام به مثلثيميكرد نرم پنجه و دست بايد
تفاوتهايي داراي فرم و شكل در اگر كه ايرانيان و شيعيان
و مامون حكومت با مخالفت كه واحد محتوايي و هدف از بودند
به آنها سو يك از.بودند برخوردار است عباسيان "اساسا
از هم مامون و نبودند مامون حكومت با تعامل اهل هيچوجه
و كرده لمس را پدر خونبار شيوه بودن عبث كه ديگر سوي
تاكتيكهايي بر مبتني روشي تغيير دنبال به بود ديده
كه جديدي استراتژي در.بود خود اسلاف با متفاوت "كاملا
تغيير و نشده فراموش تنها نه اصلي اهداف كرد اتخاذ مامون
معضل حل يعني بزرگتر و فراگير هدف يك در بلكه بود نيافته
.بود شده متمركز و خلاصه امامت
مشكلات با برخورد در مامون فردي ويژگيهاي
ديگر و پدر نزد مناسبي چندان جايگاه از تنها نه مامون
در نيز عرب عوام بلكه نبود ، برخوردار عباسيان خواص
حيات در چه امين يعني او اصلي رقيب به رويكرد
خلافت بلواي از پس چه و -برادر دو اين پدر -هارونالرشيد
گاه هيچ درگرفت ، عباسيان ميان در هارون مرگ از پس كه
منصب تصاحب براي گام نخستين در او.نكردند ترديد ذرهاي
ياران بازوي زور به توسل با و هوشيارانه خلافت ، خالي
خونين جنگي در و طلبيده كمك خراساني مردان از ابومسلم ،
بر مشكلات ديگر اما.برداشت راه سر از را بزرگ مانع اين
هارون ، پدرش ويژه به و عباسيان حكومت از مانده جاي
:بود عظمت و نام جوياي جوان اين راه سر بر سدي "مجموعا
و محلي شورشهاي اعراب ، و عباسيان ميان در محبوبيت عدم
مردم شديد دلخوري اسلامي ، قلمرو اقصينقاط در طايفهاي
نام به مشكلي و عباسيان وعدههاي تحقق عدم از خراسان
براي مامون كه بودند كهنهاي و جديد زخمهاي علويان ،
انديشه در مامونميانديشيد چارهاي بايد آنها درمان
تهديد اگر كه بود دريافته زيركي با آشفته اوضاع اين
نه بود خواهد علويان جانب از باشد داشته وجود بالقوهاي
تحكيم به علويان تدبير با (ع)موسي عليبن اگر و ديگران
نژاد دو هر نزد در كه محبوبيتي به توجه با -خود موقعيت
اين آينده فاتحه شك بدون بپردازد ، -دارد فارس و عرب
هم در نيز عباسيان دودمان طومار و شده خوانده نوپا حكومت
.شد خواهد پيچيده
سياسي ، نرمش يك با ابتدا در مامون تاريخي ، مقطع اين در
آنها به و آورده گرد مرو شهر در را بنيعباس بازماندگان
خود جانشين عنوان به را فرد شايستهترين ميخواهد كه گفت
آنها تعداد الاعيان ، وفيات كتاب در خلكان ابن.برگزيند
به و مردم كه ميدانست مامون.است كرده ذكر نفر را 1033
شك بدون عباسيان و علويان بين مقايسه در شيعيان ويژه
كه را شايستهترين علويان ، بين از و برگزيده را علويان
و علاقه اين.كرد خواهند انتخاب است (ع)موسي عليبن
به نيازي و داشت آنان جان و روح اعماق در ريشه رويكرد ،
به آن به بردن پي براي قوم بزرگان با رايزني و انديشه
راهي تنها البتهنداشت هم حكومتي و سياسي معضل يك عنوان
و عشق زلال مسير كشاندن انحراف به براي آن به مامون كه
امكانات از استفاده نميانديشيد علويان به مردم علاقه
تيغه.بود شمشيرها چكاچك و سرنيزه زور به توسل و حكومتي
دوران ويژه به گذشته حكومتهاي در فرسوده كارد اين
برا نا و كندي منصور ، و هارون يعني آنها پرابهتترين
.بود داده نشان خوبي به را خود بودن
با قدرت به دستيابي براي عباسيان نياز پيش اين از مامون
به امويان حكومت سپردن و علويان خونخواهي از استفاده
او.بود آگاه نيز بودند ، شيعيان ائمه كه حق صاحبان
از و نهاده عزت و ارج را (ع)علي نام خود اسلاف برخلاف
برخي حتي كه جايي تا كرد ، تنفر اظهار (ع)علي دشمنان
ياد كمال و تمام شيعه يك عنوان به مامون از مورخان
با مواجهه در مامون حالهوشمندي هر به (3).كردهاند
كافي تنهايي به يك هر كه فراگيري مشكلات و حكومتي معضلات
به و كرده قدخم آنها مقابل در عباسي ديگر حاكم هر تا بود
عباس آل عالم را او كه بود گونهاي به درآيد ، زانو
پادشاهان عالمترين از يكي عنوان با او از و ناميده
(4).كنند ياد بشر تاريخ
دارد ادامه
.ص 484 الشعراء و الشعر -هجري20 سال 31 -پينوشتها1
-ص 40408 ج 6 اثير ابن و 454 ، ص 417 ج 3 مروجالذهب -3
.مطهري مرتضي شهيد استاد
|