شيفته خود كلفتهاي بحران
كتاب نقد
خواستگاري
سيما
شيفته خود كلفتهاي بحران
رفيعي علي كارگرداني به ژنه ژان اثر ها كلفت بر نقدي
منكي در خليل
استقرار صحنه انتهاي در چرخان در چهار مثابه به كه صحنه روي بر چرخان آينه چهار
علي سمت از كلفتها تئاتر اجراي در دراماتيك نشانهمندسازي ويژهترين يافتهاند
نشانه يك مثابه به شي با برخورد صحنه ، روي به نشانه احضار كلي طور به.است رفيعي
آزاد موتيف يا مقيد موتيف يك مثابه به آن گشتن پيشنهاده فراورد ميتواند دراماتيك
نشانههاي و اشيا با سمتي از ما كلفتها ، در دراماتيك نشانههاي خلق درباشد
مانند ميشوند احضار برصحنه آزاد موتيف يك مثابه به كه داريم سروكار دراماتيكي
يا و كلفتها توسط روب و رفت لحظه در جارو جاي به گل شاخههاي از استفاده
و ديگر لحظهاي در خانم درآمدن پرواز به به ، تظاهر و خانم شنل زير در بادانداختن
اجراي در مثلا كه طور همان اما.ميباشد جمله آن از پروازين نماد به شنل تبديل
روايت كه پايدار نسبتا مقيد موتيف يك مثابه به شازده صندلي احتجاب ، شازده
ساختار فروپاشي مثابه به آن حذف و ميكند پيدا آن به ويژهاي بستگي تئاتر دراماتيك
اجرا ويژه و مقيد موتيف مثابه به چرخان آينه چهار اين نيز كلفتها در است ، نمايش
احضار به كه چه آن اما.ميگيرد عهده به كلفتها دراماتيك روايت در سزايي به نقش
اين همپيوسته و دروني ديالكتيك ميبخشد ويژهاي شناسانه هستي طنين مقيد بوتيف اين
به نگاهي با كه اين چه.كلفتهاست نمايشنامه يا متن با استعلايي دال اين نشانه
و كلر يعني شخصيتها كه مييابيم در كلفتها نمايشنامه ديالوگهاي آغازين پارههاي
پديدهاي كه اين جاي به و يافتهاند استقرار آينهاي وضعيت يك در پيشاپيش سولانژ
دارد كلر كه اين يعني ;هستند خود درون در ديگري يك تصوير دربردارنده باشند خود در
خواهر سولانژ سويي از و ميكند تظاهر او وجود به و ميآورد در را خانم اداي و نقش
.ميآورد در را كلر اداي دارد هستند خانم كلفتهاي كه كلر
منجر تئاتر اجراي از دراماتيكي روايت به ميتوانست نمايش اين اجراي در آينه حضور
واقع به كه اين چه باشد صحنه روي به اجرا اجراي از گونهاي بازنمايانگر كه شود
دارند زيرپوستي طور به ديگري نقش در رفتن با ديگربودگي ، به تظاهر با كلر و سولانژ
.زيرپوستي رخداد اين به يا رفيعي اما.ميكنند اجرا نمايش نمايش ، خود اجراي درون در
يا و ندارد توجهي اساسا نمايش بطن در "ناانديشيده انديشه" هايدگري تعبيري به و
نمايشي با و اجرا اجراي با و برآيد صحنه در آن شناسيك نشانه تاليف از كه نميتواند
دست خود اجراي حتي و نمايشنامه از ساختارشكني سمت به بازي گرفتن بازي با و نمايش
.يابد
ساختارزدايي به مربوط مباحث روايتكننده فرانسوي فيلسوف دريدا ژاك كه همانطور چه
غيريت ، نقطههاي سمت به ما كه ميشود شروع جا آن از متن يك ساختشكني است داده نشان
.ميكنيم حركت متن يك غايب پديدههاي كردن پديدار سمت به و ناانديشيده انديشههاي
كردن معاصر براي را ويژهاي فرصت شناسيك نشانه فرصت اين دادن دست از با رفيعي
اگر اما.ميدهد كف از معاصر زيباشناختي پيشتاز گفتمانهاي با نمايشش اجراي
گرديم باز كلفتها اجراي در چرخان آينههاي چون نشانهاي دراماتيك نقش به بخواهيم
وضعيت يك در كه نيستند بيش تن يك واقع در كلر و سولانژ كه بگوييم ميتوانيم
ويژه به نيستند بيش هم از بازتابي و يكديگرند با دروني گفتوگوي مشغول آينهگون
در و كلر مرگ با نمايش انتهاي در كه مييابد قوت بيشتر و بيشتر تاويل اين وقتي
به سولانژ و كلر ميشود منجر كلر مرگ به نمايش انتهاي در كه ديالوگي در واقع
.مييابند دست پنداري همذات از گونهاي
نيز ديگري ژانر هر ژنريك دراجراي آينه حضور كلي طور به و اجرا اين در آينه حضور
.است آينهاي مرحله باب در فرانسوي روانكاو - فيلسوف لاكان ژاك مباحث يادآور همواره
مشاهده با كودك من ،"من" كه جا آن است هويت بحران بردارنده در آينهاي مرحله
مشاهده و آمده در تصوير به من يك واحد ، من يك مثابه به را خود آينه در خودش تصوير
يك در استقرار با و ميكند خودفرافكني به را خود تصوير و ميكند درك شونده
را خويش ناخودآگاه و غايب ناتمام ، بخشهاي يافته تماميت من و شده مشاهده خودآگاهي
.مينمايد سركوب و كرده فراموش
تصور اين كه ميشود شروع جا آن از كودك اين بلوغ ميدهد نشان لاكان ژاك كه طور آن
حركت ديگري با گفتوگو و ديگري يك سمت به و كرده رها را بسنده خود من از استعلايي
اين از برگذشتن.ببرد پي خود ناخودبسندگي به ديگري با گفتوگو جريان در و كند
و خودبسندگي روياي فروپاشي بيانگر ديگري يك سمت به شدن رهسپار و آينهاي مرحله
و شخصيت از دوگونه احضار مينمايد رخ كلفتها عرصه در كه چه آن.است "خودشيفتگي"
با كه هستند كلفت همان واقع در كه كلفتها يكياست صحنه روي بر انساني هويت
وهم و رويا جنگ ، تناقض ، در مدام و پيبرده خود ناخودبسندگي به يكديگر با گفتوگو
روياي در و ميغلتند در خود ناخودآگاه لايههاي درون به مدام ميبرند ، سر به
او خدمت در كلفتها كه خانم ديگر سويي از و ميسوزند ديگري يك به عشق در يكديگري ،
.ديگران و خود براي كافي و خودبسنده شيفته ، خود شخصيتي مثابه به هستند
خودشيفتگي و خودبسندگي اين فروپاشي سمت به ميخواهد كلفتها دراماتيك روايت
از كه ويژهاي روايت با صحنه روي بر شي حضور روند اين در كه كند حركت بورژوازي
كه كسي آينهاي مرحله در كه اين چه دارد ويژهاي نقش ميدهد دست به انسان شيشدگي
ابژه با ميكند مشاهده آينه در عيني ابژه يك مثابه به تصوير ، يك مثابه به را خود
موقعيت در را انسان و ميكاهد فرو تصوير به شي به را خود پيوسته خود ، پيوسته كردن
فرايند از پارههايي همگي خانم تجملات و زرقوبرق تزئينات ، ميدهد قرار شيشدگي
در و شونده مشاهده تصوير به و ابژه به حتي خانم.است خانم شيشدگي نشانهمندسازي
احضار در رفيعي.است شي يك كلفتها براي خانم.ميشود بدل كلفتها توسط بررسي حال
من فروپاشي از دراماتيك روايت اين جهت در بسيار كه ميكند عمل گونهاي به آينهها
صحنه روي بر آينه يك احضار از كه جا آن هم آن است خانم خودشيفتگي و بسنده خود
چرخانده بازيگران توسط گاه گاه كه چرخان آينه چهار قراردادن با و ميپرهيزد
و ميشكنند درهم مدام را تصوير نور بيگاه و گاه بازتابهاي و تاب با و ميشوند
با و ميكند ساختشكني تصوير ، خودبسندگي و حضور تماميت انسجام از و ميكنند ويران
بودگي يكديگر سمت به آينهاي تصويرهاي پيشبرد با و تصوير پيوسته كردن ديگرگونه
بر بسنده خود استعلالي من از ساختارزدايي ديگربودگي سمت به ويژهاي گامهاي
نشانهمندسازي اين به چندان نمايش ، اجراي پيشبرد در و روايت در اما.ميدارد
رفيعي كه گفت ميتوان.ميگذارد معوق را آن و نميپردازد هويت بحران و ديگربودگي
اين كردن گونه ديگر براي چنداني جرات و شده كلفتها نمايشنامه متن خودبسندگي شيفته
پنجرهاي اصلي متن در كه صحنه انتهاي نماي تبديل با رفيعي البته.است نيافته متن
باز راه تماشاگران جهان به كه حفرهاي به ميشود باز همسايهها خانه به رو كه است
به ويژهاي قدم است تماشاگران با كلفتها بازيگران برخورد و گفتوگو راه و ميكند
درون به ويژه نفوذ با نمايش اجراي كردن دروني با و ميدارد بر ديگربودگي اين سمت
يك و بيروني صرفا تصوير يك مثابه به نمايش ارائه از فراروي با دروني ساختارهاي
با گفت بايستي.ميسازد نشانهمند را ديگربودگي صحنه اين در دسترس ، قابل ابژه
در رفيعي علي گروه توسط آن اجراي چنين هم و كلفتها نمايشنامه خود به ارجاع
مييابند بازتاب آينهوار نشانهمندي اين در اشياء و تصوير تنها نه كه ، مييابيم
و ميشود منعكس متن آينهاي ساختار در نيز ، صدا پاتافيزيكي فراروي يك در بلكه
.ميكند پيدا بازتاب
اين از پيش و كشيدهاند خانم قتل براي سولانژ و كلر كه نقشههايي تمام مثال براي
و اينبار گذاشتهاند ميان در هم با "صدا" مثابه به را آن ديالوگ ، چند چارچوب در
همان آينهواري و حيرتانگيز طرز به ما و مييابد انعكاس خانم ي"صدا" در خانم توسط
و شوخي به گرچه خانم ، مثلا ميشنويم ، خانم صداي در را صداها و توطئهها نقشهها ،
مرا ميخواهي تو":ميگويد بكشد ، را او زهر جوشانده با ميخواهد كه كلر ، به مزاح
سولانژ به كلر كه جا آن يا "..امشب بكشي ، مواظبتهايت و گل و جوشانده با
دفن باغچه گلهاي زير در و ميكنيم قطعه قطعه را او ميكشيم ، را خانم:ميگويد
.ميكنيم آبپاشي را آن آبپاش با روز هر و ميكنيم
مزاح به است رز و گلايل گل از پر صحنه كه صحنهاي در اتفاقي طور به و بعدا خانم
از نويسنده پايان در.كرد خواهيد دفن مرا گلها اين زير شما:ميگويد كلفتها به
صحنه روي بر نمايش اجراي حين در را خود تصوير ميخواهد اگر كه ميخواهد خواننده
كلفتها دراماتيك اجراي در كه اين چه ببيند ، را كلفتها نمايش حتما ببيند ،
در را بينندگان تصوير كه مييابند استقرار طوري آينهها كه دارد وجود لحظههايي
به كه هويتها آن حتي است گوناگون هويتهاي احضار كلفتهاعرصه.ميكنند احضار خود
.ايستادهاند تماشا
كتاب نقد
ماهاباراتا نمايشنامه به نگاهي
گذشت آدمي بر آنچه هر
آشفته رضا
تاكنون كه (متولد 1932) فرانسوي نمايشنامهنويس و فيلمنامهنويس كريير ، كلود ژان
به را ماهاباراتا نمايشنامه نگارش است ، نوشته كتاب و 15 نمايشنامه فيلمنامه ، 12 40
سال 1985 در را آن وقتي و كرد آغاز سال 1982 در (انگليسي كارگردان) بروك پيتر كمك
آورد ، صحنه به اروپا و آمريكا در را ماهاباراتا نمايش بروك پيتر رسانيد ، اتمام به
.شد تهيه سال 1990 در هم ماهاباراتا سينمايي نسخه
طول در بشر زندگي داستان واقع در و "گذشت آدمي بر آنچه هر" معناي به ماهاباراتا
اين البته.است مشغول ابدي رنجمايههاي تكرار به باطل دور يك در كه است تاريخ
شكل ميشود ، ياد آن از ودانتا عنوان تحت كه هندوها فلسفي تفكر پايه بر داستان
مرگ به را آدمها زندگي و ميشود تكرار مدام ماهاباراتا در آنچه.است گرفته
سر بر كه _ كوروها و پاندوها _ پسرعموها از گروه دو نبرداست جنگ همانا ميكشاند ،
آخر سر ميشوند روبهرو ناكامي با جنگ اين از دو هر پايان در و دارند چالش پادشاهي
همراه زمين بر زندگي از ابدي لذتي بيآنكه ميآيند ، هم گرد برزخ دنياي در همه
!باشند داشته
و والا ارزش از نميخواهد چون است وفادار ماهاباراتا حماسه به كريير كلود
و فرعي روايتهاي از بعضي در بردن دست با او حال عين در و بكاهد ، اثر اين جاودانه
خدايان و اسطورهها از بعضي و است ، رسيده صحنه خور در ايجازي به آنها از بعضي حذف
اثر به انساني هوايي و حال تا است كرده تبديل باور قابل و معمولي آدمهاي به هم را
زباني از كند ، حفظ هم را اثر ماهيت بتواند آنكه براي نويسنده.بدهد شده اقتباس
امروز شنونده براي اصلا كهن و فاخر زبان چون ميشود بهرهمند ابهام بدون و ساده
بيان توان در هم امروزي و مدرن زبان ديگر سوي از و مينمايد ، مهجور و غريب كاملا
بر ايراني خواننده.بود نخواهد شگفتانگيز ماجراهاي و فاخر آدم همه آن حال و حس
با ميتواند را ماهاباراتا در پسرعموها نبرد راحت خيلي اسلامي الگوهاي كهن مبناي
بشر كه برسد هستي از تطبيقي شناختي به نهايت در و كند ، مقايسه قابيل و هابيل نبرد
همانا و است ، پرداخته خود وجودي تحليل به ذهني مشترك وجوه مبناي بر تاريخ طول در
در البته كند ، مرور را مشتركي سرنوشت دنيا كجاي هر در كه است انسان ذاتي جزء اين
اين باورها و خدايان و اساطير زبانها ، فرهنگها ، دل در كه متفاوت لعابهاي و رنگ
متفاوت فرهنگهاي مطالعه جذابيت باعث همين و است كرده پيدا فكري و عيني نمود تفاوت
باشد ، همگان راهگشاي ميتواند مسير اين در آنچه امااست شده گوناگون اقليمهاي از
زده رقم آدمي براي را تدريجي مرگ غفلت و جاودانگي عامل هشياري زندگي در كه است اين
.است
را خواننده مدام غريبش و عجيب اتفاقات با است ، حماسي روايتي آنكه ضمن ماهاباراتا
اجتماعي و اخلاقي ديني ، سياسي ، مفاهيم از سرشار اثر اين.ميكند شگفتي و بهت دچار
براي و بپردازد مفاهيم اين تحليل به ميتواند آموزشي رساله يك همانند و است
وجه هيچ به كه است داده نشان تاريخ طول در آدمي هرچند بشود ، هم خواندنيتر خواننده
اشتباهات و خطاها تكرار در مهمي عامل همين و نيست ، تاريخ از گرفتن عبرت به حاضر
پررنگتر اشتباهها همين سايه در آدمي رنج بنابراين...است بوده ويرانگرانهاش
آرامش و رفاه براي كه تكنولوژيكي پيشرفتهاي تمام با سال ساليان گذشت با و ميشود ،
حاشيه در نيز غريبي و عجيب رواني و روحي عذابهاي و بيماريها است ، شده مهيا آدمي
!است دوانده سايه ظاهري رفاهمندي اين
و ضعيف آدم هيچ اثر اين در است ، زيرك و بزرگ آدمهاي رويارويي دنياي ماهاباراتا
همگان زندگي ساختار در گونهاي به كه آدمهايي آن در بلكه نميشود ، يافت كوچكي
ايفا نقش آدمها زندگي معمار و سياستمدار عنوان به ديگران سرنوشت در و دارند دخالت
قرار هم رودرروي كه گروههايي در بزرگ آدمهاي اين البته.دارند حضور ميكنند ،
برايماندن باطل سير اين در و ميشوند ، دروغ و غفلت دچار گونهاي به گرفتهاند ،
در زندگي ماهيت حاليكه در ميشوند ، هم گريبان به دست شده تباه و بيهوده دنياي در
مهيا هستي در پوشالي غفلت بر غلبه با جاودانگي و است ، شده خلاصه آدمي تنهايي و رنج
.شد خواهد
كه او ;است اثر طول در (وياسا) نويسنده _ راوي حضور ماهاباراتا در نكته جالبترين
شعر اين روايت و خلق طول در ميشود ، محسوب پسرعموها اين پدربزرگ گونهاي به خود
پسري همانا ماجراها اين شنونده و ميماند ، باز روايتگري ادامه از گاهي حماسي
در.باشد متن در امروزي آدمهاي حضور از نشانهاي ميتواند كه است جستوجوگر
دخالت متن ، در نويسنده حضور مثلا.است مشهود خاصي روايتي تكنيكهاي ماهاباراتا
و شخصيتها بهتر فهم و تحليل براي مخاطب با گفتوگو داستانها ، سير خط در نويسنده
به نيز كهن ماهاباراتاي در كه است امروزي تكنيكهاي از نمونههايي..و داستان ،
با عالم نويسندگان امروزيترين كه ميدانيم البته و است ، داشته كاربرد شكل بهترين
و غنا باعث قديمي قصههاي و حكايتها هواي و حال كردن زنده با و كهن آثار به رجعت
درون كنكاش براي كه است آدمي روح نياز اين حال عين در.شدهاند معاصر ادبيات بقاي
زندگي به هستي در هشياري با تا كند رجوع شايستهاي و عظيم آثار چنين به خود
.بپردازد
خواستگاري
مويتا تكسرا:نوشته
ملكمحمدي نيما - فرزانه سام:ترجمه
صدا زن ، مرد ، :شخصيتها
صحنه وسط زن.است كتابفروشي مغازهها از يكي.است مغازه چند با خياباني صحنه)
نظر به بيقرار...ميرود راه او سر پشت مرد.باشد كسي منتظر انگار است ، ايستاده
(.ميرسد
.خير به عصر..خانم ببخشيد:مرد
.ندارم شما با زدن حرف به علاقهاي (تندي با):زن
...بدهيد من به را وقتتان از دقيقه يك فقط اگر:مرد
.دادهام اعانه كافي اندازه به !نكنيد اصرار (كند نگاه مرد به كه آن بدون):زن
جمع اعانه مختلفي دلايل به زيادي آدمهاي...ميدانم (محجوب لبخندي با):مرد
.ميكنند
(.ميكند مرد به را پشتش) !خداحافظ پس !درسته (تندي با):زن
كتابفروشي به) كتابفروشي ، اين توي جا اين...كوچك لطف يك فقط.كنيد صبر:مرد
(.ميكند اشاره
خبره؟ چه اونجا مگه كتابفروشي ، (ميكند نگاه كتابفروشي به):زن
...ميكنم استدعا...بكنيد من حق در كوچك لطف يك فقط.خبر هيچ (خجل):مرد
اون بر ميشه كه طبيعي مشكل يك...هست مشكلي يك اما هستم ، شما مزاحم كه ميدونم
.كنيد كمك من به شما اگر البته كرد ، رفعش و كرد غلبه
ميكنيد؟ كار كتابفروشي اين توي شما:زن
.هستم مشتريش من نه:مرد
قرض پول من از ميخواهيد و گذاشتهايد جا را اعتباريتان كارت كه نگوييد:زن
.بگيريد
!دارم پول !دارم پول:مرد
نگاه درون به مغازه شيشه از) كنم؟ كار چي كتابفروشي اين با بايد من پس:زن
.نرفتم داخلش حال به تا (.ميكند
.كتاب يك:مرد
؟!كتاب يك:زن
(.ميدهد نشان او به را تاشدهاي كاغذ)..جاست اين اسمش !كوچك كتاب يك بله ، :مرد
.نميفهمم:زن
تكان دستش در و ميآورد بيرون كيفش از سكه چند)..و هست كتاب اسم جا اين:مرد
كافي پول اين و (ميدهد نشان را كاغذ)..اسمش اين.كافي پول جا اين و (ميدهد
ميكنيد؟ را كار اين...خب (ميآورد در را سكهها صداي)
شما براي و كتابفروشي توي برم من كه ميخواهيد شما...كنيد صبر لحظه يك:زن
.بخرم كتاب
بكنيد؟ من حق در را لطف اين ميشود !بله (ميدهد سرتكان):مرد
نميكنيد؟ را كار اين خودتان چرا:زن
...من نميدهد اجازه كه هست مسائل بعضي (مياندازد پايين را سرش):مرد
.است غيراخلاقي كتاب يك !فهميدم:زن
.نميكنم تقاضايي چنين خانم يك از وقت هيچ من !اصلا (خاطر رنجيده):مرد
بدهكاريد؟ آنها به شما شايد..حتما پس:زن
!دارم پول من ولي (ميآورد در را سكهها صداي):مرد
.عجيبي تقاضاي چه:زن
بعد و ميبريد را كاغذ ميبريد ، را پول...كوچك لطف يك..!خب؟ (نگران):مرد
ميكنم خواهش نميشود هم دقيقه دو !بيرون ميآييد كتاب با
چيه؟ كتاب اسم (ميكشد بيرون مرد دست از را كاغذ):زن
كتاب آنها و ميبريد را كاغذ و پول فقط شما نميكند ، شما حال به فرقي (خجل):مرد
التماس ميكنم ، خواهش نخوانيدش ، نه (.ميكند باز را كاغذ زن) ميدهند ، شما به را
.كنيد رحم من بهميكنم
!!!"كنيم غلبه خود كمرويي بر چگونه" (ميكند تعجب ميخواند ، را كاغذ):زن
(.ميخندد باز) !!؟"كنيم غلبه خود كمرويي بر چگونه" ،(.ميخندد)
(.ميشود تاريك صحنه)
عمر آخر تا و كردند ازدواج آنها - آن كمك بدون شايد يا - كتاب آن كمك با:صدا
.بودند خوشبخت كمرويانه
سيما
"والدين دردسر" سريال به نگاهي
زيستن خوشبخت دردسرهاي
يزداني اصغر
و تلويزيون آشناي نام بازيگر دو بازيهاي از برخورداري با "والدين دردسر" سريال
.است گرفته قرار زيادي مخاطبان استقبال مورد - گودرزي فاطمه و مديري مهران - سينما
زندگي دردسرهاي شاهد ميشود ، پخش سيما سوم شبكه از شبها جمعه كه سريال اين در
بزرگ پسرهاي دعواي - موقعيت يك طي ايران و علي كه هستيم بيوه مرد و زن يك مشترك
يك نهايت در و شدن علاقهمند به جريان اين و ميشوند ، آشنا هم با - مدرسه در خود
ايران فرزند سه هر با علي فرزند سه هر كه جا آن از اما ميشود ، ختم مشترك زندگي
مرور به كردهاند ، دنبال را خاصي تربيتي شرايط و دارند اخلاقي و روحي تفاوتهاي
هم بيروني مشكلات ديگر طرف از.ميشود فراهم خوشبختي جوياي زوج اين براي دردسرهايي
ايجاد پردردسر زوج اين بين فاصلهاي تدريج به تا ميزند ، دامن اختلافات اين به
...و بشود
حاشيه در طنزآميز فضاي ايجاد آن در كه است خانوادگي ملودرام يك والدين دردسر
خانواده يك در كه بوده اين سازندگان هدف البته.است شده كار جذابيت باعث جدي مسائل
.كنند مطرح را آنان خاص مشكلات آسيبپذير ، اصطلاح به و شلوغ
در ماندگار و جدي اثري عنوان به نميتواند ظاهري جذابيت تمام با والدين دردسر اما
.است سريال كارگرداني و فيلمنامه نگارش در كار عمده ضعف و بماند باقي عمومي اذهان
نمايشي موقعيتهاي ايجاد از كه است چشمگيري نقصهاي دچار ساختاري لحاظ به فيلمنامه
نيستند برخوردار صحيحي چفتوبست از بايد كه گونه آن سكانسها اكثر و ميماند ، باز
بر علاوه بايد سريال.شود ايجاد سكانسها اين چيدن هم كنار از هم اثر كلي بافت تا
چند از بعد كه كند ايجاد مخاطب ذهن در را جاذبه اين سطحينگرانه و ظاهري جاذبههاي
ديالوگنويسي و شخصيتپردازي لحاظ به فيلمنامه ضمن درباشد داشته تازگي هنوز سال
برخوردار جذابي و فردي ويژگيهاي از ايران و علي بچههاي.است خورده زيادي لطمه
و خط با ميتوانستند آنها اگر و...دارند مجدد بازنگري به احتياج و نشدهاند ،
كل در بودنشان ضرورت وقت آن باشند ، داشته حضور قسمتها تمامي در لمستري قابل خطوط
شدهاند خلاصه كليشهاي و رايج تيپهاي حد در هم ايران و علي البته و ميشد حس كار
.ميزند عمومي اذهان در شخصيتها ماندگاري براي را اساسيتر ضربه اين و
است ، نكرده فيلمنامه ضعفهاي پوشاندن براي كمكي هيچ هم (نوابي مسعود) كارگردان
ميزانسنهاي و دقيق دكوپاژ وقت آن و ميگرفت صورت فيلمنامه روي دقيقي بازنويسي اگر
كار هنري اعتبار ميگرفت ، شكل فرعي بازيگران بازي براي درستي هدايت و شده حساب
.ميشد مضاعف
سريالي كمتر در كه دارد خاصي علت اين و شد اشاره سريال بودن پرمخاطب به ابتدا در
فيلمنامه در موجود معايب تمام با گودرزي فاطمه و مديري مهران حضور.ميافتد اتفاق
از و بنشيند تلويزيون پاي كه ميكند ايجاد مخاطب براي را لازم جاذبه كارگرداني و
در و ببرد لذت مديري كنايه و نيش از پر زبان و طنزآلود نگاههاي و شيرينكاريها
براي تلويزيوني سريال يك در حضورش كه است بوده موفق سينما در قدر آن هم گودرزي ضمن
طنز مديري.شود ديده موفق هم او كه ميكند ايجاد را طراوتي و تازگي مخاطب
به وقار و جديت با گودرزي و است كرده كار چاشني علي شخصيت پردازش در را شايستهاي
كار اصلي جاذبه تنها زوج اين حضور بنابراين.ميبخشد مضاعف طعمي و رنگ چاشني اين
آنوقت نبود ، برخوردار شتابزدهاي كارگرداني و متن از سريال اگر و بود ، خواهد
در اما.ميشد تهنشين مخاطب ذهن در كليشهاي و رايج سطحينگريهاي از فراتر سريال
براي اين و باشد مطرح مصرف بار يك كارهاي سطح در ميتواند فعلي اندازه و حد
حدي تا است ، رقابت حال در جهان ماهوارهاي شبكههاي با حاضر حال در كه ما تلويزيون
.است انتظار از دور
بود ، كرده ايجاد سريال ابتداي در كه بكري موقعيت به توجه با دردسروالدين
آن اجتماعي مضامين حال عين در و كند كار درگير را مخاطب اينها از بهتر ميتوانست
است ، مشهود ايراني كارهاي اكثر در كه شتابزدگي اما.ميشد مخاطبان فكري خوراك هم
.است شده سريال مثبت امتيازات شدن پاشيده هم از باعث هم بار اين
|