متفاوتم مورد يك من
اينجورياند قصه آدمهاي
هيپنوتيزم جلسه
منتقد + خواننده + نويسنده
متفاوتم مورد يك من
سانتاگ سوزان با گفتوگو
كه كاري.ميكند تقسيم پست و عالي درجات به را فرهنگ خود ، مقالات در سانتاگ ، سوزان
همچون موضوعاتي به مقالات اين در سانتاگشد مرسوم نويسندگان ساير ميان در بعدها
به ميتوان او مقالات مجموعه جمله از.ميپردازد پورنوگرافي و عكاسي فيلم ،
"عكاسي درباره" و (1969) "Styles of Radical Will" ،(1966) "تفسير عليه":كتابهاي
،(1963) "خير باني" نامهاي به رمان چندين داراي همچنين او.كرد اشاره (1977)
تئاتر ، است (2000) "آمريكا در" و (1992) "آتشفشان عاشق" ،(1967) "مرگ جعبه"
هاروي.ميدهند تشكيل را او رمانهاي مايههاي درون اجتماعي عدالت و خاطره بيماري ،
.است كرده گفتوگو او با بوستون ، از سانتاگ اخير ديدار مورد در بلوم
سرشت محمدي مريم: ترجمه
هركس كه كردهايد ثابت.كردهايد "روشنفكر" واژه از شايستهاي تعريف شما *
.بود دانشگاه استاد يا محقق نبايد الزاما و باشد روشنفكر يك فرهنگ اين در ميتواند
:كه بوده چنين هميشه من از ديگران تعريف اما.ميكنم افتخار كارم اين به هم من
يك از مردم اكثر كه هستيد چيزي همان شما هستيد ، معنا تمام به كتابخوان يك شما"
تعريف من از عبارت همين با بشود ، هم سالم دويست اگر گمانم ".دارند ذهن در روشنفكر
نقطه درست كه شوم مواجه متفاوتي برداشتهاي با مدام مجبورم كه اين از.بكنند
و تعريف از تنم كه است عمري.ميشوم ديوانه است ، من اثر مضمون و گفتهها مقابل
تحسين كارشان خاطر به را آدمها شخصه ، به من ، امالرزيده مردم رنگارنگ تمجيدهاي
كه جوان.ميزنم برايتان واقعي كاملا حال عين در اما عجيب خيلي مثال يك.ميكنم
را اليوت.اس.تي ميكردم ، تحصيل شيكاگو دانشگاه در كه زماني يعني بودم ،
عقايد را ، او آثار من اما.بود خدا اليوت آنها براي كه نسليام از من.ميپرستيدم
"است؟ مضموني چه حاوي كار اين":كه نميكردم سوال خود از هرگز.ميپرستيدم را او
نظرات از يكي (نزدم اتفاقي را اليوت مثال)داشتم ايمان او نظرات از بعضي به تنها ،
".باشد غيرشخصي موضوعي ميتواند نيست ، تو مورد در الزاما اثري هر" كه بود اين او
گفتهها از آنها برداشتهاي بدانم كه شد اين صرف مردم با من گفتوگوهاي اعظم بخش
.بود من اثر ارزش و شخصي عقايد مخالف درست كه برداشتهايي بوده ، چه من اثر مضمون يا
اهالي" كه گفتهايد چنين "تازه حساسيتهاي و فرهنگ" عنوان با مقالهتان ، در *
آنها.برده سوال زير را انسانيت شان و جايگاه تكنولوژي و علم ميكنند حس ادبيات
اين جز چارهاي ادبيات حوزه فعالان.ميكنند محكوم را آن و بيزارند تغييري هر از
آمدن با علمي ، فرهنگ كه آگاهند آنها.بگيرند خود به انتقادي موضع كه ندارند
پيش سال سي مقاله اين كه اين با ".نميايستد باز حركت از هرگز زندگي ، به ماشين
.است اينترنت مورد در فعلي بحثهاي با ارتباط در كاملا اما شده نوشته
جلوي كه است اين من تازه كشف.نميشود متوقف تكنولوژي كه نيست اين من دغدغه
همه تسلط" آن به كه است چيزي از من حيرت.گرفت نميتوان را سرمايهداري جريان
به را ، بازرگانان معيارهاي و ارزشها مردم امروز.ميگويم "سرمايهداري جانبه
به نسبت مردم گذشته در كه نيست اين منظورم.پذيرفتهاند بديهي ، اموري عنوان
ميدانستند آنها كه جاست اين مسئله.بودند بياعتنا مادي پيشرفتهاي يا اموالشان
عبارتي ، بهندارد همخواني ماترياليستي معيارهاي با كارها و فعاليتها از بعضي
به كه چيزي ازاي در حاضرند كه كنيد تصور:ميشوند تعارض دچار خاصي شرايط در اشخاص
نباشيد مايل است ممكن شما و بدهند بهتان خوبي پول ميآيد ، بيارزش و بنجل نظرتان
نميدهد قد مسئله اين به بنيبشري هيچ عقل كه ميرسد روزي مطمئنم !بفروشيد را آن
و مال چيز همه چرا و بيايد گيرتان دوزار تا بكنيد كاري هر نيستيد حاضر چرا آخر كه
.نيست منال
چيست؟ مورد اين در نظرتان.ميدهد بسط را سرمايهداري تكنولوژي *
واژهپرداز از من.است داري سرمايه من مشكل.ندارم مشكلي تكنولوژيك فرهنگ با من
استفاده اينترنت از.شده اختراع حال به تا كه تحريري ماشين بهترين ;ميكنم استفاده
در اما.ميكند كفايت ميگيرم مجلهها و كتابها از كه اطلاعاتي همان چون ;نميكنم
كه باشد چيزي همان يعني چاپي ، مجلات خوبي به - هست online مجلهاي بدانم كه صورتي
.ميكند عرضه عالي كيفيت با را هنر ديجيتالي دنياي.ميگيرماش كار به دنبالشام ،
.شدهاند ديجيتالي دستكاري كه آنهايياند عكسها جذابترين من عقيده به
.نيستند پرمحتوا و جامع ديجيتالي رسانههاي *
جلب خود به را شما كمال و تمام توجه ندارند قصد رسانهها كه دليل اين به شايد
را ، تصوير دو دارند ، تلويزيون دستگاه دو اتاقشان در كه ميشناسم را خيليها.كنند
براي كه اتفاقي بنابراين.ميكنند تنظيم را صدا فقط و ميكنند نگاه همزمان ،
را آنها توجه هم و ميگيرد بيشتر را مردم وقت هم كه است اين افتاده جديد تكنولوژي
.ميكند جلب متنوعي چيزهاي به
تا ميدهد اختيار و قدرت اشخاص به كه است من توجه مورد تكنولوژي از جنبهاي اما
اختيارند ، صاحب بيماران اكنون تكنولوژي مدد به.درآورند خود كنترل تحت را شرايط
دوبار مندارند دسترسي پزشكي اطلاعات اقسام و انواع به كه ميبينم را بيماراني
نيست بد.حالا همين دوم بار و سالگي هفتاد اواخر در بار يك بودهام ، سرطاني بيمار
و شب يك فاصله اندازه به تنها بيمارياش از سرطاني بيمار يك اطلاعات ميزان بدانيد
.است روز
زماني يعني پيش سالها.ناكامام دكتر يك من.متفاوتام مورد يك شخصه ، به من ، اما
به.شوم دكتر يك كه بود اين فكرم اولين بگيرم ، تصميم زندگيام براي ميخواستم كه
يعني سالگي هفتاد اواخر دراست راحت برايم پزشكي اطلاعات هضم كه است دليل همين
پزشكي كتابهاي بودم ، كنجكاو خيلي كه جا آن از شدم ، سرطان به مبتلا كه بار اولين
.ميرفت آسمان به فريادشان كه ميكردم سوالپيچ را پزشكهايم قدر آن و ميخواندم
اتاق آن در.ميشدم درماني شيمي و مينشستم جا آن ماهها و روزها ميآورم ، خاطر به
و كنجكاوي روي از.ميديدمشان روز هر بودند ، هم ديگر نفر پانزده ده ، من جز به
زماني به برميگردد اين - ميكنند مصرف داروهايي چه كه ميكردم سوال ازشان پرحرفي ،
كس هيچ من ، جزبود نرسيده ذهنام به "استعاره يك مثل بيماري ، " نوشتن ايده حتي كه
قرار اما هجايياند ، چند كلمات سري يك آنها كه درسته.نميدانست را داروهايش نام
"!درماني شيمي":ميگفتند بهش !كنم هوا موشك كه نبود
و درماني شيمي اتاق به برگشتم.دارم ديگر سرطان يك حالا.ميآيم جلوتر سال بيست
مورد در:نيست اين فقطهستند بر از را داروهايشان نام بيماران تكتك ميبينم
آدرس ضمن در.ميزنند گپ هم با تحقيق فلان يا آمده اينديانا دانشگاه از كه پروتكلي
!است فوقالعاده كه راستي به.ميكنند تقديم شما به را آن website
سايرين از كمتر ادبي روشنفكران _ بوديد شاهد خودتان كه همانطور _ پيش سال سي *
.ميدادند نشان اشتياق تكنولوژي پيشرفتهاي به نسبت
ماشين جايگزين را كامپيوتري واژهپرداز كه زماني.بود گوتنبرگ جهش جهش ، بزرگترين
جهش":ميگفتم.بود شده دوستان حيرت مايه كه بودم خوشحال قدري به كردم ، تحريرم
جاي به كامپيوتر از استفاده.دست با نوشتن جاي به تحرير ماشين جايگزينشدن يعني
حروفچيني كتابها كه است زماني واقعي جهش.نميآيد شمار به جهشي تحرير ماشين
جهش.ميشوند مجدد ، چاپ قابليت با اقلامي ، به تبديل و ميشوند شكل يك ميشوند ،
يوري" سخت واقعا اشعار ميخواهيد اگر اما.است CD به كتاب تبديلشدن بزرگتر
از بايد يا.بخوانيد كامپيوتر تند دور با ، نميتوانيد بخوانيد را "گراهام
.بخوانيد را آن دوباره و دوباره و لاكپشتوار كه اين يا كنيد صرفنظر خواندناش
را آن رمز و راز و شد غوطهور متن در بايد.كرد تلاش بايد آثاري چنين درك براي
تند دور با را آن نميتوان كه ميكند صدق هم كارامازوف برادران مورد در اين.گشود
.بيندوزيد دانشي و كنيد كسب آن از بهرهاي بخواهيد چنانچه البته خواند ، كامپيوتر
سيستمهايي به آنها واقع در.است مشكل برايشان فيلم تماشاي كه دارم سراغ را كساني
.نگيرد آنها از زيادي وقت كه دارند نياز
.ميشويم جلب متنوعتري چيزهاي به روز به روز ترتيب اين به *
رابطه همين در هم "تازه حساسيتهاي و فرهنگ" مقاله ميآورم ، خاطر به كه جايي تا
البته كه نگيريم ناديده يا نيندازيم قلم از را چيزي كه بود اين كلياش مضمون.بود
تند دور اين وضعيتي ، چنين.ميرسيد نظر به بدعتگذارانهاي ايده زمان آن در
.است رفاه نتيجه كامپيوتر
سياق و سبك به و اروپاييها ، همچون ميتواند آمريكايي يك كه كردهايد ثابت شما *
.باشد روشنفكر آنها ،
انجام كسي حال به تا كه كاري ;است سودمندي كار ميكردم فكر.بود همين هم من هدف
.بودم بلد را راهش.نداده
به را آرترود و بارت كانتي ، بنيامين:مثل اروپايي نويسندههاي مقالاتتان در *
هنرپيشهاي داستان اصلي شخصيت تازهتان رمان در.كردهايد معرفي آمريكاييها
عنوان به را نقشتان چنان هم كه اين مثل.ميكند مهاجرت آمريكا به كه است لهستاني
.ميدهيد ادامه نقش اين به و كردهايد حفظ اروپايي رابط
.درآوردم پاريس از سر رفتم آمريكا از كه زماني.فرهنگها رابطه به برميگردد اين
شكل چيز همه و بود كتاب مخصوصا و موسيقي نقاشي ، تحتالشعاع چيز همه زمان آن تا
است خاصي ملاكهاي و معيارها (Canon) استاندارد از سانتاگ منظور) داشت استانداردي
يك آثار از سري آن يا ميكنند پيروي آنها از هنري - ادبي آثار از تعدادي كه
.(تقليد و تخيل از نه كند ، پيروي محض حقايق از بايد كه نويسنده
از آشنايي اين كه شدم آشنا بيشتر معاصر و مدرن فرهنگ با كه بود اروپا در دقيقا
قبل بخش دو به من زندگي ميكنم گمان.گدار فيلمهاي با احتمالا و بود سينما طريق
قدرتي چه مدرن فرهنگ كه نميدانستم آن از پيش.ميشود تقسيم گدار از بعد و گدار از
اروپايي فرهنگ بالطبع و است حال زمان از بزرگتر گذشته كه ميكردم حس فقط.دارد
بگذارد كنار را گذشته تا بوده آن بر هميشه آمريكا.است آمريكايي فرهنگ از بزرگتر
دو هر از تلفيقي چرا كردم فكر خود با.بردارد خود فرهنگ دوش از را گذشته بار يا
با نيست بهتر آيا.است آمريكايي كاملا فكر اين كه كنم اضافه باشيم ، نداشته فرهنگ
استاندارد آثار خاص كه تمايزهايي به توجه بدون كنيم ، نگاه مسئله اين به تازه ديدي
چيز همه كه هستم ، هم هنوز و بودهام تفكر طرز اين محصول شخصه ، به من ، گرچه.است
مورد موضوعات جمله از نيز ها"خارجي" موضوع.باشد استاندارد و معيار طبق بايد
سر به ايتاليا جنوب در كه انگليسيهايي مورد در نوشتهام رماني.است من علاقه
مورد در بعديام رمان و ميكنند زندگي آمريكا در كه لهستانيهايي ميبرند ،
;است امتياز يك بودن خارجي من ، نظر از.ژاپناند در كه بود خواهد فرانسويهايي
حالتم ، اين از اما ميكنم ، بيگانگي احساس نيويورك در.ميكند زياد را تجربه چراكه
.ميبرم لذت نميكنم ، راحتي احساس كه اين از يعني
اينجورياند قصه آدمهاي
ادواردو و كريستيان نامهاي گاوچرانبه دو
ها نصيري ليلا
به عنوان به ميخواهي وقتي كه دارند وجود رمانها و قصهها در بسياري شخصيتهاي
.ميكنند تحميل تو ذهن به قدرت با را حضورشان بنويسي آنها از ماندنيترينها ياد
از شخصيتي شايد و باشد هم شبيه آدمها از خيلي قصه شخصيت يادماندنيترني به شايد
تا را اسمش ديگر آدمهاي اصلا كه باشد نفر يك شخصيت يادماندنيترين به و برسد راه
جزيره براي كتاب يك انتخاب مثل يادماندني به شخصيت انتخاب.باشند نشنيده حال به
.است تنهايي
ممكن حتيكند انتخاب تنهايياش جزيره براي را كتاب يك فقط آدم ميآيد پيش كمتر
موقرمز برادر دو با.برود تنهايي جزيره اين به غريب و عجيب شخصيتهاي با آدم است
.گاوچران
محافظ گاوچران ، _ كوچكتر برادر ادواردو ، و برادربزرگتر كريستيان ، _ نيلسنها
.بودند مشهور خست به و ميكردند كلاهبرداري گاهگاهي.بودند گلهدزد و احشام
بلند هميشه كه داشتند قرمزي موهاي و بودند بلندقد.آمدهاند كجا از نميدانست كسي
در زندگيشان ميخوابيدند ، سفري تختهاي روي مخروبه ، اتاقهاي در.ميداشتند نگه
شنبه روزهاي در پرهياهو خوشگذرانيهاي تيغهكوتاه ، خنجرهاي سواركاري ، وسايل اسب ،
منزله به آنها از يكي با افتادن در البته و ميشد خلاصه تعرضآميز مستيهاي و
بودند حساس.بودند حسود خودشان خصوصي زندگي به نسبت نيلسنها.بود دشمن دو تراشيدن
محدود بدنام خانههاي و سالنها به موقع آن تا آنان وحشيانه عشقبازيهاي ولي
.ميشد
راه به چشم كينهجويانه شعفي با مردم و ميرسد راه از بورگس خوليانا كه اين تا
و داشت كشيده درشت چشمان بود ، سيهچرده خولياناميشوند برادر دو پنهاني رقابت
و كار كه فقيرنشين ناحيه در.بزند لبخند تا كني نگاه او به بود كافي فقط
و است مزاحم او ولي.نبود بدقيافه هيچوجه به او ميبرد بين از را زنان بيمبالاتي
.بگيرند نديده را او مزاحمت نيلسنها كه نميشود باعث اينها همه
مناقشه براي بهانههايي ميشوند ، بدعنقتر روزبهروز نيلسنها خوليانا ، حضور با
را شي حكم برايشان فقط خوليانا ظاهر به.ميشوند حسودتر روز هر و ميكنند پيدا
خبر با آن جزئيات از هيچكس كه ميدهند پليد رابطه يك به تن شي همين براي ولي دارد
.نميشود
هيچ خشن ، محله آن در.بود تحقير نوعي آنان براي اين و بودند شده عاشق دو آن ولي
چنداني اهميت او براي زن يك كه نميكرد فاش خودش براي يا ديگران براي هيچگاه مردي
نتيجه در.ميآيد در تملك به و ميكند تمايل ايجاد كه چيزي عنوان به مگر دارد ،
آن از يكي رئيس تحويل را او توضيحي هيچ بدون و فراميخوانند را خوليانا نيلسنها
مبادله پول نيلسنها.بود شده انجام قبلا معامله واقع ، در.ميدهند خانهها
.ميكنند تقسيم خود بين و ميگيرند را خوليانا
ميزنند ، پا و دست سهمناكشان عشق تاروپود از رهايي براي كه حالي در نيلسنها ، بعد
بعضي.باشند مردان ميان در مردي و سربگيرند از را سابقشان شيوههاي ميكنند سعي
اما.ميرفت مسافرت به آنان از يكي اوقات بيشتر و ميكردند آزادي احساس هم مواقع
.برگردند قبليشان نظام به گرفتند تصميم شد همزمان تصادفا مسافرتشان كه بار يك
قابيل ردپاي اما گرداندند ، باز را خوليانا.بود شده مواجه شكست با ظالمانه راهحل
گذشته هم با فراواني تنگناهاي و مخاطرات از نيلسنها كه آنجا از ولي.ميشد ديده
سر را خشمشان دادند ترجيح نتيجه در بود ، محكم خيلي بينشان علايق رشته بودند ،
.بود آورده آنان زندگي رابه نفاق كه سرخوليانا و سرسگها.كنند خالي ديگران
نگذارند ميدهند ترجيحميكنند كمكشان هم لاشخورها و ميشوند كار به دست بنابراين
.بزند صدمه آنها به اين از بيشتر خوليانا
آنها ديگري رشته.كشيدند آغوش در را يكديگر ميريختند ، اشك كه حالي در نيلسنها ،
.شده قرباني غمناك طرزي به كه بود زني رشته اين و بود كرده نزديكتر يكديگر به را
گذرند10 در زنان عشق از ميتوانند كه هستند مرداني نيلسنها واقع در
ترجمه بورخس ، لوييس خورخه نوشته ،(پيچ هزار گذرگاههاي باغ مجموعه از) مزاحم _1
زمان ، 1380 كتاب ميرعلايي ، احمد
هيپنوتيزم جلسه
جمعه داستان
چخوف آنتون نوشته
كيهان خجسته ترجمه
ميكرد هيپنوتيزم كه مردي.بود جمعيت از پر و مشعلها پرتو از نوراني بزرگ ، سرسراي
.ميدرخشيد و ميزد برق چهرهاش نامناسبش ، و زشت ظاهر بهرغم.بوده نشسته سرسرا وسط
كمترين از اطاعت زنگ به گوش و ميكردند تشويقش ميزدند ، دست برايش لبخند با مردم
.ميپريد همگي رخ از رنگ او حضور در.بودند اوامرش
ميكرد ، فلج را ديگر بعضي ميكرد ، هيپنوتيزم را بعضيها.ميكرد معجزه واقعا مرد
در بود ، داده تكيه صندليها روي را پايشان پاشنههاي و گردن كه حالي در را چند تني
چه هر كلام ، يك در.بود زده گره را درازي و لاغر روزنامهنگار و ميداشت نگه تعادل
بود كافي او نگاه يكداشت خاصي تاثير خانمها روي مرد اين وجود.ميكرد ميخواست
طور اين اعصابشان وضع اگر چند هر !خانمها اعصاب از امان.كند زمين نقش را آنها تا
!ميشد كسالتآور سخت زندگي نبود ،
و آمد من سوي به كرد ، امتحان حضار همه روي را خود شيطاني هنر اينكه از پس مرد ،
داريد ميل.هستيد خسته و عصبي چقدرميگيريد قرار تاثير تحت زود ظاهرا شما":گفت
"بزنيد؟ چرتي
يك روي سرسرا وسط من).ميكنيم امتحان.محترم آقاي ميل كمال با نميآيد ، بدم -
را دستهايم نشست ، مقابلم ديگري صندلي روي ميكرد هيپنوتيزم كه مردي نشستم ، صندلي
.شد خيره چشمهايم به مارگونش و وحشتناك چشمهاي با و گرفت دست در
.زدند حلقه اطرافمان مردم
!هيس.باشيد ساكت لطفا آقايان خانمها ، .ميكنم خواهش هيس ، -
گذشت ، دقيقه يك.بوديم شده خيره هم چشمان به مرد و من.شد حكمفرما سرسرا بر سكوت
به اما بود ، گرفته شدت قلبم ضربان و درآمد لرزه به فقراتم ستون...گذشت دقيقه دو
.نبودم خسته هيچوجه
...دقيقه هفتميگذرد دقيقه پنج.داديم ادامه
!تو به آفريننميره در به ميدان از يكي اين:زد فرياد يكي
...نميآيد خوابم اصلا نيستم ، خسته من.شدهايم خيره يكديگر به و نشستهايم ما
.بودم رفته خواب به پيش مدتها بودم ، كرده شركت محله شوراي جلسه يك در اگر
پلكهايش.داده دست از را حواسش تمركز مردميخندند و ميكنند زمزمه تماشاچيان
!دهيد نجات را او فرشتهها ، .باشد بازنده ندارد دوست هيچكس !مرد بيچاره.ميلرزند
!بده خواب فرمان پلكهايم به مرفئوس
از كه من.است معلوم نتيجه.كافيست ديگر.ميكند ايستادگي":زد فرياد صدا همان
"!است حقهبازي همهاش كارها اين گفتم اول
شي كه برخيزم جا از ميخواستم شنيدم ، جمعيت ميان از را دوستم صداي اينكه از بعد
چيزي شي آن كه شدم متوجه و افتاد كار به لامسهام حس كردم ، احساس دستم در را عجيبي
به بناميدهند تشخيص خوب را پول بوي دكترهابود دكتر پدرمنيست كاغذ تكه يك جز
به پدر از ديگري استعدادهاي با همراه را عالي خصوصيت اين حتما من داروين ، نظريه
كه بود اين.روبلي پنج اسكناس يك هم آن است ، اسكناس كاغذ كه فهميدم.بردهام ارث
.رفتم خواب به فورا
.آفرين آفرين ، -
جهت همه از مرا وضعيت آمدند ، ما طرف به فورا بودند حاضر سرسرا در كه دكترهايي
"...است خوابيده او... بله ، ":كردند اعلام و معاينه را بدنم كردند ، بررسي
درآورد حركت به سرم بالاي را دستهايش موفقيت ، از شاد ميكرد ، هيپنوتيزم كه مردي
"بياور بالا را دستش":گفت يكي و كردم رفتن راه به شروع مغناطيسي خواب در من و
كني؟ فلج را بازويش ميتواني بكني؟ را كار اين ميتواني راستي -
حركت به آن بالاي را دستهايش و كشيد مرا راست بازوي (نبود خجولي آدم كه مرد)
.نداشت فايدهاي اما.زد كشيده آن به و كرد فوت داد ، مالش را آن بعد درآورد ،
.نميخورد تكان و بود آويزان خود جاي سر همانطور.نميكرد اطاعت بازويم
عصبي و حساس آدمي پسر اين !است خطرناك كار اين.كنيد بيدارش.نميشود فلج بازويش -
.است
.كردم احساس را روبلي پنج اسكناس يك چپم ، دست كف يعني ديگرم ، دست در ناگهان
هوا در معجزهآسا نحوي به راستم بازوي و شد داده راست دست به چپم دست از فرماني
.ماند باقي حال آن در و شد بلند
.است مرده دست مثل !شده فلج چهطوري دستش كن نگاه آفرين ، -
كند نبضاش و آمده پايين حرارتش درجه است ، بيحس كاملا بدن":كرد اعلام مرد
.كردند معاينه و گرفتند را دستم مچ دكترها ".ميزند
".است ضعيف اش نبض بله ، ":گفت آنها از يكي
.آمده پايين باز حرارتش درجه و شده فلج كاملا -
"ميدهيد؟ توضيح چهطوري را اينها":پرسيد خانمها از يكي
در را واقعيت ميتوانيم فقط ما":گفت و كشيد آهي انداخت ، بالا شانه دكترها از يكي
توضيحي متاسفانه كه بگويم بايد ميخواهيد منطقي توضيح اگر.بگذاريم شما اختيار
".ندارد وجود
.دارم جيب در روبلي پنج اسكناس قطعه دو من و داريد اختيار در را واقعيت شما
بيچاره !ندارم منطقي توضيحات به احتياجي من ميكند ، هيپنوتيزم كه مردي از متشكرم
!افتادي من مثل مارمولكي گير كه آوردي بدشانسي عجب !مرد
"!رسوايياي چه":نوشت پس
دستم كف را روبلي پنج اسكناس دو كه نبوده ميكرد هيپنوتيزم كه مردي فهميدم بعدا
.است بوده وريويچ پيترند رئيسم كار بلكه گذاشته ،
".كنم امتحان را صداقتت ميخواستم":گفت
.شدم بيچاره
شما از را كار اين انتظار هرگز من !است رسوايي !است وحشتناك":گفت فلهورويچ تر
"!نداشتم
.سرسامآوراست قيمتها روزها اين و...دارم مادر...دارم بچه و زن من آقا ، آخر
سر كه هستيد هماني شما.كنيد چاپ را خودتان روزنامه ميخواهيد شما.است نفرتآور
من.است آبروريزي...ميافتيد گريه به ميشنويد سانتيمانتال حرفهاي وقتي شام
همه از شما..شما كه ميشود معلوم حالا...هستيد درستي آدم شما ميكردم فكر
آدم آبروي باشد هرچه.نبود چارهاي.بدهم پس را اسكناسها شدم مجبور !بدتريد
.است پول از مهمتر
من براي ;برويد جهنم به ميتوانيد شما.نيستم عصباني شما دست از من":گفت رئيسم
كه او چرا؟ او آخر خورد؟ گول چرا او اما...هستيد اينطوري شما نميكند ، فرقي
هم او !شد اغوا پول با هم او !مهتابي چهره آن با است پاك و مهربان اينقدر
...بود نيكايونا ماترويا همسرش رئيسم منظور "!شد هيپنوتيزم
منتقد + خواننده + نويسنده
داستان مجموعه به نگاهي
"سفيد خاكستري ، سياه ، كتاب"
ضيافت
شهسواري محمدحسن
علاقهمندي ميزان و نوع درباره سال 1379 در قلم اين صاحب كه ميداني تحقيق در
به كوتاه داستان درباره هم نتايجي داد ، انجام داستاني ادبيات مطالعه به دانشجويان
به را كوتاه داستان خواندن مردان درصد كه 49 بود آن از حاكي نتايج از يكي.آمد دست
برايشان هم بقيه درصد و 18 كوتاه داستان به را رمان درصد ميدهند ، 33 ترجيح رمان
را كوتاه داستان كه شوندگاني پرسش از كه وقتي.كنند مطالعه را كدام نميكرد تفاوتي
كه وقت نبود بر علاوه.كردند اشاره جالبي نكات به چرا؟ شد پرسيده ميدادند ترجيح
.شد ذكر هم ديگر علت دو بود ، اصلي علت
نوآوري كوتاه داستان در كه حالي در است تكراري بيشتر رمانها موضوعات كه اين اول
نسبت جديد كوتاه داستانهاي به دستيافتن امكان كه اين دوم و ميشود ديده بيشتري
داستانهاي جهان كه نيست بيراهي حرف اين.است بيشتر (ترجمه) جديد رمانهاي به
عامل وقت نبود ديگر طرف از.رمان تا است نوآوري براي تمكينپذيرتري آوردگاه كوتاه
معياري داشتن دست در رو اين از.است كوتاه داستان به عمومي اقبال در مهم بسيار
نجفي رضا آقاي.ميرسد نظر به الزامي آن روند سير و كوتاه داستان گونههاي براي
كتاب مقدمه در خود.است داشته قصدي چنين گويا "سفيد ، خاكستري سياه ، كتاب" مترجم
ادبي ، مكتبهاي غرب ، ادبيات تاريخ دورههاي در تدريس تجربه سال چندين":ميگويد
متن عنوان به كه داستاني مجموعه وجود به نياز متوجه را مترجم...و نقد شيوههاي
داستانهاي ژانر سه در مجموعه اين رو اين از.ساخت باشد ، داشته كارآيي آموزشي
تراژيك ، مايه با داستانهايي و طنز داستانهاي (هراس و هول داستانهاي) گوتيك
1.شد پرداخته
***
كرده تقسيم بخش سه به را داستانها است كرده ذكر كتاب مقدمه در مترجم كه طور همان
تيره و هراسآور فضاهاي حول بيشتر بخش اين داستانهاي.دارد نام سياه اول بخش.است
اتفاق جنايت و قتل آن در كه دارد وجود داستاني كمتر بخش اين درميگردد تار و
.باشد نپذيرفته صورت مرگي يا باشد نيفتاده
،"مان توماس" ،"پو ادگارآلن" مانند بزرگاني از داستانهايي بر علاوه بخش اين در
تيمر فليكس" چون معروفي كمتر نويسندگان از "ريلكه ماريا راينر" و "كافكا فرانتس"
كه است بلژيك از استاني فلاماندري.دارد وجود آثاري نيز "فلاماندري" نويسنده "مانس
جان در تقدير مفهوم دارد ، نام "تابوت تشييع" كه داستان اين در.دارد خود خاص زباني
خود همراه خالي تابوت يك زائران گروه ساله ، هر زيارتي مراسم در.است شده تنيده اثر
اين قهرمان.است ميباخته جان كاروانيان از يكي سفر هر در قديم از زيرا دارند
تيمرمانس از داستاني اولين اين ظاهرا..و ميشود زائران همراه ناخواسته داستان
.است شده ترجمه فارسي به كه است
"بازگشت خانهاش به كه سربازي" داستان بخش اين داستانهاي زيباترين از يكي اما
اين مانند داستاني كمتر شخصا.است ايتاليايي شهير نويسنده "دينوبوتزاتي" اثر
تيرگي از هالهاي در و شاعرانه را ابدي سفر مفهوم قدرت اين با كه خواندهام داستان
.باشد كرده ترسيم غبارگون
* * *
مايههاي با داستانهايي شامل بيشتر است شده ناميده خاكستري كه دوم قسمت اما
، داستايفسكي تولستوي ، مانند بزرگاني بر علاوه نيز بخش اين در.است تلخ و اجتماعي
نويسنده "بورشرت ولفگانگ" مانند شدهاي شناخته كمتر نويسندگان بل ، هاينريش هسهو
به سال تنها 2 است داستانهايش از غمانگيزتر زندگيش كه بورشرت.دارند حضور آلماني
آن آخر سالهاي اعظم بخش تازه كه نكرد عمر بيشتر سال وي 26.پرداخت داستان نگارش
موشهاي" است آمده مجموعه اين در او از كه داستاني.شد سپري اسارت و جنگ در هم
در نيست بيش كودكي كه داستان اين قهرمان.دارد نام "ميخوابند شبها هم صحرايي
يكي داستان اين...چرا؟ اما.است صحرايي موشهاي منتظر دست در چوبي با دشت ميان
.خواندهام جنگ عواقب درباره سالها اين در كه است داستانهايي تكاندهندهترين از
در.دارد برخود را سفيد نام است شده توجه طنز داستانهاي به آن در كه سوم قسمت
كورت" از ميتوان است داستانها اينگونه ثابت پاي كه چخوف بر علاوه بخش اين
اسكاتلندي نويسنده "ساقي" و سوئيسي نويسنده "سينكلر پوزف" سوئدي ، نويسنده "كوزنبرگ
.برد نام
خود براي را ساقي مستعار نام خيام اشعار تحتتاثير (19161870) "هيومونرو هنوز"
قسمت اين زيباي داستانهاي از يكي او "غيراخلاقي داستان يك" داستان.بود برگزيده
.است شده گرفته سخره به كودكان داستانهاي سنتي و روزمره اخلاقيات آن در كه است
* * *
است عرصه اين نوآمدگان براي مناسب و خوب انتخاب يك مجموعه اين كه همانطور باري
كه همانطور البتهآمد نخواهد وادي اين حرفهايهاي كار به خيلي شد متذكر بايد ولي
دست به براي بيشتر داستانها اين جمعآوري است ، كرده قيد كتاب مقدمه در مترجم
سي گذاردن هم كنار حال هر به.ديگري چيز تا است گرفته صورت سنجيده معياري آوردن
.باشد مطالعه براي خوبي ضيافت ميتواند نويسنده سي از داستان
ص 7 / برسات نشر / نجفي رضا / مختلف نويسندگان / سفيد خاكستري ، سياه ، كتاب ،
|