نرسيده ليلي به مجنون افسانه
.خسته گامهاي و بيتاب چشمهاي جدال.است مانده جا به غباري تنها ديگر حالا
و است بيابان اين بر خداوند كرامت تنها آفتاب رگبار ميشوند؟ پيروز كداميك يعني
.ميكشد رخ به را شرم قساوت بيرحمانه سكوت ،
نه جاست؟ همان اينجا.است پوشانده را پيكردشت خاكستري تنها كه سبزي نه سرخي ، نه
.پاياني نه آغازي ، نه غوغايي ، نه فريادي ، نه هرولهاي ، نه هلهلهاي ،
.داشت خاطر به هنوز
فريادي طنين از و بود شده نصيبش چشمي غرش چرا ، تو آخر كه بود پرسيده او از هركسي
يك آغاز.بود رفتنش او بودن.ميرفت بايد كجا اصلا نرود؟ ميشد مگر.بود گريخته
.آغاز يك پايان شايد كه نه ، .پايان
.ميكشيد انتظار كه بود سالها را الرحيل آواي
.ميكند مقدر را پايان و آغاز سكوت گويا.نياورد تاب شهر را كاروان شوكت
"بود؟ خواهم تو با كجا تا".كرد بيكرانه مرا جنون آرامشت
.داشت خاطر به هنوز
تعظيم را قامتش عشق تمام فردا كه دانست ولي او.بود گشته چيره همگان بر وهم سيلاب
سخن خارها با عطوفتش ذره ذره ، .داد خواهد شهادت را وسعتش آسمان سراسر و كرد خواهد
.كند مهيا گريز را كودكان كه ميكرد تمنا را خاك محبتش قطره قطره ، و ميگفت
با كجا تا".ميكند ساز را فردا توفان شب ، خنكاي اوست؟ ز من هجران آخر مگرنه فردا
"بود؟ خواهم او
.نياورد خاطر به ديگر
هيچ ديگر و بود او چهره خطوط چشماندازش آخرين نبود؟ يكي او و من براي چرا پايان
نميدهي؟ پناهم بيكرانه ، سكوت ايسكوت ، هان.بود نزده هم پلكنميآورد خاطر به
كجاست؟ بگو من با
.بود غريبه برايش غبار ، آرامش.نبود آغشته هم خون به حتي دشت
.بود مانده او
زمان پرتلاطم دنگدنگ.بود مانده ميخواندند واپسينش ديگران ، كه ديداري همان در
.مينمود ابلهانهاش
.بود نرفته كه چرا بود ، برنگشته او
.نبود جا به چشمي.نكرد طلب را كسي خاك ميان چشمش
.زد برهم را سكوتش نه و برانگيخت را صحرا غبار نه حضورش كه بود اينگونه
.بود نديده را كسي صحرا
!باد هماره شرمت نهفتهاي؟ كجايم در وامانده زمين هي ، هي ،
.مرا كن فرياداوست حضور خود آمدهام ، كه نيستم من
"بود؟ خواهم خود با كجا تا"
زمين ،
:رسيد داد بر آسمانش كه ميكشيد درهم فرو چهره شرم از درمانده زمين
النبوه اهلبيت يا عليكم السلام
|