ناتمام مكر "ليل" بانوي
33- است روباه قاتل
متفاوت شعر گريزي سبك
ناتمام مكر "ليل" بانوي
چندوجهي ادبي كارنامه و بهارلو محمد
كه است مهم قدري به جنوب خطه شاعران و نويسندگان اين هنري فضاي و سبك تاثيرگذاري
دهد خوداختصاص رابه ايران اقليمي ادبيات تاريخ از توجهي قابل بخش است توانسته
آذر شكوفه
جنوبي سرزمينهاي تاكنون.است جنوب خطه نويسندگان مرهون ايران ، ادبيات از مهمي بخش
منيرو و آتشي منوچهر چوبك ، صادق چون جريانسازي ادبي چهرههاي است توانسته
شهريار و گلستان ابراهيم دانشور ، سيمين اهواز ، از محمود احمد بوشهر ، از روانيپور
.دهد پرورش خود در را آبادان از تقوايي ناصر و بندري دريا نجف شيراز ، از پور مندني
توانسته كه است مهم قدري به شاعران و نويسندگان اين هنري فضاي و سبك تاثيرگذاري
.دهد اختصاص خود به را ايران اقليمي ادبيات تاريخ از توجهي قابل بخش
دنيا به آبادان در سال 1334 در كه او.است خطه اين نويسندگان از يكي بهارلو محمد
ماهشهر و اهواز به سپس و كرد تجربه آبادان همان در را جنگ سالهاي نخست بخش آمد
.شد تهران ساكن و 1362 سالهاي 1361 حدود در بالاخره تا كرد كوچ
تا 10 شب 8 هر در حداكثر خودش ، قول به كه است سختگيري نويسندگان دسته آن جزو او
ما به او داستاني آثار رشد به رو روند.بيشتر نه بنويسد صفحه يك ميتواند ساعت
.است "زبان" او جدي دغدغههاي از يكي كه ميدهد نشان
آثار بيشتر چه هر اما است بوده واقف "داستان زبان" اهميت بر همواره كه ميگويد او
بيشتر معاصر ادبيات در غني داستاني زبان فقدان به است كرده مطالعه را فارسي ادبيات
به من":ميگويد گلستانه ادبي ماهنامه با گفتوگو در باره اين در او.است پيبرده
مجموعه يك آدمي هر.دارم خاصي توجه مينامند زبان جامعهشناسي زبانشناسان ، چه آن
حتي و اخلاقي و فرهنگي شغلي ، اجتماعي ، موقعيت براساس كه دارد لغات فرهنگ يا لغات
و داشتهام آدمها زبان به نسبت را خاص تلاش اين من.ميگيرد شكل جنسياش
".شوم نزديك آدمها از يك هر طبيعي زبان به ميتوانم چقدر ببينم ميخواستهام
جاري و گفتاري زبان حفظ و ضبط زبان ، حوزه در بهارلو تامل قابل دغدغههاي از يكي
زبان اصلي بدنه كه ميداند آسيببزرگي را رسمي و رسانهاي زبان او.است مردم ميان
به ايران داستاني زبان تاريخچه در مطالعاتش در بهارلو.است كرده نحيف را داستاني
جمالزاده ، چون داستاننويسان اول نسل از چه هر كه است رسيده تاسفبار نتيجه اين
را امروز جوان نويسندگان كه _ نويسندگان پنجم و چهارم نسل به چوبك و هدايت علوي ،
كه حدي به ميشود كمتر و كمتر نويسندگان زباني دانش و توانايي برسيم _ ميشود شامل
متوجه سادگي به دهيم قرار مطالعه مورد را نويسندگان برخي داستانهاي امروز اگر
هم آنها بيشتر كه است واژه تا 500 حدود 400 گاهي آنان واژگاني دايره كه ميشويم
اين واقع در.مردم ميان جاري زنده واژههاي نه و است رسمي و رسانهاي واژههاي
او.ميشود منجر فرهنگ تنوع فقدان و مضمون فقر و تعبير محدوديت به زباني محدوديت
و سايه ضبط طور همين !دارد فراواني اهميت گفتاري زنده زبان من براي":ميگويد
معاصر نويسندگان داستانهاي در كه است اين من استنباط.زيروبمهايش و روشنها
زبان بگويم ميتوانم كه طوري به نميشود مردم دهان در جاري زنده زبان به اعتنايي
پيدا تقليل رسانهاي زبان بگويم دقيقتر يا معيار زبان نوع يك به معاصر داستانهاي
".است روزنامه و تلويزيون و راديو از كلهم كه زباني يعني است ، كرده
روايت و داستاني زبان درباره قابلتوجهي نكتههاي به امروزه بهارلو كه اين با
.نگرفت قرار توجه مورد خود نخست آثار با نويسندگان بيشتر چون نيز او اما رسيده
بعدها و كرد چاپ تهران در "بازار" مجله در سال 1358 در را داستانش نخستين بهارلو
.رساند چاپ به داستانهايي و نقدها سخن دنياي و آدينه مجلات در
با "آتش شعلههاي ميان در قيرخانه" نام با سال 1359 در را داستانش مجموعه اولين
مجموعه اين":ميگويد او.بود جنگ درباره داستانهايي شامل كه كرد چاپ مستعار نام
عراق و ايران جنگ به كه است ايراني داستان مجموعه اولين كه اين دليل به داستان
به سرعت به آن تيراژ بر 50000 بالغ كه حدي به گرفت ، قرار توجه مورد ميپردازد ،
".رسيد فروش
رمان اينشد منتشر سال 1369 در كه دارد نام "عقرب سالهاي" رمان او كتاب دومين
پس او.ميگيرد شكل جنوب منطقه همان در كه است اجتماعي _ انتقادي داستاني كوتاه ،
كرد منتشر سال 1370 در را "دربادبان باد" داستان مجموعه و "بومي بختك" رمان آن از
از بجا استفاده و داستاني نثر خاطر به چه اگر نياورد بار به شهرتي او براي كه
.كرد جلب خود سوي به را منتقدان نگاه جنوب منطقه بومي باورهاي و گويشها و اصطلاحات
عطفي نقطه او براي هم باز كه ميشود منتشر حالي در سال 1378 در او "عشقكشي" رمان
محكم جدي نويسندهاي عنوان به را او جايگاه توانست رمان اين اما نميشود ، محسوب
برگزيده هيات توسط سال آن برگزيده رمان ده از يكي عنوان به كتاب كه طوري به كند ،
كه آن حكايت" داستان مجموعه محمدبهارلو كه اين تا است چنين و شد انتخاب "چكا" كتاب
ماهنامه در نقد و مصاحبه ده از بيش كه رساند چاپ به سال 1379 در را "رفت آب با
با اوباشد مطبوعات توجه نشانگر ميتواند...و كلك فلسفه ، و ادبيات گلستانه ،
داستان و زبان دغدغه جدي طور به كه است نويسندهاي داد نشان داستان مجموعه اين
.دارد
داستان مجموعه اين ويژگيهاي گلستانه ، ماهنامه منتقد و نويسنده قرهباغي علياصغر
و بومي شرايط و جغرافي و تاريخ از آگاهي1:برميشمارد چنين فشرده طور به را
بيپيرايه زندگي از آگاهي.ميدهد ، 2 روي جا آن در داستانش كه مكانهايي اقليمي
فارس خليج سواحل و خوزستان در كهن خرافات و اعتقادات در پيچيده كه انسانهايي
دلنگراني داستاننويسي ، در خاص رسمي و راه به پايبندي.و 3 ميكنند زندگي
".مردم زنده زبان و لحن از بهرهجويي و زبان به نسبت وسواسآميز
بانوي" رمان كه بود نگذشته داستان مجموعه اين به منتقدان اقبال از زيادي مدت هنوز
- فيل وزن بر - ليل":است آمده رمان اين جلد پشت درشد منتشر سال 1380 در او "ليل
جهت به "سعدي"..فندق اندازه به ميوهاي و فراوان هوايي ريشههاي با است درختي
"...است كرده تعبير "زن مكر" درخت به آن از زنان ، گيسوان با ريشهها اين شباهت
كه ميشود مشخص پاياني فصل در تنها كه ميگردد زني شخصيت حول نيز داستان و
وسيله اين به او زيرا.اوست دست به ميافتد اتفاق روستا مرموز فضاي در كه قتلهايي
كه است رماني "ليل بانوي".ببرد بين از روستا در را بودن دوزنه ديرين سنت ميخواهد
رمان اين با او.ميشود محسوب آن نويسنده نوشته بهترين منتقدان از بسياري زعم به
آن قواعد با راحتي به و ميشناسد را خود كار ابزار و عناصر خوبي به كه داد نشان
ميآيد ، چشم به قبلياش آثار از بيشتر رمان اين در كه توجهي قابل نكته.ميكند بازي
شايد).است خود اطراف زيست و اجتماعي محيط و فضا با داستان اصلي شخصيت انطباق عدم
تنها او زيرااست گريبان به دست آن با نيز خود بهارلو ، محمد كه است چيزي همان اين
بيرون پابه آن از هم نان خريد براي خودش قول به كه ميكند زندگي خانهاي در
(...نميگذارد
پرداخت در نويسنده توانايي نشانگر كه پركششي شروع عليرغم "ليل بانوي" حال هر به
فصل در 12 شده حساب شكلي به كه داستاني اوج سوي به حركت و است داستاني عناصر
گرههاي و تعليقها تمامي پاسخ _ پاياني _ سيزدهم فصل در ناگهان ميشود ، پرداخت
بازگشايي دهكده ي"آقاملا" و داستان اصلي شخصيت ميان ساده گفتوگوي يك در داستاني
.است شده پرداخت شتابزده و عجولانه سيزدهم فصل ميرسد ، نظر به كه طوري بهميشود
را او وقت از ماه سيزدهم 6 فصل تنها كه ميگويد و دارد ديگري نظر بهارلو خود اما
از پس است ، نويسنده واقع در كه راوي ، فصل اين در زيرا است ، داده اختصاص خود به
كلام ، سحر با يعني نوشتن ، با ميخواهد و ميشكند را خود طولاني سكوت سالها
همه كه ندارد چارهاي و كند پاك ذهنش از است بوده او با سالها كه را دغدغهاي
به نياز ترفند اين موفقيت عدم يا موفقيت بررسي البته كه كند واخواني را ماجرا
.دارد وسيعتر مجالي
به را داستاننويسي كارگاه يك اداره مسئوليت كه است سال ده از بيش بهارلو محمد
اين.ميشود برگزار تهران دانشگاه برنامه فوق آموزش بخش در اكنون هم كه دارد عهده
قابل و پركار چهرهاي نيز داستاننويسي از غير وجوهي از او كه ميدهد نشان نكته
داستاني آثار ويرايش و نقد فرهنگنويسي ، حوزه در نويسندگي ، بر علاوه او.است توجه
او ، آثار نخستين از تعدادي كه چنان.دارد جدي فعاليت نيز تنقيح و تصحيح و
.است بوده نقد حوزه در كتابهايي
علوي بزرگ آثار گزيده هدايت ، نوشته "جهان نصف اصفهان" و "ولگرد سگ" داستانهاي او
اين از معتبري و دقيق نسخه نهايتا و كرده مقايسه آنها ديگر نسخ با را جمالزاده و
قرار علوي برگزيده او مقدمهاست كرده منتشر تامل قابل مقدمهاي با همراه را سه
.شود منتشر مستقلي كتاب صورت به قصه نشر سوي از است
منتشر سال 1368 در كه است "كليدر نقد" نيز نقد حوزه در او توجه قابل كتابهاي از
ويژه به دولتآبادي ، محمود آثار علاقهمندان توجه و استقبال دليل به كتاب اين.شد
سال 10000 يك مدت در كه طوري به رسيد توجهي قابل فروش به "كليدر" جلدي چند رمان
.رسيد فروش به آن تيراژ
كه است ايراني نويسندگان معدود جزء اكنون حجيمش ، ادبي پرونده با بهارلو محمد
چون انگشتشماراني تنها او از پيشكند گذران نويسندگي راه از تنها است توانسته
قلم و نويسندگي راه از - اخير سالهاي اين در - محمود احمد و دولتآبادي محمود
و اصطلاحات حوزه در فرهنگي نهايي تكميل سرگرم اكنون او.ميكردند معاش امرار
فرهنگ اين در استفاده مورد منابع حداقل":ميگويد اواست داستاني عاميانه تركيبات
واژگان فرهنگهاي ديگر برابر ميكنم ، 6 كار آن روي تنه يك است سال از 13 بيش كه
".است حوزه اين
به مشروطه داستانهاي و رمانها واژگاني دايره تمام از فرهنگ اين تكميل براي او
يعني.است كرده استفاده روز ، طرح قابل داستانهاي و رمانها جديدترين حتي سمت ، اين
علوي ، هدايت ، چوبك ، جمالزاده ، چون دوم و اول نسل نويسندگان كتابهاي بر علاوه
و سوم نسل نويسندگان آثار از اميرشاهي ، احمد ، آل دانشور ، ميرصادقي ، ساعدي ، گلستان ،
كه است جسته بهره نيز درويشيان و خاكسار الهي ، تن ، چهل بهرامي ، ميهن چون چهارم
.است بوده بيسابقه ايران ، فرهنگنويسي تاريخ در متاخرين آثار از گونه اين استفاده
و دريابندري شاملو ، مانند مترجماني آثار جمله از شده ، ترجمه آثار از همچنين او
مجلاتي از همچنين ;است كرده استفاده خود فرهنگ ماخذ و منبع عنوان به نيز محمدقاضي
.آقا گل و توفيق چون شده ، استفاده زنده و روزمره و عامه زبان از آنها در كه
و انتشار با كه است معتقد زيرا نميكند كار داستاني موضوع هيچ روي روزها اين او
و باشد ماندگار ميتواند مدتها تا كه ميرسد انجام به بزرگي كار فرهنگ اين تكميل
.كنند استفاده آن از محققان و شاعران و نويسندگان از اعم بسياري
33- است روباه قاتل
كوبين الري
كيهان خجسته :ترجمه
.نميآيد خوابم گفتم -
.بياور پايين را صدايت -
".بخوان هم من براي پس.باشه.خب":گفت ليندا
بود مفيدي كار هم.بود خوانده كتاب برايش بارها ديوي بازگشت ، از پس اول ، هفتههاي
او پيراهن دكمههاي يا ميكرد رفو جوراب يا ميكشيد ، دراز كه حالي در ليندا ، هم و
.ميبرد لذت او صاف صداي به گوشدادن از ميدوخت ، را
.ديوي است ، خوبي فكر خيلي اين.نخواندهايم چيزي هم با مدتهاست":داد ادامه ليندا
"
".باشد":برخاست نااميدي با ديوي
.ژنرال شو ، آماده زودتر درنياوردي را كفشهايت چرا _
.داد تكان سر سكوت در او
.بود كشيده دراز تخت روي ليندا آمد ، بيرون دستشويي از وقتي
".نه نه ، ":گفت خود با
"كجاست؟ بخوانم بايد كه كتابي":كشيد خميازه
لبخندي با و بود كشيده دراز پشت به ".چشمت جلوي همانجا ، ":كرد زمزمه ليندا
نظر به زندهتر چشمانش و بود انداخته گل گونههايش.بود شده خيره سقف به اسرارآميز
روي".ميآمد خوابش لباس رنگ به كه بود بسته روباني طلايياش موهاي به.ميرسيد
".عزيزم است تختت كنار ميز
برداشت ، را "ميتابل و آرچي زمانه و زندگي" كتاب.كرد عصبي خندهاي ديوي !البته _
كتاب لاي نظر مورد صفحه يافتن براي كه سيب درخت زير را ليندا و خودش قديمي عكس
شروع سرعت به ميرفت ، پايين و بالا اتاق در كه حالي در و ، گذاشت كنار بود گذاشته
.كرد خواندن به
بچرخي اتاق دور ميخواهي ديوي ، ":گفت بلند صداي با.نشست تخت روي و برخاست ليندا
"بخواني؟ و
".باشد...خب":گفت احمقانه حالتي با.كرد لرزيدن به شروع ديوي دستهاي
.گرفت سر از را خواندن زيرلبي ديگر بار و رفت پنجره نزديك راحتي صندلي طرف به
.شد خيره او به ليندا
!بود شاد بايد هميشه است ، من شعار اينبود شاد بايد _
.رفت خود تخت طرف به درهم قيافهاي با و برخاست ديوي تخت روي از ناگهان ليندا
.بخوابم ميخواهم من...ديوي بدهي ادامه نيست لازم _
.كشيد خواندن از دست ديوي
.بود فكري چه در فهميدم حالا
كه ديد ديوي.برد فرو بالش در را سرش و گذاشت صورتش روي را دستهايش ليندا
.ميلرزيدند هم خودش دستهاي.كرد نگاه دستهايش به يواشكي.ميلرزد دستهايش
منتقد نگاه
متفاوت شعر گريزي سبك
آزرم محمد
ارائه مفاهيم از كه تعريفهايي يا تعريف به توجه با شعري ، گفتمانهاي از يك هر
نتيجه در و فاصله كاهش امكان مخاطبان ، مجموعه به تعريفها ، اين به بسته ميدهند ،
جنبههاي از تعريفها اين قدر هر.ميدهند را كلي دريافت و فهم يك به رسيدن
همراه مخاطب يعني - متكثر مخاطب يا مخاطبان مجموعه براي مختلف شرايط در و گوناگون
شود ، داده توضيح - دارد قرار آن در كه زمينهاي و فرهنگي مكاني ، زماني ، شرايط با
گردش حتي و ورود شرايط و شد خواهد بيشتر شعر گفتمان با مخاطبان فاصله كاهش اين
.ميگردد محقق نيز شعري گفتمان آن فضاي در آنها آزادانه
تفكر و گفتمان - رسمي شعر جريان مناقشه محل اخير سالهاي در كه مفاهيمي از يكي
و متمايز و مستقل گفتمانهاي - متفاوت شعرهاي جريان و - ادبي نشريههاي بر حاكم
به شخصي سبك رسمي ، گفتمان دراست "شخصي سبك" مفهوم هست ، و بوده - گريز كانون
شعر از را شاعر هر شعر كه ميشود گفته آشنايي و مشخص قراردادهاي و قواعد مجموعه
شعر اعتبار كه دانست شاعر امضاي را آن ميتوان تعبيري به و ميكند تفكيك ديگر شاعر
ساختن و امضا اين به رسيدن صرف را خود توان همه رسمي ، شعر شاعران.است آن به نيز
تغييرات و دهد پوشش هميشه براي را آنها شعرهاي همه كه ميكنند قراردادهايي و قواعد
چارچوب در تكاملي حركت يك نشاندهنده صرفا نيز را خود شعرهاي در آمده وجود به
نهادهاي به مسلط و رسمي شعر شاعران تمام ديگر سوي از.ميآورند شمار به قواعد همان
كه نحوي به ميكنند پيريزي را خود شعر شخصي سبك قبلي ، تعريف كلان يك براساس ادبي ،
اين ديگر وجوه در تا ميكوشند مينمايند ، عدول تعريف كلان اين از وجه ، يك در اگر
مشروعيت و باشند شده خارج شعر تعريف كلان چارچوب از مبادا نمايند ، جبران را نقيصه
.باشد گرفته قرار ترديد و شك مورد شعر ، خود منزله به آنها شعر توجيهپذيري و
شعر آن از كه شاعر آن از نه را شدن ويژه و فرديت و "شخصيت" اما ، شعر گفتمان
امضا يك بايد شعر هر - ميرسد نظر به دسترس از دور چند هر - است معتقد و ميداند
نقطه يك در ايستادن و رسيدن صرف شاعران كوشش همه روزگاري روزي اگر و باشد داشته
نشان هم را مشخصي مسير كه نقاطي از تا بكوشند بايد اكنون بود ، شخصي سبك نام به خاص
مدام نيستند ، هم شدهاي تعيين پيش از و قبلي سوي و سمت هيچ توجيهگر و نميدهند
را نقطه هر و ناميد "تفاوت نقاط" را آنها ميتوان ما فرض در كه نقاطي ;كنند حركت
متفاوت شعر ديگر سوي از كرد ، محسوب رسمي شعر تعريف با مقايسه در "سبك" يك منزله به
از تعريفي خود ، شدن نوشته با دقيقا و نميشود نوشته قبلي تعريف كلان يك براساس
و توجيهكننده متفاوت شعرهاي از يك هر ديگر بيان به.ميكند ارائه شعر
.نميشناسند رسميت به را شعر تعريف كلان و هستند خود مشروعيتدهنده
كه شود مطرح پرسشي متفاوت شعرهاي "توجيهگري خود" ويژگي برابر در است ممكن اكنون
يك است اين پرسش.دارد شعري گفتمان اين گريزي مكتب و گريزي سبك با مستقيمي نسبت
توجه با را آن نميتوان كه است گرديده غريبه و غيرمتعارف قدر آن كه را متفاوت شعر
داد؟ تشخيص "غيرشعر" يك از را آن ميتوان چگونه ناميد ، شعر شعر ، تعريف كلان به
يك يا علمي متن يك مثل غيرشعري فضايي به اگر متفاوت شعرهاي نوشت ، ميتوان پاسخ در
ميپذيرند نه قبلي تعريف يك مثابه به نيز را متن آن قواعد ميكنند ، نفوذ تجاري متن
در آنقدر يعني ميدهند ارائه آن از شده وانمود اجراي يك بلكه ميكنند رعايت نه و
ميسازند مصنوعياش آنچنان و ميبرند دست غيرشعري متن آن قواعد و قراردادها واقعيت
.دارد غيرشعري متن از ظاهري تنها ميماند باقي آن از آنچه كه
در ميافتد ، برايشان اتفاق همين داشته ، وجود شعر از كه هم قراردادهايي و قواعد
و ميشود نوشته بار نخستين براي كه ميشود شعري به منجر دو اين برآيند نتيجه
فرديت و شخصيت داراي تنهايي به و - است حداقل يا و - ندارد ديگر شعرهاي به شباهتي
.است
هر به بار نخستين براي كه است چيزي شعر شعر ، از فلسفي تعريف يك در ديگر سوي از
روش يك توليد باز و شاعر شخصي سبك مفهوم سمت به حركت با رسمي شعرميدهد نام چيزي
نخستين براي چيزي ناميدن به قادر و ميماند باز فلسفي تعريف اين از حقيقت در خاص ،
واقع در ميدهند ارائه شعر از كه تعريفي هر با متفاوت شعرهاي عوض درنيست بار
.مينامند "شعر" را "چيزي" بار نخستين براي دارند
يك به نميتوان را شعري گفتمان يك ويژگيهاي كه ميدهد نشان گفتيم اختصار به آنچه
اصلا و ارزشگذاري معيار گفتمان يك در كه را آنچه و داد تعميم ديگر ، شعري گفتمان
ارزش را آن وجه هيچ به كه داد نسبت شعر از گفتمانهايي به ميشود تلقي ارزش خود
"غيرارزش" يك نياورند ، حساب به "ضدارزش" يك را آن اگر حتي و نميكنند محسوب
.ميدانند
و نيست متفاوت شعرهاي طبقهبندي به قادر كه رسمي شعر جريان ميرسد نظر به
ميشود ، مشكل دچار زمينه اين در بيشتر متفاوت شعرهاي شدن نوشته با نيز روزبهروز
هشدار به و ميشود رد كنارشان از آنها ، پيرامون گفتوگو و مفاهيم از آگاهي بدون
.ميكند اكتفا شعر در بحران بروز
|