معاصر فلسفه و هيدگر ما ،
انديشه تازههاي
معاصر فلسفه و هيدگر ما ،
(بخش واپسين ) - ميگويد؟ چه هيدگر
خاستگاههاي از برخي به جمادي سياوش ميگويد ، چه هيدگر مطلب بخش نخستين در:اشاره
بنيانگذار ;هوسرل خويش استاد تبع به هيدگر كه شد گفتهداشت اشاره هيدگر فكري
او.پرداخت دانشگاهها در فلسفه بر حاكم تجربي - علمي جريان نقد به پديدارشناسي
خدمت در نه و آيد بهكار هستي فهم براي وسيلهاي همچون فلسفهبايد كه بود معتقد
از فيلسوفان كه بود باور اين بر جريان اين نقد در هيدگر رو اين از..و تجربي علوم
در تامل به بلكه نپرداختهاند هستي بهماهيت خودشان زمان تا افلاطون زمان
تفاوتهاي از برخي به مطلب بخش واپسين در اينك.آوردهاند روي موجودات يا هستندگان
فكري - فرهنگي متن در هيدگر شناخت ضرورت در سپس و ميشود اشاره هيدگر هوسرلو
كه است آن ميان اين در مهم نكته.ميشود گفته نكتههايي ايران جمله از و معاصر جهان
بر سببسازتاثيرگذاريهايي تفكرش ، تاريخي زمينههاي از جداي انديشمندي هر
جداي بايد وي شناخت در رو اين از.است نيز خويش آينده و معاصر فلسفي - فكري جريانات
بخش واپسين.بررسيم را وي فرهنگي و فكري پيامدهاي پيشداوريها ، و ارزشگذاريها از
:ميخوانيم را مطلب
انديشه و فرهنگ گروه
سخن هيدگر بر شناسي پديدار بنيانگذار هوسرل ادموند تاثير از گفتوگو طول در شما *
كه آنجايي شما نظر به.نداشتيد اشاره آنها فكري تفاوتهاي و هماننديها به اما گفتيد
شناسي پديدار با آن تمايز ميآورده ميان به سخن هرمنوتيك پديدارشناسي از هيدگر
چيست؟ در هوسرل استادش
دوم ، هوسرل ، پديدارشناسي شرح اول بايد شما پرسش به پاسخ از پيش.است درست بله -
نوع دو اين تمايز شرح چهارم و هيدگر پديدارشناسي شرح سوم و هرمنوتيك شرح
مخاطب اگر اما.نيست مقدمات اين طرح براي مجالي ظاهرا.شود گفته پديدارشناسي
چون كساني براي هرمنوتيك.زد دستوپايي ميتوان باشد ، آشنا مقدمات اين با كمابيش
اصيل معناي دريافت يعني.است مقدس كتب تاويل و تفسير براي علم يا روش يك شلايرماخر
به راي به تفسير از گفتگذر بتوان شايد يا راي ، به تفسير نه و ذات به تفسير آنها ،
هرمنوتيك" بهنام دررسالهاي هيدگر.گويند زند آن به اوستا در كه ذات به تفسير
سقراط آن در كه ميكند آغاز افلاطون ايون رساله از را كلمه اين تاريخچه "رويدادگي
همان يا هرمس كه ميدانيد.مينامد خدايان مفسران يا (hermenes) هرمس را شاعران
.آمده شمار به قلم خداي بعدها و خدايان رسان پيغام اصلا يونان اساطير در ادريس
رفع و بازگشودن هرمنوتيك كه است برآن تفسير يا Hermeneuein فعل به توجه با هيدگر
نيست ، تفسير روش يا علم هرمنوتيك هيدگر براي پس شده ، پنهان كه است چيزي حجاباز
بلكه باشد ، متن يك روي تنها كه تئوريك تفسيري نه هم آن است ، تفسير خود بلكه
.ميكند خود از خود حاليه درافتادگي وضعيت با درگيري در و عملا هردازيني كه تفسيري
و اصيل طريق به گاه.ميكند تفسير را خود يا ميكند خود وضع از تفسيري هردازيني
ميگويد سخن چنان خود از دارد خود از كه تفسيري بنابه گاه او.غيراصيل طريق به گاه
و ميكند مخفي سنت لباس در را خود هستيكند پنهان را بودن خود هراس و را خود كه
دازين بنيادي ساختارهاي و هستي از پوشش رفع هرمنوتيك.است لباس اين كندن هرمنوتيك
.آغازينههاست و اصلها شدن آشكار براي شكني ساختار و تخريب نوعي هرمنوتيك.است
Phanomen.ميگيرد معني همين به را خود شناسي هيدگرپديدار باشم دريافته درست اگر
.است كردن عيان و دادن نشان كمافينفسه را خود يعني اصل در هيدگر اعتقاد به
.آوردن بيرون پوشيدگي از يا Legein يعني فنومنولوگي كه معني آن به كمافينفسه
ميگويد او.ميشود متجلي ديگري چيز در كه آنطور نه هست خود كه آنطور فنومن
به رسيدن براي هوسرل برخلاف هيدگر براي فنومنولوژي كاربرد.نيست فنومنولوژيتجلي
.نيست چيزها ماهيات مورد در رياضيگونه قطعيت
و اختفا در هستي ويژه به چيزها بعضي زيراداريم نياز هرمنوتيك فنومنولوژي به ما
فراموششان مثلا يا نكرده كشف را آنها هنوز كه رو آن از نه بودن محجوب.حجابند در
بار زير در بودن مدفون علت به گاه و وضوح يا نزديكي شدت از گاه بلكه باشيم كرده
.سنتها
ميگرديد؟ مطرح چگونه هوسرل براي پديدارشناسي*
ما آگاهي يا وجدان بر يعني برما كه است چيزي آن مطالعه پديدارشناسي هوسرل براي -
جدايي مرز نخستين ميآيد ، ميان به وجدان يا آگاهي پاي همينكه.ميشود ظاهر
ظاهر ذهن بر را آنچه كه است آن بر هوسرلميشود آغاز شاگرد و استاد پديدارشناسي
انگارانه تاريخ و جامعهشناسانه روانشناسانه ، توصيفهاي از نظر قطع با ميشود ،
نظر بهست"چيزها خود سوي به" او معروف شعار.كند مطالعه بلاواسطه و مستقيم بهطور
است برآن دكارت مانند هوسرل.باشد داشته هيدگر با اختلافي جهات اين از كه نميرسد
را موروثي پيشفرضهاي خلاصه و منطق و رياضيات علوم ، خارج ، جهان وجود بدوا كه
من يا نفس بر تنها و دهد قرار پرانتز يا اپوخه در خودش قول به و ناديده و معلق
بازداشت معناي به را آن يونان شكاكان كه است يوناني كلمهاي Epoche.شود متمركز
و ياسوژه عين ، و ذهن ميان نسبت توجيه در فلسفه حقيقت در.ميبردند كار به عقايد
مانده گل در پاي مادي جوهر و جوهرنفساني دكارت قول به يا هستي و آگاهي يا ابژه ،
هر به نسبت مصلحتي قولي به يا روشمند شك آغازيدناز از پس تاملات در دكارت.بود
به آن از پس.است انديشنده من ميرسد كه واضحي و بديهي باوريقيني ، اولين به چيزي
مستلزم جوهريت يا جوهر مفهوم كه ميدانيد.ميرسد الهي جوهر سپس و جوهرنفساني
به نياز خود ، هستي براي يا هستي در جوهراست چيز يك بودن ذات به قايم و استقلال
به نه من يا انديشنده من يا نفساني جوهر وجود وقتي اين بنابر.ندارد خود جز چيزي
ذهن و نيست مادي عالم اثبات به نيازي ديگر شد اثبات فكر عنوان به بلكه جسم عنوان
پيوند برقراري براي دكارت.ندارد خارج عالم به نيازي خود هستي براي نيز آگاهي يا
مالبرانش.ميكشد ميان به باشد فريبكار نميتواند كه را كاملي خداي پاي عين و ذهن
وقايع به نسبت انسان و خدا علم همزماني و مقارنه از او.ميكند بزرگ را نظريه اين
پرسش ايننيستند كننده قانع ذهن و عين معضل حل در توجيهات اين.ميگويد سخن خارجي
خارجي واقعيت با دقيقا ذهني تصاوير كه داشت يقين ميتوان كجا از كه است باقي هنوز
وجدان يا ذهن به آنچه از من چهكار؟ تطابق اين به مرا ميگويد هوسرل.هستند مطابق
آغاز -نظري يا روانشناسانه اوصاف شائبه از عاري و بلاواسطه آنهم -شده داده من
آنچه از من.دارم اختيار در را پديدارها اين فقط من كه است اين مهم.ميكنم
يعني سويي درون او پديدارشناسي قوس.ميكنم آغاز است من آگاهي اختيار در بلاواسطه
.ميگيرد قرار (تعليق بوته در) اپوخه در است آن جز هرچه و است درون به بيرون از
چرا؟*
.دهد نشان هست چنانكه را خود پديدار كه آنند از مانع و حجاب اينها آنكه براي -
دو هر وهوسرل هيدگر.نيست اختلافي پديدارشناسي نوع دو اين اساس در نيز لحاظ بدين
قوس امامشتركند است ، زمانه غالب جريان كه علوم به دادن اصالت با مخالفت در
كنيم ، اضافه هم را مرلوپونتي اگر بلكه و دو اين تفكر در آن مقاصد و پديدارشناسي
هوسرل مقصد ببينيد ، .نداريم كاري سارتر و مرلوپونتي به حالااست متفاوت سه اين
.است فلسفه از بلاتكليفي و بحران ابهام ، رفع كانت حدي تا و دكارت مانند نيز
رياضي احكام حد در را فلسفي احكام كه ميدانند آن در را راهحل سه هر اين تقريبا
و شود مهجور فلسفه كه شده باعث قطعيت عدم همين شايد.بخشند قطعيت طبيعي علوم و
زمانه ميداندار تاريخي و اجتماعي و رواني و حسي تجربه از اعم تجربي و رياضي علوم
-مطلق عقل نقد -عظيمش شاهكار بهتر فهم براي كه را كوچكي كتاب نام كانت.شوند
مطرح علم چون بتواند كه آينده متافيزيك هر سوي به تمهيد يا پرولگومنا"مينويسد
هوسرل و دهد ، تسري فلسفي باورهاي به را رياضي يقين ميخواهد دكارت.ميگذارد "شود
به نيز او ميكرد ، متوقف دوم تامل پايان در را تاملاتش دكارت اگر كه است گفته خود
اصطلاح به يا انديشنده موجود به تا نكرد را كار اين او اما ميرسيد پديدارشناسي
ذهن مستقيم و بلاواسطه داده كه نيست چيزي اين ميگويد هوسرل و برسدRes Cogitans
.باشد
هيدگر تفكر براي پسامدرنيته حوزه در بويژه معاصر فكري رايج تاملات و فلسفهها *
متفكران بر را تاثير اين مختلف وجوه ميتوان البته.هستند قائل ويژهاي جايگاه
بر هيدگر فلسفه تاثير شما نظر به.كرد بررسي گوناگون جنبههاي از پسامدرن
است؟ بوده چه فلسفي رايج گفتمانهاي
قدرت نيز فرانكفورت مكتب و فوكو سارتر ، نبود ، هيدگر اگر:ميگويد رورتي ريچارد -
الهيات حوزه در.نميشود خلاصه موارد اين در هيدگر تاثير اما.نداشتند اندام عرض
در پونتي ، مرلو موريس و سارتر ژانپل پديدارشناسي حوزه در رانر ، كارل و بولتمان
دريدا ، ژاك ساختارشكني و ادبي نظريه زمينه گادامر ، گئورگ هانس هرمنوتيك حوزه
كساني واحتمالا لويناس امانوئل سارتر ، چون كساني و فرانكفورت مكتب فلسفه ودرحوزه
نه حوزهها اين از يك هر به پرداختن.تاثيرگرفتهاند اثباتا و نفيا هيدگر از كه
تاثير دهيد اجازه بنابراين.ميسراست كوتاه مجال اين در نه و است من دانش حد در
حدي تا هيدگر:كنيم خلاصه مضامين حسب بر بلكه وحوزهها نامها حسب بر نه را هيدگر
.باشد جامعالاطراف فيلسوفي ميخواست ارسطو و هگل مثل
وعده آلمان در هيدگر مارتين بنياد و نشده منتشر تمامي به هنوز كه او كثير آثار در
از فكري مختلف قلمروهاي به كرده ، موكول ديگر چندسال به را آنها همه انتشار پايان
پرداخته زبانشناسي نظريههاي و كلمات و زبان تاريخ تاويل ، و تفسير نقدهنري ، جمله
در او فكر وحدتبخش رشته به هيدگر جهان در تحقيقات اين از يك هر.ميشود
يا باشند كرده دنبالهروي هيدگر از كليت اين حفظ با كه كساني.است متصل هستيشناسي
پيوندي شرقي حكمتهاي و هيدگر تفكر ميان كه شرقياني يا هستند ، او مفسران و مريدان
متاثر كه ياحوزههايي كساني.نكردهاند مطرح تازهاي حرف اغلب اينها يافتهاند
يا ناحيه يك از بلكه او فكر كليت از نه اغلب كردهاند ، مطرح تازهاي حرف ازهيدگر
در هيدگر روش هرمنوتيك و ادبي نقد در مثلا.سردرآوردهاند هيدگر جهان در خاص موضع
در يا شده دنبال تعديلهايي و جرح با جملات و كلمات مفاهيم و سنت ساختارشكني
شايد اما است ، شده بازگردانده تحقيق قلمرو به ادراك و آگاهي دوباره پديدارشناسي
از يكي نقد اين.است آن عقلانيت و اوازمدرنيته نقد تاثيرهيدگر مهمترين
و ماركوزه آدورنو ، هوركهايمر ، جمله از فرانكفورت حوزه اصحاب مهم دلمشغوليهاي
:ميشود بسته مدرنيسم پست عمده هاي گرايش از يكي نطفه نقد اين از.است هابرماس
هابرماس الاذهاني بين مفاهمه نظريه و سوبژكتيويته و انديشنده سوژه از مركزيتزدايي
اين هيدگر مارتين بنياد وفادار هيدگريهاي كه پيداست ناگفتهاست جمله آن از
.ميزند آنها به ابتذال و ژورناليسم انگ گاه نميپذيرند ، آساني به را دريافتها
نظر از است ، هيدگر از متاثر انسان گشودگي و آزادي طرحمساله در قويا كه سارتر
هابرماس مورد در هيدگر مارتين انجمن يا بنياد نظر كمابيش.ياوهگوست يك هيدگر خود
ستاره حالمثل هر به هيدگر تاثير اما نيست ، اين از بهتر هم ماركوزه يا
درون از و يافت خواهد ادامه نشيبهايي و فراز با نيز آينده در كه است دنبالهداري
.شود احياء مدرن پست بياني به ديني و مابعدالطبيعه گرايشها شايد او هستيشناسي
اساسا كه فرانكفورت حوزه چطور كه باشد تعجبآور امر بادي در نكته اين شايد
براي را ليبراليسم كه ماركوزه ، چون كساني يا بوده ، اجتماعي پژوهشهاي براي حوزهاي
و مبدائيت نفي براي كه تلاشهايي تمام اساسا و ميكنند نقد آن شدن ليبرالتر
كه نئوماركسيستي و سوسياليستي گرايشهاي نيز گاه و ميگيرد صورت نوعي هر از مرجعيت
ميكنند ، دفاع بهايي هر به دموكراسي و آزادي شدن قرباني از آنها همه كمابيش شايد
دموكراسي حتي و سوسياليسم ليبراليسم ، با هرگز كه ميآورند در سر هيدگري از چگونه
مقياس در هيدگر تاثير كه است آن نميدانم مطلق را آن البته كه من حدس.نيامد كنار
به بيشتر نامش كه پديدارشناسي گستردهتر شايد تاثير همينطور و ما زمانه در وسيع
عصر فيلسوفان مداري برسوژه مبتني عقلانيت از آنها نقد خورده ، پيوند هوسرل آن باني
مجموعه نام ميخواست خود كه همانطور هيدگر.است مدرنيته ديگر تعبير به يا روشنگري
زنده اگر خود كه شد جريانهايي از بسياري رهگشاي باشد ، "كارها نه و راهها" آثارش
مسئوليتي هيچگونه:ميگفت نيز حياتش زمان در چنانكه نميزد ، تاييد مهر برآنها بود
.ندارد سارتريسم قبال در
كجاست؟ در اختلافها همه اين ريشه *
را مداري انسان بلكه مدرنيته خردانگار سوژه مرجعيت تنها نه هيدگر كه است آن من حدس
متزلزل برگسوني شهود حتي و احساس و حيات لحاظ به چه و عقلي لحاظ به چه كلي طور به
جامعه نفع به نه و ليبراليسم از فراتر آزادي براي بتشكني نوعي قصد به نه اما.كرد
به وجود:احاطهاي هر از احاطهكنندهتر مرجعيتي به اتصال براي بلكه بازتر ، دم هر
همچون او ونوپديد غريب وكلمات مضامين گشتها ، نشيبها ، و فراز همه.وجود ماهو
كساني دنيا در.ميريزند هستي درياي به مصب يك در سرانجام بزرگ رود يك شاخههاي
كه ومشهودي غالب جريانهاي اما كرد ، خواهند و كرده دنبال را سلوك همين كه هستند
.كانتشد با كانت از پس كه ميكنند او با معاملهاي همان كمابيش هيدگرند وامدار
نفسالامري امور كلي طور به و نفس جهان ، خدا ، ايدههاي نظري عقل نقد در اگرچه كانت
داوري قوه نقد و عملي عقل نقد در اما دانست ، بيرون انسان فاهمه طاقت حد از را
به گستردگي با اول نيمه او از پس اما كند باز خدا و اخلاق سوي به راهي ميخواست
آنكه جاي به كه شد آن نتيجه.گرفت قرار اقبال مورد دوم نيمه از بيشتري مراتب
و تجربه و رياضي علوم اصالت نفع به مابعدالطبيعه شود ، مطرح علم همچون مابعدالطبيعه
هيدگر آنچه هر از نحو همين به نيز هيدگر وامداران.شد نهاده كنار نئوپوزيتويسم
افلاطون از بشري عقلانيت از مركزيتزدايي براي و فرادهش يا سنت ساختن ويران براي
چندان وجود قدسي مرجعيت به بيآنكه بردند ، گرهگشايي هاي بهره بود ، كرده هوسرل تا
دموكراسي و اجتماعي مناسبات آزادي ، چون كلماتي كه است نقطه همين از.كنند اعتنايي
همين هيدگر تفاهم سوء معناي يك.بود ناهمخوان هيدگر تفكر با كه يافت ديگر معنايي
جنجالي سخنراني و "اومانيسم باب در نامهاي"تقابل در جنگ از بعد از كه است اختلاف
سارتر همانهنگام از.شد آغاز است ، اومانيسم اگزيستانسياليسم تحقيق يعني سارتر
اين زيرا مينامد وحشتناك آزادي را آن كه است قايل انسان براي مرزي و بيحد آزادي
،"مگسها" نمايشنامه قهرمانان.است ملازم نيز تمام و تام مسئوليت با آزادي
با كه ميبينند آزادي گونه آن به محكوم را خود "آزادي راههاي" رمان و "دوبسته"
يك هگل چون نيز هيدگرميدانند عملي هر جواز منشا و محل تنها را خود آن به اتكا
به.ميداند هوسها بندگي و اسارت عين ميانجامد مرج و هرج به كه را آزادي چنين
روح مشيت راستاي در عمل و حركت با ملازم خودآگاهي و خودآگاهي همان آزادي هگل نزد
به.ميكند پيدا تعين وجود ظهور به اختصاص و مناسبت در آزادي نيز هيدگر براي.است
.است بواسطگي به بيواسطگي از حال هر به روح شناسي پديدار و منطق كمال سير هگل نزد
حوزه از هابرماس.ميپيوندد دولت و مدني جامعه به انسان كه است وساطت اين در
عقل ابزاري پندار به تنها عقلانيت مورد در روشنگري ديدگاه كه است آن بر فرانكفورت
ارتباطي تعامل طريق از ارتباطي عقلانيت رهاييبخش نظريه متضمن بلكه نميانجامد ،
خودمختاري معناي به يا آزادي تاريخمان در كه ما براي هگل درس ويژه به شايد.است
حال هر به.باشد رهگشا بوده ، ميبخشند ، ديكتاتوران و اربابان كه عطيهاي يا فردي
استفاده چگونه هيدگر از پس مدرنيته عقلانيت ساختارشكني و نقد از كه ميبينيد
حال هر در.ميآيد حاصل انسان رهايي و طلق درباره نوي دريافتهاي آن از كه ميشود ،
.گرفت ناديده را وي نميتوان مدرنيته ، پست به مدرنيته گذر در كه است گلوگاهي هيدگر
است؟ ضروري ما جامعه در هيدگر طرح جهت اين به كه گفت ميتوان آيا *
گره ما زندگي با غرب فلسفه جدي و دقيق مطالعه و شناخت بلكه هيدگر ، طرح تنها نه -
بر را خود مرزهاي نميتواند ديگر جامعهاي هيچ كه است قرن يك از بيش كه چرا خورده ،
ديگر كه است قرن يك از بيش.دارد نگه بسته غرب تكنولوژي و فرهنگ مضر يا مفيد هجوم
عبور مرزي هر از تكنولوژي.نيست مغولان و تاتارها به نيازي مرزها در نفوذ براي
نگراني هيچ جاي كه است آن نظر يك.است طلبيده چالش به را مليتي و سنت هر و كرده
عنوان به آزادانه را آنچه ميتوانيم نيز ما كه است وسيله يك ذاتا تكنولوژي ، نيست
پيام اقتضاي وسيلهاي هر كه است آن ديگر نظركنيم ابلاغ آن با دريافتهايم حقيقت
باب در پرسش" در هيدگر چنانكه ميبخشند ، تعين را پيام وسيله.دارد را خود خاص
كاملا امر دو را هيدروالكتريكي نيروگاه و آسياببادي ابزاري ماهيت "تكنولوژي
من حد در است ، درست ثالثي نظر شايد يا نظر ياآن اين كه اينميداند متفاوت
از آكنده ما براي متاسفانه و گذراندهايم سر از كه قرني تجربه حال هر در اما نيست ،
.نيست معمولي وسيله يك باشد ابزار اگر حتي تكنولوژي كه ميدهد نشان بوده ، مصيبت
آن به نسبت مناسبي وضع و تكليف و درگيريم تكنولوژي گريزناپذير احاطه با مدتهاست ما
كنم زندگي كوه در بروم لحظه اين از كه نيست محال و ميتوانم من.اتخاذنكردهايم
خود به قائم زندگي نوعي مرتاضها يا گاندي مهاتما يا تارو ديويد هنري مثل يا
بگويم ديگرنميتوانم صورت آن در اما.است جدا زمانهام و جامعه از كه كنم ، اختيار
شبح يك به من زندگي در ديگران با ارتباط و زدن حرف بلكه و ما صورت آن در."ما"
چيزي و جلوسنت پسر يك مثل من كه كنم گمان اگر كه است آن مقصودم حالا.ميشود تبديل
دفاع آن از تا كردهام سپر سينه و ايستادهام ميگويند تاريخي و ملي هويت كه را
براي دكاني راه اين از يا پرتم مرحله از يا كه كنم عرض بايد نباشد جسارت اگر كنم
هيدگر" كتاب همين در.من به نه و دارد تعلق "ما" به سنت راهانداختهام ، زيرا خود
از سياست ميگويد است ، "ما" تككلمه آن عنوان كه بخشي در دبستگي ميگل "سياست و
فرد كردن مثله معني به "ما" اينميشود تبديل ما به من يك كه ميشود آغاز جايي
با ديگري ، با كه است من همان ما.نيست گله نيچه قول به و جامعه به دادن اصالت ويا
از يكي مضمون اين.است يافته گسترش آنها در و خورده پيوند تاريخ با و سنت با جهان ،
به قائم انديشنده "من" گسترش همان مدرنيته "ماي".است كتاب اين كننده بيدار نكات
ميكند ، دفاع آن حقانيت از يكسره و كرده سپر سينه خودش جلو من ايناست دكارتي ذات
بايد داده تشخيص درستي به جواني در هيدگر كه همانطور مرجعيت من يا سنتي من بالعكس
و دهد تكيه آن به تعصب و تعبد و ايمان با و بايستد سنت جلو بگذارد ، كنار را خود
و كند دفاع سنت از جنگي موضعي با بلكه گفتمان راه از نه شد مواجه حملهاي با اگر
نيست قرار هيچ ديد اين از.است من تخريب باشد من كه آن از بيش پستمدرن"من" اما
و حقانيت در بايد من اين.كنم دفاع آن از و بايستم خود من جلوي همواره من كه
.بكاهد آن سختي و سفتي از و كند باز و شل را آن بايد كند ، تجديد و تشكيك خود مركزيت
الاذهاني بين مفاهمه ارتباطي ، تعامل مشترك ، عقلانيت چون قلمروهايي در بايد من اين
آنجا از فوكو ميشل تحقيقات.شود پياده اتونومي يا خودمختاري اسب از بينالاشخاصي و
"اجتماعي رفتارهاي" نيز و "فكري چارچوب و نظام" يا "ما" يا "من" هيچ كه ميشود شروع
از امر هر قبول از رويگرداني.ندارد وجود من خودمختاري از صادره صرفا و ايزوله
از بعد.اوست آثار همه مشخصه "بشري طبيعت و سرشت" يا "خود" عنوان به مفروضي پيش
در سنت ، در دارد؟ قرار كجا در ما "ماي -من" اين ديد بايد حال مختصر اشاره اين
نيست قرار كه كند فكر طور اين فردي هر كه جايي در يا مدرنيته ، خردمدار روشنگري
هر نيست قرار و بگويد فرعوني انالحق اصطلاح به نيست قرار كند ، دفاع خود من از مدام
.بداند آخر و اول كلام و مطلق حقيقت محمل را خود حرف ميزند حرفي كه كس
ارشاد محمدرضا:از گفتوگو
انديشه تازههاي
(ملت يك روح و اسلام ايران ، ) ايرانيها
اول چاپ /ققنوس انتشارات:ناشر /رويگريان شيوا:ترجمه مككي ، ساندرا:نويسنده
.1380
جامعه چوناست ايران جامعه به نسبت محقق يك ديدگاههاي و پژوهش حاصل نوشتار اين
پربار و زمان گذر ميباشد ، اديان و سنتها فرهنگها ، اقوام ، در تنوع داراي ايراني
تحتالشعاعآن سنتها و آيينها ديگر شده باعث نيز آريايي تمدن و فرهنگ بودن
پذيرفته را آن آريايينژاد ايرانيان كه ديني.كند پيدا يكپارچگي حالت و گيرد قرار
خداي پرستش به را انسان و بود گرفته نشات بومي آيين و فرهنگ از كه بود ديني بودند ،
ايران فرهنگ و تاريخ در پژوهش و مطالعه سالها از پس نويسنده.ميكرد دعوت واحد
امروز و ديروز ايران اجتماعي مسائل و فرهنگ تاريخ ، هنرمندانه و كرده تاليف كتابي
سفر ميلاد از پيش سدههاي به نوشتار آن همراه به خواننده و است كرده قلمي را
ريشه ايراني تنوع دارد باور او.ميباشد ژرف و گسترده بسيار نويسنده ديدگاه.ميكند
ايران.است آرميده هلالالخصيب و آسيا وسيع دشتهاي ميان در و خاصي جغرافيايي
هزار از 5 شايد جهان ، غرب و شرق ميان پلكاني و آسيا خاكي اقيانوس در است جزيرهاي
چادرنشينپيراموني قبايل فوج فوجايران كنوني سرزمين قلب ايران ، فلات پيش سال
خود تساهل با را عرب حاكمان عصبيت و شد پذيرا را اسلام آيين ايران.خودكرد راجذب
.ميدارد عرضه بخش در 4 ايران شناساندن در را خود كوشش تمام نويسندهكرد فروكش
معماري هنر حتي و وحال ازجنبههايباستاني تاريخي مسائل سنتي ، ملي ، باورهاي او
سقف هشتپر درون از نوري باريكه تابيدن كه آنجا.نميدارد نظردور از را ايران
.ميكشد قلم به را بازار درون به تهران بزرگ بازار فرشفروشان راسته قوسي كهنهو
سارد -پاسارگاد مايلي هزار سلطنتيدو جاده در را خود است مجبور خواننده گاهي
ختام حسن براي نويسنده پايان در.بگذراند خيال منظر از را تاريخ و كند جستوجو
به آن جانبي حوادث و اسلامي انقلاب آغازين روزهاي از را خود گزارشهاي و تحليلها
.ميدارد عرضه خواننده
مسيحيت و نيچه
/سخن انتشارات:ناشر /اول ، 1380 چاپ /فولادوند عزتالله:ترجمه /ياسپرس كارل:نوشته
نسخه شمارگان5500
و متفكران بزرگترين از يكي تكاملي سير و انديشه شناخت و زندگي شرح حاضر نوشتار
مسائل در تحولي چنان او انديشه گستردگي.است اخير سال پنجاه و يكصد در جهان فلاسفه
اهالي بهويژه فيلسوفان از عدهاي كه ميآورد وجود به فلسفي و سياسي اجتماعي ،
كسي فيلسوف اين.دانستهاند فلسفه قلمرو از خارج اورا افكار آنگلوساكسون مكتبهاي
او مانند فيلسوفي كمتر انديشمندان از بعضي قول به كه آلماني نيچه فردريك جز نيست
و زيباييشناسي و شناختشناسي و مانندمتافيزيك گوناگون حوزههاي در
تا تاثيري دين و اخلاق مهمتر همه از شايد و ادبيات و عملي سياست و اگزيستانسياليسم
بزرگ فيلسوف ياسپرس كارل سخنرانيهاي سلسله حاصل حاضر كتاب.باشد گذاشته حد بدين
چه)او خانواده.شد متولد آلمان روكن شهر در سال 1844 در نيچه فردريك.است آلماني
كه بود آنچنان فلسفه زمينه در او استعداد و پيشرفت.بودند كشيش (مادري چه و پدري
اما.كرد استادي كرسي پيشنهاد وي به دكتري درجه به شدن نائل از قبل وي استاد ريچل
و پيشه و شغل از او.است استثناء او بنيادي خصيصه.بود ديگري پرشور سر را نيچه
براي فعاليتي حوزه هيچ.برميگزيند شاگردي نه و ميكند ازدواج نه ميگسلد ، اجتماع
.ميرود ديگر جاي به ازجايي بيهدف و ندارد ثابتي موطن حتي و نميكند اختيار خود
را افلاطون آثار فقط بزرگ فيلسوفان بين از اما.ميشود شوپنهاور شيفته نوجواني در
كه ميكند ، پيدا ارادتي آنچنان ايراني پيامبر زرتشت به.ميكند مطالعه استثنا بدون
سن56 در سال 1900 در نامي فيلسوف اين.ميباشد زرتشت گفت چنين كتاب نوشتن نتيجهاش
.درگذشت سالگي
|