شب نيمه كابوس
منتقد نگاه
بلند داستان يك انفجار
شب نيمه كابوس
كارور ريموند جهان از گزارشي
ادبيات
فضاها با كه نويسندهاي.شناختهايم تازگي به را آمريكايي معاصر نويسنده كارور ريموند
فاكنر وقتي.ميگويد جديد زوال و ديوانگي يك ظهور و حضور از خود ، روانپريش آدمهاي و
دور چندان نه سالهاي در كه ميكرد فكر كسي كمتر گفت ، مدرنيسم شروع و سنت اتمام از
داستاننويس يك از نمونهاي كارور واقع دربنويسد مدرنيسم زوال از و بيايد نويسندهاي
درمانده و خسته نگاه يك به فاكنر پرشور آدمهاي و فضاها از كه داستاننويسياست شهري
به فاكنر آثار در مينويسد خود اندك تاريخ از كه فاكنر ، نوستالژيك آمريكاي.است رسيده
.ميخورد ضربه خود بيتاريخي از كارور آمريكاي.است شده تبديل متعفن و بويناك جسدي
سخت زندگي داستانهايش آدمهاي مانند كه او است شده متولد م.سال 1939 در كارور ريموند
از پسميشود سياه كارهاي انجام به مجبور مالي شديد فقر علت به است ، داشته غمناكي و
سال يك از پس و ميگيرد جديتر را خود فعاليتهاي او م.سال 1961 در داستانش نخستين چاپ
فقر و فرزند داشتن وجود با كارور.ميبرد صحنه روي بر را "ميخكها" نام به نمايشنامهاي
اين از (1963).ميشود "هامبولت" دانشگاه از انساني علوم ليسانس اخذ به موفق شديد مالي
ميكند ، منتشر شعر مجموعه سه و داستان مجموعه چند كارور اوست ، مرگ سال كه تا 1988 سال
سه به ميتوان او داستانهاي مهمترين از.ميكنند كسب را متعددي جوايز او داستانهاي
لطفا ميشود" و "ميزنيم حرف چه از ميزنيم ، حرف عشق از وقتي" ،"جامع كليساي":مجموعه
و كرد ازدواج بار دو خود نشيب و پرفراز زندگي در كارور ريموند.كرد اشاره "باشي؟ ساكت
.هستند بيرمق و خورده شكست آمريكاي نماينده سلينجر و او.بود مبتلا الكليسم به هم مدتي
اينباره در كارور.ننوشت رمان هيچگاه او.است كوتاهنويس داستان يك كارور ريموند
باشد ، معقول كه كند زندگي جهاني در بايد نويسنده من اعتقاد به رمان نوشتن براي":ميگويد
اعتبار به اعتقاد بايد اين با همراه...باشد معتقد آن به بتواند نويسنده كه جهاني
ميكردم زندگي آن در و ميشناختم من كه جهاني اما.باشد داشته وجود هم جهان آن ذاتي
".ميكرد عوض را قواعدش و جهت دنده ، روز هر گويي كه بود جهاني من جهاننداشت وضعي چنين
وجود كارور براي "ارزشي" كه جهاني در.است شمالي آمريكاي در بورخس خلف كارور ريموند
منتشر تازگي به ايران در كارور آثار.نميكند پيدا معني فاكنر شيوه به نوشتن ندارد
داستان چند و جامع كليساي:ترتيب به كارور آثار ترجمههاي بهترين از نمونه دو.ميشود
ترجمه با ديگر داستانهاي و فاصله و (نيلوفر نشر) طاهري فرزانه دقيق ترجمه با ديگر
.است (مركز نشر) مستور مصطفي
و "بودن" تشكيلدهنده واقع در كه ميگذارد بنيادهايي بر دست داستانهايش در كارور
.ميدهند دست از را خود "بودن" تلخ موقعيتهاي در معمولا او آدمهاي.است آدمهايش زندگي
خود نوع در خلوتترين انسان ، حضور لحاظ از كارور ريموند داستانهاي:كارور آدمهاي _1
در كه شدهاند تشكيل دهاني به دست يا و متوسط زوجهاي از معمولا او داستانهاي.هستند
كه طبقهاي است آمريكا متوسط طبقه نويسنده كارور.هستند گسيختگي ازهم دچار خود روابط
آدمهاي استانداردترين شايد طبقه اين آدمهاي.شدهاند گم آن در و ساخته را آمريكا
كرده رنگآميزي را آنها زندگي وجوه تمامي روزمره و اداري صبغهاي.باشند زمين روي موجود
از پس و ميشوند او داستانهاي وارد آدمها اين.است كارور آدمهاي كلي ويژگي اين.است
تعريفهاي برعكس كه داستاني موقعيتي.ميگردند داستاني موقعيت درگير كوتاه ، معرفي نماي
...بيموقعو تلفني زندگي خواب ، يك ديدن.نميگردد "حادثه" مدار بر وجه هيچ به مرسوم
كارور.ميافتد لحظه اين در وحشتناك اتفاق آن واقع در.ميكند بازآفريني را موقعيت اين
را او نيازهايش كشيدن بيرون با و ميرود انسان پريشان روان سراغ به سلينجر مانند به
.هستند خسته آدمهايي كارور آدمهاي:گفتم كه طور همان.ميكند معرفي شده تباه و معصوم
سعي سرد و سخت فضايي در.ندارد اهميتي برايشان بودن زنده از ناشي هيجان و ماجراجويي
در آنها گذشته و ندارند گذشتهاي هيچ آدمها اين.باشند داشته دوست را همديگر ميكنند
به توجه و ساكت فضاهاي.ميزنند حرف آن درباره هرازگاهي كه است پريده رنگ خاطراتي واقع
.شوند راهنمايي مزمن مرگ يك به آدمها اين كه ميشود موجب هستند مصرفي هم معمولا كه اشيا
.ميفرستد پول خانوادهاش اعضاي تمام براي كه هست پدري "فيل" داستان در مثال طور به
خودكشي يك با آخر در.ميكنند تلكه را او احساسش از استفاده با و بيرحمي با هم آنها
موقعيتي كارور واقع در.دهد انجام را عمرش قهرمانانه عمل تنها ميكند سعي سريع ، و پنهان
او آدمهاي.بدهند هم فحش گاهي و كنند گريه ،"بزنند حرف" آدمها اين كه ميسازد را
دقيقا.دادهاند دست از هم را خوابهايشان كه انسانهايي.هستند مصرفي انسانهاي نمونه
پيدا تاسفباري سرخوردگي و ميشوند دور هم از دارند نياز يكديگر به كه لحظاتي در
مسائل ، افتادهترين پا پيش.است خود دوره آمريكايي انسان روانكاو كارور واقع در.ميكنند
اين تلفن زنگ يك مثلا خب ميكني فكر ابتدا خواننده تويميدهند تغيير را آنها زندگي
و خشونت بر تلنگري زنگ اين ميفهمي كه است داستان پايان از بعد اما دارد؟ اهميت قدر
اين وقتي.نيست مهم باشد چه هر حال.دارد اهميت "تملك".است آدمها اين شده محبوس آزادي
واقع در !ميشود تمام قصه و ميجنگند ميكنند ، تلاش آدمها اين ميافتد ، خطر در تملك
جاي اينجا.ميكند پيدا مثبت كاركردي او داستانهاي كودكان مورد در بالاخص تملك ، نقش
قدرت اوجميترسند خود كودك بدون خانه از كارور آدمهاي.است شده عوض كودكان و آدمها
وامي هيچ او.شدهاند اصلاح و موجز شدت به او قصههاي.است او وحشتناك ايجاز در كارور
واقع در.ميكند مشكل را شخصيتها كنه به رسيدن براي تلاش همين و نميدهد خواننده به
بوده روز چند در فقط شايد خوشبختيشان.هستند آنها خود آدمها ، اين دنياي به ورود كليد
.باشد
لحاظ از كه گفت ميشود است ، داده دست از را خود كاركرد تاريخي اصلي عنوان به "غريزه"
از.است ايشان ساخته خود جامعه هديه اينشدهاند سركوب كارور ريموند آدمهاي دروني
يا و جز فروش خرده يك شبانه ، باري كارمند.هستند بياهميت و كوچك آنها اجتماعي لحاظ
كنش بلكه نميافتد تنها نه هستند دنبالش به سالهاست كه اتفاقي كارخانه يك در كه كارگري
عصيان مرزهاي به هيچگاه كارور ريموند انسان.ميبرند هم عقبتر را آنها دروني و روحي
لخت فضاي در كارور واقعي آدمهاي.است همين درماندگي و استيصال تعريفنميشوند نزديك
.ميدهند عذاب هم را تو و ميشوند شكنجه او
در را پرسوناژ اين وقتي.بشناسيم را كاروري پرسوناژ كرديم سعي:كارور داستاني اجراي _2
درونيات با داستان ساختار تطابق عدم آن و ميرسيم نتيجه يك به ميكنيم بررسي داستان دل
دارد نفرت داستان مكان و زبان شلختگي از او گفته كارور كه طوري هماناست آدمها اين
يك ديگر طرف از ساخت اين دروني هارموني و يكطرف از داستانهايش صوري ساخت در بنابراين
در اوميشود درگير نظم همين با كارور خواننده واقع در.دارد وجود ويرانكننده نظم
استفاده صورت آن به تشبيه و رنگ از نه و ميرود شاعرانه زبان سراغ به نه قصههايش
اشاره "نميرقصيد؟ چرا" يعني او معروف داستان شروع به كارور فضاهاي نمونه از.ميكند
.كرد نگاه جلويي حياط در خواب اتاق اثاث به و ريخت ديگري مشروب آشپزخانه توي".ميكنم
باقي اينها ، جزيود كشويي قفسه روي بالش دو كنار راهراه ملافههاي و بود راهراه تشك
خودش كه طرفي آن مطالعه چراغ و پاتختي ميز _ بود خواب اتاق توي كه بود طوري همان چيزها
تمام تقريبا ".ميخوابيد او كه طرفي آن هم مطالعهاي چراغ و پاتختي ميز.ميخوابيد
استعاره و تشبيه كوچكترين از او.ميدهند فضا شرح صورت اين به كارور داستانهاي
.نمييابد را خود تخيل دادن پرواز اجازه خواننده همين براي نميكند استفاده شاعرانه
همه.هستند شده شناخته و عادي بسيار او فضاهاي.ندارد جايي كارور آثار در "تداعي" اصولا
اين در.دارند دوست را آن آدمهايش كه آمريكايي مشترك زندگي يك نمونه خود جاي سر چيز
با.است روزمره مسائل سر بر معمولا گفتوگو موضوع و بحث.هستند عادي همه آدمها فضا
بيرون ماجرا اين از داستاني بايد او.ميطلبد مبارزه به را خواننده كارور ، ويژگيها اين
خوشبخت و جوان زوجي.ميشود تشكيل قصه صوري پايان از بعد واقع در كه داستاني.بكشد
جدا را آنها بياهميت كوچك تلنگر يك آخر در و ميشوند گزارش و وصف صفحه چند طي كه هستند
.ميكند
تمام.ميآيد وجود به داستان خوانش از بعد كه حسي.ميشود شناخته كارور هنر كه اينجاست
او منطق بايد كارور خواننده واقع در ميكند باور را آدمها اين روحي پارگي چند و تزلزل
مخاطب.كند حس را "فاجعه" ميتواند وقت آن شد ، مشخص داستان از او توقع وقتي و بپذيرد را
دراماتيكي نقطه هيچ كه هستند عادي آنقدر چون كند تعريف را كارور داستانهاي نميتواند
نه و _ كارور جهان نگاه از را داستان دروني عناصر بايد كارور خواننده.ندارند توجه براي
نوع زباني لحاظ از.است گرفته نشات كارور داستاني ساخت از كنش اين.ببيند _ خود جهان
"منفعل" او زبان واقع در نميآورد ، وجود به ارزشي كنش ميبرد ، كار به كارور كه كلماتي
در و اداري و گزارشي زبان يك بلكههستند كثيف و سياه نه و پاك و خوب نه او كلمات.است
نوع سوي به را ما رويكرد اين.است شده انتخاب درمانده آدمهاي اين براي روايتگر حال عين
و تشبيه مرگ.كلمه واقعي معناي به رئاليسم.ميدهد سوق _ يه گري رب آلن _ رماننويسي
روايت را قصهاي شيوه اين به توجه با كارور.ميشود قصه مرگ باعث اين و ارزشگذار زبان
دروني اتفاق يك با تقابل در داستان آدمهاي روان (تحليل نه و) گزارش به او بلكه نميكند
سپيدخواني عهده به را داستان پايان تلخي واقع در نميدهد پايان را داستان اوميپردازد
به كارور گذاشت ، "سياه" را آن نام نميتوان كه خالي فضاي اين در.ميگذارد خواننده
او.است كارور ريموند داستاننويسي دستاورد بزرگترين تعليق واقع در.ميآورد روي تعليق
در را امر اين بلكه نميبرد بين از را اتفاق انتظار تكراري آدمهايي با و منظم فضايي در
از كارور باشيم داشته تعليق داستان نام به ژانري اگرميدارد نگاه معلق مخاطب ذهن
كه است عشق معمولا كارور آدمهاي بين موجود فضاي در ميآيد حساب به ژانر اين سرامدان
بلكه نيست مقدس عشق اين.دارد "آمريكايي" كاملا معنايي كه عشقي ميبرد ، پيش را داستان
كارور آثار سوبژكتيو عنصر تنها نوعي به كه عشق اين ريختن فرو با.ميباشد احترام مورد
وجود آثارش در...و مذهب سياست ، مانند كلاني روايتهاي.ميريزند فرو او آدمهاي است ،
مسائلي چنين گردن به را درمانده فضاي اين مخاطب نميدهد اجازه او واقع در.ندارد
تمام به طبيعي طور به بلكه نميكنند فكر چيزها اين به او آدمهاي اصلا.بياندازد
در و مذهبميگيرد نشات آنها اداري و دونپايه شخصيت از اين و دارند اعتقاد ارزشها
گاهي روايت اين ميان در او آدمهايكردهاند ترك را كارور داستانهاي خدا بالاتر وهله
مجبورم امانيستم مذهبي من":ميگويد او.نيست بيش سياه توهمي كه ميآورند روي دعا به
بيدار خواب از كه روز هر.ندارم اين در شكي.باشم معتقد رستاخيز امكان و معجزه به
اين ".شوم بيدار زود صبح دارم دوست است همين براي.ميشوم بيدار كه خوشحالم ميشوم ،
نيمه در او داستانهاي از بسياري.ميكند پيدا مصداق كارور داستانهاي در دقيقا گفته
ديدن با مساوي خوابيدن چون ميهراسد خوابيدن از شخصيتش كه ميافتد اتفاق شبهايي
كه ميكند بنا شيوهاي به را خود داستان فرم كارور.مرگ با مساوي است عذابآور روياهاي
.ميكند حفظ آخر تا را داستان نظم او.نميريزد برهم آدمهايش دروني دگرديسي با
ريختگي درهم سير او ديالوگهاي.ميكنند زندگي آن با و شده زنداني نظم اين در آدمهايش
دوزخ عشق ، و تنفر كوتاه فاصله احساس ، تغيير.ميدهند گزارش زيركانه را پرسوناژش رواني
اگر.است بيزار دروني تكگويي از او.ميسازد گفتوگو ايجاد با كارور را...و زندگي
برايشان ارزشي هيچ كه گذشتهاي.است اتفاقشان بدون گذشته از ميزنند حرف او آدمهاي هم
ساختن از خود بياتفاق جهان ايجاد براي كارور.است خودشان به گزارشي واقع در و ندارد
.ميكند پيرايش و اصلاح را صحنه ميتواند تا همينگوي مانند به و كرده دوري عاطفي لحظات
مانند شي يك يا و صدا يك كه طوري به هستند او ميزانسنهاي اختيار در او عناصر تمام
چيز هستيد جديد فرمي دنبال به داستانهايش در اگر.مينمايند ايجاد داستاني لحظات سيگار
و بديع را داستانهايش كه است آدمها به او نگاه نوع اين واقع در نمييابيد خاصي
بنمايههاي به اصلا كه است آمريكايي نويسندگان جمله از كارور.ميكند تاثيرگذار
سبك.ميكند پافشاري آن بر و ميبيند قطعيت با را چيز همه او ندارد ، علاقهاي پستمدرن
وصف تيرگي و مرگ آغوش در را انسان كه است دهه 60 نويسندگان جهانبيني نماينده او
تنهايي رسوخ و خانواده بنيان پاشيدن.دارد وجود مرگ انتظار لحظات عاديترين در.ميكنند
خود راه پايان در را آمريكا فاكنر ويليام همانند كارور شده موجب بودن هم با عين در
فكري ، و اجتماعي كاپيتاليسمهستند موس ميكي و دونالد مك آن تاريخ كه آمريكايي.ببيند
تبديل خود نسل گزارشگر به را او داستانهاي آنارشيسم تفكر پايان و ابزار مثابه به انسان
يا بياورد در اطوار و ادا يا بزند محك نويسنده كه ندارد لزومي":مينويسد او.است كرده
فقط كردن ، جلوه احمق خطر پذيرفتن با بتواند بايد گاهي.باشد عالم آدم باهوشترين حتي
كهنه كفشي يا غروب به _ چيز آن يا اين به باز دهان با و ساده و مطلق حيرتي با و بايستد
از احساسي.است "دلهره" كارور داستانهاي عناصر مهمترين از ديگر يكي ".كند نگاه _
اين و دارند دلهره او آدمهاي.ميكند فرق ترس با احساس اين فراگير ، خطري و نشناختن
نگاه اين باشد تو پاي جلوي است ممكن خطر او خود قول به.ندارد خاصي سبب معمولا دلهره
بهچشم انسان براي نيز ترحم نوعي شخصيتها و داستان رواني تعليق بر علاوه كه شده باعث
امنترين در.است او با هميشه حس اين و نميشناسد را خطر منبع حتي كه انساني.بيايد
آدمهاي از او.است سارتري اگزيستانسياليسم فكري نهضت هجوكننده كارور جهان مكانهاي
.ميآيد حساب به شوخي يك بودن جهان مصلحاست متنفر انديشهاي باشكوه روايتهاي و قهرمان
شيوه به را قصهنويسي او است ، كارگاهي نويسنده يك نمونه كارور:نويسنده كارور _3
ماندن شاعرانه لحظات منتظر و استعداد به چنان آن اعتقاد عدماست فراگرفته آمريكايي
نويسندگان از بعضي":ميگويد او.ميآيد حساب به فن يك و تجربه يك كارور براي داستان
روش قضيه اما باشد نداشته استعداد كه نميشناسم را نويسندهاي هيچ.دارند استعداد خيلي
نحوه اين بيان براي مناسب بستري يافتن و چيزها ، به كردن نگاه براي دقيق و فرد به منحصر
را جهان خوبي ، بسيار نويسنده هر حتي يا بزرگ نويسنده هر..است ديگري قضيه نگاه
نوشتههاي و مصاحبهها تمام در كارور ريموند "ميسازد باز خودش ويژگيهاي براساس
در كه است كسي او.ميكند اشاره كلمه ظرفيتهاي كشف و نوشتن تمرين به غيرداستانياش
ايراني ادبيات كلا و ايران در را كارگاهي روش اين.مينويسد قصه محيطها كمامكانترين
و بنشينيم الهام منتظر تا شده موجب گذشته ارزشهاي و تاريخ به تكيه ميبينيم ، كمتر
و درگذشت ريه سرطان علت به سال 1988 در كارور ريموند.برويم عقبتر و عقبتر روزبهروز
.افتاد اتفاق سالگي در 49 او مرگ
منتقد نگاه
ميكند پرهيز سياست شعراز كه زماني
اكبرياني محمدهاشم
آن ، از پس و مشروطيت با همزمان.ميشود يافت بسيار ايران در سياسي شعرهاي و شاعران
آنها محتواي و داشته تكيه سياسي موضوعات بر كه يافت ميتوان شعر از فراواني نمونههاي
شعر كه يزدي فرخي از.است ميداده تشكيل عدالت و استبداد نفي آزادي ، چون آرمانهايي را
مفاهيم كه سرودند شعرهايي اخوان ، و شاملو نظير شعرنو برجسته شاعران تا ميسرود كلاسيك
شاعر و شعر كه بود شده باعث سالها آن در شعر بودن سياسيميساخت "سياست" را آنها
برقرار ارتباط بودند آن اصلي اعضاي روشنفكران و نخبگان كه جامعه از بخشهايي با بتوانند
.كند
مختلف بحثهاي بر علاوه ايران فكري جامعه درون در كه بود شده آن به منجر امر همين
فعاليت زمان آن كه را فكري اهل كمتر.باشد داشته ويژهاي جاي نيز شعر اجتماعي ، و سياسي
يا جلسه در را دست اين از شاعراني و اخوان شاملو ، از شعرهايي كه برد نام ميتوان داشت ،
.باشد نخوانده را آنها مجموعههاي يا و نشنيده محفلي
نظر در سياسي كمتر يا و غيرسياسي شاعران به دادن اهميت كم معناي به نبايد را نكته اين
كه ميگذاشت انگشت مفاهيمي بر نيز سپهري سهراب و فرخزاد فروغ شعرهاي بيترديد.گرفت
اعتبار از سياسي شعر كه همچنان بنابراين و است ما امروز بيش و كم و روز آن جامعه دغدغه
را نكته اين.داشت را خود منزلت و ارج نيز غيرسياسي شعر بود برخوردار خود ويژه ارزش و
سياسي شعر ما امروز فكري جامعه در متاسفانه.سياسي شعر به برگرديم اما گفتيم پرانتز در
صورت در كه است طبيعي خوردهاند گره سياست با شدت به كه دانشجويي حركتهاي.ندارد حضوري
و نداده رخ شعر حوزه در اتفاقي چنين اما كرد ، خواهند استقبال آن از سياسي شعر ارائه
از شاعر دوربودن.نميسازند برآورده را سياسي - روشنفكري جامعه انتظار امروز ، شاعران
عناصر فاقد نيز او شعر كه ميشود باعث وي در سياسي حساسيتهاي نشدن نهادينه و سياست
سروده سياسي شعر چرا كه اين اماوادارد خود به را عرصه اين نتواند و باشد سياسي
بسياري بودن سياسي وجود با.است ديگري بحث نميگذارد ، وادي اين در گام شاعر و نميشود
افراد توسط آن از ناشي خطرات پذيرش و مطبوعات اهالي و دانشگاه چون روشنفكري نهادهاي از
تغيير امنيت ، فقدان چون مولفههايي نميسرايد؟ سياسي شعر ما امروز شاعر چرا آنها ، درون
و سياسي خاص شرايط ايدئوژيك ، آرمانهاي و ايدئولوژي از او گريز و سياست به شاعر نگاه
خود البته كه روز شرايط با متناسب شاعرانه زبان نشدن پيدا و سياسي گروههاي ويژگيهاي
كه نرود يادمان اما.باشد سياسي شعر و شاعر فقدان دلايل ميتواند همگي است شاعر مخلوق
اين همه با اما بودند ، گريبان به دست موضوعات اين با نيز پيش دهههاي سياسي شاعران
خطاب را امروز شاعر بايد هم باز آياورزيدند اصرار آن بر و سرودند سياسي شعر احوال
؟...كه آن يا نميسرايد سياسي شعر چرا كه قرارداد
بلند داستان يك انفجار
وقفيپور شهريار نوشته مرده ده به نگاهي
دشتي افشين
سنگها ، شكستن در را زندگيام دوم نيمه من:مينگرم خويش كار در و ميكشم دست كار از
به زندگي اول نيمه در كه گذراندهام موانعي زدن كنار و درها شكستن فرو ديوارها ، در نفوذ
.نهادهام نور و خويشتن ميان خود دست
پاز اوكتاويو
در و ميروند پيش آرامآرام مختلف روايتهاي حول سياق ، و سبك يك در نويسندهها بعضي
نثر و زبان به رفتن ور از ديگري در و ميكنند اكتفا تصاوير با روايت بردن راه به رماني
البته و خواننده براي ميكنند آشنا را سبكشان كليت در پس.ديگر شيوههاي يا و لحن و
رئاليست نويسندگان.كرد ميشود كه كارهايي از يكي.كارهاست از يكي اين.خودشان براي
بودن يكه اين.دارند بودن يكه به تمايل نوشتن در اما بعضي.هستند اينچنين مثلا مشهور
.شوند محبوس ريختهاند پي كه قالبي در نميخواهند هم خودشان حتي كه ميانجامد آنجا به
وقفيپور شهريار
از.بنشينند تكرارش به نميتوانند بخواهند اگر هم خودشان حتي كه مينويسند چنان پس
نوشتن در است ممكن شيوه اين انتخاب.ميزند هم به را حالشان ابتذال طعم ابتدا همان
وقتي نه چطور نه؟ نوشتن؟ در خودي و است خود وقف نوشتن آنكه نه مگر اما كند حاصل وقفهاي
!است وقفيپور هم نويسنده فاميل حتي
* * *
با داري تو كه نيست كتاب فقط اين ميدهد ، خاص لذت نوعي تو به شده ، منتشر تازه كتاب يك
.ندارد درآمده كارخانه از تازه شيء يك با فرقي كه است آن تازگي بلكه ميبري ، خود
كالوينو ايتالو
.باشيم سياستمدار آنكه مگر ميشود شروع خود با كردن بازي از خواننده با كردن بازي
نويسنده بازي باشد خواننده با بازي آنكه از پيش دروغين قولهاي نقل و غلط اطلاعات دادن
دروغ آمده مرده ده در استيل دانيل و دريدا لاكان ، از كه قولهايي نقل تمام.است خودش با
تاريخ دوم جلد صفحه 322 در تماما شده نقل استيل دانيل طرف از كه مطالبي خصوصا.است
تبديل بازي قانون به آرام آرام زدن هم به را بازي قواعد دائما.است آمده فوكو جنسيت
و ميافتد ريتم از نوشته وگرنه نخورد بازي نويسنده بازي اين در كه است آن مهم.ميشود
كسي به و ميشويم بلند ميريزيم ، چاي خودمان براي و ميشويم بلند ;ميشود شروع خميازه
ريتم اگر اما.ميكنيم فراموش بسته يا باز را كتاب و ميشويم بلند خلاصه و ميزنيم تلفن
را راز اين وقفيپوراست لازم نفس نياوردن كم براي مكثهايي حال هر به باشد تند هم
.لابد مدعاست ، شاهد مرده ده كه - انگار دانسته ،
* * *
.است رفتن بيراهه به نوشتن طولاني كتاب روزها اين.نيست طولاني خيلي خوشبختانه
كالوينو ايتالو
.است تقديمنامه عنوان با شماره بدون فصل يك و شده شمارهگذاري فصل شامل 39 مرده ده
فيالواقع بلند؟ داستان كدام.بلند داستان يك كوتاه فصلهاي.رقعي صفحه كلا 112
در گاه و دارد مستقلي داستان فصل هر.ميپيوندند هم به كتاب كل در كه كوتاهي داستانهاي
كمك وضعيت اين.ميمانند ناتمام البته و ميخورند گرده هم به ناتمام روايت سه دو فصل يك
از !بخوانيم مشابه فصلهاي نبايد ما ;شود داده هشدار يكهنگاري وضعيت دائما تا ميكند
كتاب كل از آن استخراج و روايت يك خواست به را ما مشترك نامهاي و موضوعات وجود طرفي
نبايد كتاب اين از كه است معقولي خواست سرراست روايتي تقاضاي.Warning ;برميانگيزد
.ميآورد همراه به را خود تبعات يكهنگاري.داشت توقع
* * *
.ميكند متمايل او به را نويسنده كه است خواننده توي انتظار اين و
كالوينو ايتالو
كه هستند معلماني.است گسترده تخيلي ميكند تضمين را فصلها استقلال آنچه ريتم ، جز به
درس به نسبت دانشآموز تا ميبرند پيش خنده و شوخي با را خود كار تحصيلي سال ابتداي در
بدون ديگر شاگرد ;نهفته خطر يك آن بودن نادر دليل به كار اين در اما.دهد نشان علاقه
تخيل.ميكند خستگي احساس باشد كار در جدي موضوعي گاه هر و نميدهد گوش درس به شوخي
ميشود باعث عمل اين و ميكند انتخاب را خود تصاوير و تركيبات جا همه از وقفيپور
اگر اما.بگيريم پي را فصلها باقي تا مكث جور يك ;بيابند آرامشبخش نقش روايي فصلهاي
يك ديده به هم شاگرد و ميشود فراموشش دادن درس آرام آرام دهد ادامه شوخيهايش به معلم
در ابتذال هم آنهست شيوه اين در ابتذال خطر بنابراين.مينگرد او به مشنگ و جلف موجود
آب از شلخته اكثرا ميكنند ، را خطر اين كه نوشتههايي اتفاقا.غيره و نثر و ساخت
و واژهها بعضي تكرار با من نظر به دانسته وقفيپور كه است ديگري راز اين.درآمدهاند
شلختگي از را خود هم كار اين با و ميدهد خواننده به اثر پنهان ساختمان از نمايي تصاوير
.ميشمارد محترم همبازي يك حد در را خواننده هم و ميدهد نجات
* * *
.است اثر پديدآورنده خودنوشت زندگينامه حقيقت در ادبي ، اثر هر
جويس جيمز
مگر.ندارد خود در ارزشي بار هيچ وگرنه كنم ، گزارش را مفهومي تا است اصطلاحي يكهنگاري
فقط يكهنگاري ، ابروست؟ بورخس حتي يا داستايوفسكي كافكا ، چشم بالاي بگويد دارد جرات كسي
از.همين است ، جالب خواننده من براي اين و دارد را خود تبعات آن انتخاب كه است شيوهاي
هم باز است ، نزديكتر من سليقه به شيوهاي چنين معاصر داستاني ظرفيت با توجه با طرفي
مطرح اثر آمدن وجود به از پس نويسندگي ديگر شيوههاي يا و شيوه اين حال هر به.همين
.ميشوند
|