شك بنيانگذار دكارت
مدرن پست كشكول
اقتصاد فلسفه
فلسفي گفتوگوهاي
شك بنيانگذار دكارت
(2)چيست؟ فلسفه
ميناميد "ايده" او كه است چيزي آن داراي ذهني هر و انديشنده موجود هر دكارت ديدگاه در
را اسپينوزا اخلاق كتاب اخير ترجمه او.است اسپينوزا فلسفه در متخصص و فلسفه استاد پاركينسون
همچنين او.است افزوده آن بر را تشريحياي يادداشتهاي و است كرده ويرايش انگليسي به
ترجمه كه مقالهاي در.جاست همان از هم حاضر مقاله و است راتلج فلسفي دايرالمعارف ويراستار
آغاز همان از كه پرسشي بر بيفكند ديگري پرتو دارد قصد پاركينسون ميخوانيد اينجا در را آن
چيست؟ فلسفه ;است بوده همراه آن با فلسفه
پاركينسون
بهلولي محسن:ترجمه
خواندن برپايه آنها.بود [واقعي معناي به] فيلسوف ارسطو سيزدهم ، قرن كاتوليك فلاسفه براي
"طبيعي فلسفه" كه آنچه و ;اخلاق فلسفه ;متافيزيك:كردند تقسيم بخش سه به را فلسفه او ، آثار
كه عميق آنچنان درواقع بود ، افتاده جا عميقا نگرش اين."طبيعي علم" همان يعني ميشود ناميده
هفدهم قرن متفكران.برد در به سالم جان شد وارد ارسطو به هفدهم قرن در كه يورشهايي برابر در
درون در علم براي جايي بايد كه بودند موافق او با اما است ، بيارزش ارسطو علم كه بودند معتقد
اين از است ، بنيادين امر يك متافيزيك كه بودند موافق او با همچنين آنها.گرفت نظر در فلسفه
متافيزيكي موضوعات درباره كه دانشمندي.ميپردازد اوليه علل و اوليه اصول مطالعه به كه جهت
باب در ديدگاه اين.ندارد باشد داشته بايد و ميتواند كه آنچنان مستحكمي تحقيقات نينديشد ،
دكارت.شد بيان دكارت يعني جديد علم اصلي هواداران از يكي توسط قدرتمندي طرز به فلسفه ذات
گوناگون علوم آن شاخههاي و تنه و متافيزيك آن ريشههاي كه است درخت يك شبيه فلسفه كه گفت
.هستند
با آن در كه طريقي و فلسفه اصلي تقسيمات درباره ارسطوئيان ديدگاه با دكارت چند هر اما
گفته كه بديع آنچنان ;كرد مطرح فلسفه در را بديعي نكته اما بود ، موافق ميشوند ، مرتبط يكديگر
مهم تفاوت اين با بود شناخت جستوجوي هم دكارت براي فلسفه.شد آغاز او با جديد فلسفه ميشود
گفتن به را او كه بود شناخت اين و كرد عمل بود دقيق و صريح بسيار كه شناخت معيار يك با او كه
كردهاند ، ارائه شناخت درباب ادعاهايشان توجيه براي مردم بيشتر كه دلايلي كه داد سوق نكته اين
ميشود ، شناخته كه چيزي زيرا.بود همين صرفا شناخت ، براي دكارت ملاك.نيست قوي كافي قدر به
خردمند فاعل يك كه چيزي بالعكس ، و كند شك آن در نتواند خردمند فاعل يك كه باشد چيزي ميبايست
چنان هم دكارت ، توسط ملاك اين برگزيدن دقيق دلايل.نيست شده شناخته كند ، شك آن در بتواند
دور حاضرمان حال تحقيق از را ما آنها كامل بحث و است ، محققان ميان در برانگيز بحث موضوعي
باره اين در شك به بگذاريد اخص طور به و كنيم شروع شك ماهيت بررسي با دهيد اجازه.كرد خواهد
ميكنيم خلاصه صورت اين به را موضوع ما سهولت برايبپردازيم بود خواهد يا بوده هست ، چيزي كه
اكراه و احتياط اظهار نحوي به "دارم شك P درباره من" اينكه گفتن حالا ".است شك مورد P" كه
بيان تلويحا بگويد ، ميتواند اما است كاذب P بگويد كه برود پيش آنجا تا نميتواند شخص.است
باشد كاذب P اينكه احتمال آنها ;نيست قوي كافي قدر به P اثبات براي شده آورده دلايل كه كند
همچنين كه كنيد فرض و ميشناسد را P كه كند ادعا X مثل شخصي حالا كنيد فرض.ميدهند هم را
را آن داشتن ادعاي كه ندارد شناختي X حالتي چنين در ميگويد دكارت.باشد داشته شك P درباره
و كرد شك P در ميتوان شخص اين سخن اساس بر:باشد اينگونه است ممكن او استدلال.باشد داشته
P كه شود آشكار كنيدزماني فرض حالا.باشد كاذب ميتواند P كه دارد اين بر دلالت موضوع اين
وجه هيچ به اما است داشته اعتقاد P به (خطا به) X گفت ميتوان تنها حالتي ، چنين در.است كاذب
اگر بنابراين ".است شده ثابت امر اين بودن اشتباه اما ميشناسد را P, X" كه گفت نميتوان
عقبنشيني P اثبات موضع از اوقات گاهي كه نيست امكانپذير او براي بشناسد را P واقعا كسي
.برود ميان از بايد شك احتمال و باشد ، داشته وجود نبايد كند اشتباه شخص اينكه امكان يعني.كند
بيحاصل و انتزاعي نظر به است ممكن ميكند ، رضايتبخش را شناخت كه شرطي درباره ديدگاه اين
خوب هم با همراه ثمرات اين آيا اينكه گرچه درميآيد ، كار از مفيد خيلي درواقع اما بيايد ،
كه برآمد چيزهايي گونه آن كشف درصدد شناختش ملاك از استفاده با دكارت.است ديگري موضوع هستند
سوال اين به مخصوصا اوكرد چنين شناخت با واقعا او ;ميداند را آنها ميكرد فكر آن از پيش
بسياري كه دريافت تحقيقاتش ادامه در و "ميدانم؟ چه دارد وجود آنچه درباره من" كه ميپرداخت
كه كند ادعا كسي كنيد فرض مثال براي.شدهاند استوار سستي پايههاي بر شناخت درباره ادعاها
دكارت باشد ، حواس بداهت برپايه كاملا او ادعاي بنيان و دارد وجود عادي اشياي ميداند
توهمات داراي انسانها كند ، اشتباه ميتواند او نيستزيرا شناخت داراي شخصي چنين ميگويد
وجود كه نميگويد او.شود فهميده درست دكارت اينجا در كه است مهم اين.هستند روياها و حسي
در ميبايد شوند شناخته اگر كه است اين ميگويد او آنچه شود ، شناخته نميتواند مادي چيزهاي
.گيرند قرار شك امكان فراسوي
خيلي كه است معتقد اما نميپذيرد ، را شناخت به راجع ادعاهاي از بسياري دكارت گرچه درواقع
يك عنوان به او ، كه است اين آنها اولين.دارد آگاهي آنها وجود درباره او كه دارند وجود چيزها
شك آن در نميتواند او كه است چيزي او وجود كه است اين او دليل.دارد وجود انديشنده ، موجود
از پرسش هنگام دكارت ، زيرا.ميانديشيد موضوع اين درباره او زيادي زمان مدت براي حداقل كند ،
يك وجود مستلزم انديشيدن و ميانديشد نه ، يا كند خطا خودش وجود درباره ميتواند آيا اينكه
"من" اين اما.هستم پس ميانديشم "Cogito ergo Sum":است دكارت مشهور حكم اين.است انديشنده
كه ميدانم من زيرا ;نيست فيزيكي بدن يك ميگويد ، دكارت دارد؟ وجود ميداند انديشنده كه چيست
آگاهي مادي شيء هرگونه وجود به اينكه از پيش دارم ، وجود انديشنده موجود يك عنوان به "من"
به من - Sum re Cogitans به را Cogito ergo Sum عبارت Sum بايد ما بنابراين.باشم داشته
.كنيم تعبير - انديشنده موجود يك عنوان
.ميناميد "ايدهها" او كه است چيزي آن داراي ذهني هر و انديشنده موجود هر دكارت ديدگاه در
.برميگردد افلاطون به كه است پيشينهاي داراي فلسفه ، تخصصي اصطلاح يك عنوان به "ايده" اصطلاح
معناي در را اصطلاح اين كه بود مدعي دكارت زيرا نميپردازيم آن پيشينه به اينجا در ما اما
تصاوير گويي" آنها.هستند انديشهها از مشخصي نوع ايدهها او ، نظر به.است برده كار به جديدي
شخص كه است چيزي آن اين و هستند ، آنها.هستند شخص مختص ايدههايي چنين ".هستند اشياء
و كنم نگاه خاص جهت يك به من كنيد فرض كه ، است اين آن توضيح.كند خطا آن درباره نميتواند
ديديم ، كه همانطور.است من صندلي روي گربه يك بگويم ، است شده پديدار من بر كه آنچه برپايه
يك واقعا كه كنم شناخت ادعاي تنهايي به حواسم بداهت برپايه نميتوانم من كه ميگويد دكارت
من نظر به كه كرد شك نميتوان اين در اما.كنم خطا ميتوانم من و است من صندلي روي گربه
يعني.كنم شك آن درباره نميتوانم من كه است چيزي اين است ، صندلي روي گربه يك گويي كه ميرسد
اين.است گربه رنگ و گربه شكل ميشود پديدار من بر كه آنچه ميدانم من بگويد ، ميخواست دكارت
تنها كه كرد اضافه بايد و.است ميكند ، مراد "ايده" معناي از دكارت آنچه از توضيح يك تنها
گاه هر يا كنيم فكر ما گاه هر كرد ، استدلال دكارت.ايدههاست گيرنده بر در كه نيست حسي ادراك
نميتوان ايدهها اين درباره و ميشوند اعطا ما به ايدهها بگيريم ، تصميم چيزي درباره ما
.كرد اشتباه
بر پافشاري با.شد فلسفه در جديدي حوزه سرآغاز دكارت انديشه چرا كه شود مشخص شايد حالا
و وجود نظريه به دكارت پاي كنيم ، شك آن در نميتوانيم كه است چيزي ميدانيم ما آنچه اينكه
ايدههايي به رجوع مستلزم آن حل كه مسئلهاي.شد كشيده مسئله يك عنوان به مادي اشياي ماهيت
به بايد كه برگرفتند را ديدگاه اين دكارت از پس فيلسوفان همچنينكرد صحبت آنها از او كه است
.كرد شك نميتوان آنها ماهيت و وجود درباره كه بنگرند شخصياي ذوات عنوان به خودشان درون
ارتباط چگونگي و خارج جهان با ايدهها ارتباط آن ، واسطه به كه بودند طريقي پي در همچنين آنها
به.ميكنيم عمل ايدههايمان اساس بر جهان ، شناختن در ما كه بودند معتقد و كنند كشف را آنها
عملكردها اين اما.ميپرداختند نيز ذهن عملكرد به بلكه ايدهها به تنها نه آنها ديگر عبارت
ماهيت درباب نگرش اين از دكارت از پس فلاسفه بيشتر.خصوصياند و دروني ايدهها مانند به
هم فلسفه ميرسد نظر به...و كانت و هيوم باركلي ، لاك ، مانند افرادي بردند ، بهره فلسفه
ايدههايي مطالعه به روانشناسي ، نوعي دربرگيرنده عنوان به حداقل يا و هويت يك مانند
اين.ميكند عمل ايدههايش مطابق ذهن آن ، در كه ميانديشد طرقي به و داراست ذهن كه ميپردازد
.ميپرداختند مفاهيم تحليل به هنوز فلاسفه.شدهاند فراموش قديمي سوالات كه نيست اين منزله به
فرق آنچه.ميكردند بحث ميكردند اقامه احكامشان براي مردم كه دلايلي بدي و خوبي از هنوز
يك ;بود فلسفي روانشناسي از نوعي با متناسب مباحثاتي چنين كه بود واقعيت اين بود كرده
فقط آن طريق از مردم كه بود روانشناسي از نوعي بلكه نبود ، تجارب بر مبتني كه روانشناسي
.مينگريستند را درونشان
مدرن پست كشكول
مدرنيست جامعهشناس گناه سه
يوسفي حامد:ترجمه
دارند انتقاداتي مدرن جامعهشناسي سنتي شكلهاي به نسبت مدرنيستها پست
ميكنند استفاده "گناه" واژه از استعاري صورت به انتقادات اين تبيين براي و
وجود جامعه":بگويد ما به كه شد تحريك بريتانيا ، وقت نخستوزير تاچر ، مارگارت دهه 1980 در
.هست پستمدرنيستها عقايد و كلمات اين ميان خاصي مطابقت ".ندارد
آنها ترتيب اين به.ميكنند انكار را چيز يك يا جوهر يك عنوان به جامعه تصور مدرنيستها پست
.كرد خواهند رد نيز را جامعه ماهيت درباره دوركيميها و كاركردگرايان آراي تمامي
.نيست افراد ساده جمع حاصل تنها كه است مستقلي موجود جامعه معتقدند دوركيميها و كاركردگرايان
زندگي هم كنار كه آدم تعداد فلان از است عبارت صرفا جامعه بگوييم كه نيست اينچنين يعني
جامعه دوركيم.است "افراد از خارج" دوركيم قول به كه دارد مستقلي هويت "جامعه" بلكهميكنند
بر جمعي وجدان بود معتقد جامعهشناسي بنيادگذاران از يكي مقام در و ميدانست "جمعي وجدان" را
موجود را جامعه كاركردگرايان.ميدهد شكل افراد شخصيت به كه است جامعه و ميشود تحميل افراد
به ارگانيسم اين كل و دارد عهده به (كاركردي) وظيفه جزء هر آن در كه ميكردند تلقي زندهاي
انكار را جامعه مستقل وجود پستمدرنيستها اما.است شده ساختاربندي اجتماعي واقعيتهاي وسيله
همآميزي" و (The Social)"اجتماعي امور" مفاهيم از "جامعه" مفهوم جاي به و ميكنند
تصور اين از را اجتماعي نظريه جايگزيني ، اين معتقدند آنها.ميبرند بهره (Sociality) "مردم
به را ما عوض در و ميرهاند هستند ، "كاركردي" و ساختاريافته اموري اجتماعي واقعيتهاي كه
و ريختگي درهم شوريدگي ، از ناشي طبيعت ، همچون را ، اجتماعي واقعيتهاي كه ميكند هدايت سمتي
بناهاي" را پستمدرنيستها بايد ما معني يك به.ضرورت و نظم بر منطبق نه و بدانيم احتمال
و انسان بوالهوسيهاي ثمره هم آن است ، بشر ساخته "جامعه" معتقدند آنها:كنيم قلمداد "اجتماعي
.باشد اجتماع ساخته بشر اينكه نه ،(احتمال بر مبتني) تصادفي حوادث
جامعهشناس ، مان مايكل.نيستند تنها "جامعه" مفهوم ارزش كشيدن پرسش به در مدرنيستها پست
منسوخ را جامعه مفهوم من":است نوشته كرد ، قلمدادش مدرنيست پست نميتوان صراطي هيچ از كه
نميداند ، قابل اصلا را پسامدرنيسم كه فرهنگ برجسته نظريهپرداز اشر ، مارگارت "كرد خواهم
به) ".ماند نخواهند باقي جامعهشناسي اصلي واحدهاي زيادي مدت براي جامعهها":كه ميكند ثابت
(پوليتي انتشارات ، ص 98 ،"جهاني؟ جامعه" تيمكگرو ، 1992 ، از نقل
.نظري ديگري و تجرب يكي:شدند جامعه مفهوم مجدد ارزيابي عامل همزمان حادثه دو نهايت در
فرايند اين.دادهاند رخ دهه 1990 آغاز از كه است شدن جهاني فرايندهاي افزايش تجرب حادثه
بودند ، جهاني عرصههاي در قدرتشكن نيروهاي كه ملتها - دولت اقتدار و قدرت عمده شدند باعث
ملتها - دولت مركز در جامعهها بود معتقد سنتي جامعهشناسي كه اندازه همان به.برود تحليل
.ميدهد تقليل "انسانها همكاري منظم اصول" حد تا را جامعهها دارد شدن جهاني شدهاند ، واقع
گئورگ نوزدهم ، قرن اجتماعي نظريهپرداز آثار بازشناسي به ميشود مربوط بيشتر نظري حادثه
پدران" كه جامعهشناسي اصيل احكام و عمده اصول از بخشي به تبديل هرگز زيمل آثار.زيمل
عمدتا دهه 1980 ، در اما.نشد كردهاند ، وضع را آنها (وبر و دوركيم ماركس ، يعني) "بنيادگذار
سطح در زيمل آثار ارزش بريتانيايي ، جامعهشناس فريسبي ، ديويد تحسين قابل پژوهشهاي دليل به
و "بازي" درباره نظرش و "شده تكه مدرن فرد" درباره زيمل عقايدگرفت قرار توجه مورد وسيعتري
مشربهاي" با انطباق براي همه ،"جامعه" مفهوم در ترديدش و (معاشرت قابليت) "مردمداري"
.بود مناسب زمانه چرخشهاي و "پستمدرن
...بجنگيم كليت با بدهيد اجازه":ميگفت كه دادند پاسخ ليوتار نداي به مدرنيستها پست
از مصداقي جامعه مفهوم.(پسامدرن ، 1979 موقعيت ص 82 ، ) "كنيم فعال را تفاوتها بدهيد اجازه
ميل قوميت ، طبقه ، جنسيت ، تفاوت - ميكند نابود و ميپوشاند را تفاوتها كه كليتي است ، "كليت"
منظري ميكنند توصيه مدرنيست پست به مربوط مباحث در برجسته چهرههاي...و جنسي
".است پوشيده جامعه":كنيم اتخاذ اجتماعي امور به نسبت غيرذاتباورانه و غيرتقليلگرا
بر سال 1995 در "پستمدرن اخلاق درباره مقالاتي:قطعات در زندگي" كتاب در بومان زيگمونت
بشرساز ، موضوعي عنوان به جامعه تصور به بومان.كرد تاكيد پوششها برخي زير جامعه بودن پوشيده
مرسوم جامعهشناسي با بايد را مسئله اين.ميكند اشاره است ، رايج پستمدرنها نزد كه
به منحصر واقعيتي و شيئي مشابه "جامعه" آن در كه كرد مقايسه (پارسونزي - دوركيمي) "دوركسوني"
مذهب كه "مقدس حمايتي چتر" نقش درباره ما براي كوكمان توماس و بورگس پيتر.ميشود قلمداد فرد
صرفا جامعه:ميكنند صحبت ميكند ايفا زندگي بحرانهاي و زايمان درد برابر در پيروانش براي
به همواره بايد "جامعه" مدرنيستها پست براي.(!"مقدس" هميشه نه اما) است "حمايتي چتر" يك
.گيرد قرار بررسي مورد است بشر دست ساخته كه تماميتي عنوان
در نخي رشته و"...است ساختارمند "جامعه" كه را تصور اين ميكوشد جامعهشناس لمرت چارلز
درباره عقيده اين لمرت نگاه از.كند رد (ص11) "ميدارد نگه متصل هم به را آن جهان سراسر
آن مستلزم آنها عقيده.هستند آن واجد كه است جامعهشناساني مضاعف نخوت و تكبر محصول جامعه
حقيقت تسخير منظور به روشنفكر و باوجدان سوژههاي كنش از باشد عبارت جامعهشناسي":كه است
(ص 11) ".عيني و بزرگ ساختارهاي
اين تبيين براي و دارند انتقاداتي مدرن جامعهشناسي سنتي شكلهاي به نسبت مدرنيستها پست
جامعهشناسي "گناه سه" از آنها.ميكنند استفاده "گناه" واژه از استعاري صورت به انتقادات
تقليلگرايي ،(Essentialism) ذاتباوري:از است عبارت كه ميآورند ميان به سخن مدرنيست
به "روشنگري" مدخل ذيل كليتگرايي ، آخري ، اين.(Universalism) كليتگرايي و (Reductionism)
.كنم روشن را تقليلگرايي و ذاتباوري از منظور ميكوشم من اينجا.است شده داده توضيح تفصيل
به توجه با را اجتماعي پديدههاي و حوادث گرايش آن پيروان كه هست گرايشي اجتماعي نظريه در
.ميدانند اجتماعي پديده حادثه آن ذاتي ويژگي يا ماهيت با را چيز آن كه ميدهند توضيح چيزي آن
"جامعه ذاتباورانه نظريه" اينرو از.دارد اجتماعي نظريه در گرايش همين به اشاره باوري ذات
تضاد را جامعه يا (دوركيم) اخلاقي وجدان از است عبارت (ذاتا) جامعه بگوييم مثلا اينكه يعني
ذات اوليهاش فرض اساس بر كه است تبيين از شكلي باوري ذات.(ماركسيسم) ميراند جلو به طبقاتي
بنيادين "اساس" يا "هسته" ذات ، آن كه دارد وجود پديده هر "درون" يا "زير" ،"پشت" در جوهري يا
.دانست "بنيادگرايي" گونهاي ميتوان را باوري ذات ترتيب اين به.ميدهد تشكيل را پديده آن
ماركسيسم اينرو از.هستند اجتماعي روساختهاي (پنهان) بنيادهاي دنبال به همواره ذاتباوران
اقتصادي حوزه در را جامعه بنياد ،(زيربنا - روبنا) "زيرساخت - روساخت" استعاره از استفاده با
"فرهنگ" در را جامعه بنياد بود معتقد (كاركردگرا جامعهشناس) پارسونز يا و ;ميداد قرار توليد
.است كرده كشف
"ذاتباوري" كه بردهايد پي هم خودتان احتمالا باشيد ، خوانده دقت با را مطلب اينجاي تا اگر
ذاتش به را پديده يا حادثه است درصدد تقليلگرايي.است "تقليلگرايي" از شكلي حقيقت در
.ميشوند داده تقليل طبقاتيشان موقعيت به افراد ماركسيسم گرايشهاي بسياري در.دهد "تقليل"
داده تقليل اجتماعي ساختارهاي درون در جايگاهشان به افراد دوركسوني سنتي جامعهشناسي در
.(!كمتر نه "شدن اجتماعي":زمختشان مفهوم آن با) ميشوند
اينها كه است آن ذاتباورانه نظريهپردازيهاي تمام با مسئلهشان ميگويند پستمدرنيستها
ريخته هم به جهان پستمدرنيستها ، براي.ميكنند نابود پوشانده ، را تفاوتها و پيچيدگيها
و روشنگري مدرنيته ، تفاوت ، :مهمتر همه از و نامعيني مرزناپذيري ، پيچيدگي ، از سرشار است ،
پست ديدگاه از - روشنگري و است "تفاوتها از ترس" مشتركشان وجه همه سنتي جامعهشناسي
."تفاوت" سركوب براي است پروژهاي است ، "روشنانديشي" پروژه كه همانقدر - مدرنيستها
و قطعه قطعه جهان كنند ثابت تا ميبرند بهره علوم در اخير پيشرفتهاي از مدرنيستها پست
استفاده كوانتوم مكانيك نظريه و (Chaos Theory) ريختگي درهم نظريه از اغلب آنها.است نامتعين
و احتمال سيطره تحت همواره "واقعيت" ميدهند نشان علوم اين از منبعث انديشههاي.ميكنند
.قاعدهمندي و ضرورت نه است ، تصادف
اقتصاد فلسفه
(2) جهاني ارزش مثابه به دموكراسي
اقتصادي توسعه و دموكراسي
سن آمارتيا
باور اين.هستند موفقتر اقتصادي توسعه آوردن در غيردموكراتيك نظامهاي كه ميشود ادعا اغلب
گاهي سنگاپور پيشين رئيسجمهور و رهبر (Lee Kuan Yew) يو ليكوان آن مدافع نام خاطر به
جنوبي ، كره مانند) منضبط حكومتهاي كه عقيده اين در مسلما او.ميشود خوانده "لي فرضيه"
كشورهاي به نسبت بيشتري اقتصادي رشد سرعت (اصلاحات از بعد چين و او ، خود رهبري در سنگاپور
"لي فرضيه" حال اين با.(كاستاريكا و جامائيكا هند ، نظير كشورهايي) داشتهاند اقتدارگرا كمتر
آمار بر نه ميكند استفاده گزينشي و محدود دادههاي از كه است مبتني متشتتي تجربهگرايي بر
از نميتواند "لي فرضيه" چون كلياي رابطه.ميدهند پوشش را موجود گسترده دادههاي كه كلياي
و چين بالاي اقتصادي رشد نميتوان واقعا مثال براي.شود گرفته نتيجه خاص بسيار شواهدي
به بهتري اقتصادي رشد اقتدارگرايي كه دانست موضوع اين "قطعي اثبات" مثابه به را سنگاپور
بهترين كه كنيم استناد بوتسوانا چون كشوري به ميتوانيم مقابل در ما كه چرا ميآورد ، ارمغان
دنيا در را اقتصادي رشدهاي بهترين از يكي حقيقت در و داشته آفريقا در را اقتصادي رشد نرخ
اثبات دو دلايل كه اين براي ما.است بوده نيز دموكراسي بهشت دهه چندين طول در و است داشته
متقاعدكننده گواه هيچ واقع در.داريم نياز نظاممندتري تجربي مطالعات به كنيم مرتب را خود
نفع به شهروندي و سياسي حقوق كردن محدود و اقتدارگرا حكومت دهد نشان كه ندارد وجود كلياي
را استقرايي چنين هست دست در كه كلياي آماري تصاوير كه است اين حقيقت.است اقتصادي توسعه
هيچ (پرزوورسكي آدام و بارو روبرت مطالعات مثال براي) تجربي نظاممند مطالعات.نميداند روا
ارتباطهاي.باشند معارض اقتصادي كارآيي با سياسي حقوق كلي حالت در كه نميكنند فراهم گواهي
همبستگي آماري يافتههاي بعضي كه حالي در و وابستهاند ديگري بسيار شرايط به ظاهرا جهتدار
مطالعات اين همه اگر.هستند ديگري قوي همبستگيهاي حاوي بقيه ميدهند ، نشان را ضعيفي منفي
يا منفي رابطه هيچ كه است اين فرضيه بهترين كه ديد خواهيم ببينيم ، يكديگر با را مقايسهاي
آزادي و دموكراسي كه جا آن از بنابراين.نميشود يافت اقتصادي رشد و دموكراسي بين روشني مثبت
.ميماند باقي خود قوت به آنها مورد دارند ، اهميت خود خودي به سياسي
پيوندهاي به بايد تنها نه ما.دارد سروكار اقتصادي تحقيق بنيادين مقوله با همچنين پرسش اين
را توسعه و اقتصادي رشد به مربوط معلولي و علت فرايندهاي بايد بلكه باشيم داشته نظر آماري
كشورهاي اقتصادي موفقيت به كه اقتصادياي شرايط و سياستها.دهيم قرار مداقه و بررسي مورد
مواضع بر مختلف تجربي مطالعات كه حالي در.شدهاند شناخته درستي به امروز انجاميدند آسيا شرق
كه ي"مفيد سياستهاي" فهرست برروي نيز گستردهاي جمعي توافق هيچ ميكنند ، تاكيد متفاوتي
آزادي بر است مشتمل فهرستي ندارد وجود كند فراهم را اقتصادي توسعه فرايند در مشاركت ميتواند
بالاي سطح ;صادرات و سرمايهگذاري براي دولتي تشويقهاي ;جهاني بازار از استفاده ;رقابت
فكر كه ندارد وجود دليلي هيچ اصولا.اجتماعي فرصتهاي ساير و ;موفق ارضي اصلاحات ;آموزش
به بايد عوض در و دارند تعارض آن كلي مفهوم در دموكراسي با سياستها اين از كدام هيچ كنيم
يا جنوبي كره چين ، مانند اقتدارگرايي دولتهاي كه شوند فراهم قدرتمدارانهاي ابزارهاي وسيله
رشد براي كه آنچه ميدهند نشان كه دارند وجود قاطعي شواهد حقيقت در.ميگيرند كار به سنگاپور
.سختگيرانه سياسي نظام نه است دوستانه اقتصادي جو يك بيشتر است لازم سريعتر اقتصادي
وسيعتر مطالبات و رويم فراتر اقتصادي رشد محدود ملاك از بايد ما بررسي ، اين تكميل براي
زمينه اين در.كنيم بررسي را اجتماعي و اقتصادي امنيت خواست جمله از اقتصادي ، توسعه به مربوط
بزرگ اقتصادي مصيبتهاي از پيشگيري و يكسو ، از شهروندي و سياسي حقوق بين پيوند به بايد ما
طور به كه ميدهد را فرصت اين مردم به شهروندي و سياسي حقوق.باشيم داشته نظر ديگر ، سويي از
نيازهاشان به رسيدن براي را دولت مناسب اقدام و كنند جلب خود عمومي نيازهاي به را توجه جدي
دولت آن بر كه دارد بستگي فشاري به اغلب مردمانش سخت رنجهاي به دولت يك واكنششوند موجب
(دست اين از چيزهايي و اعتراض انتقاد ، دادن ، راي نظير) سياسي حقوق اعمال.ميآيد وارد
.باشد داشته دولت بر موثر سياسياي محركهاي بر جدي تاثيري ميتواند
فلسفي گفتوگوهاي
كمبريج دانشگاه در دريدا مسئله
استنفورد دانشگاه در دريدا ژاك با مصاحبه
شمس اميد:ترجمه
انجام استنفورد دانشگاه در كه مفصلي مصاحبه در دريدا.است غوغايي دريدا ژاك اينترنتي سايت در
فوتبال ، :است بوده آنها مشغول عمرش طول در كه پرداخته فعاليتهايي دقيق شرح به است داده
را كودكياش دوران وقايع حتي او.پستمدرنيسم و جامعهشناسي شكني ، ساختار استعمار ، الجزاير ،
در.ايد خوانده ستون اين در را مصاحبه از بخش دو تاكنون.است كرده ذكر گفتوگو اين در نيز
.است بوده دچارشان كمبريجي روشنفكران با مواجهه در كه ميپردازد اتفاقاتي به دريدا شماره اين
****
خارقالعادهاي طور به تو اين بر علاوه اما است ، زده دامن را بسياري مناقشات همواره تو كار &
محكوم روشنفكرانه پرسش فراوان اشكال با و گرفتهاي قرار حمله مورد خشونتباري روشهاي به و
ميدهي؟ پاسخ حملات اين گزافهگويي و سبعيت به چگونه.شدهاي
و سبعيت] اين ميبود ، فرد يك منفرد و ويژه پژوهش از و "من" كار از پرسش فقط اين اگر
كه كاري كه است حقيقت اين از ناشي تقبيحات ، اين خشونت راستي به.نميداد رخ [گزافهگويي
و ميماند ناگفته اينجا در آنچه.است اقدام دست در كامل پروسه يك از بخشي ميشود ملامت
به حتي يا شيوه يك شخصي ، "آثار مجموعه" يك به نميتواند است ، تحريككننده مقاومت مثل ضرورتا
و دانشجويان گريبانگير بيشتر [مسئله] اين:شود محدود نسل يك به خصوص به و آكادميك نهاد يك
و خويشتنداري حس كه ميسازند مطمئن نكته اين از را ما عصبي همكاران كه است جوانتري استادان
كمك تقاضاي ميكنند حمله كارم و من به وقتي آنها دادهاند ، دست از را خود آكادميك قوانين
به من كار كه است دليل اين به مينمايد ، مخوف آنها براي حد اين تا [من] كار اين اگر.دارند
از را آن راحتي به تا دهد اجازه آنها به كه) ناآشنا يا نامفهوم غريب ، نامتعارف ، كار يك سادگي
اينكه بدون آنها كه طور همان اميدوارم ، خودم كه گونه همان بلكه نيست ، (كنند باز خود سر
نرمهاي از بازبينياش در معتبر و مستدل شدت به قبول ، قابل كاري معتقدند ، كنند اعتراف
نهادي ساختارهاي ارزيابيهايشان ، در نهفته اصول و غالب گفتمانهاي بعضي ساختمان و بنيادين
.است درونشان در كاوشي و آكادميك
صحنه ميكند سعي پرسش اين.است غالب گفتمان قوانين اصلاح ميدهد ، انجام پرسشي چنين كه آنچه
من خود بر بيشتر كوركورانه و شخصي احساساتي ، حملات اين اگر.كند دموكرات و سياسي را دانشگاه
ميكنند "پيروي" من از آنها بلكه نيستم حمله مورد من مواقع بعضي كه حالي در) ميشوند متمركز
قرار ملامت مورد] بحث مشابه الگوهاي تمام - ميگيرند قرار ملامت مورد ميگيرند "سرمشق" يا
.ميشود تمايزات و اختلافات از پرسش وارد "واسازي" كه است دليل اين به بيشك (.[ ميگيرند
سوي از وجودي سوائق و شهوات و يكسو از فلسفي گفتمان و وجودي طبيعت ميان تمايز مثال براي
...و است غيررسمي آنچه و است رسمي آنچه ميان ديگر ،
"خودزينگارانه" كار و خودنمايي امضا ، نوشتار ، فرديت كه فرديتي دارم سعي من چيز هر از بيش
فلسفي پرسشهاي ضروريترين و سختترين معرض در را (باشد سياسي هم و هماخلاقي ميتواند كه)
.دهم قرار
دهم قرار فلسفي گفتمان ذات يا مركز در (خودزينگارانه حس يك در) را سوژه بخواهم اينكه نه
پرسشها اين مورد هر در ميكنم سعي بلكه ،(ميشوم ملامت عمل اين عكس براي معمولا من ضمنا ، )
و جنسي تفاوتهاي از پرسش مثلا) درونمايههايي به تا دهم ، قرار آنها اساسي روابط در را
در هم را ديگر درونمايههاي بعضي بود لازم اما - روانكاوي و ادبيات ،"حقيقي نام" زنانگي ،
كه همكاراني بايد بيشك كه يابم دست (سياسي يا تكنيكي علمي ، درونمايههاي بكشم ، نقد به اينجا
.كند آشفته و عصباني را كنند سركوبشان ميخواهند
كه آشكارم ، حد از بيش من كه معتقدند من مصمم مخالفان چرا اينكه دلايل اينها تمام احتمالا
ادعا آنها كه متنهايي از بسياري در من نام اينكه و هستم "مطرح" زيادي كمي "شخصا" من
.ميكند بيان را ميشود منعكس است ، دسترس از دور ميكنند
،"حملات" - "گزافهگويي" و بياختيار "سبعيت" ،"خارقالعاده خشونت" درباره تو سوال مورد در
تمرين و سازماندهي را وسواسي شخصيتي آيين نوعي من نمونه طريق از منتقدين اين بگويم ميخواهم
.باشند معتدل چگونه آن از مهمتر و كنند سوال چگونه بدانند بايد فيلسوفان آن در كه ميكنند
|