تازه پرسشهاي برابر در سروش
ديني روشنفكري فرجام
آرام انقلاب مهاجر راويان
مخرب همزيستي
مرد يك انجيل
كيشوت دن
تازه پرسشهاي برابر در سروش
يك تيتر
چشم كه نيست دور فرهنگ مزرعه پيش از بيش شدن تنك و سروش سوابق به توجه با كنوني ، فضاي در
دوباره غوغاها از دوري سال دو از پس كه شود دوخته سروش دهان به بسياري
است بازگشته
به آمريكا در دانشگاهي فعاليت سال دو حدود از بعد سروش عبدالكريم:معظمي علي _ انديشه گروه
به را قيامت احوال حكايت وقايع ، سنگين و سريع ضربآهنگ كه سالها اين در.است بازگشته ايران
هنوز و رفتهاند اول طراز استادان از بسياري ميشود ، پير كودكي روزي به آن در كه ميآورد ياد
چون كسي كه اين مگرنه باشد؟ چرا و نيست باكي را "كسي" گويا و برنگشتهاند ;برنگشتهاند
.نخواست عذر اش"هويت" افشاي براي او از و نخورد دريغ رفتنش از "كسي" و رفت دنيا از زرينكوب
.برانگيزد دريغي ديگران رفتن بايد چرا پس
و رسمي بهطور نميتوانست ديگر كه بود مدتها ميكرد ترك را ايران سروش عبدالكريم كه زماني
البته وضعيت اين.كند برگزار سخنرانياي جنجال و بيهياهو يا و باشد داشته درسي بيآزار
.هست هم هنوز و بود نيز ديگراني گريبانگير
از و است ديني نوانديشي جريان نماينده شاخصترين او.دارد خاص وضعي ميان اين در اما سروش
نيز محافظهكاران كه اصلاحطلبان فقط نه.است گرفته قرار توجه مورد او بازگشت كه روست همين
حجم لحاظ از كه مصاحبهاي كشور رسمي خبرگزاري.نشستهاند سروش بازگشت ارزيابي و نقد به
روزنامههاي برخي و ;رفتند سروش ديدار به دانشجويان از جمعي ;ساخت منتشر را است بوده بينظير
كه فكري و نظري فقط نه نكاتي دربرگيرنده كه ساختند منتشر را او با گفتوگوهايي كشور مهم
نكاتي غيرديني و ديني روشنفكران براي مفتي يك مقام در گويي سروش دكتر و بود ، اجتماعي و سياسي
.اوست اهميت روشنگر همه اين كه كرده بيان را مواضعي و
موافقان كه دارد دليل دو لااقل امر اين.است داشته رو پيش نقشي ديني نوانديشي جريان در سروش
مخاطباني دوم و كرد مطرح او كه نظراتي موضوع و ماهيت يكي ;همداستاناند آن بر سروش مخالفان و
.آورند رو او به و برگزيد كه
به البته كه _ ديني دموكراسي مسئله و دين از مختلف قرائتهاي چون موضوعاتي عام نسبتا طرح
اين به متمايل اصلاحطلبان كه شد موجب _ شد هم گستردهتر مخالفان برخورد شيوههاي يمن
مسائل طرح شيوه و مضمون البتهبرگزينند خود سياسي "زبان" از قسمتي همچون را آنها نظريهها
از بيش و آن از پيش سروش حال اين باآيد كار به چنين روزي كه داشت را آمادگي اين نيز سروش
شدن سياسي قاعده مشمول انديشههايش و او شدن سياسي و است روشنفكر باشد ، سياست اهل كه آن
در متوالي نسلهاي مسائل دهه چندين براي كه وقتي.است كشور اين در فرهنگي مقولات همه
زني و مرد نه و باشد فراهم آنها پيگير طرح براي لازم فضاي نه و بماند بيپاسخ مختلف سطحهاي
و بنشيند دل به سخنش و شود يافت كه صاحبفكري و سخن صاحب هر كند ، همت آنها حل در كه بماند
زود خيلي كه است همينميشود تصور مسائل همه به پاسخ مرجع آيد نظر به معقول حرفش
ميآميزد ، باهم چيز همه و ميشود شكسته موافقان و مخالفان سوي از عمل و نظر حوزه مرزبنديهاي
.مييابد ادامه بازهم سترون وضعيت اين و
چشم كه نيست دور فرهنگ مزرعه پيش از بيش شدن تنك و سروش سوابق به توجه با كنوني ، فضاي در
.است بازگشته دوباره غوغاها از دوري سال دو از پس كه شود دوخته سروش دهان به بسياري
داشت ، نخواهد كمي مخاطبان تحقيقا گويد سخن بتواند و بخواهد و بماند بخواهد اگر سروش
آيا اما.بگويند كسي با را خود فروخورده پرسشهاي ميخواهند چيز هر از پيش شايد كه مخاطباني
دهد ، پاسخ پرسشهايي به بايد سروش پرسشي؟ چه به است چنين اگر و دهد؟ پاسخ پرسشي به "بايد" او
سروش.ميگيرد قرار جرياني هر از مولفي روشنفكر هر مقابل در كه است نوعي همان از بايد اين
مطلق مسئول اگرچه او انديشيدهاند ، آن با و آن به بسياري كه است كشيده پيش را نظريههايي
خدا خواست به كه مجالي در تا دارد را مسئوليت اين دستكم اما نيست انديشهها اين عملي نتايج
تا آن تحول و ديني دموكراسي چون نظريهاي ;بپردازد خود نظريههاي نظري مشكلات به مييابد
شود بازبيني دوباره بايد كه است نظرياتي جمله از دين محيط از حكومت مسئله اضلاع نهادن بيرون
.شود داده پاسخ آن تحول چرايي به و
ماهيت اينكه براي نميكند ، فرق غيرديني يا ديني دموكراسي" است گفته ايرنا با مصاحبه در سروش
نظام هر را مرحله سه اين يعني دارد عزل و نقد نصب ، ركن سه و است دموكراسي ماهيت دموكراسي ،
جديد ديني دموكراسي نظريه با قياس در نهتنها سخن اين "باشد متضمن و واجد بايد دموكراتيكي
برخوردار بيشتري صراحت از دستكم نيز باب اين در ايشان نظريات آخرين با مقايسه در بلكه است
.است
است بوده بسط و قبض نظريه "ممكن توسيعهاي" از يكي درواقع كه نيز نبوي تجربه بسط نظريه
سطور اين نگارنده نظر به دستكم دينشناسانه نظريه اين.است مانده نشده بحث و ناتمام
ضرورت و اهميت از اين اما.باشد داشته سياست در مستقيمي نتايج كه است آن از بنياديتر
حل را خود سياست و معيشت مسائل ابتدا انسانها كه نيست قرار زيرا.نميكاهد آن به پرداختن
اختيار در فرصتهايي چنين معمولا زندگي ;بپردازند "حقيقت" درباره بحث به تا باشند كرده
رد سروش به آن تعلق دليل به را نظريه اين پيش از كه كساني چه همه اين با.است نگذاشته آدميان
به نگريستن عملگرايانه كه باشند داشته توجه بايد پذيرفتند ، كه كساني خصوصا و كردند طعن و
پيش كردن ، قضاوت آن برمبناي و زدن حدس را آن عملي نتايج پيشاپيش و بنيادين حد اين تا نظرياتي
.باشند فهم دنبال به اگر البته ;ميزند ضرر آنها خود فهم به ديگري چيز هر از
و ميروند شمار به فصلالخطاب هم نوعي به ميدهد آن مشكلات به نظريه يك طراح كه پاسخهايي
.ميكنند فراهم حوزهها اين انديشمندان بحث و نقد براي را مطلوبتري فضاي هم
.است دانسته عمل در شجاعت مقدمه را نظر در بصيرت هميشه كه است گفته ايرنا با مصاحبه در سروش
دليل به فقط نه را اصلاحات جريان ركود روشنفكران از بسياري امروز كه است اين هم واقعيت
خود نظري فقر اين.ميدانند فاعلانش و عاملان و آن نظري فقر دليل به بلكه مخالفان معاندتهاي
بعضي از نيز اصلاحطلبان كه است واقعيت اين معلول نيز و است حد از بيش سياسيانديشي معلول
آنچنان متاسفانه يافتهاند كه محدودي دولت همين در و نماندهاند دور به كردن حكومت آفتهاي
مصلحتانديشانه تصميمگيريهاي است گفتار اين مويد چه آننپرهيختهاند قدرت مضار از شايد كه
از بيشتر سياست اهل متاسفانه كه است اين واقعيت.است فرهنگ اصحاب از نكردن يا كردن دفاع براي
.باشند پرداخته آن به تا كردهاند ، خرج مملكت اين دانشگاه و فرهنگ حساب
_ غيرديني يا ديني _ عنواني هر با روشنفكر.نميكاهد روشنفكر وظيفه از اينها از هيچيك اما
و روشمند و مدام نقد.باشد آن لوازم به ملتزم بايد ميزيد روشنفكري حيطه در كه وقتي تا
.است روشنفكري لازمه تنها شايد و اولين منصفانه
نظرات اصلاح به دارد وظيفه روشنفكري هر اندازه به تنها البته و روشنفكري هر مانند نيز سروش
بازخواني را است يافته راه معاصر اصلاحگرانه انديشه در او از كه پارههايي و بپردازد خود
تا بكوشد خود حد به ديگري روشنفكر هر مثل كه دارد هم را سخت وظيفه اين البته او.كند فربه و
مورد اين در وي كارنامه اگرچه ;آدمها به نه و كند متوجه انديشهها به را مخاطبان اذهان
.ميشوند آن مرتكب بزرگان از بسياري كه بزرگاند رو آن از خطاها برخي اما است بسياري از بهتر
توانايي نسبتا فرد تا كه كنيم جلوه كساني زمره در نيز ما حرفها اين گفتن با شايد
توقعات برابر در را او و مينهند پيش را خود خواستهاي همه ملاحظهاي بيهيچ مييابند
اميد.ميشود گفته كه است اميدواري سر از اينها همه كه است اين واقعيت.ميگذارند ناشدني
چنان آن موجود وضعيت والا.شود تمام ناتمام كارهاي و بوزد رحمتي نسيم خدا خواست به اينكه به
.نميدهد نشان آن اهل و انديشه به خوشي روي مينمايد و هست كه
ديني روشنفكري فرجام
اشراقي عليرضا
دكتر.است ايران در ديني روشنفكري قائمه و شاخص چهره او.است آمده ايران به سروش عبدالكريم
فراواني معلومات و كرده پژوهش مختلف زمينههاي در كه است كمنظيري شخصيتهاي شمار در سروش
و انگليسي عربي ، زبان اسلامي ، فقه فقه ، اصول عرفان ، اخلاق ، كلام ، فلسفه ، او.است اندوخته
غرب و شرق به نگاه با و ميشناسد خوبي به را غربي انديشمندان دستاوردهاي.ميداند تجربي علوم
كه زياد مطالعه نخست ، :اوست ويژگي چند از ناشي سروش بودن كمنظير.ميكند نظريهپردازي
مطالعات ، از بهرهگيري در را وي كه قوي حافظه دوم ، نهاده ، اختيارش در را انبوهي اطلاعات
آورده فراهم مطالعات اتصال و ارزشگذاري براي را ملاطي كه خلاق تفكر قدرت سوم ، ساخته ، توانمند
.است
همعصران از يك هيچ ميان در كه جامعيتي با او است ، ايراني روشنفكر ممتازترين سروش عبدالكريم
پل روشنفكري كاركردهاي از يكي.است ايستاده اسلام و غرب جهان ميان برزخ در يافت ، نميتوان وي
سده نحلههاي مهمترين از يكي ديني روشنفكري صورت اين در.است اجتماعي شكافهاي روي بر زدن
ايران در مدرنيته و سنت شكاف ميان برزخي تا كردهاند تلاش ديني روشنفكران.ميشود محسوب حاضر
جمع دين با را مدرن دنياي كردهاند تلاش ديگر عبارت به.بزنند پل دو اين ميان و كنند حايل
در تلاشي چنين.آورند فراهم مسلمان شرقي يك شان و هويت درخور و ويژه ملاطي دو اين از و كنند
ميان جمع كه است آبشخور فقهي سنتي از آنكه گو است ، گرفته صورت كمال حد تا سروش فكري چنته
من اولي امكن مهما الجمع) مينهد ارجحيت يكي اتخاذ و همه حذف بر را متضاد و متعارض اصول
(الطرح
مبتني دقيقا ميشود ، مطرح ديني روشنفكري عملكرد از مهم و جسورانه قضاوت يك بهعنوان آنچه
چند طول در ديني روشنفكري.است ديني سنت و مدرن عقلانيت جمع براي جريان اين تلاش نتايج بر
عناصري تنها و داد تن مدرن دنياي عقلانيت لوازم به بيشتر اندكاندك آرام ، گذار يك در و دهه
كنه در ديني روشنفكران ديگر عبارت به.افزود آن به را ديني سنت از تزئيني و خرده جزيي ،
دغدغههاي كه را سنت از جنبههايي كردند سعي منتها پذيرفتند ، را مدرنيسم نهايت در انديشهشان
و تار با لباسي دوختن از ديني روشنفكري آرام گذار.دارند محفوظ عمل عالم در بود ايشان شخصي
دكتر انديشه تحولات و تغيير در خوبي به سنت تن بر مدرن لباسي پوشاندن به مدرنيته و سنت پود
ويژه به اسلامي حكمت به داشت ، بسيار دلبستگي اسلامي فرهنگ به سروش ابتدا در:هويداست سروش
متكلمان و اخلاق عالمان ميراث از بخشي به و اسلامي عرفان به.ميورزيد عشق آن صدرايي شاخه
ميرفت ، انگلستان به تحصيل براي وقتي و ميكرد ياد بزرگي به "اسفار" از.ميداد نشان علاقه
انگلستان ، در و تدريج به اما.احياءالعلوم _معنوي 3 مثنوي _اسفار 2 _داشت1 همراه به كتاب سه
او.بود اسلامي فرهنگ از وي انفصال آغاز نقطه اين و يافت گرايش زباني تحليل فلسفه به سروش
كرده ابراز "جهان ناآرام نهاد" در خود كه را نظراتي آشكار بهطور دانشگاهي درسهاي در كمكم
.كرد تخطئه بود ،
را نتيجهگيري و ميكند مطرح اعماق حيطه در را خود انديشههاي سروش دهه 60 سالهاي فاصله در
او.باشد امان در غالب ايدئولوژي و فكري نظام با مستقيم رويارويي از تا مينهد مخاطب برعهده
دهه سروش.ميپردازد مابعدالطبيعه و منطق اخلاق ، فلسفه به تنها و نميشود سياسي فلسفه وارد
گوهر.ميكند مطرح را شريعت بسط و قبض نظريه كه است كسي شصت ، دهه با متفاوت آشكارا هفتاد ،
صفر نقطه سروش دكتر بسط و قبض نظريه.ميكند بسط و قبض دچار را ديني سنت و ميپذيرد را دين
با سروش:بود شده آغاز مدرن عقلانيت سوي به پيشروي و گذار اكنون.بود مدرنيته و سنت مختصات
تكميل را گذار اين بود ، شريعت بسط و قبض بر ختمي كه "مستقيم صراطهاي" نظريه كردن عنوان
.ميكند
منطقي گذار يك در او.است ثنويت يك دچار ديني روشنفكران ساير همچون سروش عبدالكريم دكتر
گذار يك در و ميشود پايبند آن به خويش "انديشه" در و ميپذيرد را مدرن عقلانيت دستاوردهاي
.ميگمارد همت آن به شخصي دغدغههاي حد در و ميماند وفادار سنت به "عمل" در روانشناختي
يا لائيك منتقدان كه آنچنان و نيست تناقض يك دچار ديني روشنفكري فكري برونداد بنابراين
به را مدرن دنياي عقلانيت لوازم كه چرا نميباشد اضداد جامع ميكنند ، عنوان آن بنيادگراي
به بازگشت از پس سروش دكتر گفتوگوي اولين در قضاوت اين مثبت نمونهاست پذيرفته نظري صورت
ماهيت اينكه براي نميكند ، فرق غيرديني يا ديني دموكراسي":ميگويد او كه آنجا هويداست ، ميهن
بخش) دين با (مدرن امري) دموكراسي ميان جمع ديگر عبارت به ".است دموكراسي ماهيت دموكراسي ،
بزرگترين !ديني دموكراسي نه و ميشود دموكراسي از ديني ، روشنفكري فكري دستگاه در (سنت كلان
مدرن دنياي عقلانيت لوازم پندار در گرچهاست رفتار _ پندار تناقض ديني ، روشنفكري تناقضنماي
گرچه و است جلوتر شان"وجود" از "آنها عقل".نميكنند پياده را آن رفتار در پذيرفتهاند ، را
و عقل هرگاهاست نكرده هضم را آن وجودشان است ، پذيرفته را مدرن دنياي لوازم سرعت به عقل ،
سوال زير روشنفكري ماهيت.ميشود بيمسما ديني روشنفكري شوند ، همخوان و همسان يكديگر با وجود
روشنفكري ندارد ، غيرديني و ديني سروش دكتر قول به دموكراسي كه همانگونه است ، آمريتها بردن
*.است ديني روشنفكري فرجام اين و است چنين اين نيز
نيست همشهري ديدگاه بيانگر ستون اين مقاله *
آرام انقلاب مهاجر راويان
كبك زبان فرانسه ادبيات به نگاهي
ادبيات
فخرطاولي كوروش
رولان ، رومن هنوز.است محرز امري جهاني ادبيات ايراني دوستداران براي فرانسه ادبيات عظمت
روسو و ولتر حتي و استاندال بالزاك ، هوگو ، زولا ، قديميترها از و سارتر ، پل ژان كامو ، آلبر
فرانسه اروپايي كشور به فقط فرانسه زبان به ادبيات اما.دارند پرشماري خوانندگان كشورمان در
جلون طاهربن مثل نويسندگاني با امروز كه زبان فرانسه آفريقايي كشورهاي جز به.نميشود محدود
از يكي كه نيز ، شمالي آمريكاي در درنورديدهاند ، را فرانسه ادبيات افتخار قلههاي مراكشي
فرانسه استان از ما.دارد وجود فرانسه زبان به ادبياتي است ، زبان انگليسي بزرگ جمعيتي مراكز
ويژه به مختصرا را ادبيات اين ميكوشد مقاله اينميگوييم سخن "كبك ادبيات" و كبك زبان
.نمايد معرفي علاقهمندان به رمان حوزه در
مايه آنتوان
جايگاه جهت از هم است ، فرد به منحصر پديده يك آمريكا قاره در زبان فرانسه ادبيات حضور
و متنوع گستره در را ادبيات اين كه آگاهي ناظر ديد از هم ادبيات ، اين جغرافيايي
قرار مطالعه مورد اخيرش ، جلوهگريهاي تا گرفته كارتيه ژاك سفرنامههاي از پرفرارونشيباش ،
كشورهاي شبيه مساعد تاريخي - اجتماعي بستر يك از برخورداري از دور به ادبيات ، اين.ميدهد
و بايستد خودش پاي روي اصلي ، چالش دو مقابل در كبك ، ساكنان مقاومت سايه در بوده مجبور ديگر ،
ادبياتي شكوفايي براي تلاش به بوده ، جمعيتي و جغرافيايي نوع از كه اول چالش.كند علم قد
.ميشود مربوط (جمعيت نفر ميليون سيصد) ساكسون - آنگلو شدت به جمعيتي بستر يك در فرانسهزبان
.ميكند پيدا ربط كانادا شكلگيري آغاز در فرانسهزبان اقليت تاريخي سرنوشت به دوم چالش اما
جامعه كامل همشكلسازي ميخواستهاند انگليسي فاتحان بازنده ، - برنده بيرحم قانون براساس
تكيه با فرانسوي جامعه اما.برسانند انجام به فرانسوي ، فرهنگ و هويت كردن انگليسي طريق از را
از منطقه اين در را فرانسه زبان حيات ادامه فرهنگي ، و هويتي بيان ابزار عنوان به ادبيات ، بر
.ساخت ممكن جهان
كه جهت اين از دستكم ادبيات ، اين.دارد ريشه آن پرتلاطم تاريخ در كبك ادبيات فرازونشيب
هويتي تغيير اولينميشود متمايز ديگر كشورهاي ادبيات از است ، داشته زيادي هويتي تغييرات
انگليسي فتحاست "كانادايي" به "فرانسوي" تغيير و كانادا به "جديد فرانسه" تبديل به مربوط
حقوق" مقطع اين درداد تغيير انگليسي به حتي كانادايي از را فرانسويها سرنوشت سال 1760 ، در
فرانسويشان هويت سال 1867 تا كاناداييها حال اين با.شد "كانادايي حقوق" جايگزين "انگليسي
كبك استان اندك اندك آن طي كه ،(1960- 1964) "آرام انقلاب" زمان تا روند اين.كردند حفظ را
شد ، پيريزي سال 1968 حوش و حول در كبك جديد هويت.يافت ادامه كرد ، پيدا را امروزياش هويت
سالهاي در.كرد ظهور دوم جهاني جنگ از بعد از منطقه اين زبان فرانسه ادبيات واقعي هويت اما
سال 1976 از بعد و كرد جدا فرانسه ادبيات از را خودش اندك اندك كبك ادبيات كه بود جنگ از بعد
رخ به فرانسهزبان فقط نه مرزهاي درنورديدن با را خودش شمول جهان پويايي ادبيات اين كه بود
.كشيد
زن نويسندگان انكارناپذير سهم
اواخر در كبك ادبي توليد از توجهي قابل سهم شده ، اشاره "كبك ادبي آثار فرهنگ" در كه همچنان
.دارد تعلق منطقه اين زن نويسندگان به دهه 1970
تا 1980 سالهاي 1976 بين درآمده ، نگارش به رمانهاي كل درصد اما 40 نباشد ، باوركردني شايد
بيش و كم نيز ،...و تئاتر و شعر از اعم ادبي ، ژانرهاي ديگر در تناسب اين.نوشتند زنان را
يا هم با ژانر چند تلفيق از كه نويسندگاني اتكاي به كبك مدرن ادبيات مقطع ، اين دراست صادق
در.ميكند پيدا فرامرزي بازتاب و جدا سنتي ردهبنديهاي از را خودش نيستند ، گريزان سبك چند
ترجيح آنها.است زبان آنها ادبي مبارزه اصلي حوزههاي از يكي ميشود ، مربوط زنان به آنچه
از بخشي اسامي رايج غير مونثسازي با و برنميتابند فرانسه زبان دستور در را مونث بر مذكر
تمام كبك ، تاريخ از مقطع اين در.ميكنند جستوجو ادبي آثار در را زنان جامعه مطالبات
عنوان تحت كبك عمومي تاريخ مثال عنوان به:دارد قرار فمينيستي انوار تاثير تحت فكري حوزههاي
و جدي نگاهي با كبك ، در انديشه تاريخ كلي طور به و فلسفه ادبيات ، تاريخ يا "كبك زنان تاريخ"
درونمايههاي آغاز در نيز كبكي زنان ادبي آثار در.ميشود بازنويسي زنان ، سهم به موشكافانه
درونمايه به جنسيتها برابر مطالبات ادامه در و ميشود مطرح زنان تبعيضآميز شرايط به مربوط
زن قهرمان شخصيتهاي تئاتر ، و شعر رمان ، درميشود تبديل كبكي زن ادباي رمانهاي اصلي
:كرد اشاره اينها به ميتوان كبكي زن نويسندگان آثار مهمترين از ;ميكنند پيدا تازه جلوهاي
|
|
بوشمن ايو |
بوشه دنيس |
"گرامري مذكر" جمله از بروسار نيكول آثار مجموعه ;بوشه دنيس نمايشنامه ،"تشنهاند فرشتگان"
و ميشالسكا - اولت مادلن اثر "ترستلر خانه" ;آورد ارمغان به برايش را گوورنور جايزه كه
.تئوره فرانس اشعار مجموعه
كبك و آمريكا:رمان
دوشارم ، رژان مثل كبكي مطرح رماننويسهاي.ميشود منتشر كبك در رمان عنوان صد حدود ساله هر
زندگي فرانسه در كه پولن ژاك و است برده را ادبي بزرگ جايزه چند "Devade" رمان با فقط كه
خودشان به را كبك رمان اول صحنه همچنان است ، او نوشته "پاييزي گردش" معروف رمان و ميكند
عادت طبق و نوشته سال 1994 در را "بدان برو" عنوان تحت رمانش آخرين دوشارم.دادهاند اختصاص
ژاك و كاريه روش چون ديگري بزرگ نامهاي.نميشود حاضر مصاحبهاي هيچ در همچنان ديرينهاش
اين اخير سالهاي رمانهاي در هستند ، حاضر كبكي مدرن جامعه از ملهم آثاري ارائه با نيز گودبو
پردازشهايي به را جايش دهه 1970 ، اوايل و دهه 1960 فرمگرايانه دلمشغوليهاي نويسندگان ،
جديد كبكيهاي اوضاع و زنان شرايط تاريخ ، آمريكا ، قاره مورد در كبكي ديدگاههاي از متفاوت
و آمريكا قاره با روايتها كه است نسبتي كبكي ، رمان گرايشهاي اصليترين از يكي.است داده
بلكه نيست ، مطرح آمريكايي ادبيات نفوذ موضوع اينجا در.ميكنند برقرار متحده ايالات بالاخص
در كروآك جك سايه.ميكنيم صحبت كبك ادبيات به آمريكايي مكانهاي و اسطورهها ورود از ما
و ميدهد تشكيل را روايتها اصلي صحنه متحده ايالاتميشود مشاهده كبك معاصر رمانهاي اغلب
ناخودآگاهانه تلاش نوعي ميرسد نظر به.ميگيرد پي را ماجرايش آمريكايي محيط در كبكي قهرمان
.است مشهود كاملا كبك معاصر نويسندگان رمانهاي در آمريكايي نفوذ و الگوها بوميسازي براي
پرفروش آثار به جذاب و فرد به منحصر درونمايههاي لطف به نيز كبكي رماننويسهاي آثار برخي
رمان اين ;كرد اشاره ايوبوشمن اثر "ملوس گربه" به ميتوان جمله آن از.شدهاند تبديل
اين.ميكند تعريف است ، مونترآلي شياد اندكي و تيزهوش جوان يك كه را اميل آقاي جالب ماجراهاي
تلويزيوني مجموعه و فيلم به سرعت به آورد ، دست به بزرگي موفقيت كتابفروشيها در وقتي رمان
و شده فراموش تاريخ به مردم علاقه از ويژه به كبك ، در تاريخي رمانهاي موفقيتشد تبديل
نگاه نيز جا اين در.شدهاند ساكن كبك در كه ميكند حكايت سادهاي مردمان شده انگاشته فراموش
و روايت گاه كه زن ، نويسندگان سبكگريزانه تلاشهاي ويژه به و مييابد ارجحيت زنانه
تبديل جهان باقي از كبك ادبيات تمايز وجه به درميآميزد ، هم با را تئاتري ديالوگنويسي
ناميده ،"مهاجر ادبيات" آنچه ظهور با "ديگري" حضور اخير ، سالهاي در ميان ، اين در.ميشود
ادبي آينده غناي و نوسازي براي تضميني كبكي ، واقعيت به متفاوت نگاه اينميگيرد شكل شده ،
كبك جامعه كه برميگرددزماني دهه 1980 ميانه به "مهاجر ادبيات" شكوفاييميشود محسوب كبك
رماننويسان.ميكند پيدا ديگر فرهنگهاي سخنگويان سخنان به دادن فرا گوش براي شنواتري گوش
در.ميپردازند آنها اجتماعي جذب به مربوط مسائل يا مهاجران شرايط به آثارشان در بيشتر مهاجر
و تبار برزيلي كوكيس سرجيو تبار ، ايتاليايي ميكونه ماركو مثل كساني نويسندگان ، اين ميان
.ميشوند چهره ديگران از بيش تبار چيني ينگچن
متحول جامعه خورد باز:رمان
نقاشي مانيفست سال 1948 ، در.ميشود تازهاي عصر وارد دوم جهاني جنگ پايان با كبك ادبيات
صدا بمب يك مثل ميشود ، منتشر "عمومي انكار" عنوان تحت كه بوردوآس اميل - پل ،"اتوماتيست"
جواني شعراي.ميشود "عيني اسرار" براي ويژه جايگاهي مانيفستخواهان اين در بوردوآس.ميكند
و عقلاني محدودههاي از گذر با ميكوشند ، زمان اين در نيز لاپوآنت ماري - پل و كلودگوورو مثل
يعني اين ، از قبل سال يكسازند جاري اشعارشان در را خودشان شخصي احساس و فكر جريان هنرسنتي ،
درآمد كم و متوسط طبقات زندگي كه "بيگاه و گاه خوشبختي" رمان با روآ گابريل سال 1947 ، در
كه اينجاست از.ميكند خود آن از را فمينا معتبر جايزه ميكشد ، تصوير به را مونترآلي
اهميت داشت ، روايتها در فرعي جايگاهي زمان آن تا كه شهري اجتماعي زندگي به كبكي رماننويسان
گرايش اين و بوده روستايي فضاهاي دلباخته بيشتر كبكي ادبي جهان كه است اين واقعيت.ميدهند
نقطه را دهه 1950 ميتوان لحاظ اين از.ميشود ديده وضوح به منطقه اين روايي آثار در همچنان
تحت كه تغييري ;دانست رماننويسان ، ويژه به كبكي نويسندگان ادبي آثار تماتيك تغيير در عطفي
دوره اين در.است دوره اين آمريكايي ادبيات البته و "عمومي انكار" شوك همان دوگانه تاثير
در ديگران با روابط به ميتواند كه ذهني ارزشهاي تعريف براي تلاش شخصي ، اخلاقيات جستوجوي
.هستند دهه 1950 رمانهاي جديد درونمايههاي ببخشد ، تازه مفهومي مادي رفاه پي در جامعهاي
.است حاضر نيز دوره اين آمريكايي ادبيات در درونمايهها همين
گسترده ورود اجتماعي ، سياست اجراي پرورش ، و آموزش اصلاحات سالهاي 1960 ، حوالي در
جامعه يك نشانههاي عنوان به همگي سنديكايي نظام و كبك اقتصادي زندگي به آمريكايي سرمايههاي
.ميشود ياد "آرام انقلاب" عنوان به آن از جامعه در كه واقعياتي ;ميشوند ظاهر جهش حال در
را سنتي رمان قواعد بهويژه رماننويسها.ميافتد اتفاق نيز ادبيات عرصه در انقلاب اين
و قراردادها نيز كبكي رماننويس ديگر ، شصتي دهه آمريكايي نويسنده هر مثلميكنند دگرگون
رمانهاي.ميكند صحبت همزمان جنسي مسائل و فلسفه از و ميگذارد كنار را سختگيرانه قواعد
هستند ، معماگونه اوبرآكن شخصيتهاي اگر زمان اين در.ميگيرد اوج مقطع همين در نيز پليسي
با اما هستند ، كودك اغلب دوشارم علاقه مورد شخصيتهاي.است متفاوت كاملا دوشارم رژآن دنياي
.ميشوند تبديل بزرگسالي دنياي نمادهاي به عملشان ، شدت يا معصوميت
عنوان به آن از كه ميكنند ايجاد را جرياني آوانگارد نويسندگان برخي دهه 1970 ، حوش و حول در
حاوي لزوما نبايد نوشتههايشان كه دارند عقيده نسل اين نويسندگان.ميشود ياد "جديد نگارش"
لحاظ اين از و ميدهند اهميت ارتباط از قبل زبان به افراد اين.باشد ناآشكار يا آشكار پيام
كنكاشهاي تاثير تحت بيشتر نويسندگان از دسته اين.ميشوند منقطع واقعيت از نوعي به
كبك تا را نفوذشان حوزه زمان اين در كه دارند قرار فرانسه در "رماننو" اهالي فرمگرايانه
ترجمان تئوره فرانس حتي يا بروسار نيكول آثار در بخواهيم مثال عنوان به اگر.دادهاند گسترش
نگارش" زمان گذشت با.يافت خواهيم نامفهوم را آنها حتما كنيم ، جستوجو را شخصي تجربه يك
انساني بويي و رنگ ،"بابل" نام به رماني با - لونشام رونو مثل رماننويسهايي آثار در "جديد
،"جديد نگارش" جريان اين ميشود گفته.ميشود نزديكتر خواننده به لحاظ اين از و ميكند پيدا
روشنفكرگرايي ، اين به نسبت واكنش در.آورد ارمغان به كبك ادبيات براي را "ساختارشكني" فلسفه
و آنتريكها گنجاندن با را روايت حق كه ميكنند ، ظهور كارون لويي و ايوبوشمن مثل نويسندگاني
با كه رماننويسهايي.ميآورند جا به كاملا آثارشان ، در شده هدايت كاملا داستاني خط
كلاسيك روايتگري و سرزمين اين پرتلاطم تاريخ كبك مردمان دلمشغوليهاي به شدن نزديكتر
رماني با كه است رماننويسها اين شاخص مايه آنتوان خانم:مينوردند هم در را كانادا مرزهاي
خودش به را فرانسه در گنكور معتبر ادبي جايزه سال 1979 در ،"لاشارت پلاژي" نام به تاريخي
دنيايي روايت براي لوكلزيو مثل فرانسه امروز بزرگ رماننويسهاي كه شرايطي در.داد اختصاص
نظر به ميكنند ، سپري منطقه آن بوميان ميان در و نيومكزيك در را سال از نيمي آثارشان در تازه
اين رماننويسهاي الهامبخش بيپايان چشمه ميتواند هنوز كبك پرفرازونشيب تاريخ ميرسد
.باشد زبان فرانسه منطقه
مخرب همزيستي
"برگها اين خواننده بر ابدي نفرين" بر نقدي
جوزف آلن:نوشته
سرشت محمدي مريم:ترجمه
است جايي دقيقتر طور به و است نيويورك "برگها اين خواننده بر ابدي نفرين" رمان وقوع مكان
و وينسنت سنت بيمارستان اتاقهاي از يكي طور همين "ويلج ويچ گيرين" آسايشگاه به معروف
انگليسي زبان به پوئيگ اثر پنجمين واقع در كه عجيب رمان اين.واشنگتن ميدان اطراف خيابانهاي
متن اولينبار پوئيگ اما شد ، چاپ اسپانيا در پيش سال دو كتاب اين اينكه با نيست ، ترجمه است ،
از هم آن چاپ براي كه كرده تهيه كتاب اين از نسخهاي هاوس رندوم.نوشت انگليسي زبان به را
جناب خود توسط كه آن اسپانيايي ترجمه از هم و گرفته كمك است انگليسي زبان كه آن اصلي نسخه
كه پيداست آن عنوان از هم مسئله اين و است شاهكار يك سبك لحاظ به رمان.شده ترجمه پوئيگ
نامه ، پنج استثناي به.رمان خود از هم و برگها اين خوانندگان بر ابدي نفرين:دارد شومي صداي
كل در رمان ميكنند ، گرهگشايي رمان از مستند شكل به كه كار درخواست يك و وصيتنامه يك
فعاليتهاي كلي طور به و تدريس ديگري و شده فراموشي دچار يكي كه شخصيت دو ميان است ديالوگي
زنداني يك:است مبتلا فراموشي بيماري به كه است شخصيتي راميرز آقاي.كرده رها را اجتماعي
در را او "بشر حقوق جهاني سازمان پذيرش كميته" كه ساله چهار و هفتاد آرژانتيني سياسي
در ظاهرا كه شديدي افسردگي و فراموشي بيماري از تا كرده بستري "ويلج ويچ گرين" آسايشگاه
دارد ، سال كرده ، 36 رها را تدريس لري وكند پيدا شفا است ، زندان در او محكوميت دوران نتيجه
بار ، پيشخدمت عنوان به علاوه به و است تاريخ رشته در دانشگاه سابق استاد شده ، جدا همسرش از
كميته استخدام در "همراه" عنوان به حاضر حال در و دارد كار سابقه رستوران پيشخدمت و باغبان
.بگرداند چرخدارش صندلي با را راميرز هفته در روز سه دارد وظيفه و است بشر حقوق
چيزي تنها انگار اما.ميآورد ياد به را واژهها راحتي به و است مسلط انگليسي زبان به راميرز
قبال در لري اصلي مسئوليتهاي از يكي كه ميبريم پي زودي به و است زبان مانده يادش به كه
جاي به عبارتي به و كند زنده او چشم پيش را پيرمرد زندگي صحنههاي تك تك كه است اين راميرز
در كه نيستند ساده قدرها آن مسائل پوئيگ ، قبلي تجربيات مثل هم رمان اين دركند زندگي او
زندگي ، رفته دست از حس بازيافتن براي گذشته ، زندگي يادآوري براي.ميرسيدند نظر به ابتدا
راميرز حقيقت در.كند درك عميقا را لري خيالپردازيهاي و گذشته اينكه جز ندارد راهي راميرز
ابتدا دراست منفعتطلبي شخصيت كه لري ناخودآگاه به يافتن راه براي است كليدي پي در
مصلحت كه زماني مگر.برقصد ميكند ، كفري را او هرازگاه كه بيمارش ، ساز به كه ندارد علاقهاي
راميرز رواني بازي درگير تدريج به لري اين وجود با.كند رفتار پيرمرد ميل مطابق كه كند ايجاب
آميزهاي رويا ، و گناه خيال ، از ميشوند آميزهاي كندوكاو سرگرم هم اتفاق به دو هر و ميشود
.هستند "فرويدي پست" دوره روزمره واقعيت از بخشي و دارند درماني كاربرد كه پديدههايي تمام از
را حافظهاش كه پيرمردي گفتوگوي است ، خندهدار شخصيت دو اين ميان غريب گفتوگوي اوقات گاهي
خشنودي و هواوهوسها ارضاي پي در فقط:ميكند تبعيت قانون يك از فقط كه جواني با گرفته گچ
بررسي و كنكاش را نفر دو اين رابطه جدي بخش كه ميدهد ترجيح پوئيگ مجموع در اما.باش خودت
زندانهاي در كه سياسي فعال عضو يك و گذاشته سن به پا كه كسي "عنكبوتي زن بوسه " دركند
قديمي فيلمهاي هم براي و ميشوند كشداري گفتوگوي سرگرم اند ، همسلولي هم با آيرس بوئنوس
پيوندي اساس اين بر و ميزنند يكديگر كشف به دست گفتوگو اين حين در و ميكنند تعريف را
"برگها اين خواننده بر ابدي نفرين" در ترتيب همين به.ميشود ايجاد ميانشان
موقتي و ناخودآگاه رابطهاي ايجاد سبب مشترك روياهاي اپيزود ، چند در و مشترك خيالپردازيهاي
از لري كه هنگامي.ميشود روانياند طردشدگاني دو هر كه متفاوت كاملا شخصيت دو اين ميان
يكي رمان عنوان با كه - آن عنوان از را كار اين و ميكند رمزگشايي راميرز زندان يادداشتهاي
جناب اسرار از بعضي چيدن هم كنار با (شخصيت دو اين و) خوانندهها ما ميكند ، آغاز - است
از بيش دو آن رابطه كه است مرحله اين در تازه و ميشويم مرد اين رازهاي كشف به موفق راميرز
.ميشود غريبتر و عجيب پيش
گناه است ، عذاب و رنج در گناهي ارتكاب خاطر به راميرز وجدان كه ميبريم پي زود يا دير
را ما لري رفتار.پدر با اديپوار نبرد است ، نبردي در مغلوب نيز ولري خانواده به بياعتنايي
فراري او از پدرش كه پسري كرد ، فرض راميرز پسر جاي به را او ميتوان كه واميدارد فكر اين به
باشد ، لري پدر جاي ميتواند راميرز مقابل در و بوده راميرز خود او مرگ مسبب احتمالا و بوده
نفر دو اين هويتهاي هرچه اما بوده ، محروم داشتناش از هميشه لري كه شعور و فهم با پدري
اين البته و - ميشود جابهجا نقشهايشان گاهي حتي ميان اين در كه ميشوند ، تنيده درهم بيشتر
و مشكل نفر دو هر براي شدهاند محبوس آن در كه انفرادي سلول از فرار - است آگاهانه حالت
برنامههايش و اهداف بياينكه ميچيند ، نقشه راميرز يادداشتهاي چاپ براي لري ميشود مشكلتر
رمزياش كتابهاي به لري دست تا است چارهاي انديشه در راميرز و بگذارد ميان در راميرز با را
قدم خودشان نابودي راه در درواقع اما ميمالند خاك به را هم پشت حريف دو هر نهايت در.نرسد
قهقرايي ، سيري در لري ، و ميميرد و ميشود شديدتري افسردگي دچار راميرز سرانجام.برميدارند
.ميشود مجنونواري خودبيني دچار
شكلي به شايد بيريشگيشان و شده سلب آنها از مالكيت حق كه انساناند دو راميرز و لري
.است آرژانتينيها زندگي از جزيي بيريشگي كه ميكند آشكار را تاسفبار حقيقت اين ناخودآگاه ،
جولاي 1982
مرد يك انجيل
جيان گائوزنيگ:نوشته
عابدي محمدحسين:ترجمه
ادبي نوبل تا پناهندگي از ;گائو
شرقي چين در (جيانگزي استان در واقع) گانزاهو در سال 1940 ژانويه چهارم در جيان زنيگ گائو
نمايشنامهنويس ، مترجم ، نويسنده ، گائو.است فرانسه ساكن حاضر حال در وي.آمد دنيا به
پدرش.كرد سپري چين به ژاپنيها يورش زمان در را جواني دوره وي.است نقاش و منتقد كارگردان ،
نويسندگي و تئاتر به جوان گائو شده باعث كه آماتور هنرپيشه يك مادرش و بود بانك كارمند
.شود علاقهمند
و زبان مدرك سال 1962 در و گذراند چين خلق جمهوري مدارس در را ابتدايي تحصيلات دوران او
انقلاب طول در آن از بعد.گرفت بيجينگ در خارجي زبانهاي دانشكده در را فرانسه ادبيات
پر چمداني بايد ميكرد احساس وي.شد روانه بازآموزي كمپ يك به او سالهاي 761966 در فرهنگي
چاپ به را آثارش نتوانست سال 1979 از قبل تا گائو.بسوزاند را خود قديم دستنوشتههاي از
كوتاه ، داستانهاي سالهاي 871980 در.كرد سفر ايتاليا و فرانسه به آن از بعدبرساند
بحثي":رساند چاپ به كتاب چهار طور همين و چين ادبي مجلههاي در نمايشنامههايي و مقالات
;انداخت راه به مدرنيسم مورد در خطرناك مشاجرههايي كه (1981) "مدرن داستان هنر در مقدماتي
فرمي دنبال به" و (1985) "نمايشنامهها مجموعه" ;(1985) "قرمز نوك نام به كبوتر يك" داستان
از گرفته الهام اندازهاي تا كه وي ابتكاري و نو نمايش چند.(1987) "نمايش بازنمايي در مدرن
خود نمايشي كار اولين او.است آمده صحنه روي "بيجينگ" تئاتر سالن در است ، بكت و آرتو برشت ،
نمايش.بود همراه زيادي جنجال و موفقيت با كه كرد تجربه سال 1982 در "آلارم سيگنال" با را
عليه "اتوبوس ايستگاه".كرد تثبيت را وي اعتبار و شهرت (1983) "اتوبوس ايستگاه" وي كمدي
بدترين عنوان به سرشناس اعضاي از يكي وسيله به ذهني آلودگي) پرداخت مبارزه به "ذهني آلودگي"
بحثهايي هم (1985) "بدوي انسان" (.شد معرفي خلق جمهوري آغاز دوران از نوشته مضرترين و
سال در.كرد جلب خود به را بينالمللي مجامع توجه طور همين و داشت دنبال به داخلي پرجنجال
اجرا چين در او نمايشنامههاي از كدام هيچ آن از بعد گرفت ، قرار تحريم مورد "ديگر ساحل" 1986
و جنگل به را ماهه ده سياحتي تور يك با پياده سفري بعدي تحريمهاي از جلوگيري براي وينشد
رود مسير در يانگزي رودخانه سرچشمه از تور اين كه كرد انتخاب "سيچان" استان كوهستاني ناحيه
پناهنده يك عنوان به بعد سال يك و كرد ترك را چين سال 1987 در او.ميگذراندند را ساحل تا
كمونيست حزب از او سال 1989 در "من آن تيان" ميدان قتلعام از بعد.شد مستقر پاريس در سياسي
او كار ، اين دنبال به.كرد منتشر (قتلعام) آن به اعتراض در را "فراريها" كتاب و شد جدا چين
بزرگي رمان روي كار تابستان 1982 در او.شد تحريم آثارش تمام و اعلام بياعتبار رژيم ، طرف از
چين اطراف به مكان و زمان در تجربي سفري با _ آن در كه بود كرده شروع را "جان كوهسار" نام به
نام به ديگري اثر با كتاب ايناست داده ارائه آزادي و دروني صلح اصول ، از شخصي تحقيق يك _
.است شده ترجمه دنيا مختلف زبانهاي به او كارهاي از تعدادي.شد تكميل "مرد يك زندگينامه"
در اواست كرده برگزار بينالمللي نمايشگاه سي نزديك حال به تا و ميكند نقاشي جوهر با گائو
فرانسوي موسسههاي از مختلفي جايزههاي و است داده ارائه خودش كتابهاي از كامل تصاويري آنها
.است كرده دريافت غيره و
.مينگري خيالي دشمنان چشم به افراد ديگر سايه به نه و ميكني زندگي افراد ديگر سايه در نه
سكوتي و خلا در حال و شستي دست خيالبافي و بيهودهگويي از و آمدي بيرون آنان سايه از تنها
با هم چيزي نيست نيازي و نهادي قدم گيتي اين به حامي بيهيچ و تن به عريان.ميبري سر به ژرف
خاطر بهاست تو ترس تنها رازناك ، مرگ از ترس.توانست نخواهي:باشي خواسته هم اگر ;ببري خود
كه بود آن از بيش بسيار روزها آن و دوانيد ريشه تو با كودكي از كه را مرگ از ترس ميآوري
هرگاه و بيماري اين باشد لاعلاج مبادا كه ميشدي نگران درد ، و ناراحتي كوچكترين با.اكنون
از بردن در به جان ميگرفت را وجودت ترس و ميآمد فرود ذهنت به پوچي چيز هر ميشدي ، بيمار
توضيحي را آن كه است معجزهاي خود زندگي ، .است نيك اقبال مديون تنها مصيبتها ، و بيماريها
به قادر آگاه ، و فيزيكي جسم كه حقيقت اين آيا.است معجزه اين تجلي خود ، ماندن ، زنده و نيست
مرگ از ترس است؟ مانده جستوجو براي چه ديگر نيست؟ كافي است ، زندگي دردهاي و لذايذ دريافت
نفس تا.نيستي تنفس به قادر انگار.باشي ضعيف روحاني و جسماني كه مييابد فزوني تو در زماني
كه سقوطي احساس ;ميروي فرو گردابي در انگارنماني زنده ديگر كه نگراني برنياوري ، را بعدي
روزها آن در.ميشدي بيدار عرق ، خيس و سراسيمه بار هر و ميشد تكرار است كودكي كابوسهاي در
از ميزني سرباز هم حالا و ميبرد بيمارستانها به آزمايش براي را تو مادرت و نبود مشكلي هيچ
تمام هنگام آن و ميرسد پايان به زندگي طبيعتا كه ميداني كاملا.آزمايش براي پزشك تجويز
هشياري ، دادن دست از با.است حيات از نمودي و تجلي ترس ، كه چرا ;شد خواهد زايل ترسهايت
تو درد.نميدهد را معنا و تفكر مجال تو به آن از بيش و ميرسد پايان به ناگهان زندگي
نظر به ميكردي ، بحث بشري زندگي معناي آخرين درباره دوستانت با وقتي.بود معنا جستوجوي
كني تجربه زندگي در بود قرار كه را احساساتي همه تقريبا كه حال و باشي زنده كه نميآمد
و كني تجربه را حيات اين كه است بهتر.ميخندي زندگي معناي جستوجوي بودن عبث به چشيدهاي ،
جايي از تابيده كمسو ، نورهاي.ميبيني ژرف خلايي در را او ميآيد نظر به.مراقبت آن از
ميان افق و بيسايه اما است درخت كنده همچون نايستاده ، خصوصي به مكان در او.ميآيند نامشخص ،
ديگر سوي به سويي از كه است پربرف جايي در پرندهاي همچون يا.ميشود ناپديد آسمان و زمين
چه ذهنش در نيست معلوم اگرچه است خود افكار در غرق گويي ميشود خيره جلو به گاهي.مينگرد
جدالي ;نيست نشانه يك از بيش چيزي حيات.زيباشناسانه ژستي است ، ژست يك تنها اين.ميگذرد
.او آگاهي و هشياري افكندن نظر براي چرخيدن اطراف به ;زانوان خميدن ;آغوش گشودن ;آسايش براي
او طريق اين از و هستي آگاهش ضمير در تو اينكه و اوست خودآگاهي ژست ، كه گفت ميتوان اينكه يا
.يابد دست فاني لذتي به است قادر
هستند بشر زندگي از زيباشناسانه قضاوتهايي بلكه ندارند ، خارجي وجود حقيقت در كمدي و تراژدي
عواطف و است اينگونه نيز احساسات كه يقين.مييابند تغيير مكان و زمان و اشخاص برحسب كه
ريشخند به نيازي ديگر و.كنند حركت طنز و رويا بين گونهاي به ديگر ، زمان در ميتوانند اكنون
است آرامش حالت تنها.ميآيند كافي نظر به نفس تهذيب و خويشتن ريشخند كه چرا ;نيست تمسخر و
به حيات آزادي كه دارد را زمان از لحظه اين راز ادراك در سعي و ميبخشد تداوم را زندگي كه
;دارند وجود شدن براي كارهايي چه و داد خواهي انجام ديگري كارهاي چه نميداني.ميآيد دست
نتواني ، هم اگر و ;است خوب دهي انجامش بتواني و داري را كاري آهنگ اگر.ندارد اهميتي هيچ ولي
به ميكني ، تشنگي يا گرسنگي احساس خاص لحظهاي در اگر نكن اصرار كاري انجام بر.نيست مهم
حتي و ميدهي ادامه خودت گرايشهاي و تفسيرها عقايد ، به البته تو.كن نياز رفع سادگي
طبيعي.شوي خشمگين بدهي ، دست از را خشم توان كه است نرسيده در آن زمان كه هنگامي تا ميتواني
هنوز حسيات لذتهاي و احساسات گنجايش.شوقي و شور بيهيچ اما شوي خشمگين ميتواني كه است
و است بيهوده كه چرا ;ندارد وجود پشيماني ديگر !باد چنين است ، چنين وقتي تا و ميماند بكر
و هستي آن وابسته.است ارزشمند تو براي زندگي تنها.آسيبزا وجود ، براي و ;گفتن به بينياز
را تو كه است زندگي تنها اين و.است جذاب برايت باشد ، تو حيرت و كشف براي چيزي كه هنگامي تا
نه؟ مگرميكند صدق تو درباره دقيقا اينها و.ميآورد هيجان به
كيشوت دن
بود گرگ بره يك او
نصيريها سميه
آرزوها اين بعضيها ، براي گاهي اما.بپوشاند عمل جامه را آرزوهايش و آمال دارد دوست كسي هر
همين از _ گرگ پوست در برهاي - "هيلو".ندارد وجود برگشتي راه هيچ كه ميآفريند درگيري چنان
توقع و ميزد نق مرتب.ميكرد زندگي بزرگ گله يك در كه بود كوچكي بره اوبود افراد دست
يا دارد قشنگي چشمهاي كه نميگفت او به كسي و ميگذشت روزي اگر و كنند تعريف او از همه داشت
.ميشد تنگ خلقاش ميخورد ، علف خوب چقدر
ميوميوي و بز معمع و سگ عوعوي و پرندگان آواز.بود استعدادي با بره هم واقعا هيلو البته
اشتباه به را بزها و گربهها و سگها و پرندهها حتي كه ميكرد تقليد خوب آنقدر را گربه
و عجيب دردسرهاي به را او گاهي و نبود خوشيمن او براي هم هميشه استعداد اين اما.ميانداخت
روي و كند را پوستش و كشت تبر با را گرگ چوپان.كرد حمله گله به گرگ يك روزي.ميانداخت غريب
ماجرا آغاز اين و بكند كودكانه شيطنتي گرفت تصميم هيلو.شود خشك تا كرد پهن آفتاب در سنگي
.بود
چهره تا كرد فرو گل در را پاهايش بعد.كشيد تن به بود خيس هنوز كه را گرگ پوست هيلو
اذيت و آزار به كرد شروع پس.كند تقليد بود بلد خوب هم را گرگها زوزه.شود تكميل گرگنمايش
فرار سومي.گذاشت فرار به پا هم دومي.كرد فرار گرگنما هيلوي ديدن با بره اولين.دوستانش
اطرافيان ميديد اينكه از و ميخنديد گرگ پوست زير در.بود شاد هيلو.داد ترجيح قرار بر را
ترساندن شادي لبخند هنوز.نبود طولاني شادي اين.بود خرسند كاملا ميترسند او از قدر اين
گرگنما برهگرفت نشان را هيلو تفنگ با و شد پيدا چوپان سروكله كه بود هيلو لبهاي روي بره
اوضاع تا شد پنهان درختها پشت پس.بود مهمتر برايش جانش اما داشت دوست را تفريح و شوخي
.شود آرام كاملا
اينكه عين در گاهي.ميكند عوض را كسي هر زندگي مسير كه ميآيد پيش اتفاقي وقتها گاهي
را اينها همه هيلو.ميكند عوض زندگي به را نگاهت كاملا كه ميافتد اتفاقي داري ، آرامي زندگي
خودش حالا نداشت آرامش لحظهاي گرگ دست از كه موجودي.گرفت قرار گرگ پوست در كه فهميد زماني
باشد؟ خودش دشمن ميتواند آدم مگر بود عجيبي حس.بود گرفته قرار يكاش درجه دشمن پوست در
چشم او به و بود نشسته چوپان روبهروي.باشد خودش دشمن بتواند كسي يك اينكه بود ، شيريني حس
بيرون با و بدزد را خودش چوپان نگاه از بتواند تا بود فرصتي كوچكترين منتظر.بود دوخته
جديد زندگي آغاز نقطه.نبود ماجرا پايان اين اما.دهد نجات مهلكه از را خود گرگ پوست آوردن
نميشد باورشان.شدند شگفتزده او شجاعت از.ديدند را هيلو واقعي گرگهاي.بود جا همين هيلو
سه دسته اين براي حال ، هر به.بزند زل چوپان چشمان به و بنشيند كوتاه فاصله اين در گرگ يك كه
هيلو به و كردند جمع را نيروهايشان تمام.بود فضيلتي شجاعت و جوان نيروي چنين داشتن نفره
كند ، بازي دوستانش با ميخواست دلش خودش جز بود ، كسي هر جاي ميخواست دلش كه هيلو.شدند نزديك
تسليم بايد.نبود چارهاي اما.گرگنما بره يك نه باشد بره يك فقط اما شود بازنده بازي در
وقت آن نيست گرگ يك هيلو كه بفهمند آنها بود كافي چون.ميشد مذاكره وارد گرگها با و ميشد
.داد نشان واقعي گرگ يك را خود موقعيت به بنا پس.بود گوشاش بزرگش تكه
هيلو.كردند دعوت خودشان جمع به را او نهايت در و ميگفتند سخنها او شجاعت از ديگر گرگهاي
حرف مسير طول در.شد راهي گرگها با و انداخت دوستانش جمع به و گله به را نگاهها آخرين
جانش و رود يادش مبادا.گرگام بره يك من.گرگام بره يك من ميكرد تكرار ذهنش در فقط نميزد
.دهد دست از هميشه براي را
و.بود شده تمامعيار گرگ يك به تبديل هيلو.نداشت وجود فراري راه هيچ.گذشت ساعتي چند
پارهپاره و خوردن در هيلو و ميشد شكار ديگري بره بايد كه بود آنجا ماجرا بخش غمانگيزترين
كرد مطرح پير گرگ چون اما.بود داده دست او به تهوع حالت.ميكرد كمك گرگها ديگر به آن كردن
لقمه پس نبود بلد جويدن اما داد تن بره گوشت خوردن به است خائن نخورد شكار گوشت از كه كسي كه
.داد قورت درسته را
.برود شكار به كه خواستند او از.بود گرگنما بره همچنان هيلو و ميگذشت هم پي از روزها
هميشه سفيد گوسفند يك.رفت گله به بره صداي با پسبود هيلو بارز ويژگيهاي از صدا تقليد
.رفت كمينگاه به و كرد شكار را بره طلايي اما كوتاه فرصت يك در و خواند خود سوي به را عاشق
ساده شيطنت يك خاطر به هيلو.شد خونآلود گوشت تكه چند به تبديل بيچاره بره دقيقه چند عرض در
.نميگذاشت آرام را او لحظه يك وجدان عذاب و بود داده تن خود همنوعان كشتن به كودكانه و
كم گرگها مثل پسميكند عادت محيط شرايط به سريع كس هرآموخت گرگها از را كشيدن زوزه
.ميكرد شيطنت و بازي گرگها مثل و ميخورد گوشت خوشرنگ ، سبز علفهاي جاي بهميخوابيد
نوبت ميان در روز چند.بود كرده فراموش كامل طور به را مادرش مهمتر همه از و برهها دنياي
بره يك اداي رفت ، گله ميان كه باري چندمين براي.رود گله ميان به شكار براي كه بود او
گمشده كوچك بره مادر ميكرد چرا حوالي آن در مادري چون.آورد در را شده متولد تازه كوچولوي
ياد هيلو.ميشنوم را بچهام صداي.شدهام خيالاتي هيلو مادر مثل هم من:گفت بلند صداي با
هيلو صداي بره.زد صدا را مادرش خودش صداي با ناخواسته و طپيد مادرش براي دلش.افتاد مادرش
هيلو سوي به هيلو مادر.داد او به را خوش خبر و دويد هيلو مادر طرف به سرخوش و شاد و شنيد را
اولين در و شد گله سگ گرفتار كه كند فرار خواستترسيد بود گرگنما بره چون هيلو و ميدويد
و اشتباه سر از اما.كند فرار توانست فاصله آن در هيلو.شد رها تنش از گرگ پوست درگيري دقايق
است بره الان كه بداند فرار لحظه در نتوانست هرگز و دويد گرگها كمينگاه طرف به عادت شايد
تكهتكه را بدنش گشاده رويي با كه ديد گرگها ميان در را خود بعد لحظه چند.گرگنما بره يا
.ميكنند
طعمه كه گرگ پوست در بود برهاي او.پرداخت گزاف را بودن بهترين تاوان كه بود كسي هيلو
آدمبزرگها بازي در كودكانه شيطنت يك خاطر به كه بود برهاي او.شد طغيان پوست در گرگهاي
بود10 گرگ بره يك او.شد نبرد ميدان بازنده
.كوتاه ، 1376 شكرريز ، تجربههاي بيژن:ترجمه شامي ، رفيق گرگ ، پوست در برهئي1
|