هزاره فرهنگ نقد
1_ بودايي حكمت
(6)جهاني ارزش مثابه به دموكراسي
هزاره فرهنگ نقد
داريوش.است يافته راه بازار به كه است فارسي انگليسي دوزبانه فرهنگ آخرين "هزاره فرهنگ"
چگونگي زمينه در است سالها كه است سبكي صاحب مترجمان و ترجمه صاحبنظران جمله از آشوري
از يكي سازي معادل بر آشوري تكيه.است نوشته و انديشيده معادلگذاريها و ترجمهها
او به زمينه اين در نيز جوانتر مترجمان از بسياري و است او ترجمه سبك اصلي مشخصههاي
معدود از يكي كه داريم دست در را "سياسي علوم فرهنگ" همچنين آشوري از.داشتهاند چشم
كه است نقدي ميخوانيد كه را نوشتهاي.است انساني علوم حوزههاي در توجه قابل فرهنگهاي
را هزاره فرهنگ همكارانش همراه به كه حقشناس عليمحمداست نوشته هزاره فرهنگ بر آشوري
در آشوري كه را آنچه و است كار خوش و صاحبنظر شناسان زبان جمله از خود است كرده تدوين
مطلب اين.دانست زباني ديدگاه دو روبهروي توجهي قابل تاحد ميتوان نوشته حقشناس كار نقد
(www.bbc.co.uk/perslan).برداشتهايم BBC فارسي سايت "هنر و فرهنگ" بخش از را
انتخابي نرگس سامعي ، حسين حقشناس ، محمد علي تاليف / فارسي - انگليسي / هزاره فرهنگ
تهران 1380 جلد ، دو / معاصر فرهنگ:ناشر
زبان
آشوري داريوش
كاستيهاي و ضعفها انتظاراز رابرخلاف آن كه است اين هزاره فرهنگ بر من كلي انتقاد
نميبينم خالي ما زبانه دو فرهنگهاي همگاني
ميبرم بهره آن از و است من دست دم زبانه دو اعتبار با فرهنگ آخرين عنوان به فرهنگ اين
اين.گفت آمد خوش بايد فارسي - انگليسي دوزبانه فرهنگهاي ميدان به را هزاره فرهنگ ورود
كار حاصل زمينه ، اين در است تازهاي گام راهنماها و تدوين روش نظر از كم دست فرهنگ
را بيشتري نيازهاي و بيفزايند زمينه اين در ما تاكنوني دستمايه بر كوشيدهاند كه مولفاني
در خطرپذيري و پشتكار و شكيبايي با كه كرد ياد آن ناشر همت از بايد همچنين.كنند برآورده
و) را كاري چنين ومديريت سرمايهگذاري گران بار شاهديم ، همه كه دشوار ، بسيار شرايطي
آنها از كه - بسيار بالاهاي و زير از پس سرانجام ، و كشيده (دست اين از ديگري كارهاي
دشواريهاي و پيچيدگيها به توجه با فرهنگ ، اين.است رسانده منزل به را آن - نيستيم بيخبر
كار نظر از كرد ، آن ديگر كارهاي و نمونهخواني در بايد كه فراواني دقت و آن حروفچيني كار
.است برجستهاي نمونه نيز صحافي و چاپ
دوست به خود نوبه به نيز من و دادهاند سخن داد صاحبنظراني فرهنگ اين ستايش در باري ،
خود منميگويم تبريك ناشر موسايي داوود آقاي نيز و همكاراناش و حقشناس دكتر ارجمندم
و سنگين چه كارها اين كه ميدانم دارم زبانه دو واژهنامهنويسي كار در دستي كه آنجا از
بايد "!نباشيد خسته" صاحبهمتان اين به هم بابت اين از.ميطلبد همتي چه و فرساست توان
.بزنم ميدانم لازم كه دارم حرفهايي نيز آن روش و كار اين چون و چند مورد در اما.گفت
ما زبانه دو فرهنگهاي همه مورد در ميتوان كه ميآورم نكتههايي عنوان به را حرفها اين
بر من كلي انتقاد.آيد كار به آينده در آن بازبيني براي كه اميد اين با - گفت تاكنون ،
فرهنگهاي همگاني كاستيهاي و ضعفها از - انتظار برخلاف - را آن كه است اين هزاره فرهنگ
چند از ديدهام فرهنگ اين در من كه كاستيهايي و عيبها.نميبينم خالي ما زبانه دو
.شمرد ما زبانه دو فرهنگهاي نوعي كاستيهاي و عيبها ميتوان گمانم به كه مقولهاند
چند يا دو - يكي بسا چه و برنميگيرد ، در را موردها همه البته ، ميآورم ، كه نمونههايي
.باشد همانند مورد صدها از مورد
:قيدي نهادههاي برابر مشكل
در آنكه برحسب قيد ، هم باشد صفت ميتواند هم وصفي واژه يك ميدانيم ، كه چنان فارسي ، در
به" مانند چيزهايي افزودن:بنابراين.فعل يك يا بيايد اسم يك با رابطه در عبارت يا جمله
موارد درصد نود از بيش در چه صفت از قيد ساختن براي آن مانند و "..طور به" "...نحو
فرهنگ در.است شده رايج فارسي - انگليسي زبانهاي دو فرهنگهاي در كه است نابجايي كار
:جمله از يافت ، ميتوان فراوان دست اين از هزاره
abstrusely...مبهمي طور به غامضي ، صورت به پيچيدهاي ، نحو به
/ پيچيده:است كافي آن براي (abstruse برابرنهادههاي يعني) ومبهم غامض پيچيده ، كه حالي در
...طور به نه كرد ، صحبت مبهم / غامض
مطلوبي طور به قبولي ، قابل طور به پسنديدهاي ، طور به
acceptably
(...پسنديده جايز ، قبول قابل پذيرفتني ، ) acceptable نهادههاي برابر همان كه حالي در
.باشند داشته هم قيدي نقش ميتوانند فارسي در
...قدرداني با سپاس ، با ستايش ، با هم appreciatively رساي و كوتاه و درست نشين برابر
".ستايشآميزي طور به تحسينآميزي ، طور به" نه است
فارسي درست برابرگذاري موارد بسياري در و نيست جا همه قيدها براي برابرگذاري سبك اين اما
:مانند ميشود ، ديده
hurriedly...شتابان باشتاب ، باعجله ، شتابزده ،
ingratiatingly چاپلوسانه باچاپلوسي ، باتملق ،
mistrustfully...بابدگماني بياعتمادي ، با
pettily...فكرانه كوته نظرانه ، تنگ
ملايم ، نرم ، :است يكي فارسي در comfortingly و comforting معادلهاي:ديگر نمونه دو
دلنشين / آرامبخش / ملايم حضور:آرامبخش دلنشين ،
گفت سخن من با دلنشين / آرامبخش / ملايم
به آرامشبخشي ، (؟)لحن با كنندهاي ، دلگرم طور به":است آمده فرهنگ اين در كه چنان آن نه
"...تسليبخشي طور
"...خرافهآميزي طور به" نه است "خرافي" يا "پرستانه خرافه" هم superstitiously معادل
:برابرگذاري در دقتي كم
تفكيك نكردن رعايت آنها مهمترين.كرد ميتوان دسته چند بر فرهنگ اين در را مقوله اين
بسا چه و هستند (semantic field) معنايي ميدان يك از كه است واژههايي ميان معنايي
زبان در واژهها اين از بسياري.نيستند مطلق مترادف حال ، هر به اما دارند ، همپوش گوشههاي
در فني و علمي واژگان براي خاصي برابرهاي عنوان به ترجمه ، فشار زير دهه چند اين در فارسي ،
ديينه سنت از پيروي به فرهنگ اين در كه حالي در شدهاند ، پذيرفته فرانسه يا انگليسي زبان
:نمونهها.گرفتهاند يكديگر مترادف يكدست را همه
مطلقگرايي.خودكامگي 2 استبداد ، 1(سياسي)
absolutism مطلقه حكومت ;استبدادي حكومت.3
مطلقه حكومت استبدادي ، نظام خودكامه ، حكومت1
autocracyاستبداد خودكامگي ، .2
استبدادي حكومت مطلقه ، حكومت ديكتاتوري ، حكومت ;استبداد كامگي ، خود ديكتاتوري ،
dictatorship
despotism استبدادي حكومت مطلق ، حكومت جباريت ، خودكامگي استبداد ،
كشور.استبداد 3 حكومتبيداد 2 ستم ظلم جباريت ، جباري بيدادگري ، استبداد ، خودكامگي.1
tyranny استبدادي
حاشيههاي حسب بر اما هستند ، همپوش بيش - و - كم و معنايي ميدان يك از سياسي ترم چند اين
كار به زباني گوناگون (contexts) بسترهاي در (connotations) معناها -زير يا معنايي
و tyrannyدر سنتي يا قانوني مشروعيت ونداشتن ظلم و بيداد معناي زير چنانكه.ميروند
نيست ، نامشروع و بيدادگرانه حكومت ناگزير و هميشه ديگر سه آن در اما است ، چيره despotism
هم محبوبيت كه بودهاند هم "اصلاحگر" و "راي روشن ديكتاتور" و "عادل سلطان" بلكه
در هم (زور راه از عرف ، به بنا قانون ، راه از وراثت ، راه از) قدرت خاستگاهداشتهاند
يا "خودكامگي" اين ، بنابردارد دخالت حكومت از صورتها اين مشروعيت ميزان و شكل تعيين
دقيقتر برابرگذاري.اول معناي جا همه نه باشد سومشان و دوم معناي ميتواند"استبداد"
:باشد چنين ميتواند يكمشان ، معناي كم دست يا آنها ،
absolutismاستبداد
autocracy سالاري يكه
dictatorship ديكتاتوري
despotismاستبداد دسپوتيسم ،
tyranny جباريت
بايد نتيجه در و.آن سياسي اصلي معناي نه است tyranny كنايي معناي هم "بيداد ستم ، ظلم ، "
.بيايد ديگر شمارههاي با
.است گرفته صورت سياسي علوم به مربوط متنهاي در بيش - و - كم فارسي در معنايي تفكيك اين
همه در شايد معنايي ، بستر نكردن رعايت و معناها همريزي در بد بسيار نمونههاي از
ديده هم فرهنگ اين در كه است آن به وابسته واژگان و anarchism مورد زبانه ، دو فرهنگهاي
:ميشود
anarchism (؟)بازاري آشفته گرايي ، آشوب دولتستيزي ،
anarchist هرجومرجطلب گرا ، آشوب آنارشيست ، ستيز ، دولت
آن پيرو اصل در آنارشيست و خاص نظريههاي و ديدگاهها با است سياسي مكتب يك آنارشيسم
اين كه بودند دشمنانشان اين.نميدانند "هرجومرجطلب" و "آشوبگر" را خود ايشان.است مكتب
دو اين بايد بنابراين ، .بردند كار به معناها اين به را ديگر وابسته واژههاي و واژهها
.كرد جدا هم از شمارهبندي با را هم ضد معنايي ميدان
:معنايي تفكيك نكردن رعايت از ديگر نمونه
clannish طايفهاي قبيلهاي ، قومي ،
در آن ديگر معناهاينميروند كار به هم جاي به و دارند جداگانه تعريفهاي كه ميرود
از نميدانم هم "قومي حميت داراي قبيلهدوست ، پيوسته ، هم به متعصب ، بسته ، " هزاره فرهنگ
.آن از بيش نه و است "باز دسته - و -دار باندباز ، باز ، طايفه" آن ديگر معناي.آمده كجا
قبيله ، عشيره ، " آن در كه است اساسي اشكال همين دچار نتيجه ، در ،clan نهادههاي برابر
من نظر به.است شده آورده آن برابر در مترادف صورت به "خانواده خاندان ، دوده ، طايفه ،
...و قبيله ، و عشيره نه اما هستند ، clan براي دقيقي و درست معادلهاي خاندان و طايفه
فراواني.بيش نه و ميرود كار به family با برابر دقت به امروز ميكنم ، گمان هم ، خانواده
بيشتر و بهتر ميتوان كه است مواردي مرادم.ماست فرهنگنويسي سنت برابرگذاريها نادقيقي
:نمونه.يافت دقيقتري معادلهاي و انديشيد
و بلوا و انقلاب مانند رويدادهايي شامل كه است فاجعه و مصيبت و بلا معناي به cataclysm*
"توفان آشوب ، بلوا ، انقلاب ، " آن سرراست معناي اما.ميشود آنها وجز زلزله و سيل و توفان
(.آن پايان در مقاله اين مراجع به كنيد نگاه - OAL:نك) است آمده فرهنگ اين در كه نيست
مورد در *
برابر "طبقاتي آگاهي" و "طبقاتي آگاهي داراي" consciousness-class و conscious-class
ضرورتي نه "تعصبطبقاتي داراي طبقاتي ، حساسيت طبقه ، به حساس" و است كافي و درست نهادههاي
برابر كجا از "نودولت" و "نوكيسه" نميدانم ويژه به.ميآيد درست نظر به نه و دارد
كه "طبقاتي آگاهي" براي است درستي مترادف هم "طبقاتي وجدان".است آمده conscious-class
.گذاشت ميشد
feeling of hostility "طبقاتي دشمني حس" هم feeling - class *
between social classes
"طبقاتي همچشمي حس" نه است (OAL تعريف به بنا)
درست نهاده برابر بلكه نيست appearance براي درستي نهادههاي برابر "پيدايش" و "رويت" *
اشراف ، اعيان ، " نه) آن مانند هتل مورد دراست اشرافي و اعياني و شيك معناي به همclassy *
(WUD و NOD:نك) (."بالا طبقه
كجا از circumstantial معناي در "شكوهمند مجلل ، شكوه ، و جلال پر دبدبه ، و كبكبه پر" *
من حال هر به.تنهايي به نه اما هست ، pomp and circumstance تركيب در معنا اين است؟ آمده
.نديدم و جستم
ناراحت ، معناي به ميرود ، كار به (آنها مانند و هتل ، اتاق ، ) اشيا درمورد comfortless *
"تاريك تيره ، [فكر] ;..غمگين ناراحت ، [شخص]" بنابراين ، .(NOD و OAL:نك) اشخاص مورد در نه
است؟ آمده كجا از
.است "عرفي حقوق" همان درست معادل نيست ، درست common law معناي در "عام عرف عرف ، " *
(.ميرود كار به انسان مورد در و است فطري معناي به innate) نيست "فطري" immanent معناي *
هر به و است آمده كجا از نيست معلوم كه است آن برابر در "جاري و ساري ساري ، " بدتر آن از
.است شگفتانگيزي غلط حال
نيز و است "ساز بدل" آن درست.نميرسد نظر به درست imitation معناي در "تقلبي مصنوعي ، " *
را "بدلي" زيرا است ، كافي آن براي "تقليدي" يا "بدلي".imitative معناي در "تقلبي تصنعي ، "
را اصل كيفيت هيچ تقلبي اما آن ، به نزديك كيفيتي با بيش - و - كم ميسازند اصل مثل درست
فريبكارانه هميشه تقلبي اما نباشد اصل جاي به جازدن يا فريب براي ميتواند بدليندارد
.است
امروزه دو اين كه نشود برده كار به است بهتر "پالايش تصفيه ، " clarification برابر در *
معادلهاي.است آمده جا همان هم فرهنگ اين در و refinement و refining با است برابر
.(آن مانند و شراب روغن ، براي) دردزداييست يا زدودن درد گرفتن ، لرد كردن ، صاف آن دقيقتر
.هم "وضوح" و "روشني" كه همچنان ،clarification نه است clarity معادل هم "صفا پالودگي ، "
نه كردن ، واضح بخشيدن ، روشني دادن ، توضيح:گذاشت بايد ديگر معناي در clarification معادل
.صفت از اسم نه است فعل اسم كه زيرا ،"وضوح روشني ، توضيح ، "
:بيحساب مترادفآوريهاي
(connotative)معنايي زير تفاوتهاي و كردن رديف هم دنبال به كتاب و بيحساب را واژهها
نثر سر از آن سايه خوشبختانه كه است فارسي نثر ديرينه عادتهاي از نداشتن ، نظر در را آنها
ايستادگي هنوز فرهنگنويسي حوزه در كه دريغا اما شده ، برداشته دهه چند اين در فارسي
امروزه ، كه داشت توجه بايد.نيست بركنار ديرينه بيماري اين از نيز هزاره فرهنگ.ميكند
واژههايي از بسياري فني ، اصطلاحات و زبان ورود و ترجمه فشار زير در كرديم ، اشاره چنانكه
و حوزهايتر و بستهتر فني معناهاي ميرفتند كار به مترادف عنوان به گذشته در كه
به بايد دوزبانه فرهنگهاي در ويژه به كه كردهاند پيدا خاص (contextual) بستري كاربردهاي
.كرد توجه آن
هستند ، معنايي ميدان يك از چه اگر "كردن تصفيه" و "كردن صادف" ديديم ، چنانكه مثال ، براي
مانند) چيزي كردن تصفيه.يافتهاند جداگانهاي فني كاربردي بسترهاي دهه چند اين در اما
حالي در است ، عظيم تاسيسات با صنعتي فرايند يك از آن گذراندن معناي به معمولا (آب و نفت
كار.پارچه تكه يك با جمله از ميبريم ، كار به ساده بسيار فرايندهاي براي را "كردن صاف" كه
و است مقصد زبان در ممكن ، جاي تا كلمه ، رساي و دقيق معناي دادن دست به زبانه دو فرهنگ
مبدا زبان در كلمه معناي هر براي.گذاشت آن گرده بر نيز را مترادفات فرهنگ وظيفه نبايد
به بايد باشد داشته آنها مترادفات به نياز كسي اگر و است كافي مقصد زبان در واژه دو - يكي
كه شده زيادهروي مترادفات دادن در تنها نه فرهنگ اين در اما.كند رجوع مترادفات فرهنگ
.ندارد ضرورتي هيچ كه شده جعل فارسي ، لغتنامههاي سبك به عبارات ، صورت به مترادفاتي گاهي
چند.كاست ميتوان آن حجم از سوم يك حدود فرهنگ اين زائد مترادفات حذف با من گمان به
:نمونه
هولناك ، هراسانگيز ، مخوف ، وحشتبار ، مهيب ، ترسناك ، وحشتناك ، " آوردهاند appaling براي *
"وحشتناك زننده دهنده ، تكان" البته و است كافي نخستين تاي دو كه حالي در "نفرتانگيز
.است آن براي دقيقتري نهادههاي برابر
مبرهن ، روشن ، بارز ، مسلم ، آشكار ، ":است شده داده معادلها اين clear پنجم معناي براي *
."هويدا" بالا دست يا است كافي "روشن آشكار ، " همان من گمان به كه "بديهي هويدا ، عيان ،
بغتتا ، ناگهان ، يكدفعه ، نامنتظري ، طور به نشده ، پيشبيني صورتي به "غيرمنتظره صورتي به" *
آن براي "يكهو ناگهاني ، يكدفعه ، " من گمان به.است شده داده unexpectedly براي همگي "يكهو
"انتظار از خارج" ميبرد؟ كار به را "بغتتا" كسي چه ديگر امروز.است زائد بقيه و است كافي
."غيرمنتظري طور به" از است بهتر هم
:ديگر نمونه دو
patriotism وطن رق وطن ، حب ميهندوستي ، دوستي ، وطن پرستي ، ميهن وطنپرستي ،
پشت" ميشود كهperpetually لاينقطع بيوقفه ، پيوسته ، يكريز ، مرتب ، دائم ، دائما ، مدام ،
ترجمه در نيست معلوم كه افزود دومين اين بر هم را ديگري چيزهاي و "يكسره بيتوقف ، سرهم ،
.نه يا ميآيند كار به راستي به متن يك در لغت اين
:مشتقها دريافتن ضعف
و صفت و اسم و فعل رابطه شناخت در ناتواني فارسي دوزبانه فرهنگهاي كاستيهاي از يكي
يك تعريف دادن از پس موارد اين در (انگليسي) اصلي فرهنگهاي.اشتقاقيست و ريشه هم قيدهاي
ميكنند تعريف اسم يا فعل آن به دادن نسبت با تنها را آن به مربوط قيد يا صفت اسم ، يا فعل
:مينويسند.است درست خود جاي به كه
of or relating to...; pertaining to...
ترجمه "..به مربوط" به مكانيكي صورت به را اينها اغلب ما دوزبانه فرهنگهاي در
پيدا را آن قيدي يا صفتي ، اسمي ، معادل دوم زبان در بايد فرهنگنويس كه حالي در.ميكنند
در مثال براي.نيست كم موردها گونه اين فرهنگ اين در.بسازد باشد لازم اگر و بگذارد و كند
(ضروري و لازم چيز معناي به - necessary به است منسوب يا است مربوط كه) necessitous برابر
ساده معادل كه "نيازمندي (به مربوط) تنگدستي ، (به مربوط) فقر ، (به مربوط)":نوشتهاند
in necessitous چنانكه.نيست نيازمندانه تنگدستانه ، فقيرانه ، جز چيزي فارسي زبان در آنها
برابر دركرد ترجمه "نيازمندانه تنگدستانه ، فقيرانه ، وضع در" بايد را circumstances
و رهباني آن فارسي معادل كه "رهبانان (به مربوط) راهبان ، (به مربوط):نوشتهاند monkish
به مربوط (...ندامت) به مربوط ( پشيماني ، ) توبه ، (به مربوط):ديگر نمونه.است راهبانه
.ندارد معنايي كدام هيچ كه penitentiary زندان
:فلسفي و علمي اصطلاحات مشكل
واژگان حوزه ميكند ، سر درد گرفتار همه از بيش را ما زبانه دو نويسان فرهنگ كه زمينهاي
برابر همه كه است آن مكانيكي ، شيوه به ساده ، راهحلاست مدرن فلسفي و علمي و فني
هيچ بي ها ، "فرهنگ" و نامهها "واژگان" در و بردهاند كار به مترجمان كه را نهادهايي
كنار جانبداري ، يا مسئوليت پذيرش هيچ بي جا يك است ، شده گردآوري كارشان ، ارزش از ارزيابي
نيز هزاره فرهنگ مولفان كه است روشي اين.واگذاريم خواننده خود به را انتخاب و بگذاريم هم
نميتواند نيز - مشكلافزايياش همه با - روش اين كه است اين اشكال ولي.گرفتهاند پيش در
.ميشود گرفته ناديده يا ميافتد جا پيشنهادهايي موارد برخي زيرا باشد ، يكدست و يكسان
اما آمده ، "رفتار اصالت مكتب نگري ، رفتار رفتارگرايي ، " behaviourism براي مثال ، براي
سازه گشايي ، ساخت شكني ، ساخت" deconstruction براياست افتاده قلم از "باوري رفتار"
.آن براي است ديگري پيشنهاد كه نيامده "شكني شالوده" ولي آمده "گشايي
تحقق گرايي ، اثبات تحصلي ، مذهب تحققي ، فلسفه اثباتي ، مشرب تحققي ، مذهب" positivism معادل
را "پوزيتيويسم" خود كه بود آن همه از بهتر.دارد سليقه و سو شش از نشان كه آمده "گرايي
.باشد ميتوانست خواننده براي انتخاب بهترين كه ميگذاشتند هم
آخرين نكته يك
هفت كه است اين آمده ، آن پيشگفتار در كه چنان فرهنگ ، اين تاليف روش در مهم اشكال يك
قرار متفاوتاندماخذ هم با بسيار روش و هدف و حجم نظر از كه را انگليسي زبانه يك فرهنگ
"است ممكن كه اندازه هر" منابع آن "قوت نقطههاي" از خواستهاند گفتهاند چنانكه و داده ،
Oxford's Advancedمانند آموزان ، زبان يا همگان براي كوچكي فرهنگ ميان ولي.گيرند بهره
كلاني فرهنگ و - باشد بوده فرهنگ اين اصلي ماخذ ميرسد نظر به كه -
صLearner's Dictionary
بزرگي به
راه سبب كار همين گمانم به هست؟ نسبتي صچهWebester's Third New International Dictionary
معناها دامنه يا و نميگنجند حجم اين با فرهنگي در كه است شده اي(مدخلها) آينده در يافتن
گزاف لغزشهاي سبب گهگاه و ميشد كشيده نميبايست حجم اين در كه است كشانده جاهايي به را
.است شده نيز
مانند متوسط فرهنگ يك تنها مولفان اگر كه ميكنم گمان من
آن به را خود و ميدادند قرار اساس راLongman's Dictionary of Contemporary
English
بيشتري صرفهجويي بودجه و وقت صرف در هم ميپذيرفتند كمتري مسئوليت هم ميكردند ، محدود
.ميشد
نكرده درستي كار آشوري كه است گفته جايي در من انساني علوم فرهنگ مورد در حقشناس دكتر
هدف ارزشي سنجههاي با كه فرهنگي در ميكنم گمان من.است كرده لغتسازي فرهنگ در كه است
آن و دارد پيش در خاصي زباني سياست و ميكند اعلام زبان توسعه و پيرايش و پالايش را خود
از دوزبانه فرهنگ يك مورد در كه ميپذيرم نيز و.است جايز كاري چنين نميكند ، پنهان را
نظرم به همه ، اين باگذاشت فراتر پا حدودي از نميتوان ناگزير زمينه اين در هزاره نوع
سال هفتاد - شصت در حييم فرهنگ رهيافت با نسبت در حتي فرهنگ ، اين زباني رهيافت كه ميرسد
زبان موضعي پيشرفتهاي برخي حتي كه جايي به تا است ، محافظهكارانه اندازه از بيش پيش ،
با كاري چنين در ما كه داشت ياد به بايد هرحال ، به.است شده گرفته ناديده آن در نيز فارسي
كنوني زبان پرمايهترين و يافتهترين توسعه كه هستيم روبهرو زباني چالش به پاسخگويي
در.ميآورد كم بسيار فني ، و علمي حوزه در كم دست رويارويي ، اين در ما زبان و است جهان
نيازها از بخشي به خود علمي جديت با ميبايد فرهنگنويس ناگزير كوشا علمي جامعه يك غياب
.نباشد تخصصي فرهنگ چه اگر دهد پاسخ
به فرهنگ اين كه است اين افزود ، آن بر ميتوان هنوز آنچه و شد گفته كه آنچه وجود با
از ويژه به ميبرم ، بهره آن از و است من دست دم زبانه دو اعتبار با فرهنگ آخرين عنوان
.ببينيم رودي به را آن نگريسته باز تا نوآوريهايش ،
:است بوده زير فرهنگهاي مقاله اين براي من مراجعx
The New Oxford Dictionary of English,1998.NOD
The American Heritage Dictionary,(1985AHD)
Random House Webster's Unabridged
(Dictionary,version3.0 ) WUD
Oxford's Advanced Learner's
(Dictionari,1991.AO:L)
1_ بودايي حكمت
زرد رداي
ادبي محمدجواد:ترجمه
ماهيت تبع به موج اين ;است گرفته فرا را غرب جهان بودايي مقدس متون به توجه از عظيمي موج
ساكنان برخي كه رسانده جايي به را كار و است شده سرازير هم زمين مشرق به غرب ، فرهنگ سيال
آن تفسير و شرح در غربيان كه بياورند روي آثاري مطالعه به نيز شرقي جنوب آسياي كشورهاي
شرق ، حكيمان انديشههاي منقح و دقيق طرح ضرورت ميان اين در.نگاشتهاند متون
.مينمايد اجتنابناپذير
خواهيد مطالعه را بودايي حكيمان سخنان از فرازهايي ترجمه فرهنگ ، جهان صفحه در پس ، اين از
ماكس فردريش را كتاب ايناست آمده (Wisdom of the Buddha) "بودا حكمت" كتاب در كه كرد
در سال 2000 در داور انتشارات و كرده ترجمه و ويرايش جمعآوري ، مشهور ، دينپژوه مولر ،
.است كرده منتشر را آن متحده ايالات
قطعهها
آن به ما انديشه و است استوار ما پندار براساس ما هستي:است ما انديشه ثمره ما هستي تمام
همچون رنج و درد دهد ، انجام كاري يا بگويد سخن پليد انديشه با انساني اگر.ميبخشد شكل
.ميكند دنبال را او است ارابهكش گاو سم دنبال به كه چرخي
انديشه و است استوار انديشههايمان براساس ما هستي است ، ما انديشه نتيجه ما موجوديت تمام
همچون خوشبختي دهد انجام كاري يا بگويد سخن نيك انديشه با انساني اگر.ميدهد شكل آن به
.است او دنبال به جدانشدني سايهاي
بر كرده ، بدرفتاري من با كرده ، تحقير مرا او":كرده لانه ذهنش در انديشههايي چنين آنكه
.نشست نخواهد فرو هرگز كينهاش "دزديده مرا اموال كرده ، غلبه من
بدرفتاري من با كرده ، تحقير مرا او":نكرده رسوخ ذهنشان در انديشههايي چنين كه آنهايي
.شد خواهند دور نفرت و كينه از "دزديده مرا اموال كرده ، غلبه من بر كرده ،
اين و ميشود تعديل عشق با دشمني بلكه شد ، نخواهد آرام دشمني با هرگز دشمني حقيقت در
.است جاوداني آئيني
آگاهند ، امر اين به كه آنان ولي مرد ، خواهيم هم روزي كه ميكنند فراموش اغلب مردمان
.ميدهند خاتمه نزاعشان به يكباره
و سست ندارد ، اعتدال تغذيه در نيست ، مسلط خود حواس بر است ، لذت پي در خود حيات در آنكه
درهم را ضعيف درخت باد كه گونه همان كرد خواهد ساقط را او شيطان يقين به است ، ضعيف
.ميشكند
ميورزد ، اعتدال تغذيه در است ، مسلط خود حواس بر نميجويد ، را لذت خود حيات در آنكه
هم شيطان نمايد ، وارد آسيب صخرهاي كوه به نميتواند كه بادي همانند است ، قوي و باايمان
.شكند درهم را او نميتواند
برابر در خويشتنداري به و است گناهان از خود تهذيب بدون زرد1 رداي پوشيدن آرزوي در آنكه
.نيست جامه آن سزاوار ندارد ، توجهي حقيقت داشتن پاس و مسكرات
دريافته ، را حقيقت و نمينوشد خمر است ، محاسن تمام جامه پالوده ، گناه از را خود آنكه اما
.است زرد جامه سزاوار يقين به شخصي چنين
نخواهند حقيقت به هرگز ميگيرند ، حقيقت جاي به را خطا و خطا جاي به را حقيقت كه آنها
.بود خواهند خام خيالهاي پي در همواره و رسيد
را حقيقي خواستهاي و ميرسند حقيقت به ميدانند ، خطا را خطا و حقيقت را حقيقت كه آنها
هوس و شهوت ميكند ، نفوذ است سوراخ آن سقف كه خانهاي به باران كه همچنان.ميكنند دنبال
.ميكند نفوذ (نيافته كمال روحيه) انديشه بدون ذهن در هم
روحيه و انديشهورز ذهن در هم هوس و شهوت نميكند ، نفوذ سالم سقف از باران كه گونه همان
حال دو هر در و زدهاند ماتم ديگر جهان و جهان اين در بدكاران.نميكند نفوذ يافته كمال
اين در نيكوكاران.ميبرند رنج و عذابند در ميبينند را خود كار ثمر كه هنگاميگريانند
ميبينند را خود كار نتيجه كه هنگامي خرسند ، حال دو هر در و شادمانند ديگر جهان و جهان
هر در ميبيند ، عذاب ديگر جهان و جهان اين در رياكار انسان.ميبرند لذت و ميشوند خشنود
.است رنجور جهان دو
برميدارد گام پليدي مسير در كه گاه آن و ميكشد عذاب ميانديشد پليديهايش به كه هنگامي
دو هر در است ، شادمان ديگر جهان و جهان اين در پرهيزگار انسان.ميرود فرو رنج در بيشتر
در كه هنگامي و ميگيرد فرا را او شادي ميانديشد نيكيهايش به كه هنگامي است خرسند جهان
از بزرگي بخش بتواند اگر حتي انديشه ، بدون انسان.ميشود شادمانتر ميرود پيش نيكي مسير
گاوهاي كه گاوچراني مثل ;ندارد روحانيت در سهمي و نميكند عمل آن به كند ، نقل را شريعت
اما باشد شريعت از كوچكي بخش نقل به قادر اگر حتي شريعتمدار انسانميچراند را ديگران
در كه او.است ذهن صيانت و حقيقي معرفت جامع باشد ، كرده دور خود از را جهالت و نفرت شهوت ،
.دارد سهم روحانيت در حقيقتا ندارد چيزي به نظر ديگر دنياي و دنيا اين
:پينوشت
بودايي روحانيون مخصوص لباس (1)
(6)جهاني ارزش مثابه به دموكراسي
فرهنگي تفاوتهاي موضع از استدلال
سن آمارتيا
معظمي علي:ترجمه
به كه دارد وجود نيز ديگري استدلال منطقهاي بنيادين ادعاي مورد اختلافهاي از دفاع در
اين مشهورترين شايد.است مربوط فرهنگي تفاوتهاي به بلكه نميشود مربوط اقتصادي شرايط
آسياييها كه است شده ادعا.باشد مربوط ميشود خوانده "آسيايي ارزشهاي" چه آن به ادعاها
دموكراسي به گرايش ناچار به بنابراين و سياسي آزادي نه مينهند ارج انضباط به سنتي بهطور
يادبود سخنرانيهاي در پيشتر نظريات اين درباره من.است ترديد مورد بسيار كشورها اين در
.كردهام بحث كارنگي بينالملل روابط و اخلاق انجمن در (Morganthau) مورگانتاو
خصوصا.است دشوار بسيار آسيايي فرهنگ تاريخ در نظري ادعاي اين براي واقعي مبنايي يافتن
مثال براي.كنيم نظر آسيا نقاط ساير و ايران خاورميانه ، هند ، باستاني سنتهاي به ما اگر
در دولت وظيفه و كثرتگرايي و تسامح از كه را بيانيههايي پرتاكيدترين و اولين از يكي
سه حدود هند در آشوكا امپراتوري كتيبههاي در ميتوان ميكند حمايت اقليتها از پشتيباني
.يافت ميلاد از پيش قرن
دادن و است داده جاي خود در را جهان جمعيت درصد كه 60 است وسيعي بسيار منطقه آسيا البته
حاميان اوقات برخي.نيست سادهاي كار انسانها از وسيعي مجموعه چنين درباره كلي حكمي
درباره اساسا حكم اين كه بدانند ناحيهاي را آسيا شرق كه دارند تمايل "آسيايي ارزشهاي"
متمركز سرزمينهايي بر اغلب است آسيا و غرب بين تضاد بر ناظر كه كلياي حكم.است صادق آن
آسيا باقي ميكند ادعا كه دارد وجود جاهطلبانهتري حكم حتي.هستند تايلند شرق در كه است
از رسايش بيان و) بيپرده بيان اين براي بايد ما كه ليكوانيو.است همينطور كمابيش نيز
بنيادي تفاوت" باشيم ، ممنون (ميشود بيان گنگ زباني با معمولا آشفته متون اين در كه آنچه
از من كه هنگامي" ميكند مشخص چنين را "آن شرقي مفهوم و حكومت و جامعه غربي مفهوم بين
از تركيبي آن در كه آسيا شرق جنوب از را ويتنام چين ، ژاپن ، كره ، ميگويم سخن آسياييها
مشابهي ارزشهاي به خود نيز هندي فرهنگ اگرچه ميكنم ، جدا دارد ، وجود چيني و هندي فرهنگ
تنها نه كه تنوعي.است متنوع چشمگيري نحو به هم آسيا شرق حتي حال اين با "ميكند تاكيد
گونهگوني نيز كشور هر "خود" در بلكه دارد وجود منطقه كشورهاي ساير و كره چين ، ژاپن ، بين
او اما ميشود ، داده ارجاع او به آسيايي ارزشهاي تبيين در كه است مولفي كنفسيوس.هست
سنتهاي كره و چين ژاپن ، در مثال براياست نبوده كشورها اين در تاثيرگذار متفكر تنها
قدرتمند هزاره نيم و يك از بيش براي كه دارد وجود بودايي كهن بسيار و گسترده بسيار
يك هيچ در.است داشته وجود مسيحيت توجه قابل حضور جمله از نيز ديگري تاثيرات و بودهاند
علاوه ، به.نميشود ديده آزادي برابر در نظم از همانندي ستايش هيچ فرهنگها اين از
ميپرسد او از زيلو كه هنگامينميكند توصيه را حكومت از كوركورانه اطاعت خود كنفسيوس
حكومتهاي مميزيهاي است ممكن كه زباني به كنفسيوس "كنيم خدمت امير يك به چگونه"
".دهد آزارش اگر حتي بگو او به را حقيقت" ميدهد پاسخ كنند تامل آن در بخواهند اقتدارگرا
هم بد حكومت با مخالفت به توصيه از اما نيست مصلحتانديشي و سياسي احتياط هوادار كنفسيوس
يك در كه هنگامي":(باشد مصلحتانديشانه بايد نياز صورت در كه مخالفتي) نميكند خودداري
را راه حكومت كه هنگامي.كن عمل تندي به و بگو سخن تندي به ميشود ، بسته [خير] راه حكومت
".بگو سخن نرمي به و كن عمل تندي به ميكند گم
ارزشهاي بناي ستون دو كه ميكند فراهم واقعيت اين به روشني اشاره حقيقت در كنفسيوس
.بيفتند تضاد در هم با شدت به است ممكن حكومت ، از تبعيت و خانواده به وفاداري يعني آسيايي ،
خانواده نقش توسيع عنوان به را حكومت نقش "آسيايي ارزشهاي" قدرت هواداران از بسياري
.باشند تضاد در هم با است ممكن دو اين ميكند اشاره كنفسيوس كه طور همان اما.ميبينند
كه هنگامي ;دارد بيحد صداقتي كه است مردي من مردان ميان در":گفت كنفسيوس به شي حاكم
من مردمان ميان در" داد پاسخ او به كنفسيوس ".داد لو را او دزديد را گوسفندي او پدر
و ;را پدر عيب پسر و ميپوشاند را پسر عيب پدر:ميكنند رفتار ديگر گونهاي به صادق مردان
".ميكنند آنها كه است كاري همين در صداقت
بررسي تاب سياسي حقوق و دموكراسي دشمن مثابه به آسيايي ارزشهاي انعطافپذير تفسير
چنين فقير تحقيقي پشتوانه به نسبت حد از بيش نبايد كه ميكنم گمان.نميآورد را انتقادي
بلكه نبودهاند محققان ساختهاند را باورها اين كه كساني زيرا كنم ، انتقاد باورهايي
.بودهاند اقتدارطلب حكومتهاي سخنگوي غيررسمي يا رسمي طور به كه بودهاند سياسياي رهبران
عملي سياست در است ممكن دانشگاهيان ما كه اندازه همان ببينيم كه است جالب حال اين با
.باشند بيعرضه تحقيق مباحث در است ممكن خود نوبه به نيز عملي سياستمداران باشيم ، بيعرضه
در آنها يافتن اما.نيست سخت آسيايي سنتهاي در اقتدارگرايانه نوشتههاي يافتن البته
تا كنيم رجوع آكويناس و افلاطون نوشتههاي به است كافي.نيست سخت هم غرب كلاسيك فرهنگ
پذيرش قابل بخواهيم كه اين.نيست آسيايي صرفا سليقهاي انضباط ، به سرنهادن كه ببينيم
در اقتدارگرا نوشتههاي پارهاي وجود به اتكا با جهاني ارزش يك مثابه به را دموكراسي بودن
يك عنوان به دموكراسي بودن پذيرش قابل كه بود خواهد قبول قابل اندازه همان كنيم رد آسيا
رد آكويناس و افلاطون نوشتههاي برپايه را امروز اروپاي و آمريكا در حكومت طبيعي شكل
اشاره ديگر شدهاند نوشته عقايد تفتيش از حمايت در كه وسطي قرون مهم متون به) كنيم
(.نميكنيم
|