سينمايي يادداشت
شد گم آسمان در كه مردي قصه
گردون
سينمايي يادداشت
"پست ارتفاع" حاشيه در نكته هفت
مخاطب و موقعيت
آزرم محسن
شروع*
انقلاب از پس فيلمسازان ميان در "حاتميكيا ابراهيم" شده باعث اتفاق كدام يا عامل كدام
شود؟ بدل شاخص نامي به
زبانها سر بر و كرده مطرح اندازه اين تا را سينماگر اين نام چه آن اول وهله در شايد
.ميكند تعريف سينمايش در كه است داستانهايي نوع ;انداخته
براي بايد سينما ميگويد كه است سنتي همان ادامه او داستانگويي نوع واقع در
محور مخاطب اصلا سينما كه دارند عقيده سنت اين طرفداران:بگويد داستان تماشاگراناش
سينماي.كند پيدا را تماشاگراناش و برود پرده روي تا شود ساخته بايد فيلم و است
اول وهله در ميكوشد كه سينمايي.است سينمايي چنين كه ميرسد نظر به هم "حاتميكيا"
هم سينمايش و "حاتميكيا" موفقيت رمز.كند تعريف خوب را آن بعد وهله در و بگويد داستان
.است همين احتمالا
زمان *
چشم به بودناش ديگر جور بود قرار و باشد ديگري سينماي بود قرار انقلاب از پس سينماي
شدند حرفهاي سينماي وارد كساني بنابراين.ميكرد تغيير بايد هم نگاهها نوع پس.بيايد
چند.ميكردند مطرح را دست اين از چيزهايي و اعتقاد و مسئلهايمان چيز هر از بيش كه
درست اگر را "كيا حاتمي" سينماي.كند تغيير اندكي سينما به آنها نگاه تا گذشت سالي
.باشد ايران هفتاد و شصت دهه نماي تمام آينه (قولي به) ميتواند كنيم نگاه
حتي نظرم به و نميپسندم دريچهاجتماع از را فيلمسازان و فيلمها به كردن نگاه شخصا
به "حاتميكيا" فيلمهاي كه است جا اين مسئله امااست گمراهكننده بسيار مواردي در
فيلمهاي كه نيست معنا آن به البته حرف اين.دارند مطابقت ساختشان زمان با دقيقا نظرم
را خلاقيت روند ديگري از پس يكي اينكه عين در او فيلمهاي ;عكس به.دارند مصرف تاريخ او
.باشند روزگار آن آدمهاي و خود روزگار از سندي ميتوانند ميدهند نشان
مخاطب *
;بوده "حاتميكيا" دغدغه سالها اين در كه است مسايلي آن از يكي گمانام به محوري مخاطب
بيش او سينمايي كار نخستين "هويت".ميشد ديده كمتر او كار آغازين سالهاي در كه چيزي
و شعاري چند هر) را مضموناش يا پيام كه بود آن درصدد باشد مخاطباناش فكر به كه آن از
.كند منتقل (گذرا
حال عين در.ديد آشكار صورتي به را مسئله اين ميشد نيز "مهاجر" و "ديدهبان" در
سالها همان در).كند عمل موفقتر و بگويد روانتر را داستاناش ميكوشيد "مهاجر"
شايد (بود دانسته ايران "هاكس هوارد" نوعي به را "حاتميكيا ابراهيم" ،"افخمي بهروز"
كرده انتخاب "حاتميكيا" كه موضوعي.بيشتر مخاطبان به رسيدن براي بود شروعي "نيكان وصل"
از" با "حاتميكيا" همه اين با.ميرسيد نظر به جذاب سالها آن در و حساس شدت به بود
تثبيت مخاطبشناس و محور مخاطب كارگرداني عنوان به را خودش جايگاه توانست "راين تا كرخه
.كند
آسان فيلم *
سوال ميتوان احتمالا.نيست سختي فيلم اصلا "حاتميكيا" كار تازهترين "پست ارتفاع"
ما ، تماشاگران كه باشد اين شايد مسئله.كنيم تاكيد نكتهاي چنين روي بايد چرا كه كرد
و ببينند سخت را فيلمها دارند دوست خواستهاند ، كارگردانها بعضي كه گونه همان درست
دوست كه است كارگردانهايي جزو "حاتميكيا" اما.بدانند سخت را موردشان در دادن نظر
(بدانيد من شخصي برداشت ميتوانيد را اين).كند فكر گونه اين آثارش مورد در كسي ندارد
ما كارگردانهاي بعضي و هستند سينما اصول بديهيترين كه شده تشكيل چيزهايي از او سينماي
.گذاشتهاند كنار را آنها سهو به ديگر بعضي و عمد به
موقعيت *
دليلاش لابد شده آغاز "پست ارتفاع" نبودن سخت روي تاكيد با اگر يادداشت اين قبل بند
راست سر فيلماش كه كرده اين به معطوف را تلاشاش تمام "حاتميكيا" كه است بوده اين
پيچيدگي آن ميشود ، پيچيده اگر هم گاهي و ندهد دست از را بودناش دست يك داستان ، و باشد
يك اهل آدمهايي.است "موقعيت" داستان فيلم ، داستان نظرم بهباشد داستان خود خاطر به
فيلم مختلف فصلهاي در و شدهاند (قاسم قول به) طياره يك سوار كه هم با آشنا و خانواده
نميرسند نظر به فعال چندان اول نگاه در شايد كه آنهايي.ميكنند عوض هم با را جايشان
كه است اين واقع در مسئله.است شگفتي مايه كه ميدهند نشان خود از تحركي چنان بعدتر كمي
محدودي آدمهاي (ميگذرد مسافربري هواپيماي يك در فيلم اعظم قسمت) محدود مكان آن در
همه اين با.ميآورد بار به فاجعه ;برسد تكرار به باشد قرار اگر محدوديت اين و هستند
را شخصيتهايش از يكي بار هر و ميكند محدوديت اين از را استفاده بهترين "حاتميكيا"
به را محدوديتها و نگاه نوع اين.ميدهد ادامه را بازي و ميكند رو تماشاگران براي
روبان" و "شيشهاي آژانس" مثلا) او قبلي كارهاي بعضي در (مشابه گاهي و) ديگر شيوههاي
.است خلاقيتساز معمولا محدوديت.ديد ميتوان هم("قرمز
حاشيه *
و هميشگي مايه همان با.حاتميكيا سينماي ادامه در است فيلمي "پست ارتفاع" حال اين با
.است توجه كانون در بيشتر جنگ حاشيهاي مسائل اينجا كه تفاوت اين با.جنگ به خاطر تعلق
اجتماعيشان مالي ، اوضاع و گذاشتهاند سر پشت را جنگ سال هشت كه خوزستان اهل آدمهاي
هم و "قاسم" رفتار در هم ميتوان را اوضاع بودن نامناسب اين واقع درنيست مناسب چندان
اين از جدا.ديد (آبادان در مخصوص آمپولهاي نبودن) پسرش بيماري به مربوط اشارههاي در
.است زده كاري هر به دست "قاسم" كه ميگويد جايي در هم "نرگس" همسرش
ناكجاآباد *
ذهن در و رسيدهاند خط آخر به كه است آدمهايي داستان شكلاش چكيدهترين در پست ارتفاع
.ميخواهد دلشان كه ميكنند تصوير را ناكجاآبادي خود
دشت و كوه يكي:ميدهد توضيح ميبيند كه را ناكجاآبادي پنجره از كسي هر كه كنيد توجه
.بيابان و كوير يكي و ميبيند
شد گم آسمان در كه مردي قصه
ازرضامعطريان عكس
حاتميكيا ابراهيم با گفتوگو
خود كه نامي _ سعادتآباد در حاتميكيا ابراهيم با ديدار:اكبري مينا_ هنر و ادب گروه
لباسي با سبزش امارت در كه فيلمسازي.بود غريبي تجربه _ باشد ذهني اتوپياي ميتواند
ما به او.است راحت سنتي يا متجدد ايراني هر براي كه ميكند فضايي به دعوت را ما راحت
ورودي ، هرگونه براي يعني شويم خانه وارد كفش بدون يا و كفش با هم ميتوانيم كه ميگويد
.مهياست فضايي
به آرام آرام ضبط كه همين ميشود ، آغاز ما گفتوگوي و مينشيند من روي به رو فاصله با
نيز او آرامش آرام ، آرام ميپردازد او جانبه همه دفاع و آخرش فيلم از من گلايههاي ثبت
محيط سبزي با گردن رگ تورم و گونه سرخي كنتراست گفتوگو اين اوج در.ميرود دست از
همين من براي.كرد نخواهد عقبنشيني نكتهاي هيچ از سعادتآباد ساكن اين كه ميدهد نشان
.گفتوگوست اين رهآورد مهمترين موضوع
او.نشست نخواهد عقب شود عوض كه چقدر هر ناآرام ، فيلمهاي آرام مرد حاتميكيا ابراهيم
او براي نيروهايش حفظ كه فرماندهي مثل نكرده اسير را او پايبندياش اما است متعهد هنوز
او.كند كسب چيزي نميخواهد ساختن فيلم و جنگيدن براي او.باشد خاكريز حفظ از مهمتر
آيا كه برسم تازه سوال اين به تا ميدارد آن بر مرا او دفاع و است دفاع حال در هميشه
ميزند ديگري رنگ را چيز همه كه ماست دوران بيپرده شمايل اين است؟ سرآمده به دل دوران
در.برداشت شمايل اين از پرده خوبي به سبز آتش رنگ به چشماني با حاتميكيا ابراهيم و
.بسمالله.دل اين و رنگ اين.است ترس نهايت بيرنگي بدرنگي ، دوران
دارم حضور سينما از موقعيتي در خوشبختانه
فيلم براي بنده بسازم را دلخواهم فيلم برايشان مايلند خصوصي بخش كنندگان تهيه كه
دارم كارگردانها ديگران از بيش امتيازي نه و ميكنم كار مجاني نه سازيام
خانواده يك درباره حادثهاي تريلر يك اول.دارد دورو "پست ارتفاع" فيلمنامه*
..و خلبان مالك ، مادر ، قاسم ، مثل افرادي كه نمادگرا فيلم يك ديگر طرف از و هواپيمارباست
تحليلي كند استنباط ميدهيد حق تماشاگر به آيا.هستند جامعه افراد از طيف يك نماينده.
اين سرانجام كه است بلبشو از پر جامعه يك ميدهيد جامعه از طيف اين شرايط از شما كه
ميرساند؟ ناكجاآباد به را آنها سرگرداني
تفسيرش ، زاويه به نسبت كه است اين مهمكند تحليل است مايل كه هرطور دارد حق تماشاگر
دارد نگاهي پست ارتفاع تعريف اين با پس.باشيم مسير يك در و باشد نداشته تضاد فيلمساز
منتهي.باشد داشته انفجاري استعداد ميتواند كه مردم ، عامه طبقه انفجار به رو وضعيت به
شكل و رنگ هركدام ننهعطيه پسران مثلا.است شده تشكيل متفاوتي گونههاي از طبقه اين
و است انديشه حوزه يك در كه بحثي قاسم خانواده بين بهطوركلي ولي.دارند متفاوتي
و هستند اجتماعي طبقه يك از آنهانميشود بدل و رد آنها بين شود زده جدياي حرفهاي
.ندارد وجود مفهوم آن به مخالف و موافق
بر و خورده شلاق خوردن مشروب دليل به ديگري و است سرباز يكي كه برادري دو بين جدل شما*
ميگيريد؟ ناديده را ميكنند بحث ماندن يا رفتن سر
اين براي كنتراستي پر رنگبندي من.است يكي برادر دو اين طبقاتي خاستگاه حال هر به
همه كردن وارد نيفتد ، اتفاق داشتم اصرار پست ارتفاع در من كه آنچه.نيستم قائل برادران
در هم آن جامعه ، عامه طبقه روي فيلم توجه تمام.هواپيماست داخل در جامعه طبقات و طيفها
.است آبادان مثل شهري و ايران جنوب مثل جغرافيايياي محدوده
نوعي دچار مجموعه اين از جزيي عنوان به هم شما پست ارتفاع فيلم در ميرسد نظر به*
.ميرسيد ناكجاآباد به مسافران همراه و ميشويد سردرگمي
طبيعي اثر خالق عنوان به هرحال بهداديد جاي هواپيما مسافران داخل مرا چرا نميفهمم
نمادين حضور منظورتان اگر ولي ميدهم ، قرار شده خلق شخصيتهاي كنار در را خودم كه است
اين هدفم حداقل.ندارم سراغ واضحي نشانه من هواپيماست داخل در _ فرهنگي مثلا _ طبقهاي
اين در كارگردان عنوان به كه ميپذيرم ولي كنم حركت جمع اين از فاصلهاي با كه بوده
.ميكنم سقوط ناكجاآباد به مسافران همراه هم من شاعرانه نگاه يك در و داشتم حضور هواپيما
پيشبيني من كه است فرضي اين ميشوند پرتاب ناكجاآباد يك به مسافران بالاخره اينكه اما
ميخواهد كسي هر و داده رخ هواپيما در كه تشنجي اين با ندارد امكان حال هر به.ميكنم
.دهد رخ معجزهاي اينكه مگر نشود منجر سقوط به آن انتهاي كند هدايت سويي يك به را آن
شيشهاي آژانس كه سال 76 از بدانيم ميخواستيم حالا است جامعه از متاثر شما آثار*
كه افتاده جامعه در اتفاقي چه كرديد كارگرداني را پست ارتفاع كه سال 80 تا شد ساخته
كرده تغيير فيلم دو اين در مهاجرت نام به مشترك عامل قبال در سال چهار اين در شما واكنش
مقابل در كاظم حاج آتشين جملات با دارند سفر قصد كه آدمهايي "شيشهاي آژانس" در.است
.ميشود همدردي دارد هجرت قصد كه "پست ارتفاع" در قاسم با اما ميشوند تحقير او هدف
نميكند ، تحقير را شيشهاي آژانس مسافران كاظم حاجدارم مشكل شما "تحقير" واژه با من
بقيه و كاظم حاج كه است مشتركي وضعيت است ، حاكم شيشهاي آژانس در كه وضعيتي بلكه
زنگ فقط او.نميزند گروگانگيري به دست قبلي اراده با كاظم حاج.گرفتارند آن در مسافران
مسافران از بعضي گوش خطر زنگ اين اگر حال.نميرند عباسها تا ميدهد فشار را قرمز وضعيت
همچون قربانياني احترام به مجبوريم ناخواسته و است اضطراري وضعيت يك اين ميدهد آزار را
قهرمان كيفي جنس زاويه اين از.بگذريم عيدمان شب تعطيلات ز وا كنيم توقف لحظهاي عباس ،
در قاسم.ميكند هواپيماربايي قبلي هدف با قاسم.است متفاوت پست ارتفاع قهرمان با آژانس
و يافتن پي در قاسم.ميكند موقتي سفري مداوا جهت صرفا حاجكاظم ولي است هميشگي هجرت پي
80_ سال 81 در كه است مفهومي هجرت.است برگزيده را هجرت فاضله ، مدينه يك به رسيدن
بحث شايد پيش سال پنج.نداشتيم را احساسي چنين اصلا سال 75 در و است شده جدي برايم
نه و دارد تخصصي نه كه دارد هجرت به ميل طبقهاي اكنون ولي بود ، روزي بحث مغزها فرار
.است جامعه فونداسيون طبقه اين.مادي پشتوانه
مختلف موقعيتهاي در ارزشمند هدف يك خاطر به فيلمها قهرمانان گذشتهتان ، آثار تمام در*
پست ارتفاع در اما ميشدند كشيده چالش به آمده پيش موقعيت آن در و ميگرفتند قرار
پناهنده و كشور از خروج) ارزشمند نهچندان هدفي و شخصي منفعت دليل به شما فيلم قهرمان
ميكنيد؟ تحليل چگونه را مسئله اين ميزند طغيان به دست (شدن سياسي
وجود نفس براي قاسم.نميدانم غيرارزشي و شخصي منفعت را پست ارتفاع قهرمان عمل من
عليلش كودك و باردارش همسر خانوادهاش ، خاطر به بلكه نميزند ، اقدامي چنين به دست خودش
.ميزنند آتش به را خود ديگران براي كاظم حاج و قاسم اغماض كمي با.ميزند شورش به دست
براي ارزشي انگيزهاي دو هر نظرم به پست ارتفاع باردار نرگس چه و شيشهاي آژانس عباس چه
.هستند قهرمان
و ندارند باهم فاميلي نسبت هيچ كه است افرادي خاطر به حاجكاظم اقدام سال 75 آژانس در*
و خانوادهاش خاطر به قهرمان سال 80 ، در ولي ميگيرد ، بر در را بيشتري گستره نوعي به
و بزرگتر انگيزههاي از عقبنشيني نوعي به اين آيا.ميكند اقدام كوچكتر بسيار اجتماعي
نيست؟ كوچكتر و محدودتر انگيزههاي به وسيعتر
افتاده اتفاق كه است مسيري اين.ميكنم تائيد را مسئله اين و ندارم خاصي جواب من البته
.است آژانس سازنده همان پست ، ارتفاع سازنده ولينيست حاجكاظم قاسم ، بههرحال.است
ميپردازد جنگ از بعد جامعه مسائل به كه آخرتان فيلم سه در جوان نسل از شما كه تصويري*
فيلم ، جوان شيشهاي آژانس در.است بينش و دانش و فرهيختگي هرگونه فاقد ميدهيد ، نشان
پسر و ميشود فعالتر حاشيهاي شخصيت اين مرده موج در دارد ، غربي تيپي كه است پسري
پست ارتفاع در دارد ، پي در را راشد واكنش و دارد انتقاد پدرش به كه ميشود راشدي مرتضي
چنين ايراني جوان نسل از شما تصور واقعا ;ميرقصد و ميزند دنبك و دارد هوي ريش كه پسري
است؟ افرادي
تشخيص كه ربطي و اتصال هر داريد حق شما البته.دارم استدلال اين با بنيادي مشكلي من
يك ربطها و خط اين باشيد داشته توجه ولي دهيد ، نسبت اخيرم فيلمهاي جوانان به ميدهيد
جوان با مرده ، موج فيلم در راشد مرتضي پسر بين ربطي هيچ من ببينيد.است نقادي ظريف فرض
به نسبت متفاوت خواستگاه دو از دو اين اصلا.نميبينم پست ارتفاع فيلم مسلك هرهري
اين اصلي شخصيت و قهرمان.نيستم قائل آنها بين تاخري و تقدم هيچ من و دارند واكنش شرايط
پسران مكمل و فرعي نقش و است قاسم و راشد سردار حاجكاظم ، ارتفاع ، و موج آژانس ، فيلم سه
در نسبت همان به پس.فرزندان نه و هستند پدران فيلمهايم قهرمانان هنوز من.آنهاست
.ميگيرند قرار دوم درجه
كه بگويم ميخواهم باشد آخرتان سهگانه در جوان تصوير ارتباط قصدم اينكه از بيشتر من*
جوان است نزديكتر ما معاصر جامعه به اينكه به توجه با حالا كه فيلم سه اين در شما
.دادهايد نشان بيدانش و نافرهيخته انسان يك صورت به را ايراني
به.هستند بادانش و فرهيخته همگي ما معاصر جامعه جوانان كه معتقديد ظاهرا تعبيري به
با نسبت در بلكه.نافرهيختهاند جوانان همه نه و فرهيختهاند جوانان همه نه من نظر
مثلا را راشد مرتضي پسر من.است شده مطرح جوانان از تصويري شما اشاره مورد فيلمهاي
بررسي بخواهيم را فيلمها از هركدام مستقل صورت به اگر البته.ميدانم فرهيخته جوان
در كه جواني و دارد ظرفيت اندازه اين پست ارتفاع در جوان اين هستم معتقد من بله كنيم ،
را آنها ارتباط اما.است گنجايش اندازه اين او شخصيت از تصورم ميدهم نشان ديگرم فيلم
به بگيريم نتيجه و بكنيم نگاه هندسي شكل و رياضي معادله يك صورت به بخواهيم مثلا كه
.ميآيد سادهانگارانه نظرم
زن مانده ، عقب بچه است ، شده اغراق كمي ميرسد نظر به فيلم قصه اصلي شخصيتهاي خلق در*
واقعا...و پرواز حفاظت ماموران از يكي بودن عصبي مسافرين ، بين در خلبان دختر حامله ،
شرايطي چنين در زن يك و بچه گرفتن قرار مثلا نميكنيد فكر چيست؟ براي اغراق اندازه اين
ندارد؟ اغراق همه اين به نياز و است ترحمانگيز خود
كه چرا ندارم ، شما عقيده دادن تغيير به هم اصراري البته.نميكنم حس را اغراقي چنين من
ميتوانم شكل خوشبينانهترين در.نداريم ضعف و شدت حدود تعريف براي واضحي ميزان و متر
به سري است كافي والا.نميكنم زندگي من ميكنيد ، زندگي شما كه جامعهاي در بگويم
.ببينيم عينه به را پست ارتفاع مسافران امثال تا بزنيم غرب و شرق و جنوب ترمينال
لزومي چه مثلا.كنند ياري را قاسم ميتوانند كه هستند داستان اصلي قهرمانان من منظور*
...بياورد خود همراه را بذلهگو و نقاش مرد آن قاسم كه دارد
.هستند نقاش مرد آن مثل مسافران همه مگر.است چيده نويسنده كه است درامي منطق در لزومش
اين.هستند عقبمانده مسافر بچههاي همه مگر هستند ، حامله هواپيما مسافر زنان همه مگر
در را جامعه عامه طبقه در موجود تيپهاي انواع كردهام ، تلاش من.ماست درام منطق
فيلم تاريك و تيره فرجام از كه نظري و مقصود نسبت به كرديم تلاش.باشم داشته هواپيما
.بگيرد شكل تراژيك فرجام در معجزه تعريف به حامله زن شكم از نوزاد اين تولد داشت ، وجود
چراغهاي كه زماني تا حداقل كنم ، باور را شما قصه ميخواهم من حاتميكيا آقاي ببينيد*
را شخصيتپردازي در اغراق بحث شما ;هستم تنها پست ارتفاع فيلم با و است خاموش سينما
يك براي است ، ضعيفي انگيزه هم هواپيما دزديدن براي قاسم انگيزه اما ميكنيد رد كاملا
نيستند مگر.برود دبي به كه ندارد كاري _ دار پا و دست و زرنگ نوع از هم آن _ جنوبي فرد
هواپيما يك قاسم بايد حالا چرا ميبرند؟ آب سمت آن به مسافر قاچاق صورت به كه لنجهايي
بدهد را مسافر همه اين بليت خرج كلي و بيندازد خطر به را خانوادهاش و خود جان بدزدد ،
برود؟ دبي به مثلا كه
است ديده را پست ارتفاع فيلم كه خوانندهاي ميخواهد دلم و شدهام متوجه را نكتهاي من
شيوه و نميدانيد خوبي فيلم را پست ارتفاع شما ظاهرا.بكنم نكته اين متوجه نيز
.نيست خوبي فيلم پست ارتفاع چرا كه ميچرخد مضمون اين بر همگي سوالهايتان
.شود روشن ابهامات از بعضي ميخواهم من*
باشند ، داشته دوست را فيلمام كه كنم مصاحبه كساني با نبودم مايل هيچوقت من البته
لهجه صراحت ميدهم ، ترجيح وليميشوم خوشحال بسيار مصاحبهاي چالشهاي از اتفاقا
داشته واژهها از مشتركي مفهوم ما كه ميگيرد شكل درست وقتي موقعيت اين ولي.باشم داشته
ضعيف را هواپيماربايي براي قاسم انگيزه كه شما سوال به برگرديم حال هر به.باشيم
به اقدام كه ميدهد توضيح مشخص و واضح بسيار سكانس يك در پست ارتفاع قهرمان.ميدانيد
طبق هواپيما اين دزديدن با حالا ميگويد اوايران طرف از او اعدام يعني هواپيماربايي
قاسم كه است سرمايهاي تنها اين و است باطل شناسنامهاش او ايران ، جزايي قوانين
دوبي از غير ديگري كشور به و بگيرد پناهندگي بشري حقوق سازمانهاي از آن با ميتواند
غرب براي پناهندگي ميخواست مداركي چه با ميرفت ، دوبي به لنج با اگر قاسمكند سفر
كه مرديه قصه اين ميگويد ، و ميكند بغض همين برايپولي نه و دارد تخصصي نه او.بگيرد
.اوست جان فقط سرمايهاش و دهند انجام اجباري كوچ يك بچهاش و زن با ميخواد
عدالت و سياست از باشيد داشته فرهنگي ديدگاه اينكه از بيشتر فيلمهايتان در شما*
فيلمساز يك عنوان به شما كجاست؟ شما آثار در فرهنگ جايگاه پس.ميزنيد حرف اجتماعي
فرهنگي فقر از ناشي اقتصادي يا داريم سياسي مشكل ما اگر مثلا كه داريد قبول آيا واكنشي
است؟ ما اقتصاددانان و سياستمداران ديدگاه در
فيلمساز معتقدم هم من كه چرا.بدهم توضيح را "واكنشي فيلمساز" واژه اين ميدهم ترجيح
واكنشي فيلمساز من بله.است دويمان هر ذهن در مستقل تعريف دو ظاهرا ولي هستم واكنشي
واكنش و دارم حساسيت استمراري حال زمان در خودم پيرامون شرايط به نسبت تعبيري به.هستم
بودن خويش زمان فرزند به.دارم تاكيد بودن معاصر به يعني واكنش نوع اين.ميدهم نشان
اين هم بنده بكند ، مصرفي تاريخ را فيلم شايد واكنشي شكل اين بگوييد است ممكن.هستم مصر
يعني.بگنجانم هنر شده تعريف چارچوب در را واكنشهايم دارم اصرار ولي.ميكنم حس را خطر
سوال سراغ برگرديم حال.آن فراي نه و بگيرد اثر درون از را خود منطق كه ميسازم فيلمي
عدالت و سياست از باشد داشته فرهنگي ديدگاه آنكه از بيشتر بنده فيلمهاي معتقديد كه شما
حرف مگردادهايد انجام شما كه است تفكيكي چه اين نميفهمم بنده.ميزند حرف اجتماعي
در فرهنگي قهرمانهاي منظورتان اگر.نيست فرهنگي نگاه زدن ، اجتماعي عدالت و سياست از
.باشد درست حرفتان شايد است فيلم
ديدگاه سوال اين از من منظور ميزنند حرف شما ديدگاه از حاتميكيا آثار شخصيتهاي*
.ميزنند حرف اجتماعي عدالت و سياست از مرتب شما قهرمانان.است شما فيلمسازي
.ميكنم فرهنگي كار يك ميسازم فيلم كه همين چيست ، فرهنگ از شما تعبير پس نميدانم من
است؟ شما هنر فيلمسازي*
دزد مثل سينما تاريخ فيلمهاي بهترين ترتيب اين به پس.ميكند فرق فرهنگ با هنر مگر
.هستند بدي فيلمهاي ايتالياست ، جنگ از بعد مشكلات و دزدي فقر ، درباره كه دوچرخه
...شما ديدگاه من نميزنم حرف آثار بودن خوب يا بد درباره من*
كار يك نتوانسته دوچرخه دزد كنيم فكر طور اين اگر بگويم ميخواهم ميكنم عرض شما خدمت
مثل افتاده پا پيش موضوع يك سراغ رفته است كرده مطرح را اجتماعي مسئله و كند فرهنگي
چه؟ يعني ميگوييد شما كه فرهنگياي ديدگاه نميفهمم من اصلا.دزديدن دوچرخه
كاملا كه اتفاقي كنيد صحبت مسئله اين درباره بياييدميرود بيراهه به كمكم ما بحث*
يا و نميسازند فيلم سال چندين از بعد كه ما فيلمسازان از گروهي در ناخودآگاه صورت به
پروژههاي گرفتن دست به با كه است اين ميدهد رخ ميشود روبهرو شكست با آنها اثر چند
و انواع از بنابراين بپردازند فيلمسازيشان و خود اثبات به ميخواهند ظريف يا بزرگ
.ميكنند فيلم صرف غريب و عجيب وسواسهاي يا و ميكنند استفاده پيشرفته تكنيكهاي اقسام
شما حالا گيشه در "مرده موج" و "قرمز روبان" پروژه دو شكست از پس ميآيد نظر به
شما تكنيك از بگويند داستان درام و روايت از كه اين از بيشتر همه كه ساختيد را پروژهاي
پلاتو يك در بازيگر از 20 يا كرديد انتخاب اسكوپ كادر ساختيد ، هواپيما دكور مثلا كه
آينده از نگراني را كار اين رواني دليل بسياري البته ميگويند..و گرفتيد بازي كوچك
.ميكنند تعبير شغل
بهعنوان هم فيلم پرقدرت تكنيك از باشد ، منفي پست ارتفاع فيلم به نسبت شما نگاه وقتي
كه قرمز روبان مثل پرقدرتي و عاشقانه فيلمميكنيد استفاده فيلمسازي عليه مدرك يك
.ميكنيد ياد آن از شكستخورده پروژه يك بهعنوان ميشود محسوب افتخاري برايم
موج" يا "قرمز روبان" فيلم فروش و گيشه از من نميزنم ، حرف خودم نگاه زاويه از من*
.باشم داشته دوست را فيلم دو هر من كه است ممكن بسا چه ميدانم شكستخورده را "مرده
فيلم.داشت نخواهد را گيشه در موفقيت كه بود آشكار برايم ابتدا همان از روبان فيلم
دارم حضور سينما از موقعيتي در خوشبختانهنيز مينو برج فيلم.همينطور هم سبز خاكستر
براي بنده.بسازم را دلخواهم فيلم برايشان مايلند خصوصي بخش تهيهكنندگان كه
شما.دارم كارگردانها ديگر از بيش امتيازي نه و ميكنم كار مجاني نه فيلمسازيام
و اسكوپ كادر همچون سختي تكنيك و بازيگر انبوهي با پلاتو در فيلمي شدن ساخته توانايي
قبلي پروژه دو شكست به نسبت منفعلانه واكنش يك را پست ارتفاع فيلم هنري انگيزههاي ديگر
ارتفاع ساخت حين در وجودم در ذرهاي شكستخورده و منفعلانه حس كه حالي در ميدانيد ، من
ديگر اثري تا بودم تلاش و شور در حال همه در و هميشه فيلمهايم بقيه مثل.نداشتم پست
.كنم خلق
پروژه شما ميگويم من شديد ، متوجه برعكس كاملا شما حاتميكيا ، آقاي بدهيد اجازه*
از گرفتن بازي و پلاتو ساختنبرداشتيد گيشه در قبلي شكست دو تلافي براي را سنگيني
.ميدانم حسنكارتان را كوچكي جاي چنين در بازيگران
بيفتد؟ اتفاقي چه كه خب
.بسازيد فيلم بلديد گيشه در فيلمتان دو شكست وجود با كنيد ثابت اينكه براي*
به را گيشه دل كه بسازم پرفروش فيلم بلدم بگويم كه ساختم فيلمي من ميكنيد فكر يعني
چالشهاي.بسازم فيلم تواناييام كردن ثابت پي در كه گذشته من از ديگر.هرگز.آورم دست
دو مرده موج فيلم.باشم داشته را فيلم ساخت مشكلات تحمل قدرت من كه است لازم مهمتري
مرده موج به فرصت هفته دو فقط.فيلم براي خودكشي يعني اين شد ، اكران رمضان ماه به هفته
.كشيدند پايين را فيلم رمضان ماه وسط درست و دادند
.ميدانيد دخيل فيلم شكست در را اكران زمان بودن بد يعني*
موج.نميشد كشيده ذلت به نيز حد اين تا ولي ميشد ، پرفروش فيلم كه نيستم مدعي.كاملا
ربطي اينها البته.است بدشانسي از مملو مرده موج.است فيلمسازيام دوره تلخترين مرده
نسبت مخاطب به نگاهم بنده حال هر به.ميگنجد نمايش صنعت حوزه در بلكه ندارد اثر خود به
سينماي بحراني شرايط خاطر به حاضر حال در كه نميكنم كتماناست كرده فرق پيش سالها به
بيشترين تا كند ، درگير را مردم عامه قشر كه بسازم فيلمهايي ميدهم ترجيح ايران ،
و قائلم خودم براي كه است ملي وظيفه يك فقط احساس اين بيان ولي باشيم داشته را كففروش
.نيستند پيشبيني قابل ايران مردم دارم اعتقاد من.اكران در فيلمهايم شكست به پاسخي نه
ولي بود ، زبانها سر بر بودنشان پرفروش نويد جشنواره زمان در كه فيلمهايي بسيار چه
را فروش بهترين اكران زمان در و ماندند مهجور جشنواره در كه فيلمهايي يا و نكرد ، فروش
صادقانه ولي باشد ، پرفروش بايد پست ارتفاع كه باشد اين همه پيشبيني شايد.داشتند
.داشت خواهد فيلم با برخوردي چه مخاطب نيست ، معلوم اصلا كه معترفم
دارد ادامه
گردون
دربهدر بيگور قهرمان يك جنازه
قادري امير
ملاقليپور رسول "سمي قارچ" فيلم قهرمان احوال و اوضاع شبيه حاتميكيا ابراهيم روزگار
.است قبل سالهاي از پيچيدهتر خيلي حاتميكيا براي دنيا روزها اين.شده
.بود روشن وضعش ميجنگيد ، جبهه در مقدس دفاع سالهاي در كه وقتي تا او آثار اصلي شخصيت
كه اهدافي به رسيدن براي مبارزهاش و داشت اعتقاد بهشان كه ميجنگيد ارزشهايي براي
او ارزشهاي و اهداف.نداشت تعارضي هموطنهايش ، بقيه آرمانهاي با بودند ، مقدس برايش
را مبارزه هنگام به قهرمانها اين فردي سلوك اگر و ميشد تاييد مردم بقيه سوي از حتي
ميرسيد ايرانيهايي به نفعش كه ميكرد پيدا هم اجتماعي وجهي مبارزهاش ميگذاشتي ، كنار
آدمهاي اجتماعي و فردي ارزشهاي ترتيب اين به.بودند گرفته قرار دشمن هجوم مورد كه
موردي تنها.ميرسيد نظر به حالا از سادهتر چيز همه و نداشتند تقابلي هم با حاتميكيا
كشور يك در كه ايران در نه نيست ، پذيرفته جمع سوي از مشروعيتش ميكرد احساس قهرمان كه
با مسالمتآميز همزيستي يك به كوشيد "راين تا كرخه از" در سعيد.بود آلمان مثل خارجي
جهان آدمهاي با او زندگي قواعد و آرمانها تقابل اما.برسد خارجياش شوهر و خواهرش
در بود اگر مشكلي.شود ويرانگرياش خود احيانا و پارگي دو باعث كه نبود قدر آن خارج ،
اين.نميكرد درك را او كه آلمانياي خواهرزاده يا بود صندلي جاي به زمين روي نشستن حد
"مينو برج" و "يوسف پيراهن بوي".شد حل داد ، خرج به قهرمان كه سعهصدري با هم جزيي موارد
جور يك جنگ از پس نسل و قديمياش شخصيتهاي بين تا بودند فرصتهايي حاتميكيا براي
و نداشت داستان در عيني حضور قديمي قهرمان فيلم ، دو هر در كه چند هر.كند ايجاد آشتي
همين و بود كرده اشغال را داستان شخصيتهاي بقيه ذهن كه بود آمدنش انتظار يا خاطره
.ميكرد كم نداشت ، تعلق آن به كه جايي در قهرمان حضور از ناشي تنش از حاتميكيا ، تمهيد
ناگهان حاتميكيا ابراهيم.شد شروع بعد به "شيشهاي آژانس" از او ، قهرمانهاي سرگشتگي
سازگار مردم بقيه حقوق با قهرمانش متعالي آرمانهاي شايد جنگ از پس جامعه در كه فهميد
.نباشد
اين اگر بود درك قابل و داشت تعالي براي را خودش قوانين و قواعد حاتميكيا ، اسطوره
خيلي كه نبود بيريشهاي آدم حاتميكيا.نباشد سازگار جمع مصلحت با فردي قواعد
دليل به را آرمانخواهي و فرديت گونه هر حق و بگيرد قرار جامعه تازه وضعيت تحتتاثير
قهرمانش از ميگذارد مدني جامعه يك شهروندان ديگر اجتماعي حقوق و زندگي بر كه تاثيري
به شايد قهرمان ، سوي از شخصيتي ابراز چنين كه ميكرد حس او ديگر سوي از اما.كند سلب
رفيقش ميخواست "شيشهاي آژانس" در كاظم حاج.شود منجر دوروبرش آدمهاي حقوق شدن پامال
به داشت اعتقاد كاظم خود كه رفيقي.كند خارج ايران از بينوبت اضطراري ، درمان براي را
.نميكردند فكري چنين بقيه اما.دارد حق مردم گردن به مبارزه ، سالها خاطر
به و كند تعرض مدني جامعه يك شهروندان ديگر حقوق به ميلش ، عليرغم شد مجبور قهرمان پس
كه) فيلمش گفت وقتي داد ، بروز هم كلامش در را دوگانگي اين حاتميكيابگيرد گروگانشان
براي (بود گفته سخن جامعه قانوني چارچوبهاي در اسطورهاش شدن كشيده بند به از آن در
.دارد احتياج قوانين همان حمايت به بيدردسر اكران بعد و نمايش اجازه گرفتن
فيلم اين در او.كرد حفظ را احترامبرانگيزش سرگشتگي اين حاتميكيا هم "قرمز روبان" در
اخلاص ، سر از و ميدهد نجات را زني جان كه كسي ميگذارد ، حرمت داود گذشتهگراي شخصيت به
داود اصرار همين و ميگذرد جنگ از سالها كه چند هر.كند خنثي را دشمن مينهاي ميكوشد
همين به شايد.است شده هم اسارتش باعث ديگر نگاهي از مينها ، حوزه در باقيماندن به
شخصيت به كه عشقي همه با (بگيريمش ايران كشور از نمادي ميتوانيم كه) زن كه است دليل
.ببرد پناه جامعه مصلحتنگر و واقعبين شخصيت به است مجبور زندگي ادامه براي دارد ، داود
.كرد خواهد بدبختش زمانهاي چنين در اسطوره يك آرمانهاي با همراهياش كه ميداند او
و آرمانها.ميرسد نظر به محق گاهي بيجايش تعصبهاي همه با هم "مرده موج" اصلي شخصيت
اسطورهاي ، هر حال هر به) يكدندگياش همين اما.گرفت كم دست نميشود هم را او ارزشهاي
در حاتميكيا قهرمانهاي كه اين.ميشود پسرش آزادي حق سلب باعث (دارد را خودش قوانين
.است درك قابل ميميرند ، فيلم سه هر آخر
دنياي در را آنها آرمانها ، همان حفظ با كه نميرسد فكرش به راهي هيچ كارگردان چون
البته و كرديم صحبت دربارهاش كه "سمي قارچ" اصلي شخصيت مثل درست.كند حفظ داستان
"خشن گروه اين" ،"كشت را والانس ليبرتي كه مردي".است فراوان هم غرب سينماي در نمونهاش
به دورانش جامعه ، قوانين دل در كه اسطورهاي" داستاني مايه از ديگري نمونههاي "ليون" و
.هستند "سرآمده
فيلمهاي اساسي تناقضهاي براي كه بياين حاتميكيا ابراهيم ،"پست ارتفاع" با اما
شده مسئلهتري كم و جديد حوزه وارد (نكرده پيدا كه خوب چه و) كند پيدا جوابي قبلياش
حقامنيت ، .ميجنگد زندگياش اوليه حقوق احقاق براي جا اين در حاتميكيا قهرمان.است
بر اگري و اما هيچ كه هستند مسايلي اينها.حيات حق حتي و خصوصي حريم رفاه ، آرامش ،
تحميل از شايد كه) اجتماعي نامتعادل شرايط همان دليل به باز كه چند هر.نميدارند
فرياد (شده ناشي داوود و حاجكاظم تبار از آرمانخواه گروهي ارزشهاي همان اجباري
_ ديگر گروهي اختيار و آزادي حق با مدنياش حقوق مسلمترين كسب براي مرد اين حقخواهي
جا همين از فيلم پرتعليق و جذاب درام و ميخورد گره _ هواپيما سرنشينهاي بقيه يعني
پايه بر كه اجتماعي درامهاي جذابيت از استفاده براي ميكنم فكر راستش و ميگيرد سرچشمه
بيخيال زوديها اين به حاتميكيا شده ، كه هم ميگيرد شكل جمع و فرد منش و حقوق تقابل
هزار با را بهدرش در قهرمان جنازه فيلم هر آخر شود مجبور اگر حتي.نشود موضوع اين
.نياورد گير دفنش براي هم قبري هيچ و بكشد دوش به بدبختي
|