هستم عكاس هم من
نقاش فرويد
4_ بيسو سرزمين به سفر
شعر و شگفتي
هستم عكاس هم من
فرانسه در چهگوارا عكسهاي از نمايشگاهي
طاهايي عاطفه:ترجمه
نبوده انقلابياش تعهد اسير هميشه كه است مردي نگاه درمييابيم ، كليشهها اين خلال از آنچه
است داشته علاقه دادن چهره تغيير و اتوپرتره به او كه ميبينيم است
از كاسترو فيدل همرزم.شد برپا فرانسه پليه مون شهر در گوارا ازچه عكسي نمايشگاه پيش چندي
و ميانداخت دوش روي را دوربينش ديدهاند ، را او اغلب كه چنان آن.بود عكاسي هنر علاقهمندان
بعد.بود خياباني عكاس مكزيكو در نيز (سال 1955) كوتاهي مدت چهگوارا.ميبرد جا همه خود با
مطالعات مركز به مجموعه اين.كردند پيدا را او برگزيده عكسهاي مجموعه خانوادهاش مرگ ، از
.ميدهند نشان را او زندگي از بخشي سير خط عكسها اين از بعضيشد داده هاوانا در چهگوارا
كه را انقلاب پيروزي از پس سالهاي نيز و كوبا به او تعهد از پيش سالهاي خصوصا عكسها اين
.ميگيرد دربر درنورديد ، را دنيا كوبا جمهوري سفير مانند او آن طي
چاپ بزرگ قطع در نمايشگاه براي و هستند رنگي يا سفيد و سياه كوچك ، قطعهاي در اصلي عكسهاي
نمايش براي "كرده باد" و ميليمتري هشت فيلمهاي آمادهسازي كار نتيجه متاسفانه اما.شدهاند
از است عكسهايي شامل گذاشته نمايش به مجموعهاست نبوده رضايتبخش چندان بزرگ ، سالني در
نشان را كوبا شدن صنعتي كه عكسهايي شامل نيز و مردم سفر ، خاطرات طبيعي ، مناظر اشخاص ، چهره
...جرثقيلها برقها ، چراغ كانالكشيها ، از عكسهايي ميدهد
بدون عكسها ، اين آيا ميآوريم؟ ياد به را چهگوارا كه است عكس مشت يك اين واسطه به آيا
.بيمعناست سوالها اين پرسيدن دارند؟ گذاشتن نمايش به ارزش است ، گرفته را آنها كه كسي نام
عكاسي به فردي ذوق به بنا كه است مردي او.است شده ثبت بيستم قرن تاريخ در چهگوارا سرنوشت
مهم نميكند ، فرق خيلي متوسط غيرحرفهاي عكاس يك كار با چندان كارش نتيجه كه اين.آورد روي
خيليها.هستند متوسطي عكسهاي مونپليه در درآمده نمايش به عكسهاي نصف از بيشتر.نيست
بيمصرف عكسهاي يا صحرا ، در خورشيد غروب مصر ، اهرام مثل هستند كليشهاي توريستي عكسهاي
:كرد بازسازي را مسيري ميشود عكسها اين با اما ،(كودكي در چهگوارا پسر و دختر) خانوادگي
انقلاب به نسبت او تعهد كوبا ، مبارزه جنوبي ، آمريكاي كشورهاي در سفر آرژانتين ، در نوجواني
.جهاني
نبوده انقلابياش تعهد اسير هميشه كه است مردي نگاه درمييابيم ، كليشهها اين خلال از آنچه
متفاوت صورتهاي عكسها.است داشته علاقه دادن چهره تغيير و اتوپرتره به او كه ميبينيم.است
به را خود كه باكراوات ، و ريش بدون جوان گواراي:ميدهد گذر چشمانمان جلو از را او شخصيت
يا است پنهان عينكش بزرگ قاب پشت در كه چهرهاي و سر بر كلاهي با درآورده ، كچل پيرمردي شكل
عبور حال در كشتي يك _ است گرافيكي جنبه از عكسها بهترين از يكي كه _ عكسها از ديگر يكي
ديگر ، عكسي در.پيداست عكس در نيز چهگوارا پاهاي از يكي و ميدهد نشان بالا از را كانال از
كمي كه چشمهايي با ;ميكند ورانداز آينه در موشكافانه را خود همزاد كرده ، اصلاح صورت با او
را او كه است عكسي شده ، گرفته نور ضد و عكسها ديگر از بيشتري دقت با كه عكسي اما.مضطربند
ميان برگي سيگار و گذاشته سر روي كج كه برهاي كلاه با نيمرخ ، از ميدهد ، نشان تانزانيا در
.اوست از افسانهاي تصويري عكس اين.است رفته فرو تاريكي در نشسته آن در او كه اتاقي لبها ،
ژوئيه 2002 لوموند ، :منبع
نقاش فرويد
حيات قيد در رئاليست نقاش بزرگترين درباره
ديانتي نوشين:ترجمه
اينكه براي او راسخ اراده ميشود ، شامل را فرويد زندگي تمام تقريبا كه نمايشگاه اين از
است مشهود كاملا شود بزرگي نقاش
او زمان آن درشد برگزار لندن در سال 1944 نوامبر در فرويد لوسين انفرادي نمايشگاه اولين
آن در.بودند دوستانش و خانواده تابلوهايش ، مشتريان اغلب و بود نشده تمام سالش هنوز 22
تابلو اين در.شد فروخته پوند يعني 50 قيمت بالاترين به "نقاش اتاق" سوررئال تابلو نمايشگاه
درخت يك و قرمز روسري يك كلاه ، يك فرسوده ، اتوبوس يك قرمز ، و سفيد راههاي راه با گورخر سر
نظر از هم گورخر رنگ درواقع.بودند فرويد سوئيت در موجود واقعي اشياء كه ميشدند ديده نخل
در تابلوهايي با او اوليه تخيلي تصاوير ميرسد نظر به اينكه برخلاف.است درست تاكسيدرمي
هم آنها اما است ، متفاوت خيلي _ اوست بعدي كارهاي مشخصه كه _ بدن طبيعي اندازههاي ساير
".است من شخصي زندگي به مربوط چيز همه":هستند هنرش به نسبت فرويد شخصي عقيده از قسمتي
در سپتامبر روز 22 تا كه است شده گردآوري فرويد زيگموند نوه آثار از كاملي تقريبا مجموعه
سياهقلم و نقاشي از 150 بيش شامل كه نمايشگاه اين.است نمايش معرض در "بريتين تيت" موزه
.باشد بازماندگانش و خانواده به روانكاو و روانشناس فرويد عقايد و آراء تاثير نشانگر شايد است
خانواده ، دوستان ، معشوقههايش ، با او روابط و هنرمند زندگي از است كاملي تاريخچه آثار اين
آلمان از خانوادهاش و او شدن پناهنده زمان _ سال 1933 از او كه جايي لندن ، شهر و حاميانش
فرانسيس مثلهستند سرشناسي چهرههاي او مدلهاي از بعضي.است كرده زندگي آن در _ هيتلري
گالري در نمايشگاهي در كه دوم اليزابت ملكه و است درآمده نمايش به نمايشگاه همين در كه بيكن
مثل است ، كرده مشهور او خود را بعضي.شد گذاشته نمايش به باكينگهام كاخ در ملكه جديد
،"باوري" دوست.اوست بزرگ تابلو سوژه 5 و ميپوشد زنانه لباس كه است مردي كه "ليباوري"
در فرويد.است غيرطبيعي منظره يك ميزنند ، موج بدنش گوشتي چينهاي كه نيز "فربه سوتيلي"
حالي در دارم غريب و عجيب ابعاد در و غيرمعمولي مردم به خاصي تمايل من شايد":است گفته جايي
بعضي در نه يا ميكند را اينكار او اينكه ".كنم زيادهروي كار اين در نميخواهم واقعا كه
اين در.نيستند زياد نقاشيها اينگونه تيت نمايشگاه در اما.است شده بحثانگيز محافل
و مناظر اسبها ، از كه هستند اندازهاي به لباس بدون و لباس با آدمها تصاوير نمايشگاه
.دارد وجود تصوير زيبا گلهاي
فرويد شاهكار اولين است ، شده كشيده و 1947 سالهاي 48 در كه "رز گلهاي با دختري" تابلو
كه است عقيده اين بر زيرا.ندارد زائد عناوين از استفاده به علاقهاي هيچ او).ميشود محسوب
(مهتاب _ ماژور C در فوك مثل.است ديگري از تصوير يك كردن متمايز تابلو ، نام كاربرد تنها
.است نشسته حصيري صندلي يك روي كه است نقاش اول همسر "كيتي" تابلو ، در شده داده نشان دختر
راههاي راه به ظريف و سياه نقاط و پيداست او درشت چشمهاي مردمك در پنجرهها تصوير انعكاس
كارهاي دقت طرفي از و كيتي بافتني مهارت بر دليلي كه ;ميدهد بافت سبزرنگش پشمي پيراهن
به ناامن جايش در مينگرند ، راست سمت به كه بيحالش چشمهاي آن با دختر.است فرويد اوليه
با دختري" بعدي پرتره دراست شده باردار تازگي به او:هست هم همينطور درواقع و ميرسد نظر
زل تابلو بيرون به مستقيما افتاده ، پايين راستش شانه از كه بلندي پيراهن در كيتي "سفيد سگ
.است نگران هنوز اما.ميرسد نظر به مطمئنتر و است جاافتادهتر بسيار حالا او.است زده
.است پايان به رو آنها كوتاه ازدواج
مقالهاي در او.ميدهد ياد چيزهايي ما به سوژههايش و خود درباره تصاوير ، ميان از فرويد
تمام درباره را احساساتش عميقترين و خصوصيترين ديگران براي نقاش":است نوشته سال 1954 در
نمايش به تيت در كه آثاري ميان در ".ميبخشد واقعيت دارد ، توجه آنها به كه چيزهايي
افسرده سال 1970 در شوهرش مرگ از پس او.دارد وجود فرويد مادر چهره از نقاشي درآمدهاند 8
.شود سرگرم و دهد انجام كاري تا ميبرد خودش سوئيت به را او هفته در روز چند فرويد و بود شده
.ميدهد نشان را مادرش به نسبت فرويد ستايش و حقشناسي حس نوعي به باوقار زن اين تصاوير
او آثار بهترين ميان در يافتند ، رشد او قدرتمند مدار از خارج بيشتر كه فرويد دختران تصاوير
جلب كه دارد وجود ميگيرد قرار من روبهروي كه شخصي در چيزي":است اين او مشهور توضيح.هستند
مورد در مسئله اين و.بناميد زن جنس به من شخص احترام را آن ميتوانيد حتي.ميكند توجه
نقاشي براي را خود آنهاميگيرد دربر نيز را نقاش يك توجه پدر ، يك توجه اندازه به دخترانم
".ميكردند آماده
اينكه براي او راسخ اراده ميشود ، شامل را فرويد زندگي تمام تقريبا كه نمايشگاه اين از
درباره ميكند ، كار ميكند ، تمركز ميكند ، آزمايش او.است مشهود كاملا شود بزرگي نقاش
باستان مصر دوران به بيشتر و كلاسيك دوران به گرفتن الهام براي ميكند ، تحقيق هنرمندان بقيه
از هيوگز رابرت عقيده به.ميشود ديده "كتابها با آرام زندگي" تابلو در كه ميگردد باز
.است حيات قيد در رئاليست نقاش بزرگترين حقيقتا فرويد تايم مجله
در كردن نقاشي و ظريف قلمموهاي با بوم روي كردن نقاشي از او ميلادي پنجاه دهه اواسط در
او ".ننشستم هيچگاه ديگر ايستادم ، و شدم بلند جايم از من وقتي":شد خسته نشسته حالت
لندن غرب در سوئيتش به كه وقتيكرد عوض درشت قلمموي با را ظريف خطوط و سمور پوست قلمموي
"داخلي بزرگ يازده دبليو" خلق براي روز روشنايي مزاياي از كرد ، نقلمكان داشت سقفي نورگير كه
.هستند او خانوادگي دوستان آنها همگي و بود شده پر شخصيت پنج با كه عظيمي نقاشي.كرد استفاده
خودش از فرويد كه هستند آنهايي تيت در نقاشي جالبترين شايد باشد ، پرتره يك فقط چيز همه اگر
او ديگر تابلويي در.است شده منعكس دستي كوچك آينه يك در او صورت آنها از يكي دراست كشيده
يك.ميشود ديده پايين از او سوم تابلوي در و.ميكند نگاه دزدانه خانگي گياه يك پشت از
كه فيور ويليام به او.است شده غالب كادر از خارج و اندازه از خارج كودك دو به كه قوي تركيب
در كردن نگاه زحمت بدون ميتوانم من":ميدهد توضيح نوشته را نمايشگاه اين كاتالوگ مقاله
".بكشم نقاشي خودم از آينه
جز به او.كشيد خودش سوئيت در ايستاده سالگي سن 70 در را خود فرويد پيش سال ده حدود
پالت ديگرش دست در و كاردك دست يك در.نداشت تن به چيزي بود پوشانده را پاهايش كه چكمههايي
بازتاب و نقاش اثر ، اين توضيح در روانكاوي ، علم پدر فرويد ، زيگموند نوه.ميشود ديده نقاشي
روي دوباره من كه روزي اولين.است ديگران كشيدن از مشكلتر خيلي خود از نقاشي":ميگويد اثر
اين جنجالي ، نمايشگاه اين در نقاشيها همه مثل اما ".بود شده پدرم مثل نقاشي كردم ، كار آن
.است فرويدي لوسين كاملا هم نقاشي
تايم:منبع
4_ بيسو سرزمين به سفر
نورآباد تاريكي در
غلامي احمد
سالي.بشود پابند كند ازدواج نورآباد توي پيمان نيست بعيد اصلا.ميكند پيدا بيخ دارد قضيه
.نورآباد كوه بالاي صالح امامزاده پابوس برود عيال و اهل با هم دوبار يكي
منشاش به خوددارياش اما.است عبوس و درهم چهرهاش.است كرده شگفتزده مرا پيمان سكوت
نميدانم صلاح.بيازارد مرا صبر با بخواهد كه ندارد را صبوري از مايه آن پيمان.نميخورد
يكمرد.است غروب دمدمهاي.ميگيريم پي را خاكي جاده و ميشويم ساكت سه هر.بدهم ادامه
جاده لب به را الاغ زانوهايش با ميشنود كه را بوق صداي ميرود ، آرام جاده توي الاغش سوار
.كن آرام ميگويد پيرمرد.ميگيريم قرار پيرمرد رودرروي ميگذريم كنارش از وقتي.ميكند هدايت
است سوار الاغ روي آنكه..كربلايي هوي...هوي ميزند فرياد بلندي صداي با بعد.ميكنم آرام
فرياد.است كور.ميشود ديده سفيد تيله دو فقط چشمهايش حدقه توي.ميآورد جلو را صورتش
با كه تو !اكرمي كربلايي آره":ميگويد پيرمرد "...ميآيي شهر از ابرام مش هوي":ميزند
"مانده؟ خيلي ده به بگو قاطري
.ميرسيم شب اول.مانده قاطر قدم هزار كربلايي ، نه _
.كربلايي بهخير اوقور _
.كربلايي برسون سلام بابا شيرين بابا ، زليخا به باشه خير به عاقبتت _
...چشم به اي _
"...چشم به بازم اما.نداريم كه چشم":ميخندد
.بودم نشده متوجه من چرا.است كور هم سوار قاطر اكرمي كربلايي.است كور ما ، مسافر پيرمرد پس
نيفتاد راه پيمان دنبال مگر.ايستاد دوربين جلوي رفت كه نديدم مگر.هستم كندذهني آدم واقعا
صدا با فقط او !صدا.نيامد ما سايه به سايه باز آمدن موقع مگر.نيمكت روي نشست آرام و آمد
جاده...پيمان تو به لعنت.ميخندد دارد آره است؟ كور او ميدانست پيمانميكند زندگي
.است روشن آبادي توي خانه يك فقط تاريك تاريك.سياه سياه.قيرگونتر نورآباد و است قيرگون
يك مندرسش لباسهاي ميان از.ميكند باز را بقچهاش پيرمرد.دارد قرار بلندي روي كه خانهاي
ماشين از.است قوطي داخل هم خرد سنگ دانه چند.است شده وصل نخ آن سر كه درميآورد كوچك قوطي
ميگذريم ، كه خانهها جلوي از.ميكشد نخ با و مياندازد زمين را قوطي پيرمردميشويم پياده
و كربلايي آنها به پيرمرد باشند مرد اگر و بيرون ميآورند را سرشان آدمها يكييكي تاريكي در
دختر صداي پيرمرد ميرويم ، كه را خانه چند.ميكند عليك و سلام و ميگويد مشهدي باشد زن اگر
خانهها خانه ، طرف ميرويم ميكنيم كمكش.نميگويد چيزي "بابا زليخا" جز ديگر ميشنود را
زحمت به كه كوچك پنجرههاي و در با محقر و كوچك جاده لبه است كاهگلي سوله يك.ندارد حياط
پيرمرد.نميبينيم چيز هيچ ما و است تاريك اتاق داخل.شد داخل آن به و خارج خانه از ميشود
.بابا شيرين بابا ، زليخا ميزند ، صدا را دخترانش
و ظريف زليخادارد كدو چون اندامي و گرد صورتي شيرين.مينشينند ما نزديك و ميآيند نفر دو
تكيه ميكند ، راحتي احساس حالا پيرمرد ".آمديد خوش":ميگويند هم با دو هر آنها.است باريك
افتاده يادش چيزي كه انگار پيرمرد نشستهايم ، اتاق تاريكي در نفر چهار هر ديوار ، به ميدهد
:ميگويد باشد ،
...بياور بگير لامپا چراغ يك شيخ خونه برو بابا ، شيرين _
كورمال كورمال ما براي تا ميرود هم زليخا ميشود بلند و ميگيرد ديوار به را دستش شيرين
.نميبينند را جايي انگار اما ميگردد حدقه در چشمهايشان مردمكهستند كور دو هر.بياورد چاي
.بيايد ميخواهد دلش هم پيمان راستشكنم كمكش هم بزنم ده در گشتي هم ميروم ، شيرين همراه
با ازدواج درباره صحبت هم آن از بعد اما.ميدهد آزارش بدجوري كنجكاوي ميفهمم چشمهايش از
كه نميماند باقي شكي وقت آن.بيايد ما با و بيفتد راه لك و لك حالا هم اونيست درست شيرين
خانهاي تنها طرف بهميآيد من پاي صداي دنبال شيرين.برويم و بگذاريم جا همين بايد را او
.ميدهد آزارم بدجوري كنجكاوي.دارد فاصله خيلي ما با.ميرويم است روشنايي از پر كه
است؟ تاريك جا همه چرا خانم ، شيرين _
ميخورد؟ درد چه به روشنايي ندارد سو چشمهايشان روستا همه وقتي خب _
هستند؟ كور روستا همه يعني _
.كم خيلي ميبينند كمي روز روشني توي نه كه كور كور _
است؟ روشن چراغش و دارد برق خانه آن چرا پس _
.دارد چشم شيخ و است شيخ خانه آنجا خب _
تاريكي در.ميشود روشن هم تپهها بلندي چند روي چراغهاي يكييكي ميزنيم ، حرف كه همينطور
.ديگر خانه دو يكي.شمرد را خانهها ميشود راحت شب قيرگون
.شد روشن چراغشان هم ديگر خانه دو _
.كنيم پيدا را شيخ تا بزنم سر خانهها همه به بايد شد سخت كارمان.است شيخ خانه هم آنها خب _
ميآيد نابينا بچه دو با جوان نسبتا زن.كردهايم نشانه را آن اول كه ميرسيم خانهاي به
.ميكشد هوي هم شيرين.ميكشد هوي در دم
.تويي بانو شيرين _
ها -
.خواهر داري كار چه _
.ميخواستم را شيخ _
...رفت شما پاي پيش پيش ، ساعت يك شيخ _
دقيق قدري به شيرين را مالرو جادههاي.ندارد فاصله خيلي كه ديگري خانه سمت به ميافتيم راه
.ميكشم كنار آرام را خودم و ميايستم ميبيند او نكند ميكنم احساس كه ميآيد من سر پشت
حرفي "..هان...رفتيد كجا":ميگويد وحشتزده و ميايستد گول و گيج و واج و هاج شيرين
.است شده افزونتر ترسش و ميلرزد صدايش زمين مينشيند.نميزنم
رفتيد؟ كجا _
.نميبيند راستي به
.خانم شيرين هستم اينجا _
.ميكند باز را در جواني بسيار زن.ديگر خانه.ميافتد راه دنبالم.ميشنود را پاهايم صداي
هو هم شيرين و ميكشد هو پيرمرد.ميآيد است پدرش گويا كه پيرمردي با.دارد سال يا 17 16
.ميكشد
.شده خبري شيرين..ها _
.شيخ دنبال آمدم كربلايي نه _
دارد ادامه
شعر و شگفتي
دشتي افشين
اما.شعر و صنعت گسترش در آمد ، چشم به عملي امور در ابتدا بيستم قرن آدميان توسعهخواهي خصلت
ضروري عناصر از يكي امروز ديگر بييقيني ، و اعتماد عدم.گرفت شكل نظري مباحث در آن نطفه
با البته و است بودن انسان نشانه كه بودن دكارتي نشانه نه و دائم شكاست انديشه
مردم ، ميان در گاهگاه كه نظرياتي كوتاه عمر از روز به روز شده ، حاصل منطق در كه پيشرفتهايي
ديگر تا شده گرفته نظر در فلسفي نظريات در توسعه و گسترش براي جايي حتي.كاسته ميشود ، رايج
انديشه يك نظري اصول در كه تحولاتي با دائما و نباشيم روبهرو فلسفي بسته دستگاههاي با
.بزنيم محك را انديشگي سيستم آن انعطافپذيري ميپيوندد ، وقوع به شده نامگذاري
معمولا پس.ميكند القا بيننده به را توسعه نشانههاي تغييرات ، سطحيترين و اولين معمولا
اوليه و معمولي محصول شگفتي ، و ميدهد تشكيل آن اوليه و ابتدايي تغييرات را توسعه يك نماي
از پس روندي هر ميدهد ، نشان انديشه تاريخ در نظريه هر نمو و رشد چنانكه اما.است تغييري هر
از بعد يعنياست آن معكوس روند شكلها ، اين از يكي عموما و مييابد متنوعي شكلهاي مدتي
البته موضوع اين.ميشود مدرن آدميان بعضي توسعهخواه روح ارضاءكننده منحصرا "شگفتي" مدتي ،
ذهن در ميتواند ريشه بدون شگفتآور تغييرات اوقات بسياري.نيست عجيبي چندان چيز خود جاي در
اين.كند پايدار لازم پشتوانه با را اوليه بيپشتوانه نماي و بدرخشد او محصول و ديگري
.فرهنگ و انديشه از است "شگفتي" ارائهكننده افراد بهرهمندي متفاوت ميزان از ناشي تعامل
علمي و فرهنگي پشتوانه آنچنان داراي خود شگفتآور تغييرات كننده ارائه فرد هم مواردي در
را تحول انتهاي تا گاه يكتنه بلكه نميكند ، بازي را ساده واسطه يك نقش تنها كه است
آن ظاهري شكل و شعر ارائه در كه تغييراتي با چيز هر از پيش يوشيج نيما.ميكند نشانگذاري
از استفاده و شعر سطرهاي بودن بلند و كوتاه.كرد جلب را ادب اهل و خوانندگان نظر آورد ، پديد
بعد ، به "ققنوس" از جديد ، طرزي به قافيه بهكارگيري بر علاوه نو شيوهاي به عروضي بحور
آنجا از تغييرات اين.بود برخوردار نيز قوي پشتوانهاي از كه بود تغييري نماي فيالواقع
ناديده ميشد ، پنداشته بديهي كه اموري در را فارسي شعر ساله هزار عادت كه بود شگفتآور
قبلي اسلوب پيروان كه طوري آورد ، وجود به زائدالوصفي شگفتي اول وهله در امر اين.ميگرفت
كتاب مقدمه در نادرپور حتي و خانلري توللي ، .كردند دوري افراطيگري بهعنوان آن از نيز نيما
تاييد را محافظهكارانه بسيار و معتدل نظامي و جستهاند تبرا صراحت به نيما افراط از خود
.برنخورد كسي قباي تريج به اصطلاحا كه قاعدهاي به و كوچك تغييرات يعني.كردهاند
ميدانستهاند نيما شاگرد را خود كه كساني كه بود گونهاي به تغيير ميزان و شگفتي شدت يعني
پشتوانه دليل به نيما اما.ميكنند برائت اعلام "برچسبها" حتي و قضايا اين تمامي از يكباره
.دواند ريشه مملكت اين نقاط تمام در روز به روز كه نرفت عقب نهتنها فرهنگ و انديشه قوي بسيار
اين حتيكردند دنبال متعدد سبكهاي در را كارش و برخاستند او از پيروي به بسياري شاعران
وزن حذف به شاملو او از پس كه طوري كرد منتقل جوانتر نسل به را ابداع و نوخواهي روحيه
شعر نوعي پايهگذار زبان و شي و جهان به تازه رويكردي با رويايي و گمارد همت عروضي معهود
و بدواند ريشه بتواند آينده در تا پرمايه پشتوانهاي با نيما نظير دو ، هر البته و.شد پيشرو
.باشد پشتوانه فاقد نميتواند ابداعي هيچ واقع در.دهد امتداد را فارسي ادبيات و شعر طيف
و باشند تاثيرگذار توانستند فارسي شعر و زبان به عميق آشنايي واسطه به رويايي و شاملو نيما ،
تنها اما.باشد جاري رودخانهاي ما برداشتن آب براي سالها تا كه كنند خلق پاياني كارهاي
زدن شعري اصول و مفاهيم حذف به دست شناخت ، و بيپشتوانه همچنين و شگفتي ايجاد به توجه
ممكن گرچه ميكشد يدك را جالب صفت حداكثر خود انعكاس در و آورد وجود به مانا اثري نميتواند
پيرايش و پالايش به قادر خود ذهني داشتههاي به توجه با و آثار اين ديدن با ديگري فرد است
حداقل داراي نتيجهاي چنين براي اثري هر حال هر به اما دهد انجام خوري در كار و شود اثر
آنچه نگارنده زعم بهتراويد نخواهد بيرون چيزي هيچ ، جز هيچ از ورنه باشد ، بايد پتانسيلي
كه شگفتيهايي ظهور براي است پشتوانهاي وجود عدم است معاصر شعري آثار بعضي كيفيت افت باعث
.است سازگار نيز جوانان روحيه با حال هر به
بدون اما است درستي تمايل بمانند ، وابتذال تقليد تنگ پوسته در نميتوانند بسياري اينكه
بازيهاي" اين از كه گروهي طرفي از.ميروند پيش خود بيسوادي اثبات مرز تا گاه دقت و مطالعه
سوي آن از ندارند خود كنار در نيز را انتقادي بينش يك ابزار ضمنا و شدهاند عاصي "بيسروته
احساس آثار آن خواندن با گاه كه ميآورند ابتدايي بسيار متنهاي به رو و ميافتند بام
كه است اين بر نگارنده سعينگذرانده سر از را تجربهاي هيچ بوم و مرز اين ادبيات ميكنيم ،
.كند بررسي را اشعارشان و برود مذكور گروه دو هر سراغ به فرصت اولين در
خواستهاي اساس بر كه چرا نيست بررسيهايي چنين خواهان چندان موجود جو متاسفانه
ندارم تصوري چنين من.آنهاست كردن مطرح و دادن ارزش آثاري چنين بررسي فردي ، كوتاهانديشانه
به اشاره ضمن و بپردازم آثار گونه اين گروهي بررسي به بتوانم ديگر مقالاتي در اميدارم و
باشيم ، داشته بايد اطرافمان فرهنگي محيط به نسبت ميكنم احساس كه توجهي روشنگر ، مثالهاي
شگفتي تا خويشند غريب و عجيب متنهاي دلخوش تنها بيپشتوانه كه گروه آن چه.كنم ابراز
گام ادبي قطعات هواي در همچنان آن انبوه شگفتسازي برابر در كه گروه آن چه و بيافرينند
قدرت و ادبي پشتوانه فقدان آن و ميبرند رنج چيز يك از گروه دو هر ميآيد نظر به.ميزنند
.است تحليل
|