غبارگرفته خاطرهاي رحيمي
1_ جهاني فرهنگ
مدرنيسم پست تقسيمبنديهاي
24_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
غبارگرفته خاطرهاي رحيمي
ابك حميدرضا
سارتر.بود رايج نسخه فرانسوي اگزيستانسياليسم بود كرده ترجمه را سارتر كتابهاي رحيمي وقتي
زمان فرزند كرد ، ترجمه را سارتر كتابهاي وقتي هم رحيمي و بود آوانگاردترين خودش زمان در
بود خويشتن
گوارش لعنتي مشكل همان دست به دست عصبي ، ناراحتي.آخر روزهاي اين نداشت روزي و حال ميگفتند
روزهاي اين سهراب پسرش.بود كرده پژمرده و نحيف را چهل و سي دهههاي رعناي پيكر و بود داده
خود سهراب ، كه ما سرزمين حكايت است غريبي رسم.ميگشت گوارش جديد داروي دنبال او براي آخر
محمدعلي.ناكام هم او اينكه طرفه و روان پدر براي نوشدارو پي از سرزمين اين در و است طبيب
خوب حالش كه بود معلوم و نداشت دماغي و دل.آمد من پيش رفتنش از قبل روز چند ميگفت موحد
شده متاثر آنقدرنداشت تعريفي هم خودش اوضاع.بنويسم رحيمي درباره ميخواهم كه فهميد.نيست
.ترتيب و بينظم و پراكنده ;گفت رحيمي از كمي من ، اصرار بهندارد زدن حرف رمق گفت كه بود
به چيزي ناگهان اما.داد حواله محبي و سيدحسيني رضا و كلانتريان مرتضي به مرا هم آخر دست
و تدريسها و تاليفها و ترجمهها درباره گفت من به و كرد جمع را توانش تمام.آمد يادش
خلاصه بود "انسان" كسري و كم بيهيچ رحيمي ، كه بنويس من قول از اما بپرس ديگران از تحصيلها
.بود شرافت و نجابت رحيمي ، وجود
اما باشد مسلط خودش به ميكرد سعي گرچه.برداشت را گوشي همسرش.زدم تلفن جمعه روز صبح هشت
شرايط آن در نميكنم فكر والا داشتيم قبلي قراربود بسته را گفتن سخن راه فروخورده ، بغض
و فرانسه به سفر و تحصيلات و گفت رحيمي كودكي ازميداشت حوصلهاي زدن حرف براي روحي ،
.گذراند اصفهان در هم را دبيرستان و ابتدايي و شد متولد سال 1304 در اينكه.ايران به بازگشت
براي سالها آن كه تحصيل ، از فراغت از بعد و رفت حقوق دانشكده به رحيمي كه بود سال 1324
.برود فرانسه به تحصيل ادامه براي و كند فراهم پولي كه كرد كار آنقدر داشت ، قربي و ارج خودش
حساب به هم دهنسوزي آش چنان روزها اين كه چيزي به رسيدن براي تلاش سال ده.كشيد طول سال ده
بعدها ، هم كوتاهي مدت و ميكرد تدريس قضايي كارآموزي كلاسهاي در.بود دادگستري قاضينميآيد
يك.كرد شروع را ترجمه رحيمي تا كشيد طول خيلي.شد تهران ادبيات دانشكده غرب ادبيات استاد
بودن ديمي واژهنامههايشان در كه آدمهايي بودند.داشت كتابي و حساب كاري هر كه بود وقتي
.ميكردند تدريس ميشد خشك مدركشان مهر وقتي اقلا.ميكردند معادل نبودن با را
سني ميانگين با كنيد مقايسه) سالگي چهل در يعني ;، 1344"بشر اصالت و اگزيستانسياليسم"
.(ما دوره مترجمان
پل ژانبود كرده رو را ترجمه تكخال رحيمي و بود محافل همه نقل اگزيستانسياليستي بحثهاي
مهر سر بر فرنگي زبانهاي با چندان كه هم ، ايراني دانشجويان و بود روشنفكري سمبل سارتر
چه و بود كرده گل هم روشنفكرانه عاشقيهاي و عشق كاسبي و كار.آوردند روي او كتاب به نبودند ،
سال در.كند تلفظ فرانسوي شيرين لهجه همان با را "اومانيسم" كسي معشوق كه اين از بهتر سعادتي
كتاب اين هم هنوز.كرد ترجمه را سارتر "چيست؟ ادبيات" نجفي ابوالحسن كمك با رحيمي هفت و چهل
شاهكار رحيمي انتخابهاي.ميدهد تشكيل را معاصر ادبي نقد مانيفست بارت ، رولان آثار كنار در
رحيمي ، مصطفي براي را پررونقي و درخشان آينده چهل ، دهه روشنفكري فضاي دليل همين به و بودند
بود ذهني مقدمههاي همين با.ميآورد نظر در بود ، نهاده فرهنگ عرصه در پا كه وكيلي و حقوقدان
رضا مهدوي ، ظريف هوشنگ پرهام ، مهدي بود ، غلغلهاي.رفتم صفيعليشاه خانقاه به يكشنبه كه
بود ، نهاده دلش بر ديگري داغ زمان جور دست و بود عزيزش كاوه داغدار هنوز كه سيدحسيني
افتخار گودرز وكيل ، كشاورز دكتر آذرنگ ، عبدالحسين دانا ، رئيس فريبرز فولادوند ، عزتالله
ناشران ، اتحاديه اعضاي مركز ، دادگستري وكلاي كانون نويسندگان ، كانون پيرمردهاي جهرمي ،
.طباطبايي علامه و شهيدبهشتي و تهران دانشگاه حقوق دانشكدههاي اساتيد ارشاد ، وزارت معاونان
ميسنجيد ، هم را آنها تحصيلات ميانگين كسي اگر و بود شصت و پنجاه بالاي حاضران سني ميانگين
بودند؟ كجا جوانها اما.نميرسيد ارشد كارشناسي از كمتر به مطمئنا
مجلس در مويي سياه تقريبا ميگذاشتي ، كنار اگر را سهراب رفيقهاي و دوست و فاميل جوانهاي
ارج و ميشناسند همدردان و همگامان را فرهنگ اهل قدر روزها اين كه قبول چرا؟.نميديدي
حضور مشابه مجالس از بسياري در شصت و پنجاه دهه جوانهاي همين اينكه نه مگر اما مينهند ،
قول به اين كه نمينهد ارج را فضل گوهر زمانه كه نيست اين تنها قضيه مطمئنا نه ، داشتهاند؟
سالهاي اين در رحيمي.است بوده دورانها همه هنرورزان و فرهنگيان هميشگي نقل اخوان مرحوم
برشت ، آثار از رحيمي ترجمههاي به عمومي اقبال.بود بسته بر رخت مردمان جمعي حافظه از آخر
.نشد تكرار هيچگاه انقلاب از پس سالهاي در ،"نه گفت آنكه و آري گفت آنكه" و "دلاور ننه"
اين فرهنگ بزرگان از مغزي مجلس سخنران.آمدم خانقاه حياط به حاضران همراه و شد تمام مراسم
هيچكدامشان با نميكردم جرات كه بود خراشيده داغدار فاضلان از اعصابي و بود تراشيده ديار
به اما قبول ، آشنايان و دوستان تالم و تاثر.مجلس اين از حيف ميگفت پرهام مهدي.كنم گفتوگو
.گفت او از اندكي كه محبي جمال به گلي ;پرداخت رحيمي به بيشتر كمي ميشد خدا
ماندن مهجور گفت.كرد اشاره جالبي نكته به.گذاشتم ميان در فولادوند عزتالله با را پرسشم
مرادي و مريد علقههاي گرو در دل چندان كه كساني اينكه اول.دارد عمده دليل دو رحيميها
و بنويسند و بيندازند پايين را سرشان و كنند كار جديت با تنها گرفتهاند تصميم و ننهادهاند
يك كردن پيدا:كنيد نگاه شما.ميمانند سايه در ما كشور نظير كشورهايي در معمولا بينديشند ،
;فروزانفر كتابهاي طور همين ميماند ، كيمياگري به حاضر ، حال در اقبال عباس نوشتههاي از نسخه
از دمي كه آنان سرنوشت به اما.نميافتند آنان آثار تجديدچاپ فكر به هم ناشران حتي
ميكنند فهرست آن در و مينويسند مقالهها شاگردانشان ;بنگريد نبودهاند غافل مريدپروري
و دكان رحيمينميرسد دست انگشتان تعداد به روايتي هيچ با بدبختانه كه را استاد عظيم آثار
.بود صداقت بنده رحيمي.نكرد درست معبد و دستگاه
.محتوا و عمق و غنا تا است "مد" تابع بيشتر تفكر گفتم سخن آنها از كه كشورهايي در اينكه دوم
سارتر.بود رايج نسخه فرانسوي اگزيستانسياليسم بود كرده ترجمه را سارتر كتابهاي رحيمي وقتي
زمان فرزند كرد ، ترجمه را سارتر كتابهاي وقتي هم رحيمي و بود آوانگاردترين خودش زمان در
امروزيها دندان باب وليوتار دريدا.است كرده تغيير اوضاع اخير سالهاي در اما.بود خويشتن
ميگويند چه ميفهمند خودشان اصلا اينكه ميگويند؟ چه آنها اينكه به داريد كار چه.شدهاند
نظام اساس بر را دلمشغوليهايش رحيمي اما.بگوييد سخن دريدا از موظفيد شما.است ديگري بحث هم
نفت صنعت شدن ملي نهضت سالهاي در رحيمي آغازين چپگرايي.نكرد تنظيم ما كشور در رايج مد
از و ميپردازد لنين افكار نقد به كه بود ساخته سوسياليستي او از و بود شده تعديل كاملا
و رحيمي اواخر اين در هم دليل همين به.است فهميده را داشتن اجتماعش انسان پرواي سوسياليسم ،
.نبودند همگام چندان زمانه
تواضع و صداقت چگونه كه ديدم خواندم ، را روزنامهها با رحيمي مصاحبه آخرين وقتي اينكه جالب
نفسيهاي شكسته و فضلفروشيها از اثري تواضعش در چرا كه آمدم شگفت در و است آميخته هم به را
و نميپسندد را فوكو سليقهام و ندارم تخصص ادبي نقد در كه بود گفته راحتي به.نيست امروزي
رحيمي فولادوند.نميداند ذكر قابل را شعرش كتاب دو اشعار از هيچكدام كه بود گفته جديت با
.بود شناخته خوب را
خودش درخواست به و زودهنگام دادگستري از رحيمي بازنشستگي.نميشود ختم جا همين به كار اما
قضاياي و انقلاب از قبل سال چند سياسي همهمههاي از ناشي تاثرات كلانتريان مرتضي قول به.بود
را زمينه اينها همه.كرد زودهنگام بازنشستگي به وادار را رحيمي حرفها ، اين و رستاخيز حزب
اشاره با پرهام مهدي.شكند درهم را رحيمي روح و جسم بعد سالهاي مصائب كه كرد فراهم اين براي
را جانش و تن بيماري خوره و بود بيمار طرف اين به شصت سال از رحيمي گفت كه بود نكته همين به
پويايي رحيمي ، انقلاب از بعد نوشتههاي كه بود دليل همين بهميفرساييد و ميساييد
حافظ" به نقدگونهاي در "يكم و بيست قرن و حافظ" در هم خودم من و نداشتند را پيشين نوشتههاي
ناخواسته دلايلي به كه پرهام.است گرفته فاصله زمان از اندكي او كه نوشتم ، رحيمي "انديشه
تواني كه چرا ;داد حق رحيمي به بايد كه ميكند اشاره بود ، رحيمي رنج و درد سالهاي همنشين
به راجع كتاب چند ;داشت ادامه هم سالها اين در او فعاليتهاي البته.بود نمانده جا به برايش
منتشر كه سايههايش و ماركس حقوقي ، جامعهشناسي حوزه در كتابي اعدام ، به راجع كتابي شوروي ،
هيچگاه رحيمي اما.ميشد منتشر سياسي و اقتصادي اطلاعات مجله در كه مقالاتي و نشده ،
.نكرد تجربه دوباره را اوج دورههاي
بالا نداشت ، را آن امثال و مسجدالغدير هيبت و جلوه از نشاني هيچ كه خانقاه ، پلههاي از
هفته سه دو مصاحبه در كه افتادم رحيمي حرف اين ياد.ميكردم مرور را پيشين روز چند و ميآمدم
مختلفي دلايل به من بود گفته كند نقل سخن مجله با همكارياش از خاطرهاي ميخواست وقتي قبلش
كه بفهماند من به ميخواست شايد.بود غريبي كنايه.دادهام دست از را حافظهام از قسمتهايي
همه و خودت قول از.نرود يادت !كههاي بگيرد را يقهام ميخواست شايد.كجاست سوالم پاسخ
را حافظهمان از قسمتهايي مختلفي دلايل به ما":بنويس زندهاند كه كساني بقيه و همنسلانت
بر چه اين از پس ما ، تاريخي و جمعي بيحافظگي كه ميدانند الكاتبين كرام و "دادهايم دست از
."يتدبرون افلا" كرد خواهد هوار سرمان
1_ جهاني فرهنگ
جهاني فرهنگ مشتركهاي
اميركبير دانشگاه مرديهادر سيدمرتضي آموزشي دوره از گزارشي
دوره اين مدرس.داشت نام "جهاني فرهنگ" اميركبير دانشگاه تابستاني جشنواره كلاسهاي از يكي
را اجتماعي فلسفه در خود دكتراي درجه مرديها.بود مرديها سيدمرتضي شد ، برگزار روز پنج در كه
تاليف و ترجمه حوزه اين در چندي آثار تاكنون و است گرفته فرانسه (Toulouse) تولوز دانشگاه از
و جامعهشناسي عرصه در ويژهاي جايگاه بورديو ، و تورن آثار از او دقيق ترجمههاي.است كرده
را تخصصاش و او فعاليت اصلي حيطه بسياري گرچه است ، بخشيده او به ما كشور اجتماعي فلسفه
آموزشي دوره از گزارشي ميآيد پي در چه آن.ميدانند سياسي روزنامهنگاري حوزه به مربوط
:است جهاني فرهنگ
* * *
.شد برگزار امسال تيرماه بيستونهم در جهاني فرهنگ دوره از جلسه اولين
قابل منظر سه از را شدن جهاني اوكرد آغاز موضوع اهميت ذكر با را خود سخن مرديها مرتضي سيد
بر اهميت حايز جهت بدين ميان ، اين در را ، فرهنگ مسئله و فرهنگ و سياست اقتصاد ، :دانست بررسي
لايههايي اكنون ، هم ولي ;است بوده يكديگر از جوامع جداكننده عامل مهمترين گذشته در كه شمرد
هسته ، اين كشورها ، برخي در بسا چه و حركتند در سخت هسته يك سوي به جهان در مختلف فرهنگهاي از
اختصاص ديگر كه نهاد نام "جهاني فرهنگ" را مشترك مخرج يا هسته اين او.است گرفته شكل كاملا
ايشان به جوامع آگاهانه يا آزادانه انتخاب بدون جهاني ، فرهنگ.ندارد خاصي جغرافيايي فضاي به
.است مشاهده قابل دنيا مهم شهرهاي تمام در راحتي به آن جلوههاي و ميشود صادر
:از عبارتند فرهنگ اين مهم عناصر
.جامعه و حكومت اداره براي نمايندگي نظام برقراري:دموكراسي - 1
و جوامع به دادن اجازه معناي به بلكه سوسياليسم ، مقابل معناي در لزوما نه:ليبراليسم - 2
.خصوصي بخش آزادي
هيچ":است داشته تورن آلن را فردگرايي درباره ممكن بيانهاي زيباترين از يكي:فردگرايي - 3
"!شود آن فداي من كه ندارد را آن ارزش جهان در مايي
.آن از تابوشكني و دادن جنسي امور به فوقالعاده اهميت Pan-Sexualism - 4
اوليه فردگرايي.ميدهد شكل را اجتماعي نظم و است فردگرايي مكمل نوعي به كه:شهروندي - 5
و (بدوي جامعه) نميدهد اهميت ديگري به خودش جز به شخص آن ، در كه است فردگرايي نوعي بسيط ،
باشد ، اجتماع از مهرهاي و پيچ كه بود آن در فرد ، ارزش كه است كمونيستي جامعه مقابل نقطه
من كماكان شبكه ، اين درون و ميكند پيدا معنا شبكه يك درون كه است فردگرايي نوعي شهروندي ،
.باشد من خدمت در بايد شود ، درست مايي اگر:دارد اصالت
كه جايي اخلاق نوع اين.شود خلط فردي اخلاق با نبايد ما بحث در كه:اجتماعي اخلاق - 6
عمومي سپهر جهاني ، فرهنگ در.مييابد معنا عمومي ، سپهر در يعني ميشود خارج خود از انفراد
چراغ از نكردن گذر مثلا.دارد را جمعي هنجارهاي و مشخص و شده تعريف رفتارهاي و واكنشها
.عمومي غذاخوري در بودن مودب يا قرمز
بالاخره و نياكان فاميل ، بزرگان و ميشود شروع خانواده از آيين:آييني علقههاي شدن سست _ 7
از سنتي فضاي در آيين عنوان به كه چيزهايي تمام.ميشود شامل را جامعه سطح در اقتدار صاحبان
باعث مردم نگاه و حرف كوچك شهرستان يك در اگرميشود اعتبار كم ميشد ، برده حساب آنها
(Forbidden) ممنوعيتها شبكه ;ميشود بلاموضوع منعي چنين نپوشد ، رنگي مانتوي دختري كه ميشود
.ميريزد فرو تدريج به داشت ، قوام سنتي جوامع در كه
يعني آن ، معادل انگليسي در.خصوصي عرصه به دين كردن محدود و كشاندن:لائيسيته _ 8
از بسياري است ممكن چه اگر نيست ، بيدين معناي به لائيك.ميشود استفاده سكولاريزاسيون
كسي است ممكن.است شده تفكيك شماره 7 مورد از خاطر همين به شايد.باشند هم بيدين لائيكها
آن اما ;است شده سست ديني اعتقادات ديگر ، تعبير به.باشد لائيك ولي بخواند ، شب نماز
است ديني جامعه يك آمريكا ، جامعه فيالمثل ;است Institutional نهي و امر نوع از كه اعتقاداتي
جامعه يك حال عين در و دارد وجود آن در خدا به اعتقاد و غيب به اعتقاد ماوراء ، به اعتقاد و
دين اين كه دارد وجود هم دين به دنيا بازگشت نوعي حتي جهاني ، فرهنگ در.هست نيز سكولار
تمام كه است قوي ماترياليسم مواضع از عقبنشيني يك بلكه نيست ، الهي يا توحيدي دين لزوما
.ميدانست تبيين قابل انرژي و ماده ضربهاي و جمع با را دنيا امور
و فكر دايره در كه كساني كليه ميان در عميق معرفتي و فلسفي مبناي يك رشد:ديدگاهگرايي _ 9
وجود هم اگر حقيقت ، فرازماني و فرامكاني مستقل معيار كه شكل بدين ميگيرند ، قرار انديشه
سنجهاي يا متر هيچ.شده متعادل نسبيتگرايي نوعي يعني اين ;نيست ما اختيار در باشد ، داشته
در ديدگاهها تمام.است پارادايميك مسايل به نسبت نگاهها ، و ندارد وجود دنيا اين از بيرون
همزيستي نوعي به نيست ، كس هيچ نزد حقيقت معيار چون و است احترام قابل خود پارادايم
.ميشود منجر مسالمتآميز
مدرنيسم پست تقسيمبنديهاي
يوسفي حامد:ترجمه
پاياني بخش
(متولد 1919)بل دانيل
يك فرهنگ در و سوسياليست يك اقتصاد در ليبرال ، يك سياست در را خود كه گفت زماني بل دانيل
.ميداند كار محافظه
سمتش آخرين در.شد التحصيل فارغ كالج سمتش از سال 1939 در و آمد دنيا به سال 1919 در بل
استاد آن از قبل و آمريكا هنر و علم فرهنگستان عضو و "فورد هنري" در اجتماعي علوم استاديار
هيات عضو و عمومي منافع مجله بينانگذاران از يكي او.بود كلمبيا دانشگاه در جامعهشناسي
.است بوده "نيوليدر" و "فورچون" مجلات دبيران
تئوريهاي از يكي كه است پساصنعتي جامعه توضيح در او نظريه ما كشكول با بل دانيل ارتباط
.دادهاند بسط را آن تورن آلن جمله از بسياري جامعهشناسان و ميشود محسوب مدرن جامعه از گذار
:ميدهد توضيح گونه اين را پساصنعتي جامعه اصلي تزهاي بل ،
.است خدمات بخش بر مبتني اول درجه در جامعهاي چنين اقتصاد - 1
غلبه:بود خواهد مواجه اساسي تغيير يك با جديد جامعه اين در اشتغال ساختار رو اين از - 2
.ميدهد حرفهاي و سفيد يقه كارمندان افزايش به را خود جاي يقهآبي و دستي كارگران
سنتي منابع كه ديد خواهد خود در را "آگاهي _ طبقه" يك ايجاد صنعتي جامعه سياسي لحاظ از - 3
.ميكند چالش گرفتار را پيشگي سياست و بازرگاني قدرت
.شد خواهد پساصنعتي جامعه "فرهنگ" فرماي حكم نظري دانش - 4
.كرد خواهد جهتدهي را آينده مسير جامعهاي چنين نهايت در - 5
(متولد 1925) حسن احب
و دانشمند منتقد ، (كردهاند ضبط نيز حسن ايهاب فارسي در را او نام اشتباه به كه) حسن احب
و كرد متمركز پساجنگ رمان بر را خود تحصيلي بورس او.است ادبي مطالعات برجسته نظريهپرداز
آثارش مشهورترين در وي.شد "پسامدرن" مفهوم توسعهدهندگان و مروجين نخستين از يكي ترتيب بدين
عدم گسست ، نظير _ مقوله اين صوري ويژگيهاي بر كه كرده تئوريزه را پستمدرنيسم از بينشي
.ميكند تاكيد _ طنز و قطعيت
دولت كارمند پدرش.آمد دنيا به مصر باستاني پايتخت قاهره ، در اكتبر 1925 هفدهم روز حسن احب
در و شد قاهره دانشگاه وارد برق مهندسي رشته در ;گذراند قاهره در را جوانياش دوران او و بود
كشورش و داد اختصاص خود به را "مصر تحصيلي ماموريت" معتبر بورس سال 1946 در دوره ، اين خلال
برق مهندسي رشته در را خود تحصيلات پنسيلوانيا دانشگاه در تا كرد ترك متحده ايالات قصد به را
را برق مهندسي بلافاصله اما رساند اتمام به سال 1948 در را خود ليسانس دوره حسندهد ادامه
.بخواند ادبيات دانشگاه ، در تا كرد رها
منتشر (پيشرو) آوانگارد و معاصر ادبيات درباره كتابي حسن "ليان وس" در تحصيل زمان طول در
منتشره آثار مهمترين.داد قرار تعقيب تحت را مسئله اين نيز زندگياش جريان ادامه در و كرد
هنري:سكوت ادبيات" ديگري و "بنيادين بيگناهي" يكي از عبارتند فعاليتش اوليه دورههاي در او
داستاني ادبيات آنها براساس كه را ويژگيهايي كوشيد حسن كتابها اين در."بكت ساموئل ميلرو
حسن.كند تشريح مييابد تمايز (19451910) مدرنيسم تعالي دوران ادبيات از (19631945) پساجنگ
تعبير او كه است كتاب اين در.كرد دنبال نيز "ارفه شدن قطعه قطعه" كتاب در را تمها همين
نخستين از يكي حسن ليوتار ، فرانسوا ژان كنار در.ميكند معرفي را "مدرنيسم پست" انتقادي
.بخشيدند توسعه را "مدرنيسم پست" انتقادي مفهوم كه بود دانشوراني
.است كرده مدرنيسم پست مباحث وقف را خود آكادميك حيات دوران از عمدهاي بخش حسن احب
لمرت چارلز تقسيمبندي
او.آمريكاست متحده ايالات در (Wesleyan) ليان وس كالج در جامعهشناسي استاد لمرت چارلز
:است داشته عهده به را ارزنده مجموعهاي سردبيري و نوشته اجتماعي نظريه درباره زيادي كتابهاي
او.(1999) "گوناگون فرهنگهاي درباره مقالاتي و كلاسيك رشتههاي:اجتماعي نظريه"
عرصه به پستمدرنيستي انديشههاي كردن داخل براي بسياري تلاش كه است اجتماعي نظريهپردازي
.است داده صورت جامعهشناسي
روشن دوركيم اميل نوشتههاي با را تكليفش ميكوشد "بحران از پس جامعهشناسي" كتاب در لمرت
و) مدرنيستي خاص درك از مهم نمونههايي دوركيم آثار كه است جا آن كار اين اهميت.كند
جامعهشناس يك تلاشهاي نخستين او با لمرت حساب تصفيه.هستند جامعهشناسي از (بنيادگرايانه
قول به يا) جامعهشناسي است معتقد لمرت.پسامدرنگرا جامعهشناسي استلزامات بيان راه در است
"دروغپردازي" يا "افسانه" داستان ، از لمرت منظور.است "داستانگويي" ،"اجتماعي نظريه" (خودش
بگويد واژه اين از استفاده با ميخواهد لمرت مدرنيستي ، پست ايدههاي معيار با واقع ، در.نيست
تلاشهاي همچون) "عظيم نظريههاي" ايجاد براي تلاش از بايد اجتماعي نظريه جامعهشناسي ،
ناحيه از كه "محلي" متناقض و متفاوت صداهاي به عوض در و گزينند دوري (ماركس يا دوركيم
".فرادهد گوش" ميرسند ، گوش به متمايز اجتماعات
را خودش خاص تقسيمبندي "ميكنيد فكر شما كه نيست چيزي آن مدرنيسم پست" كتاب در همچنين لمرت
.است شده منتشر ول بلك انتشارات توسط سال 1997 در كتاب اين.ميدهد ارائه پسامدرنيسم از
:دارد قرار سوم شاخه تحتتاثير خود او كه است شاخه سه تقسيمبندي يك لمرت پيشنهاد
راديكال مدرنيته پست
.ميبرد بهكار "بعد" معناي به صرفا را" پست پيشوند:است مدرنيته با عميق شكافي مستلزم
.ميكند ايجاب را مدرنيته از گسيختگي پستمدرنيته ،
بودريار ژان
راديكال مدرنيسم
پارامترهاي به عنايت با اما مدرنيته ، راديكال بازسازي يا بازانديشي براي است تلاشي مستلزم
.ميداند "ناتمام پروژهاي" را مدرنيته يعني:مدرنيته خود
هابرماس يورگن
استراتژيك مدرنيسم پست
مستلزم
.است كلاسيك متفكران آثار از مجدد تفسير (الف
.مجدد تفسير اين در بنيادي عنصري عنوان به زبان تلقي (ب
."باوري ماهيت" يا "باوري ذات" با ضديت (ج
فوكو ميشل و دريدا ژاك
24_ نبود؟ احمق ميتوان چگونه
عوامانه حماقت
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
موسويان سيدنصير
نكاتي و گرفت تماس من با دارد ، استادي حق هم بنده بر كه دانشگاه ، اساتيد از يكي پيش ، روز چند
از را اينجانب نوشتههاي كه سپاسگزارم ايشان از اولا.شد يادآور ستون اين مطالب درباره را
شايد نكات ، اين نكردن مطرح كه انديشيدم خود با ثانيا گذراندهاند ، نظر از تامل و دقت سر
مطرح عمده نكته دو.گفتهام سخن آن درباره دائما كه باشد انتقادي روحيه و علمي صداقت برخلاف
:از عبارتند ايشان توسط شده
"احمق" كلمه اينكه اول است ، اشكال دو داراي "نبود؟ احمق ميتوان چگونه" ستون ، اين عنوان _ 1
در بيشتر "حماقت" آنكه دوم و دارد بياحترامي و توهين جنبه بيشتر كه است خاصي بار حاوي
احمق را كسي ما ديگر ، سخن به دارد ذاتي ناداني نوعي از حكايت كه ميرود كار به مواردي
:گفت بتوان شايد تعبير اين به.باشد بيبهره مطالب پارهاي درك توانايي از كه ميشمريم
بودن احمق كه چرا "نبود؟ احمق ميتوان چگونه" گفت نميتوان اما "نبود؟ نادان ميتوان چگونه"
بايد نكته ، اين درباره.است ذاتي مسئله يك و بازميگردد شخص استعدادهاي به اساسا نبودن يا
نبوده معيني گروه يا خاصي شخص به توهين ابدا و اصلا مقالات ، اين در نگارنده قصد كنم عرض
به بپذيرد مرا عذرخواهي جا ، همين اميدوارم است ، داشته برداشتي چنين كسي احيانا هم اگر و است
منظور اما فرمودهاند ، ايشان كه باشد معنايي در "احمق" و "حمق" واژه ادبي كاربرد شايد علاوه
ميكنم گمان حال هر به.بيخرد و نادان ، است ، بوده روزمرهاش و عرفي معناي همان "احمق" از من
.است من منتقد با حق دارد ، توهيني جنبه احمق كلمه كه نظر اين از
و سينا ابن ارسطو ، به نادرستي عقايد دادن نسبت با مقالات ، اين از شماره دو يكي ، در _ 2
كه بزرگان اين به توهين شدهاند ، قلمداد احمق آنها ضمني نحو به آن ، كردن برجسته و ملاصدرا
.نيست روا وجه هيچ به هستيم قائل زيادي احترام برايشان غيرايراني چه و ايراني چه ما ، همه
بيپايه عقايد از آوردن ، مثال براي مقالاتي ، در اگر كه كنم عرض بايد هم نكته اين باب در
يا بزرگي شخص هيچ دريابند ، همگان كه است بوده خاطر بدين تنها كردهام ، استفاده بزرگان بعضي
درسها و بحثها در اشتباهات اين و نيست اشتباه و خطا از مصون علمي ، مقام هر با دانشمندي هيچ
بزرگي از سهوي يا اشتباهي ما اگر نداند كه كيست البته ميگردد ، آشكار ما تحقيقي كلاسهاي و
نوعي خود اين واقع در خطاست ، و نادرست است گفته او هرچه كه نيست معني بدان اين كرديم ، نقل
صد آن مقابل در كردهاند ، البته كه كردهاند ، خطايي و سهوي اگر بزرگاناست عوامانه حماقت
در بزرگان وجهه و نام آلودن قصد هرگز مقالات ، آن نوشتن در روي ، هر به.آموختهاند ما به نكته
:كه است نبوده كار
خرد اهل نخوانند بزرگش
برد زشتي به بزرگان نام كه
نوعي را آن كه چيزي به راجع سطري چند ميدهم ترجيح است ، رسيده اينجا به سخن كه حال
دو يكي وقتي كه باشد شده عادت اين شايد ما از بعضي ميان در.بنويسم ناميدم ، حماقتعوامانه
كنيم ، تلقي درست را او عقايد و حرفها تمام درميآيد ، كار از درست خاص موضوع فلان در كسي حرف
;دربيايد كار از درست اقتصادياش پيشبيني دو يكي يا سياسياش حرف چند كسي ، است ممكن مثلا
درست آدميزاد ، جان تا گرفته تخممرغ از چيزي ، هر به راجع او حرفهاي تمام ميكنند فكر ديگر
بهمان يا موضوع فلان در اشتباه دو يكي كسي تا كه است شكل اين به حماقت اين ديگر روي.است
اساس يك واقع در حماقت دو هر اين.نيست پذيرفتني او حرف هيچ ديگر ميكنند گمان بكند ، مطلب
را شخص حرف چند درستي اگر ديگر سخن به.بيمورد دادن عموميت يعني.بيجاست تعميم آن و دارند
تمام به را ، ادعا دو يكي بودن غلط يا است ، درست حرفهايش همه گويي كه بدهيم عموميت چنان
؟"عوامانه" ميگويم چرا اما.دچاريم عوامانه حماقت نوعي به حال دو هر در بدهيم ، نسبت حرفهايش
كه موضوعي هر در حالا تحقيق ، اهل نه تقليدند اهل كه كثيري توده يعني "عوام" كه دليل اين به
خرج به تاملي اندك آنكه بدون و كنند راحت را خودشان خيال زودتر ميخواهند.باشد ميخواهد
درست حرف چند اينكه از بهتر چه حالت اين در كنند ، تعطيل را فكرشان و بگيرند را حرفي دهند ،
كنند دستآويزي را كسي غلط دو يكي يا شخص فلان حرفهاي تمام درستي براي كنند دليلي را كسي
او؟ حرفهاي ساير به نكردن فكر و نكردن گوش براي
برحذر ورزيدن عقل از را ما كه ، غيرعوامانهاي و عوامانه راههاي تمام اينكه ، سخن پايان
ما دير يا زود "باشد ميخواهد چه هر ديگر چيز اين" مينشانند ديگري چيز آن جاي به ميدارندو
.است ناداني و بيخردي همان منظورم كشاند ، خواهند حماقت به را
|