نميكند تعيين پيرزن كه را همبرگر قيمت
نميفهمند را چيزها اين كمپانيها
5_ بيسو سرزمين به سفر
خميازه بدون اسكار
نميكند تعيين پيرزن كه را همبرگر قيمت
فولر ساموئل تولد ، آگوست مناسبت 12 به
قادري امير
ميزانسنها و دوربين زواياي است خشك و خشن جنوب خيابان جيببر فولردر سبك
دارند تاكيد شخصيتها بودن پادرهوا و تهديد مورد بر
خيابان جيببر در كه اين به بوده متهم سالها است خوبي خيلي فيلمساز كه فولر ساموئل
بلندگوي خلاصه و ساخته ضدكمونيستي تبليغاتي فيلم يك گرفته ، را آمريكا دولت طرف جنوب
هم خيلي فرضي چنين حقيقتش.نيست هنرمندي هيچ درشان كه كاري همان يعني شده ، حاكم نظام
كه اينجاست اصلي نكته اما.هستند كمونيستها فيلم ، بدهاي آدم حال هر به چون نيست ، بعيد
دارد هم پنهاني لايههاي جنوب خيابان جيببر.است فولر فيلم داستان ظاهري لايه فقط اين
كه ميرساند نتيجه اين به را بينندهاش و ميشود ظاهر آرام آرام كنيد ، دقت كمي اگر كه
از كه مردميمردمند خود ديگري ، معركه هنرمند هر آثار مثل فولر ، فيلم اين خوبهاي آدم
پليسهايي.ميترسند كمونيستي زيرزميني تشكيلات آن اعضاي از بيشتر برشان و دور پليسهاي
.ميآيند حساب به حاكم نظام همان نظر مورد نظم حفظ مامور كه
* * *
بهعنوان ما كه آنهايي يعني فولر ، فيلم شخصيتهاي جذابترين كه است خاطر همين به شايد
خانم يك جيببر ، يك كه كمونيستها يا پليسها نه كنيم ، همدلي آنها با است قرار تماشاگر
پليس براي پول برابر در پيرزن.هستند كراواتفروش دورهگرد پيرزن يك و محترم چندان نه
ندارند ، دل به او از كينهاي ميبرد را خبرشان زن كه همانهايي حتي اما ميكند خبرچيني
اما.نميكند تعيين او كه را همبرگر و گوشت قيمت و دارد خرج زندگي پيرزن خود قول به چون
پليس كه دولتي از را آدمها اين نفرت كه دارد وجود فيلم در فراواني نشانههاي
ميبيند پليس اداره در را مامورها از يكي پيرزن وقتي مثلا.ميدهد نشان است نمايندهاش
وارد سرزده پليسها كه وقتي يا.ندارد كاري هيچ آدمكشها اين با كه ميزند غر بعد و
!ريختهاند خانهاش به دزدها كرده فكر چون ميپرد خواب از مرد و ميشوند جيببر خانه
را كمونيستها كه داستانياش آشكار وجه برابر در كه است فيلم كنايي وجه همان اين
هم فيلم معلولي و علت ساختار در.ميگيرد قرار ميكند معرفي ماجرا شر قطب بهعنوان
باعث كه چيزي ميكنند ، فكر پليسها كه آنچه برخلاف.كنيد دنبال را قضيه اين ميتوانيد
همان يعني) ميهنش به خاطرش تعلق نه برود ، كمونيستها سراغ به انتقام براي جيببر
ميشود
كه است پيرزني آن انتقام گرفتن براي فردي حركت يك بلكه (ميآيد مسخره نظرش به كه احساسي
خركن احمق شعارهاي مقاديري پليس كمك جلب براي فقط است ، شده كشته كمونيستها دست به
پليس كه ارزشهايي با عادي مردم ارزشهاي نظام كه است فرصتي اين.ميدهند مامورها تحويل
اتفاق طرف دو از كدام هيچ براي حال به تا كه چيزي.ميشود يكي ميكند ، تبليغشان
وقتي.ميكند فرق كمونيستها دستگيري از يعني كار اين از هدفشان كه هرچند بوده نيفتاده
و كرده غلبه خوبي اسكيپ وجود در كه ميگويد آنها به پليسها سر ماليدن گول براي زن
چشمهايش در هم تمسخر يكجور كند ، همكاري پليسها با گرفته تصميم و شده بيدار وجدانش
.نميارزد مفت آنها براي باشد داشته قبولش پليس كه خوبياي.ميبينيم
كه اينآورد حساب به تبليغاتي موذيگري يك ميتوان هم را فيلمساز تمهيد همين البته
ميشود ، يكي قانون و پليس با ميكند پنداري همذات او با بيننده كه قهرماني اهداف
همان در كه گفتيم اما كند ، كمك بيننده ذهن در حاكم نظام اهداف مشروعيت به ميتواند
محشري سكانس دو در هم آن است ، كرده مشخص را جهتگيرياش فولر فيلم ، ابتدايي سكانسهاي
تازهتر و تر خيلي دراز ساليان گذشت از بعد حالا و نشدهام سير ديدنشان از وقت هيچ كه
به را سازندهاش و فيلم سالها ، آن در كه ميرسد نظر به كساني حرفهاي از لذتبخشتر و
بعد مدتها كه نيست بيخود.ميكردند متهم فاشيسم به تمايل حتي و ضدكمونيستي گرايشات
كه رسيده نتيجه اين به چون ندارد سياست به تمايلي ديگر كه كرد اعلام مصاحبهاي در فولر
.است "داستان" دارد جنگيدن ارزش كه چيزي تنها
* * *
ابتداي در پليس اداره به پيرزن ورود صحنه يكي زدم ، حرف ازش برايتان كه سكانسي دو آن
براي و ميكند غالب كراوات يك بهش آگاهي اداره مامور با زدن حرف حين وقتي است ، داستان
صفحه كدام دستش كدام با كه اين.ميپرسد جيببري در مرد روش درباره جيببر ، معرفي
به كه است سكانسهايي شيرينترين از يكي گرفته ، صورتش روبهروي چهجوري را روزنامه
و كردهاند احضار پليس اداره به را جيببر كه است وقتي هم ديگر صحنه.ديدهايد عمرتان
حقوق و قانون به آنقدر جيببر مرد امابگيرد او از را انتقامش ميخواهد مامورها از يكي
برابر در خودشان اسلحه از يعني.درميآورد پليس روزگار از دمار كه است وارد مدنياش
ارزشهاي از ميتواند قهرمان كه است فرصتهايي از يكي هم اين.ميكند استفاده خودشان
دست از را فرصتي چنين هميشه مثل و كند استفاده فردياش هدف براي پليس تاييد مورد
.نميدهد
* * *
مورد بر ميزانسنها و دوربين زواياي.است خشك و خشن جنوب ، خيابان جيببر در فولر سبك
و شده بنا آب روي بر جيببر مرد خانه مثلا.دارند تاكيد شخصيتها بودن پادرهوا و تهديد
فيلم نماهاي از يكيكشيده دراز است خوردن تكان حال در هميشه كه ننويي روي معمولا خودش
محكم خيلي روبهرو آن پليسي و شده گرفته ميخورد تكان مدام كه ننويي همين زير از
به كلي هم سفيد و سياه فيلمبرداري و نورپردازي.است جيببر استنطاق مشغول و ايستاده
نظر در را تيرهاي آباژورهاي آن مثال بهعنوان.ميكنند كمك تار و تيره فضاي اين درآمدن
يكي اصلي نور منبع و ميشود خارج پايينشان و بالا از محدود گسترهاي در نور كه بگيريد
.ميرسند نظر به فيلم صحنههاي از
* * *
كه آنهايي براي ميرود شمار به خوبي بسيار نمونه جنوب ، خيابان جيببر حرفها اين همه با
اثر خود بودن دلپذير و جذاب به اهميتي اما دارند سياسي دغدغههاي فيلمسازي موقع
بهعنوان.كنند تبديل خوب فيلم يك به را دغدغهها اين كه ندارند را عرضهاش يا نميدهند
به خبرچين آدرس گرفتن براي زن كه كنم اشاره كوتاهي صحنه آن به ميخواهم خروار نمونه مشت
.ميخورد ژاپني غذاي دارد مخصوص چوب با رستوران يك در كه ميكند مراجعه گردنكلفت يك
خاطره سال سالهاي تا ميدانم بعيد اما ديد نخواهيد فيلم طول در ديگر را گردنكلفت اين
هيچ و ميكند نگاه روبهرويش به جور همين دارد صحنه اين آخر تا.كنيد فراموش را حضورش
اسم به فردي جاي كه شرطي به ميدهد بهش دلار بيست كه ميگويد زن بعد.ندارد زن به توجهي
قبول زن اما ميز روي بگذارد را دلار بيست كه ميخواهد زن از هم مرد بگويد بهش را لوييز
نگاه روبهرويش به دادن جواب عوض هم مرد ندارد ، اطمينان مرد به كه ميگويد و نميكند
با هم مرد.ميگذارد ميز روي را پول و ميشود مجبور زن.ميدهد ادامه خوردن به و ميكند
روبهرو دارد كه همينجور باز و جيبش توي ميگذارد را دلار بيست غذاخوري ، چوبهاي همان
".هستم من خود لوييز":كه ميگويد زن به بياعتنايي كمال در ميكند نگاه را
نميفهمند را چيزها اين كمپانيها
"فولر ساموئل" با گفتوگو يك از بخشي
آزرم محسن:ترجمه
دارد دوست مدام كه شده شناخته كارگرداني عنوان به "فولر ساموئل" كه است اين واقعيت *
كسي كه بسازد فيلمهايي و كند شنا آب جريان خلافباشد ديگران عكس كارهايش و بزند غر
نگاه را خودتان آينه در كه زماني شما كه است تصويري همان اين آيا.نرود سراغشان
ميشويد؟ مواجه آن با ميكنيد
نميكنم فكر نه ، بزنم؟ غر دارم دوست من دادهاند؟ ارائه من از كه است تصويري اين يعني
اين كم دست.نيستم غرغرويي آدم من.دادهاند جلوه عكس را قضيه نظرم به.باشد طور اين
كاري.هستم بياعتنا شدت به جريانها بعضي و چيزها بعضي به نسبت اما.ميكنم فكر طوري
چيزهايي همان اينها.ميبندم آنها روي را چشمهايم حتي گاهي و ندارم چيزها آن كار به
دارد ، سليقهاي كس هر خب ، .ميكنند بحث دربارهشان و ميبينند را آنها همه كه هستند
به سهو سر از بعضي حالا.نميبينند همه كه هستم چيزهايي عاشق من اماندارد هم ايرادي
بعد و ميبينم را چيزها جور اين من.ميگيرند ناديدهشان عمدا بعضي و ندارند توجه آنها
بزرگ كمپانيهاي و استوديوها بگويم ، بايد كه هست هم ديگر چيز يك.ميكنم تبديل فيلم به
عادي طرحهاي طالب آنها.داشتند مشكل كنم تعريف ميخواستم من كه داستانهايي با معمولا
هم سرعت به و ميشد معامله ديگر كمپانيهاي در وقت همان نظيرشان كه طرحهايي بودند ،
چيزهايي و بزنم مخالف ساز حدودي تا كه بودم مجبور من بنابراين.ميرفت دوربين جلوي
باج آنها به بخواهم كه بود سخت هم كردنش باور.نيايد خوش چندان آنها مذاق به كه بگويم
ميگفتم؟ را مجيزشان بايد من چرا كنند ، تهيه را من فيلمهاي نبودند حاضر آنها وقتي.بدهم
حس را پول بوي فقط دماغشان كه بودند بيهنر پولپرست آدم يكسري كمپانيها آن مديران
.ميكرد
نام كه ميدانيد لابد كنيد؟ توجيه هم را آنها ميخواهيد آيا چطور؟ فيلمهايتان سياهي *
به شما فيلمهاي دنياي.ميبينند سياه را دنيا كه است كارگردانهايي فهرست در هم شما
آمريكايي سياستمداران و است كثيف رفتارشان كثيفاند ، آدمها.است تار و تيره شدت
است؟ آمده كجا از سياهي اين.هستند زمين روي آدمهاي رذلترين
باور.گرفتهاند ناديدهاش مخصوصا بعضيها اما بوده ، جا همين است ، نيامده جايي از
كه ديدهام را چيزهايي من.دهم نشان تار و تيره را دنيا نداشتهام اصراري هيچ كه كنيد
.آمدهاند بيرون فيلمها اين چيزها همان دل از و بستهاند آنها بر را هايشان چشم ديگران
چگونه.كرد پنهان بايد را خشونت كه ميكنند اصرار كمپانيها چرا نفهميدهام وقت هيچ
غرضي و قصد اصرارها اين پشت نميكنم باور كرد؟ پنهان است ، عيان كه را چيزي ميتوان
احساس بسازم را "جنوب خيابان جيببر" فيلم "بيستم قرن فاكس" براي ميخواستم وقتينباشد
آنها ميكردم؟ گوش حرفشان به بايد آيا.دارند مشكل آن با و نميفهمند را ديدگاهم كردم
به تبهكاري و سياست.كرده پيدا ديگر معناي "تيلر دوايت" داستان من براي كه نميفهميدند
سردر كارم از اصلا آنها اما بدهم ، نشان را اين ميخواستم و بودند سكه يك روي دو نظرم
را مخدر مواد دلالان به مربوط مسائل و دادم تغيير را داستان اين بر بنا.نميآوردند
همه ، اين با.باشد داشته كليدي و مهم نقشي ميتوانست داستاني چنان در سياست.كردم سياسي
راستي دستنفهميدهاند را فيلم كه داد نشان شد "جنوب خيابان جيببر" با كه برخوردهايي
حيف خيلي.شد خيليها نصيب دوره آن در كه بود برچسبهايي آن از بودن كمونيست ضد و بودن
.ميرود مرگ استقبال به چگونه من قهرمان نفهميدند كه شد
فيلمنامه از ما براي.هست هم دستي چيره نويس فيلمنامه ميشناسيم ما كه فولري سام *
.ميكرديد آماده ساخت براي را فيلمنامهتان چگونه اينكه و بگوييد نويسي
يك تا درميآيد آدم پدر.است سخت هم خيلي.نيست آساني كار اصلا نوشتن فيلمنامه خب ،
بعد تازه و بنويسد را آن بعد بريزد ، را طرحش بايد اول.بنويسد و كند طراحي را خوب سكانس
به داستان يك كه است صورتي در تازه اينها همه.كند پيدا دردخور به ديالوگهاي آن از
يك دل از.ببريم جايي به راه ندارد امكان خوب داستان يك بدون.باشد داشته وجود دردخور
دوباره ته تا سر از را آن اينكه مگر درنميآيد خوب فيلمنامه وقت هيچ نخور بهدرد داستان
قبلي داستان به ربطي هيچ و نوشتهايد تازه داستان يك هم صورت اين در تازه كه بنويسيد
را امكان اين كم دست يا هستند تصوير از پر كه ميكنم حال داستانهايي با هميشه.ندارد
.كردهام پرواز انگار ميخوانم را داستانها جور اين وقتي.شوند تصوير كه دارن خودشان در
هي ، .ميبينم را آن و ميبندم را چشمهايم و ميدهم لم و ميكنم روشن سيگاري همه از اول
به را خودتان بايد فقط نيست ، هم سختي كار.داستانها جور اين خواندن دارد لذتي عجب
شروع فيلمنامه از مشكلشان بيمايه فيلمهاي.است همين كار چاره.باشيد داده عادت ديدن
اما.نيستند جذاب سينما براي هم سريش من صد با كه بيمايهاي داستانهاي از ميشود ،
پليس سگهاي اين لابدنميفهمند را چيز هيچ آنهانميفهمند را چيزها اين كه كمپانيها
سگها اين مثل هم كمپانيها مديران ميروند ، جلو و ميكشند بو مدام كه ديدهايد را
.ميگردند پول دنبال فقط هستند ،
هنرپيشه كدام كه است مهم برايتان آيا است؟ چطور فيلمهايتان هنرپيشههاي با رابطهتان *
رابطهتان ميكنيد؟ رفتار چگونه آنها با فيلمبرداري صحنه سر كند؟ بازي فيلمتان در
است؟ دوستانه
.قايلام زيادي احترام هنرپيشهها براي.هستند من فيلمهاي اصلي جزء هنرپيشهها
او.شد هنرپيشه دامان به دست بايد دربيايد آب از خوب است قرار فيلم اگر ميدانيد ،
صورتي در اين اما ميتواند ولي است وحشتناك كند ، نابود را فوقالعاده سكانس يك ميتواند
.كرد دقت آن به بايد كه هست وسط اين مسئله دو.باشم نكرده انتخاب درست را هنرپيشه كه است
پول ميخواهد را بازيگر رسم و اسم كه كارگرداني گاهي.رسم و اسم يكي و است پول يكي
دستهاي با بوده ، غلط پايه از انتخاب اين كه آنجا از اما ميآورد ، را او و ميدهد زيادي
خوبي سليقه اصلا كارگردانها بعضي.است مهم خيلي سليقه.كرده نابود را فيلم خودش
اين مردهشور اه ، اه":ميگويم بلند ميبينم را هنرپيشههايشان انتخاب وقتي ندارند
كرد؟ ميشود چه اما است ، تاسفبار واقعا "ببرند را سليقه
باشيد؟ نداشته تماشاگر اگر حتي بسازيد ، فيلم داريد دوست گفتهايد شما كه است درست آيا *
گفته را حرف اين من قول از كس هر گفتهاند ، اباطيل.است چرند بزنم؟ حرفها اين از من
ببينند را كارم مردم كه است مهم برايم غريزي طور به من.نكنيد باور ابدازده مفت حرف
جور اين.ميانداختم راه آتشبازي مراسم تدوين از بعد خب ميسازم؟ فيلم چرا وگرنه
را خودشان حرف ميزنند ، را حرفها اين كه آنهايي خود حتي.احمقانهاند كلا حرفها
نميزند ، و نزده حرفها اين از وقت هيچ كه ميخورد شرف قول پير فولر سامندارند قبول
.باشيد مطمئن
5_ بيسو سرزمين به سفر
سكوت روزه سال بيست
غلامي احمد
كه است بوتهها لاي مارمولكي محو چنان و ميكند دود سيگار و ماشين سايه زير نشسته پيمان
سنگي.نميخوردند جم دو هر و است زده زل او به مارمولك.ميگذارد بيجواب را سوال
مارمولك دم.ميشود گم سوراخي توي و ميجهد مارمولك.مياندازم مارمولك طرف و برميدارم
.برميدارد خيز طرفم به پيمانميخورد تاب و پيچ زمين روي هنوز و است شده كنده
!ميفهمي؟ ميكني ، عصبانيام داري _
پشت از.است كرده قلق بد را همهمان آفتاب راه ، خستگي.ميشود درگيري نيايم كوتاه
:ميزند نعره پيچيده دشت در كه ميشنوم را احسان صداي كه ميروم بيرون ماشين
.شده آبكشيده موش مثل است خيس لباسهايش تمام...زندگي...نميشه اين از بهتر زندگي
استاد":ميزند فرياد طرف آن از نگذشته جاده از هنوز و ميكشد كاهلي و زحمت به را گالن
"...خنك آب..ميده حالي چه نداره ، حرف
تا كاربراتور روي ميگذارد و ميكند خيس دستمالي هم پيمان.ميريزد مخزن توي را خنك آب
وقتي احسان.نميآيد بالا بنزين كرده داغ كاربراتور چون ميداند ، پيمان.شود خنك
:ميگويد و من شانه روي ميگذارد را دستش و ميآيد من نزديك هستيم ، دمق دو هر ما ميبيند
"...افتاده اتفاقي اما نيست مربوط من به استاد"
پرعطوفت نگاهش داده او به بانمكي قيافه جولش برآمده دندان دو ميكنم ، نگاه صورتش به
:ميگويم و احسان شانه روي ميگذارم دست ميخندم.نخريده پشيزي به مرا بدعنقيهاي.است
جمله اين چنان "استاد نداري حرف":ميگويد و ميخندد "...خوبه چيز همه احسان نه"
و ميآورد وانت پشت از را برزنتميكند پر را وجودم خوبي احساس كه ميگويد بيريا را
و آب توي برويد پيمان با شود ، خنك ماشين تا":ميگويد و ماشين سايه زير مياندازد
"...بياييد
جا دارد قرار درهاي شيب توي كه رودخانهاي توي را گردوغبار و خستگي.ميرويم پيمان با
شل زانوهايمان زده حيرت.احسان از نه است خبري ماشين از نه اما.برميگرديم ميگذاريم
.بود نشسته آن روي خيس تني و پاها با پيش دمي احسان كه برزنتي روي مينشينيم و ميشود
و نميكند كم ما نگراني از هيچ جمله اين اما "...نيست بچه و تره جا:ميگويد پيمان
است زده زل او به بوته لاي از باز آمده ، پيمان عشق به كه مارمولكي به دوختم چشم من
.است داده دست از را دمش رفيقش هواي به كه مارمولكي
چشم يك با.ميشود پيدا لندرور سروكله روبهرويمان جاده ته از كه نشستهايم برزنت روي
خودمان ميزند ، سياهي جمعيت وانت پشت.ميشويم بلند جا از زده ذوق ميآيد ، ميكشد خيز
لندرور پشت پا سر روستايي نفر پانزده ده و است فرمان پشت احسان.جاده وسط ميكشيم را
را دستش و سر ميشود ، نزديك ما به كه همينطور.نميكند كم را سرعتش احسان.ايستادهاند
سرعت با ماشين "...برميگردم استاد ، مخلصيم":ميزند فرياد و ميآورد بيرون پنجره از
جز نداريم چارهاي.جاده ميان ماندهايم واج و هاج پيمان و من و ميگذرد ما جلوي از
دم !بنشيني آفتاب توي آبتني يك از بعد دارد لذتي چه واقعا.بنشينيم انتظار به اينكه
:ميدانيم.است بسته داغمه تشنگي از لبهايمان و كردهايم
تشكيل احسان عليه متحدي جبهه و ميشويم كلافه كم كم" آب مستقسي خوردن است بيحاصل"
:ميگويم.ميدهيم
!بگيرم ازش حالي بيايد ، اگر -
كش ثانيهها.كند سرگرمش نيست هم مارمولك.است شده خسته كشيدن سيگار از ديگر پيمان
نفير صداي.ميآزارد را ذهن ميكند چكار لندرور با دارد احسان كه پرسش اين و ميآيد
ماشين سروكله.است نامفهوم و ميزنند حرف بلند بلند يكديگر با كه عدهاي همهمه و ميآيد
از را سوئيچ.ايستادهاند سرپا وانت پشت كه روستايي عدهاي باز و احسان.ميشود پيدا
.ميترسم پيمان از اما بزنم احسان به محكم پسگردني يك ميخواهد دلم.ميگيرم احسان
در دو آن و فرمان پشت من.ميشويم سوار سه هر.است شده عادي يكديگر با مناسباتمان تازه
موتور با نفر يك.كرده چپ روستاييها از يكي تراكتور كه ميگويد احسان راه توي.كنارم
كمك به شده واژگون كه را تراكتور تا بياورند نيرو تا روستا به ميبرد را او ميآيد
موفق ميكنند تلاش چقدر هر اما.دارند نگاه سرپا كلفت گردن آدم عده اين و ماشين
جاده همين از كه حراف روستاي به برميگردند دارند درازتر پا از دست حالا و نميشوند
.است كرده كلافهام نشستهاند وانت پشت كه آدمهايي وزوز و گرم باد.ميشود منشعب
قراضه لندرور ميكشيد ، اگر..تهراني آقاي چراغهايش تراكتور ، ":ميزنند حرف يكريز
ميلولد درهم...صداها".بود پوسيده هم طنابش.ندارد عرضه تهراني ميزند حرف فقط بود ،
.ميرسد گوش به و
پيمان.خاكي جاده توي ميافتم ميزنم ، دور را جاده.راست برو..راست برو عمو ، هوي -
كردي؟ پيدا كجا از را عتيقهها اين احسان:ميگويد
.باحالند خيلي ندارند حرف استاد -
دارد ادامه
خميازه بدون اسكار
جواهريان نگار
و سويي از مجلهها و روزنامهها نشده اسكارتمام مراسم هنوز.است غريبي داستان اسكار
.ميكنند آغاز را بعد سال مراسم براي تبليغات ديگر سويي از اسكار برنامهريزان
جشنواره خبرسازترين هنوز مخالفانش جريانسازي رغم به اسكار كه است دليل همين به حتما
.است جهان فيلم
از زودتر مراسم اين است قرار داده رخ اسكار درمراسم كه تغييراتي و برنامهريزيها طبق
و سازمانها ديگر بين در كه رقابتي دليل به آكادمي اين مشاورانشود اجرا موعد
اسكار از قبل را مراسمشان سازمانها اين بيشتر و است برقرار سينمايي جايزهدهندگان
تغيير اين.بيندازند فوريه ماه به را اسكار مراسم كه گرفتهاند تصميم ميكنند ، اجرا
علاقهمندان هيجان و شور و شود جلب پيش از بيش مراسم اين به مردم توجه ميشود باعث زمان
است شده پيشبيني كاملا سال 2003 اسكار مراسم كه آنجا از اما.شود سابق از بيشتر اسكار
خواهيم تحول اين شاهد اسكار 2004 در و ميافتد تعويق به سال يك _ احتمالا _ تغيير اين
.بود
ماه به مه ماه از و كرد تغيير زماناش كه باري آخرين يعني سال 1989 از اسكار مراسم
تحولي چه زماني جابهجايي اين ديد بايد حالا.بود نكرده تغيير ديگر يافت ، انتقال مارس
براي جديدا كه زيادي رقباي به بايد همچنينميكند ايجاد تماشاگرانش و مراسم اين در
.كرد توجه آمدهاند وجود به مراسم اين
كوتاه اندكي مراسم اين زمان مدت كه است اين از حاكي اسكار تغييرات مورد در ديگر خبر
آكادمي مشاوران و بود دقيقه و 16 ساعت حدودا 4 حال به تا برنامه اينشد خواهد
رفع براي و ميشوند خسته احتمالا مراسم اجراي طول در تماشاگران كه كردهاند پيشبيني
جوايز از تعدادي گرفتهاند تصميم اسكار مراسم شدن برگزار بهتر هرچه و مشكل اين
سال در ميرسد نظر به كه قانون اين.كنند حذف برنامه جايزههاي فهرست از را افتخاريشان
دو يا يك حداكثر به افتخاري جايزههاي تعداد كه شد خواهد باعث است اجرا قابل هم جديد
.برسد جايزه
به گذشته سالهاي طول در آكادمي اين حال به تا كه افتخاري جايزههاي از نمونهاي
به سال هر و است بشردوستانه جايزه يك كه است "هرشولت جين" جايزه كرده ، اهدا سينماگران
اين از ديگر نمونهايميشود اهدا زده بشردوستانه فعاليتهاي به دست كه سينماگر يك
تهيهكنندگان به شركتكنندگان ميان از كه است "تالبرگ ايرونيگ" يادمان جايزه جايزهها ،
،"ديزني" ،"لوكاس" چون تهيهكنندگاني به گذشته سالهاي طول در و ميشود اهدا خلاق
.است گرفته تعلق "هيچكاك" و "اسپيلبرگ"
افتادن خميازه به از تا داد خواهند تقليل را امسال اسكار جايزههاي تعداد حال هر در
اين ديد و شد منتظر بايد هم باز اما كنند جلوگيري مراسم اين بينندگان و شركتكنندگان
با كه امسال اسكار بينندگان درصد اينكه به توجه با.داشت خواهند بازتابي چه تغييرات
و بوده پايينتر گذشته سالهاي همه از شد پخش ABC شبكه از "گلدبرگ ووپي" مجريگري
وارد ميشوند برگزار اسكار مراسم از قبل عموما كه ديگري جايزههاي پخش برنامههاي
از كه منتقدان انجمن جايزههاي:قبيل از جايزههايي شدهاند ، آكادمي اين با شديدي رقابت
از AFI جايزههاي.ميشود پخش NBC شبكه از" گلاب گلدن جايزههاي ميشود ، پخش EI شبكه
شبكه از و ميكنند عمل مستقل صورت به كه سينمايي جايزههاي و ميشود پخش CBS شبكه
گذشته سال رويه در تحولاتي شاهد بايد تغييرات اين با.ميشوند پخش "چنل اينديپندنت"
.باشيم اسكار
براي است اسكار مراسم برگزاري مسئول كه آمريكا سينمايي فنون و علوم آكادمي ميان اين در
حقوقي جنگ _ يك نوعي به _ و شده درگيري دچار اسكار افسانهاي مجسمه انحصاري امتياز كسب
اسكار طلايي مجسمه طراح كه "استنلي جورج" وارثان اگر.است گرفته شكل مورد اين در جديد
آكادمي به را آن به مربوط حقوق و باشند نداشته حقوقي ادعاي مجسمه اين برابر در بوده
.شود حل درگيري اين شايد كنند ، اعطا
مسابقه در شركتكننده طرحهاي همه ميان از را "استنلي جورج" طرح سال 1928 در آكادمي
طرح اين واگذاري هنگام و موقع آن در "استنلي" آكادمي ، اعتقاد به همه اين با.كرد انتخاب
كدام هيچ هم حال به تا و نكرده مجسمه اين حقوقي و انحصاري مالكيت مورد در بحثي هيچگونه
ادي ريچارد تازگي به همه اين با نداشتهاند ، مجسمه اين مورد در ادعايي او بازماندگان از
معنوي و مادي مالك كه كرده ادعا نوشته آكادمي به كه نامهاي در (استنلي بيوه همسر پسر)
.است مجسمه اين
مجسمه اين به روزي نميكرد فكر هيچگاه كه مجسمهاش با "استنلي جورج" كه روزي از
امروز به تا رفت سينمايي هنرهاي و علوم آكادمي به شود تبديل سينما عرصه در افسانهاي
ادي ريچارد امروز و است شده اهدا سينماگران به مختلف عناوينهاي تحت اسكار مجسمه 2365
ماجرا اين پايان ميكنيد فكر.است كرده مجسمهها اين مورد در را شگفتانگيز ادعاي اين
بود؟ خواهد چگونه
|