تمدنها فرهنگي مركزيت
"اختلاف و مطابقت"كتاب تحليلي بررسي
غربيان كاركرد با "نوين دوران" زايش
اقتصادي ، اجتماعي ، پايههاي و دولت نهاد جغرافيايي ، اكتشافهاي معرفت ، عرصههاي در
.بود همراه آن سياسي و نظامي
و غربي فرهنگ توسط كه يافت پيوند محتوايايدئولوژيكي با "نوين" ويژگي كه است بديهي
كرد پيدا گسترش آن آماج با همساز
گذشته سال ده طي كه است عرب پژوهشگراننامدار از يكي ابراهيم عبدالله دكتر:اشاره
نتيجه.است شده بنا آن براساس بشر تاريخ بزرگ مركزيتهاي كه بوده بنيادهايي كشف مشغول
و دارد نام"اختلاف و مطابقت" كه صفحه هزار از بيش با است پژوهشيكتابسترگي كوشش اين
.است شده چاپ بيروت در عربي فرهنگ مركز سوي از آن جلد سه تاكنون
.است جاري فرهنگها ميان امروزه كه ميگيرد قرار جدلي و بحث بطن در فراگير كتاب اين
براساس اسلامي مركزيت و غربي مركزيت كه كرده كشف را اصولي ، انتقادي نگاهي با نويسنده
.گرفتهاند شكل آنها
درباره و شده چاپ لندن روزنامهالزمان در تحليليكه بررسي يك از چكيدهاي اينجا در
.ميشود ارائه است فوق كتاب
انديشه و گروهفرهنگ
از سرشار فرهنگي شيوه يك تمركز:ميگويد"خود بر تمركز" تعريف در ابراهيم عبدالله
اما گرفته ، شكل معيني تاريخي شرايط در كه است (نژادي و فكري ديني ، )فرهنگي معاني
به بنيادهايش و اصول و ميرود فراتر تاريخياش بعد از شيوه ، اين كه نميكشد ديري
تاريخياش بعد از رفتن فراتر از پس شيوه اين.ميشود تبديل مجرد مفاهيم از مجموعهاي
ادراكي عرصه در ديدگاهها از مجموعهاي انباشت كه ميشود بدل غيرتاريخي لاهوت نوعي به
و ذات اينها ، .ميشود متصلبمنجر ازپندارهاي متجانسي بلوك تشكيل به كه است مشخص
را آنها هويت ، مشخص معناي به استناد با و ميكنند توليد خودرا فرهنگي دادههاي
مرجعيت به ذات كه طوري به است ، تطابق استمرارو و ثبات امر ، اين قوام.ميداند بهترين
.ميشود تبديل -ديگران شناخت يا خود نفس ابعاد كشف مورد در چه - فعل هرگونه در فعال
متمركز هويت
ناديده است كرده توليد خود كه را هويتي مفهوم با متعارض عناصر همه متمركز ، هويت
دور تاريخي متغيرات از را آن كه ميكند مفاهيم از شبكهاي اسير را هويت و ميگيرد
نشانگر و ميسازد فعال آن درون در را اينعناصر اختلاف ، هويت كه حالي در.ميسازد
پشتيبان را آن ميتوان كه است ممارستي نقد ، .است وديگران خود با دروني جدل از جنبهاي
واقعيتفرهنگي اساسابا "اسلامي مركزيت" و "غربي مركزيت" نقد و دانست مشروع اختلاف
غربي فرهنگ حضور سبب به نخست درجه در نقد ، ايناست مرتبط تطبيقي ، فرهنگ يا كنوني عربي
نماي و نشو شيوههايابتدايي گذشتهو فرهنگ عربيو فرهنگي دادههاي بر چيرگيآن و
شرايط با -فرهنگي پديده يك درباره ارزشي احكام قصدصدور وجه ، هيچ به نقد اين.است آن
را داده يك نميتواند و نيست نيز آماده بديلهاي ارائه مدعي نقد اين.نيست -خود عام
ممارست بلكه برتريگزينينيست به معتقد كه است نقدي زيرا كند ديگرعوض داده با
تضادهاي دادن نشان براي شيوههايي تدارك هدفش كه است استنطاقي و تحليلي ، اكتشافي فكري
.است آن دروني تعارضهاي و متمركز انديشهخود
پذيرش روند تغيير
روند تغيير در مشاركت ميكند ، مطرح ابراهيم عبدالله كه شناسانهاي معرفت نقد وظيفه
فرهنگ.ميكند پيشنهاد را خود فرهنگ در فرهنگها ديگر عناصر پذيرش روش وي.است پذيرش
پندارهايبه و ديدگاهها مقولهها ، مفاهيم ، ميان نامحدود كشاكشهاي عرصه به عربي
كه انديشههاست پذيرش روند به توجه عدم امر ، اين علت.است شده بدل شده گرفته عاريت
خود تركيب نشوندو پذيرندهجذب جديد فرهنگ چارچوب در مكوناتبيگانه ميشود باعث
و طبيعي ميان تمايز اثر بر و است فرهنگي پديده يك تمركز كه آنجا از اما.كنند راحفظ
طبيعي عامل بايد ميگيرد ، قرار فرهنگي عرصه طبيعيدر مسائل بر خروج فرهنگي ، هرگونه
به نگاهش عرصه در-انسان فرهنگي ديدگاه با تمركز زيرا داشت نگه دور تمركز شبكه از را
.دارد پيوند -ديگران و خود
آنها نقد به سپس و مركزيتها ماهيت كشف به شده ياد زمينه براساس ابراهيم عبدالله
مفهوم دو كه لحظهاي تشخيص كه رسيده نتيجه اين به غربي ، مركزيت مورد در امااست رسيده
و طولاني دوراني زاييده دو اين.است شدند ، ناممكن زاده آن در "غرب" و "اروپا" همراه
عناصر از شماري دوره ، اين در.است گرفته خود به"ميانه سدههاي"نام كه هستند متغير
را غرب "هويت" تا درهمآميختند سپس و گسترشيافتند فرهنگي و ديني ، سياسي اجتماعي ،
و شد پديدار اوليهاش دلالتآميز ابعاد با "غرب" مفهوم دوره ، آن پايان در.دهند تشكيل
.آمد بوجود "غربي اروپاي" جديد مفهوم شده ياد مفهوم دو آن تركيب از كه نكشيد ديري
معرفت ، عرصههاي غربياندر كاركرد با "نوين دوران" زايش كه است باور اين بر ابراهيم
آن سياسي و نظامي اقتصادي ، اجتماعي ، پايههاي و دولت نهاد جغرافيايي ، اكتشافهاي
توسط كه يافت پيوند محتوايايدئولوژيكي با "نوين" ويژگي كه است بديهي.بود همراه
تصورات عمومي دورنماي با ويژگي اين.كرد پيدا گسترش آن آماج با همساز و غربي فرهنگ
خود ، پيرامون بهتمركز منجر اينها همه و داشت انسان ، همنوايي و جهان درباره غرب فرهنگ
به را"ديگري" غرب ، فرهنگ.چيزشد هر ارزش و اهميت تشخيص مرجعيتاساسي عنوان به
قرار ديدگاهي چارچوب در كه آن مگر ندارد ارزشي خود خودي به كه راند حاشيهاي هستي
رااز خود تكوين تمركز ، مفهوم.باشد پيوند در برخود متمركز ذات پندارهاي با كه گيرد
اين.غالباست آن ، درستي و خود ديدگاه آن در كه ميگيرد Egocentricty مستقيم معناي
رشد مرحله با همساز مفرطيكه خودخواهي آن ، طي كه دارد كودكيپيوند دنياي با مساله
زيرا ميدهد جاي خود"من" در را مرحلهجهان اين كودكدر.ميشود پديدار است كودك
عناصر از مجموعهاي اينان كه ميشود باز ديگران روي به اندازهاي به ذهنيتشفقط
و ويژهاشميفهمد ديدگاه از غير به را چيزها دشواري به وي.باشند ذهنياش دورنماي
ذهن با عين تا ميشود باعث امر اين كه نيست قائل واهتمامهايآنان ديگران شانيبراي
.شود آميخته وي
اروپايي ذات
.شد نوين دوران وارد متداخل ، انديشههاي و اعمال و كاركردها از شبكهاي گسترش با اروپا
سدههاي تناقضهاي سبب به كه اروپا عروق در شيرهاي همچون تا شدند آميخته هم با اينها
.پديدارشد برجهان تاثير با اروپايي اينجاكيان درشود جاري بود ، شده منجمد ميانه
عنوان اروپابه شد باعث كه عواملي مهمترين"دوفنر" نام به اروپايي انديشمندان از يكي
. ميبرد نام زير ترتيب به شود موثرظاهر و كيانمتجانس يك
ميلادي سيزدهم سده از كه"انتلجنسيا "يا روشنفكران -كهن 3 ادبيات -لاتين 2 زبان -1
همانند مشرب و تمايلات كه حاكمي طبقات -كردند 4 تدريس به شروع مشابه دانشگاههاي در
.ميلادي سيزدهم قرن در دور خاور به فرستادگان نخستين -داشتند ، 5
وجه ايجاد راه در اساسا آنها فعاليت همه كه ميبينيم كنيم توجه عوامل اين به اگر
.گرديد اروپايي ذات براي محوري كه بود مشتركي
دين و يونان كهن ادبيات بويژه و نمادين نظامهاي به اروپائيان اهتمام كه است بديهي
نپاييد ديري.نظامهاست آن حامل و ميانجي عنوان به لاتين زبان جايگاه برتري و مسيحيت
حقيقتديني ، زبان زيرا شد ، كشيده لاتين زبان بر تقدس از هالهاي احوال بامقتضاي كه
حال به اهتمام با گذشته از گرفتن الهام به اشتياق.كليساست لاهوت زبان انجيل ، زبان
براي كوششهايي سپس.ميگرفت انجام حاكم طبقات يا روشنفكر لايههاي توسط كه شد همراه
تا اروپا واقعي تبلور اما.گرفت انجام "شرق به سفرها نخستين" اثر بر "ديگري"با آشنايي
تاثير كه يافت نمود مهم پديده دو در امر اين.افتاد تاخير به ميلادي پانزدهم سده پايان
.وعلمي فكري انقلاب و جغرافيايي اكتشافهاي:دارد نوين تاريخ در بسيارمهمي
پايهگذاري را نوين غرب هويت بنيادهاي كه بودند رخدادي -تودورف قول به -اكتشافها
كه سالي ;نيست سال 1492 از مناسبتر تاريخي نوين ، دوران آغاز تشخيص براي لذا.كردند
او مستقيم نوادههاي -تودورف گفته طبق -ما و درمينوردد را اطلس اقيانوس كلمب ، كريستف
آب جهان "نيست ديگري زمان هيچ شبيه كه"ميشود جديدي زمان وارد تاريخ اين از غرب.هستيم
دنياي"و ميشود اكتشافها لذت رهين قدرت ، يك عنوان به اروپاميشود كوچك و ميرود
به"دولاسپس آمريكو" اسپانيايي دريادار كه هنگامي از زيرا.ميگيرد نام آمريكا "جديد
.گرديد لغو ذاتياش تاريخ و وجود و شد منسوب وي به رسيد سرزمين اين
همان از جهان ، اين و است بيمانندي حذف عملكرد بر مبتني خود خودي به نامگذاري اين
.داد دست كاملااز را خود اصليت و شد منتسب غرب خود به شناخت را آن غرب كه لحظهاي
ميزان به ديگران با رابطهاش كه است تمركز استراتژي اعلام براي اذني اقدام ، اين آيا
هر همانند مالكيتي نامگذاري آن درواقع است؟ آن پندارهاي چارچوب در ديگران قرارگرفتن
كار اين.شد تعميد باخون ميگيرد انجام قهر به دستيابي تودورف قول به هدف با كه غصبي
بودكه ركني نخستين اين.بود همراه بشر نوع تاريخ نسلكشيهاي گستردهترين ارتكاب با
را دوگانهاي هدف آمريكا اكتشاف تراژيك ، نظر ازداد نشان خود هويت تاسيس براي اروپا
و غصب همانند كه خشونت با ديگري غربواكتشاف ذات زورمدارانه اعلام:ميكرد دنبال
.است دوم بخش ناگزيري هدف ، اين نخست بخش بهاي وگويي است تجاوز
اكتشاف هدف كه گونه همان و ميداد نشان را ي"راكد و ثروتمند"اروپاجهان اكتشافهاي
با نيز انجيل حاملان و طلا گران جستوجو.بود دوگانه نيز بهرهكشي هدف مينمود ، دوگانه
دميدن دوم ، گروه هدف و اروپا به ثروت انتقال اول ، گروه هدف كه بودند همراه مكتشفان
.بود "پرستانه بت ركود"آن در روحي سرزندگي
چه و جنگجو وچه مكتشف چه فاتحان.زد دامن را قدرت و برتري گسترده احساس واكتشاف ، فتح
بامجموعه كه ديدند ارزشها از مجموعهاي روياروي را خود راهب ، يا طلا جستوجوگر
اقيانوسها آنها خاطر به فاتحان كه هدفهايي با بومي مردمان.داشت تفاوت ارزشهايشان
درهر بافاتحان مردمان اين رابطه در را اين ما.نمودند مي بيگانه بودند ، درنورديده را
كه برد نام استواري دشمني از مثال ، بايد عنوان به.ميبينيم پانهادند آن بر كه جايي
سواحل و عمان و يمن و عرب جزيره شبه كرانههاي در حضورخود سال ده طي پرتغالي "آلبوكرك"
ناوگان.گردد مستقر جايي در نهايي بهطور شود موفق كه بيآن شد ، روبهرو آن با هند
در و ميپرداخت كشتيها راهزني به آن واسطه به كه بود علاقهاش مورد مكان تنها پرتغال ،
را آنها و مييافت دست -ديگر چيزهاي و فلفل نظير - محمولههاشان بر شانزدهم سده آغاز
ارزشهاي به را خود خاطر تعلق حال همان در وي ، .ميفرستاد پرتغال به و مصادرميكرد
به و دهد گسترش را فضيلت تا بود كشانده سرزمينها اين به را او كه ميداد نشان مسيحيت
تطهير براي را كليسا سلطه بايد بود معتقد وي.كند خدمت است جاودانه نيكي منبع كه كليسا
از پارادوكس.داد تعميم -ميديد آلبوكرك كه گونه آن -بتپرستي عفونت از سرزمينها اين
عليه "آلبوكرك" فراوان خشونت و مسيحيت معروف اخلاقيات ميان تصادم كه برميخيزد تضادي
مجموعه در خواندهاش پسر ضخيم و ويژه نوشتههاي در را اين ما ، .ميشد باعث را مسلمانان
عبدالله كه همانگونه -جغرافيايي اكتشافهاي حقيقت در.ميبينيم شرقي كشورهاي در آثارش
اين.است داده قرار مستقيم كشمكش در را جهان ارزشي مجموعههاي -كرده استنتاج ابراهيم
اين بر غربي فاتحان.انجاميد ديگر ارزشهاي پيدايش و ارزشها از نوعي فروپاشي به امر
.شكستهاند درهم را راكد دنيايي آن سكون هدفهايشان و تمدن قدرت ، با كه بودند باور
بيآن ميريختند درهم را اقتصادي و اخلاقي اجتماعي ، روابط نظام حال ، همان در آنان ، اما
و ملتها آن ويژه مقومات آنانباشد داشته آنان براي اهميتي امر ، اين نتايج كه
پس آن از كه زدند پيوند غربي نمونههاي به را آنان و شكستند درهم را بشري گروههاي
بر و دادند گسترش اعماقشان تا را نفوذخود زيرا گرديد ، مناطق آن زندگي تغذيه منبع
شده تبديل جهان مركز به كه يافت پيوند اروپا با چيز همه.شدند چيره حياتيشان منابع
علمي ، و فكري انقلاب زمينه امادر.ميگرفت آن از را خود حيات اروپايي غير ودنياي بود
كه آمد بيرون ميانه دوران از هنگامي اروپا كه است باور اين بر ابراهيم عبدالله
و داد بروز را نويني حس علم ، و فلسفه و ادب و هنر واسطه به (روشنفكران) انتلجنسيا
ميان در كليسا نفوذ.افتاد تعارض در آن سنتي همتاهاي با جديد هاي انديشه و ديدگاه
رها روابط به رومي ، و يوناني گذشته با پيوند و يافت كاهش گذشته ، به نسبت فرهنگي ، محافل
جهان و رسيد انفجار مرحله به علمي انقلاب سپس.گرديد مشروط كليسا و سنتها سلطه از شده
.شد بدل غربي خردورزانه عملكرد از عرصهاي به
استنتاجات از رشتهاي با كه ميپذيرد را آشكار و روشن اصول فقط اروپايي ذهنيت واقع در
جهاني خواهان كه جهاني انديشه.كند تحميل برديگران را خود آشكارا كه ميرسد نتايجي به
سدههاي روياهاي توسط كه ديني محتواي از است اجتماعي روابط و فرهنگها و ها ارزش سازي
بر چيرگي هدفش كه گرفته علمي و عقلي محتواي را آن جاي و شده خالي مييافت گسترش ميانه
همه براي اروپا توسط شده پايهريزي علمي ساختار كه است باور اين بر دكارت.است جهان
اقوام از ما تمايز عامل تنها زيرا دارد ، فراوان اهميت فلسفه به پرداختن و است جهان
.است بربري و وحشي
طرف بني عزيزي يوسف:تلخيص و ترجمه
|