فرهنگها گفتوگوي پارادايم
غرب فلسفه تاريخ در مذكر عقل
فرهنگها گفتوگوي پارادايم
;اشاره
و مقالهها و كتابها هانتينگتون ساموئل سوي از "تمدنها برخورد" نظريه بيان از پس
از پس جهان وضعيت هانتينگتون.شد ايراد و نگاشته آن نقد يا پيروي در فراواني سخنرانيهاي
نظريه اين برابر در.ميدانست اسلامي تمدن و غرب تمدن بويژه تمدنها برخورد را سرد جنگ
يا تمدنها گفتوگوي ايده طرح تمدنهاست ، و فرهنگها تفاهم عدم و رويارويي به معتقد كه
.بسازد آن جايگزين را آميزتري مفاهمه و جديدتر نگرش ميتواند خاتمي آقاي سوي از فرهنگها
سلسله كرد ، ياد فرهنگها گفتوگوي پارادايم به آن از ميتوان كه ايده اين در رو اين از
نه و گفتوگويي فراگردي در فرهنگها و ميشود شكسته هم در فرهنگها فروتري و برتري مراتب
.گرفت خواهند قرار ديالكتيكي
:ميخوانيم هم با كه فرهنگها يا تمدنها گفتوگوي ايده به دارد نگاهي حاضر مطلب
انديشه و فرهنگ گروه
هانتينگتون نظر از تمدني نبرد و فرهنگ
سرآغاز را آن بلكه نميكند تلقي ايدئولوژيك مناقشات ختم را سرد جنگ پايان هانتينگتون
بزرگ تمدن هشت يا هفت به را جهان زنده تمدنهاي وي.ميانگارد تمدنها برخورد جديد دوران
امريكاي ارتدوكس ، اسلاو ، هندو ، اسلامي ، ژاپني ، غربي ، كنفوسيوسي ، تمدنهايميكند تقسيم
درگيريهاي منشاء را مزبور تمدنهاي ميان گسل خطوط او.آفريقايي تمدن نيز حاشيه و لاتين
گروهبندي بالاترين را تمدن هانتينگتون.ميبيند ملت -دولت كهن واحد جايگزين و آتي
تمدن ، .است برخوردار آن از انسان كه ميداند فرهنگياي هويت سطح گستردهترين و فرهنگي
با هم و (نهادها و سنتها مذهب ، تاريخ ، زبان ، همچون) مشترك عيني عناصر به توجه با هم
.ميشود تعريف انسانها دروني و ذهني قرابتهاي و وابستگيها به توجه
ميدهد شكل را نو عصر درگيريهاي تكامل مرحله آخرين و جهاني غالب سياست تمدنها ، تقابل
:كه چرا
.است اساسي تمدنها اختلاف -1
.است افزايش حال در تمدني خودآگاهي -2
.است رشد حال در هويت ، خلاء پركردن براي وسيلهاي ديني ، حيات تجديد -3
.است شده تمدني خودآگاهي رشد موجب غرب رفتار -4
.تغييرناپذيرند فرهنگي اختلاف و ويژگيها -5
.است رشد حال در فرهنگي مشتركات نقش و اقتصادي منطقهگرايي -6
و بحران ايجاد جرقههاي و شده سياسي مرزهاي جايگزين امروز تمدنها ، بين گسل خطوط -7
افول حال در نيز آمريكايي سلطه و يافته خاتمه اروپايي استعمارميآيند حساب به خونريزي
را خود دگرباره بومي ، نهادهاي و اعتقادات زبانها ، كهن ، رسوم و آداب كه حالي در است ،
(پارادايم) نگاره براساس ترتيب ، بدين.است فرسايش به رو نيز غربي فرهنگ.ميسازند مطرح
.است گرفته شكل تمدنها محور بر تازهاي آراييهاي صف تمدني ، برخورد
جهان و آسيا شرق كنفوسيوسي جوامع اتحاد و غرب تمدن بين درگيريها اصلي كانون آينده در
برخلاف بينالمللي ، سطح در جدي منازعات و تنشها هانتينگتون ، نظر از.بود خواهد اسلام
يافتن دنبال به خود موجوديت حفظ براي كه گرفته نشات ملتهايي هويت بحران از گذشته ،
وجود جهاني سياست و قومي سياست داخلي ، سياست.هستند فرهنگ مقوله در جديدي شاخصهاي
.بود خواهند تمدني سياست از تابعي همگي اما داشت ، خواهند
:دارد وجود عمده ديدگاه سه تمدنها برخورد نظريه خصوص در خلاصه بهطور
و تامل و است بسيار اهميت حائز جهاني ، مسائل تحليل در كه است جديدي ديدگاه نظريه اين -1
.است ضروري آن فرهنگي و نظري ابعاد در تعمق
قرار توجه مورد (اجرايي) سياسي سطح در وبايد است استراتژيك نظريه يك تمدنها برخورد -2
.گيرد
نظر و علمي پايه و زيرساخت است ارزنده مهمو نكات برخي واجد اينكه عين در نظريه اين -3
.ندارد مستحكمي
فرهنگها و تمدنها گفتوگوي نظريه
يكي را دو اين كه هانتينگتون برخلاف -فرهنگ مقوله از آن تفكيك و تمدن توصيف در خاتمي
موسساتي و نهادها همه و جمعي زندگي مادي آثار همان تمدن از منظورمن":ميگويد -ميداند
آنها غير و سياسي نهادهاي و اقتصادي موسسههاي.است جاري زندگي آنها چهارچوب در كه است
سنتهاي و باورها:از عبارتست فرهنگ از من مراد اما و است جاري آنها در زندگي عينيت كه
و تاثير به فرهنگ و تمدن از تعريف اين برپايه وي"دارد وجود جامعه در كه عاطفي و فكري
انديشه و پيشين تمدن از گرفته نشات را تمدني هر تولد و ميرسد يكديگر در فرهنگها تاثر
مهم و اساسي عامل دو تمدنها ، انحطاط و اعتلا و پيدايش در درستي به خاتمي.ميداند تازه
فراواني عوامل و علل آنها ، انحطاط و اعتلا نيز و تمدنها پيدايش در":ميداند دخيل را
پويايي يكي:است اساسيتر و مهمتر همه از عامل دو كه ميرسد نظر به ولي دارند ، تاثير
".او زندگي در جديد نيازهاي پيدايش ديگري و آدمي ذهن
آن در كه ميدهد قرار انسان از خاصي قرائت برپايه را فرهنگها ميان گفتوگو پديده خاتمي
فرضيه.ميكند پيدا معنا انسانها ديگر با همراه و جامعه متن در و اجتماعي موجود آدمي
از انسانگرا دريافتي واقع در و شده پيريزي انسان وجود جمعي برجنبه خاتمي شناختي انسان
بخش آن فقط:است معتقد خاتمي شناختي ، انسان تلقي اين بنابر.است داده جاي خود در را آن
و "مبادله قدرت"داراي كه دهند ادامه خود حيات به توانستهاند تمدنها و فرهنگها از
باور در خاتمي كه ميدهد نشان بشري تمدنهاي سرگذشت در گشتي.بودهاند "شنيدن" و "گفتن"
-ايراني تمدن و فرهنگ كه سرنوشتي مانند است ، حق بر تمدنها فرهنگهاو بودن گشوده بر خود
با تفاهم و مبادله با و داشت چهارم و سوم سدههاي در خود زرين عصر قرن دو در اسلامي
فرهنگها ، با گفتوگو ايجاد و جذب با كه رنسانس دوران همچنين.ميبرد سر به تمدنها ديگر
.آورد وجود به را مدرن تمدن ابر
واحد سرنوشتي آتي سالهاي طول در هزارهسوم آغاز در ما جهان سرنوشت":است معتقد خاتمي
جز چارهاي باشد ، سعادتمندانه و عادلانه سرنوشتي سرنوشت ، اين كه اين براي.بود خواهد
".ندارد وجود گوناگون تمدنهاي و فرهنگها ميان گفتوگو
از بينالمللي متقابل پيوند و مشاركت گفتوگو ، ":است معترف ، خاتمي آموزه اين برپايه
".ميشود منتهي روشن آيندهاي ترسيم و پايدار صلح به كه است مسائل حل ضروري اجزاي
چارچوب در "مصلحت حكمت ، عزت ، " ;اصل سه بر تاكيد با جهاني سياست با رابطه در خاتمي
اعلان زمان در بينالمللي ، توافقهاي به رسيدن براي برگفتوگو پافشاري و تشنجزدايي
دامن بينالمللي تشنجات به نبايد ما من اعتقاد به":ميگويد خود انتخاباتي برنامههاي
در كه ميخواهيم ما.كند شبهه ايجاد مورد اين در كه باشيم نداشته هم رفتاري و بزنيم
همواره ما ديگر سوي از.برسد ممكن حد كمترين به لااقل يا نباشد ، تشنج بينالمللي جامعه
".هستيم بينالمللي مجامع همه در تشنجزدايي آماده
زمينههاي به سياسي عرصه از مقوله اين جابجايي تمدنهابا گفتوگوي نظريه اعلام در خاتمي
گفتوگوي باب فرهنگها ، ميان در بايد ما كه است اين من اعتقاد":ميگويد فكري و فرهنگي
اين در. (تمدنها رويارويي نظريه در هانتينگتون نظر برخلاف) بگشاييم را انتقادي
فرهنگي ، عالمان زيرا باشند ، فرهنگ عرصه در نظر صاحب افراد بايد نظريهپردازان گفتوگوها
اين در.است سياستمداران عملكرد مقابل نقطه اين و ميگيرند نظر در را بشري جامعه مصالح
".افزود خواهند هم مقابل طرف و خود دانش بر گفتوگو بر علاوه دوطرف عالمان حالت
اشكال همه در سلطهگري و سلطهپذيري نفي را تمدنها و فرهنگها گفتوگوي تحقق شرط خاتمي
دروغ و دورويي تبعيض ، تزوير ، زور ، از خالي زندگي مطلوب ، زندگي":است معتقد و ميداند آن
راه آغاز تمدنها گفتوگوي خوبيهاست ، همه خواستار فطرتا انسان كه جايي آن از و است
".است انساني فطرت شكوفايي
امروز جهان در زندگي نتايج به عنايت با و تمدنها برخورد نظريه بديل طراح عنوان به خاتمي
والاترين از":ميگويد رسانهها دوران و مدرنيته عصر لوازم به التزام و آگاهي و
تعامل توسعه زور ، كاربرد از جلوگيري و گفتوگو اهميت و ضرورت پذيرش قرن اين دستاوردهاي
حقوق و عدالت و آزادي مباني تقويت و سياسي و فرهنگي ، اقتصادي زمينههاي در تفاهم و
گفتوگو جهاني ، پهنه در چه و كشورها صحنه در چه مدنيت ، توسعه و استقراراست انساني
آتي هزاره آستانه در بشريت اگر.است متفاوت نظرات و آراء سلايق ، با تمدنها و جوامع ميان
و تفاهم با ستيزهجويي و خصومت جايگزيني و گفتوگو كردن نهادينه بر را خود همت و تلاش
".است آورده ارمغان به آتي نسل براي ارزشمندي دستاورد سازد ، استوار گفتوگو
زير در ميداد ، نويد روشنگري عصر كه خوشبينانهاي دوران آن است آگاه خوبي به خاتمي
و گولاك مجمعالجزاير ويتنام ، صحنههاي در كه حاضر قرن در جمعي كشتارهاي و خشونت
و واقعيت تا است شبيه رويا به بيشتر است ، شده ثبت و متجلي آشويتس ، آدمسوزي كورههاي
رخ غرب جهان در كه اجتماعي -فرهنگي تحولات با همسو و جهاني خشونت زشتي از كاستن براي
نظريه تمدنها ، رويارويي تئوري مقابل در ميبرند ، نام مدرنيته پست دوران به آن از و داد
.ميكند مطرح را فرهنگها و تمدنها گفتوگوي
مطالعه يك بدون و نزاع و جنگ زمينههاي بررسي بدون تمدنها گفتوگوي نظريه"خاتمي سخن به
نميتواند"جدالشناسي" اين طبعا.ماند خواهد ناقص طرحي "جدالشناسي" موضوع در وسيع
".شود انجام جهان كنوني اوضاع از جداي
در كه تاريخي دوران گفت ، بايد حاضر قرن خشونت بر مبني خاتمي سخن بر تاكيد و توضيح در
را مدرنيته دانايي نظام و جديد عصر فلسفي ، رويكردي با و فرهنگي -اجتماعي ساختارهاي قالب
اين.گرديد مواجه جدي چالشهاي با حاضر قرن ميلادي و 70 دهههاي 60 در ميداد ، تشكيل
-معرفتي هاي يه لا عميق رسوخ از حاكي اول مدرنيته اجتماعي و فكري بنيانهاي با برخوردها
به كه جنبشها اين مقولههاي بنياديترين.بود هجدهم قرن خوشبينانه طرحهاي در اجتماعي
،"خرد"انحصاري اتوريته شكست و "غيريت" طرح آمد ، پديد"فرانسه دانشجويي 1968 جنبش" دنبال
متجلي را غربيان تكآوايي واقع در كه فرهنگ صفر درجه از سخن.بود "غرب" و "سفيد"،"مرد"
.كشاند صحنه به را ديني جنسي ، قومي ، اقليتهاي شده ، رانده حاشيه به فرهنگهاي ميكرد ،
زيستمحيطي جنبشهاي ،(Feminism) زنان اجتماعي جنبش صلحطلبانه ، جنبشهاي ظهور
دنبال به.كردند مطرح غربي فرهنگ معماي قالب در را مدرن سياست واقع در آزاديخواهانه ،
ميراث در تامل با و يافته وجود ابراز فرصت نيز بومي تمدنهاي و فرهنگها تحولات ، اين
باوقوع گيدنز آنتوني نظر به.گرفتند چالش به را غربي محور اروپا سياست خود ، فرهنگي
نظر به و است درآمده كار از معماآميز خود ذات در مدرنيت فرهنگي -اجتماعي جديد جنبشهاي
ماندهاند ما دست روي پرسشهايي.ندارد وجود آن معماي بر غلبه براي راهي هيچ كه ميرسد
.ميآمدند نظر به پاسخ زماني كه
بار به ميكنند ، وارد فشار همگان بر كه را اضطرابهايي پديدهها ، اين به عمومي آگاهي
جديدي دوران اطلاعاتي جامعه شگلگيري و رسانهها عصر به ورود با جهان واقع در.ميآورد
نوين نظام"در.است افزوده آن غناي بر مدرنيته ، ناتمام پروژههاي طرح با و كرده آغاز را
احتمالا.ميرسد گوش به نيز غيرغربيان و فرهنگها ديگر صداي غرب سخن كنار در "جهاني
انقلاب دستاورد اصليترين ظهور با را جهان جديد موقعيت ميتواند كه واژهاي رساترين
با خاتمي.است زدايي مركز كند ، تبيين (internet) اطلاعاتي ابرشاهراه يعني انفورماتيك
رسانهاي انقلاب موج دنبال به كه تحولي و بيستم قرن پاياني دهه در جهان شرايط از آگاهي
شبكه طريق از فرهنگي و صنعتي كالاهاي و انديشهها سريع پخش و شخصي كامپيوترهاي گسترش با
ارتباطات و فرهنگ اقتصاد ، سازي جهاني:ميگويد است ، پيوسته وقوع به مودم ، و گستر جهان
تحقق ديگر ، سوي از بومي فرهنگهاي زوالپذيري و فرهنگي يكسانسازي خطر بروز و سويي از
از كه است معضلي اين.است ساخته روبهرو مشكل با را جهان در اطلاعات آزاد جريان
در جهان معاصر انديشمندان از عدهاي و نمانده پنهان نيز غربي روشنفكران چشمتيزبين
روايت به گرديده ، مدرنيته اوليه طرحهاي دامنگير كه اجتماعي و معرفتي چالشهاي به اشاره
با آلنتورن.آوردهاند روي است ، محوري اروپا و تكآوايي از عاري كه مدرنيته از نويني
رخنمايي با كه اقتصادي و سياسي -فرهنگي درشرايط پيشين موازنه خوردن برهم به توجه
و پيوسته وقوع حاضربه قرن آخر دهههاي صنفي و جنسي مذهبي ، اقليتهاي و بومي فرهنگهاي
پيشين مدرنيته دوران از را حاضر دوران مدرن پست عصر از وايتمو جياني قرائت به اشاره با
از دسته آن براي محوري اهميت كه جهانگرايي سان اين به":مينويسد و كرده متمايز
همراهي براي ميشد پنداشته نوزده و هيجده قرن اروپاي در كه بود قائل اجتماعي جنبشهاي
و وحدت ديگر جامعه اساس ، براين.ميشود ناپديد شدهاند ، برپا ترقي و عقل با ضديت يا
را معنا انحصار گفتماني هيچ و اجتماعي مقوله هيچ ديگر ;ندارد شخصيتي هيچگونه اين بنابر
خوبي به مدرن پست آثار در كه ميبرد راه فرهنگگرايي چند نوعي به اين.ندارد اختيار در
".است شده دفاع آن از
در اطلاعاتي ، جامعه شكلگيري و رسانهها عصر در جهان بودن آوايي چند به عنايت با خاتمي
و ميكند اشاره گفتوگو مقوله مايه درون به تمدنها ، و فرهنگها وگوي گفت تئوري تبيين
با و است شنونده و گوينده يعني مكالمه طرف دو دربرگيرنده كه آن از هرمنوتيكي تعبيري با
گفتوگوي":ميگويد (هم به نسبت دوطرف سخنان فهمپذيري) مفاهمه شكل به آن اجراي و تثبيت
بايد كه است فضيلتي شنيدن.هست نيز "شنيدن" مستلزم "گفتن" بر علاوه تمدنها و فرهنگها
تربيت نوعي به بايد انسان آن ، چون نميآيد ، دست به آسان فضيلت اين.كرد كسب را آن
شنيدن.ميكند فرق سكوتكردن با شنيدن.كند اقدام عقلي پرورش و نفساني تهذيب اخلاقي ،
شخص ميشود موجب كه فعاليتي هم آن.است فعاليت يك بلكه نيست ، انفعالي عمل يك صرفا
شنيدن بدون.بگشايد ميكند كشف يا خلق را آن گوينده كه جهاني بر را خود وجود شنونده
نتيجه فهميدن":كه است آگاه درستي به خاتمي."است شكست به محكوم گفتوگويي هر حقيقي ،
جسماني ، فعاليتهاي مهمترين ديدن اضافه به (شنيدن و گفتن) دو اين و است شنيدن و گفتن
دامنه گسترش موجب ميشود حاصل ديدن از چه آن.ميدهد تشكيل را انسان روحي و رواني
و ميگوييم سخن "ديگران"با ما كه حالي در.ميشود "من"استواري و قوام همچنين و دانايي
بينايي به متعلق وانسان جهان و ميشود محقق من پايگاه از ديدن.ميشنويم سخن ديگران از
براي جانبه چند يا و دوجانبه است كوششي شنيدن و گفتن اما.هستند من بينش موضوع و
نسبتي نه ديالوگ كه است دليل اين به.تفاهم به يافتن دست و حقيقت به شدن نزديكتر
بلكه ميپندارند ، خويش تصرف و چنگ در را حقيقت كه است كساني آن از نه و دارد باشكاكان
دست در دست آن ، سالكان كه مينمايد طريقتي روندگان به را خود پوشيده ولي زيبا چهره او
".ميپيمايند را راه اين آدميان همگامديگر و انسانها ساير
و تمدنها گفتوشنود به آن از بايد واقع در كه فرهنگها و تمدنها گفتوگوي عبارت
كه حقيقت معروف تعريف ، با اين و است حقيقت از تعريفي چنين بر مبتني كرد ، تعبير فرهنگها
ساير از شنيدن مستلزم تمدنها گفتوگوي.ندارد تغاير كردهاند بحث آنها از فلسفي متون در
كمتر قطعا نباشد ، گفتن از بيشتر اگر سايرين از شنيدن اهميت و است تمدنها و فرهنگها
دعوت ديگر فرهنگهاي برابر در خشوع و خضوع به را غرب نگره ، اين برپايه خاتمينيست
مدرن دنياي امپرياليستي مظاهر تاكنون كه اقليتهايي صداي شنيدن براي را آنها و ميكند
به فرصت از دقيق و احسن نحو به خاتمي واقع در.ميكند آماده است ، رانده عقب را آنها
و اطلاعرساني ابزارهاي بر تكيه با و ميكند استفاده غربيان ميان در آمده وجود
يكي كه ايراني سخن بازگويي به آورده پديد جمعي رسانههاي كه همگاني فضايي از بهرهگيري
.پردازد مي ميرود شمار به مدرن جهان در اقليت صداهاي از
بشري جامعه معضلات مهمترين كه مييابد گسترش جايي تا تمدنها و فرهنگها گفتوگوي پروژه
در كاوش.برميگيرد در سوم هزاره و آتي قرن آستانه در را انساني دغدغههاي اصليترين و
زنان براي مساوي حقوق تنظيم و روابطانساني خصوص در دگرديسي طبيعت ، و انسان رابطه تحول
در هنرمندان كه نقشي جهاني ، درسياست اخلاق جايگاه از پرسش سيارهاي ، فقر مشكل مردان ، و
كردن متوازن در كه نقشي و ديني ايمان بالاخره و دارند برعهده جهاني چهره بهينه آرايش
توابع از ميگيرد ، نشات آن از رواداري برپايه انسانها ميان اجتماعي و اخلاقي برخوردهاي
خاتمي اساس براين.ميروند شمار به تمدنها گفتوگوي آموزه در جهاني پديده اين شكلگيري
و زنده مباحث به ورود موجب "تمدنها و فرهنگها گفتوگوي" دستوري و تجويزي فهم دارد تاكيد
.است جهان كنوني مسائل
امروز بشر.هست نيز او دلمشغوليهاي و دغدغهها قديميترين بشر ، جوامع مشكلات جديدترين
گفتوگوي".است امنيت و آزادي صلح ، عدالت ، مشتاق و محتاج تشنه ، پريروز ، و ديروز همچون
اين.ميشود آن استمرار موجب گفتوگو تحقق از پس و است صلح نيازمند تحقق براي "تمدنها
مراد را گفتوگو از معنايي طبعا هستيم ، صلح نيازمند گفتوگو تحقق براي ميگوييم كه
جنگ تاريخ طول در بسا چه كه ميدانيم همه وگرنه دارد تفاوت سياسي مذاكرات با كه ميكنيم
.داشتهاند وجود يكديگر با همزمان و همعنان مذاكره و
و اقتصادي و سياسي منافع جلب براي ديپلماتيك زبان استخدام معني به جا اين در گفتوگو
با جز"تمدنها گفتوگوي".نيست ديگر زبان با منتها جنگ ، ادامه خلاصه و دشمن بر غلبه
.نيست ممكن آنها بر غلبه نه و ديگران فهم براي صادقانه كوشش و محبت همدلي ،
اسماعيلي رضا دكتر
غرب فلسفه تاريخ در مذكر عقل
اين.است آمده كتاب بازار به تازگي به كه است ژنويولويد آثار ازجمله "مذكر عقل":اشاره
.است شده ترجمه مهاجر محبوبه خانم توسط رسيدهو بهچاپ نسخه در2200 نشرني توسط اثر
در كه است شده وگويكوتاهي گفت آن مترجم كتاببا بااين خوانندگان بيشتر آشنايي جهت
.ميآيد پي
انديشه و فرهنگ گروه
است؟ بوده چه كتاب اين ترجمه از شما انگيزه*
اما علاقهمندم اجتماعي علوم و فلسفي آثار در فمنيستي جدي مباحث مطالعه به كه سالهاست -
كليتر آثار ترجمه و مطالعهنداشتم فوري و عاجل خيلي انگيزه فمنيستي اثر يك ترجمه براي
ترجمه كار در را حوزه اين به شدن نزديك منتها ميدانستم ، ضروريتر را فلسفه حوزه در
به ارغنون فصلنامه طرف از كتاب اين از فصل دو ترجمه.ميدانم ديگري حوزه هر از خطيرتر
كتابي چونشد پيشنهاد قلم اهل دوستان از بعضي طرف از اثر كل ترجمه هم بعد شد ، داده من
از و كرد تشديد را علاقهام و كنجكاوي طبعا بود فمنيستي مطالعات زمينه در جدي بسيار
مجموعهاي انتشار و ترجمه سرپرستي عنوان به جديدم كار شروع با ترجمه كار چون ديگر طرف
چهارجلدي دايرالمعارف ويرايش همچنين و سياسي علوم خصوصا اجتماعي ، علوم زمينه در كتاب
مدتي لذاباشم نداشته را لازم خاطر جماعت كه داشتم را آن ميشد ، بيم مصادف دموكراسي
سپردم ناشر به را آن هم بعد.شدم شخصيام كنجكاوي و علاقه تسليم بالاخره ولي بودم مردد
در جديد بابي فتح احيانا و فمنيستي مسائل درباره جدي تفكر و بحث ادامه كه اميد اين به
.بگيرد قرار جدي نقادي مورد كه اميدوارم چيز هر از پيش البته.باشد زمينه اين
دربرميگيرد؟ را فمنيسم مقوله از مباحثي چه"مذكر عقل" محتواي *
عقل موضوع نويسنده كه پيداست"غرب فلسفه در زنانگي و مردانگي" يعني كتاب فرعي عنوان از -
و موضوعيت.ميكند بررسي را زن و مرد جنس حيثدو از آن تفكيك و غرب فلسفه تاريخ در
موج روزگار اين در كه حملاتي بگذريماز البته.است روشن كه هم فلسفه در عقل اهميت
.ميكند نثارش پسامدرنيسم به موسوم
مختص عواطف ، و احساسات مقابل حد عنوان به را عقل غرب ، فلسفه كه بگويد ميخواهد نويسنده
سر از چشمي گوشه فيلسوفان كه مواردي در حتي ;ميداند زن خاص را انفعالات و عواطف و مرد
و برتر خصلت را عقل چون اما ندارد ايرادي اينجا تا.دادهاند نشان لطيف جنس به لطف
.است مرد آن از هم برتري امتياز لذا ميدانند انسان آرماني
را اهدافي چه "مذكر عقل" تاليف در و دارد فمنيسم مكتب در جايگاهي چه كتاب اين نويسنده *
است؟ كرده دنبال
چقدر زمينه اين در تحقيق و بحث كه ميدهد نشان كتاب توصيفي كتابشناسي يا كتابگزاري -
دانشگاه در فلسفه استاد كتاب ، نويسنده.دارد معركه اين در دستي چه لويد خانم و است جديد
درباره ميكند ، تدريس يونان فلسفه و هجدهم قرن فلسفه استرالياست ، در سيدني ويلز نيوسات
.دارد فلسفي مجلات در فلسفه حوزه در فراواني مقالات و نوشته كتاب فلسفهاش و اسپينوزا
فمنيستي مطالعات حوزه در كمبريج راهنماي" براي"فلسفه تاريخ و فمنيسم" عنوان با مدخلي او
شما قبلي پرسش در كه هم را سوال اين دوم قسمت.است انتشار دست در كه دارد "فلسفه در
.مردانگي با آن نسبت و غرب فلسفه در عقل مقوله بررسي:دادم جواب
عقل باب در فلسفي گفتمان نسبت دادن نشان در اثر اين تاليف در "لويد ژنويو" شما نظر به *
است؟ بوده موفق حد چه تا زن و مرد تفكيك با
به ولي نخواندهام فلسفه من كه كنم اشاره نكته اين به بايد شما سوال به پاسخ از پيش -
ترجمه از خطيرتر را فلسفه ترجمه كه گفتم هم را اين.علاقهمندم خيلي فلسفي آثار خواندن
بود قوي فلسفي بنيه يك محتاج لاغر ، نسبتا كتاب اين ترجمه.ميدانم ديگري فكري حوزه هر
و نوشته زمينه اين در و است فلسفه استاد كتاب نويسنده عوض در.نداشتم سراغ خودم در كه
.بودم مردد ترجمهاش به نسبت علاقه ، عليرغم هم دليل همين به.مينويسد
مرد تفكيك با عقل درباره فلسفي آراي ارتباط دادن نشان در لويد خانم موفقيت مورد در اما
.بخواهيم فلسفه طلاب و فلسفهدانان از نخست بايد را سوال اين جواب كه بگويم بايد زن و
در كتاب اين.ميدهد را اثرش ناقدان جواب مورد چند در كتاب پيشگفتار در نويسنده خود
فلسفه تاريخ در هم مجملي سير حال عين در اما است ، فلسفه حوزه در"تخصصي ريز"اثر يك واقع
تخصصي موضوع اين به پرداختن كه ميگويد نويسنده خود البته.دارد عقل مقوله به توجه با
از خاطر انحراف اسباب نبايد زن و مرد جنس دو حيث از آن تفكيك و فلسفه در عقل مقوله يعني
استفاده شخصا فلسفي آثار به علاقهمند خواننده يك عنوان به من.شود فلسفه كلي مقولات
است مطرح من شخص براي كه سوالي.است كرده غفلت اسپينوزا آراي از كه ميگويد لويدبردم
طريق از بيشتر زن ستمديدگي و محروميت موضوع با ما نسل آشنايي.است ماركس از او غفلت
دست به انسانها از بخشي ستمديدگي و محروميت كلي قالب در منتها بود ماركسيستي ادبيات
توجه با ولي پرداخته هجدهم و هفدهم قرن دو فلاسفه به بيشتر لويد خانم البته.ديگر بخشي
يك بيشتر را ماركس كه ميكنم تصور دارد ، دوبووار و سارتر درباره هم مبحثي اينكه به
ستم كلي موضوع به ماركسرا تاريخيگراي نگرش هم شايد.فيلسوف تا ميداند اجتماعي متفكر
به مسبوق ماركس موضوع ميدانيم هم باز كه ندانسته عقل مقوله در ذيمدخل زن ستمديدگي و
.ميكند اشغال كتاب اين در را مهمي بخش هگل و است هگل
تاثير تحت ژنويولويد و است جديد صورت اين به موضوع طرح كردم عرض كه همانطور كلي طور به
واقعي معناي از تازهاي ديگرمفهوم عبارت به يا درك ايريگاري ، و ريكور پل دريدا ، افكار
اينجا در و مجازها و نمادها تاثير و دخالت بر آن اصلي تاكيد كه ميدهد عقل بودن مردانه
به عقل دايره كردن محدود كه دهد هشدار ميخواهد واقع در ايشاناست فلسفي مجازهاي
اين بر تاكيد چه. شود "عاقل انسان" آرمان نام به زن خسران اسباب نبايد روشمند استدلال
اين ضمني طور به او توصيه.مرد ضرر به هم و است بوده زن زيان به هم عقل از خاص مفهوم
همان قضا از و شده گذاشته مغفول كه كنيم تاكيد بودن انسان از وجوهي آن بر بيشتر كه است
آن به زنانگي تصديق به نسبت لويد خود البته.دادهاند نسبت زن به ديرباز از كه است وجوه
.است بدبين است ، باب عقل كنوني فمنيست ناقدان از بسياري نزد كه تام و كلي صورت
اكرمي الميرا:از گفتوگو
|