سانسور از رها
بازمانده آخرين
تماشاگر به زيادي باج
ادبيات تاريخ زن سنگدلترين
سانسور از رها
امروز و ديروز روسيه تئاتر
*والن پيكون بئاتريس
فخرطاولي كوروش:ترجمه
به همچنان سرزمين اين در تئاتري ساختارهاي ،(سابق) شوروي فروپاشي از بعد سال ده از بيش
سالن ششصد حدود هستند ، مطرح دوران آن از مانده برجاي باشكوه فرهنگي ميراث تنها عنوان
دائمي تئاتري گروههاي و دادهاند ادامه حياتشان به حماسي ، گاه و سخت شرايطي در تئاتر
عمده ابزار و بوده سياسي كاملا گذشته در كه روسيه تئاتر.كردهاند حفظ را خودشان
دچار بازدهي الزام و بازار پويايي دلايل به امروز ميشده ، محسوب كمونيست خوب تبليغات
روند اين برابر در بازيگران ، و دراماتيك آثار خالقان گذشته ، مثل امااست شده تغييراتي
...ميكنند مقاومت نيز جديد
انواع ;يافت استثنايي و رفيع جايگاهي روسيه اجتماعي زندگي در نوزدهم قرن از تئاتر
عنوان به تئاتر تا آمدند صحنه روي به (سابق) شوروي جامعه تشكيلدهنده اقشار همه و مشاغل
به آنها تبديل و جمعيت يك قالب در آنها كردن متحد تماشاگران ، آموزش براي وسيلهاي
تئاتر اينكه خلاصه ;شود محسوب (ميخواست چنين انقلابي آوانگارد تئاتر) جديد انسانهايي
سوسياليست ، واقعگرايي سايه در ميخواست نهايت در و بوده حزبي تبليغات ابزار روسيه
.دهد ارائه مخاطباناش به زندگي جهان از سادهگرايانه ديدگاهي
تئاتر تا شد فراهم روسي جامعه در تنفس براي اندكي فضاي استاليني ، خفقان دوران از بعد
و دروغ كه شرايطي در دوران ، اين درشود تبديل مقاومت سنگر يك به نيز كشور اين
و مردم نزديكي براي محلي به تئاتر سالنهاي بود ، كرده پر را جامعه فضاي ديگرفريبي
يك تئاتر":ميگفت سال 1914 در (Vsevolod Meyerhold) ميرهولد وسولد.گشت تبديل بازيگران
در تئاتر سنهاي كه است اين واقعيت ".است هنر از فراتر چيزي شايد همزمان و هنر
.بودند هنر از فراتر روسيه در و 1970 همچنين 1960 و و 1920 ، دهههاي 1910
كاملا تئاتر يك تجسم تا 1984 ، سالهاي 1964 فاصله در مسكو در (Taganka) تاگانكا تئاتر
;ميكند ايفا را تماشاگران تجمع براي محلي عنوان به خودش نقش كامل طور به كه است سياسي
وجدان" نقش ،"تئاتري كاملا هيجانات و احساسات" خلال از تئاتر اين ميگفت ويتز آنتوان
با را اساسي مسائلي شده ياد تئاتر واقع در ;ميكند ايفا را جامعه1 اخلاقي و سياسي
استاليني ، جنايات روزمره ، زندگي نشيبهاي و فراز جنگ ، :ميگذارد ميان در مخاطباناش
.شيادي و قدرت
نماينده عنوان به تاگانكا ، گروه دهه 1920 ، هنري رقابت با توام سياسي تئاتر دوره در
با ليوبيموف يوري مثل قهار كارگرداني ;ميكرد عمل سانسور برابر در مقاومت ابزار و مردم
گونه جراحي سانسور مقابل در تماشاگران مدافع واقع در هنري ، بيان امكانات تمام
اثرگذاري از آگاهي با نيز اينها ;ميكرد عمل كمونيست حزب و فرهنگ وزارت بوروكراتهاي
.ميكردند سانسور بود ، "هنر يك از فراتر آن در تئاتر" درستي به كه كشوري در تئاتر
دست در را معروفش گروه هدايت سال 1984 تا مختلف ، خطرات از پر فضايي چنين در ليوبيموف
اخراج حزب از همچنين ;شد تبعيد خودش و لغو شورويايياش مليت سال اين در اينكه تا داشت
اول سالهاي مرشد كه ميكرد فعاليت مردم از دفاع راه در انرژي و همت چنان با او.گرديد
جنجال بدون تئاتر":گفت سالها اين در تئاتر درباره اردمن نيكولاي يعني هنرياش ، فعاليت
".ندارد وجود
شارژ دوباره را باتريهايشان مردم آن در كه بود جشني مثابه به تاگانكا نمايشهاي
فضايي آنها نمايشهاي.بود جمعيت از مملو همواره تاگانكا گروه اجراي سالنهاي ;ميكردند
شاعران ، نويسندگان ، شامل جامعه ، نخبگان از بخشي آن در كه ميشد محسوب درسآموز و پويا
از و ميشدند جمع هم دور بازيگران و دانشمندان دانشگاه ، استادان آهنگسازان ، خوانندگان ،
تا ميكرد كمك تماشاگران و مردم به نمايشها اين علاوه بهميكردند حمايت فعالانه آن
و كنند مشاهده يگانه اجراهاي آينه در را روزمرهشان زندگي واقعيات و خودشان بتوانند
بوريس.دهند بروز را اصيلشان تعهد و هنري هويت مييافتند اجازه بازيگران همچنين
شويم؟ خارج ركود از ميتوانستيم چگونه تاگانكا بدون":ميگويد معروف ، تئاترشناس زينگرمن ،
كراكووا ، در "استاري" مثل) ديگر تئاتري گروههاي شرق ، به موسوم كشورهاي تمام در "
تحول ابزار و مقاومت فعال كانونهاي همگي ،(بخارست در "بولاندرا" و پراگ در "زابرانو"
.است شده روشن كاملا شرق در شده ايجاد تغييرات در تئاتر هنرمندان نقش امروز و بودهاند
عليه سخت مبارزهاي در ليوبيموف گروه.است ميشده اتحاد باعث مقاومت است اين واقعيت
افتاد ، اتفاق شوروي فروپاشي از بعد آزادي فضاي وقتي اما بود ، درگير سركوبگر حاكمه قدرت
دوران در اما شد ، گروه اتحاد باعث مقاومت سختي ، دوران در ديگر عبارت به ;پاشيد هم از
از بعد آمده وجود به مرج و هرج نتيجه جز نبود چيزي اين و شد متلاشي تاگانكا گروه آزادي ،
.دهه 1990 مياني سالهاي در روسيه جديد جامعه شكافهاي و نگرانيها خشونتها ، سال 1992 ،
از دولتي حمايتهاي شديد كاهش با استوديوها و كوچك تئاتري مراكز و سالنها سال 1988 ، در
.شدند مواجه تئاتر
براي دماغي و دل نه ميكرد ، ايجاد هنري كار براي امكاني نه اقتصادي نامساعد وضعيت
در ديد مجبور را خودش روسيه تئاتر كه بود چنين اين.بود گذاشته باقي تئاتر تماشاگران
تازه نقشي و بپويد را جديدي مسير داشت ، قرار كمتري خيلي كنترل و حمايت تحت كه تازه فضاي
محسوس فرهنگي ميراث تنها شايد دائمي ، تئاتر سالن ششصد روسيه سراسر در امروز.نمايد ايفا
.ميشود محسوب شوروي جماهير اتحاد دوران عمده و
شكننده و استثنايي ميراث
ساختارهاي اما رفته ، تحليل شدت به يا رفته بين از (سابق) شوروي سينمايي ساختارهاي اگر
اعماق از اشباحي همچون روسيه ، تئاتر عوامل خستگيناپذير مقاومت لطف به حال هر به تئاتري
تنها زيرا ندارند ، را لازم تحرك و پويايي آن كه است روشن اما ماندهاند ، جاي بر تاريخ ،
انعقاد طريق از هزينهها باقي و ميشود تامين دولت سوي از آنها نياز مورد بودجه درصد 20
زيادي بهاي افزايش تماشاگر جذب براي كه) بليت فروش بانكها ، كمك شهرها ، با قراردادهايي
در نيز را هنري محافل بازار ، اقتصاد.گردد تامين بايد مختلف تجاري عمليات و (نداشته
سالنهايي و تئاتر در فقط "شركتها".است اندك خيلي پرداختها كه جايي تا برگرفته
سليقه و طبع مورد و معروف بازيگران با نمايشهايي آنها در كه ميكنند سرمايهگذاري
بازار آوردن دست به براي رقابت گاهي ميان اين در متاسفانه ;باشد پا بر روسي نوكيسههاي
:نيست روسيه امروز تئاتر ماجراي همه اين اما.ميگردد تئاتر هنر شدن قرباني باعث فروش ،
شكلي به و ميكنند مقاومت مشكلات مقابل در همچنان تئاتر اين متعهد هنرمندان از بسياري
واسيليف آناتولي به ميتوان جمله آن از ;كنند حفظ را هنرشان اصالت ميكوشند تحسينآميز
تئاتر هنرمندان و بازيگران و نهاده بنا را تئاترياش گروه سال 1987 از كه كرد اشاره
شاگردان شده موفق كه فومنكو پيوتر ;است كرده معرفي والا هنر اين عالم به را پرشماري
لف يا ;نمايد بسنده كوچك سالني به سرگرداني مدتها از بعد و كند حفظ خودش دور را سابقش
به گروهش و خودش براي رسمي و اسم (Maly) "مالي تئاتر" دورهاي اجراهاي لطف به كه دوديل
.دارد نمايش مكان دو كه است بهتر همه از واسيليف وضع گروهها اين ميان در.است زده هم
آنها ، از بسياريندارند قرار مناسبي مالي شرايط در روسيه جدي تئاتري گروههاي اغلب
يافتن زيرا ميشوند ، شهرستانها راهي فعاليتشان ادامه براي جوانتر ، گروههاي مخصوصا
.است كمتر رقابت و آسانتر آنجاها در مالي حامي
جز به مانده ، باقي روسي تئاتري گروههاي براي هنوز كه ارزشي با چيز تنها اين وجود با
به كه است "زمان" اين ;است "زمان" سابق ، رژيم دوران از مانده جاي بر باشكوه ساختارهاي
شدهاند ، رها ايدئولوژيك سانسور تيغ زير از كه اينك ميدهد اجازه فومنكو يا واسيليف
به ميتواند كه است "زمان" تنها ;نكنند فدا را اصيل هنر مالي ، محدوديتهاي با دركشاكش
دوره اين در تازهاي دستاورد تا كنند ريسك كنند ، جستوجو دهد اجازه گروهها اين
باشد داشته آيندهاي اينكه براي روسيه تئاتر ميرسد نظر بهكنند حاصل اقتصادي آزادسازي
.كند رو فرانسه تئاتر مثل تئاتري الگوهاي به بايد گذشتهاش ، بلنداي به
:پينوشت
مختلف زمينههاي در والن پيكون خانم.(CNRS) فرانسه علمي تحقيقات مركز در تحقيق مدير *
.ميكند تحقيق نمايش هنر ويژه به و هنر
بيستم ، جلد "تئاتري خلاقيت راههاي تاگانكا ، " مجموعه از "تحريك هنر" ويتز ، آنتوان _1
.پاريس ، 1998 ،CNRC
بازمانده آخرين
ترابي وليالله مرشد نگاه از نقالي
در عصرياب قريه در سال 1315 در خوان تعزيه خان ملاحسن فرزند نقال ترابي ، وليالله مرشد
كه او.كردهاند كوچ تهران به خانواده با سالگي از 7 و آمده دنيا به تفرش فراهان نزديكي
طفلان نقشهاي در بازي با كودكي همان از است ، كرده رشد تعزيهخوان و مداح خانوادهاي در
و علياكبر حضرت قاسم ، حضرت نقشهاي جواني و نوجواني در و ميشود كشانده تعزيه به مسلم
و صلوات صداي روزي كه است رسيده شهادتخواني مرحله به او.ميكند بازي را (ع)يوسف حضرت
كه آنجا از.ميدهد سوق قهوهخانه يك در نقالي گرم مجلس سوي به را نظرش مردم هياهوي
دكتر نقل پاي به قهوهخانه صاحب از اجازه كسب با است ، حيا و شرم با جواني وليالله
شوقي دكتر شاگرد بهعنوان پدر از اجازه كسب با آن از پس و مينشيند شوقي روحالله
دكتر از را مختلف نقلهاي شفاهي بهطور ساعت يك شبي ترابي مرشد.ميشود پذيرفته
حسين قهوهخانه در غار دروازه در بار اولين براي او.ميسپرد حافظه به و ميآموزد
به آخر سر و ميرود شيراز و كرج شهرهاي به آن از پس.ميكند شروع را نقالي اسماعيلپور
غريبنوازي و پهلواني جوانمردي ، خصيصه دليل به كه است سال وبراي 35 ميآيد شهرري
نقالي بازمانده آخرين بهعنوان ترابي مرشد امروز.است كرده اقامت آنجا در شهرري مردمان
.است مذهبي و ملي حماسههاي راوي گرمش صداي با جشنوارهها و پاتوقها در هنوز ايران
آشفته رضا
صورت به كه دارد اسلام از پيش تاريخ در ريشه كه است ايراني نمايشي هنرهاي جمله از نقالي
بعدها.است ميشده اجرا _ چنگ نواختن با همراه آواز و شعر زبان به قصه خواندن _ قوالي
به و حذف نقالي از عنصر اين موسيقي ، با اسلامي حكام مخالفتهاي و ممنوعيتها دليل به
.است شده اضافه آن جذابيت براي بازيگري آن جاي
و حالات با همراه نثر و نظم صورت به تاريخي واقعه يا و قصه يك نقل به اصطلاح در نقالي
را تماشاگران احساسات نهايت در كه ميشود گفته جمع پيشگاه در مناسب و ظريف بيان و حركات
ترابي مرشد.است واقعه و قصه راوي كه ميشود گفته بازيگري به نقال ، .ميكند تحريك
و پهلواني آئينهاي و شمشيربازي بازي ، چوب كشتي ، بيان ، فن به بايد نقال كه است معتقد
رديفهاي و ايراني موسيقي دستگاههاي به بايد همچنين نقال:ميگويد و باشد آشنا زورخانه
زحمتي و كوشش هيچ از ادبا و شعرا با همنشيني و اشعار خواندن در و باشد ، مسلط آوازي
رباعيات به كه باشد عطار و مولانا و حافظ اشعار دمخور قدر همان بايد او.نورزد دريغ
اشعار شنيدن از.بدهد نشان علاقه و شور دشتستاني فائز و باباطاهر دوبيتيهاي و خيام
نظامي بزمي و عاشقانه اشعار از كه شود حال و شور دچار همانقدر فردوسي حماسي و رزمي
.شود دگرگون گنجوي
اخترتاجيك :عكس
پاها و هم بر دستها كوفتن با و است ، چابك و فرز همچنان سالگي سن 66 در ترابي وليالله
را چوبدستش و ميجهد ، سو آن و سو اين مدام او.ميدهد جولان نقل ميدان وسط در زمين بر
و رستم و او بين تفاوتي هيچ كه ميرود فرو نقشها قالب در چنان و ميگرداند هوا در
بايد كه ميداند مرشد چوننيست غيره و سياووش و بهرام و اسفنديار و گرشاسب و سهراب
براي ملي و اسطورهاي شخصيتهاي آن كه باشد داشته حال و حس نقشها ارائه در طوري
را همذاتپنداري حس تا ميشود يكي نقشها با او ديگر عبارت به.باشند باورپذير مخاطبان
جمع حضور در بتواند بايد ترابي وليالله نظر از نقال.كند ايجاد تماشاچيان در متقابلا
:ميگويد و كند واقعه و قصه نقل عظمت مسحور را آنها همه و بزند ، زل نفرات تكتك چشم به
همراه به را لذتي خود با بايد بلكه كنند ، ترك را نقل مجلس كسالت و خستگي با مردم نبايد
.كند نقالي قرص پروپا مهمان بعد شبهاي براي را آنان دوباره كه ببرند
نقالي انواع
و تغييرات دچار فرهنگي و اجتماعي نشيبهاي و فراز به توجه با تاريخ طول در نقالي
حملهخواني ، .كردهاند ايجاد را آن انواع پيدايش زمينه واقع در كه است شده تحولاتي
و پيدايش از پس كه هستند مواردي جمله از سخنوري و صورتخواني پردهداري ، روضهخواني ،
نمونهها اين از برخي امروز تا و گرفتهاند ، شكل كشورمان در جعفري شيعه مذهب رونق
.شدهاند سپرده فراموشي وادي به ديگر برخي و شده حفظ همچنان
از آنكه براي ميداند ، آسانتر نقالي از را شاهنامهخواني ترابي مرشد:شاهنامهخواني
صندلي روي كتاب پشت فقط شاهنامهخوان:ميگويد و نيست برخوردار جوشي و جنب و تحرك
در را نقشها تكتك بايد نقال اما.ميخواند آرام لحني با را آن قصههاي و مينشيند
برخوردار قوي بيان و تحرك از حماسي پهلوانان و قهرمانان اين چون و كند ، بازي ميدان
قدرت و بدني انعطاف لحاظ به نقال اگر ميشود ، پيچيده و سخت كارش نقال بنابراين بودهاند
كه ندارد چارهاي بنابراين.ميدهد دست از را تماشاچياش خواهناخواه بياورد ، كم بيان
در شاهنامهخواني هم هنوز.بپردازد شاهنامه دلاوران قهرمانيهاي نقل به چالاكي با
خود ملي عرق همچنان كه هستند پدربزرگهايي خانهها از برخي در حتي.است متداول كشورمان
و مرز و ملي فرهنگ مدافع همچنان ميتوان شاهنامه قرائت با معتقدند و كردهاند حفظ را
رئيس:ميگويد و ميداند بينظير را شاهنامه قدرت نيز ترابي مرشد.باشيم كشورمان بوم
تا ميشد مشغول شاهنامه قصههاي خواندن به انگليسيها با جنگ زمان در دلواري علي
در همچنين وي.دهند قرار بيگانه برابر در رزم ميدان در پا دليري و قدرت با نيروهايش
روحيه بهرام داستان نقل با تا بود شده حاضر رزم ميادين در عراق ، و ايران جنگ زمان
را دشمن شهر دورتادور نيروهايش و بهرام:ميگويد باره اين در و كند ، مضاعف را رزمندگان
شده حك آن بر نامش كه را گرزي و برود ميخواهد او حالا.كردهاند محاصره كوه بالاي در
ميداند ننگ بهرام اما ميكنند مخالفت او با بهرام برادر و پدر.بياورد پايين از است ،
.بشود لگدمال دشمنان پاي زير نامش كه
و حوادث زندگي ، از مجلس چند تا يك از آن روي بر كه است پارچهاي پرده:پردهخواني
كمك به شمايلگردان يا پردهخوان.است شده نقاشي (ص) رسول حضرت و (ع) بيت اهل مصائب
به سپسميكند نصب ديوار بر را آن و درميآورد لوله حالت از آرامي به را پرده شاگردش
اشك و ميكند نقل مردم براي را پرده روي مجالس از مجلس چند يا يك بهانهاي يا مناسبت
خود مجلس پردهخوانان و است گرفته شكل شيعي تفكر با همسوي كاملا پردهخواني.ميگيرد
حضرت داستان ميتوان قوي مجلسهاي از.ميگردانند مزين (ع) بيت اهل شاعران شعر با را
.شد يادآور را قصاب جوانمرد و (ع) علي حضرت زندگي و محارب و (ع) عباس
گروه و ((ع) فرزندانش و علي مولا فضايل وصف در) مناقبخوان گروه دو بين:سخنوري
به كه ميگيرد شكل كلامي مباحثه و مناظره (راشدين خلفاي طرفداران ظاهر به) فضايلخوان
افطار از پس شلوغ پاتوقهاي در رمضان ماههاي در بيشتر مجلس اين.ميگويند سخنوري آن
به آنقدر مجالس نوع اين گاهي.است برخوردار هم زيادي طرفداران از كه ميشود برگزار
.مييابد پايان صبح نماز و سحري وقت به كه ميشود كشيده درازا
نقالي مراحل
ميخواهد است ، مسلط خوانندگي و آواز به كه فرزندانش يا دوستان از يكي از مرشد:پيشخوان
شعر خوش آهنگ با تماشاچيان كردن اختيار سكوت و مجلس شدن گرم براي نقالي شروع از پيش كه
.بخواند را قطعهاي و
مختص فقط و فقط فرستادن صلوات كه دارد عقيده ترابي مرشد:صلوات و دعا خواندن
به نيز ريشسفيد سادات براي:ميگويد و است نقالي و پهلواني پيشكسوتان و ريشسفيدان
مردم بين در بزرگان براي كه دارد وظيفه مرشد و ميفرستند صلوات احترام و تكريم نشانه
و روايتگري به و ميرود بلندي و سكو روي به مرشد وقتي بنابراين.كند باز مناسبي جاي
از پس و بفرستند ، صلوات كه بخواهد جمع از بايد پيشكسوتي هر آمدن با است ، مشغول بازي
.بشود مشغول نقالي به دوباره شخص آن نشستن
تا دارد را لازم تسلط پيامبران و بيت اهل روايات و احاديث آيات ، به ترابي مرشد:پنديات
و كند گوشزد آنان براي را پندآموز و اخلاقي نكتهاي بتواند مردم درخواست موقع در
پدرش به كه هست جمع بين در جواني كه ميداند وقتي او.ارشادكننده يعني مرشد:ميگويد
.سازد آگاه والدين به احترام به نسبت را جوان آن حديثي گفتن با بايد نميگذارد ، احترام
بايد دارند ، حضور مقتول و قاتل خانواده نقالي مجلس در و افتاده اتفاق محله در قتلي اگر
آنان صلح و آشتي زمينه و سازد آگاه انتقامجويي عواقب از را آنان نكتهاي گفتن با نقال
با كه آمده پيش گاهي و دارد توجه مردم زندگي به نيز پاتوق از خارج وي.سازد فراهم را
.است شده شوهري و زن دوباره زندگي و آشتي باني صدر سعه
مهم مجلسهاي
قدرت از كشون سياووش و كشون سهراب مجلس دو آنها بين در كه دارد متعددي مجلسهاي نقالي
طول ماه دو:ميگويد كشون سهراب مجلس درباره ترابي مرشد.است برخوردار والاتري ارزش و
پاتوق صاحب و نقال كشون ، سهراب مجلس برايميرسد كشون سهراب مجلس به نقال تا ميكشد
از قبل ساعت هم 2 مردم.كنند شركت مراسم اين در تا ميفرستند دعوت كارت ميهمانان براي
.كنند پا و دست را جايي خود براي تا ميآيند مجلس اين برگزاري محل به شروع
چاي كسي به قهوهچي ديگر ميشود ، شروع سهراب و رستم كشتي كه موقعي:ميافزايد وي
به عجيبي هواي و حال در نقال و كردهاند اختيار سكوت همه.نميخورد جنب هم كسي.نميدهد
اتفاق سهرابكشي دوم ، كشتي در.كند پاره را افكارش رشته صدايي هيچ نبايد كه ميبرد سر
چون ميخواند مصيبت و ميرود (ع) علياكبر ماجراي به مجلس اين از پس نقال و ميافتد ،
كه بگويد نقال بايد ميزند زانو سهراب جنازه سر دبدبه و كبكبه با رستم كه همانطور
مردم.زد زانو (ع) علياكبر جنازه سر كربلا صحراي در كه بروم (ع)حسين امام آقا قربان
كه خواستهاند مرشد از مردم كه است آمده پيش گاهي مجلس اين در.ميريزند اشك اينجا در
در بارها ترابي مرشد.ميپندارند خود برادر و عزيز مثل را او چون نكشد شب آن را سهراب
باره اين در است ، كرده زخمي خنجر با را خود بار چند و درآمده حال از سهرابكشي مجلس
و خاتمي آقاي جناب جلوي دفعه يك.زدهام خنجر خودم به حال به تا دفعه سه من:ميگويد
را سهرابكشون مجلس حال و شور وي.بست را دستم زخم خاتمي آقاي خود كه بود حبيبي
يا دارد تب درجه بچهات 40 كه بياورند خبر اگر حال اين در":ميگويد و ميداند بيمانند
در غرق هنوز چون !نميشوي متوجه ;انگار نه انگار اصلا است ، شدن خراب حال در خانهات
شهادت و كربلا مصيبت به نهايت در نيز كشون سياووش مجلس ترابي مرشد نظر به ".هستي داستان
.است برخوردار زيادي طرفداران از هم مجلس اين كه نماند ناگفتهميشود ختم (ع) حسين امام
!است وصف غيرقابل سياووش مظلوميت چون
تماشاگر به زيادي باج
سياهبازي_ سنتي نمايشهاي در اجرايي ضعفهاي به نگاهي
حسيني روزبه
.دارد تعلق تماشاگر به كه است نمايشي گونه و شكل مهمترين سياهبازي نمايش اساسا - 1
صحنه روي - شده شناخته كمتر گروه يك از حتي - سياهبازي نمايش شهر نقطه فلان بگويند اگر
و وسايل انواع براي است جايگزين مهمترين تعطيل ، روزهاي ويژه به باشد كه هم دور است ،
.تهران شهر خانوادههاي فراغت اوقات ابزار
ويژگيهاي و "سياه" پيشينه و سبقه اول:دارد وجود جذابيت اين در نكته سه ميكنم تصور
...و فيروز حاجي و نمايش صحنههاي و مجالس از اعم - مردم توده ميان در او به مربوط خاص
و ساز سوم مينمايد ، آسان را آنها با ارتباط كه نمايشهاست اين داستانهاي سادگي دوم -
در تماشاگر براي است موجود جايگاه تنها كه است سياهبازي نمايش در مرسوم رقصهاي و آواز
.عام منظر
تماشاگران وضعيت.است "غنيمت" كه شنيدهايد را "بيابان در كهنه كفش لنگه" اصطلاح - 2
جايي تا مسئله اين.است نمايشنامه نمايشها ، اين مسئله اولين.است چنين اين هم سياهباز
نمايشها ، اين تمرينات شروع بدو از اساسا ميشود احساس كه دارد قرار خود بحراني نقطه در
و نمايش اين آدمهاي عنوان به نفر چند با است داستاني خط يك.ندارد وجود نمايشنامهاي
اين عمده.ميآيد پديد بازيگران و كارگردان ميان تمرينهاي حين در كه لعابي و رنگ بعد
يا ميشوند نوشته هم دست روي از.دارند مشتركي تمهاي يا ساختها زير هم داستانها خط
نمايش در كه است درستميكنند سينه به سينه ساله ده چند ايدههاي و فكر از پيروي
اما است ، "تعريفي" همه نقشها ، و وقايع و داستان از اعم چيز همه اصطلاح به "سياهبازي"
زمامداران و نمايشي هنرهاي مركز مادي - معنوي سرمايهگذاري اكنون هم كه باشد يادمان
كاملا است امري سياهبازي ، جمله از سنتي نمايش گونههاي شكوفايي و اعتلا جهت در تئاتر ،
توسعه در عملي تجربه با دو اين امتزاج و آگاهي و دانش با است قرار كه شده برنامهريزي
اين نمايشگران نظر مورد او آسانطلبي و تماشاگر سليقه صرف آنكه نه گيرد صورت "تئاتر"
.گيرد قرار رسته
و نبوده صرف تفنن جهت من اعتقاد به حمايتها و سرمايهگذاريها اين همه درواقع - 3
است ، شده داده بها آن به حالا و دارد وسيعتري مخاطب نمايش از گونه اين هم اگرنيست
عملكرد لحاظ به يقينا.است تئاتر هنر اساس به تماشاگران رويكرد و اقبال رفتن بالاتر غرض
عرصه در ايراني نمايش اجراي تواناييهاي و امكانات افزايش هم تئاتر فضاي دروني
.داشت خواهد پيش در را - ايراني متفاوت گونههاي در - بينالمللي
اندازه به اجرا ، در و نگارش حيطه در نمايشها گونه اين كيفيت به دادن اهميت قطعا فلذا
گذرا نظري اگر متاسفانه.آن بر افزون بلكه و است برخوردار بالايي ارزش از آن آماري كميت
و سنتي جشنواره به محدود معضل اين.شد خواهد اثبات آن خلاف بيفكنيم ، جريان اين بر هم
و آزاد تئاتر تمامي - كل طور به - گلريز و لالهزار نيست ، شهر تئاتر و سنگلج تالار
.ميشود شامل را دولتي
صحنه روي نفر يك كارگرداني و قلم به عمدتا كه پارس تئاتر در شده اجرا كمديهاي - 4
جديد اجراي به تماشاگر چشمگير افت با ساله هر و است قبل سال بيست به مربوط كه ميروند
معصومه و سميعي فرزين چون شاخصي چهرههاي حضور با حتي - نصر تئاتر اجراهاي ;ميرسند
نوشتههاي از تنها و ميمانند جا لالهزار كيفيت عرف از اجرايي حيطه در كه - تقيپور
هنري ، حوزه سنگلج ، تالار در كه سنتي جشنواره به مربوط اجرهاي ;هستند برخوردار توجهي قابل
طلسم طبقطبق ، افادهها ارباب ، دو و نوكر يك:قبيل از ميروند ، صحنه روي به شهر تئاتر
"خوب تئاتر" يك ويژگيهاي يا نميگنجند "تئاتر" از جامع تعريفي در يا همگي...و گمشده
متني از متوسط اجراي يك با - ارباب دو و نوكر يك - نخست اجراي در.نيستند دارا را
به بازي گروه توسط آن از كمنظيري اجراي پيش دهه يك بر افزون كه هستيم روبهرو درخشان
بررسي قابل ضعفهاي داراي - نمونه دو عنوان به - ديگر اجراي دو امااست رفته صحنه روي
.هستند ذكر شايان آن ، به تماشاگر رويكرد وجود با كه هستند هم بيشتري
اداي ضمن نمايش ميان كفزدنهاي اگر دارد ، اهميت آواز و رقص برايش تماشاگر اگر - 5
خارج اصلي خط از داستان هرچه اگر است ، جامعه در داخل ادب و عرف از دور عبارات و كلمات
دقيقه سي از كمتر در داستان اصل كه حالي در ميدهد بها تماشاگر دلچسب حواشي به و ميشود
درست را مخاطبنگريست واكنشها اين به تازهتري زاويه از بايد است ، روايت و اجرا قابل
اگر.نبرد ياد از را او فرهنگي تعالي و پرورش رسالت او ، سليقه و نظر به بها ضمن و شناخت
به چرا بگذارد ، نمايش به صحنه روي تماشاگر سليقه و ميل باب را خود نمايشگر باشد بنا
همان.رفتهايم دارد دوش به را "تكنيك" و "تفكر" نام به سنگيني بار كه "تئاتر" هنر سراغ
است قرار تئاتر صحنه روي اگر اما.است كافي مجالس و نوروز آيين و مردم ميان شوخيهاي
اينجاست.داشت خواهد تفاوت وضعيت اين شود گذاشته اجرا به تماشاگران چشمان مقابل در چيزي
!چيست او به دادن باج و نمايش يك بودن مردمي ميان تفاوت كه بينديشيم اندكي بايد كه
ادبيات تاريخ زن سنگدلترين
"سليمي سهراب" كارگرداني به "مدهآ" نمايش به نگاهي
يزداني اصغر
ثبت اوريپيد قلم به باستان يونان در پيش سال در 2500 كه است جاودانهاي تراژدي مدهآ ،
دل از تازه نگرشي با ايتاليايي فوي داريو و فرانسوي آنوي ژان هم بيستم قرن در.است شده
.رسيدهاند حاضر عصر درخور نمايشنامهاي به تراژدي اين
افشين و محمدي آرزو بازي و سليمي سهراب كارگرداني به مدهآ نمايش ساعت 5/6 عصر روز هر
نمايشنامه خود چيزي هر از پيش و ميشود ، اجرا قشقايي تالار در (سليمي سهراب) هاشمي
و اجرا اما ببرند لذت تراژدي اين ديدن از كه ميكند ايجاد مخاطبان در را لازم جاذبه
كشاندن چالش به مهياي چيز همه ظاهر به.نيست سنگين و عظيم تراژدي يك درخور سليمي قرائت
آرامشي و تزكيه به غريب و عجيب تراژدي يك تماشاي با تا است تماشاگران احساسات و افكار
ايجاد و متن بمهاي و زير تمام به رسيدن صورت در نمايش اين چون برسند وصف غيرقابل
در فقط چيز همه سليمي سهراب اجراي در.آمد برخواهد روحي و ذهني اتفاق اين پس از ارتباط
نميگيرد شكل صحنه در شايستهاي اتفاق و نكته هيچ باطن در و است گرفته شكل ظاهر و صورت
شايد مدهآ.باشد تراژدي اين از جانبدارانهاي ارتباط ايجاد و روح غليان باعث كه
مرد ، يك از انتقامجويي براي نفرت و وحشيگري با كه باشد ادبيات تاريخ زن سنگدلترين
پا (كرئون) پادشاه دختر با ازدواج براي شوهرش ياسون اينكه از پس او.ميكشد را فرزندانش
خود متن در را انتقامجويي اين زهر داريوفو ، اماميافتد انتقام فكر به ميگذارد ، پيش
كه است حالي در اين.است كرده خلاصه پسرش فرزند دو كشتن در را انتقام اين و است ، گرفته
دختر از گرفتن انتقام به را مدهآ امروزي ، نظرگاه اين از بيرحمانهتر كبير اوريپيد
مرگ حتي و تلخ واقعه اين از پس.ميدهد سوق (زهرآلود تاج و جامه فرستادن با) پادشاه
سوي به مدهآ ميآيد ، گرفتار زهر بلاي در دخترش جان نجات حين در كه پادشاه ناخواسته
كرده حذف هم را خورشيد ارابه و خدايان داريوفو البته.ميشود فراخوانده فرزندانش كشتن
نمايش تلخي و موقعيت درك از تماشاگر باور و بگيرد خود به واقعي منطق چيز همه تا است
اجمالي نظري نمايش ، بروشور در اظهاراتش بنابر اثر ، كارگرداني در سليمي سهرابشود مضاعف
ناموفق هم باز اما بكاهد فو متن كاستيهاي از تا است داشته آنوي و اوريپيد آثار بر نيز
.است مانده عاجز آن تحليل و تراژدي درك از چون مينمايد
صحنه ، وسط در پلهدار سكوي يك.دارد قرار خودش جاي سر چيز همه ظاهرا صحنهآرايي ، در
سكويي به پلكاني با قرينهوار سوي دو از كه داربستي سكو ، طرفين در نردبان دو شدن آويز
با تفاوتي هيچ كه لباسهايي پوشيدن...و آويزان ماسك چندين و ميشود منتهي دربالا
با اما.ميدهد خبر كار پشت تفكر از ظاهر به اينها همه.ندارد امروزي زنان و مردان لباس
پوشالي ظاهر اين همه بر عجيب فكري شده ، طراحي خطوط و خط و حركات روي شدن دقيق و نگريستن
مدعي كارگردان شايد.است نگرفته قرار ظاهر اين پس در بيمايهاي هيچ كه ميكشد بطلان خط
برآمده درصدد بين اين در و است ، رسيده پستمدرنيستي شبه ساختار به ظاهر اين با كه باشد
از ميانجامد ، حسي ارتباط به را آنچه هر _ داريوفو همانند _ نئوبرشتي نگرشي با كه است
ايجاد نهايت در و هنرپيشهها به دادن جهت پس از استدلال و منطق برپايه و بزدايد صحنه
بدون ظاهر همان در داعيه اين ولي.برآيد معقولانه ميزانسنهايي مبناي بر تراژيك موقعيت
موجود روايات و اتفاقات از تماشاچي گوش و چشم لحظه به لحظه و است ، مانده باقي بعد و عمق
باورپذيري و موجود معناي القاي پي در نميتواند اجرا چون ميشود ذله مدهآ تراژدي در
شكل به سطح در ميزانسنها خطوط و خط بنابراين.بدهد جولان شايستهاي نحو به شخصيتها
.گرداند عظيم تراژدي يك مشتري پايان تا را مخاطب بتواند آنكه براي ميرود پيش عذابآوري
_ آن شنيدن كه است نمايشنامه احترام به مطمئنا ميماند سالن در پايان تا تماشاچي اگر
!نيست لطف از خالي _ ناموفق اجرايي با هرچند
بدن ساختن منعطف از پس تا كند بازي كوچكتر نقشهاي در بايد هنوز كه جواني محمدي ، آرزو
در وگرنه برآيد ، مدهآ نقشآفريني پس از تراژيك آوردگاه اين در بتواند بيان كردن گرم و
را تماشاچيان روان و ذهن مدام جيغ صداي با نرسيده اجرا نيمههاي به هنوز فعلي اجراي
.ميكند كسل و خسته را مخاطبان چشمهاي انعطافش غيرقابل و تكراري حركات و ميخراشد ،
نايي اصلا و است ، آمده ميدان به روزهداري و رياضت ماهها از پس انگار نيز هاشمي افشين
.ببخشد بيانش بر گرمايي و بدن بر جلايي ياسون و كرئون جانآفريني در كه ندارد بدن در
با را لازم ارتباط نميتوانند ماندهاند ، دور شخصيتها باور و درك از بازيگر دو اين
موفق چندان _ هاشمي حد در نه _ خود بازي در نيز سليمي حتي.سازند برقرار تماشاچيان
و ميراند زبان بر را سخناني و ميكند شد و آمد صحنه در ندانسته نيز او بلكه نمينمايد ،
را آن اصطلاح به كه بگيرد جان صحنه در فردي حركت همه اين از پس بايد بداند بيآنكه
!شخصيتپردازي از دريغ و مينامند ، "شخصيت"
شايد و ميشود ، قرباني و فنا نيافته شكل باطن اين در نيز فريب مردم ظاهر همان بنابراين
بازي چه در بداند بيآنكه گروه اين چگونه كه بشود ختم شبههآميز جاهاي به تماشاچي فكر
بينتيجه و غريب بازي اين به تن است بسيار آن در شدن غرق احتمال و ميشود ، وارد سختي
بعدي كارهاي براي توشهاي و ثمر بيآنكه است ، شده غرق كاملا اينكه نتيجه و است داده
.باشد داشته خود
|