آزادي و تجربه فيلسوف
3_ غرب در شرق
5_ بودايي حكمت
3_ صلحطلبي
آزادي و تجربه فيلسوف
لاك جان انديشه و زندگي
هاجز مايلز
سلطاني مجتبي:ترجمه
بر ماندگار تاثيري داشتن براي نظريه هر كه بود ويژگيهايي آن همه واجد لاك نظريه
ميبود دارا بايد ميشد ، دگرگون سرعت به كه غرب جهان ديدگاه
است خالي ظرفي چون تولد هنگام به آدمي ذهن آن در كه نظريهشناختياي كردن مطرح با لاك
است معتقد او.آورد وجود به ذهن ساختار براي مكانيكي نظريه نوعي ندارد ، محتوايي هيچ كه
كه دادهها اين.ميشود پر ميرسد ، بيرون از كه دادههايي از زمان گذشت اثر در آدمي ذهن
آدمي ذهن به بوييدن و چشيدن كردن ، لمس ديدن ، شنيدن ، طريق از هستند حسي دادههاي صورت به
.ميشوند وارد
در توافق يا تضاد كردن پيدا براي مقايسه طريق از ذهني سازوكاري اعمال با دادهها اين
و جهان از روشني تصوير ذهني سازوكار اين.درميآيند تصور صورت به تصور ، يا انديشه
.ميكند ايجاد ما براي معلولهايش و علتها
عقايد شخصي ، منافع و جزمانديشي كه دريافت پرداخت اخلاقي تصورهاي به كه هنگامي لاك
اين.ميبخشند جهت و ميكنند معين را انساني اعمال و ميدهند قرار تاثير تحت را عقلاني
تولد بدو از را انسان ذهن كه ميگيرد قرار عقلانياي برداشت با تقابل در شناخت نظريه
انسان ذهن اصلي ويژگيهاي از را آنها و ميپندارد دروني شناختهاي از گنجينهاي حاوي
بيروني دادههاي براي يادگيري فرآيند تبيين در شناخت قديمي نظريه لاك ، زعم به.ميداند
دروني گنجينه از را آن واقع در چيزي ، يادگيري هنگام نظريه ، اين طبق بلكه نيست قايل نقشي
بيرون معناي به education يوناني لغت واقع در) ميكشيم بيرون دارد قرار آدمي ذهن در كه
كشف چيزي بيروني جهان درباره شخص يادگيري ، فرآيند در نظريه اين طبق بنابراين (است كشيدن
.ميشود آگاه دارد قرار او خود درون در آنچه به بلكه نميكند
مستعد او زمانه اما نميدهد دست به او فرضيه صحت بر دال محكمي شواهد لاك نظريه گرچه
جنگهاي.ميزدود زندگي از را روحي و قدسي امور سرعت به علم.بود نظريهاي چنين پذيرفتن
هر كه بود ويژگيهايي آن همه واجد لاك نظريه.كردند فراواني كمك امر اين به نيز مذهبي
بايد ميشد ، دگرگون سرعت به كه غرب جهان ديدگاه بر ماندگار تاثيري داشتن براي نظريه
.ميبود دارا
لاك آثار و زندگي
پدرش.شد متولد پيوريتن خانوادهاي در انگلستان سامرستشاير در آگوست 1632 در 19 لاك
.بود جنگيده پارلمان مجاهدان همراه به داخلي جنگهاي در كه بود جزء مالكي و حقوقدان
در سال 1642 در اويافت پرورش فراوان علاقهاي و نظم با پيوريتنها شيوه به لاك
.بود او در ترتيب و نظم روحيه تقويت آن نتيجه كه كرد نامنويسي وستمينستر در مدرسهاي
يك اوئن ، جان رياست تحت كه شد وارد آكسفورد دانشگاه چرچ كرايست كالج به لاك سال 1652 در
.ميشد اداره محترم ، بسيار پيوريتن
بودند ، مسلط اوضاع بر پيوريتنها و بود نشسته بار به داخلي جنگهاي گرچه زمان اين در
جامعه در سياسي و مذهبي شكافداشت وجود اندكي توافق انگلستان جامعه اداره سر بر اما
در خود ، پيوريتن تربيت عليرغم لاك.بود شديد بسيار تضادها و عميق بسيار انگلستان
شديد احساسات روزي كه بود اين او آرزوي.شد متمايل محافظهكارانه عقايد به آكسفورد
آنها ديگران كه چيزها از بسياري درباره شخصياش زندگي در لاكنشيند فرو سياسي و مذهبي
.بود شكاك ميپذيرفتند ، مسلم عقايد چون را
پرداخت آنها به آكسفورد در او كه تحصيلي رشتههاي گستره در ميتوان را امر اين اثر
همانگونه و هواشناسي شيمي ، بيان ، فن فلسفه ، يوناني ، زبان آكسفورد ، در لاككرد مشاهده
.آموخت الهيات ميرفت ، انتظار او از كه
لاك بنابراين.مينمود جذاب او براي دائمي شغلي عنوان به كه بود پزشكي شغل اين اما
قياسي ، منطق قديمي رشته كنار در كه شيوهاي.شد آزمايشگري و تجربي شيوه آموختن سرگرم
سرشناسترين از يكي بويل ، رابرت با او پزشكي آموختن جريان درميكرد رشد سرعت به
.شد آشنا سلطنتي فرهنگستان انگليسي دانشمندان
عنوان به و كرد دريافت را خود فوقليسانس درجه سال 1664 در و ليسانس سال 1656 در لاك
.شد گماشته كار به آكسفورد در اخلاق فلسفه مدرس
آثارش نوشتن براي و بود مختلف موضوعات به انديشيدن مشغول سخت او كه بود ايام همين در
درباره جستارهايي" ،(1660) "مدني حكومت درباره رساله" نظير دستنوشتههايي تهيه به
.پرداخت (1667) "تساهل درباره جستارهايي" و (1663) "طبيعت قانون
براي سروالتروين همراه به ميگرفت تصميم آيندهاش زندگي براي بايد كه لاك سال 1665 در
سياسي فعاليتهاي به گرچه لاك.رفت آلمان در اندنبورگ اميرنشين به سياسي ماموريتي انجام
گرفتن سر از براي و نپذيرفت ، شد او به باره اين در كه را پيشنهادي اما داشت ، اندكي توجه
را (شافتسبري ارل اولين) اشلي لرد او زمان اين در.بازگشت آكسفورد به فلسفه در مطالعاتش
آزادي به علاقه نظير مشتركي ، علايق دريافتند سرعت به آنهاشد دوست او با و كرد ملاقات
.بود توجه قابل و عميق بسيار آنها دوستي.دارند زندگي حوزههاي همه در انسان شخصي
نقل اكسترهوس ، او ، خانه به شافتسبري مشاور و پزشك عنوان به لاك سال 1667 در سرانجام
برگزاري براي مكاني به مبدل اكسترهوس خانه ، اين در لاك اقامت سال هشت طول دركرد مكان
چگونگي و حقايق سرچشمه يعني ، زمان آن اساسي مسئله درباره بحث به كه شد فلسفي نشستهاي
آن زمان و ميپاشيدند فرو سرعت به مسيحي بديهياتميپرداخت آنها به انسان دستيابي
همين.گيرد شكل اصلاحي مابعد حتي و وسطايي قرون مابعد جهانبيني يك كه بود رسيده
درباره جستارهايي" خويش معروف اثر كه داشت آن بر را لاك بعد سالها كه بود گفتوگوها
.كند تاليف را "انساني فهم
نيز جسمانياش سلامت و بود گذاشته افول به رو سياسياش بخت كه شافتسبري سال 1675 در
حلقه پاريس در.كند مهاجرت فرانسه به او همراه به كه كرد قانع را لاك ميشد ، تهديد
و ستارهشناسان پزشكان ، را ، او اطراف آنجا در.يافت بيشتري وسعت لاك روشنفكر دوستان
سياسي اقبال ستاره كه هنگامي سال 1679 در.بودند گرفته فرا زبانشناسان و حقوقدانان
سياسي اوضاع اما.بازگشت لندن به او همراه به لاك گرفت درخشيدن ديگر بار شافتسبري ،
شد ، تبرئه سپس.شد زنداني لندن برج در و دستگير دوباره شافتسبري و بود ناپايدار همچنان
.درگذشت همانجا بعد سال و گريخت هلند به سال 1682 در سرانجام او.شد متهم ديگر بار اما
مبرم نياز بر مبني را او عقيده بود ، افكنده سايه نيز لاك زندگي بر كه توطئهها اين همه
.كرد استوارتر حكومت ، اداره در تساهل به
.كند زندگي مخفيانه بود مجبور نيز هلند در حتي اوبود رسيده فرا لاك براي سختي زمان
با.كند زندگي انگليسي تبعيديان ميان در تا رفت روتردام به سپس و آمستردام به ابتدا او
"تاريخ عمومي كتابخانه" براي مقالاتي و داد ادامه نوشتن به هم زمان همين در وجود اين
آن فرانسوي خلاصه كه شد "انساني فهم درباره جستارهايي" نوشتن مشغول جدي طور به و نوشت
.شد چاپ فرانسه در سال 1688 در
گرچه ديگر بار و دادند شكست را دوم جيمز فرسوده نيروهاي پارلمان مجاهدان سال 1688 در
همسر همراه به را جيمز ، خواهر ماري ، آنها.كردند سرنگون را پادشاه كه را ، سلطنت نه
.خواندند فرا لندن به اورانژ ، ويليام پروتستانش ، هلندي
.بازگشت لندن به ملكه كشتي با سال 1688 در بود شده معرفي ويليام به هلند در كه لاك
:نظير نوشتههايش انتشار به مستمر طور به او آن از پس.بود رسيده فرا لاك آرامش دوران
جستاري" كامل نسخه و (1689) "حكومت درباره رساله دو" ،(1689) "تساهل درباره نامههايي"
حكومتي نظام به او فراوان علاقه نشانه اول كتاب دو.پرداخت (1690) "انساني فهم درباره
سياستهاي برابر در اشخاص امنيت حافظ و ميشمارد مجاز را عقلاني پژوهشهاي كه است
كه را چيزهايي چگونه انسانها ما اينكه علمي توضيح به "جستارها".است كينهتوزانه
(معرفتشناسي).است يافته اختصاص ميگيريم فرا ميدانيم ،
نيافت تحقق داشت را آن انتظار لاك كه مدارا از اندازه آن نيز "شكوهمند انقلاب" در اما
گفت ترك را لندن آرامش ، و امنيت به يافتن دست براي سال 1691 اوائل در او علت همين به و
باقي سال سيزده لاك.گزيند سكني ماشام سرفرانسيس خانه در اوتس در تا رفت اسكس به و
آنجا از و گذراند بود محروم آن از سالها كه نسبي آرامش و صلح در آنجا در را عمرش مانده
.داشت مكاتبه ديگران و نيوتن با
اندازه به نه اگرچه ميكردند ، ايجاد دردسرهايي او براي آثارش نيز زمان اين در اما
سال اوائل در او مجادلات حاصل "تساهل درباره نامههايي".شكوهمند انقلاب از قبل سالهاي
كوششي كه "آمده مقدس كتاب در كه گونه آن مسيحيت معقوليت" كتاب.است پراست جوناس با 1690
با او شدن درگير موجب انساني ، برداشتهاي و تعابير از مسيحي ايمان ساختن آزاد براي است
"برائت" عناوين كه نقدهايي به گفتن پاسخ براي او كوششهاي و شد مسيحيت جامعه از بخشي
.زد دامن را جنجالها حتي شدند چاپ سال 1697 در دو هر كه "برائت دومين" و (Vindication)
رسالهاي در لاك كه شد موجب برانگيخت او عليه را دانشگاهياش همكاران حتي كه "جستارها"
درباره يادداشتهايي" و "خدا در چيز همه ديدن درباره مالبرانش عقايد بررسي" عنوان با
.برآيد پاسخگويي مقام در (شد چاپ او مرگ از پس كه) "نورس آقاي كتابهاي
به "تثليث نظريه اثبات" عنوان با خود كتاب در لاك ، منتقدان از فليت ، استيلينگ اسقف
تا كه شد موجب دو اين ميان را مكاتباتي امر اين كه كرد ، حمله فهم درباره او مادي نظريه
در "جستارها" او كتاب مسائل اين همه وجود با.يافت ادامه سال 1699 در اسقف مرگ زمان
دوم ويرايش:شد چاپ تجديد بارها و گرفت قرار توجه مورد انگلستان همچون اروپا سراسر
سال در شده بازبيني چهارم ويرايش و سال 1695 در سوم ويرايش سال 1694 ، در آن شده بازبيني
.1700
.شد كتاب بيشتر محبوبيت باعث وين جان توسط كتاب اين از خلاصهاي انتشار همچنين
رايج پول با مخالفت در "اسكناس اجمالي بررسي" او كتاب از ميتوان را لاك معلومات وسعت
سال از لاك.دريافت "پول ارزش افزايش درباره بيشتر ملاحظات" نام با مشابهاش نوشته و
.داد استعفا سمت اين از سال 1700 در او بود لندن در بازرگاني كميسر 1696
را مقدس پولس آثار انتقادي بررسي او.ميپرداخت نيز مذهبي مسائل به خويش انزواي در لاك
اين حاصل.داد انجام بود ، پرداخته آنها به رسالهاش در كه عقلاني اصول كارگيري به با
.شدند منتشر و 1706 سالهاي 1705 در او مرگ از پس دو هر كه بود كتاب دو تلاش
.شد منتشر لاك مرگ از پس بود شده نگاشته سال 1702 در كه نيز "معجزه درباره گفتاري"
درباره نامه چهارمين" ماند نيمهتمام اكتبر 1704 در 28 او مرگ با كه لاك اثر آخرين
.بود نگاشته پراست جوناس جواب در كه بود "تساهل
لاك نظر در واقع امر قلمرو
باورانهاي عقل تصورات بر اينكه جاي به را انساني انديشههاي تا بود مشتاق بسيار لاك
مبتني حقايقي پايه بر ميشود ، منجر مجادلات به سادگي به آنها به اعتقاد كه كند استوار
مردم به ميشد موفق او اگر.دارند قرار طبيعياش وضع در انساني مهارتهاي پس در كه سازد
آنها بود ممكن دارند وجود خارج جهان در عيني چيزهاي از برخواسته حقايق كه دهد نشان
اصلي انديشه اين.كنند رفتار متواضعتر سياسي و مذهبي حقايق درباره ادعاهايشان درباره
.است معرفتشناسي و سياست اخلاق ، زمينههاي در او كارهاي همه اساس كه است لاك
لاك معرفتشناسي
چگونه ما اينكه درباره نظريهاي لاك "انساني فهم درباره جستارهايي" ويرايش چهارمين در
بسياري از نيز امروزه حتي كه نظريهاي.ميكند مطرح ميشويم آگاه خود از خارج جهان از
.است بشري شناخت از ما فهم پايه جهات
كه حسي دادههاي توسط كه است خالي ظرفي همچون تولد هنگام در انسان ذهن كه است مدعي لاك
همچون لاك ازنظر كه را ، ذهن عملكرد دادهها اين.ميشود انباشته ميآيند ، بيرون جهان از
برخي.ميشود موجب ميشوند ، ناميده تصور كه سازههايي به دادهها تبديل براي است ماشيني
مستلزم پيچيدهتر تصورات درك اما.واضحاند و بسيط شيريني و سردي گرمي ، نظير تصورات از
پيچيده روابط ديگر و معلولي و علي روابط مقولات ، نظير پيچيدهتري ساختارهاي كارگيري به
باعث خطا و آزمون فرايند.ميگيرد فرا تجربه واسطه به را اعمال اين ذهن.است منطقي
.ميشود ذهن تكامل
ما توجه واسطه به و باشند ما با تولد بدو از كه دروني تصورات لاك ، عقيده به بنابراين
لاك اما ميكرد فرض چنين شناخت كلاسيك نظريه.ندارد وجود ما در شوند ، آشكار آنها به
تصورات لاك نظر از.است خارج جهان با ما ارتباط به وابسته كاملا فهميدن داد نشان
.انسان ذهن دروني سرچشمههاي از نه هستند بيروني تجربيات از برخواسته
.ميشود شونده شناخته از شناسنده قلمرو ساختن متمايز باعث نظريه اين
ميآورند ، فراهم برايش حواس آنچه جز حقيقت ، يا واقعيت درباره چيزي نميتواند انسان ذهن
درك ذهنمان وسيله به ما آنچه زيرا دارد نياز احتياط به نيز نكته اين حتي اما.كند درك
ما درواقع.بسازد ميتواند ما ذهن كه است بازنمودي بلكه نيست چيز آن خود ميكنيم ،
درباره ادعاهايمان در بايد بنابراين.باشيم داشته چيزي درباره مطلق دانش نميتوانيم
.حقيقت خود نه است حقيقت از ذهني انطباع ماست اختيار در آنچه باشيم محتاط مطلق ، حقيقت
www.newgenevacenter.org
3_ غرب در شرق
شعرپارسي هندي فلسفه
آمريكايي تفكر در شرقي انديشههاي
جانسون.تي كارل
بشيريه حميد:ترجمه
به را وي سليمشان ، عقل و امور ، در آنان مستقيم مداخله اخلاق ، به چيني متفكران توجه
درباره او تفحص ايران ، و هند درباره مطالعاتش برعكس اين وجود با.واميداشت آنان تحسين
آميزهاي شرق به نسبت امرسون وافر شوق.نداشت پي در را برجستهاي اشعار يا مقالهها چين
ايدهآليست متفكري عنوان به وي:مينماياند باز را او خلاق زندگي چندگانه وجوه از بديع
اخلاقگرا شخصي عنوان به و ;آورد روي پارسي شعر به هنرمند مقام در ;گرويد هندو فلسفه به
.يافت گرايش چيني انديشه به
به پذيرفت كه هم را آنچه و كرد ، رد نيز را شرق از زيادي چيزهاي امرسون حال عين در اما
كيش با وي خصومت آن بارز نمونه.باشد هماهنگ او خود برداشتهاي با تا داد تغيير گونهاي
امر اين).نيامد خوش او مذاق به هيچگاه كه بود زمين مشرق بزرگ فكري نظام يا بودايي
متعالي فلسفه اوليه پيروان ديگر مانند وي.بود ناآشنايياش دليل به اندازهاي تا البته
بهاگوادگيتا به مورد يك در مثال عنوان به و داشت بودايي تعليمات از مبهمي تصورات تنها
شناساندن و ترجمه دشوار و بزرگ كاركرد اشاره "بودايي كيش كتاب مشهورترين" عنوان به
كه او (.گرفت انجام نوزدهم سده پاياني دهههاي در بيشتر غربي مخاطبان به بودايي كيش
خاموشنشيني ميانگاشت ، مترادف گريزناپذير و قطعي سرنوشتي مفهوم با را بودايي كيش ظاهرا
.كرد رد را آن در نهفته بدبيني و
ينگه يك بيشتر داشت ، غربياش و شرقي نوع دو هر از عرفان به كه گرايشي وجود با امرسون
خود اثر در وي.مينگريست مساعدي ديده به جهان از كنارهگزيني شكل هر به كه بود دنيايي
هر در و نگاشت ، را "قدرت مقاله" ،"سرنوشت" مقاله از پس مشخص طور به (1860) زندگي سلوك
بدويت و بيرحمي ، مفرط ، ظاهرپرستي بارها او.كرد تاكيد آدمي زندگي در آزادي نقش بر دو
.داد قرار انتقاد مورد را شرقي انديشه نمودهاي از برخي
تورو
در ويدرميآمد وجد به شرقي انديشههاي تاثير تحت زماني امرسون همانند نيز تورو
سوي به من خيال مرغ هرگاه":نوشت سال 1841 ، در مانو قوانين مطالعه از پس كوتاه فاصلهاي
صبح منزلگاه به كه ميپندارم ميگشايد ، پر خدايان روزگار دوردست گذشتههاي و شرق
هندوان كتاب از جملهاي وقت هر":نوشت چنين باز و ".است مكاني را فجر و رسيدهام
طنين چون است آهنگي را سخنش ايستادهام ، گاوت بلنديهاي فراز بر كه ميانگارم ميخوانم ،
كوههاي چون است بنياني گنگ ، رود مد و جزر همانند است فرودي و اوج صحرايي ، بادهاي
از پس شرق به او جدي دلبستگي نخستين "است عيبجويي هر از منزه سان همان به و هيماليا ،
زمين مشرق با اندازهاي تا پيش از وي اگرچه.شد آشكار سال 1841 در امرسون خانه در اقامت
دانشگاهي مقاله يك در ايراني متون از او استفاده به توجه با موضوع اين و _ داشت آشنايي
نظر به ليكن _ ميشود معلوم داشت ، كنفوسيوس آثار به سال 1838 در كه ارجاعاتي با نيز و
دوستانش ، حرارت و شور آن با همزمان و امرسون شرقي كتابخانه به وي دسترسي كه ميرسد
بسيار علاقه با او نشريه سال 1841 از پس.بودهاند راه اين در او مشوقهاي مهمترين
نوشتههايش امرسون همانند نيز او.كرد آغاز را شرقي انديشههاي درباره گسترده مطالعهاي
كتاب" معرفي در جمله از مورد چند در و ;آراست شرقي منابع از اقتباس و قول نقل با را
"كنفوسيوس از سخناني" ،"مانو قوانين" چون برگزيدهاي آثار نشر دايل ، نشريه در "قومي مقدس
سخاوتمندانه همت با وي.كرد همكاري امرسون با "بودا تعليمات" و ،"چيني كتاب چهار" ،
شرقي كتابخانههاي بهترين از يكي داراي سال 1855 از پس چالموندلي تامس انگليسياش دوست
چهار و چهل مجموعه اين.ميكرد مباهات آن به كه شد نوزدهم سده ميانه آمريكاي در خصوصي
از پس و بود ، غربي دانشوران از نسلي كار حاصل كه ميشد شامل را شرقي كلاسيك آثار از جلد
.رسيد امرسون به تورو زودهنگام مرگ
هر كه است درست.داشت تفاوت امرسون واكنش با مهمي جهات از شرقي انديشه به تورو رويكرد
دو هر باز و ;مينهادند ارج چيني و ايراني انديشه بر دو هر ;بودند هندي انديشه مجذوب دو
با كه برگزيدند را انديشههايي و نوشتهها و نگريستند ، شرق به التقاطي شيوهاي با
چرا و بيچون نيز هيچيك حال عين در و ;داشت را تناسب بيشترين آنان فكري و ادبي نيازهاي
در تورو.بود متفاوت دو آن واكنش شباهتها ، اين از گذشته اما.نشدند پذيرا را شرق رسالت
ديرتر موضوع اين به دلبستگياش و پرداخت ، شرق مطالعه به كوتاهتري مدت امرسون با مقايسه
در سالهاي 1840 در كه شرقي متون از او گسترده استفاده.يافت پايان زودتر و گرفت شكل
.يافت كاهش چشمگيري ميزان به دهه 1850 اوايل در بود ، مشهود اقتباسهايش و مطالعات
و تحليل به كه گرفت قرار _ مايا و كارما ، برهمن ، _ خاصي اعتقادات تاثير تحت امرسون
به او كشش.بود استدلالي كمتر و كليتر ، تورو واكنش.پرداخت آنها درباره فلسفي استدلال
از بيش شرقي نگارههاي و نمادها به شرقي ، تفكر شگفتانگيز طنين و عرفاني شيريني
و رياضتكشي فضيلت و كل ، ناظر خداي چون مفاهيمي.بود آن انديشههاي به دلبستگياش
.ميداشت مشغول خود به را تورو ذهن كمتر برميانگيخت ، را امرسون تحسين كه نفس مجازات
تفحص به كمتري علاقه اما بود ، رفته فرو شرقي تفكر درياي در امرسون از عميقتر تورو شايد
.رسيد آن سطح به دريا اين ژرفاي از سرعت به و داد نشان آن راز و رمز
5_ بودايي حكمت
وجزا شرارت
مولر ماكس.ف:ويرايش
ادبي جواد محمد:ترجمه
به كردن تفكر از را انديشهاش و بردارد خيز نيكيها سوي به مدام كه است انسان بر
اگر ميبرد لذت بدي از كه ميدارد روا درنگ نيك كار در كسي انديشه.بازدارد پليديها
وي خوشايند بد كار نبايد.دارد باز را خود آن مجدد تكرار از بايد شود بدي مرتكب كسي
بايد داد انجام نيكي عمل برابر ، در اگر حال.است دردآور بديها انباشت و تكرار.گردد
.است شاديآور نيكيها گنج.ببرد لذت آن از و بندد كار به را آن مدام
غرق كاذب شادي در ميتواند است ننشسته ثمر به نابكاري انسان نادرست كار كه مادامي
در و شد خواهد بدبختي دچار نشاند بار به تلخ ميوههاي بديها ، درخت كه هنگامي ولي باشد
كه وقتي اما بگذارند را سختي روزهاي برسد ثمر به نيكش كار تا نكوكاري است ممكن حال عين
.ميآورد دست به را آن سعادتآميز نتايج رسيد انجام به نيكش كار
قطره قطره كوزه چه ، "نخواهدشد من دامنگير آن نتايج" مگو خود به و مكن بدي اندك اندك
خويش اندك نيك كار برابر ، در و لبريز بديها از نادان انسان آن مانند به و ميشود پر
از سرشار را فرزانه انسان كه است اندك نيكيهاي همين نهايت در كه چرا مپندار كممايه را
.ميكند خوبيها
خطرناك جادههاي از و ميكند حمل ناتوان محافظان با را فراواني ثروت كه بازرگاني همچون
محافظت مهلك زهرهاي از را خود و ميدارد دوست را زندگي كه كسي چون يا ميورزد اجتناب
لمس را سم آساني به ندارد دستش بر جراحتي هيچ آنكه.كرد بايد دوري بدي از مينمايد ،
كه انساني بر پلشتي كه همانطور نميرساند آسيب ندارد جراحتي كه انساني به سم ;ميكند
.داشت نخواهد اثري نميكند پليدي
بديها برگشت معرض در را خود دارد ، روا تعدي بيآلايش و بيگناه پاك ، شخص يك به كه كسي
.بپاشد خاكروبه باد ، وزش جهت خلاف در كه است آن مثل و ميدهد قرار
بهشت در نيكوكاران ميشوند ، رانده جحيم به بدكاران ميشوند ، زاده دوباره مردمان برخي
.مييابند دست نيروانا به گسستهاند اميال همه از كه آناني و ميگزينند ماوي
اين كجاي هيچ در صخرهها ، شكاف در نه اقيانوسها ، ژرفناي در نه آسمانها ، اوج در نه
فراز در نه.بيابد پناهگاهي خويش بد كارهاي مقابل در آدمي كه ندارد وجود جايي جهان
يافت مكاني كائنات اين جاي هيچ در صخرهها ، عمق در نه اقيانوسها ، قعر در نه آسمانها ،
.باشد مرگ از گريزگاهي كه نشود
را ديگران ميترسند ، مرگ از و درميآيند لرزه به بد كار مكافات برابر در انسانها همه
از مردم همه.داد فرمان كسي كشتن به يا كشت را كسي نبايد.كني مقايسه خود با بايد
را آفريدگاني خود شادي پي در كه هر.ميدارند دوست را زندگي انسانها.بيزارند مجازات
پي در كه آنكس هر برابر در و بود نخواهد سعادتمند جهان آن در كند آزار ميجويند شادي كه
.بود خواهد سعادتمند جهان آن در نميانگارد هيچ به را ديگران جويي شادي خود ، شادي
سخن.داد خواهند پاسخ تو به لحن همان به همانان زيرا مگو سخن درشتي به مردمان با هرگز
ورق همانند گاه هر.شد خواهد وارد ضربه تو بر ضربه مقابل دراست دردناك خشمگينانه
دست نيروانا به كه بدان نراندي زبان بر چيزي نيست صدايي كننده منعكس كه شده خرد فلزي
آغل سوي به را گاوانش گله گاوچران كه همچنانيافت نخواهد استيلا تو بر خشم و يافتهاي
چه كه نميداند ابله.ميشوند رهنمون را انسانها حيات نيز مرگ و عمر ميكند هدايت
ميان در آتش ، چون گويي بدكار ، انسان اما ميشود مرتكب را خود شرارتبار كار هنگام
.ميسوزد خود كردارهاي
نقمتهاي از يكي دچار زودي به ميكند وارد بيگناه و معصوم انسانهاي بر را رنجي آنكه
دادن دست از يا و مهيب رنجوري ، تن ، جراحت مادي ، خسران سخت ، مصيبتهاي به:ميشود زير
دچار يا بود خواهد بداقبال پادشاه برابر در طالعش كسي چنين.شد خواهد مبتلا خود مشاعر
.شد خواهند نابود اموالش يا و داد خواهد دست از را خويشانش يا شد خواهد هراسناك اتهامي
خواهد دوزخ به ابله ، آن شد نابود كالبدش كه هنگامي و سوزاند خواهد را خانمانش رعد آتش
.رفت
بيزيراندازي خاك بر داشتن ، روزه كردن ، خاكساري گذاشتن ، بلند موي رفتن ، برهنه:عادات
باقي شك مرحله در كه را فناپذيري موجود كردن ، سجده و رفتن راه داغ خاكستر بر خفتن ،
روح پرورش به ظريف ، جامهاي پوشيدن وجود با كه كسي اگر.كرد نخواهد پالوده مانده
بدي آفريدهاي هيچ به و باشد تربيت و ارشاد مستعد و پاكدامن مراقب ، آرام ، ميپردازد ،
.است برهمن يك او راستي به ندارد روا
3_ صلحطلبي
مذموم خشونت
موزلي آلكس
بهلولي محسن:ترجمه
زندگي كردن قرباني اخلاقي ارزش از خودش از دفاع در كشتن شر ميزان اخلاقياتي ، چنين در
خود خودكشي اما.ميشود تاييد حاكم ، اخلاق عنوان به صلحطلب اخلاقي خلوص و است خود
نسل باشند ، اخلاقي خلوص پي در خودشان كردن قرباني با همه اگر زيرا است ، بيمنطقي نهايت
در سايرين ، اعمال به توجه بدون كه است كسي صلحطلب كه چيزيرفت خواهد ميان از انسان
ناپاكي از ممانعت براي ديگران به رساندن كمك مستلزم غالبا كه است اخلاقي خلوص جستوجوي
از عده يك عهده به تنها اخلاقي خلوص وظيفه كه دهد جواب است ممكن صلحطلب.است اخلاقي
آنها و هستند تزكيهاي چنين مستعد برگزيده ، نخبگان از عده يك تنها اينكه يا است نخبگان
مجابكننده پاسخ اين.شوند زمين روي بر متعالي فاعلان به تبديل كه كنند عمل چنان بايد
اخلاقي لحاظ به برخي كه معني اين به ميشود قائل بشريت در اخلاقي تفكيك يك به اما است ،
است ، اخلاقي تعالي دارندگان اين به خدمت در زندگيشان سايرين اين و هستند سايرين از بهتر
را آن (بنتام _ "بيشتر نه و يكي هركس براي") اخلاقي مساواتطلبان كه استدلال نوعي
صلح مطلق آرمان است ممكن (ديني حوزه در مخصوصا) صلحطلبان بعضي كه حالي در.نميپذيرند
همچون فعالانه كه است كساني متوجه صلح از بهرهمنديشان توجه اغلب و بپذيرند را
كليفرد از قولي نقل از خوبي به معما اين.ميكنند دفاع شهروندانشان زندگي از صلحطلبان
:است آمده ودكريل پاسكينس اثر "جنگ اخلاقيات" سيموندر
نهايتا صلحطلب موضع كه معتقدم هنوز من...باشم ديگران تجربه از دور به نميتوانم من"
كه كشمكشي از جداي نميتوانستم كردم آن فهم به شروع كه حال عين در من اما است ، درست
وجود دوراهي اين سر بر صلحطلب براي حل راه دو ".گيرم قرار بود كرده احاطه مرا معاصرين
بهواسطه شود ، ديگران به رساندن آسيب موجب كه است نفس صيانت از نوعي هر منع اولي.دارد
بر وارد نقد.است ديگري مرگ ارزش كمتراز اخلاقي لحاظ به شخص زندگي ارزش كه اعتقاد اين
كه آنگاه معمولا شر" زيرا است ، متجاوز به پاداش نوعي امري چنين كه است اين ديدگاه اين
پاداش اينكه بر مبني صلحطلب پاسخ (برك ادموند) "ميگيرد پا ندهد ، انجام كاري خوب انسان
هيچگونه است ، مرگ از پس زندگي در آن محل بلكه نميشود حاصل زندگي اين در اخلاقي خلوص
تقسيم دوم حل راهندارد ندارند ، مرگ از پس زندگي به اعتقادي كه كساني براي جذابيتي
كساني آن و باشند اخلاقي خلوص كسب و طلب در است ممكن كه كساني يعني دسته دو به بشريت ،
كالبدشكافي به شدن متوسل هرگونه از حل راه اين.است چنينكنند ، نبايد يا نميتوانند كه
و سياسي پرسشهاي از انبوهي حال اين با اما ميكند ، اجتناب غيرمادي پاداشهاي حكايات
.برميانگيزد محض نخبگان براي اخلاقي
خشونت طبيعت
در "خشن" صفت.است خشونت مفهوم و معنا است ، مواجه آن با صلحطلبي كه بعدي فلسفي مسئله
آن كاربرد و ندارد مخالفتي آنها با ظاهري صلحطلب كه ميرود كار به حالاتي اكثر مورد
ديگري يا خود عليه خشم اعمال به اخلاقا كه است شديدي و تحريككننده رفتار توصيف
هستند خشونتي گيرنده بر در ستيزهجو و رزمي ورزشهاي مثال ، عنوان به.ميبخشد مشروعيت
خشونت فرهنگ از بخشي عنوان به نهادهايي چنين به اگرچه بپذيرد ، ميتواند صلحطلب كه
و).رايجاند بسيار ستيزهجو ملتهاي بين در كه نهادهايي با است وارد بسياري انتقادات
بايد كه است اين بر اعتقاد و (ميشوند تصور جنگ بالقوه علي عاملهاي جزء رو همين از
ميشود ، وضع خشونت حال اين با.شوند محدود شدت به اينكه يا و شوند ممنوع ورزشهايي چنين
.شود لغو بايد باشند معتقد صلحطلبان كه نيست چيزي انسان بدن جراحي عبارتي به
اخلاقا يا شود منع كه نيست چيزي خشن بحث يا احساس يك كه بپذيرند است ممكن صلحطلبان
كنترل طلب در كه چين كنفوسيوسي فلسفه از ميگويند ، متفكران اگرچه شود ، واقع سرزنش مورد
(قبيل اين از و غصه عصبي ، خنده) خشن عكسالعمل هر و است ، عواطف بر روح /ذهن آرامبخش
مختلف اشكال و باشد آن جستوجوي در بايد آدمي كه است دروني آرامش خشن ، شيوه به رجوع يا
عقل كه مدعياند كساني سان همين به.ميكند اخلال دچار را صلحآميز جامعه يك اساس آن ،
به و باشد مسلط آن متضاد عواطف و جسم بر بايد و ميتواند عقل و است انسان قوه مهمترين
و است عاقل موجود يك زندگي مخالف ديگري ، برابر در خشن عمل يا رفتار كه است دليل همين
.كرد اجتناب آن از مطلقا بايد
|