آلاسكا در بيخواب
بيخوابي روز هفت
سحر تا ميش و گرگ از
آرام مرد
آلاسكا در بيخواب
"نولان كريستوفر" ساخته "بيخوابي" فيلم به نگاهي
ابراهيمي افشين
بيشتر كه داده قرار نولان اختيار در فرصتي سرراستترش فيلمنامه به توجه با بيخوابي
داستان خود نه شود متمركز داستان روايت روينحوه
كه خاطر اين به نه.بود كرده ايجاد را زيادي انتظار اكران ، از قبل مدتها از "بيخوابي"
كه بود كارگرداني ساخته كه خاطر اين به بلكه ;داشتند حضور آن در برده اسكار بازيگر سه
كريستوفر.بود برانگيخته زيادي تحسين و كرده خيره را چشمها "بيار ياد به" با گذشته سال
دوباره بتواند ميآمد نظر به بعيد كه بود ، يافته دست اوجي چنان به دومش فيلم با نولان
تك كارگردان هم او كه بدهد نشان "بيخوابي" كه داشت وجود احتمال اين و كند تكرار را آن
.ساخت خواهد دو درجه فيلمهاي بعد به اين از و درخشيده بار يك كه بوده فيلمهاي
او توانايي از ديگري جنبه بلكه نكرد ، خدشهدار را نولان اعتبار تنها نه فيلم اين اما
اما.نيست درخشان و تاثيرگذار "بيار ياد به" اندازه به قطعا "بيخوابي".داد نشان را
فيلم هوشمندانه و دشوار پيچيده ، فيلمنامه از بار اين كه است اين نسبي ضعف اين علت تنها
فيلمنامه.ندارد بهره آن پيشبيني غيرقابل پيچ و جذابيت از داستان و نيست خبري قبل
خواه مقايسه اما ;است بينقص هم آن شخصيتپردازي و دارد جذابي داستاني خط "بيخوابي"
هم را آن كه است كننده نااميد كمي درخشانش ، داستان و "بيار ياد به" با آن ناخواه
نولان خود از غير كسي توسط فيلمنامه شدن نوشته و فيلم بودن بازسازي حساب به ميتوان
.گذاشت
براي بهتري فرصت كارگردان ، نولان كريستوفر بار اين كه شده باعث مسئله همين حال عين در
مناسب ، قاببندي با هم قبلياش فيلم در او كه چند هر.كند پيدا تواناييهايش دادن نشان
نشان را تسلطش تدوين ، بر مبتني تاثيرگذار اما معدود افكتهاي و سفيد و سياه فلاشبكهاي
نمايش براي كمتري جاي هم كه بود فيلمنامهاي فيلم "بيار ياد به" اما ;بود داده
و ميكرد داستان به معطوف را تمركزش تمام بايد بيننده هم و داشت كارگردان قابليتهاي
.كند توجه اجرايي و ساختاري جزييات به ميكرد فرصت كمتر
بيشتر كه داده قرار نولان اختيار در فرصتي سرراستترش ، فيلمنامه به توجه با "بيخوابي"
نولان درخشش شاهد بار اين نتيجه در.داستان خود نه شود ، متمركز داستان روايت نحوه روي
فلاش.دارد تسلط سينما عناصر جزييترين به حد چه تا ميدهد نشان كه هستيم كارگردان
فيلم در و طراحي استادانه بسيار...و نورپردازي صحنه ، صداهاي كوتاه ، و پلان تك بكهاي
بعضي در روزي شبانه خورشيد) آلاسكا منطقه نور وضعيت خوبي به اوشدهاند گرفته كار به
شخصيتپردازي و داستان پيشبرد براي و كرده فيلم ساختار وارد فيلمنامه از را (سال فصول
معناي به dormir فرانسوي كلمه شبيه Dormer او نام كه) دورمر ويلميكند استفاده آن از
نمايش و ميشود دايمي نور و كار فشار وجدان ، عذاب از ناشي بيخوابي دچار (است خوابيدن
كه چند هر.است برآمده عهدهاش از خوبي به فيلم كه است دشواري كار او ، روحي وضعيت اين
كردن باورپذير در او موفقيت و نقش اين در پاچينو ال استادانه بازي ارزش منكر نميتوان
و نورپردازي فيلمنامه ، او.است نولان مديون موفقيت اين عمده بخش اما شد ، ويل روحي شرايط
نمايش را ويل عصبي وضعيت تا ميدهد قرار كرده انتخاب كه مناسبي ساختار خدمت در را تدوين
از نشاني بپوشاند را پنجره روي پرده با دارد سعي استيصال كمال در ويل كه صحنهاي.بدهد
او پريشان صورت نماي روي كه همكارش مرگ كوتاه فلاشبكهاي و است نولان استعداد و توان
ويل ، همكار مرگ صحنه.ميكند كمك فيلم بخش اين روايت به خوبي به هم ميكشند سرك
همه از و محل آلود مه فضاي پاچينو ، خوب بازي:است عامل سه مديون را تاثيرگذارياش
و ناشناختگي از ترس حس كه (اطراف جستوجوي نشان به) دوربين سريع پنهاي مهمترين
- و ريز نكات همين.ميكند غالب شخصيت و فضا بر را پارانويا و دارد خود در را بياطلاعي
قرار هم كنار حالت بهترين در و نحو بهترين به فيلم طول تمام در وقتي _ كماهميت ظاهر به
.ميدهند نشان پيش از بيش را كارگردان نولان كريستوفر كار ارزش ميگيرد ،
كه كند همكاري "بيار ياد به" فيلمبردار و تدوينگر با هم فيلم اين در كه داشت اصرار او
خاطر به - فيلم فيلمبرداري خصوص به.است بوده او درست انتخاب نشانه كارشان حاصل
طبيعي نور وضعيت و بوده دشواري كار - مه و نور طريق از شخصيتپردازي در نولان ايدههاي
.است ميداده افزايش را دشواري اين هم منطقه خاص
پاچينو كار ميان اين در كه برآمدهاند شخصيتشان نمايش پس از خوبي به هم فيلم بازيگران
كرده استفاده شدهاش غلو كمي و حداكثرگرا بازي سبك از ديگر بار او.ميآيد چشم به بيشتر
با.است داده نمايش را (او وجدان عذاب خصوص به) دورمر ويل مختلف احساسات خوبي به و
- كند كار و باشد او مثل دارد دوست كه - دورمر شيفته يك نقش در هم سوانك هيلاري اينكه
درخشان بازيهاي از نشاني اصلا ويليامز رابين مقابل ، در ميرود ، پيش پاچينو پاي به پا
سر در او زرنگيهاي نتيجه در و شده ظاهر بياحساس و سرد لازم حد از بيش او.ندارد قبليش
بازي از را اشكال نميتوان قطعا.است باور قابل كمتر او ، دادن بازي و دورمر گذاشتن كار
پليس نقش باز او كه - "مخمصه" در كه چرا ;دانست پاچينو سبك با تضادش و او مينيماليستي
درخشان بازي لطف به كه داشت وجود پاچينو و دنيرو بازي نوع بين مشابهي تضاد هم - داشت را
بالاخره كه صحنهاي فيلم ، آن در كه است خاطر همين به.شد فيلم قوت نقطه به تبديل دنيرو ،
اما ;است تاثيرگذار حد اين تا ميكنند ، درددل و مينشينند هم برابر در جنايتكار و دزد
وجدان عذاب به اشاره با و ميكند همدردي پاچينو با ويليامز كه وقتي "بيخوابي" در
صحنه اين اثر ،"است آگاهي به رسيدن مثل.ميكند عوض را تو كشتن" ميگويد مشابهشان
.است قابليتش ميزان از كمتر بسيار
بيخوابي روز هفت
آشوري عليرضا
از متفاوت ميكند سعي شروع لحظه همان از كه است فيلمهايي دسته آن از "بيخوابي"
مبناي هدف اين به نيل براي "نولان كريستوفر".كند حركت هاليوود سينماي روز فيلمهاي
و پياپي اكشنهاي نمايش از وضوح به و ميدهد قرار فيلم ساختار بر را خود كار اصلي
پليسي فيلم يك براي "بيخوابي" فيلم داستان واقع در.ميپرهيزد پيچيده كارآگاهبازيهاي
ماجراي وارد سريع بسيار توضيحي و مقدمه كوچكترين بدون فيلم آغاز در.است ساده خيلي
و داناوان پاچينو ، يعني هستند ماجرا درگير كه كارآگاهي نفر سه از تماشاگر.ميشود اصلي
(پاچينو به عليالخصوص) ميكند پيدا افراد اين به علاقهاي اگر و نميداند چيزي سوانك
ابتداي در آنها شخصيتپردازي نه و برميگردد هنرپيشهها اين از او ذهني سابقه به بيشتر
- شدت به - داستاني لحاظ به برگزيده خود ماجراي روايت براي نولان كه ساختاري.فيلم
آگاتا و دويل كانن آرتور داستانهاي مثل است ، انگلستان كلاسيك پليسي ادبيات وامدار
و آدمها از خالي و سروصدا بدون آرام ، كوچك ، است دهكدهاي جنايت وقوع محل.كريستي
است نويسندگاني كارهاي شبيه بسيار هم داستان كارآگاه معرفي نحوه.غريب و عجيب ماجراهاي
و هوش ماجرا ابتداي در هولمز كه شاهديم دويل كانن آثار تمام در.رفت ذكرشان بالا در كه
در را نمايشي چنين پاچينو هم "بيخوابي" در ميكشد ، مخاطب رخ به شدت به را خود تيزبيني
با و مسن كارآگاه عنوان به ماجرا قهرمان قضيه اينجاي تا.ميدهد نشان خود از مقتول خانه
غيرقابل شباهتهاي فيلم ابتداي همين از - تقريبا - اما ميشود معرفي كاربلد و تجربه
چشم به وضوح به (فينچر ديويد ساخته) "هفت" معروف فيلم با فيلم داستاني و ساختاري انكار
است ، هفت در پيت و فريمن بين رابطه يادآور داناوان و "پاچينو" بين رابطه مثلا.ميآيد
سكانسي همچنين ميكند ، تداعي را هفت در مشابهي صحنه - دقيقا - رستوران در آنها مشاجره
دكوپاژ لحاظ به حتي دو اين گريز و تعقيب بعد و ميرود ويليامز رابين سراغ به پاچينو كه
پاچينو ، ديدن كابوس طولاني صحنههاي تمام كنيد اضافه اينها به و هستند شبيه يكديگر به هم
به آشكاري شباهتهاي هم بيخوابي تيتراژ حتي و فيلم دو هر سريع بسيار معارفه و شروع
و تعقيب مثل) ميشوند هم آزاردهنده حتي - بعضا - كه شباهتها اين از جدا ولي.دارد هفت
كه است تفاوتها همين و دارند هم با فراواني تفاوتهاي فيلم دو (ويليامز و پاچينو گريز
نوآر و پليسي فيلمهاي بيخوابي و هفت فيلم دو هر.ميسازد برجستهتر را شباهتها اين
داستاني با ماليخوليايي شدت به و پستمدرنيستي شاخصههاي با است فيلمي هفت منتها هستند ،
كاملا داستاني با - البته - و كلاسيك و نوآر فيلمي بيخوابي كه حالي در ;پيچيده واقعا
.ندارد ارتباطي "هفت" ديوانهكننده ساختار و غريب و عجيب ماجراي به اصلا و است ساده
اين معمول فضاسازي از جدا ;آشكارند كاملا بيخوابي در نوآر فيلمهاي كلاسيك ويژگيهاي
در كه) فيلم غمگين و تلخ ولي باهوش كارآگاه ،(...و باران خفقانآور ، فضاهاي) فيلمها
ناچار بخوابد نميتواند كه است روز هفت از بيش اينكه از غير و (كشته را همكارش اينجا
مجازات از ترس خاطر به كرده شناسايي را قاتل كه حالي در و كند پاك را خود ردپاي است
:هستند كلاسيك كاملا فيلم شخصيتهاي كلا.ميگيرد قرار هم او سوي از باجگيري مورد
و جوشيمزاج داناوان و شكاك و فعال و جوان و باهوش سوانك هيلاري كاركشته ، و مسن پاچينوي
دقيقا هم (ويليامز رابين عالي بازي با) فنچ منفي شخصيت اينها كنار در و مخالفخوان
نمايش براي ديدهايم بارها و بارها قبلا كلاسيك نوآر سينماي در كه است چيزي آن مطابق
نيمه از.ميكند كند و تند را فيلم ريتم نولان كريستوفر پاچينو ، آل پريشاني و آشفتگي
نيمه در.ميشود رانده حاشيه به كاملا قبلي ماجراي و شده جديد ماجراي وارد فيلم دوم
;نميكند تلف فيلم در هم را ثانيه يك - حتي - نولان كه گفت بتوان جرات به شايد فيلم ، اول
فيلمهاي در ميتوان بيشتر را نمونهاش كه است سريع حدي به پيوندها و قطع و فيلم ريتم
در حتي كه جايي تا شود مي كند كمكم فيلم ريتم بعد ، به فيلم دوم نيمه از اما.يافت اكشن
عين در و كلافگي حس انتقال در مسئله اين.ميشود كسالتآور و خستهكننده فيلم ، اواخر
آن مقابل در كندي اين - متاسفانه - ولي دارد ، موثري بسيار نقش پاچينو مفرط خستگي حال
با بخش اين در كه بخصوص ميشود ، تماشاگر خستگي باعث شدت به ابتدايي ، فوقالعاده سرعت
قرار مكالمه روي بر بيشتر فيلم مبناي.ميشويم روبهرو شخصيتها سوي از عمدهاي انفعال
كارآگاه يك نقش در سوانك هيلاريميدهد افزايش پيش از بيش را فيلم ريتم كندي و ميگيرد
.درآورد حركت به را فيلم تنه يك نميتواند زيرك و باهوش
سكانس شرايطي چنين در.است رواني و ذهني بيشتر هم پاچينو آل و ويليامز رابين تقابل
يعني.ميگيرد قرار جنس اين از فيلمهايي كليشهاي روند ادامه در كه ميآيد فيلم نهايي
با پاچينو نهايي نبرد اين جريان در نهايت در و وجدان عذاب از خلاصي براي وظيفه پيروزي
فراوان كندي ولي.بخوابد آسودگي با ميتواند كه آنجاست تنها و ميشود تطهير خود مرگ
هم را خود تخريبي تاثير - دراماتيك ساختار در مثبت تاثير بر علاوه - فيلم دوم نيمه
اگر - شايد - حال هر به.ميشود بلند فيلم پاي از خسته تماشاگر نهايت در و ميكند اعمال
مورد دراماتيك حالات فيلم ، ريتم كردن كند از غير تمهيدي با ميتوانست نولان كريستوفر
همين در گرچه ميشديم ، روبهرو اين از بهتر بسيار فيلمي با وقت آن كند ، القا را خود نظر
.است بدي فيلم بيخوابي گفت نميتوان اصلا هم شرايط
سحر تا ميش و گرگ از
بيخوابي و نولان كريستوفر داستان
قادري امير
قاتل يك يافتن براي تا شده سفيد كوچك هواپيماي يك سوار درمر ، ويل كارآگاه فيلم ، آغاز در
ميبينيم دور نماي يك در را درمر هواپيماي لحظه يك بعدش.برود آلاسكا در كوچكي شهر به
اين و مه آناست حركت در مقصدش سوي به آرامي به سحرگاه ، اندك نور در و مه ميان از كه
مقصد كنند حالي ما به ميخواهند كه هستند فيلم در نشانههايي اولين سفيد ، هواپيماي
.است خودش درون كه كوچك شهر آن فقط نه كارآگاه ،
* * *
كه هم كمخوابي و خستگي شدت از آدم ، كه لحظهاي درباره.است بيخوابي درباره فيلمي اين
كند نگاه خودش تار و تيره درون به لحظهاي ميشود مجبور و ميدهد دست از را كنترلش شده ،
و سرشكستگي اين فيلم ، بينندههاي عنوان به هم ما كه ميكند كاري نولان ، كريستوفر سبك و
صورت درشت نماهايميدهند تشكيل درشت نماهاي را فيلم اغلب.كنيم تجربه را وحشت
بقيه كه هم كدري و تار زمينههاي و پوشاندهاند را كادر راست يا چپ سوم دو كه بازيگرها
يا است رنگ زرد كلفت پرده يك يا زمينه ، اينشدهاند انتخاب دقت به ميكنند پر را كادر
باران شيشههاي يا ميشود ديده رويشان هم زرد برگ چند گاهي كه درختهايي خشك شاخههاي
سانسور براي تلويزيون وقتها گاهي كه ديدهايد.صبح دم آسمان تاريك فضاي يا و خورده
را هنرپيشهها صورت اپتيك ، زوم شيوه از استفاده با خارجي سريالهاي در صحنهها از بعضي
و تار و تيره جلوه چيز همه كار ، اين اثر در و نشود ديده كادر بقيه تا ميكند گنده
تدوين.است جوري اين صحنهها اكثر در فيلم اين بصري سبك خب ، ميكند؟ پيدا خفقانآوري
او شده حساب بسيار قطعهاي.ميدهد شدت را تشويش و ناامني حس اين هم داديدورن محشر
ديگر درشت نماي يك به را درشت نماي يك موارد اغلب در.ميرسند سر مناسب لحظه در درست
و متوسط نماهاي از كمتر كه هستند درشت نماهاي اين ديگر ، فيلمهاي در اگر.ميكنند قطع
"بيخوابي" در ميكند ، تاكيد فيلم در خاص حس يا عنصر يك بر وجودشان و ميروند كار به دور
از دور نماي آن مثلا.رفتهاند كار به شده حساب و اندك بسيار كه دورند نماهاي اين
بر اساسياش نقد در توبين ايمي و ميكند عبور آن كنار از ماشينش با درمر ويل كه آبشاري
عوض هم ، فيلمش سكانسهاي آغاز براي حتي نولان.است كرده تاكيد رويش درستي به فيلم ،
كه نميفهمد مدتها تا بيننده كه جوري.ميكند استفاده درشت نماهاي از معرف ، دور نماهاي
به "چينيها محله" در هم پولانسكي رومن كه است تمهيدي همان اين).هست چي به چي اصلا
تاريكي شدت از كادر در كه دارد درمر ديد از نظر نقطه نماي چند همچنين فيلم(.برده كار
اين راوي ميكند تاكيد ما به كه است ديگري نشانه اين و نميشود ديده هيچچيز مه و
مواجهايم آن با داستان سراسر در كه جهنمي اين است درمر خود هراس ، و تشويش از پر داستان
مبهم و تيره درون از است ، كرده منتقل ما به قدرت با شد ذكر كه تمهيدهايي با فيلمساز و
نظم با توانسته نولان كه است اينجا ماجرا جذاب و مهم نكته و است گرفته سرچشمه درمر خود
از داستان مختلف حوادث ميان در فيلم انتهاي تا را سبكش دستي يك اولش ، درجه انضباط و
.كند حفظ درمر ، وسيله به قاتل تعقيب صحنه در جمله
* * *
كرد ، نگاه درمر مثل روانپريشي آدم ذهن نقطهنظر از فيلم تصاوير همه به ميشود كه گفتم
دو قاتل ، خود و است درمر دستيار كه پليسي دختر كنيم ادعا و برويم جلوتر بياييد حالا اما
در.(كرده اشاره قضيه اين به گذرا شكلي به نقدش در هم توبين) هستند درمر وجود از وجه
كارآگاه اين به فيلم آدمهاي بقيه برخلاف و است درمر پليسياش الگوي كه دختري اينجا
و ميكند تلاش حفظش براي درمر كه است زيبايياي و ايمان همان دارد ، اعتقاد غمگين و خسته
را رفيقش اشتباه به كه حالي در را درمر كه است كسي او) اوست گناهان از تجسمي نيز قاتل
زيبا دختر آن بايد درمر و ميرود شمار به درمر گناهآلود ناخودآگاه او.(است ديده كشته ،
نفسش در خزيده حقايق با او كه ميشود باعث قاتل مرد وجود.كند حفظ او دستاندازي از را
از كه است دليل همين به لابد و نميخواهد دلش اصلا درمر كه است چيزي اين و شود روبهرو
.است كلافه اينقدر ميماند ، روشن هوا روز ، شبانه از ساعت دو و بيست كه شهري به آمدن
.بخوابد نميتواند حتي او و گرفته را همهجا "نور" كه جايي
هم فيلم آن در.دارد شباهت هيچكاك آلفرد "عوضي مرد" فيلم به ،"بيخوابي" جهت اين از
ناخودآگاه در كه بود چيزي همان شايد اتهام اين اما ميشد ، متهم ناكرده گناهي به قهرمان
زيبايش همسر بيگناهياش ، اثبات كشاكش در او كه بود دليل همين به لابد و داشت وجود مرد
تركيبي اينجا ، در نولان جهان اما.داد دست از ميشد ، محسوب وجودش از ديگر وجهي كه را
كارآگاه پس.است كوروساوا مثل كارگرداني فردگرايي و ايمان و هيچكاك تشويش و بدبيني از
ميتواند كه جايي تا و ميگيرد بالا را سرش نميكشد ، پس پا لعنتي شهر اين در درمر ، ويل
ايمان كه شده موفق او پايان در.ميكند تعقيب را وجودش شر افسردهاش ، و خسته چشمهاي با
.شود خودش البته و او رستگاري باعث وسيله اين به و كند حفظ خودش به نسبت را دختر
دو هر قاتل ، مرد و درمر ويل.كرد نگاه ميشود هم ديگري جور فيلم ، داستان به
را دختري ميآيد ، حساب به نويسنده يك كه قاتل مرد كنند جلب را دختر يك نظر توانستهاند
دختر ايمان ميكوشد شد ذكر كه جور همان ويل اما ميكشد شده ، كتابهايش و خودش مجذوب كه
.است اخلاقي كاملا فيلم يك "بيخوابي".كند حفظ وجودش نيكي و خير به را
* * *
آل كه داشتهايم را شانس اين _ فيلم مشتاق تماشاگران ما همه و _ نولان كريستوفر اما
فيلم كه دقيقهاي زمان 116 بيشتر در.كند بازي را دورمر كارآگاه نقش كرده قبول پاچپنو
آنقدر صورت اين و هستيم رو به رو كادر در پاچينو صورت درشت تصوير با ما ميكشد ، طول
سالهاي از جذابتر حتي پيري روزگار در حالا پاچينو.نشويم خسته اصلا كه هست جذاب
اما هستند روحش آينه همچنان هفتاد سالهاي مثل چشمهايش.ميرسد نظر جوانياشبه
زيباترش انگار صورت ، آن به شده علاوه چينهاي و چشمها همان زير چروك از پر كيسههاي
به سالها اين حسابي و درست فيلمسازان بختهاي بهترين از يكي هم گرفتهاش صداي و كرده
و ميكند نفوذ درونتان به او حركات استيل و ريتم "بيخوابي" تماشاي موقع.ميآيد حساب
به او حركات بازيگر فيلم انتهاي در كه بكنيد را فكرش اصلا.ميماند شما با مدتها تا
انتهاي در كه بكنيد را فكرش اصلا.ميماند شما با مدتها تا و ميكند نفوذ درونتان
زانو به زن پاي پيش رازش ، و رمز از پر صورت آن با كبير پاچينوي جز به ديگري بازيگر فيلم
نظر به باشكوه چهقدر چيز همه او حضور با حالا و.ميشد خندهدار چهقدر ميآمد ، در
.ميرسد
آرام مرد
گيلز جف
محمدعليزاده زويا:ترجمه
فرانسيس) "پدرخوانده" مثل فيلمهايي با سالگي چهل تا سي ميان فاصله در "پاچينو ال"
و درخشيد "عدالت" و (لومت سيدني) "نحس بعدازظهر /سگي بعدازظهر" ،"سرپيكو" ،(كاپولا فورد
.نميبرد لذتي هيچ روزافزوناش پيشرفت از اما پاچينو.رسيد شهرت به عمومي منظر در
من طبيعتا و بيفتد اتفاق برايم خاصي چيز كه بود اين بر قرار ميكنم فكر":ميگويد او
كه بود اين از بعد.بيفتد بود قرار كه اتفاقي ;داشتم اتفاق آن به نسبت خاصي خيلي احساس
كاملا را خودم دوران آن در.افتادم مخدر مواد و الكل دام در و غلتيدم اعتياد ورطه به
خانه در را زمان باقي و ميزدم بيرون خانه از داشتم كاري اگر فقط.بودم كرده ايزوله
"استراسبرگ لي" رفتهام دست از مشاور و عزيز دوست بار يك كه بود گونه اين.ميكردم سپري
آمريكا ، بازيگري مهم مدرسه استادان از يكي و شيوهگرا بازيگري /متد بازيگري مبدع]
شرايط با را خودت جوري يك كني سعي بايد من ، عزيز":گفت و كرد من به رو [استوديو اكتورز
كمك نهايت در و داشت واقعيت اما بود ، ساده خيلي جملهاي استراسبرگ لي جمله" ".دهي وفق
.كرد من به بزرگي
از اين اصلا و دهم وفق چيز همه با راحتي به را خودم نميتوانستم كه بود اين حقيقت اما
كنم ، پيدا را دليلاش نميتوانم ميافتم گذشته ياد به روزها اين وقتي.بود بيرون من عهده
ترس اين ميكنم فكر.بود ترس يك نتيجه چيز همه كه ميفهمم را اين كم دست اما
من كنترل حدود و حد از كه چيزي بود ، مانده و كرده رخنه وجودم در كه بود ناشناختهاي
از كه مشكلاتي و مسائل تمام يا بوده شهرت چيز آن نميدانم بخواهيد را راستشبود خارج
".ميشوند ناشي شهرت
كه بود نااميدي مايه چنان فيلم "انقلاب" نام به ساخت فيلمي دهه 1980 در "پاچينو ال"
مرخصي خودش به سال چهار ميگفت خودش.نكرد كاري و گذاشت كنار را فيلم كار سال چهار تا
عقيده اما ميشناسد را بازيگري ستاره اين سالهاست كه او آشنايان و دوستان از يكيداده
را من نظر اگر":ميگويد پاچينو دوست.است ديگري چيز اصلا داستان او نظر به.دارد ديگري
بهتر شايد.كرد آزرده را او روحي و احساسي نظر از "انقلاب" فيلم ميكنم فكر ميخواهيد
آن از سينمايي نويسندگان و منتقدان ميآيد يادم كه جايي تا.كرد شوكه را او بگويم باشد
نفرت فيلم آن از هم ميروند سينما به كه عادي مردم و تماشاگران.داشتند نفرت فيلم
كننده تعيين شايد و كننده روشن كس هر فيلم آخرين كه ميكنيم زندگي دنيايي در ما.داشتند
نگرفت ، مرخصي سال چهار پاچينو ال شماست ، چيز همه درواقع شما فيلم آخريناوست وضعيت
را آن نميخواست دلش هرگز او كه بود مسئلهاي همان اين.بود مرده سال چهار او درواقع
".بپذيرد
از يكي.پرت حواس هم كمي و است شوخطبع اندكي است ، مهربان مردي شخصياش زندگي در پاچينو
به ابهت با بسيار شيكاش لباسهاي با معمولا و كرد صدايش عمو ميشود كه است مردهايي آن
كاملا چند هر ندارد ، تمجيد و تعريف به زيادي علاقه او كه است اين حقيقتميرسد نظر
او كه بگوييد او به اگر.بكنند را تعريفاش ديگران كه نميآيد بدش هم خيلي كه است مشخص
امر يك اين كه ميدانند هم همه و) دادهاند تغيير را سينما ستاره تعريف همنسلهايش و
.ميكند بحث دربارهاش و نميپذيرد را شما حرف ،(است بديهي
فيلم در بازي با او كرد ، روشن را چيز همه كه بود هافمن داستين اين":ميگويد پاچينو
داستين نه.داد تغيير را چيز همه "براداك بن" نقش به (نيكولز مايك) "فارغالتحصيل"
اين در من اما باشند سينما اول مرد نميخواستند - هيچكدام - دنيرو رابرت نه و هافمن
".باشم ميخواهم كه ميگويم لحظه
را آن جوان "نولان كريستوفر" كه دارد نام "بيخوابي" او فيلمهاي تازهترين از يكي
يك نقش پاچينوكلاسيك نوآر فيلم يك است ، دلهرهآور و هيجانانگيز فيلمي و ساخته
درگير ناخواسته اما بردارد قتل يك راز از پرده ميخواهد كه ميكند بازي را پليس كارآگاه
.نميدهد او به خواب اجازه وجدانش عذاب و ميشود قتل يك
و پدربزرگ و "رز" مادرش و كرد ترك را خانه پدرش بود ساله دو وقتي "پاچينو ال"
چند هر و داشت زيادي روحي مسائل بعد به آن از مادرشكردند بزرگ را او عملا مادربزرگاش
هربرت" مدرسه و "استوديو اكتورز" مدرسه در او بازيهاي جز اما بود نزديك خيلي پسرش به
.داد دست از را مادرش بود ساله دو و بيست "ال" كه زماني و نديد او از ديگري بازي "برگوف
پدربزرگم حتي نبود ، افتاد من زندگي در كه اتفاقاتي شاهد هرگز او":ميگويد پاچينو خود
و لذت هم و ببرند سود هم من اوليه شهرت از ميتوانستند آنهانديد را اتفاقات آن هم
ميتوانست مالي خوب شرايط.كنند استفاده مالي شرايط آن از ميتوانستند من از بيشتر
داستان اين ميخواهد كسي چه.است مفصلي داستان اين.دهد نجات مشكلات خيلي از را مادرم
دارد چوبي اسب يك كه است پسري داستان اين ؟"چوبي اسب برنده" ؟"لارنس اچ دي" بنويسد؟ را
او.است اسبدواني مسابقه برنده هم او و است جاندار اسب آن ميكند تصور ذهناش در و
.داريم نياز پول به ما:ميزدند فرياد هم آنها خانه ديوارهاي بود ، فقير خانواده يك فرزند
و ميكنم برقرار ارتباط كاملا داستان اين بامرد مفرط خستگي و تب اثر بر بالاخره او
".نزديكام آن با خيلي
آنكه از پيش":ميگويد "نولان كريستوفر".است كرده آرامي مرد را پاچينو ال زمان گذشت
تصور كه است چيزي آن از متفاوتتر خيلي او داريد ، او به نسبت ديگري تصور ببينيد را او
خيلي بنابراين دارد ، اطلاع ميگذارد تماشاگر ذهن در كه اثري از پاچينو.ميكنيد
".برساند آرامش به را تماشاگر دارد سعي محتاطانه
|