پاريس در آمريكايي يك
چارلي نام به معمايي
است چهخبر مگر آلاسكا
خوب رفقاي
پاريس در آمريكايي يك
كارگردان روايت به "چارلي درباره حقيقتي"
|
كه بقبولاند بيننده به دارد اصرار معما فيلم
لحظه و است چيز يك لحظه اين در فيلم اين
ديگر چيز بعد |
دمي جاناتان
ميرزابيگي نگار:ترجمه
تشويق "چارلي درباره حقيقتي" فيلم ساختن و "معما" فيلم دوبارهسازي به را من كه چيزي
كار فيلمنامه چند روي و بودم كرده تمام را "محبوب" فيلم ساختن تازه كه بود اين كرد
.ببينيم را معما فيلم سرگرمي براي گرفتيم تصميم دوستان با كارم دفتر در شب يك.ميكردم
و بروم پاريس به اگر بود خواهد محشري كار چه كه كردم فكر خودم با فيلم تماشاي حين در
در اثر اين حقوق كه ميدانستم.بسازم فيلم اين براساس جديد و كننده سرگرم قطعهاي
خوبي رابطه آنها با كاريام ارتباطات خاطر به كه بود سال چند و است يونيورسال انحصار
(The ones in) فيلم مثل ميكردم كار "نيوتون ثاندي" با بيشتر چه هر هم طرف يك از.داشتم
او با جديدي فيلم داشتم دوستميشدم علاقهمند او با كاركردن به بيشتر و the picture
در او بازي ميكردم تصور آنچه برخلاف و بودم كرده كار او با محبوب در قبلا.بسازم
كتاب.داد نشان خوبي به را خود فيلم آن در او.بود خلاقيت از پر.بود فوقالعاده محبوب
خودش او.بود كرده داشتدرك محبوب يك كه را حسي كاملا و خواند را فيلمنامه خواند ، را
كاري تنها - داشتم نياز آن به فيلمنامه در كه بود چيزي همان و ميداد نشان را چيزي همان
زيرك آنقدر.بگيرم فيلم او از و شوم حاضر صحنه سر كه بود اين ميدادم انجام بايد من كه
جذب خود به را من كه چيزي.بودم شده هيجانزده حسابي من كه - هست و - بود باهوش و
واقعي شخصيت از بويي و رنگ كه نقشي مگر نميشد ، ظاهر نقشي در هرگز او كه بود اين ميكرد
جسور ، دارد بزرگي دل او.بود "لامبرت رجينا" به شبيه هم حدودي تا كه باشد ، داشته خودش
فيلمي كه افتادم فكر اين به تنها نه ديدم را معما فيلم وقتياست جذاب و بامزه باهوش ،
در گرفتم تصميم بلكه بسازم غمگين و افسردهكننده فيلم همه اين ساختن از بعد شاد و سبك
،"ثاندي":شد انگيزه من براي اينها همه بنابراين.كنم كار نيوتون ثاندي با فيلم اين
.هستم فيلمها در فضاها و حسها آميختن عاشق من.هم با ژانرها كردن تلفيق انگيزه و پاريس
البته.باشم داشته دوست را "وحشي چيزي" فيلم آنقدر ميشود باعث كه است چيزي همان اين
بيشتر بلكه.نميكردم فكر فيلم اين به زياد "چارلي درباره حقيقتي" فيلم ساخت هنگام به
آن بار اوليندارم دوست ديوانهوار را فيلم اين من بود مدنظرم "كنيد شليك پيانيست به"
اين در بهخصوصي بسيار لحظات.كرد زيرورو را مغزم - عملا - فيلم و ديدم سال 1965 در را
ميكنند دنبال چارلي كه منفياي شخصيت دو از يكي از وقتي مثلا:دارد وجود فيلم
خدايا ميگويم ، را حقيقت من":ميدهد جواب ،"ميگويي؟ را حقيقت تو آيا":كه ميپرسند
صحنه به فيلم لحظه همين در و ".بميرد مادرم كه كن كاري ميگويم دروغ اگر.كن كمكم
اين وقتي.ميشود مچاله اتاق كف روي و ميزند چنگ را سينهاش كه ميخورد برش پيرزني
چنين يك در !بكند ميتواند چه فيلم كه كن نگاه !واي كردم فكر خودم با ديدم را صحنه
ميكنم فكر !ميشود ظاهر اين مثل صحنهاي ناگهان رمانتيكي و پركشش خشن ، سنگين ، ملودرام
و پرجذبه جوان سينماگران براي اينقدر را نو موج فيلمهاي كه است چيزهايي از يكي اين
اين.ميديدم را فيلمها اين دهه 60 سالهاي در كه خودم مثل درست.است كرده هيجانانگيز
- است فيلمي چنين يك هم معما.بودند ژانر و حس فضا ، از دهندهاي تكان تلفيق چنين فيلمها
احساساتي فوقالعاده ، رازي و رمز كه فيلمي - ميكنم صحبت "دانن استنلي" فيلم درباره
حقيقتي" فيلم در داشتم دوست كه حسهايي از يكي...داشت بينظيردرخود تلخي طنز و عجيب
كه بقبولاند بيننده به دارد اصرار معما فيلم كه بود اين كنم تقليد را آن "چارلي درباره
فيلم اين آغازين صحنه در.ديگر چيز بعد لحظه و است چيز يك لحظه اين در فيلم اين
است رفته نشانه "هپبرن آدري" صورت به كه تفنگي به ميغلتد پايين به تپه از كه جنازهاي
اسباببازي تفنگ اين از بعد صحنهاي و - ملودراماتيك سنگين موسيقي يك با - ميخورد برش
اصلي فيلم از را حسها اين ما.است بازي به فراخوان يك اين !ميشود پاشيده بيرون به آب
ميگيريد فاصله دوربين از عقب عقب وحشتزده چهرهاي با چارلي.گرفتهايم عاريه به زياد
آب در "ثاندي".باشد خطر معرض در بايد قاعدتا كه ميخورد برش "ثاندي" به صحنه اين و
زياد من !بچهگانه بازي يك.است داده هول استخر داخل به را او كودكي درواقع و ميافتد
معما اسم به فيلم يك خب ، .نميدهم اهميت است دوبارهسازي يك حقيقت در فيلم اينكه به
آن آثار مرور در را آن ميتوان.است معما معما ، .ساختهايم را آن دوباره ما و دارد وجود
همانقدر فيلم اين و نكردهايم آن با كاري هيچ ما.ديد بارها و بارها كارگردان
يك اين حالا.بود ساخته را آن دونن استنلي كه سالي در كه است خيالانگيز و محيرالعقول
را خودش زندگي خوشبختانه.ندارد ارتباطي هيچ معما فيلم وجود به وجودش كه است ديگر فيلم
را آن بلكه ساختهايم ، دوباره را آن تنها نه ما.هست هم لذتبخشي بسيار تجربه و دارد
و ننگ از دارم قصد توجيهات اين با كه ميرسد نظر به البته.انديشيدهايم دوباره
را كار اين مدتها البته نيست ، اينطور واقعا اما !كنم فرار سازي دوباره اين بيآبرويي
دوازده پسر نهايتا.بكنم فكر قضيه اين به جديتر كمي كردم سعي بعد ولي.ميكردم
را اين بايد هم بچه يك زبان از آه ، ".است دوبارهسازي يك اين پدر ، ":گفت من به سالهام
!!ميشنيدم
.است منصفانهاي كاملا كار من نظر به و ندارم مخالفتي فيلمها ساختن دوباره با من
چارلي درباره حقيقتي در.بايستد خودش پاهاي روي بتواند فيلم كه است اين است مهم كه چيزي
بعد و كرديم شروع را خود كار مستحكمي بسيار پايههاي از ما ميكنم فكر.بود اين ما هدف
كه توجهي جالب نكته.كنيم خلق را خودمان جداگانه هويت كرديم سعي زيادي علاقه و شور با
بياورم ، وجود به خودم فيلم در را مشابهي حس ميخواست دلم خيلي من و بود معما فيلم در
يك تماشاي حال در كه كنيد فراموش كند وارد را شما نميكرد سعي هيچگاه فيلم كه بود اين
شركت فيلم اين در و بياييد هي ، ":كه ميكرد يادآوري شما به مدام برعكس بلكه.هستيد فيلم
:گفتم خودم با فيلم تماشاي حال در كذايي شب آن در من ، كه اينجاست در جالب نكته "كنيد
اما.كرد فيلمبرداري را آن و رفت بيرون برداشت ، را فيلمنامه فقط ميتوان.راحتي كار چه
در آنچه هر كردن تكرار با نميخواهد دلتان ميكنيد دوبارهسازي را فيلم يك داريد وقتي
شكار را معما روح كه ميخواستم.بدهيد انجام ساده و راحت كار يك افتاده اتفاق اصلي فيلم
خودم تجربههاي با و خودم راههاي از ميخواستم اما كنم ، تكرار را ظرافتها همان كنم ،
آدري) رجي بين روابط نميخواستم اصلا اينكه خلاصه.بپردازم معما از خاصي جنبههاي به
كاري يك نميخواهم كه كردم فكر همه ، از اول.كنم تكرار را (گرانت كاري) جاشوا و (هپبرن
.كنم واژگون كاملا را شخصيت اين گرفتم تصميم بنابراين باشم ، داشته ديگر گرانت
كار فردي را او برعكس بلكه.نباشد متين و باوقار ابدا كه باشم داشته مردي ميخواستم
.شود علاقهمند زن شخصيت به نگاه اولين در ميخواستم.كردم تصوير نخراشيده و زبل كشته ،
زندگي در را او كه بود اين كنم انتخاب شخصيت اين براي را "والبرگ مارك" شد باعث كه چيزي
با "بوگي شبهاي" در كه دوستانم از يكي اندرسن تامس پل اصرار به.كردم ملاقات واقعي
سه در طور همين داشتم دوست بسيار بوگي شبهاي در را مارك.ديدم را او بود كرده كار مارك
بود برانگيز تاثر و محكم بسيار "كامل طوفان" در شخصيتش نظرم به و "پادشاه سه" پادشاه
از استفاده.ميكرد تكرار را گرانت كاري نبايد او كه بود اين مسئله بزرگترين اما
معجزهوار ازدلايل يكي.بود درستي كاملا كار هدف اين به رسيدن راه در جوان شخصيتهاي
ميكردند ملاقات هم با پاريس در سينما مشهور ستاره دو فيلم آن در كه بود اين معما بودن
با خودم هياهوي پر و صدا و سر پر شيوه همان به منبوديد اتفاق اين نظارهگر فقط شما و
اين نصف فقط ميتوانستيم اگر ميشد چه" گفتم ، خودم با و آمدم هيجان به مسئله اين ديدن
بود مشهور و استثنايي كه داشتيم اختيار در زني اگر ميشد چه.كنيم دوبارهسازي را اتفاق
مثل مردي.ميكند ملاقات افتاده بيرون آب از ماهي اين با كه زني.عيار تمام پاريسي يك
را پاريسي اصطلاحات و تعارفات ميگذارد ، سر بر بره و ميرود پاريس به كه مردي من ، خود
كه چيزي - باشد پاريسي يك ميخواهد و دهد وفق محيط آن با را خود تا ميكند بر از
و ثاندي وقتي و دارم دوست را افتاده بيرون آب از ماهي اين من.نميافتد اتفاق هيچگاه
يك كه ميشوم وسوسه.هستند جذابي واقعا زوج كه ميكنم احساس ميبينم هم با را "مايك"
و بنشينم بعد و بسازم "ميكند ملاقات پاريس در را ثاندي چل ، و خل ماركي" عنوان با فيلم
در كه است اين است ، توجه جالب "رجي" شخصيت در كه چيزهايي از يكي.ميآيد پيش چه ببينم
ميرود ، فرو آن در بيشتر و بيشتر چه هر كه نيرنگي از پر و سمي خطرناك ، دنياي چنين يك
علاقهمند او به حدودي تا همه كه ميشود باعث تاريكي اين در نوري عنوان به او شخصيت
آنقدرها آنها كه ميفهميم آخر در البته كه فيلم بدهاي آدم حتي.پليس بازپرس حتي - شوند
و ميبينيد را آن كه است سازي دوباره يك اين خوب.نبودهاند بد ميآمده نظر به كه هم
آنقدر البته !نيست اينطور !كنيد صبر ".است اصلي نسخه مثل درست اين واي ، ":ميگوييد بعد
.ميافتد اتفاق چطور چيز همه ميدانيد كه كنيد فكر شود باعث كه هست شبيه اصلي نسخه به
به شبيه همينطور و "اوباش با ازدواج" به شبيه اما است معما به شبيه بسيار داستان
فيلم پوستر در ميدهم ترجيح.جنايي داستان يك":خطر معرض در زني.هست هم ديگري فيلمهاي
سكوت كارگردان از فيلمي":اينكه تا "اوباش با ازدواج كارگردان از فيلمي":بنويسند
".است شادتر و سبكتر اوباش با ازدواج از فيلم اين كه چند هر."برهها
چارلي نام به معمايي
"تايمز نيويورك" نگاه از "چارلي درباره حقيقتي"
آن موسيقي و صداها و است رنگارنگ مردم از پر درميآيد تصوير به اينجا در كه پاريسي
است فيلم اخلاقي صلاحيت كننده القا نوعي به كه درميآورد نمايش به را فرهنگي پيچيدگي
ميچل الويس
اشراقي فرناز:ترجمه
_ حال عين در _ و بيرحمي نظر از "چارلي درباره حقيقتي" موفق نسبتا دلهرهآور فيلم
.ميگيرد قرار پايينتري مرتبه در (1963) "معما" يعني آن اصلي نسخه به نسبت لطافت ،
و فاخر لباسهاي كه كلاسيكي بيمحتواي آدمهاي نقش در بازيگران ، از مجموعهاي گويي
.درآمدهاند نمايش به دارند ، تن به هويتشان و شخصيت نمايانگر برازندهاي ،
پركرده پاپ ، پرهياهوي آهنگهاي از مجموعهاي با را فيلمش موسيقي "دمي جاناتان" بار اين
قطعات تا گرفته "تريپهاپ" آهنگهاي از پاپ ، معروف نوستالژيك و كلاسيك موسيقيهاي.است
بيشتر و بگذريد آنها از ميدهيد ترجيح كه كردهاند پر چنان را فيلم تمام "مانيسني هنري"
.كنيد تمركز تصاوير روي
كه است "نيوتن تندي" لطيف و گرم صداي مديون فيلم ، جذابيت بيشتر كه است اين حقيقت اما
در نيوتن.است كرده استفاده فيلمش در يك و بيست قرن "هپبرن آدري" همچون او از "دمي"
در.گذاشت نمايش به را بازيگرياش تواناييهاي شده ، محاصره پرافاده فيلم و "محبوب"
در حداقل) كند زنده را مرده و بيروح فيلم يك شد موفق او "غيرممكن 2:ماموريت"
دارد ، جهاني اكران امروز كه "چارلي درباره حقيقتي" در و (داشت حضور خودش كه صحنههايي
.دارد خود با را سينمايي ستاره يك به شدن تبديل قابليتهاي كه ميدهد نشان خوبي به
حفظ جذاب زن يك عنوان به را خودش ويژگيهاي دارد ، پسرگونه شخصيتي كه حال عين در او
خوب آنقدر او.برميدارد گام زمين روي كه است فرشتهاي مثل "هپبرن" برعكس و است كرده
كاري.ميكنيد حس اينطور شما _ حداقل _ يا ميبرد پيش را فيلم حضورش با كه ميشود ظاهر
.باشد كيمياگري يكجور _ شايد _ ميكند او كه
شده جدا شوهرش از ميخواهد و كرده ازدواج تازه كه زني ،"رجينا" نقش در بار اين "نيوتن"
كه است هنري آثار تاجر يك ،"چارلي" شوهرش.ميكند بازي برود ، پاريس در بزرگش خانه به و
اما.بازگردد خانه به "اشنابل جوليان" و "باسكوئيت" از اثر دو معامله از بعد است قرار
طرز به و كرده ترك را آن چارلي كه است آپارتماني ميشود مواجه آن با "رجينا" كه صحنهاي
و شدهاند سوراخ ديوارها.است شده ويران تقريبا بلكه خالي نهتنها دزدها توسط وحشتناكي
آپارتمان ، و بردهاند ،_ كردهاند نابود آنچه بقاياي جز به _ را چيز همه تقريبا دزدها
.است شده "اشنابل" تابلوهاي از يكي شبيه درست
و غريب و عجيب وقايع از مجموعهاي با رجينا ميشود ، پيدا چارلي جنازه كه زماني
احتمال كه جواهراتي و ثروت درباره سوالاتي با و ميكردند تهديد را او كه اسرارآميز
"چارلي درباره حقيقتي".ميماند جاي به مبهوت باشد ، گذاشته باقي خود از چارلي ميرفت
تا ميدانند ، او درباره "رجينا" از بيشتر آدمها همه انگار كه ميرود پيش گونهاي به
بلكه نيست سوئيسي _ ميكرده تصور رجينا كه آنطور _ چارلي مليت حتي ميشود معلوم كه جايي
.است آمريكايي
محوش ، لبخند كه است (والبرگ مارك) جاشوا نام به خيرخواه آمريكايي يك رجينا ، اميد اولين
آب از ميداد نشان كه آنچه هم جاشوا حتي وقتي اما !نميكند پنهان را گونهاش چالهاي
ناچار رجينا ميكند ، تهديد غيرمستقيم طور به هم فرانسه پليس حال عين در و درنميآيد
.ميآورد روي ميكند ، كار آمريكا سفارت در كه (رابينز تيم) بارتولومئو به كمك براي
توجه مورد بيشتر پيتراستون نوشته "معما" اصلي فيلمنامه در سنتگرايانه ترس و دغدغه
ازدواج او با كه كسي بفهمي ناگهان اينكه:گرفت قرار بودند كرده ازدواج تازه كه افرادي
در حتي كه ميگردد باز دوراني به ريشهاش كه بالقوه وحشت يك ;است تقلبي آدم يك كردهاي
_ حركت اين شروع.ميشد محسوب "خارجي لژيون" به پيوستن بهمثابه طلاق فكر پروراندن سر
و استون.ميشود دارد قرار آن در كه ايدهآلي وضعيت از رجينا سقوط باعث _ حدودي تا
دوستانش و همسر ياري از كه درحالي رجينا كردن رها درعين ("معما" كارگردان) دانن استنلي
تمام زناشويي مشكلات ساختار درگير زني نمايش بر مبني فيلم ادعاي كمك با است شده محروم
.دادند انجام او آزادي قبولاندن براي را خودشان سعي
كه) "معما" خوشتيپ مرد حتي.است نداده انجام كاري وضعيت اين تغيير براي اما چارلي
خطر از را رجينا اينكه جاي به (ميكند بازي را او نقش آن ، سمبل عنوان به گرانت كاري
شدن مقايسه براي حتي والبرگ گفت بايد متاسفانه) ميشود تبديل مضاعف خطري به خود برهاند
.(دارد او از بسياري فاصله گرانت با
به را او بود قادر كه نيرومند مردي به رجينا بستن دل:باشيد داشته خاطر به حال عين در
كردن توجيه قابل در 1960 حسني رفتار سياستهاي به توجه با كند ، نزديك يا دور شرارتها
فزايندهاي طرز به والبرگ شخصيت به توجه با "چارلي" در قضيه اين موي به مو تكرار و بود
توصيفي _ عملا _ كه "بد انتخابهاي خوب ، دختران" كليشه نوعي:ميرسد نظر به اسفبار
.ميكند تداعي ذهن در را اپراگونه
كاري فيلم بردن پيش جهت درنمييابد را پوچي و ابهام بين فرق ميرسد نظر به كه والبرگ
.نميدهد انجام
تصوير به "حياطها / ياردز" و "بوگي شبهاي" در خوبي به والبرگ بودن بيروح و ملايمت
كه است كسي تنها او اينجا.ميشود تبديل تنش نوعي به او خودداري كه جايي تا شده كشيده
.نيست رجينا عاشق ديگران برخلاف
"معما" در را "ماتا والتر" جاي كه "رابينز تيم" ويژه به بازيگران تيم و "هميلتن ليزا"
عهده از خوبي به (رجيناست دنبال به كه گنگسترهايي از يكي) "تدلويز" همراه به گرفته
ديدن با يا و كاركرده فيلم بازيگران اغلب با اين از پيش دمي جاناتانبرميآيند نقششان
كرهاي حادثهاي فيلم از را "پارك هون _ جونگ".بود شده شيفتهشان آنها ديگر كارهاي
فعالان ميان از فيلم فرانسوي بازيگران از ديگر بسياري و است كرده پيدا "بيپناهگاه"
و "نوئل مگالي" ،"كارينا آنا":شدهاند انتخاب فرانسه ي"موجنو" در دمي علاقه مورد
.ميشوند ديده كليدي اما كوچك نقشهاي در "واردا آيسنس"
صحنه و "كنيد شليك پيانيست به" از كليپي "آزناور چارلز" ترانه به فيلم قسمت مهمترين
دمي پرهياهوي تلاش.برميگردد ميكند ، تداعي ذهن در را "ضربه چهارصد" فيلم كه ديگري
ركورد ميخواهد گويي كه است چنان مرجع فيلمهاي از معروفي اسامي چيدن هم كنار براي
فيلم در كه تضمينكنندهاي ويژگيهاي.بشكند زمينه اين در را "تارانتينو كوئنتين"
به را "فوجيموتو" فيلمبرداري استادانه شيوه خوبي به كه است زياد آنقدر شده گنجانده
در را نشاطانگيز "پلن املي افسانهاي سرنوشت" مرجع عناصر قوي طرح.ميگذارد نمايش
اروپا ديزنيلند مثابه به پاريس شد باعث آن محلي و فرهنگي ضعف كه ميكند تداعي ذهنمان
.شود كشيده تصوير به
نام:است مسئله اين اسرارآميز نوشداروي خود شكل كليترين در "چارلي درباره حقيقتي"
بوده هائيتي فرمانروايان از يكي نام حقيقت در كه است "دسالينز" فيلم پليسهاي از يكي
موسيقي و صداها و است رنگارنگ مردم از پر درميآيد ، تصوير به اينجا در كه پاريسياست
فيلم اخلاقي صلاحيت كننده القا نوعي به كه درميآورد نمايش به را فرهنگي پيچيدگي آن ،
.است
است چهخبر مگر آلاسكا
جواهريان نگار
ساخت درصدد بار اين او.ميآيد حساب به "نولان كريستوفر" براي تازه شروع يك "بيخوابي"
در است فيلمي "بيخوابي".درآمد آب از رضايتبخش هم كارش نتيجه و برآمد ژانر فيلم يك
مهمتر همه از و بود وفادار آنها به ژانر آن در بايد كه اصولي و قواعد همه با نوآر ژانر
اصل كلاسيك نوآر يك ساخت در كه ميدانند - لابد - همه.است كلاسيك نوآر يك فيلم اينكه
بيخوابي منظر اين ازاست كارگردانش چيرگي گرو در فيلم موفقيت و است كارگرداني اول ،
خوب را داستانش ميگويد ، داستان ميكند ، رعايت را ژانر قواعد كه چرا است ، موفقي فيلم
:ميكند سرگرم را تماشاگرش ساعت دو حدودا و ميكند تعريف
خلاصه اين.است تعقيب تحت هم خودش كه برميآيد قاتل جستوجوي به حالي در "دورمر ويل"
.ميرسد نظر به جالب فيلم خود اندازه به درست و است بيخوابي خطي يك
شود ، خوبي تسليم بدي كهكمكم ميبرد پيش بهگونهاي را فيلم داستان نولان حال عين در
هست فيلم در چيزي ديگر سوي ازكند برجستهشان يا پافشاري آنها كدام هيچ روي آنكه بدون
باقي به (بخش اين در دستكم) شباهتي فيلم ميشود باعث و ميكند جذاب شدت به را آن كه
.باشد داشته گذشته نوآرهاي
كسي - حتما - دخترك قاتل كه درمييابد آن روي تحقيق و پرونده خواندن طول در "دورمر"
چشمهايش بار يك آنكه بدون رفتن مسيري از" گفته او ميشناختهاند ، خوب را همديگر كه است
در.دربياورد آن از سر جوري يك ميخواهد و است سرنخ يك دورمر براي جمله اين ".ببندد را
و بيست خورشيد بردارد ، قتل يك راز از پرده تا شده آن وارد دورمر كه جايي يعني آلاسكا ،
وجود - اصلا - خواب موقعيتي چنين در.نميكند غروب حتي لحظهاي و ميتابد ساعته چهار
هستند آلاسكا تابستاني پديده كه "سفيد شبهاي".ميآيد حساب به بيهودهاي چيز و ندارد
را كارهايش بعضي تقاص دارد و است عذاب در ميكند احساس كه ميريزند هم به را دورمر چنان
بخوابد نميتواند جوري هيچ كه همين و هست هم گناهكار يك - حال هر به - دورمر.ميدهد پس
غيرمعقول اندكي او رفتار ميشود باعث كارآگاه سنگين مسئوليت.است مجازات حالت يكجور
تمام روزهاي /بيخوابي شبهاي) سفيد شبهاي كه گفته مصاحبهاي در نولان.كند جلوه
.بودهاند مطرح فيلم شخصيتهاي از ديگر يكي عنوان به او چشم در (ناشدني
كه مضموني است ، حقيقت درباره فيلمي نوآر ، فيلمهاي باقي مانند - حال عين در - خوابي بي
.ميشود زيادي سوءتفاهمهاي باعث - حال عين در - و ميكند روشن را چيزها خيلي شناختنش
آن پليسها و خلافكاران كه ميرسانند نتيجه اين به را ما نهايت در فيلم بازي گربه و موش
نظر به مهم آنچه وسط اين و هستند سكه يك دوروي اصلا و ندارند تفاوت يكديگر با هم قدرها
.ميزنند كار يك به دست دليل چه به و چرا كدام هر كه آنهاست انگيزه ميرسد
كوچك دروغهاي قاطي را خودشان آدمها":ميگويد "الي" به دورمر فيلم از جايي در
قاتل كه است جايي كوچك دروغهاي از يكي ".ميشود شروع جا همان از مشكلات همه و ميكنند
.ميكند شليك همكارش سوي به اشتباها هم دورمر و ميكند فرار غليظ مه در
به درست و نيست عمدي -اصلا - قتل اين اما درگرفته ، شديدي بحثهاي قبل شب دو ، اين ميان
قاتل همان را "اكهارت هپ" انگار كه ميكند صحنهسازي و ميزند حرف جوري دورمر دليل همين
را بيخوابياش و ميريزد هم به را خودش آرامش دروغ ، همه اين و.رسانده قتل به فراري
.ميكند بيشتر
اول نسخه.بود شده ساخته سال 1997 در كه نروژي فيلم يك از است اقتباسي نولان بيخوابي
هم شبهايش كه جايي ميكنند ، سفر قطبي منطقه يك به كه بود كارآگاه دو درباره بيخوابي
.ميكند بيشتر را آنها اضطراب بودن نوراني همين و است نوراني
آدم ميگويد انگستروم كارآگاه به كه دارد وجود ميانسالي نويسنده بيخوابي ، اول نسخه در
.ميفهمد خوب را آن نويسنده يك كه است مسئلهاي اين.ببرد دست حقيقت در كمي بايد گاهي
باعث نوعي به و است دورمر سفيد شبهاي همان "فينچ والتر" نولان ، فيلم يعني دوم نسخه در
.او بيخوابي
هر آماده - عملا - و نيست راضي ميشود برداشته رازش از پرده ميبيند اينكه از كارآگاه
كاملا داستان يك بيخوابي كه ميكند ثابت همين و بگيرد را مسئله اين جلوي تا هست كاري
.نوآرها فيلم بقيه مثل است ، اخلاقي
ابقا ، به "مان مايكل" اندازه به هشتاد دهه در كس هيچ كه بود گفته تامسن ديويد زماني
بعد سال چند - احتمالا - را حرف ايناست نكرده كمك نوآر فيلم غنيسازي و رونق
.زد خواهند هم "نولان كريستوفر" درباره ديگر منتقداني
خوب رفقاي
آشوري عليرضا
هاليوود ، اكشنهاي روز مد و كوبنده افتتاحيه برخلاف ،"مان مايكل" ساخته "مخمصه" فيلم
هاليوود قديمي نوآرهاي فيلم و كلاسيك سينماي از چيز همه كه است كلاسيك صددرصد فيلمي
سينماي تاريخ بيبديل غول دو كه است پليس و دزد يك بازي گربه و موش داستان فيلم.ميآيد
نكته اولين و ميكنند ايفا را آنها نقش (دزد) دنيرو رابرت و (پليس) پاچينو دل يعني جهان
دنيرو و پاچينو حضور از ذوقزدگي بدون مان مايكلميآيد جا همين از هم فيلم توجه قابل
باعث نكته همين و نميدهد قرار هم رودرروي سكانس دو جزو را آنها ذكاوت و ظرافت با و
داشته چندان صد تاثيري كافه در آنها ملاقات سكانس خصوص به و مذكور سكانس دو تا ميشود
مان مايكل.شود حس فيلم طول در بزرگ بازيگران اين دوي هر حضور سنگيني حال عين در و باشد
در.است برگزيده را راست سر و كلاسيك روايتي خود پيچيده كمتر و ساده داستان روايت براي
،(هفت چون پستمدرني نوآر فيلم مثل) غريب و عجيب ميزانسنهاي شاهد وجه هيچ به مخمصه
بين تعامل و شخصيتها اين مخمصه در.نيستيم دكوپاژ در بازي آكروبات و انفجاري تدوين
تماشاگر تا ميشود باعث هم فيلم عالي شخصيتپردازي و ميبرد جلو را فيلم كه است آنها
فيلم در كلا.باشد نداشته را كليشهاي فيلمي ديدن احساس اصلا و شده حل فيلم در كاملا
بين مرز فيلم اين در گفت بايد واقع به ولي هستيم منفي و مثبت كلاسيك قطب دو حضور شاهد
بددهن ، خشن ، پليسي (پاچينو) هانا وينسنت ميرود بين از فراواني ميزان به منفي و مثبت
خانوادگي زندگي هم هماينك ناموفق ازدواج از 3 بعد كه است پوش تيره سراپا و بداخلاق
كه ملايم حتي و آرام معقول ، است مردي (دونيرو رابرت) كالي مك نيل برعكس.دارد متزلزلي
همدلي خاكستري ، شخصيتهاي اين وجود.دارد تن به روشن رنگ با لباسهايي هميشه هانا برعكس
بعضا حتي.نيست كمي دستاورد كه برميانگيزد پليس و دزد دسته دو هر به نسبت را تماشاگر
مثلا) دارند معقولتري شخصيت و ظاهر كه ميشود متمايل دزدها طرف به تماشاگر سمپاتي
رفتاري قانون ماموران كه پليسها حضور با مشابهي صحنه و رستوران در دزدها ميهماني صحنه
هم به جنبه چند از كالي مك و هانا شخصيت اما (ميدهند نشان خود از بيقيد و ولنگار
فيزيكي بازي با هانا.سرخورده حدودي تا و غمگين تلخ ، هستند مرداني دو هر.شبيهاند
درونگرا شخصيتي كالي مك ولي ميدهد بروز توفاني حالتي با را خود سرخوردگي و خشم پاچينو
اشكال به دارند حضور آنها كه هم ميزانسهايي در ناكامي و تلخي اين.دارد خور خود حتي و
و ريخته درهم خانه برعكس و كالي مك سرد و لخت خانه مثلا.ميكشد رخ به را خود متفاوت
.است خفهاي و سرد و دلگير فيلم اصولا مخمصه كه است دليل همين به هم شايد ;هانا آشفته
سرد ، فضايي حس و ميافتد اتفاق مصنوعي نورهاي زير در يا شب در فيلم درصد از 70 بيش
.ميكند منتقل را فلزي و دلگير
اينها از كدام هر رابطه نوع پليس ، و دزد اين خم و پرپيچ بازي گربه و موش از جداي اما
هانا.دارد سزايي به نقش بازي گربه و موش اين با مرتبط حوادث شكلگيري در زنها با
تا ;است آنها رابطه ويراني عامل سردي اين كه دارد همسرش با مضحك و سرد بسيار رابطهاي
روبهرو برود بيرون خانه از ميخواهد كه همسرش ناخوشايند برخورد با هانا وقتي كه جايي
را او كالي مك يافتن از بعد عجيب اقدامي در و ميكند ترك را خانه عاصي حالتي با ميشود
بين رابطه اما.ميبرد پناه خود رقيب و دشمن به واقع در و ميكند قهوه نوشيدن به دعوت
كه ميكند اشاره كافه سكانس همان در كالي مكميشود ويران عشق خاطر به ايدي و كالي مك
خود حماقتي با شايد او خود ولي.گريخت مهلكه از موقع به بتوان تا بست دل كسي به نبايد
گفت ميتوان نتيجه در.ندارد شكست جز عاقبتي كه ميگذارد پا زير را خود اصل اين خواسته
او و است فريبي خود نوعي كند فرار او با ميپذيرد ايدي كه هنگامي او رضايت و آرامش
جايي رستوران ، در دزدها گرفتن جشن صحنه در.است خودآگاه عشق نافرجام عاقبت از احتمالا
ابراز اين همزماني ميزند ، تلفن ايدي به دوستانش خانواده به نسبت حسرت حس با كالي مك كه
ذهن به را كالي مك شكست و ناكامي جز معنايي هانا اجلوار حضور و ايدي به مجدد عشق
.نميكند متبادر
در پليس و دزد ملاقات آن كليدي صحنه وگرچه دارد توجهي قابل بسيار تكنيك مخمصه فيلم
اوج كافه سكانس اضافه به كه دارد وجود فيلم در هم سرقت عالي بسيار صحنه دو ولي است كافه
داده فيلم به خاصي اعتبار و وزن دونيرو و پاچينو حضور.ميشود محسوب مان كارگرداني كار
بازي پاچينو.است قوي دو اين بازي اندازه به هم داستاني و تكنيكي وجوه باقي و است
خود معمول سياق برخلاف دونيرو ولي ميكند ارائه را خود هميشگي فيزيكي و بيروني قدرتمند
و وويت جان درخشان بازيهاي از نبايد اينها كنار در و دارد درونيتري و شده كنترل بازي
.گذشت بيتفاوت نيز كيلمر وال
دونيرو و پاچينو رويارويي بينظير سكانس آن و است وزيني و بالا سطح سنگين ، فيلم مخمصه
به سينما تاريخ در قطعا است فيلم در اينها از كدام هر بازيگري اوج قطعا كه كافه در
.ماند خواهد يادگار
|