اصلاح يا انقلاب ; اجتماعي مهندسي
مدرنيسم پست انداز چشم در عربي ابن
اصلاح يا انقلاب ; اجتماعي مهندسي
و آرزوها به دستيابي راستاي در مداوم برنامهريزي امروز دنياي در اجتماعي مهندسي
.مييابد تجسم (ملي منافع) مفهوم در عيني واقعيت به ذهني واقعيت از كه است ملت يك آمال
هزينه حداقل و منافع حداكثر داراي آن تدريجي و جزء به جزء گونه به اجتماعي مهندسي
نوع اين مقابل در.مييابد مفهوم و معنا تكاملي عقلانيت فرايند اساس بر و ميباشد
به را خود كشفي عقل قالب در انقلابي و پيايي يوتو يا كلگرا اجتماعي مهندسي مهندسي ،
اجتماعي نيروي و دولتي قدرت حوزه از خارج اجتماعي نيروهاي بررسي.ميدارد ارزاني جامعه
مذكور نيروهاي سوي دو ميان نامعادله يا و معادله برقراري چگونگي در دولتي قدرت يا حاكم
اجتماعي مهندسي "كنندگي تعيين"در جامعه زيرساختهاي فرايند تبيين ديگر تعبير به يا و
جامعهشناسي علم اجتماعي ، نيروهاي سوي از وانقلابي كلگرا اجتماعي مهندسي يا و تدريجي
قدرت متقابل روابط بررسي سياسي جامعهشناسي اصلي موضوع".ميجويد استعانت به را سياسي
شركت آن در يا و بپاخيزند قدرت ساخت مقابل در است ممكن كه است اجتماعي نيروهاي و دولتي
نيروهاي است ممكن دولتها ديگر سوي ازشوند سياسي انفعال دچار ويا كنند نفوذ اعمال و
(1)".كنند بسيج يا و دهند راه قدرت خانه در يا ;كنند سركوب را قدرت عرصه از خارج اجتماعي
به ميباشند مكانيكي همبستگي داراي دوركهايم تعبير به كه جوامعي در اجتماعي نيروهاي
عرصه باگسترش ساختارها آن توازن وعدم اجتماعي و اقتصادي ساختار در بنيادي تغييرات جهت
جوامع اين در لذاميباشند "سياسي اشتراك" ميزان كمترين داراي همواره سياسي مشاركت
ساير بر دارد قرار واحدي اجتماعي نيروي يك يا و محدود تعداد اختيار در كه "دولتي قدرت"
و "اجتماعي قدرت" مجموع معناي به "سياسي قدرت".دارد سلطه جامعه و اجتماعي نيروهاي
و دارد افول به رو "اجتماعي" و "دولتي" قواي ميان تعارض و تنازع جهت به "دولتي قدرت"
در بينالمللي عرصه در نمايي قدرت شاخص عنوان به آن توليد باز و ملي "قدرت توليد"
اجتماعي نيروهاي ميان كه معادلهاي بنابراين.ميدهد نشان را نزولي سير اجتماعي نمودار
به مبدل ميبخشد تحقق را مدني جامعه كه ديگر سوي از دولتي قدرت و سو يك از جامعه و
قدرت بر دولتي قدرت برتري دلايل جمله از.ميشود دولتي قدرت برتري توان با نامعادلهاي
بستر در گذشته ادوار طي ستيزي ظلم عدم و ظلمپذيري فرهنگي ريشههاي در بايد را اجتماعي
خود نوسازي و توسعه فرايند در "جزء به جزء" اجتماعيتدريجي مهندسي.كرد جستجو جوامع
رشد" افزايش خواهان و ميكند دنبال را دولتي قدرت و اجتماعي قدرت ميان معادله همواره
مهندسي.است اقتصادي و اجتماعي ساختارهاي در بنيادي تغييرات از پس "سياسي اشتراك
قالب در را اجتماعي مختلف طبقات تركيب از ملغمهاي خود تكاملي فرايند در تدريجي اجتماعي
آن در توقف و وقفه عدم و تو ويلفرددوپار نخبگان گردش وتئوري ميكند خلق حاكمه هيات
مهندسي.ميداند حاكمه هيات در اجتماعي مختلف طبقات تركيبي طيف مانيفيست و منشور
از و كند متمركز "مركز" ثغور و حدود در را سياسي قدرت كه دارد آن بر سعي تدريجي اجتماعي
مهندسي فرايند.نمايد خودداري راديكالي "چپ" يا و متعصب محافظهكاري "راست" سوي به حركت
در دولتي قدرت در اجتماعي مختلف طبقات مستعدان كردن سهيم "جزء به جزء" تدريجي اجتماعي
نيروهاي تمامي براي را "حاكم طبقه" انسجام و تقويت آن متعاقب كه دارد خود اهداف سرلوحه
اساس و بنياد "حاكم طبقات روح"پرورش و همبستگي انسجام ، . ميآورد ارمغان به اجتماعي
كالبد در روحي چنين دميدن كه ;بود خواهد بينالمللي عرصه در سياسي واحد شدن هژمونيك
و شد نخواهد حاصل اجتماعي طبقات قابل افراد و ممتازان تركيب طريق از جزء سياسي نظام
.است تحقق قابل تدريجي اجتماعي مهندسي اتخاذ طريق از تنها آن به دستيابي
با تعامل در معادله يك قالب در دولتي قدرت و اجتماعي قدرت مهندسي ، نوع اين در
فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ، سياسي ، ساختارهاي از يك هر در اشكال بروز صورت در و يكديگرند
معضل درصددحل اجتماعي ، متغيرهاي از خود تكاملي شناخت در بيشتر تعمق و اصلاحات اقامه با
اصلاحات اقامه اداي براي طلبان اصلاح يا تدريجي اجتماعي مهندسانميآيند بر سياسي نظام
جامعه فرهنگي پيشنياز جزء كه تسامح و تساهل كردن نهادينه جهت فرهنگي بسترسازي در سعي
كلي طور به و مطبوعات اتحاديهها ، احزاب ، اجتماعي ، گروههاي آفرينش.برميآيند است ، مدني
قدرتهر از خارج اجتماعي نيروهاي و دولتي قدرت سوي دو ميان "واسطهاي نهادهاي"
سياسي ، ساختارهاي بر وارده جراحات بر مرهمي و ميافزايند مدني گفتمان عرصه بر بيشتر چه
ايجاد انضمام به مذكور شرايط خلق با اصلاحطلبان.بود خواهند فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ،
و سياسي قدرت بر اقتصادي قدرت نفوذ راستاي در كه بازار به معطوف اقتصاد و اقتصادي رفاه
عمل به ممانعت سياسي نظام كالبد در "انقلابي تب" علائم بروز از ميباشند آن كنترل
.ميآورند
مراحل ديگر تعبير به يا و تدريجي اجتماعي مهندسي قالب در مدني جامعه پيشبرد مراحل
هويت تعيين -1:از عبارتست هانتينگتون ساموئل ديدگاه از اولويت حسب بر دموكراسي توسعه
مشاركت كه ميورزد تاكيد وي ;سياسي مشاركت گسترش -سياسي 3 كارآمد نهادهاي توسعه -ملي 2
نظير سياسي كارآمد نهادهاي برقراري از پس و تغييرات سلسله آخرين مراحل در بايد سياسي
خشونت به مراحل سلسله اين در مشاركت زودرس گسترش.پذيرد صورت حزبي و انتخاباتي نظامهاي
رژيمهاي كه ميدارد اظهار خود نظريه تاكيداين در هانتينگتون.شد خواهد منجر بيثباتي و
(2)."آمدهاند كار سر بر جمعي اقدام ندرتبا به داشتهاند ، دوام تاكنون كه دموكراتيكي
برينگتون نظريه اين رد به دموكراسي ، نخبهگرايانه مباني بر تاكيد با هانتينگتون"
(3) ".باشد دموكراسي سرمنشا ميتواند نيز خونبار انقلاب يك كه ميپردازد "مور1966
حداقل با وتكاملي آرام فرايندي ماحصل بيشتر دموكراسي ، كه ميورزد تاكيد هانتينگتون"
اجتماعي مهندسي (4) ".موجود مسلط قدرتهاي ميان انقلابي فوران يك از ناشي نه است ، خشونت
آن پيشبرد براي را راه ;مدني جامعه نيازهاي پيش به دستيابي شرايط برقراري با تدريجي
عدماولويت بيانگر گذشت كه نظراتي ازچشمانداز بناپارتيسم مفهوم تبيين.ميكند هموار
يا اجتماعي مهندسي لذا.است "سياسي مشاركت گسترش" و "سياسي كارآمد نهادهاي" توسعه ميان
و كلگرا اجتماعي مهندسي وخيم پيامدهاي از جلوگيري جهت در اصلاحات ، آن ، يافته تعمق نوع
.ميدهد هشدار اجتماعي نيروهاي به را بناپارتيسم از گونهاي ظهور و انقلابي يوتوپيايي
از او مسايل جهت ، سه از.است ناهمواري راه اصلاحگر راه" هانتينگتون ساموئل ديدگاه از
ضد بر هم يعني جبهه ، دو در است ناچار او اينكه نخست.است دشوارتر انقلابي يك مسايل
كردن قطبي دو انقلابي ، يك هدف اما (5)".بجنگد انقلابيان برابر در هم و محافظهكاران
و "پيشرفت" نيروهاي ميان فاصل خط يك ايجاد طريق از ميكوشد او روي ، همين از و است سياست
تركيب متفاوت قطب دو در را آنها و بخشد شدت و صراحت سياسي قضاياي به"ارتجاع" نيروهاي
اصلاحگر آنكه حال كند ، شاخه دو را اجتماعي نيروهاي بتواند بايد انقلابي" (6)".كند
به انقلابي يك از بيشتر بسيار اصلاحگر يك نتيجه در.كند اداره را نيروها اين بايدكه
اجتماعي نيروهاي كردن اداره در بايد تنها نه اصلاحگر يك (7)"دارد نياز "سياسي مهارت"
پيچيدگي بايد نيز اجتماعي دگرگوني امر بر نظارت در بلكه ;باشد انقلابي يك از ورزيدهتر
دگرگوني يك نه و محدود دگرگوني يك بلكه تام دگرگوني يك نه او دهد نشان خود از بيشتري
اين در انقلابي يك مصلحت اما.دارد هدف در را تدريجي دگرگوني يك بلكه زبركننده و زير
را موجود وضع كه چيزي هر روي همين از ;گويد خوشامد وبيساماني دگرگوني نوع هر به كه است
اولويتها مساله كه گفت بايد سرانجام...دارد ارزش او براي كند ، تهديد گسيختگي هم از به
.است حاد بسيار اصلاحگر يك براي اصلاحات ، گوناگون انواع ميان گزينشها و
را سياسي نيروهاي سپس و است سياسي اشتراك دامنه گسترش هدفش همه ، از نخست انقلابي يك
كار به اجتماعي و اقتصادي ساختار در دگرگوني ايجاد براي ميآيند ، پديد رهگذر اين در كه
اشتراك گسترش با هم و مخالفند اجتماعي و اقتصادي اصلاحات با هم محافظهكاران.ميگيرد
يك نتيجه در...كند برقرار را هدف دو اين ميان تعادل بايد اصلاحگر يك اما.سياسي
سياسي نهادهاي در دگرگوني و اقتصادي -اجتماعي ساختار در دگرگوني ميان بايد اصلاحگر
".نگردد ديگري مزاحم يك هيچ كه دهد قرار ارتباطي چنان در را دو واين كند برقرار را توازن
متعصب محافظهكاران اصلاحطلبان ، ميان منازعه عرصه اصلاحات ، حال در جامعه بنابراين (8)
.است انقلابيون و
و اجتماعي ساختارهاي در ودگرگوني اصلاحات راستاي در محافظهكاران با اصلاحطلبان تعارض
دنبال سياسي اشتراك حوزه گسترش راستاي در را سياسي مشاركت آن متعاقب و است اقتصادي
ساختارهاي در اصلاحات و تغييرات هرگونه با ارتدوكس محافظهكاران كه حالي در ميكنند
.ميورزند مخالفت ديگر ، سوي از سياسي نهادهاي توسعه ساختار و سو يك از اقتصادي و اجتماعي
و اقتصادي -اجتماعي دگرگونيهاي تاخر و تقدم راستاي در انقلابيون با اصلاحطلبان مبارزه
انفجار خود عملكرد در انقلابيوناست سياسي مشاركت قالب در سياسي اشتراك دامنه گسترش
.ميدانند اقتصادي و اجتماعي نهادهاي زيرساختي تغييرات بر مقدم را سياسي مشاركت
ساختار در بنيادي دگرگونيهاي خواستار كه اصلاحگري روي پيش هانتينگتون ، ديدگاه از
استراتژي اتخاذ.دارد وجود گسترده استراتژي دو است ، سياسي نهادهاي و اجتماعي و اقتصادي
اميد به و كند اعلام آشكار را همههدفهايش كار آغاز در او كه است آن معناي به نخست
استراتژي.كند تاكيد هدفها اين به ميتواند كه آنجا تا هدفها ، اين از بسياري به دستيابي
دگرگوني يك تنها كردن دنبال و يكديگر از اصلاحات كردن جدا و هدفها كردن پنهان روش ديگر ،
آنكهروش حال است ، ضربتي و "ريشهاي" فراگير ، روش يك نخستين ، روش.است معين زمان يك در
.است فابياني يا "شاخه به شاخه" و تدريجي روش ;دوم
يك.است ضربتي تاكتيكهاي با فابياني استراتژي تركيب اصلاحي ، روش كارآمدترين..
آنها به يكي يكي و كند تفكيك هم از را مسائلش بايد برسد هدفهايش به آنكه براي اصلاحگر
از پيش و سرعت به مناسب زمان در كه بايد دهد انجام را كار اين آنكه براي اما بپردازد ،
كار دستور از رسيدگي از پس را مساله يك كنند ، بسيج را نيروهايشان بتوانند مخالفانش آنكه
(9)".بپردازد ديگر مساله به و كند خارج سياسياش
از مختلف عرصههاي در را تشخيص مورد اصلاحات موارد بايد كه است آن در اصلاحطلبان هنر
پس يكي را اصلاح موارد شده حساب و مشخص زمانهاي در آنگاه و نمايند منفك و مجزا يكديگر
كه نمايند آغاز آنجا از را اصلاحات بايد تدريجي اجتماعي مهندسان.دهند انجام ديگري از
.برانگيزاند اجتماعي نيروهاي ميان از خود براي را پشتيباني بيشترين و مخالفت كمترين
خواستهها ، و مطالبات از كوهي اعلان با و ضربتي يا فراگير استراتژي اتخاذ با اصلاحطلبان
را خود سياسي سامان اصلاحات ، آن انجام با كه را جامعه در متفرق اجتماعي نيروهاي
برنامهريزي اين در زمان رفتن دست از وبا ميدهند قرار خود مقابل در ميبينند ، نابسامان
مخالفان گستردگي و انسجام بر بيشتر چه هر عريان ، اهداف بر پافشاري و تاكيد و بيبرنامه
همراه فابياني استراتژي اتخاذ در بايد را وي مشاوران و اصلاحگر هنر لذا.ميافزايند خود
از جبهه يك در اصلاحات آغاز با فابياني استراتژي بيشك.كرد جستجو ضربتي تاكتيكهاي با
"جدايي"اصلاحات مخالف سياسي نيروهاي ميان ميآوردو عمل به ممانعت ديگر جبهههاي بازكردن
به جبهه يك در اصلاحات مخالفان برخي از فابياني استراتژي راستا ، همين در.مياندازد
و گام به گام شيوه با وسيله وبدين ميجويد سود ديگر جبهه در اصلاحات موافقان عنوان
سرعت تاكتيكهاي از استفاده نيز ازديگريو پس يكي شده حساب جبهه گشايش و اصلاحات توالي
فرايند در اصلاحطلبان غايي هدف و بزرگ طرح.ميربايد ازمخالفاناصلاحات را ، فرصت عمل
بلند استراتژي اتخاذ در اما.گيرد مي تدريجصورت به گام گامبه يا فابياني استراتژي
ذاتي عناصر گرفتن نظر در بدون آنان اصلاحطلبان ، سوي از ضربتي يا فراگير پروازانه
كردن عريان و ناكارآمد تاكتيكهاي اتخاذ نيز و هدف و زمان امكانات ، ;يعني استراتژي
امكانات رفتن دست از ازاء به را زمان عنصر و فرصت برنامهريزي باعدم همچنين و اهداف
.ميدهند قرار (راستين) ارتدوكس كاران محافظه اختيار در اصلاحات حامي اجتماعي نيروهاي
غالبا كه را جامعه بيتفاوت گروههاي زمان ، عنصر از بهرهگيري با متعصب محافظهكاران
به را ميدهند نشان واكنش خود از دگرگوني هرگونه مقابل در و محافظهكار شخصيتي لحاظ از
به اصلاحات انجام گرچه.ميكنند اجتماعي نيروهاي منازعات عرصه وارد و مصادره خود نفع
و اجتماعي تحولات در آنان ريسكپذيري قدرت عدم اما هست نيز بيتفاوت گروههاي نفع
به متعصب محافظهكاران توسط را آنان تصاحب زمينههاي اجتماعي ، ارزشهاي به پايبندي
.بود خواهد مشكل بسيار اصلاحات براي كار شرايط اين درآورد خواهد همراه
يعقوبي سعيد
دارد ادامه
: پانوشتها
.ص 13 ;ني نشر انتشارات ;تهران ;1376;سوم چاپ ;سياسي جامعهشناسي ;حسين ;بشيريه -1
;تهران ;1380;دوم چاپ ;مظاهري حبيبي محمود ;توسعه و اجتماعي تغيير:;ي.آوين ;سو -2
صص 107106 ;راهبردي مطالعات پژوهشكده انتشارات
ص 107 ;همان -3
ص 107 ;همان -4
;دوم چاپ ;ثلاثي محسن ;دگرگوني دستخوش جوامع در سياسي سامان:ساموئل ;هانتينگتون -5
ص 498 ;علم نشر ;تهران ;1375
ص 498 ;همان -6
ص 498 ;همان -7
:دوم چاپ ;ثلاثي محسن ;دگرگوني دستخوش جوامع در سياسي سامان:ساموئل ;هانتينگتون -8
صص 499498 ;علم نشر ;تهران ;1375
:دوم چاپ ;ثلاثي محسن ;دگرگوني دستخوش جوامع در سياسي سامان:ساموئل ;هانتينگتون-9
ص 500 ;علم نشر ;تهران ;1375
مدرنيسم پست انداز چشم در عربي ابن
پايتخت -رباط پنجم محمد دانشگاه انساني علوم و ادبيات دانشكده در اخيرا:اشاره
"مدرنيسم پست چشمانداز در عربي ابن" آن موضوع كه شد برگزار بينالمللي كنگرهاي -مغرب
نظر از كنگره اين.داشت همكاري كنگره ، اين برگزاري در نيز "كانراليناور" سازمان.بود
عارف اين ، دنياي مغرب در اصولا ، بود خود نوع از كنگره نخستين جهاني ، اهتمام و گستردگي
.است ناشناخته هنوز -مغربياش تبار رغم به -انديشمند
از كارشناس و متخصص پنج و بيست از بيش شد ، برگزار هفته يك مدت به كه كنگره اين در
و الجزاير تونس ، ايران ، آمريكا ، بريتانيا ، اسپانيا ، فرانسه ، از جمله از -كشور چندين
نيز مغرب خارج و داخل از روزنامهنگاراني و علاقهمندان آن بر افزون.داشتند شركت -مغرب
شيخ يا "اكبر شيخ" به خاصشان عشق آورد ، گردهم را اينان آنچه.يافتند حضور كنگره اين در
.بود آنها مضامين و رسالهها و بزرگ
مدرنيسم پست و عربي ابن
:ميگويد عربي ابن درباره پنجم محمد دانشگاه در اسلامي فلسفه استاد مصباحي ، محمد
همانندي ايندارد وجود مدرنيستي پست فلسفههاي و ميانابنعربي فراواني تشابه وجوه"
انسان جايگاه تحقق براي آرزوهايش هستي ، به فمينيستياش و وجودي نگاه ابتكاري ، زبان در
گشايش و تسامح به گرايشهايش در و گسترده تخيل واسطه به تمدنها و عوالم اختراع كامل ،
نوشتههاي در.است نهفته فرهنگها و عقيدهها و دانشها گوناگون انواع روي به فكري
و زمان و رويا و معرفت شريعت ، و حكمت نماد ، و برهان وخيال ، وجدان دل ، و عقل ابنعربي ،
".دارند همزيستي هم با تناقضي ، بيهيچ جاودانگي
سفرها ، نيز و آمده عربي آثارابن جاي جاي در كه انديشهها اين همه":است معتقد مصباحي
همه در او.است ساخته خود زمانه از فراتر مردي او از شعرهايش و عرفاني تجربه انفس ، سير
پست زمانه در وي عبارتي به و نميميرند انساني سترگ انديشههاي زيرا است زنده زمانها
و دگماتيسم مستندگرايي ، درباره مدرنيسم ادعاهاي با زمانه اين زيرا ميزيد نيز مدرنيسم
باز احتمالي و نسبي و باز عقلانيت به ما مدرنيسم ، پست در.است متناقض لال ، و كر عقلانيت
به و انسان عنوان به وي به را انسان اعتبار و كنيم زنده را وجدان و روح تا ميگرديم
اينجا دربازگردانيم انگيخته خود و ساده بيان و هنر و احساس به و او نسبيت و انسانيت
كه اينجاست در و ميكنيم ديدار نيچه و دريدا هايدگر ، يركهگارد ، كي با ابنعربي ، با ما
".بود خواهد جهان عرض در و زمان درطول واحد عرصهاي انسان ، انديشه
كنگره ، موضوع عنوان به مدرنيسم پست مرحله و عربي ابن ميان ارتباط":ميگويد مصباحي
منسوب -"اكبري"+ روح به نياز كه ماست عصر طاعونهاي از يكي به اشاره به نياز از برخاسته
ميان جنگ طبلهاي صداي ميافكنيم نظر هرچه روزها اين":ميگويد وي "دارد -اكبر شيخ به
كه هموست و ميكند دنبال را تمدن از چهره يك تمدن قلب انگار.ميشنويم را تمدنها
".دارد بقا حق بقيه ، برخلاف
چهره يك زندگياش خلال در انسان كه نيست قيامت نشانههاي اين آيا":ميپرسد مصباحي
غيرقابل كه بگيرد سنگر هويتي در و ننمايد ترك را آن و كند زندگي زمان يك ودر باشد داشته
."است؟ دگرگوني و تحول
همانند تمدن قلب.است ضروري ابنعربي صداي نفرتانگيز ، جنجال اين هنگامه در":گفت وي
ابنعربي صدايميپذيرند را حق ها چهره همه و دارد جا فرهنگها همه براي انسان قلب
خاطر به را ديگران تا كنيم نفوذ برزخها و مرزها به چگونه بگيريم ياد استتا ضروري
".ببينيم برابر مطلق ، به نسبت ارزششان
وگفتگو تسامح و محبت عرصه
خشونت و غرور و تكبر جز چيزي غربي ، فرد چهره در و همگاني رسانههاي در انسان گرچه
كه بهطوري آسانگير ، و صميمي گرم ، ميبينيم را غربياني كنگره اين در اما نميبيند لفظي
آنان كه ميبيند انسان.ما بضاعت نه آنهاست بضاعت كتابهايش ، و ابنعربي ميشود تصور
جنبههاوابعادش و نشستهاند تحقيق به را مقالههايش كردهاند ، مطالعه ابنعربي درباره
دعوت انساني درباره گفتوگو و تسامح و محبت عرصه به را مردم آنان.فهميدهاند را
زبان و قلب صداهاي از سرشار كنگره اين.اوست درباره "اكبر شيخ" كتابهاي كه ميكنند
الجزايري ، پژوهشگر را اين بود آنان محبت تپش و قلب گرماي و اشراق به عارفان زبان وجدان ،
هورشتاين استيفن يا.بود عارفانهاي روح و لحن داراي كه راند زبان بر مفتاح عبدالباقي
كرد صحبت (مادر ازسينه شيرخوردن) رضاعت در انساني برادري پيرامون كه آكسفورد دانشگاه از
عقلانياش ، گرايي ابنرشد رغم به كه مصباحي محمد يا.نمود منتسب الهي علم به را مردم و
از) عرفان و منطق مرد عبدالرحمان ، طاها دكتر يا.كرد اعتراف ابنعربي "بركت" مقوله به
پنجم محمد دانشگاه به را مراسم اين برگزاري وي.ميراند سخن و ميشنود قلب با كه (مغرب
بحث موضوع عنوان به را عربي ابن تاريخش ، در بار نخستين براي توانست زيرا گفت تبريك
بر ابنخلدون و ابنرشد كه است پيشين سمينارهاي و كنگرهها برخلاف اين و كند مطرح كنگره
.داشتند چيرگي آنها
و لال و كر عقلانيت از -ابنرشدگرا -مصباحي دكتر انتقال موضوع به عبدالرحمان طاها
.كرد اشاره منعطف ، و باز عقلانيت به سرسخت و بسته
ابنعربي ديدگاه از (روزگار) دهر مفهوم
پست انديشه و عربي ابن درباره جديدونظريهپردازيهايي انديشههاي شاهد كنگره اين
.بود هيچبوم ، و هابرماس هايدگر ، نظير غربياش نمادهاي با مدرنيسم
نزد -روزگار -دهر مفهوم درباره وي.كشيد پيش انگليس از لهپيتركات را بحث اين
كه زمانهايي.دربرميگيرد را موقت زمانهاي و زمان مطلق كه مفهومي.كرد صحبت ابنعربي
غربي ، فرهنگ ادعاي برخلاف و ميرود بهشمار آن لحظههاي از لحظهاي غربي ، مدرنيسم
.ملتهاست ديگر فرهنگ بر مدرنيته اين قيمومت بيانگر
در كه انديشهاي.كرد انتقاد انسان مرگ انديشه نظير غربي مدرنيسم انديشههاي از كات
مثبتتر خوشبينانهترو نيرومندتر ، كه ميگيرد قرار انسان از سيمايديگري آن ، مقابل
.ميشود متبلور انسان جاودانه زندگي در انديشه اين.است ابنعربي نظر همان اين و است
.است كامل و او خليفه جهان ، رداي خدا ، روح از نفحهاي خود كه انساني
تمدنها همپيوندي در عربي ابن اهميت
.است اسلام جهاني و تشعشعفرهنگي عربي ، كليد ابن گفت -انگلستان از -موريس جيمز
و تنوع و كثرت بر خود گفتمان در زيرا بود جهاني ميلادي ، هفتم سده از كه اسلامي
نباشد ، حاضر ابنعربي اگر كنوني ، چشمانداز در: ميافزايد او اما.است متكي جهانيگري
انساني ، مفاهيم با تمدني ممكن همپيوندي محور اونميگيرد انجام گفتوگو و پيوندي هم
.است جهاني و توحيدي
فلسفه و موسيقي هنر ، شعر ، از اعم جهان زبانهاي همه به عربي ابن موريس ، جيمز نظر از
شخصي روحي تجربه نخست:بياوريم نظر در را داده سه بايد او درك براي و ميگويد سخن
بازتاب آگاهيمان و وجدان تجربهدر اين كه آن از پس و آنگاه ،(فرد هر تجربه) خودمان
به ميتوان تامل و تجربه ، بازتاب با كه آن سرانجام و كنيم تاملروحي آن درباره يافت
.كرد درك را عربي ابن و يافت معرفتيدست همپيوندي
و كتابها خود ضرورياست ، و مهم ابنعربي نوشتههاي در چه آن ميگويد او
را قرائتها اين كه است رواني و ميكنيم مطالعه آن با كه است روحي بلكه نيست نوشتههايش
كلمه عرفي معناي به طريقت پيدايش به -پژوهشگر موريس جيمز نظر به -اين.مينوردد هم در
.ميانجامد
او اگر حتي ميكند تحميل خوانندهاش بر را خود معرفتي سطوت عربي ابن كه ميافزايد وي
فرهنگ و زبان با بيگانه فرد اين شد باعث كه است چيزي همان اين.بخواند ترجمه زبان به را
.كند صحبت عرفاني روحيه و شوق و شور با دين و
عربي ابن"بركت"
اعتراف وي.ميكند تحميل حاضران بر را خود كه گفت سخن عربي ابن بركت از مصباحي دكتر
نياز ما ميگويد او اما.است "اكبر شيخ" انديشه شيفته گرايياش ابنرشد رغم به كه كرد
از هدف.نداريم مدرنيسم از عبور جز چارهاي و مدرنيستيداريم پست وانديشه زبان به
جنبه همان كه آنهاست مشترك جنبه به اشاره صرفا مدرنيسم پست با ابنعربي دادن پيوند
تكنيك و علم و انسان به ايمان بر مبتني عقلاني پروژه يك عنوان به روشنگري نقد و خرد نقد
.است ذهني موانع از انسان رهايي بشريتو پيشرفت و صنعت و
نماد را ابنرشد او".داريم روشنگري پروژه تكميل به نياز همچنان ما" است معتقد وي
ابن انديشه ميان اختلاف و تقابل بروجوه و ميداند اسلامي تمدن در عقلانيت و روشنگري اين
ميداند خرد از شكلي را هنر ابنرشد مثلا.ميورزد تاكيد مدرنيستي پست انديشه و عربي
پيش اخلاقي هدفهاي و انگيزهها اثر بر امور اغلب كه است معتقد ابنعربي برخلاف و
مدرنيسم پست اما ميداند گرايشي هر و اراده هر و عمل هر غايت را خدا اكبر ، شيخ.نميرود
.ميكند لغو را هدفي و غايت مطلقاهر
ديدگاهابنعربي از فيمينيسم
عربي ابن ديدگاه فيمينيسماز موضوع بر آفريقا شمال از پژوهشگري خانم براضه نزهت
هستيشناسانه بعدي وي ، انديشههاي در كه است بعدي اين گفت و كرد تاكيد
ثبات كثرت ، و وحدت پيوندميان بعد ، اين در عربي ابندارد(اگزيستانسياليستي)
.ميكند مطرح "نرينه و مادينه" يعني هستي قطبيبودن براساس تشبيهرا و تنزه حركت ، و
شمار به"ايجاد" اصل را (ماده) منفعل و (نر) فاعل ميان عشق براضه ، نزهت خانم
:ميكند استفاده زن نامگذاري براي اصطلاح و واژه چندين از عربي ابن ميگويد و ميآورد
.انفعال و امكان دشمني ، محل ، چشم ،
جز نميبينيو چيزي چشمانش ، جز تو و است محض زيبايي نماد مونث ، ذات كه است معتقد وي
عشق لذااست شرقي زنانگي داراي كه زيبايي نوع آننميداري دوست را چيزي زيبايياش ،
"فيض" واسطه به هستي و فراميرويد خارج سوي به نيرويي همانند(پنهان گنج) باطني و اصلي
.مييابد تجلي
كنگره در شركتكنندگان
كميته كه كردند سخنراني كنگره اين در عصر و صبح روز سه طي سخنران هشت و بيست
حميدرضا همكارش و طاهري صدرالدين ايران ، از.كرد بيانيهايصادر پايان در برگزاركننده
عبدالرحمن دكتر كويت از.كردند شركت كنگره اين در طباطبايي علامه دانشگاه از آيتاللهي
.داشتند مشاركت سليم عبدالجليل و عرفه مقداد تونس از و "تخيل موضوع" درباره التليلي
نقد روششناسانه دلالت" دومي موضوع و"عربي ابن فلسفه كنوني معناي" اولي سخنراني موضوع
شركت خميسي ساعد مفتاحو عبدالباقي الجزاير از.بود"عربي ابن وجود وحدت از تيميه ابن
نظريه در فرد و تخيل" پيرامون دومي و"شيخاكبر صحيح درك شروط" درباره اولي كه كردند
.كردند صحبت "شيخاكبر معرفت
و دواستاد هر داشتندكه شركت كنگره در عمراني جمال و عيسي عمربن فرانسه ، از
.هستند فرانسه علمي تحقيقات ملي پژوهشگرمركز
كاتس پيتر و آكسفورد در عربي محييالدين انجمن از هايدرشتاين ، ستيفن ، انگلستان ، از
و عربي مطالعات انستيتو از موريس جيمز و لينلكن واجتماعي انساني علوم دانشگاه از
.كردند شركت كنگره در آكستر دانشگاه به وابسته اسلامي
دانشمندان اين توسط عربي واژههاي بردن كار به از كنگره در شركتكننده افراد شايد
و بردند كار به را الحمدالله پايان در و آغازبسمالله در آنان.غافلگيرنشدند غربي
.كردند استفاده"انشاءالله" نظير اصطلاحات از پارهاي و آيات برخي از
دانشگاه تطبيقي اديان بخش آمريكااز ايالاتمتحده از سليس مايكل درباره امر اين
اندلسي كه داشت اصرار يكي اين.ميكند صدق نيز اسپانيا از وليچر تا بوير ميگل و هاورفود
.است اسلامي هنر و (زيباييشناسي) جمال علم پژوهشگر وي.نيست اسپانيايي و است
مغرب دانشگاههاي از استاداني كردند نظر اظهار كنگره اين در كه ديگركساني از
.بودند
بنيطرف عزيزي يوسف:ترجمه
پرس قدس:منبع
|