شده فراموش واقعيت اين
ميميريم باز چشمان با وقتي
بازي قاعده برخلاف
هنر حاشيه
شده فراموش واقعيت اين
مرند برهاني نادر كارگرداني و نويسندگي به "پاييز" نمايش نقديبر
آشفته رضا
ريزبينانه نگاهش ميبينند تيره خيلي يا روشن خيلي را جنگ كه ديگران برخلاف مرند برهاني
است تيزبينانه و
نادر كارگرداني و نويسندگي به نمايش جديدترين تولد و ممنوع شكارگاه از پس "پاييز"
و مسلمي ناهيد فلاحي ، رويا آقاخاني ، ايوب جعفري ، امير بازي با كه است مرند برهاني
.ميرود صحنه به شهر تئاتر چهارسوي تالار در ساعت 19 جواديان نورالدين
يوسف ، وصيت به بنا علي.ميپردازد جنگ حاشيه به اجتماعي و نقادانه نگاهي با نمايش اين
و دوكوهه خاطرات با كه اوكند ازدواج همسرش افسانه با بايد جنگش دوران همرزم و دوست
تاكنون و بيايد بيرون خاص هواي و حال آن از نميتواند هيچوجه به است ، گرفته انس جنگ
.است نكرده پيدا را واقعيت با رويارويي جسارت
معطريان رضا:عكس
را ساكتي آقاي نام به همكارانش از يكي افسانه براي كه است قرار علي كوچك خواهر پروين ،
علي بسيجي ظاهر به دوستان از يكي محمودي ، با درگير خودش ديگر طرف از و كند ، جور و جفت
ديگري مادر از كه جوادميشود روبهرو بزرگترش برادر جواد شديد مخالفت با كه است شده
درصدد پدرش وصيت به بنا و ميورزد عشق پروين و علي و نامادري به حاضر حال در است ،
اين به نسبت را او ممكن طريق هر به و بدهد سروسامان زندگي لحاظ به را علي كه است برآمده
به دختري با همچنين او.بود خواهد آنان همه نفع به افسانه با ازدواجش كه سازد آگاه قضيه
.مينمايد ناممكن علي تكليف نشدن روشن تا آرزو اين كه دارد ازدواج قرار پروانه نام
جنگ
سفيد پرده بر اسلايد چند پخش با هم نمايش.است متن در موجود وقايع تمام اصلي محور جنگ
از نسلي نماينده يوسف ، .ميشود آغاز است ، برگرفته در را يوسف و علي خاطرات مرور نوعي كه
.بگذارد بيرون پا نميتواند بسته مدار آن از هيچوجه به كه است جنگ حقيقي بازماندگان
فردي روحيه و شرايط اين اما ميكند زندگي خود خلوت در يارانش و دوكوهه با هنوز علي
مادر حتي.نيست خوشايند خانه اين از بيرون آدمهاي متقابلا و خانه اهل مذاق به چندان
ساختن متقاعد پس از نميتواند مادرانهاي ترفند هيچ به و است عاجز علي فهم و درك از هم
چالش در او با مدام عصبانيت و شوخي به كه هم جواد.برآيد ديگران دنياي به ورود براي او
شيرازه جنگشود ديگري زندگي وارد بايد امروز كه بگذارد كنار به را گذشته تاآن است
همه.ندارند قراري و آرام آدمهايش از يك هيچ و است ، پاشيده هم از را نوعي خانواده اين
شدهاند ، مشكل دچار پيوسته وقوع به خانه از بيرون در كه نوين نگرشهاي و پديدهها با
بيرون روانرنجورانه مخمصه اين از را ديگري تا است درصدد خود وسع به بنا يك هر حالا
آنكه با جواد.است رواني پاشيدگيهاي هم از اين محور بخواهد و بداند بيآنكه علي.بكشد
اما ميخورد گره كجا به اتفاقات اين علت كه ميداند خود حد در است خانه نانآور و زبل
كه باشند ديگراني شايد.ندارد گرهها آن كردن باز براي را كافي و لازم توانايي
جواد.نمييابند رهايي براي مفري هيروبير اين در و شدهاند خانواده اين اهل همداستان
اين از خارج در جريانساز و داغ خبرهاي همه و نيست ، خبري دوكوهه در ديگر كه ميداند
دارد امكان آن هر باشند ، بيتفاوت بيرون به نسبت همچنان آنها اگر و ميگذرد حريم و خانه
و غيرت ناموسپرستي ، ملي ، عرق با كه عليبدرند هم از را اينان نامريي چپاولگران كه
در هم امروز است ، كرده پر را جوانياش سالهاي الهي و انساني ارزشهاي از دفاع و غرور
چند ناموسي درگيري يك در دليل همين به و ميكند بازي را رزمنده يك نقش خانه از بيرون
چشمش پاي كه شده گلاويز آنان با تلافي به غيور برادر جواد و شكستهاند ، را دستش لات
ميشود ، برونفكني هم سر بر فرياد و خفيف عصيان با درگيري همه اينكاشتهاند كبود زخمي
!نيست كشيدن فرياد براي محلي خانه اين از بيرون انگار
نگاهش ميبينند ، تيره خيلي يا روشن خيلي را جنگ كه ديگران برخلاف مرند برهاني
فراموش واقعيتهاي تا ميپردازد جنگ حاشيه در نقادي به او.است تيزبينانه و ريزبينانه
منطقي و تلخ و گستاخانه زباني با تماشاچي به اوكند زنده تماشاگران براي را جنگ شده
آنان نبودهاند ، شخصيت و بيآرمان آدمهاي رفتهاند جنگ به كه آنان ميقبولاند ،
درصدد بيگانگان با مواجهه در تاريخ طول در كه هستند ما جمعي هويت از بريدهاي
در و كنند ، دفاع دل و جان با آرمانيمان و فرهنگي باورهاي و خاك و آب از تا برآمدهاند
و بيداري براي مرند برهاني متعهدانه نگاهگذشتهاند زندگي و جان از پرمخاطره ، راه اين
نكته اين يادآور تئاتر هنر عرصه در پوشالي واقعيتهاي به شدن دقيق براي همگان آگاهي
باشد هنري جريانات از بسياري راهگشاي ميتواند رئاليسم شيوه و سبك هم هنوز كه است بارز
سوي از نگرش اين البته.سازند آگاه پيرامون به نسبت جدي طور به را مخاطبان گونه اين تا
جوابگوي زماني فرم اما نميآيد ، نظر به معقولانه و باورپذير چندان فرمزدهها از برخي
ميتركد حباب مثل انديشه از تهي هنر وگرنهشود همنوا زمانه درد با كه بود خواهد اكثريت
.داشت نخواهد تاريخ و فرهنگ در بازتابي و
رئاليسم
.است كرده انتخاب تاريك و تلخ نكتههاي و گفتهها ساختن عريان براي را رئاليسم پاييز ،
شجاع ، منوچهر.ميدهد قرار تماشاچي ديد معرض در صحنه طراحي با را زندگي از برشي كارگردان
ديدگاههاي و آدمها ابراز شايسته فضايي خلق به معطوف را خود هنر تمام هم صحنه طراح
چيده صحنه در واقعيت از خارج اكسسواري و المان هيچ بنابراين.است كرده واقعگرايانه
واقعي لحظات با همرديف ناب لحظات تصويرگر تركيببنديها و ميزانسنها تمام و است ، نشده
.ميكنيم نرم پنجه و دست آن نمونههاي با امروز خود روزانه زندگي در ما از يك هر كه است
قضيه اين از ايده و طرح گسترش و پرورش ابتداي از نويسنده بهعنوان مرند برهاني البته
واقعگرايانه تاثير به رسيدن براي را لازم و كافي سماجت هم كارگرداني در و نپوشيده چشم
همانا مينشيند ذهن در و ميشود شنيده ميگذرد ، صحنه در آنچه بنابراين.است كرده
_ پروين و جواد در روانشناسانه نگرش با نوعي به هم لباس طراحي.واقعيتهاست تداعيگر
.ميشود آشكار لباسها رنگ و جنسي تنوعطلبي با هستند ، دمخور واقعيتها با كه جوان دو
ظاهر و رنگ تعويض در بداند بيآنكه و است شده حل لباسهايش يكدستي و يكرنگي در علي اما
مقنعه و سياه چادر و چادرنماز همان كه مادرانهاش لباس در هم مادر.نميكند تلاشي هيچ
شيوه و تفكر با همرديف لباسها اجراي و طرح پردازش بنابراين.است شده خلاصه هميشگي
.است اجرايي
و فعال جواني او از تا ميكند صرف را بيشتري انرژي بار اين جواد نقش در جعفري امير
به را گوناگوني نقابهاي فلاحي رويا.كند طراحي عصبي و واقعنگر حال عين در و نانآور
نقش.برسد است ، رواني ارضاي همانا كه كوچكش مقاصد به خانه درون و بيرون تا ميزند چهره
و كلمات بيان نحوه در آزاردهندهاي نكته هيچ و نشسته مسلمي ناهيد جلد و پوست در هم مادر
بازمانده جانباز و رزمنده علي ، نقش ارائه در هم آقاخاني ايوب.نميآيد چشم به رفتارهايش
كارگردان مقام در مرند برهاني.است بوده موفق دروني كاملا بازي با ساله هشت جنگ از
رهنمون نهايت در و واقعگرايانه فضاسازي مناسب ، ريتم برقراري براي را خود سعي تمام
سير اين در و.ميرساند نتيجه به امروزي دردهاي از گوشهاي لمس براي مخاطب ذهن ساختن
را كافي بهره صحنه و راديويي نمايش عرصه در بيشمارش تجربههاي و تواناييها از هنري
ذهن كوتاه دقايقي براي تكراري و طويل ديالوگهاي در محسوس لغزشهاي با گاهي اما.ميبرد
از دور به و شعاري كاملا نمايش پايان در افسانه ديالوگ يا.ميكند مخدوش را تماشاچي
و اجرا واقعگرايانه منطق با پايان در يوسف حضور حتياست نمايش غيرمستقيم نتيجهگيري
گوشه نويسنده و ميشد همراه خود خاص منطق با حضور اين ابتدا از اگر نميشود ، عجين متن
تازه.ميكرد جلوه طبيعي و عيني چيز همه وقت آن ميداد نشان جادويي رئاليسم چشميبه
سير آنكه براي نداشت ، ربطي يوسف حضور فراذهني ميزانسن به هم چندان علي نگرش پويايي
متجلي تماشاچي ذهن در را بازتابي چنين عصيانگرانه تلاطمهاي تمام با نمايش طبيعي
جدي آثار از ديگر يكي پاييز صورت هر در.شد خواهد ختم كجا به چيز همه كه ميسازد
سندي بهعنوان و است ، آمده صحنه به رايج كليشههاي از دور به كه است جنگ پيرامون
.گرفت خواهد قرار اجرا و نظر و بحث مورد هم ديگر سالهاي ماندگار
ميميريم باز چشمان با وقتي
1_ جهان مدرن تئاتر بر ايبسن هنريك تاثير
برادبري مالكوم
سهيلي سعيد:ترجمه
سبب به او.است East Aangli دانشگاه استاد و ادبي ، منتقد متولد 1923 برادبري مالكوم
سريالهاي تنظيم و طنزآلود رمانهاي خلق لحاظ به و سويي ، از ادبي آثار در نقاديش شيوه
سري از گرفته بر "مدرن ادبيات" كتاب.دارد فراواني شهرت ديگر ، سوي از تلويزيوني
كتاب اين در برادبرياست شده پخش اروپا و آمريكا در كه است تلويزيوني برنامههايي
مالا كه ميپردازد ، سياسي _ اجتماعي ويژه جريانهاي و عوامل تحليل و تجزيه به ابتدا ،
ده آثار خصوص در بحث و نقد به سپس.گرديد هنر و ادبيات در نوگرايي شيوه ظهور سبب
:چون نويسندگاني ادبي _ هنري نقش اهميت كتاب اين در او.ميپردازد جهان نامدار نويسنده
.اس.تي جويس ، جيمز پروست ، مارسل مان ، توماس كنراد ، جوزف ايبسن ، هنريك داستايوفسكي ،
و هنري ، نقش درباره بحث به داده قرار فاضلانهاي تحليل مورد را كافكا فرانتس اليوت ،
هنريك مورد در برادبري مقاله از بخشي ميخوانيد آنچه.ميپردازد آنان مشهور آثار ويژگي
.است ايبسن
* * *
براي است ، نهاده تاثير جهان مدرن ادب بر كس هر از بيش كه است درامپردازي ايبسن هنريك
(19441863) مونچ ادوارد هموطنش نقاش نقاشي تابلوي به بايد ايبسن روحي عظمت به بردن پي
نااميدي ، و اميد روشنايي ، و تاريكي تصويرگر ;بود درونگرا و بيمار نقاشي مونچ.افكند نظر
قرن هنري جهان سراسر او هولانگيز پيامزندگي شور بيانگر و خويش ، دردناك درون تحليلگر
از كه است فريادي "فرياد" نام به مونچ مشهور تابلوي.داد قرار خود تاثير زير را بيستم
بدين مونچ.ميافكند طنين بيستم قرن هنر سرتاسر بر آن پژواك و برميخيزد ، دلخراش دردي
در تاثير اين ميكند ، ايفا اكسپرسيونيستي جنبش رساندن ثمر به در را برجستهاي نقش سبب
درسدن و مونيخ هنري مركز دو در نخست ، جهاني جنگ از پيش دوران آلماني هنرمندان آثار
از يكي مونچ.كرد متاثر را پاريس هنري مكتب كوبيسم سبك كه همچنان ميشود ، مشاهده
دوم جنگ شاهد و كرد ، عمر سال هشتاد كه بود ، بيستم قرن آغازين سالهاي نسل هنرمندان
.بود نيز جهاني
نسلي كه كسي.بود كشيده تصوير به مونچ كه آنچه از ژرفانديشتر است شخصيتي اما ايبسن
هنري سنت تنها نه كه انقلابي آورد ، وجود به زمينه اين در را انقلابي مونچ از پيش
در ايبسن طرفدار و دلباخته ، دوست جويس جيمزكرد دگرگون را غرب سراسر بلكه اسكانديناوي ،
دنياي در است توانسته كسي تاكنون آيا پرسيد ، خود از بايد":ميگويد او درباره سال 1900
تاثير ديگر كه زماني هم آن باشد برخوردار هنري توان چنين از مدرن جهان در و انديشه
".بود رسيده انتها به دوران اين هنر بر ايبسن
نوگرايي و نوانديشي شيوههاي در خود كه ايبسن هنرمند طرفدار ديگر براندس گئورگ
اينان:ميگويد و ميزند ، پيوند نيچه به را ايبسن بود ، بزرگ منتقدي و صاحبنظر
كردند ، ايجاد امروز و ديروز ميان را ژرف شكافي كه كساني هستند ، مدرن هنر پيشگامان
خود ، روزگار درامپرداز بزرگترين ايبسن.ميل استوارت جان و رنان ، ارنست چون كساني
را آنچه داد ، پرورش خود هنري دنياي درون در را جنبشي كه بود پيشاهنگي و ژرفنگر شخصيتي
قرن دهه آخرين در باره يك به بود ، نهاده تاثير آن بر نوزدهم قرن دوم نيمه در ايبسن كه
سالهاي دقيقا نيز او اعتراضي حركت كه همچنان برآورد ، سر ادبي _ هنري جريان يك صورت به
.داشت مشغول خود به را نوزدهم قرن پاياني
در 1850 نخست دارد شباهت تاريخي درام يك به كه "كاتلينا" نام به او نمايشنامه نخستين
باز چشمان با وقتي) عنوان با سمبليك مفهومي با او نمايشنامه آخرين و آمد ، در نمايش به
جويس جيمز و بود توجه درخور نمايشنامهاي سمبوليستي نظر از كه يافت ، شهرت (ميميريم
كارهاي از يكي بايد نباشد ، نويسنده اين اثر بزرگترين اثر ، اين اگر:نوشت آن درباره
پاياني نقطه نيچه فردريك مانند و گفت ، حيات بدرود سال 1906 در ايبسن.شود محسوب او بزرگ
سال پنجاه طي ايبسن.نهادند شگفتي تاثير آن بر بزرگ ورز فرهنگ دو هر اين كه قرني بر بود
ادبيات در درامي اثر گونه هيچ كه زماني دوره يك در هم آن نوشت نمايشنامه پنج و بيست
درام جدي شكل تنها زيرا ميرفت زوال به رو كشور آن در درامنويسي سنت.نكرد ظهور نروژ
مورد ادبي اثري عنوان به فقط بلكه نميشد نوشته اجرا منظور به كه بود رمانتيكي درامهاي
مرگش هنگام تا سال 1870 از اما رسيد شهرت به آهستگي به چه اگر او.ميگرفت قرار مطالعه
.است تامل قابل نو تئاتر درباره ايبسن انديشههاي.بود نهاده تاثير جهان ادبي آثار بر
تئاتر هنر ديگر مرگش هنگام به و مينمود هدايت را تئاتر در فكري عصيانگر جريانهاي او
ايبسن مدرن و متعالي شيوه.بود شده شناخته و رسمي كاملا هنري رماننويسي و شعر مانند
و هنرمند رابطه و هنرمند اجرايي قالب صحنه ماهيت تغيير حقيقت در تئاتر هنر تحول در
.بود رسيده شهرت به و شده شناخته جا همه در تقريبا ايبسن آثار دهه 1890 در.بود بيننده
و چشمگير روز به روز مرد اين بزرگ هنر:مينويسد سال 1900 در جويس جيمز كه گونه همان
در شده ، پيروز خود بدخواهان از بسياري بر ايبسن كه است دوراني چنين در.ميشود صاحبنام
كتابي برناردشاو جورج سال 1891 در كه جا آن تا بود ، مطرح اصطلاحي اروپايي ، محافل بيشتر
هنر كه كرد ، عنوان كتاب اين در شاو.نوشت (ايبسنيسم اصلي جوهر) عنوان با زمينه همين در
آلمان ، جامعه در سالها همين در.است مهمتر شكسپير هنر از ما زمانه و ما براي ايبسن
تب جهان جاي همه ايبسن ، جا همه) بامفهوم بود ، زبانها ورد ضربالمثل عنوان به شعري
كه بريتانيا حتي ،(دارد جريان ايبسن تب جهان جاي همه دهيد ، ادامه ايبسن ، تب ايبسن ،
نماند ، بينصيب آن تاثير از بماند ، امان در جنبش اين از دهه يك مدت براي بود توانسته
قرار عموم اختيار در و يافته انتشار انگليسي زبان به او آثار از ترجمههايي كه چنان
و غمانگيز آثاري عنوان به ايبسن آثار از لندن ، محافظهكار روزنامههاي از برخي.گرفت
جنبش از ناشي تحول كه بودند ، دريافته نو ادبيات و هنر كارورزان اما كردند ، ياد منفي
شكل قرن اين ادبي كار به تنها نه ايبسن.است كرده دگرگون نيز را تئاتر هنر مدرن ،
وجود به جهان هنري آفرينش طرز و فكر نحوه در تحولي تا كرد تلاش بلكه بخشيد تازهاي
.كردهاند سقوط اندازه چه تا ما پيرامون ارزشهاي:ميگويد كه است ايبسن اين بلي.بياورد
در كه چنان بود ، مشهود خوبي به او روزگار هنري ارزشهاي در البته ايبسن ، نظر مورد تحول
و آزادي چون عنوانهايي است دگرگوني نيازمند انديشه:ميگويد (هولم روسمرس) نمايشنامه
سپس.دادهاند دست از را خود پيشين مصاديق نداشته شباهتي گيوتين روزگار به ديگر برابري
ميبايد عميق دگرگوني اين نمود ، جستوجو آنها براي تازهاي مصداق بايد كه ميكند عنوان
سال در خود مشهور نامه در او كه هستند جملههايي اينها.آيد پديد آدمي روان و روح در
آثار با مجموع در ايبسن آثار:مينويسد كپنهاگ در براندس دوستش به آلمان درسدن از 1870
.است داشته را او مايه و پايه ادبي و هنري نقد مراحل در كه چنان شدهاند مقايسه نيچه
احوال ترجمان و دهد توضيح را نو و تازه مسائل بتواند كه ادبيات و هنر از مايهاي
استنباطي و درك بلكه نيست ، سياسي يا اجتماعي تنها كه رسالتي.باشد تازهاي شخصيتهاي
متحول را ادبي - هنري تفكر گوهر كه شورشي كند ايجاد را دروني انقلابي بتواند كه است
كه مذهبي تعصبات و شخصيتپرستي اجتماعي ، قراردادهاي عليه باشد عصياني نهايت در نموده ،
ايبسن آثار خواننده هر كه آن وجود با.بودند شده بنا نوزدهمي قرن خوشبينيهاي برپايه
شنيده و خوانده شكلي به آثارش و افكار تا ميكند آرزو وي كه ميكند ، تصور امر بدايت در
قرار اهميت نخست درجه در آزادسازي و رهايي آرزوي او براي كه پيميبرد نهايت در اما شود
زمانه فرزند و نوزدهم قرن چشمگير و مشخص نويسنده و ساخته خود هنرمندي ايبسن.است داشته
.بود خود
خوفانگيزتر داستايوفسكي از خود اما ميكند ، جدا داستايوفسكي از را خود او كه وجودي با
از نيز دو هر و نمودند ، آغاز را بشري رمانتيك روان و روح در كاوش آنان دوي هر.است
وجود به را پرمعنايي و بار پر دوران ايبسن اعتقاد به كه بودند ، انقلاب 1848 پاسداران
ناگهان در 1848 و كرد كار به آغاز رمانتيك و ايدهآليسم رواج دوران در ايبسن.آورد
و هنر عرصه در رئاليستي زمزمههاي و نهاد زوال به رو او زمانه در شايع ايدهآليسم
اروپا ادبي جوامع تمامي باره يك كه نهاد تاثيري چنان تازه نگرش اين.رسيد گوش به ادبيات
معطوف اجتماعي بحرانهاي و مشكلات به را توجه و كوشش بيشترين كه رئاليستي.نورديد در را
.بودند آمده وجود به ايبسنيستي تفكر تاثير زير خود كه بحرانهايي و مشكلات.ميداشت
.بود آورده پديد گذشته ناتوراليستي مكتب عليه را طغياني واقع در كه رئاليستي جرياني
ايبسن داشت ، جريان جهان ادبيات و هنر عرصه در بحرانهايي چنين كه هنگامي سال 1890 در
شهر در طرفدارانش.كند برقرار پيوندي خود گذشته با دوباره تا ميگردد ، باز نروژ به
و نقاشان و نويسندگان آن در كه دادند ، ترتيب شكوهي با مهماني نروژ "كريستيانياي"
جمع اين به او چهره از نقاشي انگيزه به كه نقاشاني ويژه به داشتند ، شركت بزرگي هنرمندان
از گروهي همفكري و همكاري با بود آنان نامآورترين از كه "مونچ ادوارد".بودند آمده
با و دهشتانگيز چشماني با كرد ، نقاشي اعجابانگيز گونهاي به را ايبسن چهره نقاشان ،
نظارهگر چشمي مفهوم به) بود گشوده كاملا ديگري و بسته نيمه آنها از يكي كه حالتي
از يك هيچ شده نقاشي طرح كه بود چنان عمومي نظر.(بروني جهان بر ناظر چشمي و درون دنياي
.است نبوده ايبسن بيروني و دروني احوال گوياي مونچ ادوارد نقاشي مانند نقاشان ديگر
و سياه لباس با آن ، در ايبسن كه ميداد نشان را تئاتر صحنه يك حقيقت در مونچ تابلوي
تئاتر صحنه.است ايستاده بروننگر و دروننگر چشماني با رشته دو و پهن ريش و ضخيم
از شبحي ديگر سويي از و كنوني زندگي يكسو از كه بود شده دكوربندي طرحهايي با همچنين
دنياي با او حائل كه نيمهباز پنجرهاي با ميداد ، نشان را پيشين و كهن احساسات خاطرات
.بود تئاتر صحنه از بيرون وسيع و فعال
بازي قاعده برخلاف
سليمانپور رامين كارگرداني به "پيشته" نمايش به نگاهي
يزداني اصغر
اقبال آناهيتا بازي و سليمانپور رامين كارگرداني و طراحي نويسندگي ، به "پيشته" نمايش
ساعت 6 روزها اين كه است (اونيل يوجين) "صبحانه از پيش" نمايشنامه از آزاد برداشتي نژاد
.ميشود اجرا شهر تئاتر مجموعه شماره 2 تالار در عصر
نكند ، پيروي رايج سنتهاي از و باشد قاعدهشكني از برخوردار نمايشي است ، قرار كه وقتي
جديد شيوه اين در ميبيند صحنه در را آنچه كه بدهد مخاطب به را فرصت اين هم كمي بايد
به و داشته "پيشته" نمايش كردن پيچيده براي زيادي دغدغه سليمانپور رامين.باشد پذيرا
.برسد تامل و تعمق قابل شكلي به تا است برده بهره نمايشي چندگونه تلفيق از منظور همين
نظر به نو چيز همه كه ميكند طراحي طوري را بازي قاعده متفكرانه سير اين در او بنابراين
گاهي و مثبت جواب با گاهي كه است ، كردن ريسك حال در مولف عنوان به او بنابراين.آيد
در مدام نمايش اين جريان در مخاطب ذهني واكنش يعني.است شده روبهرو منفي جواب با ديگر
اين از رضايتميكند ترك را تالار نارضايتي و رضايت با هم پايان در و است تلاطم حال
آورده در خود سيطره تحت را متن دنياي تمام جسور و خلاق هنرمند عنوان به كارگردان كه جهت
از بعضي در كه جهت اين از نارضايتي و بنشيند انديشمندانه چالش به تماشاچي با تا است
خورده شكست زن يك زندگي درباره نمايش.است مواجه ناكامل حركتهاي يا و اشكال با نقاط
شاعر ، شوهر شايد.است نرسيده آرزوهايش و خاستگاهها به نشيب و فراز از پر مسير در كه است
لمس آنچه مرور به بيداري و جنون مرز در امروز و باشد شكست اين باني روشنفكرش و نويسنده
و دارد هماهنگي صحنه منطق با حركتي مسير گاهي نمايش پردازش اين در.ميپردازد است ، كرده
لحظات و ميكند تخطي و عدول جريان اين از گاهي و ميآيد وجود به نمايشي لحظات اصطلاح به
تلقي نمايشي و تصنعي را چيز همه كه ميخواهد كارگردان گاهيندارد آميزشي بصري حظ با
ميدارد ، بر را چهارم ديوار تماشاچي و صحنه بين و ميكند رجوع "گذاري فاصله" فن به و كند
با لحظات و ميكند تاكيد زندگياش بنمايه كردن تصويري در زن توهم و ذهنيت به گاهي و
جسارت شيوه دو اين تلفيق در حالا.ميشود همراه اكسپرسيونيستي و دروني واگويههاي
اينجا ميبرد ، را لازم بهره تجربيات مجموع از سوم هزاره در كه است ستايش قابل كارگردان
دلقك ، ) مرد حضور مثلاندارد همخواني چندان فعلي نمايشي منطق با حضورها از برخي كه است
كه نميكند مشخص ابتدا از زن يا.نميخورد جوش اتفاقات بقيه با چندان (..يا دستيار
.باشد ميتواند كسي چه مخاطبش
ميدهند؟ قرار برونفكنانه موقعيت اين در را او آدمها از گروهي _ فرمان اتاق در آيا
يك به بايد..يا ميدارد؟ وا ديگران حضور در برونفكني به را زن كه است بازي يك اين يا
اين ميتوانست شيوهاي هر از بهتر پيسكودرام شيوه مثلا.ميشد بسنده نمايشي منطق
دست با ميتوانست كارگردان شيوه اين در.برساند محتوا و شكل انسجام و ثبات به را موقعيت
كه طور همان.ميشد مضاعف نمايش تاثير نتيجه در ببرد ، سود هم فعلي تلفيقهاي از باز
بايد شود ، پيچيدهتر و عميقتر كمي ميخواهد وقتي خطي يك داستان يك تعريف ميدانيد ،
تبديل خط هزار به را خط يك ما وقتي يعني.باشد برداشته در هم را خود خاص ملزومات
اين بايد بگيريم ، را تماشاچي وقت از دقيقه دقيقه ، 60 يك جاي به است قرار و ميكنيم
شيوهسازي اين در و است ضروري اجرايي هر براي اجرايي منطق بنابراين.نباشد كشدار دقايق
بعدي كارهاي در بتواند تا دارد تجربياتش در بازنگري به نياز سليمانپور قاعدهشكني و
روان و روح بر ماندگاريتري و مطلوبتر تاثير نهايت در و سازد برطرف را نقصها اين
حسبرانگيزي و فكر مبادله ارتباط ، همين به تعريف هر با هم تئاتر هدف.بگذارد تماشاچيانش
.ميشود خلاصه
اجرايي تناقضات با هم بازيگري جنس و صحنه چيدمان نحوه درباره قضاوت فوق تعابير بنابر
اجرايي ناهماهنگيهاي همان طبق هم را آنها بر وارد ايرادات ميتوان و است نيامده كنار
.گرفت نظر در
است موفق لحظهاي و مدام تغييرات به توجه با حسها ارائه در اقبالنژاد آناهيتا البته
شدن يكدست در را ناخوشايندي سكتههاي ديالوگها يادآوري براي كوتاهش مكثهاي گاهي اما
ديالوگ بايد ;كردهاند تجربه بازيگران تاكنون كه همانطور.است كرده ايجاد بازياش
به هم ويرگول و نقطه تا چيز همه كه شود مرور بازيگر خلوت و سرتمرينات در آنقدر
جلوه طبيعي چيز همه تا باشد خويش ناخودآگاه مطيع صحنه در بازيگر و شود سپرده ناخودآگاهش
.كند
و شده شناخته متن يك از آزاد برداشت براي سليمانپور جسارت به بايد پايان در
پختگي از مرحله آن به بعدي تجربيات با او كه بود اميدوار غيرمعمولاش قاعدهشكنيهاي
ممارستهاي به نتيجه اين البته.گرداند صحنهاياش فكرهاي با همسو را همه تا رسيد خواهد
.دارد تام بستگي صحنه در سليمانپور بودن و بعدي
هنر حاشيه
نمايشنامهنويسان از تجليل *
جمله از شاپوري سعيد و يثربي چيستا ثميني ، نغمه نادري ، عليرضا چرمشير ، محمد
توسط آنها متنهاي از تعدادي سالها اين در كه هستند فعالي نمايشنامهنويسان
شوراي نظر از.است آمده صحنه به شهرستانها و تهران تالارهاي در مختلف كارگردانهاي
است شده ارزيابي بهتر نويسندگان بقيه به نسبت كيفي لحاظ به افراد اين متنهاي بازخواني ،
تئاتر يكم و بيست جشنواره در شركت و اجرا براي آنان متنهاي از زيادي كارگردانهاي و
نمايشنامهنويسان اين از نمايشي هنرهاي مركز طرف از بنابراين.كردهاند استقبال فجر
.است گرفته تعلق تومان هزار مبلغ 500 آنان از هريك به و آمده عمل به تجليل فعال
بودهاند نمايشهايي آمدن صحنه به باني يثربي و ثميني نادري ، چرمشير ، كه نماند ناگفته
از پس تا بمانيم منتظر بايداست داشته همراه به رسانهها در را مختلفي نظرات كه
كشورمان نمايشنامهنويسي عرصه فعالان اين جديدتر آثار كيفيت درباره جشنواره برگزاري
.شود داوري و قضاوت
برفي روزهاي گرماي *
كارگردانها اين بين درشد اعلام فجر تئاتر يكم و بيست جشنواره ويژه بخش نمايشهاي
و افشين) صادقي قطبالدين ،(نميبارد برف مصر در) عليرفيعي مانند سرشناس چهرههاي
آخر) سليمي سهراب ،(اورفه) حسيني محسن ،(ايوانف) زنجانپور اكبر ،(مردهاند دو هر بودلف
كابلي فرزانه ،(زليخا و يوسف) صابري پري ،(حر) عزيزي محمود ،(مكبث) فرخي حسين ،(خط
در (من سرزمين از) رجبپور و (دوم نقش هنرپيشه خاطرات) مرزبان هادي ،(آميني جشنواره)
.بود خواهند خارجي و ايراني تماشاگران ميزبان جشنواره
چهرههاي جمله از(آژاكس) نعيمي حميدرضا و دادگر آرش و (پاندا خرسهاي) نظمجو تينوش
.داشت خواهند حضور جشنواره در خارجي متنهاي با كه هستند جواني
ناشناخته چهرههاي *
حضور البته.ميآيند يكم و بيست جشنواره در حضور براي منطقه از 6 امسال شهرستانيها
شهرستاني جوانان بار اين شايد نميدهد ، رايج رابطهبازيهاي از خبر نشان و بينام افراد
بتوانند نيست ، همگان چشم از دور به كه بيشائبه زحمات و صحيح داوريهاي به توجه با هم
.كنند معرفي كشورمان تئاتر به را مستعدي و جديد چهرههاي قبل سالهاي مثل
ساعت) شجاعي ،(زنجان - خط سوي آن) فجر ساسان ،(رشت - ناق خنده ديب) جلالي مزاري صادق
،(ساري - آل) شاهنده بهزاد ،(نهاوند - شهر آسمان آبيترين) دانشمند پيمان ،(بروجرد - شني
ميثم ،(اراك - توالت) سوسنپرور ،(خوي - مهر مشرق فاتح) اقدم داوود و حجازيفر هادي
- غصهدار خاتون) خليلي اصغر ،(اصفهان - آتش در ژاندارك) عربزاده ،(معركه كمدي) عبدي
- آفتابي مرد مهتاب زنان) زارعي كوروش ،(قزوين - گنجه در موش) اوراني حسن سيد ،(اصفهان
چهار از كه هستند كارگردانهايي جمله از (شيراز - عزيزم گمشو برو) بهروزي امير و (قم
.شدهاند فجر جشنواره نهايي مرحله به رسيدن به موفق كشورمان گوشه
اخير تجربههاي *
را آن شيرازي جوان كارگردان كوهستاني ، رضا امير كه است نمايشي عنوان "اخير تجربههاي"
از نمايش بخش 12 اين در.كرد خواهد اجرا گذشته فصل سه برگزيده نمايشهاي روخواني بخش در
.است آبسالان آرش آن مسئول كه شدهاند انتخاب فصل 3
آنان از متني هيچ تاكنون كه است كانادايي ورون ژاكوب و رز ناديا نوشته اخير تجربههاي
نشستهاند شام ميز يك دور خانواده يك نمايش اين در.است نشده ترجمه فارسي به اين از پيش
تكرار را سالها اين عنوان مدام شخصيت يك و ميشود ، مرور تا 2002 از 1900 آنها زندگي و
.ميكند
فلاحي شيوا و مدني عاطفه مباشري ، ماندانا باقري ، عليرضا آبادي ، منصور شراره معيني ، علي
.شد خواهد موكول سال 82 بهار به هم آنان صحنهاي اجراي كه بود خواهند متن اين بازيگران
نمايشهاي مرور بخش در كوهستاني اميررضا كارگرداني به ليوانها روي رقص نمايش همچنين
اجراي براي مناسبتي هيچ تالار اين كه آنجا از.شد خواهد اجرا سنگلج تالار در برگزيده
اين در مخاطب جذب پس از ديگر شيوهاي به تا برآمده درصدد كوهستاني ندارد ، نمايش
اين
.برآيد تالار
|