متن بازآفريني و هرمنوتيك ترجمه ،
از.دانستهاند آشنا زبان به بيگانه زبان از متني برگرداندن عموما را ترجمه:اشاره
فراتر هم اين از ميتوان حتي و دانست متن دو ميان گفتوگو ميتوان را ترجمه كار رو اين
و امكانات ترجمه در كه مبنا اين بر.كرد تعبير فرهنگ دو ميان گفتوگوي به آن از و رفت
از.ميگيرند قرار گفتوگو و تعامل در متفاوت فرهنگ دو زيستي و تاريخي فرهنگي ، شرايط
زمينه دو اين ميان ارتباط برقراري كارمترجم.است گفتوگو اين ميان واسط مترجم رو اين
امكانات با آشنايي بر علاوه او.دارد دوش بر وظيفهخطيري مترجم ، پس ، .است فرهنگي
از.دارد آگاهي نيز ترجمه قابل متن زمينههاي پيش از خويش ، فرهنگي متن تاريخي و فرهنگي
در گادامر قول به كه هرمنوتيكي.گفتوگوست هرمنوتيك گونهاي معنا ، اين در ترجمه رو اين
بحث به نگاهي با زير مطلب.آنهاست ميان همدلي ايجاد و مختلف معنايي افقهاي پيوند پي
.است درآمده نگارش به مولانا ، بزرگ عارف ديدگاههاي به استناد با و ترجمه
متن ابتدا مترجم وسيله بهاين كارميرود ، به متن تفهيم و فهميدن براي ترجمه اصولا
زبان به را آن سپس و ميكند تاويل و ترجمه خويشتن ظرفيت و درك در موافق و خود براي را
"فهميدن" عمل كه است ضروري و اهميت با بسيار فنون از حرفه اينميدهد انتقال مخاطب
قابل مورد هر از كلي بهطور و پديدهاي هر از كه آنجايي از.نميشود محقق آن بدون
براي آدمي حواس همه و استماع و نظر مسير در ترجمه عمل لذا داشت بايد دركي مشاهدهاي
به را آن خويشتن فهم براي ميبيند كه را پديدهاي هر كس هر.است ضروري پديده آن فهميدن
و فهمي و فكري انتقال به احتياج آنها فهم كه مواردي در تنهاميكند ترجمه خود درك حوزه
ترجمهاي مينشيند ، مقتضي شان و قبول مقام در انديشيدن عمل از قبل بلكه ندارد دركي
تاويل و ترجمه به جريان آن نفع به انسان خود هم مقام اين در گرچه.نميگيرد انجام
به مسبوق و ندارد كسي براي تجربي سابقه كه "بكر" حرف ترجمه در مولوي چنانكه.درميآيد
:ميگويد است ، نداشته درنگي تفكر ميدان در كه پسين است سخني و نبوده كردار و انديشه
را بكر حرف تاويل كردهاي
را ذكر ني كن تاويل را خويش
از پيش اشارات ، اين كه است عرشي اشارتهاي و وحي مزبور ، بيت در بكر حرف از مراد
حوزه در ترجمه به احتياج بدون بشري ، گفتمان و زمان جغرافياو و تاريخ فرهنگو به نزول
بايد لذا.ندارد را آن در تصرف توانايي و فرصت فكر كه بهطوريدارد تام تصرف آدمي فهم
زبان به ترجمه بدون كه را زباني":دارد عقيده گادامر.گردد تاويل آن نفع به انديشه
بلكه نميكنيم ترجمه را آن درواقع ميانديشيم آن با كردن فكر در و ميفهميم خود مادري
در ميفهميم انديشه حوزه در مادري زبان به آن ترجمه با خواندن و شنيدن موقع كه را زباني
اما است بديهي گفت ميتوان بلكه است دفاع قابل كاملا نظر اين ".ميكنيم ترجمهاش حقيقت
تاويل به چه و تنزيل به چه پديدهها همه به هرمنوتيك رويكرد يا پهناور ترجمه بحث
نميكند پيدا جريان عمل يك بهعنوان اشارت ، فهميدن نيز و بداهت درميطلبد را ترجمهاي
.ميكند تصرف فكر و فهم در فكر سوي از پذيرش و درك عمل از سريعتر امري بلكه
رسوم و استفسار و مصافحه از ايران در تحقيق سالها از پس زبان انگليسي مستشرق يك
بازديد و ديد آن و شد تبديل فكاهي يك به كه بود داده ارائه مضحكي ترجمه آنان احوالپرسي
ميپرسند همديگر از چاقسلامتي و احوالپرسي ضمن در ايرانيان بود گفته كه بود ايراني
متن ضلالت ، عين در بيراهه ترجمه اين (چاقي دماغ جاي به) "!است؟ فربه شما بيني آيا"
كه است افتاده مغفول ترجمه اين در فهميدن عمل اما است كرده ترجمه انگليسي به را فارسي
و مليت و جغرافيا و تاريخ ترجمه در مورد همين.است گرديده مبين ضلالت موجب امر ، همين
ايجاد ضلالت و رخوت تعالي بهسوي جامعه روند در بسا چه كه ميافتد اتفاق هم فرهنگ
.ميكند
مشغول خود به را انديشمنداني زبان ، منطقي تحليل فلسفههاي معاصر زمان در اينكه
فكر ضرورت از حكايت است گرفته قرار آنان كار دستور در بزرگ پروژه يك بهعنوان و داشته
است درخور چه نمط اين در فن ارباب از (18891951) ويتگنشتاين تعبير.دارد زبان ساحت در
ناطقه كار به عصر اين در شد ، باب بشر فاهمه نقادي و سنجش كانت و هيوم عصر در اگر":كه
و مذهبي و حقوقي و اجتماعي مشكلات از بسياري است قادر زبان منطقي تحليل "پرداختند او
ترقي و رشد و سامان بساط و بخشيده نجات سردرگمي و ناهنجاري و گمراهي از را جامعه فرهنگي
.بگشايد آنان مقابل در را
و گشادگي كهدر است فكر سازنده و جولاندار خود بل انديشه ترجمان تنها نه زبان
:گويد مي ويگوتسكي.نميشود عملي زبان بدون انديشيدن هرگزميسازد انديشه خود ، جولان
خود تفكر اصلا و ميپذيرد صورت زبان طريق از بلكه زبان قالب در نهتنها بشر تفكر"
و زبانآوري همان كردن ، فكر كه است مافيالضمير زبان خود فكر ، يعني ".است درون نجواي
.است ترجمه و زبان خود فكر بنابراين ، است ضمير برهنگي ترجمان
و كلام و فلسفه عرصه در خرابيهايي و اختلافات چه زبان حوزه در سوءتفاهمها
اعتبار از تفاهمات ، سوء در كه ارائهاي قابل مسائل چه.است شده باعث فرهنگي مقولههاي
به پلوراليسم كه گفت بتوان شايد.است گرفته خود به گوناگون القاب و شده منفعل خود حقيقي
اينهمه كه است حقيقت يك واقع در است آن از گوناگون فهمهاي و زبان حاصل اعتبار يك
در مولوي.است افتاده اتفاق زبان در تفاهم سوء اغلب و پذيرفته تاويل تنزيلو و ترجمان
ترجمان تنوع و زبان اختلاف اثر در را منازعهانگيز برداشت چندين مفهوم يك از مثنوي
زبانهاي با مرد چند از او.است فايده خور در و بهره قابل نمط اين در كه ميپردازد
خرج سودايي و هوايي به را آن ميخواهد هركدام و دارند نقد درهم يك كه ميگويد سخن مختلف
و گذشت و تسامح به نه را اختلاف اين رفع نهايت ، در او.درميگيرد نزاع و اختلاف لذا كند
:داستان آن اينك.ميكند موكول زبانداني و ترجمه به بل واحد ، امر در توافق
درم يك مردي داد را چاركس
دهم انگوري به اين گفت آنيكي
لا گفت بد عرب ديگر آنيكي
دغا اي انگور نه خواهم عنب من
بنم اي گفت و بد تركي آنيكي
ازم خواهم عنب نميخواهم من
را قيل اين بگفت رومي آنيكي
را استافيل خواهيم كن ترك
شدند جنگي نفر آن تنازع در
بدند غافل نامها سر ز كه
موجب امر همينندارند آن از درخوري ترجمه اما دادند گزارش مفهوم يك از چهاركس اين
در دانا ميانجي يك اگر.است زبان فهم عدم دليل به ازمفهوم ، غفلت.است شده ستيز و منازعه
.شد مي تبديل اتحاد به آنان اختلاف ميكرد ياريگري امر اين
.است زبان صد عزيز ميانجي ، اين مولوي قول به
را آن شدن راز و ميداند هست كه چنان را چيز هر هستي راز كه است كسي زبان صد عزيز
تبيين اختلافات انواع از را عموم متفقالراي مفهوم لذا ميكند ، درك باشد بايد كه چنان
رايي پديدهها و متون راز فهم از كه است زبان صد عزيز همان مترجم ، واقع درميكند
.ميدهد ارائه متفق
را كسي و ميشناسد را ترجمه محل زيستي موقعيت و زمان و فرهنگ و اقليم زبان ، مترجم ،
.ميدهد انتقال او زبان به را ومفاهيم ميكند درك ميگردد معمول او نفع به ترجمه كه
كس هر كه دارد مستقيم دخالت پديدهها يا متن ترجمه و فهم در نيز مترجم خود موقعيت
گرفته ، شكل وي زيستي موقعيت از كه خود انگاشتههاي پيش و تربيت و مكان و زمان مقتضاي به
.ميگردد معمول ترجمه فهم همين با و ميدهد انجام را فهميدن عمل
اين كه نمودند را غورباغهاي (عاميان داناي از كنايه و دهخدا مخفف)دخو به روزي
پيشين داشتههاي اساس بر بود نشده مواجه پديدهاي چنين با هرگز كه او چيست؟ عجيب حيوان
شده پير كه اين يا است درنياورده پر هنوز است بچه يا است ، بلبل كه بودنش بلبل:گفت خود
گزارش ، اين در.ميدهد گزارش مجهولي يك از خود معلومات اساس بر مرد اين !است ريخته پرش و
پيروي معلومات آن از جديد ، پديده فهميدن عمل و گرفته قرار مبنا و اصل او معلومات
.ميكند
از پيش را پيلي هنديان كه ميگويد سخن نديدهاي پيل مردمان از خود مثنوي در مولوي
براي بودند آورده هجوم پيل ديدن براي كه مردمي و دادند قرار تاريكي جاي در مردم ديدن
قوه ناحيه از كه دركي اساس بر كدام هر كه شدند رهنمون تاريكي بدان پيل از كردن گزارش
پيل از عضوي لمس از كه دركي به بنا كس هر.نمايند گزارش ميكنند حاصل پيل از بساوايي
چون كرد تشبيه ناودان به را آن يكي.داد گزارشها پيل از بسيار اختلاف به بود كرده حاصل
نميشناخت را پيل اما داشت ناودان از علمي شخص ، آن و بود كرده اصابت پيل خرطوم بر دستش
تصرف اندازه به بنا كس هر همچنين.كرد تحويل معلوم پديده به را مجهول پديده لذا
حيوان اين از گزارهاي خويش فرهنگ و زندگي فضاي از معلوماتش قدر به و پيل از لامسهاش
.كرد تشبيه تخت به ديگر وآن بادبزن به ديگري استوانه ، به را آن يكي.ميداد ارائه
مختلف شد گفتشان نظرگه از
الف اين داد لقب دالش يكي آن
گزارههاي فرهنگشان و زندگي ترجمهموقعيت به و دركشان مقتضاي به پديده ، يك از
نقش گزارههايشان تمام ميافروختند تاريكي آن در شمعي اگر.دادند ارائه عجيبي و گوناگون
ميشدند مواجه عظيمالجثهاي موجود يك با بادبزن ، و تخت و ناودان جاي به و گرديده آب بر
تازه شاني در فراشد و جديد معلومات عرصه به ورود و بالندگي جز چارهاي آن ترجمه براي كه
.نداشتند
بدي شمعي اگر يك هر كف در
شدي بيرون گفتشان از اختلاف
مثلا.ميدهند ارائه را حيثيتمتناسبي و خاصيت پديدهها كس ، هر موقعيت مقتضاي به
به ديگري در و ميگردد تبديل جان به يكي ، نان طبيعت درندارد حاصل يك كس هر براي نان ،
جذب را گندم پاكي حصه و زلال سهم پاك ، اندوخته و داشته حاصل ، .پليدي و گوشت و پوست
سنخ از مجذوبي هر ميكشد خود به را آن تفاله و زايد و حشو پليد ، اندوخته اما ميكند
مثنوي در گوناگون انحاي به را حقيقت اين مولوي.ميشود جذب شخص در اندوخته و داشته همان
:ميگويد جا يك است كرده بيان خود
مستقر تا ميكشد نان معده
جگر تف را آب مر ميكشد
نهفته عميق مفاهيمي ترجمه ، و تمثيل هر در اما است كاغذ من هفتاد مثنوي نمط ، اين در
فراشد بهانه را طوطيك آن قياس مولانا كه آنجا مثلا است بسياري فراشدهاي پذيراي و
قرار توجه مورد پديدهها از نصيب در را خواص مختلف گونههاي است ، داده قرار بلند معنايي
گرچه:ميگويد.ميكند متانت و معني احساس آدمي كه ميگشايد چندان را معرفت بساط و داده
را آنان حق ، ابدال موقعيت.نيست چنين معني در اما ديگرانند همانند ظاهر در حق ابدال
درخت از آنان.نميگردد كس هر نصيب حصه ، اين كه ميدارد موفق پديدهها از ممتازي نصيب
چندين حق ، ابدال مقام امتياز تعريف در او.ميگيرند زباني اشارت و رسالت پيام عليق
:كنيد توجه نمونه چند به ميدهد نشان را موقعيتها تمايز كدام هر كه ميآورد تمثيل
محل از خوردند زنبور دوگون هر
عسل ديگر زان و نيش شد يكي زين
آب و خوردند گيا آهو دوگون هر
ناب مشگ زان و شد سرگين يكي زين
جدا زو پليدي گردد خورد اين
خدا نور همه گردد خورد وين
حسد و حرص همه گردد خورد اين
احد نور همه گردد خورد وان
زنبور نوع دو مثال اين در كه است آن انتقال و ترجمه واقع در پديده هر از نتيجه بروز
.ميكنند توليد را متضادي بل متفاوت محصول دو پديده يك از خود جبلي اختلاف مقتضاي به
انسان يك.ميكند توليد مشگ ديگري و سرگين يكي معين پديده يك از كه آهو نوع دو همچنين
و نور به ميخورد كه را آنچه خصلت ، ارجمندي و اخلاقي ساختار و تربيتي بهموقعيت بنا
.برميگرداند حسد و حرص به را خوراك همان ديگر آن اما ميكند تبديل معنويت و جان
زبان و اصطلاح داشته ، پيش تربيت ، خود حياتي موقعيت از كس هر مزبور توضيحات به بنا
در كه آنچه اما ميپردازد متون و پديدهها ترجمه و فهم به اقلام همين با و ميآموزد
يحمل" معروف ضربالمثل مثلا.پديدهاست يا متن از مترجم مفهوم دارد اساسي نقش ترجمه
گيرد قرار ترجمه مورد مفهوم آن به توجه جز به اگر كه دارد مفهومي "البصره التمرهالي
.است كردن حاصل تحصيل و بيهوده كار ضربالمثل اين مفهوم.نميباشد ارزش و اعتبار قابل
خرما بيشترين خطه آن در كه ميدانند و دارند كافي آگاهي بصره از آنانيكه نزد مثل اين
فروش يا سوغاتي براي چندكيلوخرما كه كسي.است مشهور ميگردد ، صادر حتي و ميشود توليد
بصره از كه آنكس اما است كرده ناروايي و بيهوده كار ببرد بصره سوي به ديگري امر هر يا
مثلا.نميكند درك را (بردن بصره به خرما) فوق كليشه نداردترجمه اطلاعي و آگاهي هيچ
اين كه است شده تعبير "بردن كرمان به زيره" ايراني فرهنگ و جغرافيا در فوق مفهوم ترجمه
با جغرافيايي و فرهنگي موقعيت دو در كه موارد ساير كذاميرساند را مزبور مفهوم ترجمه ،
.دارند گزاره واقعيت يك از زبان دو
دارد ادامه
نبوي حبيب سيد دكتر
|