شعرباختم به را زندگي
آفتابگردان لحظه در زندگي
ادبيات حاشيه
نوشتار هندسه و دروني زمان
شعرباختم به را زندگي
سالمرگش سومين در جلالي بيژن شعر و زندگي از گزارشي
رفيعزاده شهرام
جلالي شعرهاي در مرگ ميبينمعرياني را مرگ عرياني جلالي بيژن عريانيشعر و سادگي در
او ندارد ربطي ديدهميشود شاعرانديگر آثار در غالبا عرفانيكه آرمانخواهيوبه به
ميبيند مردن حال در را چيز همه
احتمالا و را ، جليقهاش و شلوار و كت ميخواست او روزها ، همه مثل روز يك بود ، ماه دي
برود هميشگي پلههاي همان از ميخواست.بيرون بزند خانه از و بپوشد ، را نيمدارش باراني
را سادگياش بنوشد ، را خودش چاي ديگر چيز هر يا قهوه جاي هميشه مثل و كافه ، برود بالا ،
جان دايي ميز پشت.خودش اتاق و تنهايي به برگردد هم بعد ساعت دو يكي و نيمكت روي بنشاند
همه كه / گفت خواهم فقط / گرفت نخواهم پس باز / گفتهام را آنچه" بنويسد و بنشيند صادقش
همه مثل روز آن كه فهميد كس هر از بيشتر لابد خودش بود ، ماه دي ".گفتهام / تو براي را
از و كشيد دراز شريعتي بيمارستان تخت روي بست ، را چشمهاش هم همين براي ;نيست روزها
خاك سوي به / رقصكنان / پاييزي برگهاي چون / نيز ما كه است ممكن آيا" ;پرسيد خودش
و خودش از را سوال اين سرم و سرنگ همه آن زير و ،ICU اتاق توي هم هفته چند !؟"رويم
به / جهان و من دعواي" بود گفته دلش توي او و داده را جوابش پزشكها بعد.پرسيد ديگران
كنم ، خداحافظي رفتم ".است جهان / ميماند آنكه / تن دو ما از / است رسيده / خود پايان
هم مرگش از حالا گرفتي عكس زندگياش از تو بگير ، گفتم بود ، هم پيمان تو ، بياييد گفتند
صورت همان.خاطراتم توي انداختم را عكسش نگاه يك با اما من !نه؟ يا گرفت نميدانم بگير ،
بدون كه آنقدر رفته و شسته.بود بسته را چشمهاش و نداشت ، عينك كه كشيده و استخواني
ميشود بيدار ميترساند ، را او مرگ ديگر دقيقه چند ميكردم خيال پسرخواندهاش ، اشكهاي
ديگران گمانم.بودم گريخته سويش به و ترسانده مرا زندگي كه همانطور ميگريزد سويم به و
آزاد بوق كه نميگرفت را شمارهاش بعد سال يك كسي وگرنه بودند كرده فكر همينطور هم
و" ;بنويسد كاغذ ، روي بياورد را دلتنگيهاش هم بعد نه ، را نازكش و مهربان صداي و بشنود
.بزند حرف چيزها اينطور و ميهماني از و "است مرده / هم جلالي بيژن
كه بود خواسته و ميزبان بود شده يكي.بوديم نفر سه ما حالا ، گذشته بيشتر هم سال سه
سر بيژن.ميرسم دير كه هميشه عكس درست بودم ، رسيده زودتر.سالها از پس خانهاش برويم
استخواني و لاغر صورت آن توي.معمولا ميكرد تنظيم ثانيهها با را خودش بود ، آمده وقت
تن عجيبي وسواس با احتمالا را جليقه و شلوار و كت هميشه مثل.بود چشمگير خيلي عينكش
بيشتر البته.داشت جانش دايي به عجيبي شباهت.ميهماني بيايد كه بود افتاده راه و كرده
شام گنجشك اندازهدستش گرفت و درآورد را بلندش تسبيح روبهرويم ، نشست و آمد.زندگي توي
نفر سه ما.بود و باشد ، خودش مراقب بيشتر بايد ميگفت زد ، حرف هم گنجشك اندازه خورد ،
و فهميد ، انداختنش تسبيح از ميشد را اين بود ما تنهاترين او ولي هم ، ديگراني و بوديم
/ نرم دست كه / دوست آبهاي اي / دور آبهاي اي" ;بود شعر كه طولانياش و عميق سكوت از
بيپاياني اي / آبها اي / بيدار يا / خوابآلوده آبهاي اي / داريد روشن چشمهاي و
يك به برسيم كه دنبالش ما و بود افتاده راه سكوت و تنهايي همان با ".اميد و / انتظار
دور / كاج / درخت آن سبزي و / آسمان / آبي از / من" چقدر بگويد ميزبان به رو و آبي اتاق
زمان سال سه.حالا گذشته بيشتر هم سال سه ".نيست / من آن از / روز كه گويا و / هستم
يكيمان ;بوديم نفر سه كه را خودمان و كنيم ، فراموش را شب آن كه نبود و نيست ، زيادي
يكي.حدود اين در چيزي يا خوشبختي زندگي ، گذاشت ميشود را اسمش خودش دنبال رفته حالا
مرده مثلا هم جلالي بيژن و.اميد و بيم وارث شده ، جهان تنهايي و خودش تلخي وارث ديگر
".بگويد خود براي / كودكي كه / است داستاني چون / است / ساده چه جهان" ;است
ابراهيم پدرش.آمد دنيا به تهران پاريس خيابان در ماه 1306 آبان سيام شب جلالي بيژن
الملك اعتضاد دختر اشرفالملوك مادرش و مستوفي ، ميرزاعلي خانواده از و بود تفرشي اصل در
و سالها اين در او.گذشت تبريز و تهران در بيژن نوجواني و كودكيهدايت صادق خواهر و
با بيشتر رسيد استقلال به وقتي بعدها اما كرد زندگي پدرش با مادرش پدر ، جدايي از پس
قصد دبيرستان پايان از پس.آنان روحيات تاثير تحت البته و بود تماس در مادرياش خانواده
آزمون در نشده سال يك.كرد ثبتنام علوم دانشكده فيزيك ، رشته در اما بخواند پزشكي داشت
شدت امابخواند طبيعي علوم بود قرار تولوز در.شد فرانسه راهي و پذيرفته دانشجو اعزام
از بعد مدتي و گذراند آنجا در را سال پنجپاريس به كشاند را بيژن ادبي علايق گرفتن
پايان به را فرانسوي ادبيات و زبان رشته تهران در.بازگشت ايران به هدايت صادق خودكشي
دوره بورس از بعد كمي.شد مشغول فرانسوي شركت يك در بعد و پرداخت تدريس به مدتي.رساند
استخدام به بعد.رفت نفت شركت اقتصادي اداره به بازگشت در و كرد استفاده نفت اقتصاد
.شد بازنشسته سال 1359 در و ماند باقي مديره هيات منشي سالها و درآمد پتروشيمي شركت
و آمده را راهي چه كه نيست مهم هم اصلا و ميگيرد بگيرد ، شعر سرطان كسي باشد قرار اگر
به چيزهايي گاهي و داشت علاقه ادبيات و فلسفه به نوجواني سالهاي از جلالي بيژن.كجا از
نخستين.ميرساند او به را شعر و شعر به را او سي دهه دوم نيمه اما.مينوشت نثر و شعر
نشاني هيچ كه شعرهايي.ميدهد انتشار سال 1341 در "روزها" عنوان با را شعرهايش مجموعه
(1344) "جهان و ما دل" آن از پسنبود آنها در پاگير و دست ديگر ويژگيهاي برخي و وزن از
(1377) "شعر درباره" ،(1373) "روزانهها" ،(1362) "آفتاب و آب" ،(1350) "آبها رنگ" ،
حضور.كرد زندگي شعر با دهه پنج اما.نكرد ازدواج وقت هيچ جلالي بيژن.داد انتشار را
ويژگيهاي به برميگشت اين و نينداخت زبانها سر بر را نامش وقت هيچ آهستهاش و مداوم
خانواده به بيشتري نزديكي اما كرد سر پدر با را نوجواني و كودكي اگرچه اوشخصيتياش
مادربزرگ.بودند مهربان ما به نسبت مادريام مادربزرگ و پدربزرگ" ;ميكرد حس مادري
از يكي.داشت دوست مرا.بود معتقد بودن خوشقدم به جمله از.داشت مخصوصي وسواس مادريام
اجازه كس هر به.كنم كوك را آونگدارش ديواري بزرگ ساعت ميخواست من از كه بودم كساني
پدرش به نه بيژن خوشبختانه ميگفت.نبود خوب مادرم با ميانهاش.نميداد را كاري چنين
اتاق يك ميخورد خودش اتاق توي را ناهارش كس هر كه خانهاي در ".مادرش به نه و رفته
همان از.بود پنجره پاي كه داشت گرامافون يك بهخصوص" ;بود جالب خيلي بيژن براي
صفحه و اتاقش به ميرفتيم مادرم با و ميگرفتم بهانه گاهي من.قديم كوكي گرامافونهاي
".دارم را آن من الان كه بود نيمكتي ميشد ، باز كوچه به رو كه پنجره آن پاي.ميگذاشتيم
.درميگرفت طولاني بحثهاي و ميرفتم" ;ميشود هم مباحثه اتاق بعدتر هدايت صادق اتاق
قدر اين ميرسيد كه هم به ولي ميكنيد صحبت كم معمولا نفر دو شما ميگفت مادرم كه طوري
جدي خيلي را خودم حرفهاي جواني ، عادت و شور روي منبلند اينقدر و ميزنيد حرف
جواب ميخواست و بكند قطع را حرفهايم نميخواست فاميلي غريزه روي شايد او و ميگرفتم
او به نميخورد گوشت خودش كه هدايت كرد پيشه گياهخواري سالي دو جلالي وقتي ".بدهد
را حرفها اين و كن زندگي حسابي آدم مثل و كن ، ورزش بخور ، گوشت" ;كه بود كرده نصيحت
با ميتوانست تنها پس آن از جلالي بيژن و بود كرده را خودش كار شعر اما ".بگذار كنار
برگشت وقتي بيژن كه بود شاعراني نخستين از يكي فرخزاد فروغ.شاعران با و كند زندگي شعر
البته و رحماني نصرت شيباني ، منوچهر بعدتر و شاملو بعد.شد دوست شعرش و خودش با ايران
مورد در و داشت عليكي سلام فقط اخوان با بودند ، هم شبيه هم جورهايي يك كه سپهري سهراب
شعر با نوآوريهايش به اعتراف ضمن.بيايم كنار نتوانستم نيما شعر با" ;گفته خودش نيما
يك.داشت دوست شعرهاش از بيشتر را ايراني هوشنگ خود جلالي عوض در ".ندارم الفتي او
هميشه.مهربان بود مردي".شاهرودي اسماعيل داشت ، دوستش خيلي بيژن كه بود هم ديگر شاعر
نجف" ;نبود خودش وجود در كه ميديد شاهرودي در را چيزي او شايد ".داشت گفتن براي حرفي
واقعا شاهرودي ولي.ميزنند خلي به را خودشان زوركي شاعران از خيلي ميگفت دريابندري
".باشد داشتني دوست يا سمپاتيك بيشتر اصطلاح ، به كه ميشد باعث اين و است خل كمي
به شعرهاش در ميشود حتي را اين بود دچار هم فلسفي دغدغههاي نوعي به شعر از غير جلالي
به افتادگي با و بود مهربان" كه بزرگمهر منوچهر.نداشت كم هم فلسفه اهل دوست.ديد وضوح
و است جمله اين از "بود مشغول فلاسفه معرفي و فلسفي متون ترجمه كار چون بيادعايي كار
در درس كلاس در يا جلسات بعضي سخن ، مجله دوستان ، جمع در سالها طي".هم فرديد سيداحمد
و شايگان داريوش البته و جانبگلو اميرحسين ".مينشستم ايشان صحبت پاي دانشگاه ،
به عمرش تمام در بيژن همه اين با.بودند جلالي دوستان جمله از هم خرمشاهي بهاءالدين
.تنهايي به دو هر اين واو به هم شعر و ماند وفادار شعر
اتفاق همين هم جلالي بيژن مورد در.گريخت خواهد او از زندگي رفت ، كسي سراغ شعر وقتي
مورد در و ميافتد ، گونهاي به شاعري هر مورد در عموميتاش همه با كه اتفاقي ;افتاده
جلالي بيژن شعرهاي در عرياني" ;گفته احمدي احمدرضا كه همانطور.خاص جورهايي يك بيژن
ما و ميشود رود ميآيد ، كوچه به ميآيد ، بيرون خانه از قطره قطره عرياني ميشود ، راز
جلالي شعر در...ميرسيم "بسته هميشه در" آن پشت به ميرويم ، دريا به آرام رود اين با
دوست شعر در من كه را طغيان آن.بگيرد جاي شعر در تا ميشود كوچك آنقدر بزرگ خورشيد
در منميشود گم تاريخ در و مييابد استحاله زمان در ميشود ، راز يك جلالي شعر در دارم
به جلالي شعرهاي در مرگ عرياني "ميبينم را مرگ عرياني جلالي بيژن شعر عرياني و سادگي
او.ندارد ربطي ميشود ديده ديگر شاعران آثار در غالبا كه عرفاني به و آرمانخواهي ،
و / ميرويم / واپس گامي / جهان مقابل در / روز هر" ;ميبيند مردن حال در را چيز همه
/ هميشه براي / جهان / و ما كه روزي تا / برميدارد / خود سوي به گامي / نيز جهان
بابت اين از ".ديگر / سويي به جهان و / شويم رهسپار سويي به ما / كنيم ترك را يكديگر
نمايان وضوح به دو هر شعر در قاطعيتش و مرگ سايه.دانست نزديك خيام به را او بتوان شايد
ديروز" ;ميروند را خودشان راه آگاهي مرگ عين در نميميرند ، ماندن ، زنده براي آنها.است
كه / است / امروز يك فقط / ميرسد / پايان به جهان / نيز فردا و / بود جهان / پايان
تاب را تنهايي كه است همين و ".ميرويد / دانهاي چون / من / دستهاي در و / هست جهان
هم را اين اما هست مرگ ميداند.اميد ناميدن براي است كوششي گاه شعرهاش و بيژن ، ميآورد
باقي هم اميد قدرشناس نوعي به اتفاقا و داد ، ادامه ميشود نااميد تنها كه ميداند
خود از مرا چگونه و / ميسازي روان / رودي چون من دل در / را او نگاه چگونه و" ;ميماند
".ميگويم سخن بيپرده و / برميدارم گام جهان دل در / بيمحابا كه / كردهاي بيخود
جثه با پس ".ندارد پايان بيپايان ، وهم" كه ميدانست خوب و شناخته را بيپايان وهم او
در چيزش همه كه ميگشود جهاني به رو را چشمهاش صبحها سال چند و هفتاد نحيفش و لاغر
سوي به / من فرياد و / كشيدن فرياد / جهان / رودرروي" ;بود آميخته طنز به هولناكي ، عين
و / رفت / دوردستها تا كه / شنيدم / بار هزاران / را خود / فرياد من و / بازگشت من
به و درآورده كلمات كمدي قالب در را جهان و زندگي تراژدي شعرهاش با جلالي ".شد خاموش
/ شعر چند به / را زندگيام و / كردم بازي / كاغذ صفحه روي / را سرنوشتم من" خودش قول
كه است قطعهاي تنها او شعر در كلمه ندارد ، عجيبي نقش جلالي شعرهاي در كلمه ".باختم
شعر نه را جلالي شعرهاي بابت اين از.بگيرد شكل پازل يك كليت تا بگيرد قرار جايي بايد
.ميسازد بازش كلمات با حالا و رسيده آن به شاعر كه جايي ;خواند موقعيت شعر بايد كه زبان
هم شعر در حتي بود ، تنها را عمرش تمام نظرم به و نوشت شعر سال چهل از بيش جلالي بيژن
در (است جلالي همنسلان شعر مشخصه عمدهترين كه) آرمانخواهي غياب به وقتي.بود تنها
بيراهه به كه / ديدم را شما" ;نوشته كه بخوانيم را سطرهايش اين و باشيم آگاه شعرش
بيراهه به همچنان شما ولي / سوست اين شما خانه راه / زدم فرياد بار چند و / ميرفتيد
"ميرفتيد بيراهه به كه / هستم شما نگران همچنان من ولي / رسيديد خويش خانه به و / رفتيد
دوست را سگها و گربهها جلالي بيژن كه سالها آن همه كه كنيم ادعا ميتوانيم وقت آن
كه بود عشق خود حقيقت ، ;بود شده شعر خانهنشين حقيقت عشق به و را ، گياهان و داشت
قهوه جاي و كافه ، برود و كند تن را جليقهاش و شلوار و كت عجيبي وسواس به ميكرد وادارش
"موجي پر توفاني درياي عين" ميگفت كه هم مرا غصه و بخورد را خودش چاي ديگر چيز هر يا
سفيديها به تنها شد قرار كه ماهي دي جمعه عصر تا حتيبود بيژن با سالها آن همه عشق
كه / مينگرم خود دستهاي به و / ميگويم سخن تو با و / مينامم ترا بناگاه" ;كند فكر
كه / ميپيچد سرم در تو نام / ميكنم حس ترا تن / خود پاي تا سر در و / است تو از پر
را گلها / كه باغباني چون / ميسپارم فراموشي به ترا ولي / دنياست هوي و ازهاي رساتر
/ ناميد خواهم ترا ناگاه به زيرا / آمد خواهم تو سوي به باز زيرا / ميسپارد باغ سكوت به
كرده فراموش را عشق و را ، مهرباني و ما كه مدتهاست حالا او "گفت خواهم سخن تو با و
تكرار ديگر كه را ميهماني و كافه احتمالا و برده ياد از را جليقهاش و شلوار و كت حتي
.نميشود
.تنهايي و عشق و شعر از انبوهي پاي جلالي بيژن نام و ماه ، دي و مانده ما دل حالا
آفتابگردان لحظه در زندگي
استر پل نوشته شيشهاي ، شهر كتاب به نگاهي
صاحبانزند سجاد
فرم ، رسيدن پايان به و گونهگون تكنيكهاي اجراي از بعد فراوان ، آزمايشهاي از بعد
دنياي داروهاي همه كه شبيهايم بيماري به درست.پدربزرگ صندوق سراغ برگشتهايم دوباره
درست.كولي فالگيري سراغ برود نگرفت نتيجه كه بعد باشد ، كرده امتحان يكييكي را ، مدرن
را راه بقيه است ناچار و كند تعمير را خرابش ماشين نتوانسته كه شدهايم شبيه مسافري به
چنين سوم ، هزاره آغاز و دوم هزاره پاياني سالهاي در داستاننويسي وضعيت.كند طي پياده
.است بوده
صندوق به برگردد بايد كرد فكر شده ، تمام فرم كرد احساس كه وقتي سالها ، اين رماننويس
و خواند را آن بارها و برداشت را سروانتس مندرس و كهنه چرمي ، جلد كتاب اوپدربزرگ گنج
دريافت نويسنده.دارد فراواني نكتههاي است هنوز كه هنوز پدربزرگ جادويي نسخه كه دريافت
پدربزرگ وصيت به كه نهاد آن بر را همتاش پس.است نياموخته را كوزهگري فوت هنوز كه
.كند دوبارهخواني بارها را آن و نكند خيانت
شيشهاي ، شهر كتاب تمام در اواست دنكيشوت خالق خلف فرزندان از يكي راستي به استر پل
.كند حفظ را پدربزرگ قصهنويسي ميراث است كرده سعي همواره پايان ، تا آغاز از
حكايتهاي او كه است كرده ادعا دنكيشوت ، ماندگارش ، و ماندني ياد به كتاب در سروانتس
به گلي بنن سيدحامد نام به فردي بلكه است ، ننوشته او را دنكيشوت رمانش ، نامدار پهلوان
كتاب او ، و ميافتد سروانتس دست به عربي مكتوب اين اتفاق برحسب روز يك.است نوشته عربي
.برگرداند اسپانيولي به عربي از تا ميدهد فردي به را
اين جز چيزي كتاب قهرمان اصلي نام.است مستعار نام يك دنكيشوت كه است اين دوم نكته
.است كسي چه داستان راوي كه نميفهميم هيچگاه كه است اين نكته مهمترين و است
از كه تنها ، است نويسندهاي اودارد توجه موارد اين به سخت شيشهاي شهر كتاب قهرمان
راه اين در و ميگفته شعر قبلا.دارد نميري و بخور زندگي پليسي ، رمانهاي نوشتن راه
را گفتن شعر داد ، دست از را همسرش و پسر كه آن از بعد اما است ، كرده كسب هم توفيقاتي
فوت از بعد سال پنج طول در كين دانيل.پرداخت پليسي رمانهاي نوشتن به و گذاشت كنار
كه بود اين تلاشاش تمام و بود كرده چاپ رمان يك مستعار نام با سال هر پسرش ، و همسر
او و ميسپرد كارگزارش به شدن ، تمام از بعد را كتابهايش اونشود راز اين متوجه هيچكس
از صورتحسابها تمام و نكردهاند ملاقات را همديگر "كين" و كارگزار هيچگاه.ناشر به
.ميشود ارسال نويسنده براي پست طريق
اتفاق ، هر با كين.است كرده روايت كين دانيل شخصيت روايت براي را جالبي نكته استر پل
ويليام به را ناماش فرزندش ، و همسر مرگ از بعدميكند انتخاب خودش براي جديدي نام
پيتر با وقتيپذيرفت را استر پل نام شد ، يكنواخت زندگياش كه هنگامي.داد تغيير ويلسون
با ديگرش برخورد دو در اما.شود كين دانيل دوباره داد ترجيح شد ، روبهرو استيلمن
.استيلمن پيتر و دارك هنري.كرد انتخاب حضور براي را ديگر نام دو استيلمن ،
نام استيلمن ، پيتر و است استيلمن ، پيتر كتاب خيالي شخصيتهاي از يكي نام دارك ، هنري
.پسر و پدر مشترك
كارآگاه ، عنوان به كه ميخواهد كين از كردن ، تلفن بار چند از بعد پسر ، استيلمن پيتر
زندان از سال بيست از بعد پدرش كه است معتقد او.كند جلوگيري او احتمالي حمله و مرگ از
.برساند قتل به را او دارد قصد و شده آزاد
اوليه آدمهاي كه بفهمد ميخواهد او.است دانشگاه استاد و نويسنده پدر ، استيلمن پيتر
زبان بفهمد كه داشت نگاه قرنطينه در كودكي سنين در را پيتر نتيجه در.ميزدند حرف چگونه
.است بوده چگونه اوليه مردمان
تمام در او.نيست موفق كارش در چندان اما ميكند ، قبول را بودن استر پل نقش كين ، دانيل
دنيا به او نگاه از و گيرد قرار رمانهايش كارآگاه ورك ، مكس جاي به تا دارد تلاش مدت ،
كه نيست ، كارآگاه نيز او اما.برود اصلي استر پل سراغ ميكند سعي عاقبت.كند نگاه
.ميگذراند كوچكش پسر و همسر با را سادهاي زندگي و آرام است نويسندهاي
او بهبود كرده استر نام به دريافت استيلمن خانم از دستمزد بابت كه را پول چك كين ،
جلوي كينگرداند برخواهد كين به كردن نقد از بعد را پول كه ميگويد نويسنده و ميدهد
دست از را خانهاش وقفه ، بدون تمام ، ماه شش ميپردازد ، نگهباني به استيلمن ، خانه
كين ، زندگي كه ميگويد هم نويسنده.برميگردد زندگي به شده دگرگون چهرهاي با و ميدهد
.دارد ادامه ذهناش در هنوز
پلاستر ، يا ميكند روايت را قصه است نويسنده كه استيلمن ، پيتر آيا كيست؟ كتاب نويسنده
است؟ واقعي پلاستر كدام
شايد.ميكند معرفي چنين را دنكيشوت راوي ديگر ، استر پل يك زبان در كتاب در استر پل
نامشخص دنكيشوت ، راوي.شايد كشيش ، شايد.بنويسد نميتواند كه او اما سانكوپانزا ،
.مييابد سرنوشتي همچنين شيشهاي شهر راوي.مستعار نام با كسي يا ميماند ،
كتاب ، از لحظه هر در ما.است برده ارث به پدربزرگ از نيز را ديگر خصوصيتي استر ، پل
.دنكيشوت مثل درست.جديديم حادثهاي منتظر
ثابت راستي به كه پسري.بزرگ پدر و پسر اين سرنوشت از است طولاني بس حكايت اما و...
دنكيشوت.بفهميم را آن درسهاي و بخوانيم دقت با و ديگر بار چند را دنكيشوت بايد كرد
.كرد آشكار را بسياري نكتههاي شيشهاي ، شهر براي كه همچنان دارد ، ما براي زيادي درس
ادبيات حاشيه
ديگر يلدايي*
آينده ماه در.گذاشت سر پشت را خود دوره اولين و كرد اعلام را خود برندگان يلدا جايزه
مهلت تير آخر تا فراخوان اين و كرد خواهد آغاز را سال 81 آثار بررسي فراخوان يلدا جايزه
محمد بادارند مهمي نقش داستان توسعه و رشد در ادبي جوايز ديگر و يلدا جايزه.دارد
:ميخوانيد كه داديم انجام گفتوگويي يلدا ادبي جايزه دبير و نويسنده قاسمزاده
***
به نگاهي بيشتر شما كه ميرسد نظر به اينطور يلدا ، جايزه برندگان اعلام به توجه با
روبهرشد روند به نگاهي كيفي نظر از همچنين و شدهاند منتشر پيش سالهاي در كه آثاري
بودهايد؟ موفق زمينه اين در ميكنيد فكر.داشتهايد سال سه در ايران ادبيات
موفقيت مدعي نميتوانند هم نوبل گردانندگان حتي.نيست مطرح موفقيت عدم و موفقيت بحث
با كه بياموزيم بايد ما.است گوناگون سلايق كنار در سليقه يك طرح سر بر بحث.باشند
چيز همه جامعه در كه چرا است مشكلي امر البته كه كنيم زندگي هم كنار در متفاوت نگاههاي
جايزه كه طور همان.دارد ادبيات به نگاه نوعي يلدا جايزهميكند عمل امر اين ضد بر
است راه ادامه در.دارند را خودشان خاص نگاه هم مطبوعات منتقدان و گلشيري بنياد مهرگان ،
پرتوان ما كه بگويم را اين فقط.يافت دست ناكاميهايي و موفقيتها به ميتوان كه
كه داريم سعي هم هماكنون از.باشد پرجلوه و مستمر جايزه اين كه داريم سعي و آمدهايم
مقيم ايرانيان بين در نه البته.كنيم مطرح بينالمللي سطح در را جايزه اين برندگان
سه فراخوان در ما حال عين درناشرين و خارجي ادبي آژانسهاي بين بلكه ديگر ، كشورهاي
.باشند شده اول چاپ سال سه اين در بايد آثار كه بوديم كرده درج را 1378- سال 1380
است؟ بوده چه ايشان توسط برتر آثار گزينش معيار و بودند كساني چه جايزه اين داوران هيات
هم ادبي سنجش در.من و ميرعابديني حسن مجابي ، جواد آقايان از بودند عبارت داوران هيات
اين به بيشتر داوران هيات.يافت دست انعطاف غيرقابل و صددرصد معيارهاي به نميتوان كه
زبان تازه ، نگاهي طرح خلاقيت ، از مقبولي سطح به كه برگزيند را آثاري كه داشت توجه امر
از نميتوانند داوران مسابقه يك در البتهباشند رسيده داستان ساخت در محكمي و استوار
.ميكند معين را برترينها يكديگر ، با آثار مقايسه بلكه.دهند قرار ميزاني و متر قبل
ادبي برتر آثار براي سال اين در كه بود جايزهاي واپسين يلدا جايزه كه اين به توجه با
جوايز ساير با قياس در بهتري دستاورد و نتيجه جايزه اين ميكنيد فكر شد ، داده اختصاص
است؟ داشته ساله سه اين داستاني آثار برترين گزينش و ادبي
و خجسته اتفاق اين و است شده تبديل ايران در داستاني فستيوال فصل به تقريبا پاييز
.يلدا شب يعني بدهيم ، فصل اين روز آخرين در را جايزه داريم بنا كه هم ما.است مباركي
فكر كه چرا ميرويم ، خودمان راه به ما.نيستيم ديگران با خودمان كار قياس فكر به ما اما
آن از زود كه باشيد مطمئن برديم ، پي بودنش غلط به روزي اگر.است درستي راه ميكنيم
اين مثلاميبرد بين از را داوران هيات استقلال شود مطرح اگر قياسها اين.برميگرديم
اشتباه شايد يا نكرديم ، ما چرا كرده ، طور اين مهرگان يا گلشيري بنياد چون كنم فكر من كه
همان به و است درست چيزي چه كني فكر بايد.ميبندد را آدم پاي و دست اينها كردهايم ،
ما.برسد بهتري دستاورد به مدت كوتاه در نميتواند جايزه يك ميكنم فكر من.كني عمل هم
چند اين الان.ميشود چه آينده در ببينيم تا.ميرسيم بهتري دستاورد به هم كنار در همه
آثار برخي به نسبت جامعه كنجكاوي كه شدهاند باعث و آوردهاند دست به موفقيتي جايزه
.ميكند مشخص راه خود را راه ادامه.شود جلب داستاني
ادبي جوايز برنده اين از پيش مسابقه ، اين در شركتكننده آثار برخي كه اين به توجه با
برخوردار آثار ساير با رقابت در برابر اقبال و شانس از آثار اين آيا بودند ، شده ديگر
بودند؟
بايد اما.نه برخي.دارند چهره برخي مسابقه يك دربودند كرده شركت مسابقه يك در همه
نفر ده بين در حتي جوايز ديگر برندگان برخي كه شديد متوجه همچنان.كنند رقابت هم با همه
.بزنند رقابت به دست بايد بيچهرهها و چهرهدارها ماراتن يك در.نبودند ما نهايي فهرست
كوتاه داستان برگزيدگان نفر بين 5 در ولي ميشناخت ، ميان از كساني چه را آرام احمد آقاي
نويسندگان آثار.بود ديگري گونه به رقابت اين متاسفانه رمان زمينه در اما.گرفت قرار
نكردهايم ، باز كسي براي حساب ما.داشت برگزيده آثار با بسياري فاصله شده ، شناخته كمتر
.بزنند حرفهايي ميخواهند ، شده نابود را چيز همه كه روستايي اذهان برخي است ممكن چند هر
.برگردند روستاشان همان به و بگذارند خودش حال به را ادبيات زودتر هرچه اينها اميدوارم
شدگان نفرين*
اين.است "شدگان نفرين" نام با خود جديد رمان چاپ انتظار در روزها اين گلشيري سيامك
بعد.شود منتشر نگاه انتشارات سوي از زودي به است قرار و گرفته چاپ مجوز مدتهاست رمان
نظر بهاست نويسنده اين رمان چهارمين اين "تلخ مهماني" و "طولاني شب" ،"كابوس" از
اخير علت مهمترين ميشود ، ناشران گريبانگير سال پاياني ماههاي در كه كاغذ مشكل ميرسد
.است "نفرينشدگان" رمان چاپ در
هستي فروغ*
از اثري كه را خود جديد كتاب مكين ، آندره كتاب انتشار از بعد معاصر مترجم تبسمي ساسان
"هستي فروغ" نام با كه است نويسنده اين اثر آخرين كتاب اين.ميكند منتشر است بوبن
سر به نهايي ويرايش مرحله در كتاب و است نو باغ انتشارات كتاب ، ناشر.شد خواهد منتشر
جزو ميتواند كتاب اين است كرده پيدا را خود مخاطب بوبن آثار كه روزها اين در.ميبرد
.باشد امسال پرخواننده آثار
نوشتار هندسه و دروني زمان
آزرم محمد
"ط"متفاو شعرهاي گفتمان در "نوشتار هندسه" دقيقتر ، بياني به و سطربندي يا تقطيع چرا
از را نوشتار مهم بعد اين كه ديدگاههايي برخلاف چرا و است؟ برخوردار بسياري اهميت از
فضاي در نوشتار به جديدي ابعاد شدن افزوده و آمدن پديد با بهويژه بردهاند ، ياد
از گفتمان اين دوبعدي ، صفحههاي در آن سكونت عدم و نماندن محدود و رايانهها
كلمه ، هر ميكند؟ يادآوري را آن مدام شعر ، مفاهيم تقاطع محل در و گوناگون چشماندازهاي
.شعر آن فضاي از بخشي جز نيست چيزي شعر در مجزا ، صورت به عبارت هر يا سطر ، هر جمله ، هر
در و نداشته را آن قبل از كه ميشود ويژگي يك داراي بخشها ساير با همنشيني در بخش اين
و است "زمان" ويژگي اين.داشت نخواهد را آن هم بعد كند ، تغيير همنشينياش مكان كه صورتي
آن عبارت ، آن مكانيابي اثر در كه زمانينيست شعر متن از بيرون زمان البته زمان اين
فضاي در مكان تغيير با و آمده پديد شعر فضاي در زباني ، جزء و كلمه آن يا جمله ، آن و سطر
و سطرها گرفتن قرار از شعر متن در و است قراردادي مفهومي "زمان".ميكند تغيير شعر
يك در را فضا وقتي.ميآيد پديد يكديگر به نسبت _ فضا از بخشي _ زباني اجزاي و عبارتها
مثل.مييابد جريان و ميشود خارج سكون از ميكنيم ، مرتب و ميسازيم زماني روال
زمان روال و منطق به متني قراردادي با را زمان آن ، در كه معمول داستاني روايتهاي
را ، تكههايش و ميدهند برش را فضا نوشته ، در گفت ميتوانميدهند نسبت بيروني
پرش حس كه ميدهند پيوند هم به طوري را آنها و ميكنند فرض زماني امتداد يك از تكههايي
.ميشود دريافت نشدهاند ، نوشته كه زمانهايي يا فضايي تكههاي از بعضي روي از جهشي و
جز چيزي درون اين و ميكند تنظيم خودش درون به نسبت را زمان متن ، فضاي كه شعر در اما
با انعطافپذيرياش تغييراتش ، و فضا گسترش يعنيميافتد ديگري اتفاق نيست ، "زبان"
زبان در همه و همه پاشيدنش ، فرو يا شدن فشرده شدن ، بسته و باز پيشبينيها ، و پيشرويها
اگر.ميشود ساخته ديگر ، بخشهاي به نسبت آن از بخش هر رفتارهاي و زبان ريتمهاي با و
دليل به لزوما ميشود ، دريافت نوشتار هندسه و سطربندي در جهش يا پرش از حسي شعر در
كه باشد زبان از رفتارهايي نشدن نوشته خاطر به ميتواند نيست ، شعر گفتار در موضوع تغيير
.ميگردد دريافت احتمالي ، خواننده توسط آنها غياب اطراف ، يا بعد و قبل سطرهاي به توجه با
شده چاپ "اصفهان راه" و "بزنيدم هم به حرفهاي" نام با شعرهايي به ميتوان مثال براي
.كرد اشاره_بهمن 1380 و دي _ و 7 شماره 6 "آذرنگ" نشريه در
را تغيير نقطه قرارگاه تدوين ، .نيست ممكن تدوين بدون شعر در فضاهايي چنين آمدن پديد
و ميكند جدا هم از را فضا دو كه نوشتار هندسه در مكاني / زماني نقطهاي.ميكند مشخص
قرارگاه.باشد هم كلمه يك حد در عبارتي و جمله سطر ، ميتواند و ميزند پيوند هم به يا
در اطرافش عبارتهاي يا سطرها براي و است بينابيني فضاي يك خود نوشتاري ، فضاي دو بين
كنيد مراجعه شعر دو همان به مثال برايميشود محسوب مكاني / زماني مقصد يا مبدا يك حكم
در كه شعري ميدانيم.نماييد توجه نوشتار هندسه در تغيير و بينابيني فضاهاي تفاوت به و
انسان ذهني كنشهاي و فرآيندها به باشد ، تقطيعيافتهتر و سريعتر فضايي برشهاي آن
با همراه ديگر ، ديدگاههاي به ديدگاه يك از سريع حركتهاي كه دليل اين به.است نزديكتر
ناشي حركتها همين خود از كه ميآورند پديد نوشتار در بسياري فضايي دگرگونيهاي خود
جابهجايي در توانايي و انعطافپذيري و سرعت در انسان ذهن با را شباهتهايشان و ميشوند
ميتواند ديگر فضاي به فضا يك از حركت پسميكنند نمايان احساسها و فكرها تغيير و
فضاي است قرار اينكه ازنشود مشاهده شعر گفتاري سطح در بازتابي يعني باشد ، توضيح بدون
بدون و نميآيد ميان به حرفي شود ، عوض هم نوشتار هندسه آن با همراه و كند تغيير شعر
ميتواند شعر رفتاري سطوح در تغييرات.ميكند تغيير فضا زبان ، تغيير با صرفا و مقدمه
تغيير حتي يا و آنها همنشيني نحوه در را خود يا كند بروز كلمات جنس و موسيقي و لحن در
تقطيع و برش بدون ديگر ، فضاي به نوشتاري فضاي يك از حركت اگر.كند نمايان زباني نظام
محو دربگيرد قرار تغيير نقطه در ميتواند "تدريجي محو" مثل زباني ديگر رفتار يك باشد ،
دنبال را قطعي و مشخص معناي يا خاص موضوع يك لزوما اينكه بدون زباني عبارت يك تدريجي ،
ميشود پوشيده دو ، هر در گاهي و خود از بعد يا قبل عبارتهاي در مختلف صورتهاي به كند ،
ممكن تدريجي محو.است كرده تغيير نيز زباني فضاي گرديد ، كامل پوشيدگي اين كه هنگامي و
زباني پيوستاري طيف ، يك مثل و گيرد قرار مختلف ، فضاي دو مثابه به شعر از بند دو بين است
اين با سطر دو اين بين و شود واقع شعر از سطر دو بين است ممكن يا.بسازد آنها بين
كلمهاي از مداوم گونهاي به و عبارت يك در است ممكن حتي.دهد افزايش را زمان قرارداد ،
همنشين مكان / زمان چندين از فشرده صورت به آن كل و گيرد صورت تدريجي محو ديگر ، كلمه به
1377"نشده منتشر عكسهاي" كتاب به موارد اين از هريك مشاهده براي.درآيد سطر يك در شده
.كنيد مراجعه
در و بود خواهد كمتري بسيار سرعت داراي زباني برش به نسبت زبان ، در تدريجي محو رفتار
بين ميخورد ، برش زبان وقتي طرفي از.ميكند مشخص شعر متن در را بيشتري زمانهاي نتيجه
هندسه.افتادهاند غياب به و شدهاند ناپديد زمان از بخشهايي خورده برش عبارتهاي
ميتواند و ميسازد را شعر غيرتصريحي معناهاي از قسمتي شده طرح موارد از هريك در نوشتار
.كند نقض يا تاييد خود ، حضور چگونگي به بسته را زماني فاصلههاي
|