معلولان، شوراها و مديريت شهري
|
عكس از مجتبي جانبخش
|
چهار سال است كه كار شورايي را در اداره شهرمان تجربه مي كنيم. كمترين چيزي كه اين امر برايمان به ارمغان آورده است، انديشه كردن درباره سخن خداوند متعال است كه مي فرمايد:
«وشاورهم في الامر» و «وامرهم شوري بينهم»
يعني دست كم در اين چهار سال تحقق عيني كلام خداوند و كاربرد آن را در جامعه خويش به نظاره نشسته ايم، آزموده ايم كه چه قدر به اين كلام نزديكيم، چه قدر دلها و انديشه هامان همسان و پذيراي اين سخن است و چه قدر در توانمان هست اين كلام خدايي را به كار ببنديم.
و هم از اين روست كه در قانون اساسي ما، يعني همان حبل المتيني كه تحقق و اجراي قانون را ضامن است، مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي پيش بيني شده و باز هم به همين سان، تلاش براي جلب همكاري مردم در پيشبرد سريع برنامه هايي از اين دست، خواسته شده.
هر آينه اكنون ديگر مي توان انتظار داشت كه جامعه شهري ما نظامي قانونمند يافته باشد، يا دست كم حركت به اين سو را آغاز كرده باشد و نيز مي توان انتظار داشت كه جايگاه همه گروه هاي مردمي در آن رعايت شده، حقوق همه آنها تحقق يافته باشد و مشاركت همه گروه هاي مردمي صورتي عيني يافته باشد.
در اين ميان مردمي كه شايد كمتر به آنها توجه شده گروه هاي معلول جامعه ما بوده اند. كساني كه حق رأي دارند، رأي مي دهند، مشاركت مي كنند و به همان نسبت حقوق خود را مطالبه مي كنند. يعني دريافته اند كه بايد چنين كنند. چون مردمند و حق دارند و درخواست حقوق انساني حق مسلم آنان است.
اما اين كه شوراي شهر ما چه قدر به حقوق اين انسانها ارج مي نهد، چه قدر در پي آن است اينان نيز به عنوان عضوي از همين جامعه شهري و انساني حقوقشان را دريافت كنند، شايد هنوز جاي بحث داشته باشد.
به راستي منتخب شوراي شهر ما چه قدر درباره اين آدمها مي داند؟ چه قدر خود را در برابرشان مسئول احساس مي كند؟ چه قدر به نيازهاي ويژه اين گروه انساني واقف است؟ و چه قدر در اين باره كار كرده و انديشيده است؟
درست، بررسي و شناخت كمبودها، نيازها و نارسايي هاي مختلف شهري و تهيه طرحها و پيشنهادها و راه حل هاي كاربردي، از وظايف اصلي شوراي شهر است، ولي در اين مورد خاص، يعني در مواجهه با معلول و معلوليت، تعبير يك شورا از كمبود، نياز و نارسايي چيست؟ آنچه كه معلول در برخورد با شهر آن را نارسايي يا نقصان مي خواند چه قدر با تعبير شورا همسوست؟ و آيا اصلا شورا در خود الزامي احساس مي كند كه همسويي و همساني از اين دست را به وجود آورد تا شهر براي معلول هم شهر شود؟
اين جاست كه معلول مي پرسد و درست و بجا هم مي پرسد، كه برنامه شورا در دراز مدت و كوتاه مدت دست كم براي ايجاد اين فهم متقابل چيست؟ اجراي چه قوانيني را در اين باره لازم مي شمرد، قوانينش چه قدر ضمانت اجرايي دارند؟ چه قدر فضاي شهري را مناسب سازي كرده تا محيط شهري براي معلول هم محيطي امن و سالم شود؟ براي رفت و آمد معلولان چه قدر انديشيده؟ براي مناسب سازي ساختمانهاي عمومي و حتي مسكوني چه طرحهايي دارد و چه كرده؟
و چه قدر قايل به وجود يك معلول به عنوان مشاور در شوراي شهر و شهرداري هاست؟ و مهمتر از همه اينها، چه قدر فرهنگسازي كرده تا اين گروه نيز به عنوان عضوي از جامعه قانونمند شهري، بهتر و مناسبتر جايگاه خويش را بيابد و به عنوان عضوي سربار و نيازمند به حساب نيايد؟ عضوي كه مي تواند و بايد همپاي ديگر گروه ها در جامعه سالم شهري رشد كند و حتي باعث رشد شود.
اين جاست كه معلول، در آستانه انتخابات شوراي شهر از منتخبان شورا انتظار دارد كه اين گروه انساني را هم چون ديگر گروه ها بنگرند و آنجا كه حتي نياز به اندكي توجه بيشتر است، توجه كنند واگر كاري هم نمي كنند، دست كم در اين باره قدري فكر كنند. چرا كه فكر تغيير و اصلاح است كه يك اصلاح واقعي را مي سازد. از اين رو، حتي انديشيدن به معلول تنها به عنوان يك انسان كه حقوقي دارد و چون ديگر شهروندان نيازمند برآورده شدن حقوق انساني و شهروندي خويش است، مي تواند بستر فرهنگي مناسبي را براي اقدامات شايسته بعدي فراهم كند.
رضا بهار
|