|
|
|
|
|
نقدي بر يك گزارش
كاري بس دشوار
براي نيل به نتيجه اي چنين مهم ما نيازمند استدلالي منطقي هستيم كه آمار و اطلاعات
و نظرخواهي در حكم مصالح و ابزار كار و نه نتيجه و انجام آن است
|
|
دكتر كاميار موقرنژاد*
پرداختن به مسئله پژوهش در كشور ما كاري است دشوار و نقد پژوهش از آن نيز دشوارتر.چندي پيش در صفحه زندگي مطلبي با عنوان آلزايمر فرهنگي به چاپ رسيد. پس از انتشار گزارش مطالبي در تاييد و تكذيب مطلب به دست ما رسيد. معاون پژوهشي دانشگاه مازندران نقدي بر اين مطلب نوشته است كه مي خوانيد:
• • •
مقاله اي كه با عنوان آلزايمر فرهنگي در روزنامه وزين همشهري در تاريخ ۲۶ آذرماه ۱۳۸۱ منتشر شد فرصتي به دست داد تا مسئله و مشكل پژوهش در كشور ما بار ديگر مورد نقد و بررسي قرار گيرد. شايد در شرايط فعلي كشور ما كمتر موردي مانند اين مسئله مورد اتفاق نظر همه صاحب نظران و مسئولين امور قرار گرفته باشد. جاي خوشحالي است كه اين امر از دايره محدود بحث هاي دانشگاهي خارج شده و در حيطه هاي گسترده تر اجتماعي مورد علاقه و توجه عموم مردم قرار گرفته است. روشن است كه همين حساسيت عمومي به مسئله پژوهش را مي توان هم معياري براي شعور و سطح بالاي فرهنگي مردم دانست و هم به عنوان وسيله اي براي تنوير افكار و آشنايي عموم با روش هاي علمي نقد و بررسي مسائل به كار گرفت. البته نگارنده از مقاله اي كه در روزنامه كثيرالانتشار همشهري منتشر مي شود توقع بيان مطالب به شيوه نه چندان جذاب علمي كه در مجلات و نشريه هاي تخصصي براي جمعي محدود ارائه مي شود را ندارد و به چنين امري نيز راغب نيست، زيرا نيك مي داند كه همين اقبال همگاني به اهميت پژوهش از جمله بزرگ ترين سرمايه هايي است كه مي تواند پشتوانه عظيم و واقعي امر پژوهش تلقي شود و از اين رو بايد از كليه دست اندركاراني كه بحث و نقد پژوهش را به ميدان وسيع تر اجتماع كشانده اند، تشكر كرد.
موضوع مقالاتي كه در باب مسائل مختلف نگاشته مي شوند را مي توان به دو نوع و يا گروه اصلي تقسيم كرد. يا اين مقالات جنبه توضيحي دارند يعني مطالب يا اطلاعاتي در مورد وضعيت موجود يا خواص و رفتار پديده اي طبيعي و يا حادثه و رويدادي خاص ارائه مي دهند و يا اينكه با ياري گرفتن از الگويي نظري به بيان علت رويدادها يا پيش بيني پديده ها و احتمالا رفع ايرادها و ارائه راه حل براي مشكل يا مسئله اي خاص مي پردازند. البته موضوع بسياري از مقالات را مي توان به نوعي آميزه اي از هر دو دسته بالا برشمرد، يعني اينكه مقاله سعي مي كند با ارائه شواهد و دلايل موجه فكر، نتيجه گيري و يا پيش بيني خاصي را به خواننده القا كند. مقالات علمي نيز از اين لحاظ تفاوتي با مقالات معمولي ندارد و در آنها نيز سعي مي شود با ارائه شواهد و دلايل درستي مطلب يا مطالب اصلي به اثبات برسد و يا اينكه علت پديده اي كشف يا نتيجه و بازتاب كنشي پيش بيني شود. تفاوت اصلي ميان مقالات علمي و غيرعلمي روش و شيوه علمي است كه در دستيابي بدين هدف مورد استفاده قرار مي گيرد. نگارنده نه در خود آن توش و توان و نه در اينجا آن مجال و امكان را مي بيند كه به توضيح و تشريح تفصيلي روش علمي بپردازد، ولي شايسته مي بيند كه با ارائه چارچوبي كلي از اصول شناخته شده روش علمي به چون و چرا درباره رعايت معيارهاي پژوهش علمي در مقاله آلزايمر فرهنگي بپردازد، چرا كه لزوم رعايت معيارهاي روش پژوهش علمي در مورد موضوع نقد پژوهش شايد از لزوم رعايت آن براي هر موضوع ديگري موجه تر باشد.
در روش علمي كه پس از گاليله، كپلر و نيوتن در علوم متداول گشت، استفاده از اطلاعات متناسب در حكم پايه تمام نتيجه گيري هاي بعدي است. اين توجه و اعتنا به نتايج تجربي از جمله دلايل اصلي تمام پيروزي هاي علوم نوين در مقايسه با علوم سترون و بي حاصل پيش از آن بوده است.
از دوران انقلاب علمي به بعد اهميت اندازه گيري و ارائه اطلاعات تجربي درست نه تنها كاهش نيافته بلكه افزايش چشمگيري يافته به طوري كه روش هاي آماري و نمونه گيري براي اين امر ابداع گشته و دامنه استفاده از اين روش ها به عرصه هاي علوم غيررياضي نيز كشيده شده است. در مقاله آلزايمر فرهنگي نيز سخن از نتايج تحقيقي به ميان مي آيد كه براساس آن ۹۵ درصد اعضاي هيأت علمي دانشگاه هاي كشور مسائل و مشكلات تحقيق را صرفا مسائل غيراقتصادي دانسته و تنها پنج درصد از محققان به مسئله كمبود بودجه هاي تحقيقاتي اشاره داشته اند. نتيجه اي بس شگرف و مهم كه بايد پس از صرف توان و زمان كافي حاصل شود ليكن در توضيح چگونگي دستيابي بدين مهم تنها به نظرات برخي از اعضاي هيأت علمي و معاونين دانشگاه ها اشاره مي شود. اين نتيجه گيري بسيار مهم كه به نظرات كليه اعضاي علمي دانشگاه ها تعميم داده شده است براساس كدام مطالعات ميداني صورت گرفته است؟ چند درصد از اعضاي هيأت علمي دانشگاه ها مورد پرسش قرار گرفته اند؟ آيا اين نظرخواهي در ميان تمام دانشگاه ها و مراكز تحقيقاتي مختلف دولتي و غيردولتي صورت گرفته و يا اينكه تنها در محدوده خاصي انجام پذيرفته؟ اگر اين تحقيق در حيطه خاصي انجام شده از كجا معلوم كه بازتاب نظرات كل جامعه دانشگاهي باشد و شايد تنها نشانگر بد عمل كردن فرد يا افرادي در آن محدوده خاص باشد. اگر چنين مطالعات ميداني گسترده اي صورت گرفته، چرا مسئولين و متوليان امور دانشگاه ها از وجود اين تحقيق مطلع نشده اند؟
از جمله مشخصات ديگر روش علمي نوين احتياط در به كار بردن ارقام و دادن اهميت و اعتبار به نتايج كمي است. محقق امروزي در استفاده از اعداد آن گشاده دستي و اسرافي را كه ما در محاورات روزمره خويش به كار مي بنديم روانمي دارد. اين نسبت پنج درصدي عنوان شده در آمارگيري نشان از چيست؟ توجه كنيد كه در روش هاي نمونه گيري و آمارگيري علمي دقت در نتايج آمارگيري متناسب با تعداد نمونه ها است و چنين دقتي را تنها مي توان از يك آمار گيري جامع و گسترده و نه از يك نظرخواهي محدود انتظار داشت، چندي پيش در حوزه معاونت پژوهشي دانشگاه مازندران از حدود يك سوم اعضاي محترم هيأت علمي در مورد مشكلات اصلي امر پژوهش نظرخواهي شد كه پرسشنامه هاي آن هنوز موجود است. بر طبق اين نظرخواهي بيش از ۸۸ درصد از استادان دانشكده هاي مختلف دانشگاه مازندران كه به اين پرسشنامه پاسخ دادند، اصلي ترين مشكل پژوهش را مواردي چون نبود امكانات و بودجه لازم، كم بودن ميزان حق التحقيق و اشتغال زياد به تدريس برشمردند كه مي توان همگي را به نوعي با عامل كم بودن بودجه پژوهشي دانشگاه ها مرتبط دانست. روشن است كه نتايج اين نظرخواهي با نظرخواهي مورد استناد مقاله فوق الذكر متفاوت است ولي ما به خود اين اجازه را نمي دهيم كه نتايج نظرخواهي فوق را در حكم عقايد كل جامعه دانشگاهي كشور بدانيم زيرا كه در سطحي محدود (دانشگاه مازندران) انجام شده و مسلما قابل انطباق با كل كشور نيست. سخن ديگر آنكه بايد ميان نتيجه گيري هاي علمي و نتايج نظرخواهي ها تفاوتي قائل شد. حتي با فرض وجود انتقاد و نارضايتي در ميان اعضاي هيأت علمي در مورد ناكارآمدي ها و ضعف هاي ساختار تشكيلاتي نظام آموزش عالي در كشور نمي توان تنها به واسطه يك آمارگيري محدود و شايد غيرعلمي كمبود بودجه هاي پژوهشي هيچ نقشي در آن ايفا نمي كند. در مسائل علمي هيچ نظرخواهي و اتفاق نظري جاي تجزيه و تحليل و استدلال منطقي را نمي گيرد، اگر قرار بود ملاك درستي نظريات علمي نظرخواهي و آمارگيري باشد، نه نظريه گرانش نيوتن، نه نظريه نسبيت اينشتين و نه نظريه خورشيدمركزي هيچ كدام مقبوليت و اعتبار لازم را نمي يافتند و همگي در همان ابتدا رد مي شدند. حتي اگر آمار ارائه شده را نيز قبول كنيم باز جاي تجزيه و تحليل منطقي در مقاله بسيار خالي است. براي نيل به نتيجه اي چنين مهم ما نيازمند استدلالي منطقي هستيم كه آمار و اطلاعات و نظرخواهي در حكم مصالح و ابزار كار و نه نتيجه و انجام آن است.
با وجود تمامي گفته هاي بالا نگارنده مايل است خاطرنشان سازد كه هيچ گاه به دنبال پرده پوشي و انكار ضعف هاي موجود در ساختار سازمان ها و نهادهاي متولي امر پژوهش نبوده كه حتي مسئولين بلندپايه امر پژوهش خود معترفند تا نتيجه مطلوب فاصله زيادي داريم، ليكن مي پندارد امر مهم پژوهش سزاوار نقدي علمي و نتيجه گيري هايي اصولي است.
* عضو هيأت علمي و مدير پژوهشي دانشگاه مازندران
|
|
|
اگر دوباره حرف بزنم
|
|
هيوا امين نژاد كارگردان جواني است كه حدود ۱۰ ماه پيش از دختران سردشتي فيلمي ساخته است.
وي داستان چگونگي ساخت فيلم خود و تلاش هايي كه براي جلوگيري از به نمايش در آمدن آن صورت گرفته است در اين نامه تشريح كرده است. متن كامل نامه او را بخوانيد:
شايد امروز بسياري از افكار عمومي متوجه شده باشند كه هفتاد دختر سيزده تا پانزده ساله در يك روستاي كردنشين مرزي به بيماري ناشناخته اي (!) مبتلا شده اند. اين افكار عمومي شايد ندانند كه اين دخترها از يازده ماه پيش به اين بيماري مبتلا شده اند و تا به امروز يعني رفتن به مجلس شوراي اسلامي و تحصن در نمازخانه وزارت بهداشت تا اين اندازه تحت پوشش خبري و مورد توجه محافل اجتماعي و سياسي نبوده اند. البته آخرين اقدام آنها نيز به جاي درمان و انديشيدن به عذاب اين فرشته هاي بي گناه باعث بهره برداري سياسي و جناحي و متهم كردن اين شخص و آن دسته شده است.
در خرداد ماه امسال از طريق روزنامه ها با مسئله بيماري ناشناخته دختران دانش آموز روستاي بيژوي (اسلام آباد) سردشت آشنا شدم. براساس بيانيه وزارت بهداشت كه از اخبار نيم روز ساعت ۱۴ منعكس شد نام بيماري را هيستريا بيان كرده و علت آن را محبت بيش از اندازه معلم آبادي به يكي از دانش آموزان عنوان كردند. نمي دانم چرا نتوانستم به ديدار اين هفتاد دختر مضطرب نروم. پس از انديشيدن به فيلمنامه اي اين عزم با گرفتن مجوز ساخت فيلمي مستند در اين باره از انجمن سينماي جوانان مركز كردستان در تير ماه ميسر شد. در نخستين ديدار و گفت وگو با دختران و مردم آبادي، همه اظهارات وزارت بهداشت را تكذيب كردند و چه عذاب آور بود تكرار (هيستريا) در برابر آنها كه موجب احساس خود كم بيني و خجالتي دخترانه در آنها مي شد. آن روزها هنوز در فكر فيلمنامه خود بودم و دوست داشتم كه آنها دچار هيستري شده باشند ولي رجوع به ناگفته هايشان، خواندن دفتر خاطراتي كه مملو از ناكامي و برخوردهاي بدي كه با آنها شده بود و سرانجام دليل محكم تر كه بيست نفرشان اصلا دانش آموز نيستند و دختري به نام شبنم كه تازه دو روز بود از عراق برگشته و سلامت خود را به دست آورده بود (او نسخه دكتر بيمارستان علويه بغداد و برگه تشخيص بيماري را در دست داشت) همه اين دلايل مرا نااميدتر مي كردند كه [چرا] فيلمي به نام هيستريا را نمي سازم.
پس از پايان مراحل فني فيلم طبق وعده اي كه به دخترها و ساير مردم آبادي داده بودم تصميم گرفتم فيلمي (اگر دوباره حرف بزنم) با حضور چند تن از عوامل آن در همان روستا و شهر سردشت نمايش داده شود و اداره ارشاد اسلامي سردشت اظهار كردند فرمانداري به آنها اعلام كرده كه بايد قبل از نمايش، فيلم را ببينند. همان شب فيلم در مسجد روستا در دو نوبت به صورت رايگان براي عموم مردم به نمايش درآمد و راضي از اينكه به وعده خود وفا كرده و رضايت را از نگاه مردم و دخترهايي كه بعد از رفتن به سليمانيه عراق، ديگر همه سلامتي خود را به دست آورده بودند، مي ديدم. بعد از انعكاس فيلم و آماده نمايش بودن آن در مطبوعات، آقاي ميرزايي طي تماس تلفني به من گفتند از نمايش فيلم خودداري كنم و فيلم را در اختيار آنها قرار داده ديگر آن را در هيچ جايي به نمايش نگذارم و اين همزمان بود با بازگشت دوباره بيماري. فيلم در جشنواره باران انتخاب شده و در خانه هنرمندان ايران به نمايش درآمد. در ۱۹ دي ماه نيز به عنوان يكي از فيلم هاي منتخب جشنواره سوني در دو نوبت در سينماي فلسطين اكران شد. گفتند به علت بارش سنگين برف، بسته بودن راه هاي ارتباطي و سرانجام عدم توان مالي بسياري از مردم، مجبورند براي رفتن به عراق فعلا صبر كنند و از مسئولان بهداشت و درمان و منطقه خواسته اند دخترانشان را طبق نسخه پزشكان بيمارستان هاي عراق معالجه و مداوا كنند. آنها نيز قول داده اند. ظاهرا اقدامي صورت نگرفته، كاسه صبر مردم روستاي بيژوي لبريز شده اقدام به حضور در برابر مجلس و تحصن در وزارت بهداشت كردند، حال كه مدير كل سلامت بهداشت در نشست مطبوعاتي خود بازگشت اين بيماري را رسانه اي دانسته و ادعا كرده كه اين بيماري در شهريور ماه به طور كامل درمان شده اما در پي تهيه فيلمي از اين ماجرا دوباره مورد توجه قرار گرفته و منشا آن را رواني دانسته (روزنامه هاي جام جم، آفتاب يزد و ايران روز دوشنبه ۱۴ بهمن ماه ۱۳۸۱) و در گزارش خبرنگار روزنامه اعتماد (پنج شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۱) آقاي دكتر مها (معاون وزير) در جواب سوالات مي گويند: خيلي ساده است يكي از دخترها دستش ورم مي كند، معلم به او توجه مي كند ساير دخترها هم براي اينكه مورد توجه قرار گيرند به اين بيماري مبتلا مي شوند. در شهريور ماه درمان مي شوند، خانمي به نام هيوا (جهت آگاهي ايشان آقاي هيوا درست است) فيلمي مستند مي سازد و دوباره دختران مورد توجه قرار مي گيرند. آيا وزارت بهداشت مي تواند اعلام كند اين دختران در كجا و به وسيله چه دارويي در شهريور ماه درمان شده اند؟ اگر نمايش فيلم باعث نشات دوباره بيماري شده چرا روانشناسي وجود نداشت كه مرا از نمايش فيلم باز دارد؟ آيا متهم كردن مطبوعات، معلم روستا و سرانجام يك فيلمساز جوان يك سناريوي تكراري و ايجاد هيستري براي همه كساني كه نگاهي به اين مسئله دارند، نيست؟ ديدن تصاويري كه دردناك تر از آن در ذهن همه آن دخترها وجود دارد چرا بايد باعث ورم دست، درد كليه ريزش مو، از دست دادن قدرت تكلم و. . . شود؟ اگر قادر به درمان آنها نيستيد چرا از پزشكان بدون مرز سازمان ملل كمك نمي خواهيد؟
من يك فيلمساز مستقل و به دور از هرگونه جناح بندي و وابستگي سياسي هستم. اين فيلم به سفارش و حمايت هيچ شخص و ارگاني ساخته نشده و خود كارگردان و تهيه كننده آن هستم، تنها مي خواستم گوشه اي از مقاومت و ناكامي آن دخترهاي نوجوان را به وسيله دوربين ثبت كنم و فيلمي بسازم كه صداي آنها باشد. فيلم من هيچ گونه حكمي صادر نكرده و از اين خوشحالم اگر بتواند در توجه كردن بيشتر به دخترهاي بيژوي (اسلام آباد) موثر باشد. اين نوشته نيز در راستاي همين منظور نگاشته شده است.
|
|
|
قضاوت آمريكايي - ۵۳
كاهش اتهامات
پس از اينكه دادستان يك پرونده اتهامي را تشكيل مي دهد، در عوض اقرار به جرم يا وارد كردن يك عريضه منع تعقيب از طرف شاكي اتهام را كاهش مي دهد. يك عريضه منع تعقيب، اظهارنامه رسمي توسط يك تعقيب كننده يا دادستان است كه مي گويد يك پرونده متوقف شود. دلايل وارد كردن عرض حال منع تعقيب عبارتست از كافي نبودن ادله، ادله غيرمجاز، اتهامات دروغ و ماهيت بي اهميت برخي جرم ها.
چانه زني
دادستان همچنين در مذاكرات چانه زني با وكيل متهم، صلاحديد خود را اعمال مي كند، چانه زني، توافقي است كه در آن، دادستان به يك متهم اجازه مي دهد كه در عوض دريافت يك امتياز، اقرار به جرم كند. اين امتيازات مانند كاهش اتهامات و يا توصيه به حكمي ملايم تر است. در چانه زني، مزايايي هم براي متهم و هم براي دولت وجود دارد. براي متهم پيشنهاد امكاناتي را مي كند كه حكمش كاهش يافته يا ملايم تر با او برخورد شود و براي دولت هزينه هاي مالي تعقيب را كاهش مي دهد. «كارآمدي» دادگاه ها را از طريق تقليل دادن پرونده هايي كه براي برگزاري محاكمه مي روند، بهبود مي بخشد و اجازه مي دهد كه دادستان، منابعش را براي پرونده هاي بسيار جدي تر وقف كند.
ارتباطات مهم براي دادستان ها
دادستان ها براي موفق شدن بايد با پليس، قضات، قربانيان و شهود، همكاري و تشريك مساعي داشته باشند. متقابلا اين بازيگران در دادگاه كيفري به دادستان ها وابسته اند.
پليس
اگر يك دادستان با پليس همكاري نداشته باشد، با مشكلاتي در بازپرسي و در ارائه ادله در دادگاه مواجه خواهد شد. پليس به دادستان ها وابسته است همانگونه كه آنها به پليس. دادستان ها با بازپس فرستادن پرونده ها براي تحقيقات بعدي و رد كردن مجوزهاي دستگيري، بر پليس تاثير مي گذارند. پليس به دادستان متكي است به خاطر اينكه دادستان ها به آنان درباره مسائل قانوني در پرونده هاي كيفري و تعليم دادن افسران پليس در به دست آوردن مجوزها، انجام دستگيري هاي قانوني و بازپرسي از مظنونين، مشورت مي دهد و توصيه و تجويز مي كند. اين به هم پيوستگي، مشكل واحدي را براي دادستان ها ايجاد مي كند زيرا آنها بعضي وقت ها خود را مجبور مي يابند افسران پليس را به خاطر خشونت شان يا به خاطر شهادت دروغ شان «احضار كنند و تفهيم اتهام نمايند» ـ كه به همكاري دوطرف صدمه مي زند - و يا مجبور مي شوند بر جرم پليس سرپوش گذاشته و اغماض كنند ـ كه كاري غيراخلاقي است.
قربانيان و شهود
بسياري از دادستان ها ترجيح مي دهند كه در صورت عدم تمايل قرباني يا زيان ديده اصلي به همكاري كردن، كسي را به دادگاه احضار نكنند. تمايل دادستان ها براي پيگرد، گاهي اوقات مبتني است بر ارزيابي شان از نقش يك قرباني در قرباني شدن و اعتبار قرباني به عنوان شاهد. اگر خود قرباني با اقدامات يا گفتارش، جرم را تسريع كرده باشد، دادستان تمايل كمتري به احضار متهم به دادگاه خواهد داشت. اگر قرباني سوءپيشينه داشته باشد دادستان مايل به پيگيري يك پرونده نيست زيرا هيأت منصفه ممكن نيست «يك خلافكار پيشين» را به عنوان يك شاهد معتبر بنگرد. قربانيان و شهود نيز به سهم خودشان به دادستان ها نياز دارند. به جز اينكه دادستان پرونده را جلو مي اندازد، قرباني، شانسي براي دريافت غرامت يا تلافي كردن ندارد. در برخي پرونده هاي خاص، همانند آنهايي كه درگير جرم سازمان يافته گروه ها هستند، شهود نياز به حمايت دارند تا به خاطر اداي شهادت در دادگاه، زنده بمانند.سرويس مارشال هاي آمريكا، برنامه تامين امنيت شهود را تامين مي كند كه امنيت و هويت جديدي براي شهود تدارك مي نمايند.
قضات و دادگاه ها
دادستان ها بايد بكوشند نظر قضات را بخوانند و دريابند يعني آنها بايد پيش بيني كنند كه قاضي احتمالا چه نوع حكم تنبيهي براي پرونده اي خاص درنظر مي گيرد. آيا قاضي، توافق پيش از دادگاه [چانه زني] را خواهد پذيرفت يا خير؟ يك دادستان ممكن است ترجيح دهد رسيدگي به يك پرونده را قبل از آنكه قاضي اي كه دادستان مي داند حكم سبكي صادر خواهد كرد رسيدگي كند، متوقف نمايد و يا ممكن است اين گزينه را انتخاب كند كه وارد مذاكرات قبل از محاكمه نشود، در صورتي كه به قاضي كه پرونده به او واگذار شده است براي حمايت از چانه زني و توافق در دادگاه نتوان اعتماد كرد.در پرونده گانگستر معروف «آل كاپون» زماني كه يك قاضي مانع [استفاده از حق يا امتياز] چانه زني پيش از دادگاه شد كه طبق آن كاپون اقرار به جرم كند و در عوض يك حكم زندان كوتاه مدت بگيرد، دادستان فدرال، جورج. اي. كي جانسون متحمل گرفتاري حرفه اي [حقوقي] بزرگي شد.
سياست هاي مديريتي
دادستان ها [مدعي العموم ها يا تعقيب كنندگان]، سياست هاي مختلفي را شكل مي دهند كه مشخص مي كند كدام نوع از جرم را تعقيب كنند، چه مقدار ادله براي تشكيل پرونده كيفري لازم است، و اينكه چه زماني چانه زني و توافق كنند.
سه مدل از سياست پيگرد
جان ژاكوبي رئيس اجرايي موسسه جفرسون براي مطالعات قضايي در واشنگتن دي. سي، سه مدل از اينكه چگونه دادستان ها، ادارات شان رامديريت كنند، طراحي كرد.
• در مدل كارآمدي قانوني حضور حداقل عناصر جرم موجب پيگرد يك پرونده مي شود. طبق اين مدل، اداره دادستاني، بسياري از پرونده ها را براي پيگرد مي پذيرد اما بسياري را به وسيله چانه زني و توافق هاي پيش از دادگاه حل و فصل مي كند.
• دادستان ها از مدل كارآمدي سيستم استفاده مي كنند كه بر: تسريع در روند رسيدگي به پرونده ها، رسيدگي به امور معوقه دادگاه و حفظ منابع دادگاه و دادستاني متمركز مي شود. براي دستيابي به اين اهداف، آنها مانع ورود جرم هاي درجه پايين به جنحه ها مي شوند تا پرونده ها را از طريق چانه زني و توافق هاي پيش از محاكمه، فيصله دهند.
• در مدل كارايي محاكمه، دادستان ها پرونده اتهامي را فقط در مواردي تشكيل مي دهند كه در آن مدارك كافي براي اطمينان از محكوميت و استفاده حداقل از چانه زني وجود داشته باشد. دادستان هايي كه اين مدل را مي پذيرند به كار پليسي خوب و حقوقدانان صلاحيتدار محكمه در اداره دادستاني نيازمندند.
|
|
|
حاشيه زندگي
• خودسوزي ۵ دختر
گزارش شده طي دو روز گذشته ۵ دختر از اهالي روستاي اطراف شيراز در پي درگيري و اختلافات خانوادگي، خود را با نفت به آتش كشيدند كه هر ۵ نفر بر اثر شدت سوختگي جان باختند. يكي از اين دختران كه فارغ التحصيل الهيات در مقطع كارشناسي بوده علت خودسوزي خود را مخالفت پدرش در رفتن به سر كار اعلام كرده بود. دختران ديگر نيز قبل از مرگ علت خودسوزي را تعصبات خانوادگي، درگيري ها و كتك خوردن از سوي والدين عنوان كرده بودند.
• ۴۶ هزار مدرسه غيراستاندارد
هنوز هم ۴۶ هزار مدرسه غيراستاندارد در كشور وجود دارد. از اين ميان، ۳ هزار مدرسه كپري و ۱۴ هزار مدرسه خشتي و گلي وجود دارد. ۳ هزار مدرسه كپري موجود براي بازسازي هزينه اي معادل ۳ هزار ميليارد تومان نياز دارد. اين در حالي است كه بسياري از مدارسي كه در ليست مدارس غيراستاندارد آموزش و پرورش قرار ندارد، شرايط چندان مناسب و استانداري براي تحصيل دانش آموزان ندارد.
• خانم ها در ورزشگاه
نشريه دو كوهه از مديركل حراست سازمان تربيت بدني نقل قول كرده و از سوي وي نوشته است: حضور خانم ها در هر عرصه اي همواره نتايج مثبتي در برداشته همان گونه كه در دوران جنگ نيز اثرات حمايت هاي آنان منجر به تقويت روحي و عملكرد پيروزمندانه بوده است. لذا ورود خانواده ها گرمابخش فضاي مسابقات است و مسايل حاشيه اي رقابت هاي ورزشي را به شدت كاهش خواهد داد. همچنين اين نشريه مدعي شده است: هيچ كدام از جواناني كه به تماشاي مسابقه ورزشي خصوصا فوتبال به ورزشگاه ها مي روند حاضر نيستند خواهران و همسران خود را براي تماشاي مسابقه به همراه خود ببرند.
• آرشيتكت ايراني و برج هاي دوقلو
از ميان طرح هاي ارائه شده از سوي آرشيتكت هاي سرشناس جهان براي جايگزيني برج هاي دوقلوي نيويورك طرحي كه با مشاركت خانم فرشيد موسوي، آرشيتكت معروف ايراني مقيم لندن ارائه شده، جزو طرح هاي منتخب شناخته شده است. طبق نظر كارشناسان بخت پيروزي اين طرح در ميان طرح هاي رقيب كم نيست. فرشيد موسوي كه از طراحان اصلي آن است گفت: تيم ما در مقايسه با ساير تيم هاي شركت كننده از جوان ترين معماران تشكيل شده است. به علت اهميت ويژه اي كه اين طرح و مسايل سياسي مرتبط با آن دارد، دفاتر آرشيتكت به صورت گروهي وارد مسابقه شده اند.به گفته وي طرح يونايتد آرشيتكت نكات و مسايل زيادي را با توجه به تجربياتي كه از انفجار برج ها به دست آمده مدنظر قرار داده است. مثلا بيش از ۲۰ راه خروج براي اين برج ها در مواقع حادثه در نظر گرفته شده است. وي همچنين گفت: ما پنج برج را در كنار هم قرار داديم كه به هم راه دارد. به حالت يادبود و مسايل تاسيسات هم توجه شده است.
|
|
|