چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۱ - سال يازدهم - شماره ۳۰۰۳ - Mar.12,2003
تبيين نهضت عاشورا به مثابه يك حركت استخلافي
راه حسين (ع)
تمام مؤلفه هاي نهضت عاشورا حكايت از آن دارد كه حسين هم خود آلترناتيو است و هم در طي اين نهضت به اين مقام استمرار و پايندگي مي بخشد
005300.jpg
واقعه كربلا از وقايع مهم و قابل بحثي است كه در طي قرن هاي متمادي از سوي پژوهشگران تاريخي بخصوص مورخين شيعه و نيز از سوي جنبش هاي اسلامي مورد تفحص قرار گرفته و بسياري از آن براي انقلابات و نهضت ها الگو جسته اند. مردم نيز مراسم تعزيه و نوحه گري و دلسوزي به كشتگان و تشنگان و اسيران اين نهضت را همه ساله در قالب هيأت ها و دسته جات عزاداري اجرا مي كنند.
آنچه كه در اين وجيزه مطمح نظر و مورد تفحص اين قلم است كالبد شكافي  شكل گيري و علل پيدايش و حساسيت اين واقعه است. چيزي كه بيش از همه موارد، در مقدمات اين قيام توجه پژوهنده را به خود جلب مي كند، اين است كه حسين ابن علي(ع) به عنوان رهبر اين قيام در تمام مراحل تا روز عاشورا از پرداختن به مبارزه و مقاتله و رودررويي خصمانه خودداري مي كند و عليرغم همه بهانه جويي هاي حريف او از صحنه مبارزه مستقيم به حفظ يك موضع پايدار ميل مي كند.
شبي امام حسين(ع) و عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن زبير در مسجد با پيام حكومتي مواجه شدند كه آنها را به دارالحكومه احضار نمود. امام حسين(ع) از شنيدن اين پيام به درايت دريافت كه معاويه مرده است او به آن دو همراه خود گفت «اري ان طاغيتهم قد هلك» سپس به حكم دارالحكومه اعتنا نموده و در محضر وليد ايستاد و پيام حاكم را در ارتباط با خود و دو يارش دريافت كه به والي شهر مأموريت داده شده است كه «خذ من حسين ابن علي و عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن زبير اخذا شديدا» از اين سه تن به شدت بيعت خواسته بود. اين حكم جز اين چاره اي را باقي نمي گذاشت كه امام حسين (ع) (خائفا يترقب) از شهر خارج شود و از پذيرش يك حكم جائرانه خودداري كند. در طي راه مدام با مزاحمت ها و خبرهاي دردناك مواجه شده و به بردباري و شكيب از خانمان خود دور افتاده و با اهل و عائله خود سرگردان باشد كه با همه رنج و مرارت نه به بيعت تن دهد و نه جنگ و ستيز آغازد.
پيش از اتمام مناسك حج همراه با پيروان خويش بيت الله را ترك مي گويد و در عين احتراز از مقاتله و نزاع خود سرنوشت خود و اتباع خود را مي خواند كه در پاسخ به درخواست
ابن عباس مبني بر وقوف و اتمام مناسك حج مي گويد: «ان الله شاء ان يراني قتيلا» مرگ خود را در اين پروسه محتوم مي شمارد وقتي كه تقاضا مي كند تا از همراه بردن خانواده و فرزندان خودداري كند، مي گويد: «ان الله شاء ان يراهن سبايا» از اسارت خانواده خويش خبر مي دهد كه در اين پروسه معمول خواهد شد.
در تمام مراحل اين راه احتراز از مواجهه و جانب گيري از نزاع ملحوظ است در عين اينكه خط و قلاده مرگ را بر دورادور خود مي بيند. «خط الموت علي ولد بني آدم مخط القلاده علي جيد الفتاه» شگفتا كه با همه احتراز و كناره گيري از ماجرا، مرگ را به زيبايي گردنبند بر گردن دختران جوان توصيف مي كند!
در مواجهه با لشگري به فرماندهي حر از نزاع و لشگرشكني و يا تن دادن به خواسته حريف و يا پذيرفتن همان مرگي كه به مثابه گردنبندي بر رقبه فتاه است مي پرهيزد و بالاخره تا محاصره كامل و حتي قطع آب بر روي خانواده و همراهان خود به هجوم و حمله و يا به كشته شدن تن نمي سپارد. رمز اين همه ماجرا چيست؟
همه آنچه گذشت بر اهل تأمل شكي باقي نمي گذارد كه در موضع و موقعيت بدون نزاع و مجادله امام حسين (ع) اعتبار و ثقل و قوتي وجود دارد كه براي حكومت مقتدر، از جنگ و مجادله و كشتار و خونريزي گرانتر است. اين موضع كه امام حسين (ع) در صيانت آن مي كوشد چگونه موضعي است؟
اين موضع در اصطلاح قرآني به «استخلاف» و «استبدال» معروف است كه در فرهنگ سياسي آن را آلترناتيو مي گويند. استخلاف در مانحن فيه به معني بديل احسن قدرت و حضور صالح براي تصرف و اداره امور در صورت عدم صلاحيت حاكميت است كه محض وجود و حضور چنين اشخاص يا احزابي براي حاكميت مقتدر، نقد و بعضا تهديد جدي به حساب مي آيد.
در سابقه تاريخي ايران از حضور آلترناتيو و جريان استخلاف پيوسته ممانعت به عمل آمده است. شاهنامه فردوسي كه از تاريخ پادشاهان و حاكمان سلف گزاره دارد عليرغم غالبيت اسطوره بر جريان واقعه نگاري در اين اثر سترگ ايراني، از مبارزه مستقيم با استخلاف و آلترناتيوزدايي توسط ملوك سلف بحث در ميان است. در دوره جمشيد چهارمين پادشاه ايراني، از طبقه اي بنام موبدان كه در جامعه مرجع امور ديني واقع مي شدند و از حيث مرجعيت اين طبقه براي حاكميت آلترناتيو به حساب مي آمدند، خلع صلاحيت شد و موقعيت اين طبقه از سوي حاكميت مطلق خواه مصادره شد فردوسي در بيان پادشاهي جمشيد مي گويد:
كمر بست با فر شاهنشهي
جهان گشت سر تا سر او را رهي
زمانه بر آسود از داوري
به فرمان او ديو و مرغ و پري
جهان را فزوده بدو آبروي
فروزان شده تخت شاهي بدوي
منم گفت با فره ايزدي
همم شهرياري همم موبدي
چنانكه مي بينيد شهرياري و موبدي را بهم آميخت و مرجعيت غير حكومتي را كه محل مراجعات مردم در امور ديني به حساب مي آمد و نوعي آلترناتيو و استخلاف را تداعي مي كرد منسوخ ساخت تا جز دارالحكومه هيچ مرجع ديگري براي مردم موجود نباشد. ديانت و سياست هر دو در جهت آلترناتيوزدايي با هم در آميخت.
نقش آلترناتيو در يك حكومت براي تمام خواهان از مبارزه رودررو سنگين تر و غير قابل تحمل تر است، لذا حاكميت هاي استبدادي با چهره هايي در جامعه درگير مي شوند كه احيانا چندان شهرت و اقتدار مادي و قشون و قدرت مبارزه هم ندارند كه اين مخاصمت از سوي حاكميت نسبت به آن فريق اعجاب برخي را بر مي انگيزد بعضا مي گويند فلاني را چرا كشتند؛ او كه براي حاكميت تهديدي به حساب نمي آمد، كسي او را نمي شناخت و در جامعه طرفداراني نداشت حتي مداخلات سياسي هم از وي در حد هماوردي با حاكميت از وي سراغ نداريم! آري چه چهره هاي مظلومي كه از اقبال عمومي بهره اي نداشته و پشتيباني مردم نيز همراه آنان نبود كه براي صلاحيت و موقعيت بالقوه و استعدادهاي استخلافي او كه مورد توجه حاكميت قرار گرفته از صحنه زندگي محروم افتاده اند. چه بسا كه اين عده به دليل عدم اشتهار و پشتيباني از سوي جامعه و احزاب نام آور، توسط حاكميت به دست خود مردم به نابودي كشيده شده و يا محبوس مي شوند و چه بسيار از اين فريق كه به بدنامي از بدنه اجتماع به انزوا رانده مي شوند و يا به حكم تفسيق و تكفير از چشم مردم مي افتند. حتي اين شائبه را در مورد حسين ابن علي(ع) هم جريان دادند كه او خروج كرده و حكم خارجي مرگ است. حسين مي پندارد كه چون پدر و جدش حاكميت داشتند او هم بايد به وراثت حكومت را در اختيار گيرد و حكومت را موروثي مي خواهد.
همه موارد مزبور و بسيار مطالب ناآمده در اين وجيزه حكايت از اين دارد كه امام حسين(ع) يك آلترناتيو براي حاكميت يزيد بود. وجود آن بزرگ براي حاكميت زمان به دليل صلاحيت و اعتبار حقيقي و قدرت اصلاحگري و بلاغت در امر به معروف و نهي از منكر و عدم تمايل به قدرت گرايي و فساد و دارابودن اخلاق و ديانت متين و سيادت و بزرگي، تهديد و خطر بزرگي به حساب بود كه امر به معروف و نهي از منكر و آگاهي بخشي به خلق و تبليغ سيره و سنت نبوي شريف توسط آن بزرگ از جامعه و مردم زمانه موضعي نقاد از حكومت را بنا كرده بود.
نقد حكومت جائر بطور غير مستقيم از طريق امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح اخلاقيات جامعه و سالم سازي اجتماع صورت مي پذيرد كه با شاكله صالح اجتماع و حساسيت هاي بجا و آگاهانه مردمان، جور و فساد هيأت حاكمه علني مي گردد و موضع مخالفت و نافرماني عامه را باعث مي گردد لذا حسين ابن علي (ع) مي گفت كه من براي شرارت و فساد و مقام و موقعيت برنخاسته ام بلكه قصد اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر دارم: «اني لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي اريد ان آمر بالمعروف وانهي عن المنكر و اسير بسيره جدي و ابي» حسين با حفظ موضع آلترناتيوي خود مؤثرترين مبارزه منفي را عليه حاكميت جور در پيش گرفته بود. اين نوع مبارزه يك شيوه فرساينده براي حاكميت است كه حوصله عمله ظلم را به تنگ مي آورده و آن را به رفتارهاي ناسنجيده و تند و خشن وا مي دارد.
قدرت هاي مطلقه در مقابل متانت و بردباري و حوصله و پايداري مستخلفين از كوره به در شده و بدست خويشتن مضمحل و منقرض مي گردند.
معاويه پيش از مرگ به فرزندش يزيد سفارش كرد كه با نوادگان پيامبر(ص) از سر منازعه و ستيز بر نيايد كه اين ناسنجيدگي و جهالت، حكومت را از آل اميه منتقل خواهد نمود و فرزندان اميه را از اين موهبت منعزل خواهد كرد اما يزيد با تنگ حوصلگي و ناشكيبايي تمام، به محض مرگ معاويه نامه اي به وليد، والي مدينه فرستاد كه بدين وسيله حسين(ع) را در سر دو راهي بيعت و مرگ قرار داد و در نهايت بي احتياطي به تهديد و تعقيب خاندان نبوي پرداخت و امام حسين نيز با دنيايي صلابت و مردانگي پاسخ داد «لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لااقر اقرار العبيد». اين موضع گران حاكميت مقتدر را متشنج مي كند و به موضع هاي ناسنجيده و خام وادار خواهد نمود. اصولا مستخلفين صالح باعث تلاشي و نابودي قدرت هاي استبدادي با اقدام خود آن قدرت ها مي گردند.
در جهان دموكراسي كه احزاب آزادي كاناليزه شده اي دارند برخي از آن احزاب به مرحله اي از اعتبار و صلاحيت اداره جامعه مي رسند كه وجودشان نقد حاكميت به حساب مي آيد. در انگليس احزاب مخالف را «حكومت هاي سايه» مي ناميدند اين احزاب تمام لوازم بنيادين حكومت را داشتند.
در حكومت هاي ايراني و عربي مرجع ها و شخصيتهاي آلترناتيو از سوي حاكميت از بين مي رفتند. در پادشاهي ضحاك تازي مار بدوش، شخصي بنام كاوه آهنگر خروشي برآورد كه از غريو او ضحاك بخود لرزيد، اما آلترناتيوزدايي به قدري معمول و مشروع بود كه موبدان و كاهنان همه بر ضحاك خرده گرفتند كه چرا به گستاخي كاوه پاسخ مناسبي نداد! اين حادثه زماني اتفاق افتاد كه ضحاك محضري از بزرگان ترتيب داده بود كه در آن محضر توماري به امضا رسد و اعتبار ضحاك مورد تأييد قرار گيرد تا فريدون كه از تخم كيان بود نتواند جاي ضحاك را بگيرد، چرا كه در آن زمان شخصي بنام فريدون در البرز كوه به عنوان يك آلترناتيو پروريده بود و آماده استخلاف و جانشيني ضحاك برآمده بود كه ضحاك از سايه چنين بديل پر هيبتي مي هراسيد. اين بديل صالح خواب ضحاك را پريشان نموده بود بطوري كه موبدان در تعبير خواب ضحاك فرو مانده و از هراس و وحشت او مي ترسيدند كه مباد اين تازي خونخوار از غلبه حريف به خشم آمده و خون معبرين را بريزد. در چنين محضري كاوه آهنگر خروشي بر آورد كه فرياد او به تنهايي چيزي نبود بلكه وجود سايه سنگين و وحشت آفريني مانند فريدون بود كه فرياد كاوه را معني و اعتبار حقيقي مي بخشيد. پيوسته فرياد خلق با وجود بديل صالح حكومتي كه چون سايه اي حاكميت را تعقيب و مراقبت مي كند و آلترناتيو به حساب مي آيد، فرياد خلق را به ثمر مي نشانند ورنه خونريزي حاكم هم به شجاعت و رزم آوري ستوده مي گردد. چه بسا پادشاهاني كه به رعيت كشي خود ستايش و مدح شده اند. انواع مداحي ها و تملق و چاپلوسي ها در خلع آلترناتيو در يك حكومت به بار مي آيد چنانكه انواع نقد و خرده گيري ها و نهضت ها و اصلاحات با وجود آلترناتيو صورت مي پذيرد.
تمام مؤلفه هاي نهضت عاشورا حكايت از آن دارد كه حسين هم خود آلترناتيو است و هم در طي اين نهضت به اين مقام استمرار و پايندگي مي بخشد. به حيثي كه اين شأن شامخ پيوسته در حكومت ها از سوي مسلمين حفظ شود وخودكامگي حاكمان را تهديد نمايد. لذا آمدن فرزندان و خانواده حسين(ع) در اين معركه مي تواند اين انديشه را تأييد نمايد كه زينب(س) پس از شهادت حسين و ياران مبارز او باشهامتي ستودني عبيدالله و يزيد را چنان به استخفاف و حقارت مي خواند كه برخلاف رسم و سنت خود خواستند اين زن را هم در مجلس و كنار سر بريده امام حسين به قتل رسانند. عبيدالله به زينب گفت: «كيف رأيت صنع الله باهل بيتك» در نهايت نخوت زينب را به شكست و خفت مي خواند كه كار خدا را چگونه ديدي؟ زينب در چنان شرايط دردناكي به شهامت پاسخ مي دهد: «ما رأيت الا جميلا» جز زيبايي و لطف و احسان هيچ نديدم. خدا را سپاس مي گويد و از پيروزي حسين(ع) با شهادت خود اعلام خرسندي مي كند. اين جريان نشان مي دهد كه امام حسين (ع) جايگاه استخلاف و استبدال را با شهادت خود نهادينه كرده است. در عاشورا نهضت آلترناتيو به نهاد پايدار در ميان مسلمين نقل يافت. چه نيكو گفت زنده ياد شريعتي كه: «آنانكه رفتند حسيني اند و آنانكه ماندند بايد زينبي باشند والا يزيدي اند» زينبي بودن در حقيقت همان آلترناتيو شدن است و در مقام استخلاف ايستادن است و پس از امام حسين(ع) انواع عزاداري و نوحه و مويه بر حسين نه بر زخم هاي تن او و نه بر لب تشنه فرزندان او كه اين خود جاي تألم است اما گريه بر احياي مقام شامخ او و تبيين جايگاه متين استخلافي او است كه در اين مقام ،مرگ و شكست هم پيروزي و فوز عظيم است كه در زيارت آن بزرگ مي خوانيم «فياليتنا كنا معكم و نفوز معكم فوزا عظيما»
امام حسين (ع) در كربلا كشته شد اما كشته شدن او را به شهادت تعبير مي كنيم. كشته شدن زماني شهادت است كه راه آن كشته و هدفش زنده و نامش درس آموز و مقامش محفوظ باشد در واقع مرگ او آلترناتيويته باشد و عرصه استخلاف و استبدال با خون او گشاده گردد.
حسين (ع) مي گفت: «الا ترون ان الحق لايعمل به و الباطل لا يتناهي عنه» آيا نمي بينيد كه حق فرو نهاده شده و نهي از باطل نمي شود؟ حسين ظلم و فساد را در هيأت حاكمه و به تبع آن در جامعه مي بيند و هنجار شدن فساد و بي عدالتي را شاهد است لذا مي  خواهد اين هنجار شكسته شود و امر به معروف و نهي از منكر معمول گردد اما جز به مرگ حسين اين مهم بر نمي آيد كه گفت: «ليرغب المؤمن في لقاءالله حقا» تنها مرگ مؤمن در اين مقام كارساز است. در چنين شرايطي مرگ آلترناتيو مي سازد و اعتبار چنين مرگي خود تهديد بيداد و تنبه عامه و شكستن هنجار ناشايسته است.
حسين(ع) به آنچه كه مي خواست نائل آمد. نماز و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و بسياري از اصول و فروع سبيل خدا آسيب پذيرفته بود و مي رفت كه جاهليت اولي بر جاي اسلام بنشيند كه اين حركت استخلافي مسير استخلاف را به پسينيان آموخت و اقامه نماز و امر به معروف و نهي از منكر و... را به عنوان جريان آلترناتيو ساختن و آلترناتيو شدن نهادينه كرد كه امروز در زيارت آن مهتر شهيدان مي خوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلاه و آتيت الزكاه و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده» مسيري را حسين (ع) طي كرد كه تابعان او هر كدام با الهام از آموزه هاي آن بزرگ هر كدام يك آلترناتيو هستند و در اين راه تلاش خواهند كرد. راه حسين(ع) راه استخلاف و آلترناتيوسازي و آلترناتيو شدن است.
دكتر سيد حبيب نبوي

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
حقوق شهروندي
خارجي
سياسي
شهر
شهري
علمي
علمي فرهنگي
گلستان كتاب
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   حقوق شهروندي   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |  
|  علمي   |   علمي فرهنگي   |   گلستان كتاب   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |