|
|
|
|
بازتاب
بهسازي آموزش و پرورش چالشي جهاني است
اشاره: در پي چاپ مقاله سه قسمتي «آموزش و پرورش و چالش هاي فرارو» كه بخش سوم آن روز يكشنبه۱۱ اسفند ماه ۸۱ در صفحه آموزشي همشهري منتشر شد، از سوي معاونت برنامه ريزي و منابع انساني وزارت آموزش و پرورش، نوشته اي دريافت كرده ايم كه حاوي نكاتي در باره مقاله مذكور- به ويژه بخش سوم آن- است. با هم اين نوشته را مي خوانيم. لازم به يادآوري است بخش هاي اول و دوم اين سلسله مقاله كه نوشته ابراهيم اصلاني است، در روزهاي ۹ مهرماه و ۲۳ آذرماه ۸۱ چاپ شده است.
چاپ مقاله ارزشمند «آموزش و پرورش و چالشهاي فرارو» در روزنامه همشهري در تاريخ ۱۱ اسفند ماه ۸۱ ما را بر آن داشت تا ضمن تقدير از نگاه دقيق و قلم تواناي نويسنده محترم در بررسي چالشهاي فراروي آموزش و پرورش، نكاتي را در اين خصوص متذكر شويم:
۱- كانت در مطلع كتاب تعليم و تربيت آورده است: در بين ابداعات بشر دو هنر از همه مهم تر و مشكل تر است، هنر مملكت داري و هنر تعليم و تربيت.
۲- در حال حاضر بيش از ۷۵ درصد كشورهاي جهان (ازجمله ايران) درگير مسئله اي تحت عنوان چالش هاي آموزشي در آينده اند. به عنوان مثال تنها كشور آلمان با تصويب بودجه اي معادل ۲ ميليارد يورو جهت استانداردسازي و بهسازي آموزش ابتدايي و به منظور پيشگيري از بروز مشكلات آموزشي آتي اقدام نموده است. اما سهم ما در اين زمينه چقدر است؟
۳- اصلاح كيفي آموزش و پرورش، فرايندي نيست كه بتوان با يك اقدام ضربتي آن را انجام داد. پويايي آموزش و پرورش نوعي رشد آلي دارد كه مستلزم گوناگوني است و اين رشد با تقاضاهاي نو براي عدالت اجتماعي هماهنگي كامل دارد. از اين رو بديهي مي نمايد كه تقويت پژوهش و نيز ارتباط تحقيقات با تصميم گيري، نيازمند ارتباط متقابل توليد كنندگان و كاربران تحقيقات بوده و نيز با در نظر گرفتن اولويت ها و سياستهاي اجتماعي ممكن مي گردد. به علاوه نكته قابل تأمل در بحث اصلاحات، اين است كه انجام تغيير يا راهكار در برخي موارد طي اهداف كوتاه مدت مي تواند با درمان اجرايي همراه باشد، ولي در اهداف بلند مدت پژوهشهاي كوتاه مدت جايگاهي نداشته و ضرورت پژوهشهاي بنيادي و ميداني روشن مي گردد.
۴- با عنايت به اين كه مديران و معلمان، نتايج تحقيقات را غالباً غيرمنطقي، نظري و بي تناسب با يادگيري و تدريس مي دانند، لذا تلاش در اجراي موفق طرح «اقدام پژوهي معلمان» مي تواند زمينه را جهت مشاركت معلمان تا مرحله اجرا تضمين كند.
۵- آموزش و پرورش ارتقاي حرفه اي و علمي معلمان را با تقويت آموزشهاي ضمن خدمت معلمان دنبال مي كند و به نظر مي رسد نقش معلم در مدارس فردا ايجاد انگيزه، هدايت و تشويق يادگيرندگان خواهد بود و معلم به يك راهبر و منبع تبديل مي شود.
۶- آموزش و پرورش در بحث نيروي انساني با تأسيس دفتر بهبود كيفيت و راهبري استانداردها، بر آن است كه نسبت به ارتقاي بهره وري در ساختار كلي آموزش و پرورش بررسي علمي و عملي نمايد و به تعاريف استاندارد و مشخصي در بخش آموزشي و اداري اقدام و در اولين گام به تعيين شاخصها در حوزه نيروهاي ستادي، مديران آموزشي و نيز مقطع ابتدايي بپردازد.
۷- دستيابي به دانايي شرط پيشرفت است، آموزش و پرورش مي كوشد به دانايي به معناي وسيع آن (داده ها و اطلاعات، تصويرهاي ذهني و نمادها، فرهنگ، ايدئولوژي و ارزشها) دست يابد و بر اين امر وقوف كامل دارد كه ارزش واقعي در مغز انسانها است.
۸- فراموش نكنيم كه انجام اصلاحات در آموزش و پرورش، فقط با خيزش همكاران اين مجموعه ممكن نيست. زيرا بسياري از متغيرهاي مداخله گر نظير بودجه و اعتبارات، فرهنگ اجتماعي، مسائل و نيازهاي معيشتي و رفاهي معلمان، بيكاري جوانان و... به خارج از حوزه آموزش و پرورش مربوطند. لذا انجام اصلاحات نيازمند يك تلاش ملي است.
۹- هر نقد شونده اي انتظار دارد كه از سوي منتقدين پيشنهادهايي در جهت رفع نقيصه ها و بهبود وضعيت به عنوان راهكار عملي دريافت نمايد. چرا كه نقد به تنهايي قادر به كاهش مشكلات فرارو نخواهد بود.
|
|
|
چرا برخي از كودكان نمي خواهند به مدرسه بروند؟
|
|
معمولاً مدرسه رفتن براي كودكان، يك رويداد هيجان انگيز و لذت بخش است. اما بعضي از بچه ها، از مدرسه رفتن مي ترسند. وقتي بچه ها مي خواهند در خانه بمانند و مدرسه نروند، براي اين كارشان بهانه مي آورند، مانند احساس ناخوشي و يا شكايتهاي جسمي بي اهميت (سردرد و شكم درد يا درد قلبي)، پدر و مادرها نگران مي شوند. بيشتر بچه هايي كه در سنين ۵ تا ۷ سال و يا ۱۱ تا ۱۴ سالگي هستند، اين حالتها را دارند. يعني بچه هايي كه وارد دبستان و يا مدرسه راهنمايي مي شوند. اين كودكان از ترس اينكه امنيتشان با ترك خانه و والدين به خطر بيفتد، نگرانند. پدر و مادرها نمي توانند خود را با اين ترس بچه ها و اينكه فرزندانشان به مدرسه نروند، سازگار كنند و اين حالت براي آنها دردسرهاي زيادي را ايجاد مي كند، ولي اين حالتها به راحتي و با كمك حرفه اي در پزشكان قابل درمان است.
چه وقت اين حالتها پيش مي آيد؟ معمولاً وقتي بچه ها مدتي در خانه هستند، مانند تعطيلات آخر هفته، تعطيلات تابستاني و يا دوره نقاهت بيماري كه به پدر و مادرها نزديكترند و ارتباط بيشتري با آنها دارند و يا به دنبال از دست دادن عزيزي و يا انتقال از مدرسه اي ديگر و يا خانه اي ديگر اين حالتها پيش مي آيد.
كودك از سردرد، گلودرد و يا شكم درد شكايت مي كند و درست زماني كه مي خواهد به مدرسه برود، به محض اينكه پدر و مادر به بچه مي گويند كه به مدرسه نرود و بچه در خانه مي ماند، ناخوشي از بين مي رود و فردا صبح قبل از رفتن به مدرسه، دوباره بچه ناخوش مي شود. بعضي بچه ها فقط نمي خواهند كه خانه را ترك كنند و اظهار ناخوشي نمي كنند. اين بچه ها حالتهاي ديگري نيز دارند، مانند:
۱- احساس ناامني در يك اتاق، به تنهايي.
۲- نگراني بيش از حد در باره آسيبهايي كه به خود يا به پدر و مادرشان برسد.
۳- داشتن مشكل در به خواب رفتن.
۴- كابوس ديدن.
۵- ترس بيش از حد و بي مورد از جانوران، غول، ديو و چيزهاي مشابه و يا خودساخته.
۶- ترس از تاريكي.
۷- اضطراب شديد از رفتن به مدرسه.
چنين ترسهايي در كودكاني كه اختلالات اضطرابي جدايي دارند، ديده مي شود. اثرات بالقوه درازمدت مانند (اختلالات اضطرابي بزرگسالان) براي كودكي كه دائماً مي ترسد و از مراقبت پزشكي برخوردار نيست، زنگ خطر جدي و آسيبهاي جبران ناپذيري به كودك مي زند. وقتي كودك از مدرسه و دوستانش براي مدت طولاني جدا مي شود، مشكلات آموزشي و اجتماعي جدي پيدا مي كند.
كودك و والدين مي توانند از يك روانپزشك كودكان بهره گيرند تا به آنها كمك كند و سريعاً كودك را به مدرسه و ديگر فعاليتهاي مهم و روزمره اش بازگرداند. ترس مربوط به ماندن در مدرسه نيست، بلكه از ترك خانه به عنوان يك محيط امن ناشي مي شود. در نتيجه اگر بچه به مدرسه برود و مدتي در آنجا بماند، آرام مي شود. در كودكان بزرگتر و يا نوجوانان، نرفتن به مدرسه نشان از مشكل جدي تري دارد و به درمان بيشتري نياز دارد.
دكتر رياض غيرتمند
|
|
|
نگاهي به آموزش زبان دوم در مدارس
زبان آموزي در مدرسه
|
|
يادگيري زبان خارجي براي بسياري از دانش آموزان، كار دشواري است. بيشتر دانش آموزان پس از سالها يادگيري زبان در مدرسه، نمي توانند حتي يك جمله درست از لحاظ دستوري توليد كنند. يك راه حل، اين است كه فرايند يادگيري زبان را در محيط طبيعي بررسي كنيم و ببينيم چگونه مي توان محيط كلاس را شبيه محيط طبيعي يادگيري كرد.
بچه ها از رهگذر سن پايين خود نسبت به بزرگسالان از امتيازات بيشتري براي يادگيري زبان برخوردار هستند، چرا كه اكتساب قواعد نحو و تلفظ، داراي دوره هاي خاصي موسوم به دوره هاي حياتي است. دوره حياتي به مقطعي در رشد يك اندامواره اطلاق مي شود كه طبيعت نقش بهبود دهنده كسب برخي مهارتها را ايفا مي كند، مشروط بر آن كه شخص انگيزش لازم را از محيط اطراف دريافت كند. با وجودي كه ثابت شده است دوره حياتي اكتساب زبان و بويژه نحو به حدود ۱۲ سالگي مي رسد، چرا بسياري از بچه ها از تكلم روان به زبان خارجي ناتوان هستند؟ البته شخص بالاي ۱۲ ساله نيز مي تواند بر زبان خارجي مسلط شود، اما اين كار نيازمند تلاش بيشتري است و به علاوه، اين قبيل افراد لهجه زبان اصلي خود را برگويش زبان خارجي تحميل مي كنند.
چگونه، شخص زبان دوم را مي آموزد؟ بر اساس ديدگاهي ساده انگارانه، اين فرايند شامل ربط دادن كلمات زبان دوم با كلمات زبان اول است كه آنها نيز با مفاهيم مربوط، مرتبط هستند. با اين حال بر اساس الگوي تجديد نظر شده سلسله مراتبي كه كرون استوارت(۱۹۹۴) مطرح كرده اند، كلمات زبان دوم را مي توان مستقيماً با مفاهيم مربوط مرتبط كرد. در واقع اگر لغات زبان دوم در ارتباط با مفاهيم مطرح شوند، بهتر به خاطر سپرده مي شوند تا اين كه از زبان اول براي توصيف مفاهيم استفاده شود. استفاده از زبان اول(زبان مادري) براي تدريس زبان دوم(زبان خارجي) شايد در مراحل اوليه كه يادگيرنده دايره واژگاني اندكي دارد، سودمند باشد، اما اگر لغات زبان دوم به طور مستقل به مفاهيم مرتبط شوند، فايده آن بيشتر است.
يك دليل اين كه چگونه افراد در محيط زبان خارجي آن زبان را اكتساب مي كنند، اين است كه در تمام مدت با آن سرو كار دارند. علاوه بر سر و كار داشتن زياد با زبان، يك دليل احتمالي ديگر يادگيري بهتر زبان در كشور خارجي در مقايسه با كلاس درس، اين است كه شخص با علايم فرهنگي مواجه مي شود كه به اكتساب واژگان زبان دوم كمك مي كند. اين علايم فرهنگي به افراد كمك مي كند كلمات را سريع تر و بهتر ياد بگيرند. اصل دوم آموزش زبان دوم، آن است كه از علايم فرهنگي بهره گيري شود تا يادگيرنده بتواند بين كلمات زبان خارجي و مفاهيم ارتباط مستقيم برقرار كند.
آگاهي از اجزاي مختلف زبان به آموزگار كمك مي كند روي آن دسته از جنبه هاي زبان كه براي تسلط بر آن لازم است، تأكيد بيشتري كند. واج كوچكترين واحد زبان است كه به اصوات منفرد در زبان كه بين معاني تمايز قايل مي شود، اطلاق مي شود. مثلاً در فارسي K(ك) و Kh(خ) دو واج محسوب مي شوند، اما در انگليسي دو واج جداگانه به شمار نمي روند چون تلفظ آن دو يكسان است و تغييري در معني كلمه نمي دهد. بنابر اين كلمه Cat چه به صورت kat چه khat تلفظ شود، تغييري در معني آن نمي دهد. واحد زبان بعدي تكواژ است كه به كوچكترين واحدهاي صوتي داراي معني اطلاق مي شود. يك كلمه، پسوند يا پيشوند تشكيل دهنده يك تكواژ است.
رشد زبان شناسي مستلزم توجه به واحدهاي بزرگتر زبان است. دايره واژگان زبان شامل تمام اسامي كلمات زبان است و معناشناسي زبان به تمام معناي احتمالي كلمات زبان اطلاق مي شود. نحو به قواعد هم چنين كلمات جهت تشكيل جملات دستوري اشاره دارد. هر زباني داراي نحو يا قواعدي است كه چگونگي تشكيل جملات را از هم چنين كلمات توصيف مي كند. نحو به دستور زبان اطلاق نمي شود كه در مدارس تدريس مي شود. بچه ها شايد نتوانند فرق بين اسم و فعل را بگويند، اما مي توانند به راحتي به زبان مادري خود صحبت كنند. در اين مورد بچه نحو زبان را اكتساب كرده است، اما دستور زبان نياموخته است. به علاوه تدريس دستور زبان ضرورتاً به رشد نحو كمك نمي كند.
آموزش زبان در مدارس بايد دربرگيرنده تمام اجزا و جنبه هاي رشد زبان باشد. حفظ فهرستي از لغات و معاني آن به گسترش دايره واژگاني دانش آموزان كمك مي كند، اما اين كار به ايجاد مهارتهاي نحوي كمك نمي كند.دانش آموزان بايد تمرينهايي داشته باشند كه بتوانند جمله سازي كنند و نه اين كه صرفاً يك دسته پاسخ هاي آماده شده را حفظي ياد بگيرند. دانش آموزان بايد فرصتهاي زيادي براي تكلم و استفاده از زبان خارجي در موقعيتهاي مختلف داشته باشند. فعاليتهايي مانند نقش بازي كردن به يادگيري زبان كمك زيادي مي كند. اكتساب زبان نيازمند مشاركت فعال يادگيرنده است. برخلاف اكتساب علم در هر زمينه ديگر كه از طريق خواندن كتاب يا گوش كردن به درس استاد قابل فراگيري است، يادگيري زبان مستلزم استفاده از زبان است. هر چقدر كه كاربرد زبان به موقعيت واقعي نزديكتر باشد، احتمال تسلط يادگيرنده بر آن بيشتر است.
هدف از فراگيري زبان برقراري ارتباط است. آموزگاران زبان بايد طوري مواد آموزشي را طراحي كنند كه بچه ها بتوانند به دو شكل كتبي و شفاهي ارتباط برقرار كنند.
|
|
|