جمعه ۹ خرداد ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۶۴
باغ هاي تهران
انتهاي زندگي
مصوبه شوراي شهر تهران و وجود تسهيلات مالي براي نگهداري باغ هاي تهران انگيزه اي براي ماندگاري اندك باغ هاي تهران است
004920.jpg
مينا شهني
تبر مي آيد، درخت مي لرزد، زمين مي ماند از حركت؛ قبراق به كار خويش مشغول است، آمده است سروها و چنارها را به ضرب زور بر زمين افكند. سال ها مي گذرد، درخت ها رفته رفته محو مي شوند و در شهرها و باغ ها به نفع آپارتمان از بين مي روند و درختان همه مجبور به عقب نشيني مي شوند.
نگهداري از باغ كار مشكلي است، باغبان ما ديگر توان نگهداري از درختان را ندارد، درختان و باغي كه پولش زيباتر است از زيبايي باغ. اينجاست كه باغبان هزار بار وسوسه مي شود.
باغ ها به پول و بعدتر به آپارتمان هايي براي زندگي تبديل مي شوند. ديگر جايي براي زندگي نيست، شهر، نفس نمي كشد و همه به خاطر مي آورند روزي روزگاري درختان، ريه هاي تنفسي شهر بودند و حالا شهر با ريه هاي ناتوان و اندكش به سختي نفس مي كشد. هنوز تكه باغ هايي اين ور و آن ور شهر مانده اند، پس بايد به حفظ همين تكه هاي پراكنده پرداخت. حالا همه دنبال يك راهكار هستند. شايد با مصوبه شوراي شهر تهران و وجود تسهيلات مالي براي نگهداري باغ هاي تهران انگيزه اي براي ماندگاري اندك باغ هاي تهران به وجود آيد. نظر شوراي شهر اين است كه نه تنها هيچ باغ و فضاي سبزي از بين نرود، بلكه تسهيلاتي براي صاحبان باغ ها به وجود آيد كه نگهداري باغ به صرفه باشد. بيشتر باغبان ها و صاحبان باغ ها از اينكه نگهداري باغ هيچ سود مالي اي براي آنها به همراه ندارد از حفظ و نگهداري باغ ها خودداري مي كنند. سال هاست كه جنجال بر سر حفظ باغ ها و محيط زيست در گرفته است هر چند كه تاكنون اقدام جدي براي جلوگيري از نابودي باغ ها صورت نگرفته است.

سرگرداني پرونده هاي زيست محيطي
فقدان دادگاه هاي ويژه رسيدگي به جرايم زيست محيطي و كارشناسان رسمي دادگستري با تخصص محيط زيست از جمله چالش هاي حقوق محيط زيست ايران است. هما صالحي، مستشار حوزه معاونت تحقيقات قوه قضاييه مهم ترين علل تخريب محيط زيست ايران را در ناآگاهي و كم آگاهي مردم، فقر مالي و فرهنگي، رشد بي رويه جمعيت و شهرنشيني و سوءاستفاده سودجويان مي داند.
صالحي مي گويد: در حالي كه در بسياري از موارد هم قانون داريم و هم دستگاه هاي متولي براي حفظ محيط زيست تلاش مي كنند باز هم با معضلات متعددي روبه رو هستيم چون صرف قوانين حقوقي الزام آور را نمي توانيم ضامن اجراي قوي بدانيم. »
اين مستشار معتقد است كه در كشور ما آنطور كه شايسته است در عمل به محيط زيست بهايي داده نمي شود كه اين امر بيش از هر چيز ناشي از باورهاي نادرست جامعه به ارزش هاي محيط زيست است.
وي با اشاره به اينكه تنها اعمال مجازات كافي نيست و براي ارتقاي باورها و فرهنگ عمومي جامعه بايد به آموزش و اطلاع رساني روي آورد تأكيد مي كند: بسياري از قوانين ما نيز نيازمند تغييرات ساختاري است، استفاده از جايگزين ها كه امروزه در دنيا نيز مرسوم شده يكي از تغييرات است به طوري كه در بسياري از موارد مي توان به جاي جزاي نقدي مجرم را به عمل واداشت. مثلاً به جاي پرداخت جريمه در ازاي قطع درخت مي توان او را به كاشت تعداد مشخصي نهال و نگهداري و مراقبت از آن وادار كرد كه به مراتب اثرات آن پايدارتر و مفيدتر خواهد بود. صالحي در ادامه با اشاره به ضرورت جرم زدايي و قضازدايي در بسياري از مسائل محيط زيست مي افزايد: «من معتقدم براي جلوگيري از تراكم كار دستگاه قضايي بهتر است رسيدگي به تخلفات كوچك و كم اهميت به سازمان حفاظت محيط زيست و منابع طبيعي واگذار شود و حتي به مأموران آن سازمان ها كه ضابطان دستگاه قضايي محسوب مي شوند، مانند افسران راهنمايي و رانندگي اجازه صدور برگ جريمه داده شود. »

بي مهري به باغ ها
به نظر مي رسد ما در زمينه محيط زيست با فقر فرهنگي روبه رو هستيم. بيشتر مردم با يك تكه باغ همان رفتاري را دارند كه با يك تكه زمين باير. خريد و فروش باغ ها براي ساختمان سازي يكي از بزرگ ترين معضلاتي است كه باغ هاي موجود با آن دست و پنجه نرم كرده اند. رشد روزافزون شهرها به خصوص در ۲ دهه اخير باعث شد باغ هايي كه عموماً در حاشيه شهرها قرار داشته اند آسيب ببينند. اين باغ ها در واقع محلي براي تفريح و استراحت به دور از غوغا و هياهوي شهر بوده اند. با گذشت سال هايي نه چندان زياد در اطراف اين باغ شهر رشد و توسعه پيدا كرد و باغ ها با مساحت هايي چشمگير مورد توجه انبوه سازان مسكن قرار گرفت. بسياري از اين باغ هاي كوچك و بزرگ در اين سال ها مورد هجوم قرار گرفت و بي آنكه كسي صداي قطع درختان را بشنود آرام آرام از بين رفتند. همان شب ها كه شهر سرتاسر در خواب آرام بود و درختان باغ ها را نيز دست باد نوازش ملايمي مي داد صداي چرخ هاي تانكرها درختان باغ را به پچ پچ واداشت. تانكرها نزديك تر شد درختان سر به هم آوردند و در گوش هم به نرمي سخن گفتند. صداي پرسش ها پيچيد. «اين وقت شب صداي عجيب چرا سكوت را مي شكند؟» آرامش شب با جدال گل و لاي و لاستيك شكست. صداي شرشري آرام و ملايم در گوش ها پيچيد اما صداي شرشر آب نبود؛ آرام آرام گازوئيل پاي درختان باغ ريختند. مقاومت بي فايده بود. درخت كه ريشه در خاك داشت پاي فرار كجا مي توانست داشته باشد. شب هاي بعد و بعدتر هم اين حكايت تكرار شد هر شب پاي درختان سر به فلك كشيده باغ گازوئيل و نفت ريختند. صبوري درختان آزارشان نداد. با صداي بلند سكوت باغ را شكستند و ريشه درختان را خشك و خشك تر كردند.
شاخ و برگ هاي درختان كو به كو، برزن به برزن از آن بالاي شهر پي باغبان پير مي گشت، صداي باغبان اما هرگز به گوش نرسيد. صداي گام هاي باغبان انگار گم شده بود در شلوغي و هياهوي شهر بزرگ. درختان نمي خواستند باور كنند كه دست نوازشگر باغبان ديگر تنه هاشان را نوازش نمي كند و شاخ و برگ اضافه شان را به مهر از بن نمي كند.
باغبان اما به جايي ديگر رفت مي خواست خاطره باغ را به جايي چال كند كه ديگر هرگز در خاطرش يادي از درختان نماند. نمي توانست باور كند كه فرزندان «آقا» به همين راحتي باغ را به يك دلال فروخته اند. براي باغبان خيلي سخت بود كه باور كند فقط زمين باغ رافروخته اند و خريدار به صراحت گفته كه درختان باغ را نياز ندارد و از ريشه مي خشكاند و تنه هاشان را مي فروشد. دست واحسرتاي باغبان بر زانوانش مي خورد و پشتش تير مي كشد از درد. انگار سال ها از عمرش به يك چشم به هم زدن گذشت، انگار يك باره پير و پيرتر شد. چيزي درونش شكست، زانوانش لرزيد، پشتش خم شد، نشست و گريست. صداي گريه اش را درختان نشنيدند از بس كه مست بودند از هواي بهار و بوي گل و شكوفه. همان موقع باغبان را مجبور كردند اثاثه مختصري را كه در اتاق كوچكش داشت جمع كند و برود.
دغدغه باغبان چند پتو و چند تكه ظرف و يك دست رختخواب نبود كه بردارد ببرد يا نبرد. دغدغه باغبان فرداي درخت بود. ميوه هاي امسال و هرس درختان و زدودن علف هاي هرز. دغدغه باغبان دغدغه مالك قبلي و مالك فعلي نبود. باغبان براي آخرين بار نگاهي به درختان انداخت، به صداي برگ هاشان گوش داد و پشت به درختان رو به هياهوي شهر بي خداحافظي با اشك و حسرت رفت و رفت. . . مدتي بعد از باغ بزرگ فقط يك خاطره ماند و صداي اين خاطره گاهي از ميان درها و ميزهاي چوبي با جيرجيري آرام و آهسته به گوش مي رسيد حالا باغ فقط در خاطره هاي پراكنده اي بود كه اين گوشه و آن گوشه دنيا پراكنده شده اند.

خنده درماني
004925.jpg
ترجمه: نازنين زاغري
شما چند بار در روز از ته دل مي خنديد؟ آدم خوش خنده و خوشرويي هستيد يا گرفته و عبوس و جدي؟ تحقيقات نشان داده است كه خنديدن سبب از بين رفتن بسياري از فشارهاي روحي و رواني شده و راندمان كاري را در افراد بالا مي برد. كشور هندوستان براي تشويق مردم به اينكه از دلمشغولي هاي روزانه خود دست برداشته براي لحظه اي هم كه شده با «خنده» مشكلات خود را فراموش كنند دست به ابتكار جالبي زده و آن تشكيل كلاس هايي تحت عنوان «خنده درماني» است كه از قرار طرفداران بسياري هم دارد. البته اين نخستين بار نيست كه چنين برنامه هايي به مرحله اجرا در مي آيد، پيش از اين كشور ژاپن به چنين اقدامي دست زده بود. اين آزمايش بر روي كارمندان و روساي چند شركت اجرا شد. آنها پيش از شروع ساعات كاري از طريق تلويزيون به انجام چند حركت فيزيكي تشويق مي شدند تا با انرژي بيشتري به فعاليت هاي روزانه خود بپردازند.
متاسفانه از آنجا كه زمان و مكان تشكيل اين كلاس ها در هندوستان بسيار محدود است تعداد زيادي از مردم فرصت استفاده از اين كلاس ها را ندارند. مسئولين برپايي اين پروژه ساعت شش و نيم تا هفت صبح را كه مردم براي پياده روي به پارك ها مي آيند زمان مناسبي براي تشكيل كلاس هايي به اين شكل تشخيص داده اند در حالي كه كارمندان و كساني كه در ادارات دولتي مشغول به كار هستند دقيقاً در همين زمان بايد در محل كار خود حاضر شوند و خانم هاي خانه دار هم كه مي بايست شوهران و كودكانشان را راهي محل كار و مدرسه كنند از چنين كلاس هايي بي بهره خواهند ماند. در ابتدا مردم علاقه بسياري از خود نشان دادند اما رفته رفته با روشن شدن راهكارها و شيوه هاي جديد در روش خنده درماني خيلي ها دچار ترديد شدند كه آيا شركت در اين جلسات مفيد خواهد بود و يا فقط يك نوع تفريح و وقت گذراني محسوب مي شود. از طرف ديگر روساي ادارات و شركت ها معتقد بودند كه حضور رئيس و كارمند در كنار هم و لحظاتي را با خنده سپري كردن باعث مي شود كارمند ديگر از رئيس اش حساب نبرد و حرمت ميان آن دو شكسته شود!
طي يك برنامه از پيش تعيين شده در كلاس هاي خنده درماني فوايد خنده به طور مبسوط شرح داده شد، اينكه هر كدام از ما ساعات بسياري از روز را در محل كار خود سپري مي نماييم، جايي كه بيشترين فشار را از لحاظ كاري متحمل مي شويم. بيماري هاي زيادي مانند فشار خون، نارسايي هاي قلبي، بي خوابي و افسردگي حاصل فشارهاي بيش از اندازه اي هستند كه هر كدام از ما روزانه با آنها دست و پنجه نرم مي كنيم، اضطراب ها و استرس هايي كه در موارد نادري به خانه آخر، يعني اعتياد ختم مي شوند، حالا چه فرقي مي كند اعتياد به چاي باشد، سيگار و يا بدتر از هر دو. تمرين خنده به فواصل در روز باعث مي شود اكسيژن بيشتري به مغز رسيده با آزاد شدن هورمون هاي انرژي زا در بدن، فرد احساس آرامش بيشتري كند. پس سعي كنيد هميشه لبخند بر لبانتان باشد. دست كم پس از هر دو يا سه ساعت كار مداوم، يك نفس عميق كشيده گردن و شانه هايتان را به عقب خم كنيد تا به اصطلاح خستگي از تنتان بيرون برود. خنده درماني سيستم ايمني بدن را بالا برده باعث مي شود كمتر دچار سرماخوردگي شويد و عطسه كنيد، همين طور بروز عفونت هاي حلق و ريه را تا حد قابل ملاحظه اي كاهش مي دهد.
خنده استقامت بدن را در ابتلا به بيماري هايي همچون آسم، برونشيت، سردردهاي عصبي و ميگرن، همين طور دردهاي ناشي از آرتروز، ديسك كمر و ستون فقرات افزايش مي دهد. خنده درماني در حقيقت نوعي ذهن ورزي و تمركز فكري محسوب مي شود كه افكار انسان را از دنياي فيزيكي جدا مي كند تا جايي كه ذهن به هيچ چيز ديگري نمي انديشد. تمام كساني كه از اين روش استفاده مي كنند به خوبي مي دانند كه هنگام تمركز گرفتن ذهن بايد همه افكار بد و منفي از قبيل جرم، ترس، عصبانيت، حسادت و خودخواهي را از ذهنشان بيرون كرده تلاش كنند روح شادماني و سرزندگي را با تمرين گذشت و فداكاري، احترام به ديگران، دوست داشتن و محبت ورزيدن و از همه مهم تر «بخشش» در وجود خود زنده سازند. آنها مي بايست پيش از هر چيز زواياي شخصيتي خود را به خوبي بشناسند و جنبه هاي شوخ طبعي را در وجود خود شناسايي كنند اگر چه اين خصيصه در همه افراد به يك اندازه موجود نيست.
طي فرآيند خنده درماني به افراد تعليم داده مي شود كه صرف نظر از مشكلات و گرفتاري هايي كه براي هر فردي در زندگي ممكن است پيش بيايد خنديدن و خوشحالي كردن بخش جدايي ناپذيري از زندگي فردي انسان ها محسوب مي شود. وقتي ذهن و فكر شما در آرامش كامل باشد قطعاً راحت تر و آسان تر مي توانيد تصميم بگيريد و با آرامش خاطر مشكلات خود را حل كنيد. اعضاي كلاس هاي خنده درماني ابتدا يكسري فعاليت هاي جمعي و گروهي را با هم انجام داده سپس هر كدام جداگانه همان فعاليت ها را به طور انفرادي به فواصل در روز انجام مي دهند. هر فردي داراي استعدادهاي بالقوه نامحدودي است كه بكر و دست نخورده باقي مانده اند و مي بايست در مسير درست و با شناخت صحيح به منصه ظهور رسيده بالفعل شوند. يكي از اين راه هاي شناخت استعدادهاي خاموش در وجود انسان، خنده درماني است.
يك محقق دانماركي با بهره گيري از اتاق هاي «استراحت» و «استعمال دخانيات» در شركت ها و ادارات به فكر افتاد اتاق هايي با نام «اتاق خنده» به اين گونه مراكز اضافه كند تا كارمندان بتوانند دست كم ۱۰ الي ۱۵ دقيقه را در آنجا به خنديدن سپري كنند. هر چند اين پيشنهاد هنوز عملي نشده و تنها در حد يك فرضيه است اما به عقيده او اين تنها راهي است كه مي توان خنده را به محيط كار نيز انتقال داد. باشگاه هاي خنده در كشورهاي غربي مانند آمريكا و انگليس كه هفته اي يك بار داير مي شوند مفيد هستند اما كافي نيستند و نياز افراد را برطرف نمي سازند چرا كه انسان ها براي تامين نيازهاي روحي خود احتياج دارند به اينكه هر روز بخندند. يكي از محاسن ايجاد اتاق خنده اين است كه ديگر نيازي به وقت قبلي نيست و هر كس مي تواند در هر زماني كه دلش خواست به آنجا برود و تا دلش مي خواهد بخندد.
نكته مهم اينجا است كه آيا افراد مي توانند هر زمان كه اراده كنند بي دليل بخندند و يا بايد محركي آنها را به اين عمل وادارد. تحقيقات نشان مي دهد كه بسياري از انسان ها نسبت به لطايفي كه مي شنوند عكس العمل نشان مي دهند. اگر لطيفه شيرين و بامزه باشد قطعاً خنده را بر لبانشان خواهد نشاند. براي اينكه بتوانيد خنديدن را تمرين كنيد بايد با افرادي معاشرت كنيد كه هميشه شاد و خوشحال هستند، گويي هيچ غم و غصه اي در زندگي ندارند و اگر هم دارند آن را بروز نمي دهند. در اين گونه كلاس ها توسط تلويزيون و يا ضبط صوت داستان هاي خنده دار و بامزه به نمايش در مي آيد تا افراد به خنديدن وادار شوند.خنده را مي توان به چند گروه تقسيم بندي كرد. گروه اول همان لبخندهايي هستند كه افراد در هر زمان و مكاني مي توانند از آنها استفاده كنند. به طور مثال خيلي ها براي اينكه ترس و يا اضطراب خود را پنهان كنند آن را با يك لبخند بروز مي دهند و يا لبخندهايي كه آدم ها از روي تنبلي، بي تفاوتي و اينكه حوصله حرف زدن ندارند به يكديگر تحويل مي دهند. دسته دوم خنده هايي هستند كه در مكان هاي خاص و با كمي احتياط انجام مي گيرند. مثلاً در مكان هاي عمومي خنده بي جا و بي مورد شخصيت آدم ها را زير سوال خواهد برد.
دسته سوم خنده هاي بي صدايي است كه در دل آدم ها انجام مي گيرد. دوستتان مطلبي در مورد شخصيت شما به زبان مي آورد كه به نظر شما اصلاً واقعيت ندارد و شما در دل به او مي خنديد و يا موردي را از كسي پنهان كرده ايد و در دل به او مي خنديد كه از همه جا بي خبر است. دسته چهارم خنده هاي كاملاً دوستانه است، زماني كه از ته دل مي خنديد و در آن لحظه تنها به چيزي مي انديشيد كه باعث خنديدن شما شده است. در اين حالت تمام اعضاي بدن شما از عضلات سر و صورت گرفته تا دست و حتي قفسه سينه شما را در خنديدن همراهي مي كنند. همين نوع چهارم بهترين و مفيدترين نوع خنده است اما چه فرقي مي كند، مهم اين است كه ما از ياد نبريم دست كم در روز ۱۰ يا ۱۵ دقيقه بخنديم.

ناتور
زندگي در سكون
اول
صداي جيغ زن. جيغ بنفش، امتداد صدا مي پيچد در فضا، همه سراسيمه به سوي صدا برمي گردند، جيغ ها تكرار مي شود، صداي فرياد زدن يا ابوالفضل، يا ابوالفضل مي پيچد در سالن و سقف بلند سالن صدا را انگار مي بلعد. مي دويم سوي صدا هيچ اتفاق وحشتناكي رخ نداده. زن ترسيده، روي پايين ترين پله ها، پله برقي زمين خورده؛ مامور مي آيد پله را متوقف مي كند. به زن كمك مي كنند تا چادرش را جمع كند و به خودش مسلط باشد.

روز ديگر
با پله برقي مي خواهم به زيرزمين بروم. زن و مردي قبل از من ايستاده اند. پايم به پله مي رسد. زن رها مي شود مي گيرمش و سعي مي كنم كمكش كنم تا به خود مسلط شود، خجالت زده چهره اش را در چادرش مخفي مي كند. پير است شايد همسن مادربزرگ باشد. پشت سر هم از من تشكر مي كند مرد همراهش هم همين طور. به پله بعدي كه مي رسيم امتناع مي كند، مي گويد از پله هاي معمولي مي روم. مرد همراهش مي گويد نمي تواند اين همه پله را پايين برود و باز متقاعدش مي كند از پله برقي استفاده كند. روزهاي بعد هم مردماني را مي بينيم كه براي استفاده از پله برقي ناتوانند يكي مي گويد سرم گيج مي رود، يكي مي گويد دلم مي ريزد. پيرمردي مي گويد از پله رفتن بهتر است يك ورزش هم مي كنيم.

زندگي امروز
زندگي امروز ما وسايل مخصوص به خودش را لازم دارد. پله برقي، آسانسور، مترو، كامپيوتر، اينترنت و. . . همه از لوازم مخصوص زندگي امروز است. ديگر كمتر كسي مي تواند امروز را زندگي كند بي آنكه نيازمند وسايل امروزي نباشد. حالا ماكروويو يكي از لوازم اوليه آشپزخانه ها مي شود و توستر ديگر جواب كارهاي خانه را نمي دهد، هر روز لوازم جديدي براي زندگي جديد ساخته و معرفي مي شوند. بگذريم كه خيلي از اين لوازم مي آيند و زود مي روند و جاي خاصي در زندگي براي خودشان پيدا نمي كنند. اما برخي ديگر جزو جدايي ناپذير زندگي مي شوند و با ما مي مانند تا وقتي كه زنده ايم. همراهي و همگامي با زندگي جديد از اركان مهم براي بهتر زيستن است به شرط آنكه هستي زندگي مان را دچار خدشه نكنيم. هر چقدر از خودمان دور شويم و لوازم و ابزار جديد را در زندگي مان راه دهيم فاصله ما با آنچه بايد باشيم يا آنچه بايد بشويم بيشتر و بيشتر مي شود، آنقدر كه روزي از اصل خودمان هيچ چيز نمانده و زندگي جديد ما را آنقدر از خودمان دور كرده كه آشتي ميان ما و ما هيچ ممكن نيست و در اين قهر و ستيز خويش با خويش در مي مانيم و درجا مي زنيم. اما بر عكس هر چه به خود نزديك تر باشيم مسائل و وسايل زندگي جديد ابزاري است در دست ما كه زندگي مان را بهتر و راحت تر و دلپذيرتر مي كند تا آنجا كه وقت براي ما ديگر كم نيست و به بهانه هاي واهي كارهاي مهم مان را به تاخيرهاي دور و نزديك نمي افكنيم. و وسيله ديگر ما را به بيزاري نمي برد و به بيراهه نمي كشد و بار همه كارهاي نكرده و تعهدهاي عمل نشده و خستگي ها را به گردن زندگي امروز و وسايل امروزي بيندازيم.

زندگي ساكن
وقتي كشور ما با يك دگرگوني روبه رو شد تا مدت ها هيچ چيز سر جاي خودش نبود. اين دگرگوني كه بي سابقه و تكرار نشدني بود هنگامي رخ داد كه مردم دم دروازه همگامي با زندگي روز ايستاده بودند و كارشان از تماشا به تجربه رسيده بود. اين تجربه ها هم البته آزمون خطا و تجربه بود و برخي بهتر از ديگران از آزمون بيرون مي آمدند و بدون بغض و كينه و دلخوري هر آنچه از وسايل جديد كه به كارشان مي آمد استفاده مي كردند و زندگي شان همان رنگ و ريشه پيشين را داشت و گروه ديگر نيز در پيچ و مهره و رنگ و نماي وسايل جديد مي ماندند و مي پوسيدند. هر چند كه فكر مي كردند زنده اند و زندگي مي كنند.
باري پس از دگرگوني كشور شكل ديگري يافت انگار اين دگرگوني يك بازگشت به گذشته بود، گذشته دور و دورتر آنقدر دور كه براي بعضي ها اصلا بيگانه بود؛ بازگشتيم به گذشته و سال ها در گذشته مانديم و در گذشته زندگي كرديم. بلاي جان ما سكون شد؛ تكرار سكون، تكرار گذشته و تكرار مكررات. دوري از هر تغيير سرلوحه زندگي شد. همه چيز بايد مثل قبل از قبل مي ماند يا مي مرد. سكون بلاي جان زندگي شد. همه مهارت هاي مان را براي برخورد، رويارويي و پذيرش چيزهاي جديد از دست داديم و اصلاً در تغيير را روي خودمان بستيم. انگار تغيير جرم زندگي محسوب مي شد و ما اگر تغيير مي كرديم مجرماني غيرقابل بخشش بوديم. سال پشت سال كه گذشت كم كم به آدم هايي تبديل شديم كه هيچ تغييري را در زندگي تحمل نمي كردند و اما نسل جديد كه پايش به عرصه هاي اجتماعي باز شد تازه اول ماجرا بود. نسل جديد نمي خواست و نمي توانست با سكون كنار بيايد و مي خواست در تغيير و تحول ها شركت كند و با دنيا همگام باشد. اين تازه اول ماجرا بود. ميان نسل جديد و نسل قبل و قبل تر فاصله افتاد و اين فاصله شكاف شد و شكاف دره اي عميق و ژرف آنقدر كه هيچ چيز انگار از پس پر كردنش برنيامد كه هنوز هم نيامده. سال ها كه درها بسته باشد و تغيير نداشته باشيم نتيجه اش اين مي شود كه با ابزار كنار نمي آييم. پله برقي برايمان مشكل است و بدتر از همه با يكديگر كنار نمي آييم. من با ديگري و نسل قبل با من و هيچ كس با ديگري كنار نمي آيد، نمي تواند كنار بيايد شايد هم نمي خواهد. گروه، با گروه كنار نمي آيد. اصلاً با خودمان كنار نمي آييم چه رسد به غير. خود درگيري و منطق گريزي و ديگرستيزي عادت روزانه و روياي شبانه مان شده. نكند روزي به خودمان بياييم كه ستيز، صبح به خيرمان باشد و منيت، شب به خيرمان.

آيين مردم جهان
انبه و بودا در تايلند
شادي وطن پرست
روزهاي اخير جزو بهترين و مقدس ترين روزهاي سال در تايلند به شمار مي رود و به همين دليل جشن هاي بسيار جالبي در ماه مه و ژوئن برگزار مي كنند كه مهم ترين آنها را در زير مي خوانيد:
روز تاجگذاري: در روز پنجم ماه مه، مردم وقتي را براي اداي احترام به پادشاهشان مي گذرانند. مراسمي است براي بزرگداشت تاجگذاري پادشاه، در اين روز مدارس تعطيل است.
نمايشگاه انبه: اين روز روز ميهماني ها و رژه ها است و رقابت در زيبايي براي شكرگزاري در مقابل انبه هايي كه بر درختان انبه به بار نشسته اند. انبه در مناطق حاره اي غذاي بسيار پراهميتي است و همچنين براي اقتصاد تاي (Thai) يكي از اركان هم محسوب مي شود.
زيارت دوي سوتپ (Doi svthep): تعطيلي مذهبي بسيار مهم است. روزي است كه مردم شمال تاي احترام و پايبندي خود را به بودا اثبات مي كنند. بر فراز تپه اي كنار شهر، معبدي طلايي قرار دارد. اين مكان (Doi svthep) نام دارد كه به معناي «پرستشگاه فرشته نيك» است. مردمان تاي شب هنگام در روز بيست و هشتم ماه مه با شمع هايي روشن در دست چهار مايل را تا بالاي تپه راه مي روند. در مقابل مجسمه بودا اداي احترام مي كنند، شمع روشن مي كنند و به زمين و محوطه معبد تعظيم مي كنند. در اين معبد تمام برگ هايي كه همه جا را پوشانده است از طلاي ۲۴ عيار ساخته شده است. اين معبد بر روي تپه اي بنا شده كه مشرف به شهر چيانگ ماي است، رو به شرق است و نخستين شعاع خورشيد را دريافت مي كند.
ويساكابوچا: اين روز بسيار مقدس و روز تولد بودا است. بودايي ها در اين روز از تپه اي كه معبد فرشته نيك بر فراز آن است بالا مي روند. مراسم اين روز مقدس در هنگام ماه كامل انجام مي گيرد.
فستيوال پشتيبان شهر: اين فستيوالي براي صلح، شادي و كامروايي است. در شهر هر كس به معبدي به خصوص مي رود. در اين روز مراسم بزرگ رقص تاي برگزار مي شود. گل ها و برگ ها در اطراف معابد قرار مي گيرند كودكان اين تعطيلي را بسيار دوست دارند زيرا با گل دكورهايي مي سازند و معابد را با گل تزيين مي كنند. اين تعطيلي هفت روز طول مي كشد و در هفتمين قمر سال رخ مي دهد.
تامبون موانگ (Thamboon muang): در اين روز جشني بر پا مي شود كه سنت، فرهنگ و ميراث قديمي را تجديد مي كنند. رشته هايي از نخ به دور چهار دروازه شهر مي پيچند. مردم دور هم جمع مي شوند تا راهبان به زبان باستاني (پالي) سخن بگويند. همه دعا مي كنند كه روح نيك محافظ شهر باشد. مردم شهر بر اين اعتقادند كه رشته هاي نخ از ورود روح پلشت كه شايد قصد ورود به يكي از چهار دروازه باستاني شهر را داشته باشد جلوگيري مي كند. لباس هاي سنتي مربوط به دوره اي از تايلند تحت فرمان امپراتور شهر طلايي به نام (Sukothai) بود. اين شهر بسيار زيبا و ثروتمند بود اما توسط مردمان برمه نابود شد.

پزشك خانواده
معالجه با ماساژ
ماساژ بخش هاي فلج كودكان در كودكان معلول به بهبود آنها كمك مي كند.به گزارش شبكه تلويزيوني ابوظبي يك مركز پزشكي در تايلند موفق شد، از طريق ماساژ دادن به معالجه كودكان معلول بپردازند و حال كودكان معلول در اين مركز سه ماه پس از به كارگيري اين روش بهبود يافته است. اين مركز پزشكي در تايلند كه با افزايش تعداد كودكان معلول روبه روست مورد توجه قرار گرفته است. يكي از مسئولان اين مركز پزشكي در تايلند گفت: روش درماني ما تاثير زيادي بر كودكان معلول داشته است و پس از سه ماه مشاهده كرديم كه كودكان معلول به صورت عادي حركت مي كنند و مي توانند به تنهايي بنشينند و گردن خود را كنترل كنند.

سارز مهار مي شود
ديروز اعلام شد كه شمار مبتلايان تازه به بيماري سارز در آلوده ترين نقاط دنيا كه چين و بندر هنگ كنگ در اين كشور و همچنين تايوان است تنها ۲۲ نفر است. از اين تعداد ۹ نفر در سرزمين اصلي چين و تماماً در پكن پايتخت اين كشور هستند و ۱۱ نفر در تايوان. بندر هنگ كنگ تنها ۲ بيمار جديد داشته است. در ميان مبتلايان فعلي به سارز در اين منطقه ۱۰ مورد مرگ گزارش شده است.مقامات در استان گوان دانگ در جنوب چين كه سرچشمه بيماري سارز تلقي مي شود، اعلام كرده اند كه خوردن گوشت حيوانات وحشي را ممنوع كرده اند و گفتند كه تجارت و پرورش اين حيوانات هم تحت كنترل شديد قرار گرفته است.

آبله مرغان در بهار
آبله مرغان نوعي بيماري عفوني ناشي از ويروس واريسلازوستر است كه در ۹۰ درصد موارد در زير ۱۲ سالگي رخ مي دهد. هميشه در فصل بهار با همه گيري آبله مرغان در بين كودكان مواجه هستيم و اين روزها نيز بر ميزان مراجعه اين بيماران به پزشكان و مراكزدرماني افزوده شده است.اين بيماري مشابه بيماري سرخك، بسيار واگيردار است به طوري كه كودك مبتلا به آبله مرغان در مهد كودك يا مدرسه مي تواند تا ۹۰ درصد ساير كودكاني را كه با اين ويروس تماس نداشته اند، مبتلا كند. خوشبختانه آبله مرغان در دوران كودكي بسيار خوش خيم است و هرچه سن كودك كمتر باشد، علائم بيماري نيز كمتر است. آبله مرغان در ابتدا با علائمي شبيه آنفلوانزا از قبيل تب خفيف، سردرد، گلودرد و بي حالي بروز مي كند كه در اين زمان بيماري به حساب سرماخوردگي طفل گذاشته مي شود، اما ۲ تا ۳ روز بعد با ظهور جوش هاي قرمز رنگ و خارش دار بر روي تنه و صورت تشخيص آبله مرغان قطعي مي شود.

جامعه
ادبيات
اقتصاد
ايران
تكنيك
دهكده جهاني
رسانه
زمين
شهر
علم
كتاب
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  دهكده جهاني  |  رسانه  |  زمين  |
|  شهر  |  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |