به مناسبت برپايي نمايشگاه آثار «آرمان» هنرمند فرانسوي در موزه هنرهاي معاصر تهران
طاها بهبهاني
ارديبهشت و خردادماه موزه هنرهاي معاصر تهران ميزبان يكي از بزرگترين هنرمندان مجسمه ساز اين قرن بود. آرماند پيرفرناندز معروف به آرمان هفتادوپنجمين سال زندگي را مي گذراند و در اوج شهرت و محبوبيت، هنوز روي پاست و به خلق آثار بزرگ مشغول است.
آرمان در ۱۹۲۸ در شهر نيس (جنوب فرانسه) به دنيا آمده، پسر يك مهاجر آفريقايي است كه پدرش آنتيك فروش بوده و آرمان نقاشي رنگ و روغن را در ده سالگي از او آموخته است.
آرمان، رياضي و فلسفه خوانده و در لوور در رشته باستانشناسي و هنرهاي آسيا را گذرانده است .دربيست و نه سالگي به ايران و افغانستان سفر كرده و با پروفسور كريشمن در چغازنبيل هنگام اكتشافات او ملاقات داشته است. او ابتدا به سوررئاليسم و بعد تحت تأثير پولياكف(نقاش روس) به آبستره روي مي آورد، ولي هيچ كدام او را ارضاء نمي كند، اشيا را جايگزين رنگ و بوم مي كند.
او در جست وجوي اشياء كهنه و مستعمل و دورريختني از چرخه توليد و مصرف و تخريب بشر اين روزگار فرياد اعتراض بلند مي كند چرخه اي كه به يك دور تسلسل باطل ختم مي شود. او خشم خود را در ۱۹۶۰ در نمايشگاه ميلان با عنوان «خشم آرمان» به نمايش مي گذارد.
آرمان، خاكروبه هاي روزمره مردم را در قفسه هاي شيشه اي برايشان به نمايش مي گذارد، انباشت ظروف يك بار مصرف طشتك ها و بطري ها و هزاران شيء دور ريختني كه بشر امروز با ولع هر روز آن را مي خرد و روز ديگر در سطل زباله مي اندازد، آرمان حتي در شب افتتاح نمايشگاه خود در گالري ايريس كلر در پاريس يك كاميون زباله را در ويترين هاي گالري خالي مي كند و فقط فضاي كوچكي در انتهاي گالري خالي باقي مي گذارد. آرمان در همين نمايشگاه مي گويد: اين يك زباله دان حقيقي نيست، بلكه بيشتر شبيه چيزي است كه انگليسي ها به آن Refause«ضايعات» مي گويند يعني آنچه ضايع شده.
در اكتبر ۱۹۶۰، آرمان به اتفاق تني چند از هنرمندان مانيفست نئورئاليست ها را امضاء مي كند. آنها ابتدا مي خواستند مانيفست خود را تحت عنوان «ديدگاهي تازه در چشم انداز واقعيت» معرفي كنند كه معني جامع و كاملي براي عقايد آنها نبود و حتي ديدگاه تازه در واقعيت شهري هم ارضا كننده نبود، براي همين به نئورئاليسم بسنده كردند.
آرمان خاطره صدها نوازنده را در اثري تحت عنوان «رژه بزرگ» كه توده اي از ترومبون هاي مستعمل است به نمايش مي گذارد. آنهايي كه روزي توليد كننده آواهاي دلنشيني بودند، آنهايي كه روزي عشق به ميهن، عشق به پايداري در مقابل دشمن را در رژه در قلب فرانسوي ها مي كاشتند و بعد در چرخه توليد، مصرف و تخربب از دور خارج شده اند. آنها در بازيافت آرمان، به تولدي ديگر رسيدند كه مجسمه است با تمام معيارهاي زيبايي شناسي، كمپوزيسيون قوي، ريتم درست و توازن محكم.
آرمان، هيچ دور ريختني را به راحتي از دست نمي دهد. او به همه آنها، جايي دوباره مي بخشد. از ويولن سل ها گرفته تا قهوه جوش ها و حتي تانك هاي مستعمل. آرمان با هشتاد و سه تانك مستعمل، برج عظيمي مي سازد، غوطه ور در بتون و آن را در مقابل وزارت دفاع بيروت برپا مي كند و در شاهكاري ديگر «شهر لورد» هنوز گريه ها و خنده هاي معلولين ملتمس در شهر لورد كه با چوب هاي زيربغل براي شفاگرفتن آمده اند، شنيده مي شود. تركيبي از ده ها چوب زيربغل مستعمل كه هر كدام اگر زبان مي داشتند چه خاطرات تلخ و شيريني از صاحبان خود بازگو مي كردند.
آرمان حتي از شيشه هاي خالي پني سيلين نجات دهنده هم، چشم پوشي نمي كند. او آنها را در تجمعي حساب شده كه از دورتاش هاي بلوري نقاشان پوآن تي ليت را مجسم مي كند، به نمايش مي گذارد. تيغه هاي جراحي شناور در بتون كه هم زندگي داده اند و هم زندگي گرفته اند.
در نمايشگاه سن ژرمن، پيررستاني، آرمان را به يك رهبر اركستر تشبيه مي كند كه كارش را از روي نت انجام مي دهد و به صداي تمام سازها آشناست. «در كهكشاني ديگر» آرمان صدها چرخ دنده مستعمل را در ريتمي موزون به نمايش مي گذارد كه تماشاچي در يك نگاه از ماده جدا مي شود و به معنا مي رود. شايد در روز هزاران نفر با اين چرخ دنده ها كار داشته اند، آنها را لمس كرده اند، ولي در نهايت آرمان است كه از تركيب آنها مفهوم تازه اي مي سازد. همانطور كه در تركيب آچار فرانسه ها و پيچ و مهره ها كه آچارها با دهاني باز ولع باز كردن پيچ ها را دارند و حس نياز از اين آهن پاره ها به راحتي به تماشاچي القاء مي شود. آرمان توانسته از اين همه فلز زمخت و خشن مفهومي عاشقانه و لطيف بسازد.
يكي از زيباترين آثار آرمان «بعد از زمان تهديد آميز» است كه از يك ديكتاتور، فقط يك صندلي استيل سوخته باقي مانده است و فنرهاي متلاشي شده پراكنده آن خاطره هزاران اسكلت خاكستر شده را در پاي صندلي به تماشاچي القا مي كند.
آرمان از هيچ و آنچه به كار نمي آيد، مفهومي تازه مي سازد.مفهومي سياسي، فلسفي و اجتماعي كه همه با چاشني زيبايي شناختي خاص او آميخته اند.
هشدار آرمان به مصرف بي رويه و انباشتن خاكروبه ها باعث شد كه جهان علم دنبال كار او را بگيرد و اين در واقع، همان مقصد درست است كه ذهن هنرمند مطرح مي كند و علم جواب مي دهد، همانطور كه تخيلات ژول ورن باعث پيدايش اختراعات و ابتكارات بسيار در قرن گذشته شد. دل نگراني هاي آرمان نيز از اين چرخه باطل توليد، مصرف و تخريب، دانشگاهيان شرق آمريكا را وادار كرد به موضوع از دريچه ديگري بنگرند.
امروز آرمان، يك چهره جهاني است. او فرهنگ مصرفي جامعه را كه معني اجتماع را در ارتباط بامحيط زيست دگرگون كرده است، به عنوان زنگ خطري براي بشري كه روزي لابه لاي اشياء مصرفي خود غرق خواهد شد، فرياد مي كند. آثار او همچون آينه اي براي نمايش آنچه كه هستيم، از هيچ چيز فروگذار نمي كند. از يك ميخ و پيچ زنگ زده گرفته تا يك تانك عظيم الجثه، هنرمندي كه از هيچ، همه چيز مي سازد.