يكشنبه ۱ تير ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۸۴ - jun . 22, 2003
انديشه
Front Page

شكاف ديجيتالي
000470.jpg
حتي اگر ملت هاي فقير آنقدر شانس بياورند كه با سواد شوند و به يك زبان عمده جهان تكلم كنند، كاربري ايشان از اينترنت در زمينه فعاليت هايي چون بازرگاني به علت نبود كارت اعتباري،
احتمالاً محدود خواهد بود
اشاره؛
سياستمداران، دست اندركاران تجارت و بازرگاني و مطبوعات جملگي عنوان كرده اند كه شكاف ديجيتالي بين جهان فقير در حال توسعه و غرب ثروتمند پيشرفته از عمده ترين چالش هاي توسعه قرن به شمار مي رود. در واقع ۶/۹۹ درصد مردم آفريقا و جنوب آسيا در سال ۲۰۰۰ از دسترسي به اينترنت محروم بودند. مجمع عمومي سازمان ملل در ژوئن ۲۰۰۲ اعلام داشت كه شكاف ديجيتالي احتمالاً اقتصادها و ملت هاي بسياري از كشورهاي در حال توسعه را باز هم بيشتر در حاشيه قرار خواهد داد. گروه ۸ در سال ۲۰۰۰ در اكيناوا اعلام داشت كه همه مردم بايد بتوانند به شبكه هاي ارتباطي و اطلاع رساني دسترسي داشته باشند.
بهترين انگيزه ها شايد علاقه به برابرسازي دسترسي جهاني به اينترنت را موجب گردد ولي قوي ترين منطق را سبب نمي گردد. در واقع، ابزارهاي ارتباط براي محروم ترين كشورهاي جهان اهميت عمده دارد و نمونه هاي بسياري از كاربري تأثيرگذار اينترنت در كشورهاي در حال توسعه مشاهده مي گردد. به طور مثال، اينترنت در آرژانتين براي آگاه ساختن كشاورزان از قيمت هاي محصولات، در هند براي ثبت اسناد، در اوگاندا جهت آموزش كودكان روستايي و در كنيا براي فروش صندل ها و پيكره هاي چوبي مورد استفاده قرار مي گيرد. ولي نمي توان چنين نتيجه گيري كرد كه دسترسي جهاني به اينترنت يك هدف معقول است. بيان داستان هاي دلگرم كننده براي توجيه هزينه هاي بالاي دسترسي جهاني به اينترنت براي توجيه هزينه هايي كه احتمالاً در كشورهاي كمتر توسعه يافته در بالاترين سطوح آن قرار خواهد داشت، كافي نيست.
يكي از علل بالا بودن هزينه تأمين دسترسي گسترده به اينترنت براي كشورهاي كم درآمد اين است كه حدود ۶۹ درصد مردم آنها روستايي هستند. فراهم ساختن خدمات شبكه بندي شده اي چون برق و تلفن در مناطق روستايي هزينه هاي هنگفتي در بردارد و چون روستائيان عمدتاً فقير هستند توجيه اين هزينه ها از لحاظ درآمدهاي بالقوه، دشوار مي نمايد.
انرژي خورشيدي و پيوندهاي ماهواره اي از جايگزين هاي بالقوه به شمار مي رود ولي اين فناوري باز هم هزينه دسترسي به اينترنت را افزايش مي بخشد. به طور نمونه، در كاستاريكا يك مركز مخابراتي براي هر كامپيوتر قادر به اتصال به شبكه اينترنت، سالانه حدود ۱۰ هزار دلار هزينه كرد. در مقام مقايسه مي توان گفت كه يك فرد عادي كه با صرف روزانه يك دلار زندگي مي كند (كه حدود ۵/۱ ميليارد نفر از مردم جهان چنين وضعيتي دارند) در صورت دسترسي به وسايل ارتباطي، سالانه حدود ۱۰ دلار صرف آن خواهد كرد.
دسترسي يارانه اي عمومي، يك راه حل به شمار مي رود. ولي ميزان اين يارانه ها بايد بالا باشد. تأمين هفته اي يك ساعت دسترسي به يك مركز مخابراتي همچون مركز مورد اشاره در كاستاريكا، ممكن است براي هر نفر در سال حدود ۵۰ دلار هزينه داشته باشد كه تقريباً ده برابر هزينه عمومي سرانه بهداشتي در كشورهاي كم درآمد و ده برابر هزينه آموزش يك دانش آموز دوره ابتدايي است. براين اساس، يارانه جهاني براي هفته اي يك ساعت دسترسي به اينترنت براي تمام كساني كه با روزي يك دلار امرار معاش مي كنند ممكن است به ۷۵ ميليارد دلار بالغ گردد كه بيش از كل كمك هايي است كه همه ساله به كشورهاي محروم اعطا مي گردد. با توجه به اين كه فراهم ساختن موجبات دسترسي گسترده به اينترنت كاري است پرهزينه و پيچيده، تلاش براي ارايه خدمات فراگير در اين زمينه يك اشتباه سنگين خواهد بود.
عده اي استدلال مي كنند كه امكان اين دسترسي را مي توان با هزينه اي به مراتب كمتر- شايد با هزينه هايي كه با ميانگين هزينه هاي بهداشت در كشورهاي كم درآمد برابري كند- فراهم ساخت. با وجود اين، هزينه هاي دسترسي به اينترنت احتمالاً همچنان از مزاياي آن بيشتر خواهد بود زيرا شكاف ديجيتالي چيزي به مراتب بيشتر از عدم دسترسي فيزيكي را در برمي گيرد: اين امر به كمبودهاي مهارت و محيط اقتصادي گسترده تر نيز مربوط مي گردد.
به طور نمونه، بي سوادي از موانع عمده موجود فراروي كاربري اينترنت است. در اتيوپي ۹۸ درصد كاربران اينترنت در سال ۱۹۹۸ داراي تحصيلات دانشگاهي بودند و اين در حالي است كه ۵/۶۴ درصد جمعيت اين كشور بي سواد هستند. در سطح جهان، اكثر كساني كه با روزي يك دلار گذران زندگي مي كنند، سواد ندارند. به علاوه، آنان با يك زبان اقليتي در كشورهاي خويش تكلم مي نمايند تنها معدودي از ايشان قادرند به يك زبان جهاني عمده تكلم كنند. مثلاً، حدود ۱۷ ميليون تن از اهالي نيجريه به زبان «ايگبو» سخن مي رانند. در جست وجوهايي كه براي يافتن «صفحات وب» به زبان ايگبو داشتم، فقط به پنج سايت برخوردم: يك ترجمه اعلاميه جهاني حقوق بشر، يك ترجمه سند موسوم به چهار قانون معنوي (كه منشاء الهيات شناختي آن مشخص نبود) يك ترجمه هرم غذايي، يك كتابچه دو صفحه اي حاوي اصطلاحات زبان ايگبو و يك كتابچه دعا.
در شبكه اينترنت از يك سرويس ترجمه به زبان ايگبو خبري نيست. لذا يك فرد ايگبو زبان فقط به همين پنج سايت محدود خواهد بود. هيچ كدام از سايت هاي مزبور داراي امكانات صدا و تصوير نبود، بنابر اين ايگبو زبان هاي بي سواد احتمالاً نخواهند توانست از آن بهره اي ببرند. پركردن شكاف هاي مهارت هاي زباني و فني و نيز سوادآموزي بنيادين دشوار خواهد بود چرا كه هزينه سرانه دانش آموزان مدارس كشورهاي فقير بسيار اندك است. بايد افزود كه بودجه سالانه هر دانش آموز در اين كشورها فقط ۵ دلار است.
حتي اگر ملت هاي فقير آنقدر شانس بياورند كه با سواد شوند و به يك زبان عمده جهان تكلم كنند، كاربري ايشان از اينترنت در زمينه فعاليت هايي چون بازرگاني به علت نبود كارت اعتباري، احتمالاً محدود خواهد بود چه برسد به اين كه بخواهند در محله هاي خود، مايحتاجشان را به كمك اينترنت تهيه كنند. محدوديت هاي مربوط به محتواي برنامه هاي اينترنت و توانايي استفاده از آن محتوا شايد به بهترين وجه نشان دهد كه چرا تاكنون فقط ۲/۲ درصد كاربران اينترنت در هند توانسته اند از طريق اينترنت به خريد و فروش كالا اهتمام ورزند.
به همين ترتيب، بررسي هاي انجام گرفته در خصوص شركت هاي تانزانيا نشان داد كه ۳۰ درصد اين شركت ها به اينترنت دسترسي دارند و از اين ميان كمتر از نيمي از آنها مرتباً از اينترنت استفاده مي كنند و نيز فقط ۹درصدشان اينترنت را ابزار كارآمدي براي بهبود توليدات خود مي دانند.
ارتباطات براي محرومان نيز حايز اهميت بسيار است. يك سيستم منظم و رقابتي مخابراتي مي تواند هزينه ها را كاهش و دسترسي به آنها را افزايش بخشد. در موارد بسيار، گسترش دسترسي به تلفن از طريق برنامه هاي محدود، هدفمند و به دقت طراحي شده پرداخت يارانه، ارزش انجام آن را دارد. ولي پيگيري دسترسي جهاني به اينترنت احتمالاً تخصيص نادرست منابع عمده خواهد بود. به عنوان مقايسه مي توان گفت كه يك فناوري ديگر از وجود يك تفاوت ۷۰ برابري در نرخ هاي دسترسي به اينترنت ميان هند و ايالات متحده خبر مي دهد و اقتصاددانان اين فناوري را به افزايش بارآوري نيز نسبت مي دهند. اما هيچ كس يك نيروي ضربت سازمان ملل براي برطرف ساختن شكاف موجود تشكيل نمي دهد.
كشورهاي فقير با شكاف هاي جدي بسيار، از جمله شكاف هايي در زمينه هاي آموزش و پرورش، بهداشت و حمل و نقل روبه رو هستند. پرسشي كه براي كشورهاي فقيرتر مطرح مي شود اين است كه آيا نبود دسترسي به يك كالاي خاص مانع عمده اي فرا راه ثروتمند شدنشان قرار مي دهد؟
پاسخ اين پرسش در مورد فناوري ارتباطات و اطلاع رساني مثبت اما در مورد به خصوص اينترنت منفي است.
نوشته: فارين پاليسي
ترجمه: حسن نورايي بيدخت

سه گانه دكارتي ـ واپسين بخش
مرز ميان عقل و تخيل
000475.jpg
جالب آن كه دكارت به هنگام بحث در باب قوه آگاهي حسي در تأمل ششم استدلال دقيقاً مشابهي بر اساس ملاحظات پديدارشناختي به ما عرضه مي كند. در اين موقع دكارت ديگر «حواس خارجي» باصره، سامعه و غيره را در كانون توجه خود قرار نمي دهد، بلكه توجه وي بر «حواس باطني» از جمله گرسنگي و تشنگي معطوف است. اين قطعه يكي از معروف ترين گفتارهاي دكارت است:
طبيعت به مدد احساس هايي چون درد، گرسنگي و تشنگي به من مي آموزد كه حضور من در بدنم صرفاً به مثابه حضور كشتيبان در كشتي نيست، بلكه [به من مي آموزد كه] من پيوندي تنگاتنگ با بدنم دارم و اين پيوند چنان است كه گويي من و بدنم روي هم رفته امر واحد و يكپارچه اي را تشكيل مي دهيم.
مفسران نظريه  دكارت در مورد ذهن عموماً اين گزيده گفتار را به همين جا ختم مي كنند و سپس تفسير خود را با طرح اين مسأله ادامه مي دهند كه ثنويت دكارت با تأثير و تأثر علي متقابل جسم و نفس همخواني ندارد. اما در صورتي كه ما گزيده گفتار فوق را تا آخر دنبال كنيم روشن مي شود كه نكته مورد توجه در اين قطعه به پديدارشناسي خاص احساس است كه اين پديدارشناسي را دكارت چون شاهدي بر اين واقعيت تلقي مي كند كه برخلاف تخيل، آگاهي حسي به ما به عنوان «موجودات متفكر» غيرمادي تعلق نمي گيرد، بلكه با ما به عنوان موجودات متجسم پيوند دارد.»
اگر چنين نبود [يعني اگر من و بدنم تشكيل واحد يكپارچه اي نمي داديم] وقتي به بدن من آسيبي وارد مي شد، من كه چيزي جز موجودي متفكر نيستم، احساس درد نمي كردم، بلكه درست به همان گونه كه كشتيبان با قوه باصره خود در مي يابد كه چيزي در كشتي خراب شده است،  من هم صرفاً درد را با فاهمه خود ادراك مي  كردم. به همين ترتيب در هنگامي بدن من به خوردني يا نوشيدني نياز دارد، من مي  بايست در عوض احساس هاي مبهم گرسنگي و تشنگي،  تنها درك واضحي از آن داشته باشم، زيرا احساس هايي چون گرسنگي، تشنگي و درد و امثالهم چيزي جز حالات مغشوش فكر نيستند كه از اتحاد و به اصطلاح در آميختگي نفس و بدن ناشي مي شوند.
در اينجا پربيراه نيست كه بپرسيم به لحاظ پديدار شناسي وضع يك موجود صرفاً متفكر (مثلاً يك روح يا يك فرشته) كه خداوند موقتاً او را به بدني متصل نموده است، چگونه است. طبق گزيده گفتاري كه در بالا نقل كرديم، پاسخي كه دكارت پيشنهاد مي كند ظاهراً بايد اين باشد كه آگاهي چنين موجودي از وضعيت جسماني اش بايد فاقد بعد پديدارشناختي باشد؛ چنين موجودي فاقد [احساس] رنگ و طعم است. براي چنين موجودي صرفاً احكامي عقلي از اين قبيل وجود دارد كه «اين بدن به غذا نياز دارد» يا «اين بدن مجروح شده است» ما انسانها نيز البته چنين احكامي را صادر مي كنيم: وقتي شخص تحصيل كرده اي كه به مرض كمبود قند مبتلاست، نمونه خون خود را برمي دارد و تجزيه مي كند، عقلاً و مفهوماً مي داند كه نيازمند قند است؛ وقتي كه من بر سبيل تصادف دستم را به بخاري داغي مي زنم و پس از آن نتيجه اين عمل را مورد مداقه قرار مي دهم، برحسب فاهمه در مي يابم كه جراحتي بر بافت بدنم وارد آمده است، اما البته همه چيز به اينجا ختم نمي شود. بيمار مبتلا به ديابت به هنگام كاهش قند خونش احساس مبهم و غريبي دارد؛ وقتي دست من به بخاري داغ مي خورد، بارقه مشخصاً دافع و زننده اي از درد را در خود احساس مي  كنم. دكارت تصريح مي كند كه اين احساسات به وضوح و تمايز قابل تصور نيستند؛ احساساتي از قبيل «پيچش عجيب معده» كه من آن را گرسنگي مي نامم. مانند احساس ما به هنگام تلاش براي تجسم هزار ضلعي احساسي ذاتاً  مبهم و مغشوش است.
اينك دليل اين فاصله و شكافي كه ميان ادراك، شك، اثبات، انكار و اراده از سويي و تخيل و برخورداري از تجربيات حسي از سويي ديگر وجود دارد، كم كم آشكار مي شود. دو مورد آخر از جمله آن قواي شناخت موجود متفكر كه به نحوي شفاف واضح باشند نيستند. اين قوا داراي كيفيتي ذاتاً مغشوش و مبهم، تعريف ناشدني و ذهني اند- كيفيتي كه اين امر را برملا مي كند كه آنچه مطرح است فعاليت ذهني محض يك نفس غيرجسماني نيست، بلكه فعاليت يك واحد دو رگه،يعني موجود انساني است.
بنابراين نتايج تحليل ما از شرح دكارت در باب تخيل و احساس نشان مي دهد كه اين قوه ها به باور دكارت قوايي كه صراحتاً ذهني (مثلاً به شيوه ادراك)  باشند نيستند. زيرا:
۱. عملكرد آنها همواره مستلزم وقوع فعاليتي علم الاعضايي در مغز است و ۲. پديدار شناسي ويژه آنها (اين كه آزمودن اين قوا براي ما چگونه است) حاكي از آن است كه آنها به ما نه همچون نفس بلكه همچون موجودات متجسم تعلق دارند. پيامد اين نتيجه آن است كه ما مفهوم مهمي داريم كه طبق آن اين قوا نمي توانند به نحو درست خود را با طرح رسمي ثنويت دكارت وفق بدهند. آنها را نمي توان به سهولت يا به موجود متفكر و يا موجود داراي بعد نسبت داد.

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |
|   شهر    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |