دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۳- Oct, 13, 2003
نقدي بر استراتژي توسعه صنعتي
ناسازگاري و ناكامي
زير ذره بين
توسعه پايدار در مفهوم گسترده اش به معناي به رسميت شناختن سه سرمايه مادي، انساني و طبيعي است. سرمايه هاي طبيعي، فقط محيط زيست نيست، منابع ما هم در اين مجموعه قرار مي گيرد. بنابراين ما از تقابل سه سرمايه حرف مي زنيم.
012712.jpg
دكتر فيروزه خلعتبري
برخي افراد تمايل دارند همواره منتقد باشند و بد و خوب آن را نيز مي پذيرند. منتقدان هميشگي البته برخي كاستي ها و فشارها را تحمل مي كنند و احتمالاً هرگز از طرف كساني كه مورد انتقاد قرار گرفته اند روي خوش نمي بينند. اما آنها كه هماره منتقدند مزيت هايي نيز به دست مي آورند. آنها از طرف گروه هاي رقيب به كار گرفته مي شوند تا طرف ديگر را تضعيف كنند. منتقدان هميشگي، البته اين مزيت را نيز به دست مي آورند كه «برنامه اي، فكري، طرحي و ...» ارائه نمي كنند كه مشخص شود. دكتر فيروزه خلعتبري، از جمله منتقدان هميشگي سياست هاي برنامه هاي دولت (دولت آقاي هاشمي رفسنجاني و دولت آقاي خاتمي) است. اين اقتصاددان ورزيده كشورمان در همه ۱۲ سال گذشته به مناسبت هاي مختلف نقد برنامه ها را در دستور كار قرار داده است. البته تيزبيني وي و دانش قابل توجهي كه دارد، موجب شده است نقدهاي وي در كانون توجه قرار گيرد. وي در تازه ترين سخنراني خود كه در «مركز تحقيقات استراتژيك» انجام داده است، «استراتژي توسعه صنعتي» را نقد كرده است. اشكالات و ايرادهايي كه خانم خلعتبري در اين سخنراني درباره «استراتژي توسعه صنعتي» بيان كرده است، البته بسيار كلي است و مي تواند درباره هر «استراتژي» به كار گرفته شود. اما در سخنراني وي نكات قابل توجهي وجود دارد كه نمي توان نسبت به آن بي اعتنا بود. به طور مثال در بخشي از سخنراني خود مي گويد: «به نظر مي رسد براي تدوين استراتژي صنعتي، نخستين الزام آن است كه يك رويكرد نظري عقلايي براي خودمان داشته باشيم» و يا در ادامه به درستي مي گويد: «به گمان من شهامت مي خواهد كه در اقتصاد در حال توسعه، استراتژي بخشي بر اقتصاد ملي مقدم شود.» گفته هاي اين اقتصاددان با وجود اينكه «كلي گويي هايي» دارد، نكات قابل تأمل زيادي نيز دارد كه مي تواند درس آموز باشد.
***
در ده ساله منتهي به ۱۳۵۶ درصد درآمد سرانه ما ۳۰درصد بالاي متوسط دنيا بوده است، ولي هر يك از دهه هاي بعد را كه در نظر بگيريم يعني يك دهه كه بد و خوب نفت هم توي آن بيايد، درآمد سرانه ما دست كم سي درصد زير متوسط دنيا مي شود. اين امر نشان مي دهد يك تحول بنيادي اتفاق افتاده است و اين تحول بنيادي قابل تعمق است. براي ريشه يابي وضعيت برمي گرديم و به گذشته نگاه مي كنيم و مي بينيم اقتصاد تك محصولي بوديم و امروز نيز هستيم. هيچ ترديدي نداريم كه در دوره هايي دنيا به ما بد كرده و درآمدمان پايين افتاده، يعني سرانه نفتمان پايين افتاده است. با وجود اين، در يك دهه و يك دوره طولاني تر چنين گفته اي قابل دفاع نيست. اگر يك دهه را بگيريم هم خوب و هم بد در آن وجود خواهد داشت. در سال ۱۳۵۵ ما ۲۲ ميليارد درآمد داشتيم، ولي به عنوان مثال در سال ۱۳۵۱، درآمد نفتي ما يك ميليارد و سيصد ميليون دلار بود. وقتي دهه ها در نظر گرفته مي شود، در طول دهه به طور متوسط نمي توانيم بگوييم درآمد نفتمان پايين آمده است.
از سوي ديگر جمعيت مان در مقايسه با دهه پايه، دو برابر شده است. با وجود اين، درآمد سرانه حاصل از صادرات نفتمان به دلار پايين نيامده است. ممكن است قيمت واقعي پايين آمده باشد، ولي قيمت واقعي حاصل عملكرد ماست. نگاهي دقيق تر هم نشان مي دهد منابعمان هم تلفات خاصي كه ناشي از حوادث و بلايا باشد، نداشته است. بنابراين ديده مي شود كه نيروي انساني و منابع مديريتي ما محوري است كه بايد به آن فكر كنيم. در مورد اين منابع مي توانم بگويم بيش از دو دهه فكر نكرده و بدون برنامه ريزي كار كرده ايم. مديري را سراغ ندارم كه با موضوعات عجولانه برخورد نكند. واقعاً من خدمت شما مي گويم، زماني كه شما ماه پيش به من لطف كرديد زنگ زديد، گفتيد يك ماه فرصت مي دهيد تا در مورد موضوع بحث امروز مطلبي تهيه كنم، من كمي با تعجب فكر كردم حتماً گوش من عوضي شنيده است. مديري را سراغ ندارم، كه بخواهد بحث استراتژي بكند، يا بحث سنگين تغيير ساختار را بخواهد و نگويد فردا مي خواهم، دو سه روز گذشته مي خواستم يا همين حالا هم دير شده است! هميشه وقتي حاصل كارهاي عجولانه را نگاه مي كنيم، آن قدر با تأخير انجام مي شود كه اصلاً هيچ كاربردي ندارد.
برنامه اول توسعه خودمان را كه نگاه مي كنيم، مي بينيم آمارش مربوط به سه سال پيش از زمان شروع برنامه بوده است و در مواردي محورهاي ما حتي تا هفتاد درصد نسبت به عدد فرضي پايه برنامه، انحراف داشته است. با اين اوصاف، به فرض آنكه حاصل كار چند درصد بالاي برنامه باشد، چه تحولي حاصل مي شود؟ به فرض كه رشد ۵ درصدي هم حاصل شود، باز كل رشد در پنج سال به ۲۵ درصد مي رسد. اين در حالي است كه انحراف اوليه هفتاد درصد بوده است. برنامه دوم دو سناريو بود و اصلاً معلوم نبود كدام به كدام است. عاقبت هم مشخص نشد الگوي برنامه كدام يك از دو الگوي پيشنهادي است. بنابراين هدفي كه برنامه بايد به آن مي رسيد، مشخص نشد. همچنين در مورد برنامه سوم كه مجموعه اي بود كه مي توانم بگويم هويت برنامه نداشت. برنامه، معنا دارد: عاملي دارد، عملي دارد، نتيجه اي دارد، محوري دارد. برنامه سوم ما هيچ چيزي ندارد. خوب چه انتظاري داريم كه به نتيجه مطلوب و درست برسيم. ما اصلاً نمي دانيم در اين برنامه چه مي خواهيم. بحثي شد كه در اين جلسه خيلي به دلم نشست. ژاپني ها براي كنترل منابع ساحلي و صيادي خودشان، يعني منابع ماهي، به ساحل نشينان تكيه مي كنند. يكي از كارهاي دولت انتخاب رؤسايي بود كه از بيرون سيستم آمده بودند. بنابراين تصميم گيريهاي متعددي را مشاهده مي كنيم كه در نتيجه اين انتخابها صورت گرفته است و اثر جنبي و جانبي به نسبت گسترده داشته است. به عنوان مثال در زمينه حفظ ارزش پول، تصميماتي گرفته شد كه اثرهاي آن بر اقتصاد باقي ماند. بسياري از سياستهاي ضروري براي اصلاح ساخت با سالها تأخير و بعد از آنكه در جهت غيرموجه فشارهاي زيادي وارد آورده شد، به مرحله  اجرا درمي آيد. ماجراي خودروهاي فرسوده كشور و اجراي سياستهايي مانند تعيين محدوده ترافيك و گران كردن بنزين، بدون عنايت به عوامل اصلي ايجاد آلودگي، نمونه اي از اين برخوردهاي عجولانه است.
بالا بودن جدي تورم ما نسبت به جهان نشان مي دهد كه در تنظيم منابعمان درست عمل نكرده ايم و سياستهاي كنترلي را بدون توجه به امكان جايگزيني به كار گرفته ايم. وقتي هم كه موضوع باز شدن درهاي كشور مطرح مي شود، هميشه واردات را براي طبقه بالاي كشور مي خواهيم، در حالي كه مردم هم حق دارند خواهان كالاهاي بهتر باشند. اين مجموعه، وضعيتي است كه امروز در كشور وجود دارد. در اين ساخت است كه ما از استراتژي صنعتي حرف مي زنيم ولي نگاه نمي كنيم كه استراتژي صنعتي، استراتژي ملي و استراتژي توسعه مملكت، الزامات و ارتباطاتي با هم دارند. من فكر مي كنم شايد بد نباشد برگرديم و آن الزامات را بررسي كنيم تا اين الزامات و نحوه تواتر آنها را ببينيم. اگر اين مرتبه بندي مشخص نشود، نمي توان انتظار داشت كه در تدوين استراتژي صنعتي توفيق داشته باشيم.
به نظر مي رسد كه براي تدوين استراتژي ملي و استراتژي صنعتي در مقياسي كه ما مي خواهيم يك مملكت به آن فكر كند، نخستين الزام اين است كه يك رويكرد نظري عقلايي را براي خودمان داشته باشيم. بايد فكر كنيم چه جهت گيري و حركت هايي را ما مي خواهيم داشته باشيم كه بر مبناي آن، در واقع استراتژي مان را پايه گذاري كنيم. انتخاب اين رويكرد بسيار مهم است. مسأله اين است كه هم در برنامه هاي توسعه اي و هم در برنامه هاي بخشي، رويكرد بايد مشخص باشد. هميشه اين موضوع پرسيده مي شود كه نگرش ما به عوامل چيست؟ اگر رويكرد سنتي داريم، عواملي كه در نظر مي گيريم، يكي نيروي انساني، يعني سرمايه انساني است؛ يكي هم سرمايه مادي است. در اين نگرش مي پرسيم كه چگونه اين عوامل را به همديگر مي آميزيم؛ يا آنكه چگونه مي توانيم رابطه علت و معلولي را در اينها پيدا كنيم؟ اگر من بخواهم برنامه استراتژيك داشته باشم و نگرش نظري آن را مشخص كنم، برمي گردم به توسعه پايدار. ما متأسفانه از توسعه پايدار هم خيلي كم فهميده ايم و بيشتر نظريه بانك جهاني را در مورد توسعه پايدار مي دانيم. به نظر من، بانك جهاني در مورد مفهوم توسعه پايدار، ديدگاه محدودي را مطرح مي كند. اقتصادداناني كه به توسعه پايدار فكر مي كنند و به آن اعتقاد دارند، به نگرش بانك جهاني به عنوان عامل اختلال نگاه مي كنند.
توسعه پايدار در مفهوم گسترده اش به معناي به رسميت شناختن سه سرمايه مادي، انساني و طبيعي است. سرمايه هاي طبيعي، فقط محيط زيست نيست، منابع ما هم در اين مجموعه قرار مي گيرد. بنابراين ما از تقابل سه سرمايه حرف مي زنيم كه اين سه سرمايه عبارتند از:
سرمايه انساني، سرمايه مادي و سرمايه طبيعي.
توسعه پايدار اين موضوع را مطرح مي كند كه روش مستهلك كردن اين سرمايه ها چگونه بايد باشد و دستاورد حاصل از اين استهلاك، چگونه بايد سنجيده شود. اين پرسش، رفتاري به وجود مي آورد كه در مورد آن بحث خواهيم كرد. اما اجازه بدهيد در اينجا بپذيريم كه اولين چيزي كه براي يك برنامه ريزي استراتژي صنعتي بايد داشته باشيم، نگرش است، يعني آنكه چطور مي خواهيم به سيستم نگاه كنيم.
مسئله دوم داشتن هدف خاص است. شما نگرش را داريد، ولي در اين نگرش هدف را بايد بگذاريد. يكي مي گويد من بازسازي صنايع سنگين را مي خواهم، يكي ديگر مي گويد، (مثل در برنامه اول) از ظرفيتها استفاده كنيم، به نظر مي رسد در زمان حاضر، احياي فعاليت صنعتي به عنوان مهم ترين هدف باشد. احيا را من در برابر كلمه Revitalization مي گذارم. اين كلمه اي است كه ما به آن به درستي نگاه نمي كنيم: يعني حيات بخشي دوباره. موضوع اين نيست كه ظرفيت موجودمان را استفاده كنيم. در وضع حاضر لازم است صنايعمان دوباره زنده شوند. واحدهاي ما دارند كار و توليد مي كنند. در اين مورد ترديدي نداريم. امر واقع اين است كه خوراك ما از محصولات همين صنايع تأمين مي شود، صندلي كه ما روي آن مي نشينيم و چيزهايي كه مصرف مي كنيم، توسط همين صنايع ساخته مي شود. با وجود اين، صنايع ما مانند مرده هايي هستند كه حركت مي كنند. اگر به استانداردهاي امروز جهاني بنگريم، آن چيزي كه الان داريم، بقاياي هويتي است كه در زماني در گذشته به عنوان صنعت كشور در حال توسعه، مي شد از آن اسم برد. بنابراين به نظر من هدف خاصي كه استراتژي صنعتي ما بايد داشته باشد، حيات بخشي دوباره به بخش صنعت است.
اين حيات بخشي الزاماتي دارد. نقطه شروع اين است كه ببينيم يك صنعت زنده چگونه است؟آيا يك صنعت زنده اين است كه توليد بكند يا آنكه يك صنعت زنده اين است كه هفتاد درصد بازار را داشته باشد؟ ما به چه وضعيتي صنعت زنده مي گوييم؟ بايد بپذيريم كه بايد الزامات آن را ببينيم.
مسئله بعد اين است كه در واقع اين صنعت بتواند در استراتژي خود، بينشي فراگير داشته باشد. در حال حاضر اكثر كساني كه صحبت مي كنند، اولين چيزي كه در مورد يك صنعت خوب يا بد مي گويند، مقدار ارزش  افزوده  آن است. مي بينيم كه نسبت ارزش افزوده يك صنعت به اقتصاد ملي سنجيده مي شود. من نمي فهمم اين مؤلفه يعني چه؟ بنا به فرض، ارزش افزوده صنعتي نسبت به اقتصاد ملي ۴۲درصد است. آيا اين خوب است يا بد؟ معيار فراگيري كه ما در مورد آن صحبت مي كنيم، اين است كه در بازسازي و تجديد حيات صنعت، صنعت ما بايد به صورت هم نهاده ديده شود: يعني از مصرف كننده تا پايان خط توليد.
نمي شود در مورد بخش صنعت حرف زد، لكن مواد اوليه يا چيزهاي ديگر، فراموش شود ولي دست آخر گفته شود كه ارزش افزوده صنعت، فلان رقم است، اين رقم در دنياي امروز معنايي ندارد. سيستمهاي صنعتي، سيستم هايي كه امروز مي آيند استراتژي تعيين مي كنند، رشته فعاليتها را هم نهاد مي بينند: يعني يك خط از توليد تا مصرف را مشخص مي كنند. نقطه شروع اين خط، توليد و نقطه پايان، مصرف است. همه اينها مهم است. اگر هر نقطه از اين مجموعه متوقف شود، برنامه حركت نمي كند و استراتژي ناموفق مي ماند.
ما در كشورمان ديد هم نهاد را نداريم، بنابراين وقتي نگاه مي كنيم مي پرسيم كه آيا صنايع سنگين را داشته باشيم يا صنايع سبك؟ در حالي كه وقتي هم نهاد نگاه مي كنيم، مي گوييم، هم نهاد متكي به فناوري اطلاعات، هم نهاد متكي به منابع طبيعي و... البته اين نگرش را ما در اقتصاد خودمان معرفي نكرده ايم، بنابراين استراتژي كه ما داريم، استراتژي است كه يك هويت را مي بيند بدون اينكه تمام زنجيره هاي به هم پيوسته اش را ببيند. اگر در دهه هفتاد صحبت مي كرديم، (۱۹۷۰يا ۱۹۵۰)، بيشتر مي گفتند زنجيره هاي توليد بايد به هم بپيوندد يا آنكه جدول داده- ستانده پر شود. اما امروز اين را نمي گويند. امروز از ماتريس حسابداري اجتماعي صحبت مي كنند. در درون اين، انسان هم هست، كار هم هست، همه چيز هست، توزيع درآمد هم هست. در چنين مجموعه اي وقتي شروع مي كنند به نگرش،  هم نهاد را نگاه مي كنند، نه يك خط را و نه يك قلم را. بنابراين از نظر انتخاب آن نگرش كلان، بايد فكر كنيم كه چه را ببينيم كه بتوانيم اين تركيب را درست داشته باشيم. ادامه دارد

ديدگاه
كشاورزي راه توسعه
منبع: يو-اس- ايد
ترجمه: مونا مشهدي رجبي
* برنامه هاي توسعه كشاورزي باعث رشد اقتصادي مي شود.
پژوهشگران اعلام كرده اند يك دلار افزايش توليد در بخش كشاورزي باعث مي شود درآمد كل اقتصاد جامعه موردنظر ۳۲/۲ دلار افزايش يابد حال توليدي را در نظر بگيريد كه صدها دلار ارزش داشته باشد و تأثير اين صدها دلار را در كل اقتصاد برآورد كنيد. متوجه خواهيد شد اين مسئله ارزشي بيش از آنچه بسياري از كشورها تا به حال مي انديشيدند دارد. با وجود تمام موارد ذكر شده برآورد دقيق اهميت و تأثير توسعه بخش كشاورزي در رشد اقتصادي كشورهاي مختلف كار بسيار دشواري است. در آمارها آمده است سهم كشاورزي در اقتصاد كشورهاي آسيا و خاور نزديك بسيار بيشتر از نقش اين عامل در اقتصاد ديگر كشورهاي جهان است. علاوه بر آن بيشترين تعداد شاغلين در بخش كشاورزي فعاليت مي كنند پژوهشگران اعلام كرده اند در آسيا و خاور نزديك ۵۸ درصد از كل شاغلان در اين بخش فعال هستند.اهميت كشاورزي در كل اقتصاد كشورهاي جنوب آسيا به حدي است كه ۲۵ درصد از كل توليد ناخالص داخلي آن ها را تأمين مي كند در حالي كه مابقي كشورهاي اين منطقه با استفاده از درآمد حاصل از بخش كشاورزي تنها ۱۵ درصد از توليد ناخالص داخلي خود را تأمين مي كنند. حال اگر اين سهم را با سهم درآمد حاصل از بخش كشاورزي در كل توليد ناخالص داخلي آمريكا كه معادل ۲ درصد و بقيه كشورهاي جهان كه معادل ۵ درصد است مقايسه كنيم به اهميت اقتصاد بخش كشاورزي روي كل اقتصاد جهاني بيشتر پي مي بريم.پژوهش ها نشان مي دهد توليد سرانه كشاورزي در كشورهاي جنوب شرقي آسيا و جنوب آسيا از سال ۱۹۸۷ تا سال ۱۹۹۷ رشد داشته است اما طي چندين سال اخير توليد اين بخش با تنزل ميزان روبرو شد.به راحتي مي توان دريافت كه اين كاهش سطح توليد با توجه به رشد بي رويه جمعيت در سطح جهان خصوصاً در مناطق ذكر شده چه اثر نامطلوبي روي وضعيت غذايي آنها گذاشته است و اگر دولت ها براي بهبود شرايط تلاش هاي همه جانبه اي را آغاز نكنند تعداد افراد مبتلا به سوءتغذيه روزبه روز افزايش مي يابد و مشكلات غذايي به مشكل بسيار جدي و لاينحل بدل مي شود.
* برنامه هاي كشاورزي در آسيا و خاور نزديك.
پژوهشها نشان مي دهد طي سالهاي ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۴ سطح سرمايه  گذاري در توسعه كشاورزي منطقه به يكباره كاهش چشمگيري يافت. گفته مي شود در سالهاي ۱۹۸۵ براي توسعه بخش كشاورزي ۲۹۱ ميليون دلار سرمايه در نظر گرفته شده بود در حالي كه ده سال بعد از آن سطح سرمايه اين بخش تنها ۹۴ ميليون دلار بوده يعني طي ۱۰ سال ۶۸ درصد از سهم سرمايه گذاري در اين بخش كاسته شده است. البته سهم عظيمي از سرمايه هايي كه براي توسعه كشاورزي در منطقه استفاده مي شد تنها صرف توسعه فعاليتهاي كشاورزي در كشور مصر گرديده است.
طي سالهاي ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱، معادل ۶۲ درصد از كل سرمايه هايي كه مركز كمك رساني آمريكا براي توسعه كشاورزي در منطقه در نظر گرفته بود تنها صرف عملكرد مصر شد. اما مسئله مهم اين است كه اين سرمايه ها نه تنها به گسترش كشاورزي در مصر كمك كرد بلكه برخي ديگر از كشورهاي منطقه از قبيل بنگلادش، اندونزي و نپال را هم تحت پوشش قرار داد.پژوهشگران در بنگلادش اقدام به جمع آوري اطلاعات لازم در مورد شرايط آب و هوايي منطقه، گياهاني كه در اين وضعيت به خوبي رشد مي كنند و تجهيزات ضروري براي ارتقاء فعاليتهاي كشاورزي در منطقه كردند پس از آن با اجراي نتايج حاصل از پژوهش هايشان به گسترش وضعيت مزارع كوچك و بزرگ و اطلاع رساني به مردمي كه داراي باغها و مزارع خانوادگي بودند نمودند تا بتوانند با بهينه سازي جريان توليد در منطقه به ارتقاء وضعيت غذايي بپردازند.در اندونزي سياستهاي غذايي مركز كمك رساني باعث تغيير قيمت كالاهاي ضروري و مواد اوليه موردنياز مردم شد و در تعرفه هاي گمركي كشور تغييراتي ايجاد كرد.
در نپال هم پياده شدن سياستهاي غذايي باعث ارتقاء كيفي و كمي وضعيت غذايي منطقه گرديد. گفته مي شود اجراي اين سياست حداقل وضعيت ۳/۱ ميليون نفر از افراد روستايي را بهتر از پيش كرد.
فرصتهاي آينده
اگر با دقت به وضعيت كشاورزي توجه كنيم متوجه حضور فرصتهاي زيادي براي سرمايه گذاري در بخش كشاورزي مي شويم. فرصتهايي كه تا به حال در مورد آن ها صحبت نشده است يا اگر صحبت شده، آن طور كه بايد و شايد در مورد مسايل پيرامون آن بحث نشده است. پژوهشگران عقيده دارند زماني سرمايه  گذاري در يك بخش سودآور و مفيد است كه اثري پايدار در اوضاع اقتصادي جامعه ايجاد كند.آنها در تعريف كشاورزي پايدار مي گويند: فعاليتها و فن آوري هاي كشاورزي كه باعث حداكثر شدن راندمان توليد و بهره روي زمين و حداقل شدن آسيبهايي كه در اثر كشت محصولات ممكن است به خاك وارد شود را كشاورزي پايدار گويند البته به شرطي كه گروه اصلي ذينفع يعني مصرف كنندگان هم حداكثر سود را ببرند. و به سلامت جسمي آنها و سلامت جسمي كشاورزان و دست اندركاران اين صنعت آسيبي وارد نشود.امروزه دانشمندان توانسته اند با استفاده از روشهاي مناسب راندمان توليد حبوبات را به روش سنتي افزايش دهند، البته اين افزايش راندمان روي زميني كه محصولات در آ ن كشت مي شوند اثر نامطلوبي نداشته است. شايد اين اولين باري بود كه دانشمندان مفهوم كشاورزي پايدار را به طور عملي تجربه كردند. پس از آن استفاده از سيستم هاي كشاورزي پايدار باعث افزايش توليد غذا و افزايش درآمد كشاورزان خصوصا كشاورزان خرده پا شد.پژوهشگران عقيده دارند اين بهبود وضعيت زيست محيطي و كشاورزي كشورهاي منطقه مستلزم وجود گونه هاي گياهي مختلف است. گونه هايي از قبيل درختان خزان دار، درختان هميشه سبز، محصولات كشاورزي و غذايي، گل ها و گياهان تزئيني كه هر يك با داشتن يك سري نياز غذايي خواهند توانست در كنار هم زندگي كنند و از تمام منابع غذايي زمين به نحو احسن استفاده نمايند در عين حال هم منابع غذايي زمين را به طور كامل تخليه نمي كنند. امروزه از سرمايه گذاري روي احداث جنگل ها، محصولات درختي و گونه هاي متنوع گياهي غفلت شده است. علاوه بر آن با مديريت صحيح بخشهايي وابسته به كشاورزي از قبيل بخش آبياري، خاكشناسي و غيره مي توان روند رسيدن به نتيجه مطلوب را هر چه سريعتر پيمود.
آ مار نشان مي دهد امروزه ۳۷ درصد از كل زمين هاي كشاورزي در منطقه تحت كشت آبي هستند و ۸۴ درصد از آب نيز تنها براي اهداف كشاورزي در منطقه مصرف مي شود در حالي كه ديگر بخشهاي جهان تنها ۷۱ درصد از كل آبي كه در اختيار دارند را صرف فعاليتهاي كشاورزي خود مي كنند.حال با اطلاع يافتن از اين موضوع و با توجه به بحران  كم آبي كه در منطقه خصوصا كشورهاي آسيايي پيش آ مده است متوجه مي شويد كه حضور يك بحران همه جانبه و عظيم را در ۲۰ سال آينده پيش بيني مي  كنند وكم آبي را يك معضل همه جانبه مي دانند. پس يكي از كارهايي كه مركز كمك رساني آمريكا بايد انجام دهد اين است كه به ايجاد يك مركز مديريتي مدون براي استفاده از آب در منطقه بپردازد و با مديريت صحيح و سرمايه گذاري لازم در اين بخش به افزايش راندمان آبي كشورهاي منطقه بپردازد.

سايه روشن اقتصاد
ماشه تغييرات كشيده شد
سقوط صدام حسين در عراق ماشه تغييرات داخلي در پادشاهي هاي خليج فارس را كشيد، تغييرات در كشورهاي عرب منطقه اجتناب ناپذير است اما روند وضعيت اين تغييرات به رفتار آمريكا بستگي دارد.برچيده شدن رژيم بعثي عراق به دست نيروهاي تحت رهبري آمريكا در شش ماه پيش بدون شك آسايش فراواني براي كشورهاي خليج فارس فراهم كرد و علاوه بر اين راه طولاني و ضروري اصلاحات را نيز گشود. پيروزي آمريكا و انگليس در عراق تغييرات استراتژيكي را بوجود آورد و مهمترين آن تغيير تعادل قدرت در اين منطقه است.
«انور عشقي» يك كارشناس مركز مطالعات استراتژيك خاورميانه در جده علاوه بر اين مي افزايد: دولت هاي خليج  فارس اغلب هزينه فراواني براي تجهيز ارتش و تأمين امنيت خارجي صرف مي كردند و دليل عمده آن تهديد منطقه اي ناشي از حضور رژيم صدام حسين بود. اكنون تمركز هزينه ها بر امنيت داخلي بيشتر شده و ميزان هزينه امنيت خارجي به سرعت كاهش مي يابد.
در سه دهه گذشته منطقه نفتي خليج فارس يكي از بي ثبات ترين مناطق جهان بود. عامل اصلي اين بي ثباتي ماجراجويي هاي رژيم صدام حسين بوده است. دو جنگ با ايران و اشغال سه ماهه كويت در سال ۱۹۹۰ عوامل اين بي ثباتي بوده است. علاوه بر اين بحران ميان عراق و آمريكا از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳ تنش هاي جدي در منطقه ايجاد كرد و طرح هاي توسعه اقتصادي را مختل كرد. اكنون بر كناري صدام حسين به دست يك عامل خارجي فرصت غيرقابل انكار براي كويت و ديگر كشورهاي منطقه بوجود آورده است.در تأثير محو صدام حسين بر همسايگان عراق شكي نيست اما طبيعت و عواقب اين آثار به شدت به تحولات در بغداد بستگي دارد.ثبات و برقراري امنيت در عراق يك عامل كليدي در تحولات آينده منطقه است. به اعتقاد اين كارشناس عرب اگر آمريكا در تلاش خود براي استقرار دموكراسي در عراق موفق شود همسايگان اين كشور نيز بي  شك به كاروان دموكراسي خواهند پيوست، روندي كه نشانه هاي آن از هم اكنون آشكار شده است. اما اگر ناآرامي ها و بي ثباتي ادامه يابد روند جاري در كشورهاي عرب خليج فارس نيز به عقب باز خواهد گشت.يكي از شواهد روشن در زمينه تغيير اوضاع منطقه رشد دادوستد در بورس هاي كويت و عربستان سعودي است، شاخص هاي بورس اين دو كشور پس از سقوط صدام حسين به ترتيب ۸۳ و ۷۵ درصد رشد داشته است. شش كشوري كه شوراي همكاري خليج فارس را تشكيل داده اند همه به وسيله خانواده هاي پادشاهي اداره مي شوند كه قرن ها در اين كشورها حكومت كرده اند.كويت، بحرين و عمان مجلس هاي انتخابي دارند.اما قطر، امارات متحده عربي و عربستان سعودي تنها مجلس هاي انتصابي دارند.به اعتقاد عشقي، كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس براي تغيير آماده شده اند، اما نه به گونه اي كه آمريكا براي دستيابي به آن تلاش مي كند. اين دولت ها اقدام بر ضد افراطيون و تغيير ساختار آموزشي را آغاز كرده اند.اين تمايل به روند اصلاحات، تغيير و گشودن فضاي جامعه و گفت وگو است.
اگر الگوي آمريكا در عراق موفق شود كشورهاي منطقه از جمله كويت بايد در اين مسير جدي تر گام بردارند و به سوي دموكراسي واقعي بروند. اما عشقي عقيده دارد كه آمريكا خطاي مرگباري مرتكب شده كه قصد داشت خواسته خود را به مردم عرب تحميل كند. اين اقدام آمريكا نفرت عليه آمريكا در كشورهاي عرب و مسلمان را افزايش داده است. واشنگتن بايد به بحث و گفت وگو با اعراب بيشتر بها دهد. چرا كه روشي كه با سرخپوست ها موفق بود در مقابل اعراب به نتيجه نمي رسد.
خبرگزاري فرانسه

اقتصاد
ادبيات
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |