جمعه ۲ آبان۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۰۴
با داود فتحعلي بيگي نويسنده و كارگردان نمايش يوسف و زليخا
در وراي عشق يوسف
004854.jpg

نمايش «يوسف و زليخا» به نويسندگي و كارگرداني «داود فتحعلي بيگي» در تماشاخانه مهر حوزه هنري به روي صحنه است. «فتحعلي بيگي» كه دستي در تحقيق و پژوهش پيرامون گونه هاي نمايشي ايراني داشته است دست به ابتكار زده و قصه «يوسف و زليخا» را با شيوه اجراي جديدي به صورت تلفيقي از گونه هاي نمايش ايراني شامل: تخت حوضي، تعزيه،  پرده خواني و نقالي اجرا كرده است.
«داود فتحعلي بيگي» با دستمايه قرار دادن داستان مذكور نقبي طنزپردازانه هم به مسائل و معضلات به روز جامعه زده است و با اين كار فضايي كميك به نمايش هم داده است؛ فضايي كه به گونه نمايشي «تخت حوضي» برمي گردد و در اين تلفيق نمود يافته است. اين فضا بيشتر با حضور شخصيت نمايشي «سياه» به عنوان روشنفكر عام و بيدار جامعه كه بهلول گونه خود را به ناداني مي زند شكل گرفته است. به بهانه اجراي اين نمايش كه همه روزه به جز شنبه ها در ساعت ۳۰/۱۸ به روي صحنه مي رود گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد:
گفت وگو: مختار شكري پور
آيا پيش از اين قصه «يوسف و زليخا» در قالب اجرايي نمايش هاي ايراني يا تلفيقي از آنها به اجرا در آمده بود؟
- در گذشته تجربه هاي اجرايي زيادي روي اين قصه صورت گرفته بود. يعني هم نقالان در قلمرو نقالي اين قصه را گفته بودند و هم در تعزيه و شبيه خواني تجربه هاي متفاوتي روي آن صورت گرفته است كه ازجمله اين تجربه ها مي توان به تجربه اي كه منسوب «ميري اعضاء» هست اشاره كرد كه در ۴ مجلس به اين قصه بر روي صحنه رفته بود. همچنين در قلمرو نمايش تخت حوضي هم تجربه هايي روي آن صورت گرفته است. حتي پيش از انقلاب هم اين قصه بارها در اين قالب هاي نمايشي به اجرا درآمد اما تاكنون در قالب تلفيقي از همه اين گونه هاي نمايشي اجرا نشده است.
چطور به اين تلفيق رسيديد؟
- چون همه اين قالب هاي نمايشي مبتني بر روايت و واقعه خواني هستند، به همين جهت اين قصه اين ظرفيت و قابليت را داشت كه تمام اين گونه ها را در اجراي آن به كار گرفت و به تلفيقي از همه اين گونه ها رسيد.
ضرورت حضور نقال در نمايش به كجا برمي گردد؟
- قصه «يوسف و زليخا» قصه گسترده اي است و نمي توان همه فرازهاي اين قصه را در يكي، دو ساعت نمايش خلاصه كرد. از اين رو مجبوريم كه از مقاطعي از اين قصه عبور كنيم ولي از آنجا كه ما خواستيم به صورت گسترده به اين قصه بپردازيم ناچار شديم كه از نقل نقال استفاده كنيم. در واقع حضور نقال به خاطر نگذشتن از بسياري از مقاطع قصه است منتهي در كار من نقال فراتر از يك روايت گر صرف است و همانطور كه مي بينيد به شخصيتي تبديل شده كه همه جا حضور پيدا مي كند؛ حتي در پنهاني ترين رابطه آدمهاي نمايش.
پرداخت به تعزيه با چه انگيزه اي صورت گرفت؟
- تعزيه عمدتاً  رويكردي حزن انگيز دارد و بيشتر به سراغ قصه ها و صحنه هاي غم انگيز مي رود. به همين جهت صحنه هايي از اين قصه را كه سوز و گداز داشت به سمت تعزيه بردم اما به خاطر خوش خوان نبودن بازيگران كمتر از آواز استفاده كرديم؛ چون ممكن بود نتيجه نگيريم.
پرداخت به گونه نمايشي تخت حوضي به خاطر وجوه كميك قصه در مقاطعي از قصه بود يا اين كه جهت رسيدن به تلفيقي كامل از همه اين گونه هاي نمايشي فضايي كمدي هم در جاهايي از نمايش پديد آورديد؟
- يك جاهايي از خود قصه راه مي داد كه كمدي بشود. حتي در قديم هم وقتي به اجراي اين قصه در نمايش تخت حوضي رفته بودند مربوط به جاهايي از قصه بود كه بار كمدي داشت.
چرا بعضي از شخصيت ها در جاهاي مختلف نمايش حضور پيدا مي كردند، به عنوان مثال مي توان به «بشر» اشاره كرد كه هم نگهبان دربار «تيموس شاه» بود و هم «مالك زر» در بازار مصر؟
- همانطور كه در شيوه نمايشي پرده خواني روي يك تصوير چند تا اسم مي گذارند و يا گاهي براساس يك تصوير چند قصه مي گويند؛ در شيوه تخت حوضي و در تعزيه هم اين شيوه مقبول است، يعني يك نفر چند نقش بازي مي كند. مثلاً «بشارتي» كه در دربار «تيموس شاه» بود بعدها در بازار مصر «غلام مالك زر» در دربار «عزيز مصر» مي شود منتهي همان رابطه اي كه «بشارت» با «دايه»، در دربار «تيموس  شاه»  داشت را در بازار مصر هم برقرار مي كند. يا نقال نقش «يعقوب» را هم بازي مي كند. در واقع اين منطق تكرار آدمهاي نمايشي را در همه اين گونه ها داريم. به هر حال تجربه گذشتگان را با نگاهي به آنها آورديم.
و سراغ پرده خواني هم آنجا كه صحنه ها به سان قاب عكس مي شوند رفتيد؟
- بله، صحنه «فرعون» براساس پرده خواني است و شما مي بينيد كه به «فرعون» حركتي نداده ام. «يوسف» و «منجم باشي» هم همين طور. شما اگر يك تابلوي نقاشي را نگاه كنيد تصوير چند آدم در آن تابلو هست و اگر بخواهند حرف بزنند به همان صورت ايستاده به زبان مي آيند؛ در اينجا هم ما همين منطق را رسماً  اعمال كرده ايم يعني به آنها حركت نمي دهيم و فقط حرف مي زنند؛ چون همه آنها در تابلو هستند. حتي واسطه گفت وگوها در اين صحنه ها قطع مي شود، مثلاً وقتي كه مي گويد از يوسف بپرسيد فلان، ديگر لزومي ندارد كه واسطه اي بيايد و فلان حرف را به «يوسف» بزند، چون خود «يوسف» در تابلو هست و مي شنود. به هر حال اين گونه منطق ها از منطق تصوير و تابلو و پرده بيرون مي آيند منتهي نتوانستم به مانند تابلو يا تصوير همه آنها را ثابت در نظر نگيرم زيرا هم كار طولاني مي شد و هم از جذابيت لازم هم برخوردار نمي شد.
در طول نمايش به همان اندازه كه روايت نثري داريد به روايت از طريق نظم هم پرداخته ايد؛ خب اين وجه روايي، به خاطر اين كه آبشخور متن نمايش متون نظم كلاسيك ادبيات فارسي است، ولي به عنوان يك تحول و تجربه، چرا اين روايت منظوم را در قالب ديالوگ يا نثري داستاني نريختيد؟
- به دليل اين كه در ادبيات نمايشي كهن يا سنتي خودمان كه در سده هاي اخير تجربه  كرده ايم استفاده از نظم و نثر معمول است، در واقع تعزيه در آغاز به صورت نظم بود ولي بعدها طي تحولاتي كه پيدا كرد در جاهايي اين نظم كلاسيك به طور عمدي به هم مي ريزد و به شعر نو نزديك مي شود. البته نمايش تخت حوضي بيشتر به نثر است تا نظم، ولي در همين نمايش تخت حوضي هم نظم است و هم نثر و حتي گاهي «بحر طويل» هم كاربرد دارد. به هر حال به هر دليلي كه تجربه قالب هاي مختلف ادبي در قلمرو نمايش هاي ايراني مرسوم بوده، من هم تحت تاثير آنها اين تركيبات را به وجود آوردم و به عقيده من هيچ اشتباهي رخ نداده است.
گريز زدن به مسايل و معضلات روز جامعه با رويكردي طنزآميز لازمه كار تخت حوضي است يا شما با توجه به امكاناتي كه در قصه موجود است به اين گريززدن ها پرداختيد تا وجهي كميك و جذاب به كار ببخشيد.
- در نمايش تخت حوضي، تعزيه ونقالي شيوه هاي گريز زدن وجود دارد منتهي در تعزيه و بخصوص در قصه هايي مثل «يوسف و زليخا» معمولاً به واقعه كربلا گريز مي زنند زيرا مشابهت هاي صحنه اي در اينجا يافت مي شود اما در نقالي يا تخت حوضي آنجا كه موضوع، حادثه يا لحظه اي از قصه كه تداعي كننده يكي از حوادث و مسايل روزمره يا مشكلات متنابه جامعه باشد، اين گريز در كار مي آيد و از اين طريق مسايل روز را مطرح مي كنيم. البته اين شيوه را من فقط در نمايش هاي ايراني ديده ام؛ بخصوص در نمايش تخت حوضي عنصر گريز زدن يكي از مهمترين عناصري است كه كهن ترين قصه ها را هم مي تواند با مسايل روز پيوند بزند و به نوعي آنها را به روز مي كند كه نمونه اين كار را در اين نمايش مي بينيد؛ آنجا كه از شيوه لباس پوشيدن بعضي از خانم ها يا كم بودن بودجه تئاتر كشور انتقاد كرده ايم.
به نظر شما اين گريز زدن به مسايل امروزين جامعه باعث دور شدن ذهنيت مخاطب از حال و هوا و فضاي قصه اصلي نمي شود؛ قصه اي كه دربردارنده مفاهيم عاشقانه، مذهبي و عرفاني هم هست و يا مسئله سير و سلوك را مطرح مي كند و اين در صورتي است كه گريز زدن به مسايل، فضايي كميك و كاملاً  طنز به كار مي بخشد؟
004852.jpg

- با اين كه در گريز زدن ها از قصه اصلي دور مي شويم ولي دوباره به قصه اصلي برمي گرديم و اين شيوه در نمايش هاي تخت حوضي هم معمول و مرسوم است؛ ضمن اين كه يكي از شيوه هاي تعليق و انتظار در اين نوع نمايش ها،  همين گريززدن هاست، از طرفي ديگر هم در صحنه هاي بسيار حساس قصه اين گريزها را نداريم. يعني هيچ وقت با «يوسف» و يا «زليخا» شوخي نمي شود و يا تحقير نمي شوند زيرا اين دو حرمت دارند. يعني «يوسف» پيامبر است و «زليخا» هم به بركت وجود «يوسف» از حرمتي خاص برخوردار مي شود. حتي در صحنه اي كه «يوسف»  مورد خطاب و عتاب «عزيز مصر» قرار مي گيرد، سياه نمايش با شيرين كاري هاي خودش فضا را عوض مي كند تا نگذارد كار به مجازات «يوسف» بينجامد. در واقع خنده هاي انفجاري مربوط به صحنه هايي است كه سياه نمايش «برادران يوسف» و يا «مالك» را به عنوان برده فروش سر كار مي گذارد. يا صحنه هاي مربوط به «دايه و سياه» كه صحبت از عشق «سياه نمايش» به «دايه» در ميان مي آيد، عشقي كه بيشتر راه به مضحكه مي برد.
به نظر مي آيد كه در اين نمايش بيشتر به «زليخا» و سير و سلوك عاشقانه، عارفانه اش تاكيد بيشتري شده است. يعني بار اصلي قصه بر دوش اوست؟
- بله،  در اين نمايش بيشتر به «زليخا» نگاه شده تا «يوسف»، يعني سير و سلوك وي را بيشتر نشان مي دهيم؛ يعني از آنجايي كه «زليخا» عاشق «يوسف»  مي شود تا زماني كه به خدا مي رسد مراحل متعددي را مي گذراند؛ البته لزومي ندارد كه هفت مرحله سير و سلوكي را كه اكثر عارفان آن را مدنظر دارند بگذراند ولي به هر حال مراحلي را مي گذراند تا اين كه از همه چيز دل كند الا عشقش كه عشق به «يوسف»  است. حتي مي گويد كه: «بتي را هم كه مي پرستيدم، شكستم.» يعني از براي عشق «يوسف» و به بركت او به خداپرستي مي رسد. در اين حال است كه آن قدر شيفته خداوند مي شود كه ديگر زيبايي «يوسف» به چشمش نمي آيد و حالا اين بار «يوسف» است كه زيبايي «زليخا» را به عنوان يكي از جلوه هاي قدرت و نعمت در او مي بيند و اين مسئله يكي از موارد يادآوري خداوند است. به همين جهت عبارت:  «من جلوه اي از جمال حقم» در چند جاي كار تكرار مي شود كه يك بار يوسف كودك براي فرد بازاري اين عبارت را بر زبان مي آورد، يك بار هم يوسف بزرگ براي زليخا و در انتها هم همين جواب را زليخا به يوسف مي دهد.
اين چرخشي كه مابين «يوسف و زليخا» اتفاق مي افتد در قرآن و روايات و متون ادبي آمده است يا اين كه تاويل خود شما از قضيه با نگاهي به اين منابع است؟
- من با نگاه به چند تا از كتابهاي تفسير و متون كهني كه در ارتباط با قصه «يوسف و زليخا» موجود بودند و مطالعه آنها به يك سري مفاهيم رسيدم. البته در قرآن روايت اين قصه به اين وسعت وجود ندارد و بيشتر در تفسيرها يا در بعضي از متون ادبي مثل منظومه «يوسف و زليخاي جامي» روايت گسترده اين قصه را مي بينيم؛ ضمن اين كه اين قصه را ايراني ها كامل كردند. يعني آنچه در قرآن آمده است در حد ضرورت بوده و به فراتر از آن ضرورت اشاره اي نشده است و اين امري است كه خداوند تعيين كرده است.
يعني به ازدواج «يوسف و زليخا» كه در نمايش اتفاق مي افتد در قرآن اشاره اي نشده است؟
- اين قضيه را من در قرآن نديده ام ولي در تفسيرها و متون عرفاني آن را ديده ام.
اين قصه را به خاطر چه قابليت هايي براي اين تلفيق انتخاب كرديد؟
- به هر حال پرداخت به اين قصه از دل مشغوليهاي ساليان من بود و دلم مي خواست كه تجربه اي روي تلفيق اين گونه هاي نمايش ايراني داشته باشم كه قرعه به نام قصه «يوسف و زليخا» افتاد.
ديدم اين قصه ظرفيت اين تلفيق را دارد و ظاهراً تماشاگر هم با رضايت از سالن بيرون مي رود وكمتر كسي بر كار خرده گرفته است، البته هيچ وقت كسي نمي تواند مدعي كامل بودن كارش شود و به طور اطمينان كاستي ها و نواقصي در كار هست زيرا اگر تفسير آن را بخوانيد نكته هاي باريكتر از مويي در اين قصه هست كه در يك كار دو ساعته نمي گنجند.
يعني قصه در قصه هايي در اين داستان هست و در تفسير يكي از آيات سوره يوسف يا بخشي از نكته هاي باريكتر از مو و كلي تمثيل و قصه در آن آورده اند كه خيلي جذاب و دل نشين اند ولي متاسفانه نمي توان همه اين نكات ظريف را در يك كار آورد بلكه بايد در يك مجموعه تلويزيوني اين كار را كرد ولي همان نكات براي من خيلي جالب بود و در من انگيزه بوجود مي آوردند.
يكي ديگر از نكات قابل توجه اين قصه براي من اين بود- با توجه به تفسيرهايي كه از اين قصه  شده است- كه عشق يك صديق و موجود پاك و بنده اي از بندگان خاص خدا خيلي در هدايت يك فرد موثر است.
عشق پاك مي تواند عامل هدايت باشد، يعني ممكن است به عشق زليخا به خاطر رفتارهايي كه داشت خرده گرفته شود ولي «زليخا» خاطرخواه و عاشق «يوسف» مي شود، «يوسف» هم بنده برگزيده خداست و همانطور كه نقال هم در اين نمايش مي گويد به بركت عشق يوسف، زليخا هم برگزيده مي شود.

گفت وگو باعظيم محمدي كارگردان مجموعه هاي مستند تلويزيوني
زندگي در حاشيه
004866.jpg
مارها هميشه در طول زندگي بشر به عنوان موجوداتي اسرارآميز و وحشتناك مورد توجه بوده اند و نزديك شدن به اين موجودات براي عامه مردم، به دليل ترس و وحشت فراوان، ناممكن مي نموده است. در عين حال مردم بسياري هم در جهان، زندگي خود را مديون همين موجودات وحشتناك هستند، ماربازها، معركه گيرها، شكارچيان مار، داروسازان و...
مجموعه مستند تلويزيوني «زندگي در حاشيه» درخصوص مارهاي ايران در هشت برنامه سي دقيقه اي در دست تهيه و توليد است.
عظيم محمدي، كارگردان برنامه با اشاره به اين كه تصويربرداري دو قسمت اين مجموعه در شهر زنجان و شهركرد به پايان رسيده است درباره اين پروژه اضافه كرد: طرح حاضر به جهت گستردگي و تنوع موضوع قصد دارد براساس تحقيقات موجود در هشت استان مختلف كشور تصويربرداري گردد و مجموعه كاملي ارايه دهد.
محمدي در گفت وگو با خبرنگار ما پس از معرفي انواع مارهاي موجود در ايران به تشريح برخي از موضوعات مورد نظر اين مجموعه پرداخت. روش سم گيري از مارها، واكسن سازي، آشنايي با حرفه پرخطر مارگيري، نمايش هاي خياباني توسط معركه گيرها، صيد مار و زندگي خصوصي مارگيران، گزش مار و درمان مارگزيدگي و...
كارگردان اين مجموعه مستند، درباره قالب روايي آن گفت: هر برنامه با ساختار دوربين جست وجوگر و محقق به نقاط مختلف كشور رفته و پس از رويارويي با سوژه موردنظر به تحقيق پيرامون آن پرداخته و پس از گفت وگو با افراد مختلف از ابعاد گوناگون به موضوع توجه مي كند گفتني است عظيم محمدي پيش از اين در زمينه جلوه هاي ويژه فعاليت داشته و پس از پانزده سال همكاري با پروژه هاي مختلف تلويزيوني و سينمايي قصد دارد توانايي هاي خود را در عرصه كارگرداني نشان دهد. پس از مستند (راهي ماندگار) كه به زودي از تلويزيون پخش خواهد شد مجموعه (زندگي در حاشيه)، دومين تجربه او در زمينه برنامه سازي براي تلويزيون است.
عوامل دست اندركار اين پروژه عبارتند از:
تهيه كننده: محمد رسولي، مديرتوليد: معصومه عزيزي، تصويربردار: محمد رسولي، تحقيق و نگارش: عظيم محمدي، دستيار كارگردان: نسرين اميري، صدابردار: علي حيرت.
سيما هنر نيز اجراي اين طرح را برعهده دارد.
گفت وگو: غلامرضا كمالي رهبر

صحنه
نگاهي به نمايش آندرانيك در تئاتر شهر
جدال حقيقت و دروغ
امير كمالي
تماشاي نمايشي كه صرف نظر از نكات اجرايي، متني فاخر و يكدست و نمايشي را به تماشاگر عرصه كند در تئاتر ما- متاسفانه- يك حادثه است. به همين دليل نام «حسين مهكام» نويسنده جوان اثر را به خاطر مي سپاريم و پي گير كارهاي آتي او خواهيم بود. روايت بدون سكته يك واقعه كه واجد خصوصيات ساختاري نمايش هاي كلاسيك است (وحدت هاي سه گانه) به همراه نگاه لطيف و شاعرانه اي كه در ترسيم شخصيت ها و نگارش مكالمات نمود يافته و گاه پاي شيوه هاي مدرن نمايشي را هم در لحظاتي به كار باز مي كند، آزمونهايي سخت به حساب مي آيند كه نويسنده توانسته آنها را به سلامت بگذارند و نام خود را در حافظه تئاتر امروز ثبت كند.
شخصيت ها: نمايش ۵ شخصيت دارد (شخصيت سرباز را مي توان ناديده انگاشت) كشيش و دخترش سونيا، سروان (رييس اداره آگاهي يا نظميه) و يوريك خادم پير كليسا شخصيت هاي حاضر در صحنه اند. كشيش و دختر حضوري دايمي دارند، سروان در آغاز حضوري پررنگ دارد كه به  تدريج از اهميتش كاسته مي شود و يوريك برعكس او در ابتداي كار چندان به چشم نمي آيد ولي در نهايت لايه هاي پنهان شخصيتش رو مي شود. نفر پنجم «آندرانيك» است كه هر چند حضور فيزيكي ندارد ولي محور داستان و بهانه روند دراماتيك است و اساساً موقعيت نمايشي بقيه نقش ها در رابطه با او تبيين مي شود. مي بينيم كه تعادل ظريفي در تقسيم بندي شخصيتهاي بازي صورت گرفته و همين تعادل با ظرافت تمام تا انتهاي كار دنبال مي شود.
سروان، در آغاز نماينده نيروي مهاجم شر است، او ضمن رفاقت و رفت و آمد با خانواده كشيش، گوشه چشمي به دختر او دارد. ولي اين بار ماموريتش دستگيري يك انقلابي ارمني است كه در سايه تغييرات سياسي مملكت و حضور قواي اشغالگر از مرز گذشته و وارد اروميه سالهاي نخست دهه بيست شمسي شده. سونيا دختر كشيش دلبسته اشعار و مقالات اين انقلابي است بدون آن كه از حضورش در آن نزديكي مطلع باشد وقوت سروان بر عشق ناديده سونيا به مردم مجرم، انگيزه اش را در دستگيري وي دو چندان كرده. از طرف ديگر كشيش عليرغم قيد و بندهايي كه رعايت وضعيت خودش و حرمت كليسا برايش ساخته،  نمي تواند وظيفه روحاني خود در نجات يك همكيش و وظيفه ميهني خود را در رهانيدن يك هموطن زير پا بگذارد. براي او مرد انقلابي تبلور آرزوها و خواستهاي هزاران ارمني است كه در طول قرنها آرزوي داشتن يك وطن مستقل را در گوش فرزندان خود خواندند. پس ناچار است ميان وظيفه و آرمان، مرز باريكي بيابد وگرنه دست به انتخاب بزند. يوريك خادم پير كليسا هم در ظاهر جز اطاعت فرامين پدر مقدس و انجام تكاليف مذهبي در كليسا كاري ندارد اما در خاتمه كار با سويه ديگر شخصيتش (رابط بين انقلابيون قفقاز و ايران) آشنا مي شويم. اين اوضاع، در تحليل هر يك از نقش ها كمك شاياني مي كند كه نيازهاي دراماتيك هر يك را بشناسيم و در طول تعقيب كنيم اما نكته اي كه كمي آزاردهنده است، منافات اهداف روحاني پدر مقدس با امثال آندرانيك است كه به هر حال مرام بلشويكي را دنبال مي كردند (از قضا سروان هم جايي به شعارهاي ضد ديني كمونيستها اشاره مي كند) و از آنجايي كه كشيش جز معصوميت فردي آندرانيك به چيز ديگري احتجاج نمي كند، حمايتش از او و انتخاب نهايي اش كمي به دور از منطق واقعي به نظر مي رسند. صرف نظر از اين نكته، آشكار شدن سويه اي ديگر در اميال دروني شخصيت ها - كه مي توان آن را سوي تاريك يا ناگفته خواند- موجب ظهور بازي دروغ و واقعيت مي شود كه موتور محرك نمايش است. در پرده اول سروان، كشيش و يوريك، هر سه با گفتار و كردار به همديگر دروغ مي گويند و تنها سونياست كه معصومانه از اين بازي بركنار مي ماند. پرده دوم نمايش بحراني است كه دروغ ها پديدش آورده اند ولي چاره اي جز پذيرش عواقب آن نيست. گو اين كه روزنه هايي براي رستگاري نهايي در همين پرده مفتوح مي شوند؛ و بالاخره در پرده سوم گره ها گشوده و عملكرد شخصيتها در طي ساعاتي كه سپري كرده اند به نتايج خود مي رسد. در اين ميان يوريك و سروان كه رابطه تنگاتنگي با سوي مادي وضعيت دارند، ناچار به مصالحه با طرف مقابل به حداقلي از خواستهاي خود مي رسند(سروان رها از عشق، تنها درجه هايش را پس مي گيرد و يوريك نيز به زنده ماندن آندرانيك دل خوش مي دارد) اما كشيش بر سر اعتقاد به آرماني انساني، ناچار از انتخاب مي شود و جامه روحانيت از تن به در مي  كند. او ترجيح مي دهد انساني گمنام اما فداكار باشد تا قهرماني شهيد اما روحاني و صعوبت اين انتخاب است كه يوريك پير را در مقابل او به زانو در مي آورد و ابعادي تازه و ژرف از شخصيتش را هويدا مي كند. تنها برنده اصلي اين بازي سونياي پاك دل است كه فاصله بين عشق افلاطوني و واقعيت را قهرمانانه طي مي كند و در نهايت به درك و شناختي تازه از روابط پيچيده انساني مي رسد.
اجرا: حميد پورآذري طراح و كارگردان جوان نمايش در اجراي متن توفيقي نسبي به دست مي آورد. نسبي از اين لحاظ كه موفق مي شود در دام شاعرانگي ديالوگ هاي به شدت پرداخت شده نيفتد و با دادن ضرباهنگ تند و سريع به بازي بازيگرانش، به درونمايه جدال حقيقت و دروغ در بطن اثرمجال ظهور دهد. ضمن آن كه با فاصله گذاري هاي اندك ولي موثر در تمام نقاط اوج، تماشاگر را از غرق شدن در جذابيت ظاهري بازي موش و گربه شخصيتها محفوظ نگه مي دارد. لطافت اثر و جنبه هاي رومانتيك آن هم از طريق ريتم پراحساس مكالمه ها- كه عموماً با سرعت زياد ادا مي شوند- به طور غيرمستقيم در بيننده اثر مي گذارد، اما در عين حال طراحي صحنه در عين آن كه خلاقيت چنداني را نشان نمي  دهد، همان امكانات اندكش هم جاي زيادي در ميزانسن هاي كار ندارد و چيدمان صحنه  هم بعضي دريافتهاي ذهني تماشاگر را مانع مي شود. نور يكدست و تخت كار هم كمكي به پردازش عيني يا فكري صحنه نمي كند. در واقع بار اصلي را بازيگراني برعهده دارند كه در راستاي هدايت هاي اوليه،  روي يك متن خوب كار كرده اند و هر چند همكاري يكدستي ارايه نمي دهند ولي در هر حال بار را به منزل مي رسانند و رضايت بيننده را جلب مي كنند.
نمايش با صداي قارقار كلاغ ها و افكت  گام هايي سنگين در برف آغاز و با يك موسيقي ملايم -كه گويا يك ترانه عاشقانه ارمني ست- پايان مي پذيرد. اميدواريم استمرار حضور كارهايي اينچنين، سرما را از سالن هاي تئاتر فراري دهد و عاشقان تئاتر را باز هم در شماري انبوه در سالن ها نظاره گر باشيم.

هنر هفتم
فيلم خوب يا كاهش بهاي بليت
004870.jpg
نماينده انجمن سينماداران تهران در شوراي صنفي نمايش گفت: هفته گذشته با موافقت حوزه هنري در اجراي طرح بليت نيم بها، سينماهاي تعطيل شده اين حوزه باز شدند.
«وحيد مجتهدي» در گفت و گو با ايرنا، افزود: با موافقت حوزه هنري در اجراي طرح، بليت نيم بها، تمام سينماهاي وابسته به حوزه هنري در كشور اين طرح را اجرا مي كنند.
وي ، طرح فروش بليت نيم بها را در شهرهاي ديگر نيز موفقيت آميز خواند و تصريح كرد: در هفته گذشته سينما قدس مشهد با اجراي اين طرح، هشت ميليون ريال فروش داشته است.
نايب رييس انجمن سينماداران تهران، اظهار داشت: روز شنبه از روزهاي كم مخاطب هفته بود و در حال حاضر ۹۹ درصد از مخاطبان سينما از اين طرح استقبال كرده اند.
به گفته وي،  اين روز براي جذب مخاطبان بيشتر و جلوگيري از ضرر اقتصادي سينما داران انتخاب شده است.
مجتهدي خاطر نشان كرد: اگر اين طرح با توجه به موقعيت مناطق در روزهاي مختلف هفته اجرا شود، نتيجه بهتري خواهد داشت.
وي، استقبال مخاطبان از اين طرح را هر هفته بهتر از هفته قبل دانست و گفت: با ادامه اين روند، يكي از مشكلات اساسي سينماها كه عدم استقبال مخاطبان است حل مي شود.
نايب رييس انجمن سينماداران تهران ادامه داد: با اجراي اين طرح مسئولين و قانونگذاران متوجه شدند يكي از بحران هاي موجود در سينماها بالا بودن بهاي بليت است كه باعث عدم استقبال مخاطبان از سينما مي شود.
وي يادآور شد: با حل معضل بهاي بليت سينما، بايد به دنبال فيلم خوب براي جذب بيشتر مخاطبان بود.

عنوان فيلم ها در يك سال
با توجه به نقش كليدي عنوان يك اثر هنري به عنوان نخستين كليد ارتباطي اثر با مخاطب، بخش گزارش و تحقيق هنري نگاهي به عنوان هاي فيلم هاي ايراني به اكران در آمده در سينماها ، طي يك سال گذشته، داشته است.
اين عنوان ها كه شايد تا حدودي نمايانگر نوع نگاه و زاويه ديد دست  اندركاران و مسئولان سينما و ترسيم كننده جريان فيلمسازي در كشور به لحاظ محتوايي،  وضعيت اقتصادي، مخاطب محوري و ... نيز باشند عبارتند از:
سام و نرگس، بانوي كوچك، زندان زنان، اثيري، رز زرد، عزيزم من كوك نيستم، سيندرلا، تو آزادي، خواب سفيد، بالاي شهر پايين شهر، بي همتا ، دختر شيريني فروش، آوازهاي سرزمين مادري ام،  آرزوهاي زمين، سايه روشن، ساقي ، پرنده باز كوچك، لژيون، هم كلاس، بوي بهشت، بماني، ازدواج غيابي، خاكستري، بي تو تنهايم، روزگار ما، كلاه قرمزي و سرو ناز، رنگ شب،  تنبل قهرمان، زنداني ۷۰۷، از كنار هم مي گذريم، خانه اي روي آب، تيك، ايستگاه متروك، دنيا، عطش، صورتي،هفت ترانه، فرش باد، واكنش پنجم، غزل، زمانه،  عروس خوش قدم، روياي جواني، ديوانه اي از قفس پريد، غوغا، بانوي من، نفس عميق، گاهي به آسمان نگاه كن، اين زن حرف نمي زند و توكيو بدون توقف.

سينما نياز به كمك دارد
عضو هيات مديره انجمن سينماداران تهران، آشتي دادن تماشاچي ها با سينما را اشتباه دانست و گفت: تماشاچي ها بايد با فيلم هاي سينمايي آشتي كنند، نه با سالن سينما، اگر فيلم خوب ارايه نشود قهر تماشاچي ها بيشتر مي شود.
«چنگيز طالقاني» افزود: با اجراي طرح هاي پيشنهادي مي توان تماشاگران را به سينما كشاند زيرا تماشاگران ناراضي حاضر نيستند براي ديدن فيلم به سينما بيايند.
وي اظهار داشت: در كنار طرح هايي نظير طرح بليت نيم بها، بايد فيلم هاي خوب ارايه شود تا بتوان تماشاچي ها را جذب فيلم ها كرد.
وي عمده ترين مشكلات سينماها را نبود فيلم خوب و بي اطلاعي برخي مسئولين ازاين وضع دانست و گفت كه دولت بايد به كمك سالن هاي سينما بيايد.
طالقاني تاكيد كرد: سينما نياز به كمك دارد، بسياري از سينماها در جنوب شهر از بين رفته است، براي استفاده بهتر از اين سالن ها بايد مكان آنها را تغيير داد.
عضو هيات مديره انجمن سينماداران تهران،  با اشاره به اجراي طرح بليت نيم بها خاطر نشان كرد: مشكلات سينماها با اجراي اين طرح حل نمي شود، اين طرح بيشتر براي جذب مخاطبان به سالن هاي سينما اجرا مي شود.
وي، به مشكلات مادي و فضاي سالن هاي سينما اشاره كرد و گفت:« قرار بوده به سينماها كمك مادي شود، اما مشكلاتي ايجاد شد و اين كار صورت نگرفت، و در حال حاضر بيشتر سينماها بدهي دارند».
طالقاني، تعمير سينماهاي شهر را طرح خوبي دانست و گفت:  اين طرح باعث زيبا شدن منظر شهر مي شود.

هنر
ادبيات
ايران
تكنيك
جامعه
رسانه
زمين
شهر
عكس
ورزش
صفحه آخر
|  ادبيات  |  ايران  |  تكنيك  |  جامعه  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |
|  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |