سيد هدايت ا... طالقاني
آيه اول: انّا اَنزلناه في ليله القدر
اين آيه با هفت كلمه كوتاه خود نكته هاي ظريفي را يادآور شده تا زمينه تحول انسان را فراهم آورد و نقطه عطف زندگي او به وجود آيد و سال گذشته اش به پايان رسد و بهار زندگي نوين آغاز گردد.
۱- سوره با حرف تاكيد «إنَّ» و عالي ترين رتبه هستي (خدا) شروع و ضماير به صورت جمع (نا) مطرح شده تا به مجموعه نظام توحيدي توجه كنيم.
۲- در عين حال به سلسله مراتب طولي و سير نزولي هستي و نيز نزول قرآن اشاره نموده تا ما را به نظام علل و اسبابي متوجه نمايد.
۳- آن گاه ليله القدر را يادآ ور شده و در آيات بعد توصيفش كرده و تحول انسان و مسير صعودي وي را در شب قدر بيان كرده تا انسان جايگاه خود را در اين مجموعه باور نمايد و خود را مهياي تحول در اين شب گرداند.
۴- مجموعه قرآن و نزول دفعي آن از لوح محفوظ به بيت معمور مطرح شده، نه تك تك آيات و الفاظ قرآن و نزول تدريجي آن تا انسان را متوجه كليت هدايت نمايد، نه آن كه سرگرم جزييات و محدود به زمان گردد. قرآن در لوح محفوظ و بيت معمور خارج از الفاظ و ماديت است، قرآن در اين مرحله بياني اجمالي و وجودي نوراني و فراي از الفاظ دارد و اصول كلي و قانون اساسي هدايت بشر در طول تاريخ است، به منزله طرح كلي هدايت و محكمات است.
۵- نزول به بيت معمور و زمان مخصوص (شب قدر) بيان شده، نه نزول به زمين و زمينيان و نه نزول در اولين مرتبه و زمان بعثت و نه نزول در ۲۳ سال رسالت يا ۲۰ سال نزول تدريجي، چرا كه اصل ثابت و قابل استفاده براي همه انسان ها در طول تاريخ، مورد نظر است. يعني چيزي كه انسان را در بستر هستي هدايت مي كند.
توجه به يك زمان خاص ـ مثل اولين زمان نزول تدريجي ـ كه قابل تكرار نيست و نيز نزول تدريجي كه فقط ذكر وقايع تاريخي است، نمي تواند توجه انسان را در طول تاريخ به كليت هدايت و تحول كيفي او معطوف دارد، بلكه فقط او را متوجه گذشته مي نمايد. از اين رو در تدوين قرآن هم توجهي به سير نزول و ترتيب نزول آيات نشده است.
۶- شب قدر، نه تنها يك شب خاص براي نزول قرآن از لوح محفوظ به بيت معمور است، بلكه همه ساله تكرار مي شود و در اين تكرارها، روح و ملايكه برنامه هاي جديد را نازل مي كنند و در انسان ها جاني تازه مي دمند. توجه به اين نكته ، انسان را اميدوار كرده و به حركتي پر نشاط وا مي دارد.
آيه دوم: و ما ادريك ما ليله القدر
اين آيه هفت كلمه دارد كه به چند نكته آن توجه مي نماييم: به تناسب عظمت ناشناخته شب قدر، به جاي اين كه بدون مقدمه آن را ذكر نمايد، سؤال انكاري (ما) كرده و درايه را به كار برده كه حاكي از شناختي خاص است. پس:
۱- هر كجا مي خواهيم سخن بگوييم بايد به تناسب و سنخيت موضوع و مخاطب، كلمات را به كار گيريم.
۲- اگر چيزي بسيار مهم و فراتر از عقول عادي باشد، آن را حذف نمي كنيم، بلكه در حد فهم مردم و با زمينه سازي، آن را توصيف و معرفي مي كنيم و اگر مردم خودشان چيزي را مي فهمند، نيازي به مقدمه چيني و مهم جلوه دادن نيست.
۳- در چنين موارد مهمي نبايد بدون مقدمه وارد يك بحث مهم شد و در ابتدا لازم است مطالب حساس در قالب سؤال مطرح گردد، تا ذهن ها آماده و تعقل ها تحريك شود.
۴- در ارتباط با مردم، هميشه بايد نكته هاي حساس و مطالب سرنوشت ساز را ارايه كرد تا همانند شب قدر، احياگر تمامي انديشه هاي آنها باشيم.
۵- يكي از عوامل سرعت بخشيدن به حركت، فراز و نشيب ها و اوج و حضيض ها است. اگر همه مسير يكنواخت باشد، ملال آور است، نقطه هاي اوج و ليله القدرها را بايد در لابه لاي مسير حركت مردم قرار داد تا در لحظات حساس و موقع سرد شدن و از حركت ايستادن، مجدداً روحي تازه در آنها دميده شود.
۶- اين عوامل مي بايستي همانند شب قدر معنوي و متعالي باشد؛ چرا كه انسان از درون علاقه خاصي به اين گونه امور دارد و به علاوه انديشه ها و فطريات را بيدار مي كند و انسان را به سوي هر حقيقت برتري مي كشاند و سرانجام جامعه و محيط را براي رشد كمالات آماده مي گرداند.
۷ - كمال و زمينه هاي تحول انسان كه مربوط به شب قدر است، محدود و محسوس نيست تا شناختن ساده باشد. از اين رو شب قدر در سه آيه اول تكرار شده و فهم آن مشروط بر راه هاي درايتي و غير عادي گرديده تا عظمت و اهميت آن را برساند.
آيه سوم: ليله القدر خيرُ مِن ألف شهر
۱- انسان را به شب كه وقت ارزشمندي براي وصل و كسب فيض هاي خاص و تحول است متوجه نمود و از ميان شب هاي ارزشمند، شب قدر را انتخاب كرده، شبي كه از همه آن شب ها برتر است و اگر آن شب (قدر) نباشد اين شب ها ارزشي ندارد.
۲- هزار ماه بيانگر كثرت و مبين يك عمر و دوره است و محدود به كميت هزار نيست.
۳- هر دوراني كه شب قدر (زمان تحول) نداشته باشد فاقد ارزش است.
۴- خير بودن شب قدر، يا برتري آن بر تمامي عمر انسان، از اين جهت است كه نقطه عطف حيات انسان است.
شب قدر در زندگي حُر، همان لحظه بيداري او و پيوستن به امام زمان خود (سيدالشهدا) بوده و بر همين اساس حر تا صبح پيروزي نهايي (قيامت) در حيات جاودانه و سلامتي كامل قرار گرفت.
۵- ويژگي هاي سخن گفتن:
الف - كلمات معنايي عميق داشته باشد.
ب- متناسب با شان موضوع و مخاطب باشد.
ج- داشتن وزن و آهنگ، به نحوي كه بيانگر مفاهيم باشد.
د- كوتاهي الفاظ.
ه- زيبايي آفريني.
خداوند «ألف شهر» را به كار برد تا علاوه بر حفظ معاني بلند، زيبا آفريني را تعليم نمايد.
۶- هنر آفريني انسان بايد بر مبناي ارزش هاي متعالي باشد.
هنر صِرف كه هيچ پشتوانه و مايه اصيل و سازنده نداشته باشد، ارزشي ندارد و هنري كه بر مبناي پوچي است، نه تنها ارزش ندارد، بلكه خود ضد ارزش است.
اگر قرآن در سخن گفتن هنر آفريني مي نمايد و كلمات را موزون و كوتاه و گويا مي آورد و ألف شهر را ذكر مي كند، نه مائه سنه را، اين هنرآفريني و به كارگيري آن مبتني بر ارزشي همچون شب قدر و توصيفي همانند خير است. قرآن چنين عمل نموده تا انسان را در جهت فهم ارزش هايي (همچون شب قدر) تحريك كند.
۷- قدر و خير الف شهر، همگي حكايت از مفاهيم و ارزش هاي كيفي دارند، نه كمي. شب قدر، شب تحول انسان و نقطه عطف زندگي او است. خير، نيكي و ارزش هاي مطلق است و در همه ابعاد تاثير مي گذارد و الف شهر دوره زندگي را مي سازد.
آيه چهارم: تَنَزَّلُ الملائكهُ و الرّوحُ فيها بِاذنِ ربّهم
مِن كُلِّ أمرٍ
اين آيه ۱۳ كلمه دارد و بلند ترين آيه سوره است، چه به لحاظ تعداد كلمات و چه به لحاظ مسايل مربوط به شب قدر و تحول انسان و جامعه اسلامي.
چند نكته اين آيه عبارتند از:
۱- تنوع، يكي از مهم ترين اموري است كه در همه ابعاد و محيط ها ضروري است. قرآن كريم سراسرش متنوع است؛ تعداد سوره ها، آيات هر سوره، وزن كلمات، موضوع ها و... همه اش تنوع است.
قرآن به جاي آن كه خود را اسير قالب هاي يكنواخت و بي ارزش نمايد،تنوع را اصل قرار داده است.در اين سوره تفاوت طول آيات، تعداد كلمات، حركت هاي گوناگون و پيام هاي مختلف گوياي تنوع هستند.
۲- تنوع، يك اصل است، ولي به تنهايي هيچ ارزشي ندارد. همان طوري كه زيبايي خالي از محتوا، نيز هيچ ارزشي ندارد. تنوع، وقتي ارزش دارد كه مبتني بر ارزش ها باشد.
بدين سبب: سوره قدر علاوه بر اين كه از تنوع خاصي برخوردار است، متكي بر ارزش ها و همراه با پيام هاي ارزشي است.
اگر كلماتش موزون و متنوع است، حامل بهترين پيام ها براي تحول و تعالي انسان نيز هست.
۳- يكي از آثار و نشانه هاي مهم تنوع، «نو شدن و نوآوري» است. در اين آيه، نو شدن «أمر» يا برنامه هاي هدايتي بشر و نو شدن سال معنوي انسان با فعل مضارع تنزل بيان شده است.
۴- تحول انسان مبتني بر شناخت و معرفت است و اين معرفت هرچه كامل تر باشد، تحول بهتر انجام مي پذيرد. تكامل معرفت نيز به زايش هاي معنوي و عقلي است.
اين آيه نزول دايمي و انبساطي امر (برنامه مصوبه جديد) را بيان كرده تا به انسان بگويد معرفت او از راه هاي مختلف نظير نزول ملك بر صاحب امر و انتقال در جامعه و نيز الهامي كه به اشخاص مي شود همواره رويه افزايش است و هيچ گاه رونده به بن بست نمي رسد.
۵- رمز موفقيت، همگامي با تكامل هستي است. از اين رو رشد عقل ها و انديشه ها بايد همانند هستي تكامل يابد؛ يعني اجمال ها و تفصيل و بسيط ها تكثير گردد؛ كليات، جزيي و كاربردي شود؛ برنامه ها و نظرات، متناسب با سطوح و جوانب مختلف بوده و حكيمانه باشد.
۶- ملايكه و روح و برنامه هاي جديد، فقط بر صاحب امر و مومنين لايق (عبادا...) نازل مي شود و ميزان نزول رحمت هاي الهي به ميزان لياقت ها و استعدادها است. هر كه بامش بيش، برفش بيشتر!
۷- نزول ملايكه و روح بر انسان هاي وارسته را بيان كرده تا نشان دهد روند كارها در هستي و ملاك موفقيت در اين جهان، استعدادها و لياقت ها و ظرفيت ها است.
۸- يك مجموعه وقتي موفق خواهد شد كه همگن بوده، تمام عناصر و شرايط و قوانين حاكم بر آن هم سنخ باشند. از اين رو خداوند در رابطه با تحول انسان، عوامل (ملايكه و روح) و ظرف (شب قدر) و برنامه (امر) و قانون و مبناي رشد (اذن ربّ و حكيمانه بودن امر) را مطرح كرده و همگي از يك سنخ و متعلق به معنويات و عالم بالا هستند.
۹- اين عوامل، خصوصاً روح را كه برتر از ملايكه و اعظم جبروتيان است بيان كرده، تا روشن شود كه اگر كسي لايق باشد و زمينه هاي اوليه را فراهم كرده باشد، حتي «روح اعظم» به او رو مي كند و به سوي او مي آيد و بهترين پيام ها و آخرين علم را به او تعليم مي نمايد.
۱۰ - اذن را بيان كرد تا اختيار انسان و نظام علل و اسبابي (هر دو) را نشان دهد. انسان در محدوده مقدرات مي انديشد و تلاش مي كند و در عين حال حركتش مبتني بر نظام عليت و مقدرات خارج از خود مي باشد.
۱۱ - اذن، بيانگر آن است كه اگر بهترين موجودات نظير ملايكه و روح هم بخواهند كاري انجام دهند كه رشد و موفقيت داشته باشد، نياز به اذن پروردگار دارد.
۱۲- اذن رب بيان شده تا انسان متوجه اراده حكيمانه الهي شود و هدف دار بودن هستي را همراه با نظام علل و اسبابي، باور نمايد و به جاي پوچ گرايي و سوفسطايي شدن، انساني انديشمند و حسابگر و معتقد به علت ها و زمينه ها و استعدادها گردد.
۱۳- نزول برنامه جديد براساس نياز بشر به هدايت و هدايتگر و برنامه متناسب با وضع موجود مي باشد. اگر چنين اقدامي صورت نپذيرد، هدايت و تكامل بشر محقق نخواهد شد و خلقت عبث خواهد گشت.
آيه پنجم: سلامُ هي حتّي مطلعِ الفجرِ
پنجمين آيه، پنج كلمه دارد كه هفت نكته آن را نصب العين خويش قرار مي دهيم.
۱- شب قدر را با سلامتي توصيف كرده تا نگران و اظطراب از آينده برطرف گردد و اميد به موفقيت و ديدن نتيجه مطلوب حاصل آيد.
۲- در اينجا توجه به سلامتي مهم تر از شب قدر بوده، بدين جهت كلمه سلام را مقدم داشته است. اگر چه قواعد ادبي و مقررات در همه جا لازم و ضروري است، لكن رعايت اولويت ها مهم تر است. بر اين اساس گاهي بر حسب ضرورت مي بايستي برخلاف قواعد و قوانين عمل كرد. از اين رو خداوند در اينجا سلام را كه مهم تر است، مقدم بر هي آورده است.
۳- آن كسي كه به وادي سلامتي و دارالسلام رسيده، شب قدر را به خوبي شناخته و ديگر نيازي نيست كه نام شب قدر برايش بيان شود. همين كافي است كه با يك كلمه دو حرفي (هي) به او اشاره كنند و نيازي به توضيح ندارد.
۴- از مورد فوق روشن مي شود كه شيوه سخن گفتن اين است كه كلمات در حد ضرورت به كار برده شود، يعني كوتاه و گويا، مختصر و مفيد.
۵- اميدواري هاي زودگذر ارزش ندارد و چه بسا نتيجه معكوس دارد.
۶- براي تفهيم اين تحول و ظهور روشنايي، كوتاه ترين و زيباترين و مناسب ترين كلمه (فجر) به كار رفته است، آن هم با وزني كه معنا دارد. معناي فجر، شكافتن و جاري شدن آب است. مناسبتش اين است كه در شب قدر، سياهي و تاريكي دوران زندگي شكافته مي شود و آب حيات در بوستان زندگي جديد جاري مي گردد.
فَجرِ، با فتح،سكون و كسره اشاره به اين دارد كه قرآن از لوح محفوظ بر بيت معمور نازل شده، آنگاه از بيت معمور تدريجاً بر زمينيان (كسره) نازل گشته است.
۷- از آنجا كه هدف خلقت، تكامل بشر بوده و در اين مسير، مهم ترين عوامل، «اميد و حركت» و «وجود شرايط لازم و مناسب» است، خداوند متعال اين عوامل و زمينه ها را تامين كرده است. از يك طرف آينده روشن و صبح پيروزي را در پايان سوره بيان كرده و از طرف ديگر در مجموع سوره تفهيم نموده كه: در شب قدر، همه هستي ـ نه بعضي از آن ـ با بهترين شرايط براي تحول انسان فراهم گشته است.
... از تو به سوي تو مي گريزم
ابوحمزه ثمالي از خواص و پرورش يافتگان سيدالساجدين علي بن الحسين(ع) به شمار مي رود. وي در محضرش به نيكويي باليد و به منزلتي دست يافت كه امام او را سلمان زمان خويش ناميد. دعاي ابوحمزه نيايش امام سجاد(ع) در سحرگاه هاي رمضان است كه آن را به ابوحمزه ثمالي تعليم فرموده است. ترجمان بخشي از اين نيايش در شب هاي قدر، به خوانندگان همشهري تقديم مي شود.
... خدايا!
توبه ام را چنان بپذير،
كه هرگز به نافرماني ات نگرايم،
و مرا به كردار نيك و انجام آن رهنمون شو؛
و چنان كن، اي پروردگار جهانيان.
كه تا زنده ام،
روز و شب از (نافرماني) تو بيمناك باشم.
خدايا!
هرگاه (باخود) مي گويم آماده شوم،
و در پيشگاه تو به نماز ايستم،
و با تو راز گويم،
(ناگاه) سستي و (بي رغبتي) به سراغم مي آيد،
و مرا از نماز و نيايش تو باز مي دارد!
(چرا چنين است و) مرا چه شده است؟!
كه هرگاه (مي پندارم) درونم به شايستگي گراييده،
و به حريم رو آورندگان به تو نزديك شده ام،
ابتلايي برايم رخ مي دهد،
كه گام هايم را ديگر بار مي لغزاند،
و مرا ـ اي سرورم ـ از خدمت تو باز مي دارد!
شايد (آن ابتلا بهانه اي بيش نباشد و)
اين تو باشي كه مرا از درگاه خود رانده
و از خدمت خويش محروم داشته اي
شايد مرا چنان يافته اي
كه شان تو را سبك شمرده ام،
و (از درگاه ات) دورم ساخته اي؛
يا مرا از خود روگردان ديده
و دشمنم داشته اي؛
يا مرا دروغ پرداز شناخته،
و از خود رانده اي؛
يا مرا نسبت به نعمت هايت ناسپاس شمرده
و محروم ساخته اي؛
يا مرا همنشين دانايان نديده،
و فرومايه ام پنداشته اي؛
يا مرا در جمع بي خبران ديده،
و از رحمت خود نااميد كرده اي؛
يا مرا با مجالس بيهودگان مانوس يافته،
و به ايشانم پيوسته اي؛
يا شايد نخواسته اي كه دعايم را بشنوي،
و از خود فاصله ام داده اي؛
يا به تباهي كردارم،
يا به بي شرمي ام (نسبت به تو) كيفرم كرده اي؛
پس. اي پروردگار من!
اگر از من درگذري (شگفت نيست)،
زيرا گذشت تو نسبت به خطاپيشگان پيشين بسي ديرپاست،
از آن كه بزرگواري ات فراتر از تنبيه تبهكاران است،
و من به سايه بخشش تو پناه مي جويم،
و هم از تو به سوي تو مي گريزم،
و انتظار دارم خطاي كسي را كه گمان نيك به تو دارد،
ناديده انگاري!