يك حرف و دو حرف بر زبانم...
براي بسياري از والدين كه كودكان دو تا سه ساله دارند، ياد دادن به كودكان به استفاده درست از كلمات به منظور رسيدن به اهدافشان بيشتر به يك ماموريت غيرممكن شبيه است؛ اما حقيقت اين است كه آموزش به كودكان براي بيان احساساتشان از طريق گفتار بهترين راه براي كاهش پرخاشگري ها و عصبانيت هايي است كه كودك به خاطر عدم توانايي در رساندن مقصودش دچار آنها مي شود. بچه ها اصولاً به دو دليل به پرخاشگري فيزيكي دست مي زنند. يكي به خاطر اين كه در وهله اول براي كودك، اين تنها راه حل فوري و عملي به نظر مي رسد و علت ديگر به خاطر عدم كنترل احساسات پرخاشجويانه كودكان خردسال است. چون اين گونه كودكان در كنترل واكنش هاي فيزيكي شان مشكل دارند و نمي توانند به راه ديگري براي تخليه احساساتشان فكر كنند. آنها مي خواهند نيازها و خواسته هايشان شناخته شود، اما وقتي دريابند كه كلمات به آنها كمك مي كند كه به راحتي به آنچه مي خواهند برسند، بيشتر روي صدا و كلماتشان تاكيد مي كنند تا روي مشت ها و ضربه هايشان!
نه گفتن، حربه اي براي كودكان
اولين كلمه اي كه كودكتان بيان مي كند، ممكن است مامان يا بابا باشد، اما آنچه كه شما اغلب از كودك خردسالتان خواهيد شنيد، كلمه «نه» است. كودك در واقع با بيان كلمه قدرتمند «نه» مي خواهد آزمايش كند و ببيند چه كسي قدرت را به دست دارد، او يا شما. در واقع او مي خواهد محدوديت ها و آزادي هايش را بهتر بشناسد. اما شما با كمك به فهماندن يك سري مسايل به او مي توانيد ميزان مقاومت كودك را تاحد زيادي كاهش دهيد. او بايد درك كند كه خودش مسئول اعمالش است و صددرصد در كنترل شما نيست. او از خودش اراده دارد و مي تواند انتخاب كند. وقتي به كودك حق انتخاب مي دهيد، او بيشتر احساس امنيت و كنترل مي كند و كمتر به شكل يك حريف به شما نگاه مي كند و به مبارزه با شما مي پردازد. در واقع با دادن حق انتخاب و تصميم گيري به كودك او را خلع سلاح مي كنيد.
به كودكانتان كمك كنيد تا از كلمات و گفتار براي رسيدن به خواسته هايشان استفاده كنند اين باعث مي شود، اعتماد به نفس آنها تقويت شود. وقتي به كودك دستور يا فرمان مي دهيد، او قدرت شما را احساس مي كند، اما از اين قدرت اصلاً خوشش نمي آيد، پس بي معطلي اعتراض مي كند و جبهه مي گيرد. مثلاً اگر از كودك مي خواهيد كه از انواع سبزي ها براي شام بخورد، به او امر نكنيد بلكه از او بپرسيد بيشتر دوست دارد هويج بخورد يا پوره سيب زميني. در واقع او را در روند تصميم گيري ها سهيم كنيد. مطمئناً نتيجه بهتري خواهيد گرفت.
خيلي از والدين وقتي عصباني مي شوند، برايشان راحت تر است كه خودشان وسط معركه را بگيرند و تصميم نهايي را اعلام كنند، اما اين نه تنها مشكل را حل نمي كند، بلكه تشنج بيشتري ايجاد مي كند، پس بايد به بچه ها آزادي انتخاب داد. اين باعث افزايش اعتماد به نفس آنها در سال هاي آتي و هنگام ورود به اجتماع مي شود.
اجازه گرفتن را به كودكان آموزش دهيد
وقتي كه كودك معنا و مفهوم كلمه نه را مي فهمد، قادر خواهد بود كه اميال مثبتش را نيز بيان كند مثل: من مي خواهم، من نياز دارم و اين مال من است. او هميشه كوتاه ترين و آسان ترين راه را انتخاب مي كند. اگر اسباب بازي دوستش را بخواهد، بي سروصدا مي رود و آن را از دست دوستش مي قاپد، بدون اين كه از او بپرسد آيا اجازه اين كار را دارد يا خير.
قدم اول براي والدين روشن كردن مشكل و راه حل آن است. شايد توضيح اين مسئله كمي براي كودك مشكل و غيرقابل فهم باشد، اما او با تكرار آن عمل و ديدن عواقب آن كه احتمالاً دعوا و كتك كاري است، مي فهمد كه كوتاه ترين راه هميشه بهترين راه نيست. بچه ها نياز دارند كه يك سري قوانين را بياموزند.
مثلاً به او بگوييد در خانه بايد قبل از گرفتن چيزي اجازه بگيرد. او بايد بفهمد كه كارهايش عواقبي دارد كه بر روي احساسات افراد ديگر تاثير مي گذارد.
ياد گرفتن اين موضوع كه مردم احساسات متفاوتي در مورد يك اتفاق مشابه دارند، كودك شما را با يك وسيله قدرتمند ديگر براي ايجاد ارتباط با ديگران و فهم و درك آنها مسلح مي كند. سعي كنيد كودك بياموزد كه احساسات ديگران را درك كند مخصوصاً وقتي كه مشكلي پيش مي آيد. به او ياد دهيد كه خودش را جاي ديگران بگذارد. مثلاً وقتي كودك شما اسباب بازي دوستش را مي گيرد، به او بگوييد اگر دوستت اسباب بازي تو را مي گرفت، تو چه احساسي داشتي و چه مي كردي، بهتر نيست به جاي اين كار اجازه بگيري؟
به خاطر آوردن خاطرات مشابه به كودكان كمك مي كند كه احساس طرف مقابلشان را درك كنند.
استفاده درست از كلمات و استفاده از كلمات درست
هميشه استفاده از كلمات براي رسيدن به هدف مشكل اصلي نيست. مشكل اينجاست از چه كلمه اي چطور و كجا بايد استفاده كرد. گاهي اوقات بچه ها فهم درستي از آنچه كه مي گويند، ندارند. احتمالاً كلمات را از كسي يا جايي شنيده اند و فكر مي كنند تكرار آنها خنده دار است. با اين طور موقعيت ها چه بايد كرد، مثلاً وقتي كودك شما فحش و ناسزا مي دهد؟
در وهله اول خونسرد باشيد و مرتب بدون ذكر دليل، او را از تكرار آن كلمات منع كنيد چون اين كار او را به تكرار همان كلمات تشويق مي كند. در مرحله بعد به او بگوييد كه اينها كلمات خوبي نيستند، از او بخواهيد از كلمات بهتري براي بيان احساساتش استفاده كند، اما زياد روي اين قضيه تاكيد نكنيد، سعي كنيد حواسش را با مسايل ديگري پرت كنيد تا شايد آن كلمات را فراموش كند.
در سن ۵ يا ۶ سالگي بچه ها از تاثير منفي بعضي كلمات روي ديگران كاملاً آگاه هستند. حتي ممكن است از اين كلمات براي افزايش احساس كنترل و امنيت شان استفاده كنند. اما تنبيه كودك به خاطر استفاده از كلمات نامناسب اصلاً كارساز نيست. راه بهتري هم هست. شما بايد رضايت و قدرتي را كه كودك هنگام بيان آن كلمات احساس مي كند از او بگيريد. مثلاً بگوييد مي تواني توضيح بدهي كه منظورت از بيان اين كلمه چيست. وقتي او كلمات بهتري در توضيح كلمه اول به كار برد، به او بگوييد خيلي راحت تر و بهتر او را درك مي كنيد پس چه بهتر است كه از كلمات دوم براي بيان احساساتش استفاده كند. داشتن مكالمه و استفاده از كلمات باعث مي شود كه حل مشكلات كودكان راحت تر به نظر برسد.
براي بچه ها مثال بزنيد
بچه ها هميشه با مثال مسايل را بهتر مي فهمند. يادآوري اشتباهات گذشته در قالب مثال آنها را در حل بسياري از مشكلات ياري مي كند. واكنش شما نسبت به آنها به مراتب اثر بهتري روي آنها دارد تا اين كه مرتباً به آنها اصولي را يادآوري كنيد. از ديكته كردن و امر كردن بپرهيزيد. از خود او بخواهيد به مشكلش فكر كند و راه حل مناسب را پيدا كند. بچه ها مي خواهند كه والدين به حرف هايشان گوش بدهند. اين والدين هستند كه به بچه ها مي فهمانند چطور مشكلاتشان را خودشان حل كنند. به بچه ها آموزش دهيد كه استفاده از قدرت گفتار مثل يك خيابان دوطرفه است اگر كودك از كلمات براي بيان احساساتش استفاده كند، شما هم به حرف هاي او گوش خواهيد داد.
استفاده از كلمات در حل مشكلات
۲ تا ۴ سالگي: يك كاغذ و تعدادي مدادرنگي برداريد. يك مزرعه حيوانات بكشيد و سعي كنيد با كودكتان داستاني بسازيد، مثلاً بگوييد خرگوش مزرعه ما همه هويج ها را خورده است، مزرعه دار عصباني است، حالا خرگوش بايد به مزرعه دار چه بگويد تا او ديگر عصباني نباشد. در اين صورت كودك شما مي فهمد كه كلمات باعث بهترشدن اوضاع مي شود.
۴ تا ۶ سالگي: يك صحنه تئاتر درست كنيد. شما نقش يك بچه را بازي كنيد كه مي خواهد برود و توي حياط بازي كند و او نقش مادري را بازي كند كه به بچه اش اجازه اين كار را نمي دهد. با هم مكالمه كنيد نقش ها را بعد از مدتي عوض كنيد. با اين بازي ها كودك مي فهمد كه با استفاده از كلمات درست است كه مي تواند خواسته هايش را بيان كند و به مقاصدش برسد.
۶ تا ۸ سالگي: كتاب هايي براي كودكتان تهيه كنيد كه مشكلات شما و او در آن مطرح شده است. بعد از خواندن كتاب مشكلتان را با او در ميان بگذاريد و از او بپرسيد اگر آن روز كه تو و برادرت بر سر همين موضوع دعوايتان شد، تو اينطور عمل مي كردي بهتر نبود. او با ديدن راه حل هاي جديد براي مشكلات مشابه و تكراري، سعي مي كند واكنش مناسب تري در موقعيت هاي خاص نشان بدهد و روابط اجتماعي اش را به تدريج به طرز مناسبي گسترش مي دهد.