تئاتر با تماشاگر شكل مي گيرد
تئاتر، هنري زنده و پويا و به شدت تعقل برانگيز است. نمايش كه از بدوي ترين اختراعات بشر است؛ از ديرباز تاكنون همواره دچار تحول شده و همراه با ادبيات و فلسفه سير تكاملي داشته است.
تئاتر تنها هنري است كه با مخاطب ارتباط مستقيم دارد و به اصطلاحي »نفس به نفس« است. بازيگر بر صحنه ايفاي نقش مي كند و به تماشاگر خود روح و انرژي مي بخشد، تماشاگر هم با غرق شدن در مضمون و محتواي نمايش به بازيگر انرژي مي دهد و از اين تعامل چيزي به نام نقش، خلق مي شود. به واقع برترين بازيگران تئاتر، بدون مخاطب، هيچ چيز خلق نمي كنند و اين همراهي مخاطب است كه هنرمند را وادار به آفرينش مي كند. تئاتر از جمله هنرهاي گروهي است كه اجتماعي ترين هنر نيز به شمار مي رود. نمايشنامه نويس مي نويسد و با كمك از مخيله و ادبيات جان هايي را مي نويسد كه كارگردان به آنها جسم مي بخشد و اين جسم و جان در قالب بازيگر به روي صحنه مي رود تا حاصل جمع چند اثر هنري، خلقتي باشد بر صحنه براي بخشيدن لذت و آگاهي به تماشاگر. تئاتر همواره در پس خود تفكري نهادينه كرده كه همان فلسفه تئاتر است.
تئاتر، معماري هر مكاني را در جايي كه صحنه ناميده مي شود، طراحي مي كند.
هنر رنگ، لباس، آرايش و پيرايش، ديگر هنرهاي دخيل در نمايش هستند و در آخر از موسيقي و نبايد غافل شد كه سرانجام تئاتر براي تماشاگر شكل مي گيرد، تماشاگر؛ نبايد غفلت كند و هنرمندان اين عرصه را تنها گذارد كه تمام تلاش اين هنرمندان بر پايه بالا بردن آگاهي ها و تقابل احساس هاست.
در حال حاضر مسايل و مشكلات زيادي گريبان هنرمندان اين ورطه را گرفته و بايد مسئولان و هنرمندان دست در دست هم نهند و لبخند رضايت بر لب، تماشاگران بنشانند كه بالاترين درجه رضايت هنرمندان تئاتر، لبخند تماشاگران و مخاطبان است.
از تئاتر چه خبر؟ تا چه اندازه با مخاطب ارتباط برقرار مي كند؟
اگر تئاتر سنتي مد نظرتان است؛ اين نمايش از خيلي پيشتر شكل گرفته و معمولاً مورد استقبال عامه جامعه قرار مي گيرد؛ تعزيه، تخت حوضي و خيمه شب بازي از نمايش هاي سنتي ما به شمار مي رود كه به صورت خودجوش بين قشر عوام جامعه به وجود آمد و البته چندان مورد استقبال روشنفكرها قرار نگرفت، ولي در برهه هاي مختلف، مثل زمان قاجاريه از طرف دربار مورد توجه بود و از رشد خوبي برخوردار شد، به ويژه تعزيه كه بسيار مورد توجه عوام و دربار قرار گرفت و در حال حاضر هم مخاطب خود را دارد، براي مثال؛ در دهه اول ماه محرم، جمعيتي بيش از تماشاگران يك سال تئاتر، از تعزيه استقبال مي كنند و به تماشاي آن مي نشينند. ولي اگر منظور، تئاتري است كه بيش از صد و پنجاه سال از عمر ورودش به ايران نمي گذرد، بيشتر با قشر روشنفكر جامعه ارتباط برقرار كرده و هنوز نتوانسته توجه عمومي را به خود جلب كند تا يك پديده فرهنگي عمومي شود.
دوران اوج تئاتر نوين چه زماني بود؟
اوج شكوفايي اين تئاترها در دهه بيست بود، دليلش هم فضاي باز سياسي و تعدد احزاب بود؛ هركدام نمايندگاني در هنر داشتند، چون مي دانيد كه بهترين راه - براي پايه گذاري يك سياست مبتني بر آراي مردم- نهادينه كردن فرهنگ و هنر اشاعه دهنده آن سياست است. تئاتر در اين دوره مورد توجه و علاقه قشر روشنفكر بود و از جانب اين قشر نيز حمايت شد.
فكر نمي كنيد با نزديك كردن اين دو گونه نمايش - سنتي و فرنگي - بتوان از مخاطبان بيشتري برخوردار بود و شايد با نزديك شدن اين دو، به پيدايش و تداوم تئاتر ملي كمكي شود؟
شيوه برخورد با تئاتر، در ايران منحصر به فرد و جديد است. شايد يكي از دلايل عمده آن هم ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي باشد. براي ايجاد وفاق بين نمايش هاي سنتي و فرنگي نظرات و پيشنهادهاي زيادي اعلام شده و ما در حال گذار از تجربه هستيم. عمر تئاتر فرنگي در ايران، حدود ۱۵۰ سال است و هنوز جوان است، ما هم براي رسيدن به يك راهكار درازمدت كه از هر بعد، باعث اشاعه و ارتقاي فرهنگ تئاتر شود، تلاش مي كنيم. اما بين صاحبنظران چند ديدگاه متفاوت در مورد تئاتر ملي وجود دارد ؛ گروهي وفاق تئاتر سنتي و فرنگي را تئاتر ملي مي دانند و معتقدند با رويكرد به ادبيات كلاسيك كه به نوعي بازتاب روحيه و سرشت ملت ماست، مي توانيم خواسته ها ، انديشه ها و نوع نگرش ملت ايران را انعكاس دهيم.
گروهي بهره گيري بيشتر از تئاتر سنتي را مطرح مي كنند و دليل آن را رويكرد طبقه عامه جامعه و استقبال ايشان مي دانند.
عده اي ديگر بر آنند؛ اگر يك نمايشنامه نويس ايراني يا يك كارگردان ايراني، يك متن خارجي را اجرا كند، آن حتماً يك نمايش ايراني است؛ ولو اين كه متن، كلاسيك فرنگي باشد. دليل خود را هم اين گونه بيان مي كنند؛ چون برداشت يك ايراني روي صحنه است و انتخاب متن براساس شرايط و نيازهاي جامعه صورت گرفته، مي توان آن را تئاتري براي جامعه ايراني دانست.
البته اشخاصي مثل آقايان بيضايي و صادقي براي دستيابي به تئاتر ملي از نمايش هاي سنتي بهره گرفته اند و از دهه هاي اول قرن اخير، توجه به ادبيات كلاسيك اوج گرفت، البته ناگفته نماند كه تئاتر سنتي ما خصيصه هايي دارد كه امروزه در تئاتر مدرن دنيا از آن استفاده مي شود كه از آن جمله مي توان به ايجاز، استفاده از نمادها و نشانه ها و نيز روش استريليزه بازي اشاره كرد. دسته اي هم بر اين باورند كه اصلاً نيازي نيست، به دنبال واژه تئاتر ملي و پيدايش و تداوم آن باشيم. اين گروه معتقدند «تئاتر يك هنر است»؛ هنري جهاني و ساخته انسان و از آنجايي كه بين انسان ها وجوه مشتركي وجود دارد، پس تئاتر ملي مفهومي ندارد و با چشم پوشي از اين واژه كار خود را دنبال مي كنند.
اكنون ما در گذار تجربه، منطبق بر خواست ها و آرمان هاي جامعه حركت مي كنيم و البته اين روش مربوط به تئاتر ايران است. همان طور كه گفتم شرايط جامعه ما كسب اين تجارب را مي طلبد.
پس هنوز نتوانسته ايم به سياست هاي درازمدت، دست بيابيم.
اين به چند عامل بستگي دارد. هنرمندان ما تلاش خودشان را كرده اند و تا توانسته اند جامعه تئاتري را به سوي آرمان ها سوق داده اند. مركز هنرهاي نمايشي هم در حد توان، زمينه اجرايي و بوروكراسي را سرعت مي بخشد، اما به دليل مطرح نبودن تئاتر در برنامه ريزي هاي كلان مملكتي و بي اعتنايي به فرهنگ و هنر در سطوح بالاتر، ما صرفاً به تلاش و توليد هنرمندان، دل خوش كرده ايم.
ميزان امكانات در بهبود كيفيت بسيار موثر است، ولي هنرمندان تئاتر، بسيار فراتر از امكانات موجود كوشش كرده اند. مسئولان و متوليان چه كرده اند؟
امكانات حاضر، بسيار ناچيز است. تسهيلاتي كه اكنون موجود و در اختيار جامعه تئاتري قرار گرفته، همان امكانات دهه هاي چهل و پنجاه است كه براي جمعيتي در حدود ثلث جمعيت فعلي طراحي شده بود و التبه هنرمندان در آن موقع با كمبودها و كاستي هايي روبه رو بودند. در حال حاضر نيز با روند كم ارزش شدن پول رايج، مي توان گفت: «بودجه ها كاهش پيدا كرده است.»
نسبت عرضه و تقاضا چطور؟
عرضه و توليد ما بسيار بيش از ظرفيت امكانات است، تقاضا هم به اندازه توليد است. قشرهاي مختلف، ذائقه هاي مختلف دارند و كار متناسب با آن ذائقه هم توليد مي شود، ولي سالن براي اجرا و برقراري رابطه ميان ايشان نيست و همين امر به فاصله بين روشنفكرها و عوام مي افزايد، چرا كه هنرمندان روشنفكران طبقه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خود هستند.
به نظر شما چه عوامل ديگري در ركود اقتصادي هنرمندان تئاتر دخيل است؟
قبل از انقلاب، دو دانشكده تئاتر موجود بود كه سالانه ۷۰ الي ۸۰ نفر دانشجو از آن فارغ التحصيل مي شدند. خب اين عرضه نيروي انساني با جمعيت مخاطب مناسبت داشت. ولي اكنون اين رقم، در سال به هزار نفر رسيده است. اگر حتي يك چهارم اين افراد بخواهند، از تحصيلات آكادميك خود براي امرارمعاش استفاده كنند و وارد بازار كار شوند، ما امكانات لازم براي ايجاد اشتغال آنها نداريم.
يك گروه، كاري را براي مرحله اجرا آماده مي كند، ولي بايد يك سال منتظر سالن باشند و اين مشكل به شدت روحيه هنرمندان را مي آزارد، ضمن اين كه از علل ركود كيفي هم محسوب مي شود.
با اين حساب، جايي براي رقابت سالم نمي ماند؟
تئاتر يك هنر زنده و پوياست و ميزان رضايت مخاطب، ارزش كار را نشان مي دهد. مردم در تمام دنيا با هر سليقه فكري، تئاتري براي ديدن دارند و تنها در اين صورت رقابت سالم ايجاد مي شود.
شما به خاطر موقعيت شغلي تان در روابط عمومي هم از حال مسئولان اداره باخبريد و هم با توجه به مواجهه با اربابان رجوع از حال و روحيه هنرمندان مطلعيد. كاركرد هنر در جامعه امروزي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
مسئولان تئاتر تمام تلاش خود را مي كنند ولي باز شرمنده دوستان هنرمند هستند. ايشان با انرژي زياد و اراده اي محكم در اين شرايط سخت و با اين بودجه هاي بسيار كم به توليد ادامه مي دهند ولي مركز استطاعت جبران زحمات اين عزيزان را ندارد. به نظر من بايد مسئولين رده بالاي كشوري متوجه اهميت تئاتر در جامعه بشوند و در برنامه ها و سياست هاي كلان آن را منظور كنند.
خدمت هنر به جامعه غير قابل انكار است. توليد هنر، ديدن هنر و جمع هنرمند تغييرات شگرفي در فرهنگ جامعه ايجاد مي كند و اين كه هنر به ويژه تئاتر زيربناي فرهنگ است سخني است اجتناب ناپذير. اشاعه فرهنگ هنر از فشارهاي عصبي جامعه مي كاهد و تا حد زيادي موجب كاهش فشارهاي رواني مي شود. با حل مشكلات مالي هنرمندان، جامعه به اقتصادي پويا مي رسد. فرهنگ، زيرساخت هاي يك ملت است. ذائقه، طبع، خلق و سرشت ايشان را تشكيل مي دهد. زماني جامعه اي بانشاط خواهيم داشت كه هنرمند بتواند آزادانه به خلاقيت بپردازد.
منظور از آزادانه خلق كردن چيست؟
اين است كه هنرمند بتواند با خلاقيت امرارمعاش كند. بتواند زندگي كند و شغلش، حرفه اش او را سرخورده مشكلات اقتصادي نكند. افكار استرس زا هاله اي سنگين بر روح او نشود. بسياري از هنرمندان به شدت دچار مشكلات مالي هستند و وقتي هنرمند جامعه اي - كسي كه از نعمت خلاقيت بهره مي برد - با مشكل مالي و استرس زندگي كند، توده عوام چگونه بانشاط باشند؟
مسئولان طي سال هاي اخير وعده هايي داده اند. مانند طرح تعاوني مسكن و بيمه و نظاير آن؛ نظرتان در اين باره چيست؟
متاسفانه در اين زمينه ها شعار و سخن زياد بوده، اما در عمل چيزي نمي بينيم.
در سال هاي قبل از انقلاب گردشگري هاي فرهنگي برگزار مي شد و از اين رهگذر تئاتر شهرستان ها ضمن آشنايي با هم، تبادلات فرهنگي نيز داشتند. چرا ديگر اين اتفاق نيفتاد؟ حال آنكه راه اندازي كارناوال هاي فرهنگي يكي از مهم ترين امور براي رسيدن به فرهنگ صلح و احترام است.
آثاري كه از طرف مركز حمايت مي شوند، يك توليد ملي محسوب مي شوند، و حمايت در استان ها و شهرستان ها به عهده ادارات ارشاد آنهاست. البته ما و انجمن هاي نمايش، قدرت مالي بسيار محدود و ناچيزي داريم و حمايت از آثار داخلي به عهده مسئولين شهري و استاني است.
يعني به سلايق افرادي كه راس امور شهري و استاني قرار دارند، ارجاع مي شود. در نتيجه برخي تئاتر را مي شناسند و به آن احترام مي گذارند و برخي ديگر، فقط احترامات را با لوح تقدير سالانه و بدون پرداخت كمكي نشان مي دهند. يعني واقعاً هنر و هنرمنداني كه قرار است در آينده نزديك اثر ملي و نشان مليت ما بشوند، رشد و يا ركودشان به سليقه مسئولان بستگي دارد و تحت برنامه ريزي منسجمي فعاليت نمي كنند؟
ما با توجه به توان مالي از آثار برگزيده شهرستاني حمايت مي كنيم تا در تهران كارشان را روي صحنه بياورند. از تهران هم كارهاي سبك و كم هزينه را به برخي شهرستان ها اعزام كرده ايم. براي نمونه: كارهاي آقايان سليمي و مهندس پور كه البته اين تعداد بسيار كم و محدود است. براي همين به صورت مستمر، كارشناس اعزام مي كنيم تا توان علمي تئاترهاي تجربي بالا رود.
ديگر اين كه ما در گذشته مراكز تئاتري داشتيم و با توجه به بودجه اي كه برايش منظور مي شد گردشگري فرهنگي و كارناوال هاي تئاتري را راه اندازي مي كرد. در حال حاضر انجمن هاي نمايش بضاعت مالي بسيار كمي دارند، و به همين دليل توان برداشتن گامي براي اشاعه فرهنگ تئاتر را ندارند و چون تئاتر يك كار گروهي است، بيشتر از امور هنري ديگر هزينه دربردارد و اين بر ديگر مشكلات موجود در برنامه ريزي ها مي افزايد. البته برخي مديران و مسئولان كمك هاي خوبي به فرهنگ و تئاتر محل خدمتشان كرده اند، براي نمونه مي توانم به استان هاي سيستان و بلوچستان و خوزستان اشاره كنم كه با راه اندازي جشنواره و دعوت از ديگر گروه ها تبادلات فرهنگي جالبي را انجام دادند. ولي نگراني ما از موقتي بودن مسئوليت هاست و اگر در برنامه ريزي هاي كلان اين مهم در نظر گرفته مي شد ديگر اين نگراني وجود نداشت.
آيا آموزش به حد لازم و كافي در شهرستان ها داراي رشد بوده است؟
البته اذعان مي كنم ما در آموزش، كند عمل كرده ايم.
تبادلات هنري در سطح بين المللي از چه كيفيتي برخوردار است؟
مرسوم است كه ما از مسئولان جشنواره هاي خارجي دعوت مي كنيم، تا در جشنواره هاي ما شركت كنند. ايشان آثار اجرايي را از لحاظ كيفي و تناسب با سوژه ها و جشنواره هاي دلخواهشان، انتخاب مي كنند، اما در مجموع، انتخاب آثار، به سياست هاي دولت هاي ميزبان بستگي دارد. ما هم تقريباً به همين شكل از كارهاي خارجي دعوت مي كنيم.
سياست هاي فرهنگي كشورهاي خارجي در مواجهه با انتخاب تئاتر، چه آثاري را برمي گزيند؟
علاقه و سياست هاي ايشان، بيشتر كارهاي سنتي به ويژه تعزيه است. ايتاليا، آلمان، كره و ...
از تئاتر نوين چطور؟
اصولاً اين كارها را نيروي جوان توليد مي كند و با گرايش مدرن اجرا مي شود. برخي از اين آثار شاخصه هاي قوي و خوبي از مدرن دارند و از طرف كشورهاي خارجي دعوت و اعزام مي شوند.
بودجه اين سفرها از كجا تامين مي شود؟
در اكثر مواقع، كاري كه دعوت مي شود، هزينه هايش را هم متقبل مي شوند و اگر بخشي از آن را پرداخت كنند، مركز در حد توان به گروه ها كمك مي كند تا بتوانند اعزام شوند و اهميت و نوع جشنواره نيز، بسيار موثر است.
چه عوامل ديگري در انتخاب آثار و تبادلات فرهنگي وجود دارد؟
عوامل زيادي تاثيرگذار است كه از جمله مي توان به روابط ديپلماتيك اشاره كرد. چرا كه در اين سفرها اولين هدف، تبادل دو كالاي فرهنگي است. در حال حاضر معيارهاي موازي با سياست هاي مركز براي انتخاب كيفيت آثار است.
شما جايگاه تئاتر ايران را در جهان چگونه مي بينيد؟
با اين همه مشكل شما چه توقعي داريد؟ دوست داريد ما در كدام سكوي فرهنگ هنر ايستاده باشيم؟ ما در ادبيات شاهكارهاي جهاني داريم چون آثار فردي است، ولي از آثار گروهي حمايت نمي شود. وقتي جايگاه ها هنوز در ايران تعريف نشده است، پس نمي توانيم توقعي در سطوح جهاني داشته باشيم.