جمعه ۲۱ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۵۱
سنجاق سينه
006020.jpg

نوشته: فولتون اورسلر
ترجمه: مصطفي جنتي عطايي
پگي با دست هاي كوچكش به زحمت در مغازه را باز كرد و وارد شد، مستقيماً به طرف آقايي كه پشت ويترين مجلل ايستاده بود رفت و سلام داد.
آقاي ويلسون كه صاحب مغازه بود با لبخند جواب او را داد و پرسيد:
ـ دختر نازنينم، مامانت مي داند كه تو تنها از خانه بيرون آمده اي؟
ـ نه، نمي داند، ولي
ـ ولي چي  دختر جان.
ـ بايد تنها مي آمدم.
ـ چرا؟ ممكنه براي من بگي؟
دخترك فكري كرد، تا جوابي پيدا كند، آقاي ويلسون كه ترديد او را ديد پرسيد:
ـ اسمت چيه؟
ـ پگي، همه من را پگي كوچولو صدا مي كنند.
آقاي ويلسون با مهرباني پرسيد:
ـ خب پگي كوچولو، بگو ببينم چرا تنها از خانه بيرون آمدي؟
ـ مي خواهم براي مامانم هديه بخرم، هديه كريسمس.
آقاي ويلسون كه از لحن گرم و شيرين پگي سرشار از لذت شده بود، پرسيد:
ـ چرا با پدرت نيامدي؟
پگي به فكر فرو رفت و بعد از چند لحظه زير لب پاسخ داد:
ـ پدرم با ما زندگي نمي كند.
ـ پس اين طور! بگو ببينم پدرت براي كريسمس هم برنمي گرده؟
ـ نه! از وقتي رفته مامانم خيلي غصه مي خوره، بعضي شب ها گريه مي كند، پدرم ما را دوست نداشت آقاي ويلسون دستي با نوازش به سر پگي كشيد و پرسيد:
ـ چطور ممكنه پدري دختري به اين ملوسي را دوست نداشته باشد.
ـ نمي دانم.
ـ خب. بگو ببينم چه هديه اي مي خواهي براي مامانت بخري؟
پگي نگاهي به طلاهايي كه در ويترين قرار داشت كرد و با انگشت سنجاق سينه اي را نشان داد و گفت: يك روز با مامانم از اينجا رد مي شديم، آن سنجاق را ديد خيلي خوشش آمد، مي خواهم آن را براي او بخرم تا خوشحالش كنم.
ـ ببينم، پگي كوچولو، براي خريدن آن چقدر پول داري؟
پگي با شادماني پاسخ داد:
ـ خيلي.
ـ خيلي مثلاً چقدر؟
پگي كيف كوچكش را كه به تقليد از بزرگ ترها به شانه اش آويخته بود نشان داد و گفت:
ـ امروز قلكم را شكستم و همه پول هايي را كه پس انداز كرده بودم بيرون آوردم، يك عالمه است، آقاي ويلسون با مهرباني نگاهي به چهره معصومانه پگي كرد و گفت:
ـ چه خوب.
پگي پول هاي خود را از كيف درآورد و آنها را مشت، مشت، در برابر آقاي ويلسون گذاشت و گفت:
ـ بگيريد اين پول ها مال شما و آن سنجاق سينه را به من بدهيد.
آقاي ويلسون لحظه اي ترديد كرد، ولي خيلي زود تصميم خود را گرفت، پول ها را جمع كرد و در كشوي ميزش گذاشت و سنجاق سينه را از ويترين بيرون آورد آن را در جعبه اي كوچك قرار داد و با يك رشته روبان صورتي رنگ بسته بندي كرد و پرسيد:
ـ چطوره؟ مي پسندي؟
ـ بله، خيلي قشنگ شد.
آقاي ويلسون با مهرباني كيف كوچك پگي را باز كرد و سنجاق را در آن گذاشت و در كيف را بست و پرسيد:
ـ گفتي خانه تان كجاست؟
ـ توي همين كوچه پاييني.
ـ مي خواهم ترا تا خانه تان همراهي كنم، موافقي؟ بلافاصله دست او را گرفت و به راه افتاد.
* * *
نواهاي مخصوص كريسمس فضا را پر كرده بود، صداي زنگي كه معمولاً در چنين نواهايي وجود دارد به محيط حالت روحاني بخشيده بود، پگي و مادرش بعد از غذاي كريسمس برنامه  تلويزيون را تماشا مي كردند، پگي در فكر بود و توجهي به برنامه نداشت، مادرش پرسيد:
ـ عزيزم به چي فكر مي كني؟
ـ پگي با ترديد گفت:
ـ فكر مي كنم آيا وقتش رسيد كه؟
ـ وقت چي رسيده؟
ـ هديه ترا بدهم.
ـ هديه من را؟
در حالي كه او را در آغوش مي كشيد، پرسيد:
ـ هديه براي من چرا؟ مهم هديه تست كه بابانوئل امشب مي ياره، مطمئنم كه هديه امسال او از هميشه جالب تره چون تو دختر خوبي براي مادرت بوده اي.
پگي سكوت كرده بود ولي معلوم بود كه مي خواهد حرفي بزند، مادر ادامه داد:
ـ عزيزم، اگر اشتباه نكنم مي خواهي چيزي به من بگويي، درسته؟
پگي سرش را به علامت تاييد تكان داد.
ـ خب، چرا معطلي بگو.
پگي به جاي اين كه حرفي بزند با سرعت از جا بلند شد و به طرف قفسه لباسش رفت و هديه بسته بندي شده را آورد و با شادماني خاصي آن را در برابر مادرش گذاشت و در حالي كه او را مي بوسيد، گفت:
ـ به جاي بابا براي تو هديه كريسمس خريدم.
مادر كه انتظار شنيدن چنين حرفي را از پگي نداشت با ديدن بسته هديه، نتوانست احساس خود را كنترل كند، بوسه اي برگونه اش زد، اشكي به گونه اش غلطيد، چند لحظه اي سكوت برقرار شد، پگي پرسيد:
ـ نمي خواهي هديه ات را بازكني؟
مادر جعبه هديه را باز كرد. وقتي سنجاق سينه طلايي را ديد با ناباوري تمام گفت:
005994.jpg

ـ اين سنجاق سينه طلاست، از كجا آوردي؟
ـ خريدم.
ـ از كجا خريدي؟
ـ از مغازه اي كه تو همين خيابانه.
مادر با صدايي لرزان ادامه داد، به خاطر هديه ات متشكرم ولي قيمت آن بايد خيلي زياد باشه.
ـ مادر اين همان سنجاقي است كه آن را با هم ديديم و تو آن را دوست داشتي.
ـ بله مي دانم ولي چطور توانستي پول آن را بدهي؟
ـ با پول هايي كه در قلكم پس انداز كرده بودم.
مادر با عجله لباس  پوشيد، لباس مناسبي هم تن پگي كرد و دست او را گرفت و به راه افتاد
* * *
مادر با عجله وارد مغازه آقاي ويلسون شد و با حالتي آشفته جعبه را با سنجاق داخلش در برابر او گذاشت و گفت.
ـ كريسمس تان مبارك.
آقاي ويلسون كه با ديدن پگي با مادرش موضوع را حدس زده بود، پاسخ داد:
ـ كريسمس شما هم مبارك باشد.
ـ ببخشيد اين سنجاق سينه را دخترم از شما خريده؟
ـ بله خانم.
ـ ارزش آن را هم به شما داده؟
ـ بله خانم.
ـ ممكنه بپرسم آن را به چه قيمتي به دخترم فروختيد؟
آقاي ويلسون فكري كرد و گفت اين موضوعي است كه بايد بين خريدار و فروشنده محفوظ بماند، تنها مي توانم به شما بگويم كه ارزش آن تمام و كمال پرداخت شده.
مادر بانگراني گفت:
ـ آقاي عزيز، دختر من پولي غير از آنچه در قلكش پس انداز كرده بود نداشت، در اين صورت چطور توانسته ارزش اين سنجاق سينه طلا را بپردازد.
آقاي ويلسون نگاهي زير چشمي به پگي كرد وگفت:
ـ خانم محترم، دختر شما براي اين سنجاق بالاترين قيمتي را كه برايش ممكن بود پرداخت كرد، يعني تمام اندوخته اي كه پس انداز كرده بود، خيال مي كنيد ارزش اين سنجاق سينه بيشتر از تمام اندوخته اين دختر دوست داشتي است به علاوه كاش مي بوديد و احساس او را به هنگام خريد مي ديديد.
مادر ساكت بود، آقاي ويلسون كشو ميز خود را باز كرد، پول هاي قلك پگي را كه به طور جالبي در لفاف شفافي پيچيده بود در آورد و به مادرش نشان داد و گفت:
ـ به اين سكه ها نگاه كنيد، به ظاهر با سكه هاي ديگر فرقي ندارند ولي در حقيقت تفاوتشان بسيار است، اينها سكه هاي احساس و محبتند، سكه هاي عشق، پاسخي بي ريا به محبت هاي مادر، لطفاً به من بگوييد اگر شما جاي من بوديد اين كار را نمي كرديد؟
مادر كه حرف هاي آقاي ويلسون را شنيد، گفت:
ـ با همه اين حرف ها، ممكنه از شما خواهش كنم آن را پس بگيرد
آقاي ويلسون پاسخ داد:
ـ من در اين معامله هيچ چيز را از دست نداده ام بلكه ارزشي بيشتر از آنچه بايد دريافت كرده ام، به علاوه از شما مي خواهم تابلويي را كه آن بالا نصب شده، بخوانيد.
مادر سرش را بالا كرد تابلو را خواند، نوشته شده بود: (بعد از فروش پس گرفته نمي شود)
وقتي به صورت آقاي ويلسون نگاه كرد از لبخند او دانست، نظرش عوض نخواهد شد.

نگاهي به داستان«پدرو پارامو» نوشته «خوان رولفو»، ترجمه احمد گلشيري
ارواح سرگردان
«پدرو پارامو» داستان پسري است كه به مادر در حال مرگش قول مي دهد پدرگمشده اش (پدرو پارامو) را پيدا كند. پسر مي رود و به شهر مرده و ويراني پا مي گذارد كه ارواحي در آن سرگردانند. با ارواح صحبت مي كند و سراغ پدرو پارامو را مي گيرد. فشارهايي كه ويراني، صداي ارواح مردگان و فضاي مرده شهر بر او وارد مي كنند، باعث مرگش مي شوند. در قبر به گونه اي واضح زندگي پدرو پارامو و مرگش بر او آشكار مي شود.
«خوان رولفو»  به اين دليل ارواح و مردگان را انتخاب كرده كه به راحتي بتواند آنها را حاضر كند و به همان سرعت هم آنها را محو كند. كتاب ساده است و از زبان راوي اول شخص روايت مي شود. نويسنده به گونه اي ظريف و زيركانه گاهي راوي را عوض مي كند. با اين حال به علت تعدد شخصيت ها، فضاهاي گم  و مه آلود، روح هاي سرگردان و موضوع هاي مختلف داستان پيچيده به نظر مي آيد و موضوع اصلي يعني قصه پدرو پارامو در ميان آنها گم مي شود.
ديالوگ هاي طولاني در قسمت هايي، بار روايت داستان و پيشبرد و گره گشايي آن را به عهده مي گيرند و به اين گونه راوي ها به سرعت تغيير داده مي شوند. گاهي پدرو پارامو، گاه كشيش و گاه پسرك كه به دنبال پدرش است و ديگر شخصيت ها اين نقش را به عهده مي گيرند.
پدرو پارامو يك ارباب است و به خاطر زرنگي و تيزهوشي اش هر گره اي را كه بخواهد مي گشايد. با انقلابيون كنار مي آيد و به آنها پول مي دهد تا ارباب باقي بماند. وقتي به خانواده اي بدهكار است، با دخترشان ازدواج مي كند و بدين ترتيب بدهي اش را صاف مي كند و...
با اين وجود يك بار عاشق دختري مي شود، دختر و پدرش از آن شهر مي روند و پدرو پارامو در عشق دختر مي سوزد. آنها دوباره برمي گردند. پدرو پارامو با او ازدواج مي كند ولي دختر خواب هاي پريشان مي بيند و روحش آزرده است. دختر مي ميرد و پدرو پارامو منزوي مي شود. به راهي چشم مي دوزد و مثل مرده اي از همه كارهايش دست مي كشد. ده او ويران و متروك مي شود. همه به شهر مي روند و پدرو پارامو به دست يكي از پسران مستش كشته مي شود. در ويراني ده، پسر پدرو پارامو كه در شهر بزرگ شده به جست وجوي او مي پردازد ولي جز گفت وگوهايي با ارواح مردگان چيزي نصيبش نمي شود و در انتها از ترس خفه مي شود.
خوان رولفو به نظر مي آيد كه نزديكي خاصي با «كارلوس كاستاندا» نويسنده هم وطنش دارد. او هم شخصيت هاي غريبي مي آفريند و در دنياي ارواح و مردگان سرگردان است و از برخي مسايل جسمي، تصويرهاي روحاني و غريب و تازه خلق مي كند. يكي از شخصيت هايش كه اسب رام مي كند، رعيت پدرو پارامو است ولي استعداد ديگري هم دارد و آن خيالبافي است. به خاطر همين خصوصيت سراغ زن هايي مي رود كه درگيري هاي روحي دارند و از چيزي رنج مي برند. آنها به او اعتماد مي كنند و او آنها را به روش خاص خودش تيمار مي كند.
گفت وگويي كه در پايان كتاب با »خوان رولفو« شده است به آشنايي با او و روحيات و دغدغه هايش بسيار كمك مي كند. او وقتي كوچك بود، پدر و مادرش را از دست مي دهد و همواره در پي اجدادش بوده است. خواننده احساس مي كند كه راوي اول شخص كه پسر پدرو پارامو است، خود خوان رولفوست كه به دنبال گذشته اش مي گردد؛ اين كه از كجا آمده و اجدادش كجايند و كه هستند.
نويد سيدعلي اكبر

نغمه
كنسرت اركستر سمفونيك تبريز و اركستر مجلسي جوانان تهران
اركستر سمفونيك تبريز و اركستر مجلسي جوانان تهران در بهمن ماه به اجراي مشترك قطعات موسيقي مي پردازند.
«بهروز وحيدي آذر»  رهبر اركستر مجلسي جوانان تهران در گفت وگو با مهر ضمن بيان اين مطلب افزود: در اين كنسرت مشترك قطعاتي چون «اورتور افيژن» اثر گلوپ، «بازار ايران» اثر كتلبي، «كنسرتو براي ويولن سل» اثر ويوالدي، قطعات زهي از «آداجيو آلبنيني» و قطعاتي از كميتاچ اجرا مي شود.
در كنار اين قطعات «سرناد موتسارت» و «سرناد چايكوفسكي» نيز به طور كامل اجرا مي شوند.
وي ادامه داد:  در اين كنسرت قطعاً  قطعاتي براي سوليست نيز خواهيم داشت و همچنين اگر گروه كر تبريز كه در حال حاضر يك سال از تاسيس آن مي گذرد، به تمرين هايشان به طور دقيق ادامه دهند، از اجراي گروه كر نيز در كنار اركستر بهره خواهيم برد.
وحيدي آذر در پايان گفت: در اين كنسرت مشترك كه در بهمن ماه برگزار مي شود، با ۹۰ نفر به صحنه مي رويم و رهبري آن نيز به عهده خودم خواهد بود.

كنسرت پژوهشي «دف»
مهدي سنگي،  مدرس انجمن موسيقي حوزه هنري گيلان گفت: دف چيزي بالاتر از يك ساز است و وسيله اي است كه انسان را در راه رسيدن به كمال ياري مي دهد. البته لازمه رسيدن به كمال داشتن دف يا نواختن دف نيست، بلكه براي اهلش يك كمك  دهنده است، يك كمك دهنده در سير و سلوك سالك.
وي درباره تاريخچه و ويژگي هاي ساز دف اظهار داشت: اين ساز يك ساز كاملاً  بين المللي بوده كه در دوران گذشته مورد استفاده قرار مي گرفته است. در ايران باستان با اسم دپ وجود داشته و در فرهنگ عرب هم از اين ساز با عنوان غربال يا فرهر نام برده شده است اما تنها كشوري كه دف را به اوج كمال رساند، كشور ما ايران است. وي ادامه داد: اين ساز با تركيب ساختاري و اجرايي متفاوت نسبت به ساز كنوني، يكي از سازهاي بسيار قديمي در ايران است كه بيشتر در مناطق كردنشين ايران مورد توجه است.
وي با اشاره به برگزاري كنسرت هاي پژوهشي در شناخت بيشتر مردم نسبت به موسيقي گفت: اين همايش ها زمينه هايي را براي شناخت بيشتر مردم نسبت به موسيقي و سازهاي محلي و فولكلور مناطق ايران فراهم مي سازند و از سوي ديگر تبليغ خوبي براي موسيقي سنتي ما است.
وي جايگاه دف را در موسيقي محلي گيلان روبه رشد دانست و گفت:  ساز اصلي گيلان نقاره است ولي خوشبختانه در سال هاي اخير، اين ساز مورد توجه آهنگسازان گيلاني نيز قرار گرفته است.

قطعات كرال كلاسيك در كليساي آلماني ها
قطعات موسيقي كرال كلاسيك در كليساي آلماني ها توسط «گروه كر محمد نوري» اجرا مي شود.
«عليرضا شفقي نژاد» رهبر گروه كر محمد نوري  ضمن اعلام اين خبر افزود: در اين اجرا كه در كليساي آلماني ها و به مناسبت ايام كريسمس برگزار مي شود،  قطعات موسيقي كلاسيك توسط گروه كر محمد نوري اجرا خواهد شد.
وي در مورد اين قطعات گفت: قطعاتي از باخ، ويوالدي، برامس، مونته وردي و موتسارت كه آهنگسازان آلماني هستند اجرا مي كنيم. در كنار اينها قطعاتي براي كريسمس نيز مي خوانيم. كنار بعضي از قطعات، پيانو به تنهايي همراهي خواهد كرد كه نوازندگي آن را «آلوين آوانسيان»  به عهده دارد و ديگر قطعات را با همراهي كوارتت زهي و فلوت اجرا خواهيم كرد. همچنين چند قطعه نيز به صورت «آكاپلا»  (بدون ساز) اجرا مي شود. اين اجرا در ماه ژانويه (دي ماه) برگزار خواهد شد.
006010.jpg

موسيقي سريال ها فاقد كارايي
موسيقي هاي پخش شده در تيتراژ پاياني سريال ها و فيلم ها، چندان با ساختار فيلم ها همرنگ نيستند.
امير تاجيك، خواننده، با بيان اين مطلب افزود: يك موسيقي كه قرار است بر روي تصوير كار شود بايد داراي پارامتر هاي موسيقي تصويري باشد، چون مخاطب سريال هم فيلم را مي بيند و هم يك ملودي را مي شنود پس بدون تعامل اين دو، تاثير خوبي در مخاطب تلويزيون ايجاد نمي شود. وي همچنين با تفكيك قايل شدن ميان موسيقي فيلم و موسيقي ترانه گفت كه به دليل عدم رعايت تكنيك هاي لازم، موسيقي سريال ها از كارآيي چنداني برخوردار نيستند. تاثير فيلم خوب و قوي با تكنيك بالا بر موسيقي ترانه و فيلم، ديگر نكته اي بود كه تاجيك در اين گفت وگو به آن اشاره كرد و گفت: به عنوان نمونه، ما در سريال زير آسمان شهر به حركات ريز و نوع سازبندي در ترانه تيتراژ پاياني توجه خاصي نشان داديم تا اين موسيقي حركتي ـ تصويري از آب درآيد كه همين امر منجر شد تا جذابيت خاصي پديدار شود.
تاجيك افزود: يك ترانه كه قرار است براي فيلم و سريال توليد شود، بايد چكيده اي از داستان يك فيلم باشد تا مخاطب با شنيدن آن، كل داستان را تداعي كند.

شهر كتاب
جشن كتاب در تهران و شهرستان ها
۲۰ مركز نمايشگاه بزرگ تازه هاي كتاب در تهران و شهرستان هاي شميرانات، ري، كرج، ورامين، شهريار، اسلامشهر، رباط كريم، ساوجبلاغ، دماوند، فيروزكوه و پاكدشت از ۲۰ تا ۳۰ آذرماه جاري پذيراي دوستداران فرهنگ كتابخواني خواهد بود.
روابط عمومي اداره فرهنگ و ارشاد تهران اعلام كرد: ثبت نام رايگان در تمامي كتابخانه هاي عمومي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان تهران در روز ۱۹ آذرماه، تقدير از كتابداران و كتابخوانان نمونه استان و تقدير از خيرين و خادمان نشر و فرهنگ مكتوب از ديگر برنامه هاي اين هفته است.
همچنين برگزاري مراسم جشن كتاب در شهرستان هاي تابع استان تهران و گردهمايي بزرگ كتابداران و مسئولان كتابخانه اي عمومي استان تهران با همكاري دبيرخانه هيات امناي كتابخانه هاي عمومي كشور از جمله برنامه هاي استان تهران خواهد بود.
006008.jpg

دار و دسته هاي نيويوركي منتشر مي شود

فيلمنامه «دار و دسته هاي نيويوركي» نوشته هربرت ازبري و مارتين اسكورسيزي همزمان با اكران آن در سينماهاي ايران از سوي موسسه فرهنگي و هنري سناء دل منتشر مي شود.
داستان دار و دسته هاي نيويوركي، شكل گيري نيويورك قديم را در بستري از خشونت و جنگ هاي خياباني روايت مي كند. لئوناردو دي كاپريو، در نقش آمستردام سردسته يكي از اين گروه هاست كه پايه هاي اقتصادي و اجتماعي نيويورك را در زد و خورد با دسته هاي ديگر پي ريزي مي كند، در سكانس آخر فيلم، چهره نيويورك جديد از ميان دود ديده مي شود.
دار و دسته هاي نيويوركي در ۱۲۶ صفحه و در ۲۲۰۰ نسخه منتشر مي شود.

جشنواره  قصه گويي 
اولين  جشنواره  قصه گويي  كتابخانه اي  با حضور كليه  مربيان ، مسئولان  مراكز ثابت ، سيار و پستي  و كارشناسان  ادبي ، فرهنگي ، هنري ، سيار و پستي  استان  همدان  در سرسراي  سينماي  كانون  پرورش  فكري  كودكان  و نوجوانان  همدان  برگزار شد.
مدير كانون  پرورش  فكري  كودكان  و نوجوانان  همدان  هدف  از برگزاري  اين  جشنواره  را ارايه  تصويري  درست  از قصه گويي  در مراكز، شناسايي  شيوه هاي  جذاب  قصه گويي ، توجه  دادن  مربيان  به  اجراي  صحيح  قصه هاي  مذهبي ، حماسي ، واقع  گرا و ترويج  بيشتر قصه گويي  در مراكز دانست .
وي  گفت : مربيان  برتر اين  جشنواره  انتخاب  شده  و به  جشنواره  قصه گويي كشوري  راه  مي يابند.
«اكبر كرمي» افزود: فرهنگ  قصه  و قصه گويي  به  زمان  تولد انسان ها باز مي گردد و قدمت  ديرينه  در كشور دارد و ريشه  در دين ، مليت  و مذهب  ما دارد. وي  اضافه  كرد: قصه گويي  باعث  افزايش  حس  خلاقيت  در كودكان  مي شود و مربيان كانون  بايد به  اين نكته  توجه  داشته  باشند و با قصه هاي  خود حس  خلاقيت  آنان  را افزايش  دهند. وي  تصريح  كرد: يكي  از راه هاي  خلاق  كردن  كودكان  نقل  قصه هاي  بدون  پايان  براي  آنان  است  كه  در كودكان  كنجكاوي  خاصي  ايجاد مي كند.
كرمي  يادآور شد: يكي  ديگر از راه هاي  خلاق  كردن  كودكان  نقل  قصه هاي  بدون  عنوان  براي  آنان  و تشويق  آنان  براي  ساختن  عنوان  قصه ها است . وي  گفت : ما بايد از كودكان  بخواهيم  كه  قصه  و داستان  بسازند و با اين  روش  فكر و حافظه  آنان  را تقويت  كنيم .

هستي شناختي كريمي
«ايرج كريمي» نويسنده و كارگردان سينما رمان تازه اي با مضمون هستي شناختي در دست نگارش دارد.
اين فيلمساز كه پيشتر تجربه هايي را در عرصه ادبيات داستاني از سر گذرانده است اين بار در تجربه اي تازه رمان «خلوت و انقلاب» را در دست نگارش دارد.
خالق رمان «هوسي به نام قطار» و «مجموعه داستان عاشقانه هاي تهران» در ارتباط با اين رمان گفت:  برخلاف تصور اين رمان مطلقاً  سياسي نيست و تنها موضوعي اجتماعي را همزمان با روزهاي انقلاب مورد توجه قرار مي دهد. «خلوت و انقلاب» مجموعه اي است از داستان هاي كوتاه كه مضمون، تم و فضاي مشترك دارند به نحوي كه با يكديگر تركيب مي شوند. شايد اين نوع روايت تجربه اي تازه در عرصه ادبيات داستاني محسوب شود ولي علاقه مندم آن را رمان بخوانم. به هر تقدير اين رمان بيشتر از آن كه مضموني سياسي داشته باشد داراي محتواي هستي شناختي  است. تلاش مي كنم كاري نكنم كه تاريخ مصرف داشته باشد. بد نيست بدانيد ابتدا خودم نيز تصورم مي كردم نتيجه كار داستاني سياسي خواهد شد ولي عملاً ماجراها و شخصيت هاي داستاني سرنوشت آن را نوعي ديگر رقم زدند.

داستان
ادبيات
ايران
تكنيك
رسانه
زمين
شهر
علم
كودك
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  ايران  |  تكنيك  |  داستان  |  رسانه  |  زمين  |  شهر  |  علم  |
|  كودك  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |