همواره بايد نورافكن نگاه و توجه عميق خود را روي «خود كاذب» متمركز كنيم تا غيرواقعي بودن آن برملا شود و هستي آن فرو ريزد
محمد مخمل چي
خود بر سه نوع است:
۱- خود واقعي: همان است كه هركس واقعاً هست.
۲- خود كاذب: خود غير واقعي انسان است كه خودش را به جاي «خود واقعي» جا مي زند.
۳- خود آرماني: همان است كه هر كس آرزو دارد باشد، يعني آن خودي است كه انسان آرزوي دستيابي به آن را دارد و مي خواهد آن بشود.
«خود كاذب» شما همواره خودش را به جاي «خود واقعي» شما جا مي زند و اجازه نمي دهد كه شما «خود واقعي» خويش را ابراز كنيد. در نتيجه به جاي اين كه شما با «خود واقعي» خويش در ارتباط باشيد با «خود كاذب» خويش در ارتباط خواهيد بود، لذا بايد كاري كنيد كه «خود كاذب» شما محو شود تا شخصيت سالم خود را بازيابيد.
«خود واقعي» شما هيچ توصيف و برچسبي را نمي پذيرد و اجازه نمي دهد كه ارزش ها به آن الصاق گردد؛ زيرا حالات و كيفيات آن عيناً در ذات آن متحقق و موجود است؛ به عبارت ديگر جوهر آن حالات و كيفيات در ذات آن وجود دارد. بنابراين هنگامي كه به «خود واقعي» خويش مي نگريد، آن را به همان صورتي كه واقعاً هست مي بينيد نه به صورت مجموعه اي از توصيف ها و برچسب ها. به عبارت ديگر وقتي «خود واقعي» خويش را مورد توجه قرار داده به آن بنگريد چون واقعيت آن را مستقيماً مي بينيد ديگر نيازي به ايجاد برچسب و توصيف براي آن نداريد.
«خود واقعي» شما از واقعيت آگاه است و با آن هماهنگ است. «خود واقعي» شما هيچ وقت هيچ ادعايي ندارد و دوست ندارد با «من هستم»ها نمايش دهد؛ مثلاً وقتي «خود واقعي» شما از حالت شجاعت برخوردار است، اين حالت ذاتي را با توصيف و برچسب «من شجاع هستم» نمايش نمي دهد بلكه حالت شجاعت به همان صورتي كه واقعاً هست در آن بي واسطه و به طور مستقيم نمايان و قابل ادراك است.
بدين ترتيب «خود واقعي» شما با واقعيت و عمل سر و كار دارد نه با ادعا و توصيف، مثلاً اگر سخاوتمند باشد، چون حالت و كيفيت سخاوتمند بودن جزو ذات و واقعيت آن است، لذا اين حالت و كيفيت ذاتي را در عمل نشان مي دهد و بنابراين از ادعا و توصيف در مورد سخاوتمند بودن اثري نخواهد بود. حالات و كيفيات خود واقعي، ذاتي و از جنس واقعيت است نه از جنس ادعا و توصيف.
اكنون شايد از خود بپرسيد كه منشا توصيف ها و برچسب ها يا به عبارت ديگر «من هستم »ها چيست. «من هستم»هاي هر كسي از دو مسير به او رسيده است. اول برچسب هايي كه از طرف ديگران، از ابتداي كودكي الصاق مي شوند و شخص آنها را همه وقت و همه جا و هنوز با خود دارد. بر چسب هاي ديگر نتيجه انتخاب خود اوست كه به منظور طفره رفتن از انجام وظايف دشوار بر خود زده است.
علاوه بر اينها وقتي اسير «خود كاذب» خويش باشيم، خودمان هم بر روي برخي اعمال و رفتارهاي خود برچسب مي زنيم كه اين برچسب ها هم به «خود كاذب» افزوده مي شوند.
آناتومي شخصيت در سطح هشيار
توصيف ها و برچسب ها براي خودشان هويت كاذبي به نام «خود كاذب» تشكيل مي دهند. لذا «خود كاذب» شما تماماً از توصيفات و برچسب ها ساخته شده است؛ يعني جنسش از ادعا و توصيف است و بنابراين وجودش كاذب است و اصالت ندارد و به همين دليل با واقعيت رابطه اي ندارد و واقعيت ها را به درون خود راه نمي دهد؛ يعني پذيراي واقعيت ها نيست. به عبارت ديگر چون «خودواقعي» هيچ توصيف و برچسبي را نمي پذيرد لذا اين توصيف ها و برچسب ها به صورت هاله اي در اطراف آن جمع و متمركز مي شوند و «خودكاذب» را تشكيل مي دهند. مثلاً وقتي به يك نوجوان گفته مي شود «تو خجالتي هستي» يا تو چنين يا چنان هستي، اين توصيف ها و برچسب ها به صورت «من هستم»ها درمي آيند و چون «خود واقعي» نوجوان اين «من هستم»ها را نمي پذيرد لذا آنها در «خودكاذب» او جمع و متمركز مي شوند.
همچنين در اين نمودار مشاهده مي شود كه «فطرت» يعني مركز و مجموعه خصلت ها و گرايش هاي انساني يا به عبارت ديگر طبيعت انساني كه غيراكتسابي و جزو سرشت انسان است به طور بالقوه در «خود واقعي» نهفته است به طوري كه با فراهم ساختن شرايط مساعد مي توان آن را بالفعل و شكوفا و حتي تقويت كرد كه اين امر كمك بزرگي خواهد بود براي هدايت «خود واقعي» در مسير صحيح.
«فطرت انسان مانند قطب نما عمل و در هر لحظه انسان در مسير رشد و يا در مسير سقوط حركت مي كند.»
برخلاف «خود واقعي» كه فطرت پاك انساني به صورت جوهر در مركز آن نهفته است، در «خودكاذب» هيچ ساختار و مركز واقعي راستيني وجود ندارد كه سبب كاهش تناقضات و تضادهاي دروني آن شود. لذا واضح است كه ناهماهنگي، ناسازگاري و تضاد فراواني در ميان توصيف ها و برچسب ها حاكم خواهد بود و به همين علت است كه شخصيت فرد اگر تحت سيطره «خود كاذب» درآيد مانند كلاف سردرگم خواهد شد و چنين فردي قادر به تعيين مسير صحيح براي زندگي خود نخواهد بود.
بدين ترتيب بايد تلاش كنيم «خود واقعي» خويش را بپذيريم چرا كه «پذيرش [خودواقعي]، آغاز كار و نقطه شروع است و موجب آزادي شما براي ايجاد تغيير و تحول و بهبود خويشتن مي شود.» البته نبايد انتظار داشت كه «خودواقعي» كامل و بي نقص باشد تا مورد پذيرش ما واقع گردد، بلكه بايد آن را با همه نواقصش پذيرفت و سپس نقص هاي آن را با طراحي آگاهانه و صحيح «خودآرماني» و تلاش در جهت تحقق آن بتوان برطرف كرد و آن را به سمت تكامل سوق داد.
بنابراين بپذيريم كه شخصيت ما، «خويش (خود واقعي) ابراز شده» ما، يا آنطور كه بعضي از روان شناسان مي گويند «خويش حقيقي» ما داراي نواقص و اشكالاتي است. [زيرا] انسان هرگز نمي تواند از تمامي امكانات بالقوه خويش حقيقي خود استفاده كند. در عمل هرگز از تمامي امكانات و قدرت هاي خويش واقعي استفاده نمي كنيم. هميشه امكان ياد گرفتن بيشتر، كردار و رفتار بهتر وجود دارد. خويش واقعي، لزوماً ناقص است و در تمام مدت عمر در جهت ايده آل (خودآرماني) حركت مي كند اما هرگز به آن نمي رسد. خويش واقعي ايستا نيست، پوياست. هرگز به حد كمال خود نمي رسد، هميشه در حال رشد است.»
بدين ترتيب بايد همواره به «خودواقعي» خويش عميقاً نگريست و آن را به همان صورتي كه واقعاً هست مورد تامل قرار داد و به نقص ها و كاستي هاي آن پي برد و سازوكارهاي مورد نياز براي تكامل آن را به صورت هدف ها و عناصر آرماني در «خودآرماني» تعبيه كرد و براي تحقق آنها تلاش كرد.
آن جنبه ها و عناصري از «خودآرماني» كه تحقق بيابند موجب تغيير و تحول و تكامل «خودواقعي» مي شوند يعني جذب ذات و ساختار آن و جزو وجود آن مي شوند. بنابراين همان طور كه در نمودار اخير مشاهده مي شود «خودآرماني» بايد مجهز به مركز پالايش آرزوها و هدف ها باشد تا همواره بتوانيم محتويات آن يعني همان آرزوها و هدف ها را مورد وارسي و بازبيني قرار دهيم و به صورت هرچه آگاهانه تر آنها را در جهت تكامل «خودواقعي» خويش جرح و تعديل و اصلاح يا به عبارت ديگر پالايش كنيم. البته «خودواقعي» علاوه بر اين كه به دليل اثرپذيري از آرزوها و هدف هاي «خودآرماني» دائماً براي تحقق آنها در جهت آن حركت تكاملي دارد، به خاطر اثرپذيري از واقعيت ها نيز پيوسته در حال تغيير و تحول و تكامل است.
توليد افكار خودكار زايد توسط «خودكاذب»
اين افكار مزاحم بر عملكرد فرد در زندگي تاثيرات بسيار نامطلوب و ويرانگر خواهند داشت.
«افكار ناهنجار ( افكار خودكار زايد) كيفيتي ذهني است كه روي توانايي شخص در برخورد با تجربه هاي زندگي اثر گذاشته، هماهنگي دروني را بي جهت مخدوش مي سازد و واكنش هاي بي تناسب و دردناك توليد مي كند.»
مضمون برخي از اين افكار خودكار زايد به قرار زير است:
* تعبير و تفسيرهاي غلط، برداشت هاي منفي، قضاوت هاي اشتباه، پيش داوري ها و تعصب ها.
* ارزش هاي كاذب و غيراصيل و باورهاي غلط.
* منيت ها، ادعاهاي غيرواقعي و توجيهات غلط و دروغ گويي ها.
* تظاهرها، ظاهرسازي ها، دورويي ها و رفتارهاي نمايشي (نمايش سخاوت، شجاعت و...)
* فضل فروشي ها، خودبيني ها و غرورهاي كاذب.
* نيش زدن ها و نصيحت هاي تحقيرآميز.
نكته بسيار نگران كننده اين است كه افراد، افكار خودكار زايد را كه در ذهنشان جريان دارد معتبر مي پندارند. «برخورد شخص با اين افكار [خودكار زايد] به گونه اي است كه گويي بازتابي هستند و بنابراين بدون دليل منطقي آنها را معتبر و موجه قلمداد مي كند.» اين افكار زايد هميشه در قسمت هشيار ذهن جريان دارند. مواقعي هم كه متوجه وجود آنها نبوده ايم
در واقع وجود داشته اند اما به آنها توجه نداشته ايم؛ ولي به هرحال چون حتي در مواقعي هم كه توجه وجود نداشته ادراك وجود داشته است لذا حتي در چنين مواقعي هم از تاثيرات سوء آنها در امان نبوده ايم.
در نهايت براي اين كه از اسارت «خودكاذب» و در نتيجه افكار خودكار زايد رها شويم، بايد همواره به «خود كاذب» خويش توجه داشته باشيم يعني محتويات آن را در دايره توجه كامل و عميق خود قرار دهيم تا به غير اصيل بودن آنها و نداشتن پايه و اساس عقلاني و فقدان روابط منطقي ميان آنها پي ببريم و غيرواقعي بودن «خود كاذب» را دريابيم كه اين امر باعث مي شود «خود كاذب» را رد كنيم؛ يعني واقعاً بخواهيم كه ديگر وجود نداشته باشد؛ در اين صورت توصيف ها و برچسب ها را دور خواهيم ريخت و «خود كاذب» محو خواهد شد. پس همواره بايد نورافكن نگاه و توجه عميق خود را روي «خود كاذب» متمركز كنيم تا غيرواقعي بودن آن برملا شود و هستي آن فرو ريزد.
پانوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.