هانيه توسلي، از نسل جديد بازيگران سينما است. به قول خودش با فيلم «هامون» عاشق سينما و با فيلم «ديگه چه خبر؟» شيفته بازيگري شد و حاصل اين تلاش، ممارست و شيفتگي، براي او كارنامه اي خوب و قابل دفاع فراهم آورده است و حضور در فيلم هايي كه هر كدام ارزش هاي خود را دارند. براي بازي در فيلم «شب هاي روشن» تشويق شد و در جشن خانه سينما جايزه بهترين بازيگر زن را دريافت كرد. به بهانه نمايش فيلم هايش بويژه «شب هاي روشن» با او گفت وگويي شده است كه در پي مي آوريم.
* خانم توسلي، آيا شما هم مثل خيلي از بازيگرها از كودكي عاشق سينما بوديد؟
- از كودكي نه به گمانم سال ۷۳ يا ۷۴ بود، وقتي كه براي اولين بار «هامون» را ديدم. آن زمان هنوز مهرجويي را نمي شناختم، اصلا» علاقه اي هم به سينما نداشتم، اما اين فيلم باعث آشنايي ام با مجله فيلم شد و نيز با مهرجويي آشنا شدم. فكر كنم همه چيز از اين جا و بويژه بعد از ديدن فيلم «ديگه چه خبر؟» شكل قطعي پيدا كرد.
* يعني اين كه قرار است بازيگر شويد؟
- بله. با ديدن بازي ماهايا پطروسيان عاشق و شيفته بازيگري شدم و با خودم عهد كردم كه بايد بازيگر شوم.
* مثل ماهاياي فيلم، همان قدر شيطان و پرشور و شر هم بوديد.
- من چون متولد ماه خردادم، هم وجه شيطنت و بريزبپاش دارم و هم وجه متفكر و ساكت. مثلا آن وقت ها اصلاً تصميمم اين بود كه دانشگاه بروم و رشته ژنتيك بخوانم، ولي گفتم حالا تا گرفتن ديپلم بروم و از نزديك ببينم بازيگري يعني چه؟ آن زمان در همدان جشنواره تئاتر كودك برگزار مي شد. من هم تصميم گرفتم تا دو سه سالي كه تا ورودم به دانشگاه مانده، تئاتر كار كنم. سال ۷۸ بود كه دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم.
*در رشته تئاتر و بازيگري قبول شديد؟
- نه، در دانشگاه ادبيات نمايشي مي خوانم و امسال هم مشغول تكميل پايان نامه ام هستم. البته براي اولين بار در فيلم كوتاه «روي جاده نمناك» بازي كردم.
*همان فيلمي كه باعث شد بعداً در فيلم «شام آخر» بازي كنيد. نقش شما در اين فيلم چه بود؟
- فيلم براساس يكي از داستان هاي صادق هدايت است به نام «زني كه مردش را گم كرده بود» حالا روايت زني است كه دنبال شوهرش مي گردد. فيلمنامه خوب نوشته شده بود و نقش هم جاي كار داشت و پيچيده بود، عوامل فيلم هم همه حرفه اي بودند.
*همان وقت كه در نشريات سينمايي خبر بازي شما در «شام آخر» چاپ شد، سريالي روي آنتن داشتيد.
- بله سريال «غريبه» بود البته آن زمان، پيشنهاد سريال زياد داشتم، ولي هنوز مردد بودم.
*وقتي فهميديد كه قرار است در شام آخر بازي كنيد، چه احساسي داشتيد. چون به هر حال هم اولين كار حرفه اي تان بود و هم اين كه شانس اين را داشتيد كه با كارگرداني اسم و رسم دار كار كنيد؟
- در آن شرايط، اصلاً به نقش فكر نمي كردم، مي خواستم با يك كار خوب وارد سينما شوم. قبل از اينكه سريال غريبه را بازي كنم، از طريق دانشگاه و نيز به طور شخصي به جاهاي مختلفي سرزده بودم در بعضي از دفاتر توليد، تست بازيگري داده بودم و عكس هايم را داشتند. شام آخر به نوعي با سريال غريبه تداخل داشت. اگر چه در شام آخر انتخاب شده بودم، اما خوشبختانه هم فيلم يك شروع عالي بود و هم اين كه ستاره نقش پيچيده و سختي بود و از اين نظر فكر مي كنم، آدم خوش شانسي هستم.
*كلاس هاي بازيگري در موفقيت كاري شما نقش داشتند يا اصلاً بي اهميت اند و بازيگري چيزي ذاتي و دروني است؟
- به شدت معتقدم كه بخش زياد بازيگري كاملاً ذاتي است اما نقش كلاس به عنوان عاملي كه آدم را مجبور مي كند تمرين و ممارست داشته باشد خيلي تاثيرگذار است. روز اولي كه احساس كردم عاشق بازيگري ام، اصلاً چيزي از اين رشته و مقوله نمي دانستم و به شدت خجالت مي كشيدم و در خواندن حتي ديالوگي كوچك مشكل داشتم. حضور استاد و راهنمايي هاي او در اين مواقع خيلي كمك بزرگي است، اما اتفاقي كه در نهايت مي افتد، صددرصد بستگي به استعداد خود بازيگر دارد؛ چه بسا در كلاسي كه بيست نفر شاگرد دارد، فقط دو نفر آن ها بتوانند وارد كار حرفه اي شوند و مهمتر از آن ماندگار شوند. با تمرين مي توان مهارت هايي را كسب كرد، ولي در نهايت چيزي كه باعث موفقيت مي شود، همان استعداد ذاتي است.
*در كارنامه بازيگري شما طيف مختلف بازي ها را مي بينيم از آن نقش كوتاه پيچيده «روي جاده نمناك» تا دختر عاشق و پرخاشگر «شام آخر» يا عروسي كه در «اثيري» دچار توهم مي شود، يا آن دختر عاشق و چشم به راه «شب هاي روشن» حالا هم كه داريد با بزرگ نيا كار مي كنيد.آيا تمام اينها اتفاقي است ؟
- البته انتخاب نقش و اين كه بازيگري در همان آغاز راه در فيلم هاي خوبي بازي كند و مطرح شود خيلي مهم است اما از آن طرف هم اين معضل وجود دارد وقتي كه در سينما سالي هشتاد تا نود تا فيلم توليد مي شود، ولي فقط به تعداد انگشتان دست فيلمنامه خوب و ماندگار وجود دارد و البته شرط داشتن مخاطب هم خيلي مهم است. بعد در نظر بگيريد ما چه تعداد بازيگر داريم. حالا من واقعاً چقدر شانس دارم كه حتي در يكي از آن پنج فيلم بازي كنم اين است كه بله حرف شما درست است، من انتخاب مي كنم و حاضر نيستم هر فيلمي را بازي كنم؛ اما همين كار شايد تاوانش اين باشد كه دو سال بي كار بمانم و متاسفانه من هميشه با نوعي وسواس نقشها را مي خوانم اگر فيلمنامه اي كه آن را شروع به خواندن مي كنم تا صفحه دوم يا سوم جذاب نباشد، اصلاً حوصله فكركردن به آن را هم از دست مي دهم.
*يعني بقيه فيلمنامه را نمي خوانيد؟
- بله چون بازيگري حالا شايد در ظاهر كار آساني باشد؛ اين كه آدم جلوي دوربين قرار بگيرد حركت هايي انجام دهد و چند تا ديالوگ بگويد اين ظاهر ماجراست، اما واقعاً بازيگري انرژي زيادي را مي طلبد و واقعاً سخت است.
* اين جمله را شنيده ايد كه بازيگر وقتي جلوي دوربين قرار مي گيرد حكم بچه بي پناه را دارد.
- به نظرم، اين همان وجه بي رحم سينما است. بايد به عنوان بازيگر زرنگ و با هوش باشي چون سينما كاري گروهي است فرصت اشتباه اصلاً وجود ندارد و تو بايد درست بازي كني و بر ترس ها و وسواس هايت غلبه كني.
* معمولاً در نقش هايي كه از شما ديده ايم، خيلي با شخصيت درگير مي شويد و به نظر مي آيد تمام انرژي تان را صرف بازي مي كنيد چون مثلاً نقش را دوست داريد اين اتفاق مي افتد تا به قول معروف به اين خاطر است با نقش زندگي كرده ايد؟
- البته نمي دانم اين حرف درست است يا نه، ولي من زياد با نقش درگير نمي شوم. البته در شب هاي روشن هم اين اتفاق افتاد، چون شخصيت آن دختر شهرستاني و حال و هوايش را دوست دارم و خصوصاً لحظه هايي از آن نيز به خودم نزديك بود مثلاً وقتي كه خيلي غمگين هستم درست شبيه دختر «شب هاي روشن» مي شوم و يك جورهايي اين بار واقعاً با نقش زندگي مي كردم حتي بعد از جشنواره كه فيلم را ديدم، ديالوگ هاي آن را زمزمه مي كردم مثل شعرهاي فروغ كه دختر آن ها را در فيلم مي خواند و زمزمه مي كند. اما به هر حال فكر مي كنم با نقش درگير نمي شوم.
* حضور بازيگر مقابل در كار شما چقدر تاثير دارد؟
- به هر حال بازي در پنج فيلم خوب، تاثيرگذار است و آدم را بدين شناخت مي رساند اما هيچ وقت بازيگران مقابلم اذيتم نكرده اند و با آن ها مشكل نداشته ام شايد به خاطر همان وجه انعطاف پذير بودن است و اين كه بايد كار خودم را بكنم و حتي به بازيگر مقابلم انرژي بدهم
* حالا اگر متني بد باشد، ولي نقش شما خوب باشد، چه مي شود؟
- فكر مي كنيد چنين چيزي امكان دارد؟
* بله. مثلاً همين فيلم «شب هاي روشن»
- ولي به نظرم چنين چيزي امكان ندارد يعني واقعاً چطور ممكن است يك شخصيت قرص و محكم و درست و حسابي كه جاي كار زيادي هم دارد و به هر حال پيچيده است و در فيلم سر جاي خودش قرار گرفته، ولي بعد بياييم بگوييم اين متن بد بود، اصلاً معني ندارد.
* مثلاً در همين «شب هاي روشن» هر چقدر كه شما و بازي تان خوب بود، اما بازي مهدي احمدي مناسب نبود. يعني نه براي اين نقش مناسب بود و نه اينكه نقش به تماشاگر امكان همذات پنداري مي داد. آدم عشق را درون اين آدم، حتي بايد بعد از عاشق شدنش هم احساس نمي كرد. ولي انتظار و جست وجوي شما و رنجي را كه براي عشق مي كشيديد، تماشاگر احساس مي كرد.
- چرا از بازي مهدي احمدي اين قدر ايراد مي گيريد؟
* شايد به خاطر اينكه او به جاي آدم عاشق، بيشتر شبيه آدم هاي قاتل بود.
- ببينم، اين ها را هم مي نويسيد؟
* بله. اين هم بخشي از مصاحبه است.
- اتفاقاً به نظرم نقش مهدي احمدي هيچ مشكلي نداشت. اين كه شما مي گوييد در بازي او عشق را احساس نكرديد، صحنه اي هست كه او از رستوران بيرون مي آيد و منتظر آمدنم است. او نااميد است كه من ديگر بازنخواهم گشت، اما بعد صحنه لانگ شاتي داريم كه دارم مي آيم او يك نگاه خيلي قشنگي دارد پيشنهاد مي كنم اگر دوباره فيلم را ديديد، روي اين صحنه دقت كنيد اصلاً دو سه تا صحنه دارد كه اين نگاه ما خيلي خوب جواب مي دهد. اين كه مي گويد شما فيلم را دوست نداشتيد، اما با شخصيت من ارتباط برقرار كرديد، برايم عجيب است، هرچند الان كه فكر مي كنم براي من هم چنين لحظه هايي پيش آمده.
*پس در اين مورد به توافق رسيديم.
- مثلاً بعضي مواقع كه فيلمي را تماشا مي كنم، كل فيلم را دوست ندارم اما مي گويم فلان بازيگر چقدر خوب بود. اما نكته مهم اين قضيه اين است كه هيچ وقت حتي من بازيگر هم نمي توانم موقع خواندن فيلمنامه اي پي ببرم حالا اگر فيلم بد است، پس اين نقش اقلاً خوب است. يعني آدم در نهايت مجبور است فيلم را ببيند و حالا اين كه ارتباط برقرار مي شود يا نه، بعد از اين مرحله است.
*به نظر مي آيد با شخصيتي كه داريد، ابايي از اين نداشته باشيد كه ناگهان با يك گريم عجيب روبه رو شويد؟
- اصلاً نقش ها و شكل ها و گريم هاي عجيب و غريب را دوست دارم اصلاً پديده گريم به بازيگر فيلم كمك مي كند و خيلي هم دوست داشتني است. گريم در واقع به تعليم كمك مي كند و جذاب است.
*اين دغدغه را نداريد كه تماشاگر شما را پس بزند؟
- نه مهم نيست مثلاً گريم «گاهي به آسمان نگاه كن» را خيلي دوست دارم. به هر حال كار مشترك طراح و بازيگر در گريم بعضي مواقع جواب خوبي مي دهد در گاهي به آسمان نگاه كن پس از پايان گريم، كاملاً مجذوب نقش شده بودم.
*هر بازيگر به جز دانش و آموخته هايش، لم هاي خاصي هم دارد. كه نقش را باور پذيدتر كند شيوه شما چيست؟ اين كه ناگهان از نقش يك دختر پرشور و شر تبديل به زني شويد كه اسير تو هم است يا ارواح را مي بيند يا همان دختر عاشق «شب هاي روشن» كه قرار بود يك انتظار بي پايان را به نمايش بگذاريد، در همين فيلم به نظرم يك جاهايي از ته دل گريه مي كرديد، واقعا اين طور بود؟
- در فيلم هاي ديگر، خيلي به سختي گريه مي كنم اما در شب هاي روشن اين اتفاق به طرز عجيبي واقعي بود. شب هاي روشن و موقعيت آن دختر را من به نوعي تجربه كرده بودم و اين حس ها را از سر گذرانده بودم و گريه من واقعي بود. مثلاً وقتي كه شعر فروغ را مي خواندم اين گريه شديدتر مي شد چون اصلاً در واقعيت هم اين شاعر را خيلي دوست دارم.
* با اين كه دو سه سالي است كه كار مي كنيد، ولي براي همين فيلم شب هاي روشن تقدير شديد مورد توجه قرار گرفتيد و در جشن خانه سينما، تنديس مهمترين بازيگر زن را دريافت كرديد. اين در روند كاري شما چه تاثيري دارد.
- به هر حال جايزه هميشه خوب است و نشان مي دهد كه بازيگر تشويق و تاييد شده اما واقعا تاثير آن چيست؟ به نظرم هيچ ربطي در آن مسئله اساسي انتخاب نقش يا مقابل آن انتخاب شدن ندارد. من نگاهم اين طور است كه سعي مي كنم نسبت به سينما، شهر و كشوري كه در آن زندگي مي كنم و آدم هايي كه در اطرافم مي بينيم و نسبت به همه چيز واقع بين باشم . اين كه حالا يك جايزه گرفته ام و اين باعث شود تا به تخيل و رويا فرو بروم، نه اين طور نيست.
الان سر كار آقاي بزرگ نيا هستم. اين فيلم هم بالاخره تمام مي شود از آن طرف هم چند تا پيشنهاد داشتم كه كارهاي خوبي نبوده اند يعني اين كه تضميني وجود ندارد كه من تا يك سال ديگر بيكار نباشم شايد دو سال يا سه سال بيكار باشم و بعداً آن به كل فراموش شوم حالا بازي من خوب بوده، تقدير شده ام و جايزه هم گرفته ام اما موقعيت سينماي ما به گونه اي است كه روي هيچ چيز نمي توان حساب باز كرد. اما به هر حال من كارم را دوست دارم، آن را جدي مي گيرم و حاضر به بازي در هر كاري نيستم ولي آن قدر هم واقع بين هستم كه روي هيچ چيز حساب باز نكنم.