زهرا گيتي پسند ـ كارشناس مشاوره
من چه كسي هستم؟ اين يكي از سؤالاتي است كه انسان ها همواره از خود پرسيده اند و بسياري از نظريات در طول تاريخ در اثر تلاش براي پاسخ دهي به اين پرسش به وجود آمده اند. سامرست موام، نويسنده انگليسي مي گويد: «لحظه هايي هست كه من به جنبه هاي مختلف روح خودم با شگفتي نگاه مي كنم. مي بينم كه گويي از چند آدم ساخته شده ام و آن كه در حال حاضر رفتار و عمل مي كند، بعد از مدتي بالاخره جاي خود را به ديگري مي دهد. اما كدام يك از اينها من واقعي است؟»
به نظر مي رسد كه يكي از عوامل موثر در ناتواني انسان ها از شناخت درون خود، اين است كه روان شناسان در تبيين رفتارها، احساسات، نگرش ها و ويژگي هاي انسان ها از واژه هاي مبهم استفاده كرده اند.
دكتر اريك برن، به اين سؤال تاريخي به نحو متفاوتي پاسخ داده است؛ اما به زبان و واژه هايي كه هر كسي توانايي درك آن را دارد. وي عقيده دارد كه در هر كدام از ما انسان ها، سه حالت يا جنبه وجود دارد: والد ـ بالغ ـ كودك.
«والد» مجموعه عظيم رويدادهاي گذشته است كه بدون هيچ گونه سؤالي، تقريباً در پنج سال اول زندگي فرد در مغز وي ضبط گرديده است. اين اطلاعات شامل مشاهدات انسان كوچك از والدين خود يا جانشينان آنها است. كودك در اين سنين نياز حياتي به والدين دارد و از سوي ديگر از نظر فهم و درك معاني، توانايي محدودي دارد؛ بنابراين تمام آنها را در ذهن خود ضبط مي كند و هيچ كس نمي تواند آنها را از ذهن او پاك كند.
در والد هر فرد، تمامي پندها، اخطارها، قوانين و مقرراتي كه از والدين خود ديده يا شنيده وجود دارد. هزاران هزار «نه» هزاران هزار «نكن» كه به بچه گفته اند و البته محبت هايي كه از والدين خود دريافت كرده است؛ نوازش ها، محبت ها و... البته بايد توجه داشت كه اين جنبه در شخصيت انسان، عاملي حياتي است و در طول عمر فرد، محافظت كننده وي از خاطراتي است كه مي تواند منجر به مرگ وي شود.
«كودك» جنبه اي از انسان است كه در آن، احساس، پاسخ و واكنش هاي انسان كوچك نسبت به رويدادهاي گذشته موجود است، زيرا انسان كوچك از نظر بيان توانايي زيادي ندارد. بچه ها تمايل زيادي به حركت، اكتشاف، فهميدن، شكستن، صداكردن و... دارند؛ اما از سوي ديگر والدين دايماً از آنها مي خواهند كه اين لذت ها را جهت كسب رضايت والدين كنار بگذارند. به نظر دكتر برن، نتيجه جنبي اين ادب كردن هاي بي مورد، ايجاد اين احساس منفي در كودك است كه «من خوب نيستم.»
تمام بچه ها حتي بچه هايي كه والدين مهربان و فهيم دارند هم، اين احساس را تجربه مي كنند، گويي اين احساس غيرخوب خاصيت دوره كودكي است. «بالغ» سومين جنبه شخصيت انسان است كه اريك برن از آن سخن مي گويد.
حدوداً از سن ده ماهگي، طفل شروع به راه رفتن مي كند. تاكنون اكثر كارهاي وي بدون تفكر صورت مي گرفته است؛ اما اكنون كودك در مي يابد مي تواند كارهايي را با آگاهي و فكر خودش انجام دهد. اين دريافت ذهني از توانايي هاي خود توسط كودك، تولد جنبه بالغ شخصيت است.
از اين پس او مي تواند به تفاوت هاي مفاهيم آموخته شده والد و احساسات خودش «كودك» پي ببرد. «بالغ» در واقع كامپيوتري است كه همواره در حال بررسي اطلاعات «والد» و «كودك» است تا دريابد اين اطلاعات كهنه و قديمي شده اند يا هنوز معتبرند.
رشد شخصيت نتيجه و كاركرد شيوه هاي تربيتي والدين است. شيوه هاي مثبت پرورش كودك، سبب مي شود كودك، تصوير مثبتي از خود و ديگران داشته باشد و با خود اينگونه بينديشد: «من خوب هستم، شما خوب هستيد»
به نظر دكتر اريك برن، بزرگ ترين مهارت والدين اين است كه به فرزندان خود كمك كنند كه جايگاه فوق را انتخاب كنند. چنانچه والدين در تربيت فرزندان خود شيوه هاي مناسبي به كار نبرند، ممكن است فرزندشان جايگاه هاي نامناسب زير را انتخاب كند:
«من خوب نيستم، شما خوب هستيد.»
«من خوب نيستم، شما خوب نيستيد.»
«من خوب هستم، شما خوب نيستيد.»
دكتر برن عقيده دارد كه كودكان احتمالاً تا پايان سن سه سالگي، براساس ميزان محبت و نوازشي كه دريافت كرده اند، يكي از جايگاه هاي فوق را انتخاب كرده اند. نكته مهم اينجاست كه انتخاب جايگاه، محصول كار جنبه «بالغ» انسان كوچك در بررسي اطلاعات است. بسياري از مشكلات انسان ها از آنجا آغاز مي شود كه زماني كه يك جايگاه انتخاب مي شود، تمامي تجارب فرد سوگيري مي كند تا وجود اين جايگاه را تقويت كند. اين طرز فكر به سرعت اطراف فرد را فرامي گيرد و او به تجاربي چشم مي دوزد كه اين جايگاه را تاييد مي كنند.
شناخت اين جنبه هاي شخصيت مي تواند به انسان ها در شناسايي رفتار، احساسات و انگيزه هايشان كمك كند. فرد مي تواند در هر لحظه دريابد كه كداميك از جنبه هاي شخصيت خودش و يا فردي كه در مقابلش قرار دارد در حال عمل كردن است.
گويي بيشتر مشكلات افراد از آنجا ناشي مي شود كه «والد» يا «كودك» درونشان در راس شخصيت فرد قرار دارند؛ فرد گرفتار ترس هاي «كودك» يا امر و نهي هاي «والد» است. در واقع به ميزاني كه جنبه «بالغ» شخصيت فرد بر سر كار باشد، امكان موفقيت در زندگي فردي و اجتماعي بيشتر است. «بالغ» كه از اطلاعات معتبر و به روز «كودك» و «والد» بهره مي برد؛ به انسان احساس آزادي، خودانگيختگي و تعلق را هديه مي كند.
«كودك» درون ما، اطمينان مي خواهد؛ اما «بالغ» به او مي گويد: در دنيا هيچگاه اطمينان مطلق يافت نمي شود.
«والد» درون ما، تسليم محض در برابر ارزش ها و قوانين آموخته شده توسط والدين را مي طلبد؛ اما «بالغ» او را آگاه مي سازد: تسليم محض بودن كار صحيحي نيست و دنياي پيچيده و متغير امروز مي طلبد كه آگاهانه تصميم گيري كنيم. دكتر برن از ما مي خواهد، «بالغ» خود را بهتر بشناسيم و توسعه دهيم. «بالغ»ي كارآمد، كه در زمان هاي لازم به «كودك» و «والد» درون اجازه فعاليت مي دهد.
دكتر برن ما را آگاه مي سازد كه «بالغ» ممكن است توسط «والد» يا «كودك» آلوده شود. بنابراين به ما توصيه مي كند زماني كه بر عقيده اي بدون دليل منطقي پافشاري مي كنيم كه: «يا اين راه يا هيچ!»، لحظه اي تامل كنيم و از خود بپرسيم: آيا «بالغ» ما توسط «والد» مان آلوده نگرديده است؟ همچنين زماني كه با وجود دلايل كافي اعتقاد راسخ داريم كه: «رانندگي زن ها بد است» از خودمان سؤال كنيم: آيا «بالغ» ما توسط «كودك» مان آلوده نشده است؟
دكتر برن عقيده دارد، گاهي مشكلات فرد از اين هم فراتر مي رود. زماني كه وي تنها از يك جنبه شخصيت خود بهره مي برد از دو جنبه ديگر خود را محروم مي سازد. چنين فردي براساس اين كه كدام جنبه شخصيتش حالت ثابت داشته باشد، ممكن است فردي مستبد، بي احساس و يا ترسو و كودك صفت باشد. هدف آنچه تاكنون مطرح گرديد، كمك به فرد است تا با دركي واقع بينانه از پيرامون خود، شناسايي احساسات، ترس ها، تعصبات و نگرش ها، بتوانند خود را از چنگ احساسات حبس شده «كودك» و نيز فرامين انعطاف ناپذير «والد» رها سازد و خود را بهتر بشناسد.