پنجشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۵۱
نگاهي به كتاب «حقيقت و آزادي» اثر ريمون آرون
در دفاع از اشرافيت
005082.jpg
سيدجواد طاهايي
زير ذره بين
كتاب آرون در ميانه شر و شور ايدئولوژيكي و سياسي دوران جنگ سرد نوشته شد. در اين دوران ماركسيستها بر صوري بودن و بي اهميتي معنايي از آزادي كه در جوامع صنعتي غرب وجود داشت تأكيد مي كردند. آرون مي خواست اثبات كند كه آزادي هاي موجود در اين جوامع، با وجود صوري بودن (و نسبيت و جزئيت و آسيب پذيري)، واقعي و مؤثر است، حتي اگر آن گونه كه ماركسيست ها مي گويند، آزادي هاي واقعي نباشد.
ريمون كلود فرديناند آرون جامعه شناس شهير فرانسوي آثار متعددي از خود به جاي گذاشته است اما در ميان همه آنها، به كتاب حاضر وابستگي شديدي داشته است.
او حتي در كتاب خاطرات خود  گفت كه به اين كتاب علاقه اي در حد نقطه ضعف در خود احساس مي كند. كتاب آرون حاصل سه سخنراني مجزا ولي در عين حال مرتبط با هم است كه در سال ۱۹۶۳ در دانشگاه بركلي كاليفرنيا ايراد شده و در سال ۱۹۶۵ انتشار يافته است.
كتاب آرون در ميانه شر و شور ايدئولوژيكي و سياسي دوران جنگ سرد نوشته شد. در اين دوران ماركسيستها بر صوري بودن و بي اهميتي معنايي از آزادي كه در جوامع صنعتي غرب وجود داشت تأكيد مي كردند. آرون مي خواست اثبات كند كه آزادي هاي موجود در اين جوامع، با وجود صوري بودن (و نسبيت و جزئيت و آسيب پذيري)، واقعي و مؤثر است، حتي اگر آن گونه كه ماركسيست ها مي گويند، آزادي هاي واقعي نباشد.
بدين ترتيب آيا بايد گفت آرون ليبرال بود و از منظري ليبرالي به دفاع از تجربه اروپايي سياست در برابر ادعاهاي ماركسيستي مي پرداخت؟ برخلاف گمان رايج، آرون به معناي دقيق كلمه ليبرال نبود. زيرا او بر مبناي فرض هاي فلسفي تفكر ليبرال به جهان پيرامون خود نمي نگريست. دفاعيه ليبرالي از فرد و حقوق او، دفاع از فرديت و آن هم فرديتي عام و فلسفي است. كار ليبراليزم دفاع از تصوري از فرد به جاي فرد است و دقيق تر، ترجيح گونه اي فرديت غير تجربه شده بر واقعيت فرد. اما آرون تحت عنوان «آزادي هاي صوري» به واقعيت فرد و حقوق او در قاره اروپا مي پردازد. دفاعيات او از حقوق و آزادي هاي صوري فرد در جوامع به تعبير او كثرت گر- قانون مدار، دفاعيه اي ايدئولوژيك نيست، بلكه دفاع از يك واقعيت سياسي موجود است.
آرون از فرديت انتزاعي بيزار بود و از هر نوع ايجاب سياسي برخاسته از تفكرات عام و فلسفي نيز كراهت مي ورزيد و به ويژه اين تمايل خود را در اثر مشهور افيون روشنفكران نشان داد. او در اين كتاب ايمان فلسفي روشنفكران ماركسيست فرانسوي را به سخره گرفت. آرون به علاوه از اين رو ليبرال نبود كه ديدگاه هاي مسلكي در خصوص شروارگي دولت نداشت. او به جاي ايده ليبرالي دولت، به ايده هاي ملي و قاره اي (اروپايي) دولت و آن هم نه به صورت عام پردازانه بلكه اغلب در تجربه هاي مشخص (مثلاً در فرانسه، آلمان و انگليس) توجه داشت. او در اين مسير، كاملاً تحت تأثير پدران فكري خود مونتسكيو، توكويل والي هاله وي قرار داشت.
آرون همچنين فعاليت هاي قلمي و سياسي گسترده اي داشت كه اين با انزواطلبي مشهور ليبرال هاي سخت آيين اصلاً مناسبت ندارد. مي توان ادامه داد كه در آثار آرون نشانه اي از تحقير سنت هاي ملي و قومي به نفع آينده اي خيالي از يك دولت شب پا ديده نمي شود.
آرون ليبرال نبود و با وجود برخي دغدغه هاي انساني و عدالت طلبانه، به خوبي دموكرات هم نبود. زيرا شاگرد توكويل نيز همچون خود توكويل از استبداد توده ها مي هراسد و ممكن نيست كه بتواند يك دموكرات تمام باشد.
آرون در اساس، يك آريستوكرات بود و كتاب رساله اي در باب آزادي نيز با كمي دقت فحواي آريستوكراتيك تفكر آرون در خصوص آزادي را نشان مي دهد. به همين دليل است كه فصل اول كتاب در پي ايضاح تفكر توكويل در برابر ماركس است.البته آرون صراحتا ديدگاه اشرافي خود را در كتاب تسري نداده است، اما آريستو كرا سي،  بنياد تحليل هاي او در اين كتاب است، چيزي كه در قالب دفاعيات وتوسل هاي پياپي او به آراي توكويل ومونتسكيوظاهر مي شود.
آرون بر ارزشمندي نسبيت، جزئيت و انضمامي بودن آزادي در جوامع متكثر - قانون مدار غرب تأكيد دارد و به همان اندازه بر آشوب آفريني يك شكل يا تعريف متعالي و بنيادين از آزادي نيز انگشت مي نهد. او از ترجيح آزادي ها بر آزادي سخن مي گويد.
آرون عدم پذيرش نظريه هاي جزم گرا در خصوص آزادي، حتي اگر دموكراتيك يا ليبرالي باشد رابه ما توصيه مي كند. از نظر او بايد پذيرفت كه آزادي در واقعيت امر نمي تواند به چيزي غير از احساس رضايت و شادي و سرخوشي فرد اشاره داشته باشد. زيرا برحسب رهيافت آروني، آزادي به هيچ چيز بيرون از فرد ارجاع ندارد و تماماً احساسي است در درون فرد كه با اين حال از سوي نهادهايي در جامعه او تضمين مي شود.
تفسير آرون از آزادي در اين كتاب، قابل تقسيم به دو بخش فلسفي يا بنيادين و تاريخي (يعني متعلق به زمانه خود) مي باشد و مهم است كه اين دو بخش با هم خلط نشوند. بخش تاريخي نظريه آزادي آرون، آئينه نمايش فضاي جنگ سرد، رويارويي با رونق انديشه ماركسيستي و كشاكش هاي ايدئولوژيك با روشنفكران چپ در دهه هاي ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ ميلادي است. در اين بخش تاريخي، آرون بر آزادي هاي صوري افراد و بر ضرورت جلوگيري از استبداد استدلال مي كند و بر اهميت احزاب ومبارزات حزبي ، شكل موجود مشاركت سياسي، گروه هاي ذي نفوذ و همه اشكال يك دولت دموكراتيك و مشاركتي در غرب كه در مقابل يك صورت بندي سياسي نوع سوسياليستي قرار مي گيرد، تأكيد مي ورزد. آرون در ميانه مجادلات قلمي با انديشه وران جناح شوروي خود را ليبرال مي نامد. اما روشن است كه او تحت تأثير فضاي جنگ سرد و چالش گري شوروي عليه اردوگاه غرب و خلاصه تحت تأثير شرايط تاريخي، خود را از سر تساهل ليبرال مي نامند و منظور او از اين اصطلاح چيزي بيشتر از بيان وابستگي اش به غرب و دوري اش از تجربه سياسي اي در شرق كه او آن را «رژيم هاي يك حزبي» مي نامد، نيست.
اما بخش حقيقي يا فلسفي اثر آرون، بخش هايي است كه اودر آن فارغ از شرايط زمانه، تحت تأثير دوتوكويل و سنت آزادانديشي اشرافي به ارائه آن مي پردازد. روح غالب در كتاب آرون دفاعياتي غير اعلاني از نظريه اشرافيت در سياست است. سنت تفكر آريستوكراتيك درباره آزادي، تا كنون در محاق انزوا و تنهايي و عدم شناسايي قرار داشته است. جالب آن كه علاوه بر آريستوكراسي، انديشمندان آريستوكرات نيز ازاين تقدير بي بهره نبودند. توكويل در جمله مشهوري مي گفت: «من با مخالفين خود بيشتر از آنچه كه آنها فكر مي كنند، فرق دارم.»
بنيادنظام سياسي آريستوكراتيك بر فضايل زيست شده و رسوخ يافته در زندگي جمعي يك قشر برگزيده فرهنگي است. رسوخ در زندگي جمعي به آن معناست كه آحاد معمولي و توده ها، ارزشهاي مندرج در حالات و رفتارهاي اين قشر برگزيده -  اليت فرهنگي - را همچون سقف ارزش هاي مورد قبول خود قرار داده اند. طبقه  اشرافيت،  نظر به استقلال شان، دولت را به خود متعهد مي سازند و از آن سو جامعه را نيز به خود مقيد و از نظر اخلاقي وابسته مي سازند و از اين رو در حكم اهرم تعادل در روابط توده ها و دولت مي باشند. بدين ترتيب است كه طبقه آريستوكرات در يك جامعه تاريخي به صرف هستي و زندگي خود، سياست و فرهنگ و حتي اقتصاد جامعه خود را معنادار و قابل توضيح مي سازند.
اشرافيت اروپايي تا قبل از زوال خود به عنوان نماد يك نظام ارزشي، در واقعيت امر همان كاري را مي كرد كه امروز در سطح نظريه جامعه مدني انجام مي دهد . در اين حال، يك انتقاد بزرگ مي تواند آن باشد كه جامعه مدني (جامعه اي انتزاعي مركب از انسان هايي انتزاعي يعني ليبرال هاي مدعي، ضد دولت و آزاد از تاريخ هاي ملي) نظريه اي است كه گمان مي شود براي كاركردهاي اجتماعي طبقه اشراف يك جايگزين اساسي است. اما روشن است كه هيچگاه نظريه (جامعه مدني) نمي تواند عين واقعيت باشد. ماركس با واگويگي جامعه مدني هگلي، اين اصطلاح انتزاعي را همچون جانشيني براي كار ويژه هاي واقعي اشرافيت قرار داد كه در زمان ما نيزعميقاً پذيرفته شده است.
در مقابل، آريستوكراسي در سياست، از يك سو به دليل ويژگي اشرافي خود به فرد و حريم و حقوق او باور بنيادين دارد و از ديگر سو به دليل محافظه كار بودن از جسارتهاي نظري وسيع عقل روشنگري (عقل خود بنياد) در باب حقوق انسان مبري است.
نظريه عمومي يا روايت آريستوكراتيك را از طريق تأكيدات بر اهميت حفظ ارزشهاي اساسي يك طبقه آريستوكراتيك مي توان درك كرد و همچنين از طريق هشدارهايي به اعضاي خود اين طبقه كه كار ويژه هاي حساس خود مخصوصاً در حفظ تعادل قواي جامعه را به نفع آزادي هاي فردي بر زمين نگذارند. اين هشدارها به آن دليل است كه اشراف به بيان توكويل «بخش ضروري از هويت روحي يا جوهر ملت» هستند و با ريشه كن شدن آنها «بر تن آزادي چنان زخمي خواهد خورد كه هيچ وقت علاج نمي شود» طبقه اشراف به ميزان اهميت خود  آسيب پذير هستند.
به طور كلي آريستوكراسي از نيروي خردكننده آحاد ميانمايه اي كه بسيج واره به صحنه سياست ريخته  شده اند، وحشت دارد و مايل است به نفع ارزشهاي فردي كه خاص يك نظام سياسي- اجتماعي است و در طي تاريخي خاص پروبال گرفته است،  توده هاي سياسي شده و مدعي كنترل شوند. اما به همان ميزان هم اين تفكر از قدرت عنان گسيخته حاكم مستبد و خطر آن براي امنيت و حقوق فرد هراسان است. هر دو خطر عليه حقوق فرد را اين تفكر مايل است با نيروي متعادل كننده اشرافيت سرزنده اي پاسخ گويد كه نه ممكن است كه از طريق قدرت اقتصادي تعريف شوند و نه از طريق قدرت سياسي صرف. اين اشرافيت حد واسط قدرت سياسي و توده ها هستند. اشراف كار ويژه نمايندگي حقوق مردم در برابر قدرت حاكم را ايفا مي كردند و از آن سو، نمايندگي سنت در برابر مردم را در دست داشتند. پس اشرافيت علاوه بر آن كه در حكم اهرم تعادل بين توده ها و حاكميت بودند، همين نقش را در ارتباط ميان زمان حال جامعه خود و تاريخ و فرهنگ آن جامعه نيز ايفا مي كردند. با توجه به همين نقش پراهميت اشرافيت، آنها در حكم يك معيار اساسي در جامعه بودند. توكويل مي گفت: «هر اندازه حقوق اشرافيت بيشتر محترم شمرده شود، مردم اطمينان بيشتري به بهره مندي از حقوق خويش دارند». امكان واسطگي بين قدرت سياسي و مردم مخصوصاً  از اين دو عامل ممكن مي شد كه اعضاي اين طبقه از يك سو فاصله اقتصادي چنداني با اعضاي معمولي جامعه نداشتند و از ديگر سو به دليل نسبت خانوادگي يا تبار خود، با دربار مرتبط بودند.
اشرافيت در اين موقعيت قرار داشتند كه نقش بازدارنده اي را هم در برابر استبداد فردي شاه و هم در برابر استبداد جمعي توده ها ايفا كنند. اما اين توانايي، پيشتر از طريق نقش تعادل آور آنها در بين زمانه حال و تاريخ آن جامعه فراهم شده بود.
آزادي آريستوكراتيك دو جايگاه ضروري دارد : استقلال يا امنيت فردي و نيز جاي داشتن اين استقلال يا امنيت در متني تاريخي و واحد از يك زندگي اجتماعي.
در ديدگاه اشرافي، آزادي از لفاظي هاي مجرد و ادبي سرچشمه نمي گيردو به بياني ديگر، آزادي از متافيزيك آزادي جداست و بيشتر در اهميت قانون، راه و رسم هاي صوري و شكلي در دفاع از اقليتها و افراد در برابر زياده روي هاي دستگاه ديوان سالاري حاكم بر جوامع صنعتي خود را نشان مي دهد. در ديدگاه آريستوكراتيك، آزادي سرشتي تاريخي و مشخص دارد. اما سؤال اينجاست كه آيا آزادي اي كه سرشتي تاريخي و مشخص داشته باشد، همانا يك آزاديخواهي ملي نيست؟ در اين صورت آزادي چگونه مي تواند در حالي كه خصلت ملي دارد بيانگر ارزشهايي جهاني باشد؟ روايت آريستوكراتيك آزادي، مقوله اي غيرفلسفي و ساده اما مفيد و روشنگر مي باشد و مايل است كه به مسائل واقعي پاسخ گويد. اين نظريه تاريخ محور و بنابراين غيرجزمي است و بر تعدد  آزادي ها، راهها و انتخابها مؤكد است و نيز در داوري هاي خود بر اهميت عنصر سياست و اولويت آن تأكيد مي كند.
آزاديخواهي اشرافي، آزاديخواهي اي كاملاً  سياسي است، يعني حقوق فرد را در ارتباط با نظام جامعه كل و رابطه فرادستي- فرودستي مي نگرد، اين در حالي است كه آزاديخواهي ليبرالي نگاه عمده اي به روابط اقتصادي- زيستي مطلوب براي فرد دارد.
مشخصه آزاديخواهي آريستوكراتيك، طلب آزادي براي نفس آزادي است و اين بدليل ارزشهاي تربيتي و معنوي است كه بر نفس آزادي مترتب است. اما ليبراليزم آزادي را براي «رهايي» از مرجع قدرت رسوم و آداب مقيد كننده،  دموكراسي و غيره مي خواهد. انسان ليبرال آزادي را براي خودش مي خواهد و اصولا ليبراليزم يك نفس پرستي آئيني است. اما تفكر آريستوكراتيك آزادي را براي نفس آزادي مي خواهد.
بعلاوه ديدگاه اشرافي به آزادي ها نظر دارد تا آزادي و اين آزادي ها را نيز براي فرد معمولي (نه فرد نخبه) در چارچوب خاص اجتماع تاريخي او مدنظر قرار مي دهد. بر خلاف تفكر ليبرالي كه آزادي را يك حق طبيعي مي دانست، تفكر آريستو كراتيك آزادي را امكان هاي برخاسته از تجربه هاي اجتماعي خاص مي داند. آزادي ليبرالي حقي است مقدم بر فرد معمولي اما آزادي آريستوكراتيك كه ناشي از عمل جمعي فرد محسوب مي شود،  موخر بر اوست. آزادي ليبرال را فرد معمولي پديد نياورده بلكه آن را فيلسوف خلق كرده و در مجموعه اي نظري تجسم  مي يابد و حاصل آن نيز بيشتر مفيد فايده انساني انتزاعي است، اما آزادي آريستوكراتيك را فرد عادي به تدريج خلق مي كند،  در طبقه اي واقعي تجسم مي يابد و نتايج واقعي آن نيز به خود او بر مي گردد.
آريستو كراسي به «اعتبار» دولت يعني پايبندي اش به برخي اصول فضيلت مندانه مي انديشد،  اما تفكر ليبرال به «مقبوليت» دولت.
ريشه تفاوتها احتمالا در اينجاست كه تفكر آريستوكراتيك مبتني بر رابطه اي «تكميلي» بين آزادي فرد و مرجع قدرت (دولت) است، حال آنكه در تفكر ليبرال،  رابطه دولت با آزادي هاي فردي رابطه اي «تخريبي» يا متمايل به آن فرض مي شود.
در تفكر ليبرال جامعه بعنوان موجوديتي مستقل مورد شناسايي اساسي قرار نمي گيرد اما تفكر آريستوكرات با وجود تاكيدات فراوان بر افراد،  وحدت جمعي و اخلاقي آنان را در قالب يك قوم يا ملت فرض مي گيرد. و حتي آن را داراي مسئوليت مي داند. براي مثال توكويل مي گفت: «گرچه برابري تقدير الهي است اما اين به ملتها مربوط مي شود كه تقدير برابري شان را در تن سپردن به استبداد محقق سازند يا در متبلور كردن آزادي. هدف نظريه آريستو كراتيك آزادي آن است كه نشان دهد آنچه كه به اسطوره آزادي در جوامع عربي تبديل شده،  در واقع همان حقوق و امكانات قانوني برا ي افراد در اين جوامع است و نه يك دستاورد نظري ايجابگر و  مقدس .
به هر حال فهرست تفاوتها ميان آزاديخواهي آريستوكراتيك و آزادي ليبرالي طولاني است.
كتاب آرون با عنوان رساله اي درباره آزادي منتشر شده است ولي معلوم نيست چرا مترجم محترم عنوان اصلي را تغيير داده و «حقيقت و آزادي» را براي آن برگزيده است.
براي خوانندگان كتاب نيز يك يادآوري ضروري است: كتاب آرون در سال ۱۹۶۳ يعني حدود چهل سال پيش و در كشاكش عصر جنگ سرد نوشته شده است. به طور بديهي خواننده آگاه، در كتاب مباحث، واژگان و مثالهايي خواهد يافت كه متعلق به دوران گذشته هستند اما مهم آن است كه نكات كهنه شده در كتاب، كه ما پيشتر آن را بخشهاي تاريخي كتاب دانسته بوديم، نبايد خواننده را ازتوجه به ديدگاه آرون و موضوعات مورد تأكيد وي كه همچنان تازه و بكر هستند، بازدارد. استدلالهاي آرون در خصوص ترجيح آزاديها بر آزادي و ترجيح حقوق بر آزاديها هنوز جالب توجه و مخصوصاً در فضاي فكري- سياسي جامعه ما كه از صد سال پيش تاكنون اسير ارزشهاي سياسي ليبرالي است، نو و بكر مي باشد.فهرست مطالب كتاب كه نوعي حركت از زمينه هاي نظري به سوي مسايل عيني را نشان مي دهد به قرار ذيل است . فصل اول آلكسي دوتو كويل وكارل ماركس ، فصل دوم آزادي صوري وآزادي واقعي وفصل سوم آزادي سياسي وجامعه تكنيكي. در قسمت نتيجه گيري ، آرون ديدگاههاي خودرا چكيده و نيز تصريح مي كند.
ريمون آرون، حقيقت و آزادي، ترجمه مهرداد نورايي، چاپ اول (تهران: انتشارات مرواريد، ۱۳۸۲) قيمت: ۱۸۰۰ تومان.

قلم اندازي هاي يك حاشيه نشين
از درگذشت روزنامه نگاري پيشكسوت
تا ويژه نامه هاي فراوان
اكبر اكسير
اگر يادتان باشد در ويژه نامه بهارانه همشهري قلم اندازي هاي يك حاشيه نشين مطلب «سپاس جناب به كوشش» چاپ شده بود. اين مطلب كوتاه به نام بلند نامي مزين بوده با نام محمدتقي صالحپور كه عرض سپاسي داشت از زحمات ساليان او در معرفي شاعران و نويسندگان ايران زير عنوان ويژه هنر و انديشه. اين مطلب درست وقتي چاپ شد و به رشت رسيد كه جنازه اين شهيد عزيز مطبوعات ادبي روي دوش دوستدارانش به سوي خانه ابدي تشييع مي شد و دل هاي داغداران ادب و هنر به دنبالش روان... شادروان صالحپور انسان فرزانه اي كه وسواس عجيبي در تدارك ويژه نامه ادبي داشت با يك حافظه تاريخي از نام و خاطرات اهل قلم،جوانان زيادي را در عرصه ادبيات معرفي كرد و به نام رساند. بي شك اين نام نيك در خاطر روزگاران ثبت خواهد شد. مرگش بعد از كسالت جسمي ساليان براي اهالي شعر و قصه و نقد و كتاب داغي شد جاودانه و مانا. يادم نمي رود آخرين بار كه مطلبي كوتاه درمورد عمران صلاحي برايش فرستادم گفت، جالب است اما كوتاه بيا، مصاحبه اي با عمران عزيز تدارك بده كه آن را به عنوان اشاره و مدخل كار كنم. مصاحبه با لطف آقاي صلاحي آماده شد و بعد از تايپ ارسال گرديد همراه با سلام صادقانه عمران آن هم به خاطر اين كه اولين بار است كه براي صالحپور عزيز مطلب مي فرستد. در همين مكالمه تلفني مي خواستم بگويم كه شماره ويژه نوروز گيله وا ويژه هنر و انديشه جالب بود و اگر در نامه هاي كلكي اشاره به فرستنده اش آقاي بني مجيدي مي شد چه بهتر كه اجل مهلت نداد. اميد كه ويژه هنر و انديشه گيله وا به لطف مدير مسئول اديب جناب آقاي جكتاجي و به كوشش ديگر عزيزان ادامه يابد با عنوان جاودانه به كوشش صالحپور تا همچنان گيلان به ويژه نامه اش بنازد و شاعران و نويسندگان ايران را معرفي نمايد.
هديه كتاب، بدترين عيدي...
در كتاب هفته خواندم كه به نظرم نشر چشمه با ابتكاري جالب اهداي بن كتاب را به عنوان هديه نوروزي پيشنهاد داده است چه مي شود كه براي روغن كاري چرخ زنگ زده نشر كتاب از هر راهي كه وارد شويم ثواب دارد حتي مي توان پيشنهاد داد به صندوق هاي خيريه كه ماشاءالله تعدادشان از پاركومترهاي تهران بيشتر است به جاي صدقه، كتاب واريز كنند يا كف دست گدايان تهران يك كتاب بگذارند يا حتي به بقال و قصاب و با قالي فروش سر كوچه كتابهاي كيلويي هديه دهند تا كاربردي تر عمل كرده باشيم. اما من حقير فقير شهرستاني با هديه كتاب به عنوان عيديانه مخالفم. تو را خدا اين شندرغاز عيدي اندك را از بچه هايمان نگيريد مي ترسم اين بدعت فراگير شود و آنوقت كارمندان مادر مرده از فردا راه بيفتند و به بچه هاي فاميل كتاب هاي روي دست مانده شان را عيدي بدهند. چقدر تماشايي مي شود قيافه پدري كه بعد از بازگشت از ديد و بازديدهاي نوروزي با چند ساك كتاب به خانه برگردد و در حالي كه روي عيدي بچه هايش حساب كرده بود كه اقلاً بتواند فيش آب و برق عقب مانده را جبران نمايد و جالب تر از همه نوع كتاب هاي هديه است. دوستم مي گفت مادر بزرگ هشتاد ساله من كه از خانه فاميل كتابخوان برگشت نگاهي به كتاب عيدي اش انداختم كه واقعاً شرم آور بود بله عزيزان عنوان كتاب عيدي مادر بزرگ اين بود: نه ماه حاملگي!...
كتابفارسي، پديده اي مبتذل
سالي كه گذشت براي كتاب سال خوشايندي نبود انبوه كتاب هاي فله اي به نوعي به فرهنگ مبتذل «كتابفارسي آبگوشتي» دامن زد كه به نظرم مسئولين محترم دايره كتاب وزارت ارشاد بايستي وقتشان را به اين سمت بكشانند و به جاي گير دادن هاي بخشنامه اي به آثار بزرگان هنر و انديشه، جلوي شيوع اپيدمي كتابفارسي را بگيرند كه به نوعي كتابسازي ا ست و كتابسازي يك پديده ضد كتاب است نه افتخاري براي ايران دارد نه امتيازي براي وزارت متبوعه. هر هفته خبر صدور مجوز صدها كتاب در زمينه هاي مختلف توسط مطبوعات چاپ مي شود و خواننده غافل غرق در اين شادماني كه خدا را شكر نشر كتاب رونقي گرفته است اما با اندك وقتي در فهرست كتاب هاي منتشره در ضميمه هاي كتاب ماه ادبيات و فلسفه و كتاب هفته اين شادماني زايل مي شود چون قريب به ۵۰ درصد كتاب هاي اين فهرست در مقوله كتابفارسي جاي دارند. كتابفارسي مانند فيلمفارسي مي تواند اصطلاح زشتي باشد در كشوري كه به ادبياتش مي نازد. وقتي سخنان اديبانه اين دوست كتابخوان به اينجا رسيد خواستم تذكري بدهم كه عزيزم همين كتاب هاي آبگوشتي است كه رونقي به كتابفروشي هاي ميدان گمرك داده كه متأسفانه برق رفت!!
ديلي سيتي زن و باقي قضايا
اين روزنامه همشهري هم عجب حال و حوصله اي دارد آنقدر ويژه نامه رنگارنگ لابه لاي روزنامه ۴۰ توماني (ببخشيد همان ۵۰ توماني) ضميمه مي كند كه داد خريدار كه هيچ داد فروشنده را هم در آورده است. صاحبان دكه هاي مطبوعاتي نام همشهري را كه مي شنوند و كيسه ها را كه مي بينند رنگ از رخسارشان مي پرد كه خدايا كمك! راست و ريس كردن هر شماره اقلاً ۵ دقيقه وقت مي گيرد در تهران كه نيازمندي هاي كيلويي هم ضميمه است كه از ۵ دقيقه هم مي گذرد.حالا كاري ندارم كه نيم تنه پايين روزنامه كلاً آگهي است و اسپانسر مالي نيم تنه بالا و اگر خريدار آن را قيچي كند هيچ آسيبي به مطالب روزنامه نمي  رسد با اين وجود همشهري كم فروش نمي كند دست دست اندركارانش درد نكند. مي رسم به ويژه نامه هايش كه واقعاً با وسواس و تلاش صاحبنظران تهيه مي شود، به ويژه ويژه نامه بهارانه اش (كه عيدي خوبي بود براي خوانندگان) و ويژه نامه هاي جالب و تخصصي اش چون دوچرخه و سه چرخه كه اميد است كالسكه و روروئك و گهواره اش را هم شاهد باشيم و ساير ويژه نامه هايش كه هر كدام در محدوده خود از تكريم مخاطب همشهري حكايت دارند. دوستان همشهري اميد است چونان سابق ماهنامه ادبي همشهري را هم جزو برنامه هايشان قرار دهند.اما واقعيت آگهي دهندگان ... وقتي دوستم شروع كرد به انتقاد از آگهي هاي ريز و درشت و جوايز پوشالي اين آگهي ها كه از طرف روزنامه صحت و سقم آنها پيگيري نمي شود و هزار كلاهبرداري از اين آگهي ها مي شود از من نظرخواهي كرد و من مثل آگهي هاي تلويزيوني جوابش دادم: همشهري، استيلش خوبه!

بازار كتاب
تحول زبان
005085.jpg

زبان را برخي دانشمندان همچون موجودي زنده توصيف كرده اند كه دوره هاي زندگي مجزايي را پشت سر مي گذارد. به عبارت ديگر، زاده مي شود، رشد مي كند، پرورده و بالغ مي شود و سرانجام با طي سراشيبي افول مي ميرد.
از آنجايي كه زبان از اجزا متفاوتي مانند لغت، حرف و دستور زبان تشكيل شده است، هر كدام از آنها در طول يك دوره تكويني به درجاتي دگرگوني را پشت سر مي گذارد.
واقعيت آن است كه روند دگرگوني زبان يا اجزا آن هرگز متوقف نمي شود، مگر آن كه زبان از بين برود.
دگرگوني در معاني لغت فارسي مثلاً سبب شده است تا واژه كنكاش كه در اصل به معناي رايزني است، اكنون به معناي جستجو نيز به كار مي رود. هر چند كه طرفداران درستي زبان آن را نمي پسندند. اما واقعيت اين است كه تحول زبان بنا بر نيازهاي انسان در طي اعصار اجتناب ناپذير و بلكه ضروري است.
در ميان زبان ها زبان فارسي، يكي از كمترين درجات دگرگوني را نشان مي دهد. اما در زبان هايي مانند انگليسي اين تغيير چشمگير است و در واقع روزي سپري نمي شود كه لغتي وارد زبان انگليسي شود يا لغتي معنايي تازه بيابد. كتاب تحول زبان نوشته آر.ال. تراسك و ترجمه دكتر ارسلان گلفام كتاب مقدماتي سودمندي است كه نگاهي بر چگونگي دگرگوني زبان به خصوص زبان انگليسي دارد. اين كتاب در فصل هايي با عنوان زبان پيوسته در حال تحول است، زبان انگليسي در گذشته، وام گيري واژه ها، ساختن واژه ها، دگرگوني در تلفظ، دگرگوني در معنا و تولد و مرگ زبان ها به بررسي فرايند تحول زبان مي پردازد. اين كتاب در تيراژ يكهزار نسخه و با قيمت ۸۵۰۰ ريال توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
تجديد چاپ دو اثر
005076.jpg

با ترجمه بهاءالدين خرمشاهي
دو ترجمه از كارهاي دهه ۶۰ بهاءالدين خرمشاهي، مترجم، ادب پژوه و قرآن شناسي نامي از سوي انتشارات ناهيد روانه بازار نشر شده است.
كتاب اول «هابيل و چند داستان ديگر» نام دارد كه ميگل د. اونامونو (متفكري كه مي توان گفت با ترجمه هاي خرمشاهي به ايرانيان معرفي شد) آن را نوشته است.

005079.jpg

اونامونوي اسپانيايي چنانكه خرمشاهي در پيشگفتار آورده است به معناي معهود كلمه داستان نويس نيست و داستان هاي او طرح ندارند و يا به عبارت دقيق تر چنانند كه طرح آن بر خود نويسنده هم آشكار نيست.
كتاب ديگر «شيطان در بهشت»، چند داستان از هنري ميلر نويسنده آمريكايي است كه در ابتداي كتاب نيز زندگي خودنوشتي از وي آمده است.
در ترجمه اين كتاب خانم نازي عظيما نيز با خرمشاهي همراهي داشته است و چند داستان را وي ترجمه كرده است.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |