جمعه ۹ مرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۴۵۱
پرونده
Friday.htm

پرونده مرد عنكبوتي
درباره مرد عنكبوتي چه مي دانيد
005061.jpg
او از مهم ترين شخصيت هاي كتابهاي مصور (كميك استريپ) مارول است. اصلي ترين ويژگي اين فوق قهرمان محبوب هم اين است كه با وجود نيروهاي فوق طبيعي، از هيچ كدام از مواهب زندگي عادي چشم پوشي نمي كند؛ او مثل همه، مشكلاتي را با دوستانش، خانواده اش، محبوبه اش و كارفرمايش تجربه مي كند. نيروي فوق طبيعي اش اين امكان را به او مي دهد كه كارهاي خوبي انجام دهد ولي اين به آن معني نيست كه خودش را در زندگي عادي به درجه بالايي ارتقا بدهد. بيشتر از قابليت هاي عجيب و غريبش، اين شخصيت انساني ساده اوست كه برايش ميليون ها علاقه مند دست و پا كرده است. او ابرقهرماني است كه هيچ كدام از ارتباطات روزمره را از دست نداده. شايد به همين دليل است كه معمولاً خودش را اينطوري توصيف مي كند: «همسايه دوستدار شما، مرد عنكبوتي»
سال ۱۹۶۲ كه مرد عنكبوتي براي اولين بار خلق شد، انگيزه پيش پا افتاده و عادي براي مقابله با جرم و جنايت مثل بسياري از داستان هاي مصور ديگر داشت: انتقام مرگ عمو بني كه براي او مانند يك پدر بود. با وجود اين نيروي حركتي عنكبوت وار براي او يك گناه است نه انتقام: او بايد هميشه با اين آگاهي زندگي كند كه اگر از پيله خودش بيرون بيايد مي تواند از قتل و غارت جلوگيري كند و اگر عصبانيت بي موردي داشته باشد همين قدرت مي تواند موجب يك جنايت و عذاب وجدان باشد. شايد در اين داستان مرد عنكبوتي از يك پيچيدگي كلاسيك اديپ وار رنج مي برد؛ در هر يك از موارد به خصوصي كه عصبي مي شود، هميشه و به  صورت دردآوري در تقابل با يك عمل صحيح قرار مي گيرد. با وجودي هم كه تمام سعي اش را مي كند، مردم به او و قدرتش كمي مظنونانه نگاه مي كنند و حتي براي خود او هم اعمالش گاهي وقت ها بيشتر يك جنايت به نظر مي رسد.
علاوه بر اين موضوع هيچ كس نمي تواند او را درك كند. مرد عنكبوتي اين قابليت را دارد كه يك ژوكر با يك شمايل غم انگيز باشد. او سريع و حاضر جواب است و قدردان موقعيت بي نظيرش. با اين وجود او لذت اين موضوع را كه مردم هيچگاه به او مظنون نمي شوند و نمي دانند كه او و پيتر پاركر در حقيقت يك نفرند را هم چشيده است.
همان طور كه استن لي به عنوان نويسنده و استيو ديتكو به عنوان تصويرگر اثر مي خواهند، پيتر پاركر كمي تا قسمتي يك آدم ضعيف و ترسو نشان داده شده است. زرنگ و داراي قوه تخيل... پيتر به خوبي مي تواند يك خواننده نوعي كتابهاي مصور هم باشد. او طي سال ها به اعتماد به نفس و بلوغ بالايي رسيده است. با اين وجود هنوز كه هنوز است يك شمايل كاملاً انساني دارد. او قرار ملاقات هايش را از دست مي دهد، وقتي كه بايد بجنگد آنفلوآنزا مي گيرد، يادش مي رود كه داخل دوربينش فيلم قرار دهد و براي پرداخت كرايه خانه اش هم مشكل پيدا مي كند. خلاصه اين كه مرد عنكبوتي به عنوان نمونه اي از هر فرد باقي مي ماند: «ابر قهرماني كه مي تواند خود شما باشد.»
همان طور كه انتظار مي رفت، در ابتدا اولين داستان مرد عنكبوتي بيشتر از يك ايده يك خطي نبود و تقريباً هيچ  وقت هم روي كاغذ نيامد. استن لي مي گويد: مارتين گودمن نمي خواست كه آن را منتشر كند. گودمن اعتقاد داشت كه ايده تارهاي عنكبوت براي خوانندگان ايده ناخوشايندي خواهد بود.
خوشبختانه و با تمام نگراني هايي كه براي چاپ نشدن اين ايده وجود داشت، فروش يكي از كتاب داستان هاي مصور موسسه به نام «فانتزي جذاب» رو به افول گذاشته بود. لي مي گويد «هيچ كس اهميت نمي دهد كه شما در كتابي كه رو به نابودي مي رود چه مي نويسيد. به اين علت بود كه ما به سمت مرد عنكبوتي پرتاب شديم. من مرد عنكبوتي را روي جلد مجله نشان داده بودم اما ديگر كاملاً آن را فراموش كرده بوديم.» آن كتاب مصور با يك تصحيح، روش مناسب دوباره با همان نام اصلي اش يعني «فانتزي جذاب» به موقعيت مناسبي بازگشت و انتشار آن تا وقتي كه مرد عنكبوتي به عنوان يكي از مهم ترين ابرقهرمان هاي بالغ در كتابهاي مصور به صورت يك عنوان داستان مستقل شناخته شود، ادامه داشت.
مرد عنكبوتي قهرماني بود كه به نوجوانان كمك مي كرد و يك مشخصه داشت: فقط خودش همراه خودش بود. جو سيمون اولين ويراستار موسسه مارول معتقد بود كه يك شخصيت مانند باكي در كاپيتان آمريكا بايد او را همراهي كند، چون وجود اين شخصيت باعث مي شود كه شخصيت اول داستان بتواند با او درد دل كند. اما مرد عنكبوتي با خودش صحبت مي  كرد. او از هملت هم تودار تر بود. اولين باري كه پيتر ظاهر مي شود بلند بلند با خودش فكر مي كند و لي حباب هاي ويژه اي را بالاي سر او قرار داد كه با حباب هاي گفت وگوي معمولي متفاوت بود و با آنها گفت وگوهاي دروني و ويژگي هاي شخصيتي پيتر را بيان مي كرد. لي اضافه مي كند: «من از آن حباب هاي تفكر براي تشريح شخصيت او استفاده كردم. با اين شيوه مي توانستم از تفكرات جذابي استفاده كنم بدون آن كه در آن پانل اتفاقي بيفتد. چيزي كه بتواند براي خواننده جذابيت  خودش را حفظ كند.»
با وجودي كه در اصل، مرد عنكبوتي در اين مجموعه نمي خواهد يك ستاره باشد، اما اين شخصيت يك نوآوري رو به جلو را در تاريخ موسسه مارول نشان مي دهد. لي مرد عنكبوتي را به عنوان يك ابر قهرمان متفاوت معرفي مي كند. او بسيار عصبي است و به اين ايده كه يك ناجي محلي باشد بي نهايت مشكوك است و در حالي كه قهرمانان ديگر مانند هالك و تور، مشكلاتي با شخصيت هاي ديگر وجودشان دارند و با آنها كلنجار مي روند، مرد عنكبوتي با شخص خودش مشكل دارد.
در داستان اصلي مرد عنكبوتي كه در آگوست سال ۱۹۶۲ منتشر شد، پيتر يك نوجوان دبيرستاني بسيار مودب بود كه خيلي هم لفظ قلم صحبت مي كرد و خيلي هم تنها و نامحبوب بود. يك بچه يتيم كه با خويشاوندان پيرش زندگي مي كند، عمو بن و زن عمو مي. در يك بازديد علمي يك عنكبوت كه اتفاقاً هم كمي راديو اكتيو وارد بدنش شده او را نيش مي زند. در نتيجه، او چالاكي و توان مناسب يك عنكبوت را پيدا مي كند. پاركر با دانشي كه دارد دستگاهي مكانيكي مي سازد كه تارهاي چسبناك پرتاب مي كند و لباس مخصوص خودش را هم طراحي مي كند. او مبدل به مرد عنكبوتي مي شود و براي اولين بار به عنوان يك كشتي گير حرفه اي قابليت هاي خودش را در تلويزيون نشان مي دهد. اما وقتي كه مي تواند يك دزد را متوقف كند، به خاطر قلب مهرباني كه دارد رهايش مي كند اما چندي بعد همان جاني، عمو بن را دزديده و او را مي كشد. عاقبت هم مرد عنكبوتي قاتل را به چنگ مي آورد. براي پيتر پاركر غمگين كه عمويش را از دست داده هيچ راه بخششي وجود ندارد و قاتل را مي كشد. شب هنگام پيتر غمگين به خانه اش بر مي گردد و از اين جاست كه اين شخصيت محبوب لي حامل ايده مركزي او مي شود كه «قدرت زياد مسئوليت زياد را هم به همراه دارد.»
اين داستان، قابليت هاي زيادي براي ارايه كليشه هاي رايج داستان هاي مصور دارد اما در عين حال يك احساس غيرمنتظره را به وجود مي آورد. لي مي گويد «ماهها بعد، ما نتايج فروش را گرفتيم و شماره اي از فانتزي هاي جذاب كه مرد عنكبوتي داخل آن بود، يكي از پرفروش ترين شماره هاي تمام دوران شده بود. هيچ شكي نداشتيم و مرد عنكبوتي را به صورت يك عنوان مجزا درآورديم.» به هر حال كارهاي معمول خلق و تهيه كتاب شماره يك ماهها طول كشيد و اولين شماره هم ماه مارس سال ۱۹۶۳ بيرون آمد.
تا اين زمان جك كربي بود كه همه شخصيت هاي جديد شركت را ترسيم مي كرد اما مرد عنكبوتي حاصل تلاش هنرمند ديگري بود. جك كربي چند صفحه اي از يك نسخه مرد عنكبوتي را كشيد اما هيچگاه آن را كامل نكرد. نسخه اي كه كربي طراحي هاي آن را انجام داده بود به همان جسارت و تحرك كارهاي پيشين او بود اما چيزي كه لي مي خواست كمي متفاوت تر و غيرعادي تر بود. استيو ديتكو هنرمندي بود كه خواسته هاي او را برآورده كرد و لي از ديتكو خواست كه تصويرسازي اولين كتاب را انجام دهد. جلد اولين شماره كه حالا هم بسيار مشهور شده است كار مشترك كربي و ديتكو بود. لي مي گويد «استيو ديتكو هنرمند قابلي بود و در مرد عنكبوتي هم كار بسيار زيبايي ارايه داد.»
ديتكو متولد سال ۱۹۲۷ در جانستون پنسيلوانيا بود. هنوز هم در موسسه مارول، از او به عنوان يك كالت در تصويرسازي داستان هايي مانند «فانتزي هاي جذاب بزرگسالان» كه حال و هواي تيره دارند پيروي مي شود. ديتكو شخصيت فوق العاده عميق و قوي اي داشت و اين مسئله مانع از اين مي شد كه تبليغات شخصي به راه بيندازد. او همه مصاحبه ها را رد مي كرد و در نتيجه اين فرصت پيدا مي شد كه خود اثر بتواند درباره خودش حرف بزند و جا باز كند. در مقايسه، پيتر پاركر هم به نظر مي رسد كه پشت نقاب مرد عنكبوتي پنهان شده و اعمال خوبش را انجام مي دهد و اين اصلاً غير معقول به نظر نمي رسد. ديتكو انتخاب مناسبي براي تصويرگري اين ضد قهرمان بود. بچه لاغري كه نمي داند با اين هديه غير منتظره اش چكار كند. لي مي گويد «استيو درست به همان اندازه جك كربي خلاق بود. او هميشه چيزهاي زيادي به داستان اضافه مي كرد.» همان طوري كه زمان مي گذشت، ديتكو هم ايده هاي ويژه اش را به طرح هاي داستاني مجموعه اضافه مي كرد. از همان اوايل هم حساسيت و چهره انساني كه ديتكو به پيتر پاركر داده بود كفايت مي كرد تا چهره و شخصيت تازه اي به اين رسانه اضافه كند: او نوعي حس واقعگرايي را به دنياي تخيل وارد كرده بود.

درباره جهان انتشارات مارول
جايي كه قهرمان ها همديگر را پيدا مي كنند
005064.jpg
با وجود اين كه ايده داشتن جهان مشترك، ايده جديد يا بي نظيري در داستان هاي مصور در سال ۱۹۶۱ نبود اما نويسنده، ويراستار استن لي، با همراهي چند هنرمند از جمله جك كربي و استيو ديتكو، مجموعه اي از عناوين را به وجود آوردند كه در يك كتاب اتفاق مي افتاد كه ممكن بود ادامه داستان در چند عنوان ديگر اتفاق بيفتد. در اين جا با مجموعه داستان هاي دنباله داري رو به رو بوديم كه در آن شخصيت ها بزرگ و حتي عوض مي شدند. كاراكترهاي اصلي يك داستان ممكن بود در داستان ديگر حضور كوتاهي داشته باشند يا به عنوان مهمان ظاهر شوند. بالاخره بسياري از قهرمان هاي اصلي در گروهي كه بعد ها به عنوان «انتقامجويان» مشهور شد، جمع شدند.
در طول زمان بسياري از نويسندگان داستان هاي مصور مارول سران موسسه مارول را مجبور كردند كه ايده جهان چند گانه را همراهي كنند: اين طرح اجازه مي داد كه يك نفر بتواند چندين جهان تخيلي را كه به طور معمول هيچ تداخلي با هم ندارند خلق كند. اين  كه در جهان مركزي مارول در زمين چه اتفاقي مي افتد معمولاً نبايد بر اتفاقي كه در زميني كه به طور موازي در جهان ديگر ساخته مارول مي افتد تاثير بگذارد. اما نويسندگان داستان ها قابليت خلاقانه اي براي نوشتن داستان هايي داشتند كه آدم هايي از يك دنيا ممكن بود آدم هاي يك دنياي ديگر را ملاقات كنند. وقتي يك كاراكتر از يك جهان با شخصيتي از يك جهان ديگر ملاقات مي كند كه به صورت عادي نبايد ربطي به هم داشته باشند يكي از تلاقي هاي جذاب مارولي رخ مي دهد.
برخي از نويسندگان مارول علاقه داشتند كه يك تلاقي با شخصيت هاي داستان هاي مصور دي سي كميكز و گروه عدالتجويان آمريكايي كه شامل ابرقهرمان هايي مثل سوپرمن، بتمن، واندر وومن، آكوامن، گرين لنترن و ديگران داشته باشند. با اين وجود در اين زمان تلاقي هاي بين شركتي هنوز وجود نداشت. اما يكي از نويسندگان به نام مارك گروئن والد مجموعه داستان هايي را نوشت به نام اسكادران برتر كه در جهاني متفاوت با جهان مركزي مارول اتفاق مي افتاد يعني جايي كه ليگ عدالتجويان بود. آنها شباهت هاي بسيار نزديكي با تمام قهرمانان اصلي دي سي كميكز داشتند اما به خاطر اين كه نام ها و مشخصه هاي متفاوتي داشتند (اگر چه باز هم گذشته مشابهي داشتند) موسسه مارول توانست آنها را به صورت قابل انكاري مال خود كند. اين يكي از بزرگترين شوخي هاي داخلي اين صنعت بود. با اين وجود نويسندگان خط داستاني اسكادران برتر به شخصيت هايشان حالت طنز گونه نداده بودند و با احترام قابل ملاحظه اي با آنها رفتار مي كردند. اين ابتكار به نويسندگان مارول اجازه مي داد كه داستان هايي مانند ليگ عدالتجويان بنويسند. در ۱۹۸۶ مارول اسكادران برتر شماره ۱۲ را منتشر كرد كه در زمان خودش شاهكاري بود و به درستي مشابه داستان هاي مصور قبلي مانند Watchmen و Kingdom Come به نظر مي رسيد.
در سال ۱۹۸۲ مارول يك داستان مصور كوتاه ارايه داد كه تمام قهرمان هاي موجود در آن زمان را براي مبارزه با يك تهديد دور هم جمع مي كرد. جهان مارول در اين داستان كاملاً مشخص بود چون تمام عنوان هاي اصلي در شهر نيويورك اتفاق مي افتد كه مركز موسسه هم بود. حواس نويسنده ها به اين نكته هم بود كه واقعي بودن شهر و جهان تصوير شده تا حد امكان همراه با تاثير حضور ابر قهرمانان بر مردم عادي حفظ شود.
در ۱۹۸۶ به افتخار ۲۵ سالگي مارول، سردبير وقت موسسه جيم شوتر مجموعه بسيار ناموفقي به نام «جهان جديد» ارايه داد.
طي سال ها و با ازدياد شخصيت هاي منتشر شده و داستان هاي قديمي، حفظ پيوستگي يك جهان خاص مشكل شد. اما براي اين كه انتشار داستان شخصيت هاي محبوب قديمي  ادامه پيدا كند حفظ جهان اصلي به يك نياز اساسي تبديل شد. حالا ديگر تبديل و بزرگ شدن شخصيت ها با توهم تبديل جايگزين شده بود. برعكس رقيب اصلي ديرين يعني دي سي كميكز، مارول هيچگاه دچار يك تغيير اساسي در استمرارش نشده بود. در سال هاي اخير تلاش هاي كمرنگي براي تهيه داستان هايي قابل دسترس تر براي خوانندگان تازه انجام شده است مانند «تولد دوباره قهرمان ها» (كه در جهاني اتفاق مي افتد كه اكثر قهرمان هاي مارول حضور دارند.)
در آخرين عنوان مجموعه، با تلاش بزرگتري رو به رو هستيم: اين مجموعه داستان ها در جهاني متفاوت با جهان پيوسته مارول اتفاق مي افتد و لزوماً جهان داخلي مارول را از نو پايه گذاري كرده است. داستان هاي آخر حالا براي مردان ايكس، انتقامجويان، مرد عنكبوتي و چهار آدم فوق العاده ادامه دارد. فروش اين عناوين بسيار خوب است و نشان مي دهد كه مارول قابليت هايش را گسترش خواهد داد و به طور موثري دو جهان كه همزمان وجود دارند را ساخته است. (شايعاتي وجود دارد كه مي گويد فروش داستان هاي مارول رو به افزايش است و مارول قصد دارد كه اين جهان آخري را به عنوان جهان اصلي اش قرار دهد.)
در سال ۲۰۰۲ تمريني براي تلاقي شخصيت ها در جهان مارول انجام شد كه اين حقيقت را آشكار مي كند كه جهان مارول بعضي با شبكه هاي اجتماعي شامل دانشمندان همراه و با كمك بازيگران فيلم ها خصوصيات مشتركي را ردوبدل مي كنند. اين طرح هماهنگي غير عمدي اي را با نويسندگان طي سال ها ارايه داده است. اجتماعي ترين شخصيت در اين جهان كاپيتان آمريكا است.

پديده كميك استريپ
اسطوره هاي توي جعبه
جواد رسولي
همه چيز از دهه ۴۰ و ۵۰ ميلادي شروع شد. در آمريكا تلويزيون تازه داشت اختراع مي شد و ايده اي مثل شبكه هاي سراسري كابلي و ماهواره اي به عقل جن هم نمي رسيد. سينما تازه داشت از زير بار سنگين ركود اقتصادي كمر راست مي كرد و آمريكايي ها كه از جنگ فقط يك چيزهايي شنيده بودند و تنها مي دانستند كشورشان در يك جايي از كره زمين دارد با ژاپني ها مي جنگد، در به در دنبال يك سرگرمي ويژه مي گشتند. دنبال وسيله اي كه با آن چند ساعتي سرگرم باشند و البته آمريكايي  بودنشان هم ارضا شود. اين وسيله، كتابها و مجله هاي كميك استريپ بود.
تاسيس شركت مارول كميكس كه طي چند سال تبديل به موفق ترين و بزرگترين توليد كننده داستان هاي كميك استريپ در آمريكا شد در چنين زمينه تاريخي معني دارد. آمريكايي ها آن موقع به قهرمان هايي نياز داشتند كه اعتماد به نفس شان را تقويت كند و توليد كنندگان مجله هاي كميك اين نياز را به خوبي برآورده  مي كردند. سال هاي دهه ۵۰ اوج ظهور شخصيت هايي چون سوپرمن و بت من است كه با قدرت هاي فوق انساني شان به مردم كمك مي كنند و با تبهكاران مي جنگند.
سوپرمن و بت من جزو شخصيت هاي مارول به شمار نمي روند اما در عوض اين شركت انبوهي از كاراكترهاي جذاب و پرطرفدار ديگر را در طول چندين دهه فعاليتش خلق كرده كه باعث شده اند بخش عمده بازار كتاب و داستان هاي مصور در انحصار مارول باشد. شخصيت هايي كه درباره شان مي  خوانيد چند نمونه از قهرمان هاي پرطرفدار و پرفروش مارول هستند كه حالا ديگر به لطف تكنيك هاي پيچيده و نرم افزارهاي رايانه اي پايشان به سينما هم باز شده است.
اسپايدرمن، مرد عنكبوتي
اسپايدرمن، بدون شك موفق ترين مخلوق مارول است. اين شخصيت محبوب سال ۱۹۶۱ پا به مجله هاي كميك گذاشت و اولين داستانش در شماره پانزدهم مجله «داستان هاي اعجاب آور»ـ كه مجله هفتگي مارول بود ـ چاپ شد. ايده خلق اين شخصيت كار يك نوجوان ۱۶ ساله به نام استن لي بود در واقع تب آزمايش هاي راديواكتيو آمريكا و بمب اتمي و خلاقيت استن لي، اسپايدرمن را به وجود آورد.
يك عنكبوت كه تحت تاثير راديو اكتيويته، خصوصيات ژني اش كاملاً دگرگون شده است تصادفاً پيتر پاركر، دانش آموز دبيرستاني نيويوركي را مي گزد و پيتر كه پيش تر يك جوان بي دست و پا و درسخوان بود از آن به بعد تبديل به انساني نيرومند مي شود كه ويژگي هاي تازه اي از عنكبوت رابا خودش همراه دارد. او مي تواند تار بتند، پرش هاي بلند انجام دهد و همه چيز را با سرعتي به مراتب بالاتر از آدم هاي معمولي ببيند يا انجام دهد.
مرد عنكبوتي با همان چند داستان اول آنقدر محبوب شد و مورد توجه قرار گرفت كه شركت مارول هفته نامه اش را فقط به داستان هاي استن لي اختصاص داد و نام مجله هم به «مرد عنكبوتي اعجاب آور» تغيير كرد. تا سال ۱۹۷۷ اسپايدرمن تبديل به روزنامه اي پرطرفدار شده بود و ماجراهايش در بيش از ۵۰۰ روزنامه دنيا به چاپ مي رسيد. از اين نظر اسپايدرمن، موفق ترين شخصيت كميك در ميان تمام قهرمان هاي فوق انساني، اغلب آمريكايي است. در همه اين داستان ها پيتر پاركر به همراه دوستانش با دشمن ها مبارزه مي كند. مري جين واتسن، فلاش تامسون و عمه مي، در مقابل شخصيت هاي شروري چون گرين گوبلين، دكتر اكتوپوس، ليزارد، مرد آهني، مرد شني، كريون شكارچي و ...
از طرف ديگر پيتر مشكلات معمولي يك جوان نيويوركي را هم در قصه هايش دارد. او به مري جين علاقه مند است و با رفقايش ـ از جمله فلاش تامسون ـ مشكل دارد. دنبال كار مي گردد و بايد خرج خانواده اش را (كه بعد از مرگ عمويش حالا در عمه مي خلاصه مي شود) در بياورد. به اين ترتيب اسپايدرمن هر دو وجه جذاب را با هم دارد. قدرت فوق انساني براي مبارزه با شر و مشكلات معمولي و عادي زندگي روزمره نيويورك. به همين دليل هم معروف ترين جمله در توصيف او «همسايه دوست داشتني و عنكبوتي شما» است.
هالك
غول سبز رنگ و پرطرفدار مارول متولد سال ۱۹۶۲ است. خالق او هم كسي نيست جز استن لي كه تا سال ها نويسنده اول داستان مارول بود. هالك در اولين داستان ها يك هيولاي زيرك و حقه باز بود اما وقتي استن لي زيركي را از او گرفت و كمي هم زشت ترش كرد هالك تبديل به موجودي شد كه خوانندگان داستان ها با او همراهي مي كردند. اوايل شيوه تبديل شدن بروس بنر (شخصيت واقعي هالك) به آن غول بزرگ، به غروب آفتاب و اين چيزها مربوط مي شد. يعني در بعضي اوقات شبانه روز او آدم بود و در بقيه اوقات هيولا. اما سرگذشت هالك خيلي زود به دست استن لي اصلاح شد. خشم و احساسات شديد جاي غروب آفتاب را گرفت و از آن به بعد هر وقت بروس عصباني مي شد سر و كله هالك هم از درونش پيدا مي شد.
بروس بنر يك نابغه است. او نمادي است از تكنولوژي و دانشي كه در خدمت اهداف نظامي است. رابطه عاشقانه اش با دختر يك ژنرال ارتش هم در تاييد همين موضوع است.بنر محققي است كه به استخدام ارتش درآمده تا سلاح هاي پيشرفته اختراع كند و او كه عاشق علم، آزمايشگاه و تحقيقات است تا مدت ها از احساسات دروني و قدرت واقعي اش بي خبر است اما سرانجام در جريان ساخت بمب گاما كه پرونده مورد علاقه اش هم هست آن اتفاق آشنا و هميشگي كتابهاي كميك رخ مي دهد. پرتو گاما در جريان آزمايش به او برخورد مي كند و به اين ترتيب هيولا يا هالك بيدار مي شود و در مقابل ارتش و سلاح هايي كه خودش قبلاً مي ساخت قرار مي گيرد.
تقابل هوش كم هالك و تيز هوشي و نبوغ بروس بنر ممكن است آدم را به اين فكر بيندازد كه داستان هالك درباره خطرات كم هوشي و دوري از عقل مدرن است. اما هالك در جريان داستان هايش ـ اگر ديگران بگذارند ـ كم كم به سمت يك زندگي عادي انساني تمايل پيدا مي كند تا لابد اين پيام را به خوانندگانش بدهد كه وضعيت ظاهري و احساسات شخصي آدم ها نبايد مورد تمسخر قرار بگيرند. ضمن اين كه هالك كنايه اي هم هست براي نشان دادن اين واقعيت كه بروس بنر باهوش و سازنده بمب هاي هسته اي خيلي خطرناك تر از هالك كم هوش است.
مردان X
كلمه ميوتنت (mutant) در فارسي معادل خوبي ندارد. موجود جهش يافته شايد بهترين گزينه اي باشد كه براي ترجمه اين لغت بشود به كار برد. ميوتنت ها انسان هايي هستند كه به دليل جهش هاي ژنتيك صاحب قدرت هاي خارق العاده شده اند. قدرت هايي كه مردم عادي ندارند و دانستن اين كه عده اي داراي اين قدرت ها هستند آنها را مي ترساند. به اين ترتيب اين موجودات هميشه با مسئله اي اخلاقي درگير هستند. آيا قدرتشان را در مقابل چشم هاي مردم عادي به نمايش بگذارند؟ چرا نبايد از اين قدرت براي بهره بردن از آدم هاي عادي استفاده كرد؟
استن لي، سال ۱۹۶۳ با استفاده از همين ايده، مردان X را آفريد. اين گروه از انسان ها البته فقط مرد نيستند. زن هاي زيادي هم مي شود بينشان پيدا كرد. اولين ويژگي ميوتنت ها يا مردان X، تنهايي آنهاست. مردم عادي دوست ندارند روان عادي زندگي شان با كارهاي عجيب وغريب ميوتنت ها به هم بخورد. مردم دوست دارند فراموش كنند كه آنها اصلاً وجود دارند. بنابراين طبيعي است كه آنها آدم هاي گوشه گيري باشند. پروفسور خاوير يكي از شخصيت هاي اصلي مردان X است كه مدرسه اي براي تربيت ميوتنت هاي جوان به راه انداخته است. اين مدرسه كارش پيدا كردن نوجوان هايي است كه قدرت يا ويژگي عجيبشان آنها را در دسته ميوتنت ها قرار مي دهد. خاوير آنها را در اين مدرسه تربيت مي كند و ياد مي دهد كه از قدرت هايشان در راه خير استفاده كنند. هيجان انگيزترين قسمت هاي مردان X وقت هايي است كه خطر بزرگي انسان ها را تهديد مي كند. آن وقت است كه ميوتنت ها بسيج مي شوند تا هر كدام با قدرت هايي كه دارند جلوي خطر بزرگ را بگيرند و انسان ها را از نابودي نجات دهند.
ايده مردان X، اگرچه با گوشه گيري و عزلت نوجوان ها در سنين ۱۵ - ۱۶ سالگي كاملاً هم جهت بود و همراهي آنها را برمي انگيخت (شاگردان مدرسه خاوير هم همگي نوجوان بودند) و اين اميد را به آنها مي داد كه در درونشان قدرتي نهفته كه بايد كشفش كنند، اما در نهايت جذابيت زيادي نداشت. به همين دليل هم چند سال بعد، شخصيت هاي جديدي به مردان X اضافه شدند. تا داستان ها هيجان  بيشتري داشته باشند.
مگنتو مهم ترين اين شخصيت هاست. او كه جزو قدرتمندترين ميوتنت هاست شيوه خاوير را اصلاً قبول ندارد و از انسان ها متنفر است. مگنتو هم براي خودش دار و دسته اي دارد كه هرازچند گاهي هوس مي كنند حال آدم ها را بگيرند. اينطور وقت ها خاوير به همراه قهرمان هاي مدرسه اش مثل لوريس يا لوگان، استورم، جين گري و سايلكوپس سعي مي كنند جلوي شيطنت مگنتو را بگيرند. با اضافه شدن اين شخصيت هاي جديد كه ديگر تين ايجر نبودند سري كميك هاي مردان X محبوبيت زيادي پيدا كرد و تبديل به داستان هاي محبوب و پرطرفدار شد.
دردويل
دردويل در بين تمام قهرمان هاي مارول عجيب ترين ويژگي را دارد. او يك ابر قهرمان كور است. در عوض بقيه حس هايش خيلي قوي است طوري كه نابينا بودنش را جبران مي كند. حس شنوايي و لامسه به علاوه نوعي حس ششم قدرتمند كه انگار جنس شان از نوع امواج مغناطيسي است به او كمك مي كنند تا وقتي در لباس دردويل مي رود بتواند با آدم هاي ظالم و شرور مبارزه كند.
اين شخصيت هم در سال ۱۹۶۴به دست استن لي خلق شده است. نام اصلي او مت مرداك است. زماني كه او بچه بوده پدرش ـ يك بوكسور ناموفق ـ وقتي در مبارزه اش برخلاف توافق قبلي زمين نمي خورد و مسابقه را مي برد به دست شرط بندهاي حرفه اي كشته مي شود. با اين وجود مرداك شغل وكالت دارد. او تا مدت ها بر اين تصميم پافشاري مي كند كه عدالت از همه چيز ارزشمندتر است و تنها وقتي به لباس دردويل درمي آيد كه هدفي بالاتر از انتقام شخصي در ميان باشد. اما بعد از اين كه مي بيند آدم هاي تبهكاري را كه خودش در دادگاه محكوم كرده و جرمشان ثابت شده به راحتي از چنگ قانون فرار مي كنند، كم كم نظرش عوض مي شود. كمي بعد شريك كاري اش عضوي از يك باند تبهكاري از آب درمي آيد و دختر مورد علاقه اش به مواد مخدر معتاد مي شود و به اين ترتيب است كه مرداك تصميم مي گيرد عدالت را خودش اجرا كند، چرا كه ديگر مطمئن شده است عدالت هم مانند خودش كور است. دردويل بدون شك سياه ترين قهرمان داستان هاي مارول است. شخصيت افسرده و سرخورده او كاملاً در تقابل با شخصيت بانشاط، شوخ و پرجنب و جوشي مثل اسپايدرمن قرار دارد و از اين ديد، شايد چندان هم غير منطقي به نظر نرسد كه دردويل پايين ترين سطح محبوبيت را در ميان ابرقهرمان هاي كميك مارول داشته باشد.

با خالقان مرد عنكبوتي آشنا شويد
مرد عنكبوتي ۲
005067.jpg

كارگردان: سام رايمي، نويسندگان : استن لي و استيو ديتكو (خالقان كتاب مصور) آلفرد گاف و ميلز ميلر (داستان) مايكل كابون (نويسنده فيلمنامه) موسيقي: دني الفمن و آوازها: دآتاريز، كريستوفر كاروبا، مدير فيلمبرداري: بيل پاپ، تدوين: باب موراسكي، سرپرست جلوه هاي ويژه: گرگ اندرسون
بازيگران: توبي مگواير (اسپايدرمن / پيتر پاركر)، كريستين دانست (مري جين واتسون)، جيمز فرانكو (هري آزبرن)، آلفرد مولينا (داك اوك)، روزماري هريس (مي پاركر)، ج.ك. سيمونز (ح، يوهان جيمسن)، دانا مرفي (رزالي اكتاويوس)، دانيل گيليس (جان جيمسن)، ويلم دافو (گرين گابلين)، مكيف رابرتسون (بن پاركر) و با حضور افتخاري: استن لي
تهيه كننده ها:
اوي آراد و لورا زيسكين
درجه: PG-B
بودجه: ۲۱۰ ميليون دلار
تهيه شده در لورازيسكين پورولاكشنز، مارول استوديوز و سوني پيكچرز، پخش از: كلمبيا پيكچرز، تاريخ اكران: ۳۰ ژوئن ۲۰۰۴.
خلاصه داستان:
قهرمان كميك استريپ هاي استن لي، مرد عنكبوتي شگفت انگيز، يك بار ديگر باز مي گردد. او كوشش مي كند كه در مدرسه پيشرفت كند و در عين حال به عنوان عكاس در «ديلي باگل» فعاليت دارد. روابطش با مري جين هم با مشكلات فراواني روبه روست. به خصوص كه مري جين كم كم دارد طعم موفقيت را در قالب يك هنرپيشه زن و يك مدل مي چشد. در چنين اوضاع و احوالي است كه با لاك اوك روبه رو مي شود. دانشمندي ديوانه كه آخرين اختراعش او را به موجودي عجيب غريب تبديل كرده است.
پيتر حالا به غير از دست و پنجه نرم كردن با مشكلات شخصي اش، بايد از پس اين جانور بدجنس هم بر بيايد. جانوري كه چهار شاخه اي كه به پشتش چسبيده او را به جانوري عجيب و غريب تبديل كرده است.
استن لي
خالق

نابغه كميك استريپ ماي كمپاني مارول، طراح اصلي مرد عنكبوتي و چند شخصيت محبوب ديگر، ۲۸ دسامبر ۱۹۲۲ در نيويورك به دنيا آمد. معروف است كه شخصيت هايش را با اسم و فاميل نزديك به هم انتخاب مي كرد (به لحاظ آوايي) تا هيچ وقت نام شان از يادش نرود؛ از جمله: پيتر پاركر و سو استورم. معمولاً عادت دارد كه عينك تيره به چشم بزند و در بعضي از فيلم هايي كه براساس داستان هايش ساخته شده اند، افتخاراً حضور پيدا مي كند. با اين حال جالب است بدانيد كه چندان علاقه اي به مجموعه زنده اكشن تلويزيوني كه براساس ماجراهاي اسپايدرمن ساخته شده بود نداشت. با وجود اين كه خودش به عنوان مشاور پروژه فعاليت مي كرد. تنها دخترش جوان سليالي، بازيگر است. سه كميك محبوبي كه او خلق كرده، يكي «هالك شكست ناپذير»، ديگري «چهار آدم خارق العاده» و بالاخره «اسپايدرمن شگفت انگيز» هستند و او همه اين شخصيت ها را هم در يكي دو سال اول دهه ۱۹۶۰ خلق كرد.
005070.jpg

وقتي لي وارد اين حرفه شد، ۱۷ سال داشت و در مقام دستيار اديتور شروع به كار كرد و در ۲۰ سالگي به اديتوري ارتقا يافت. در پنجاه سالگي، او سرپرست بخش اديتوري و چاپ انتشارات مارول بود. او دو جايزه حاصل عمر هم از جشنواره بين المللي فيلم كودك بربنك و آكادمي فيلم هاي علمي، تخيلي، فانتزي و ترسناك آمريكا گرفته است. يكي در سال ۲۰۰۰ و ديگري در ۲۰۰۲. توليد و اكران مجموعه اسپايدرمن به عنوان پرفروش ترين مصوبات اين
چند ساله سينماي آمريكا، نام او را به عنوان خالق اين شخصيت بر زبان ها انداخته و او به عنوان تهيه كننده يا تهيه كننده اجرايي آثار اقتباس شده از محصولاتش، فعاليت داشته است.
سام ريمي
كارگردان

مي گويند وقتي ريمي براي كارگرداني قسمت اول اسپايدرمن كه سال ها به عنوان پروژه جنجالي و بي صاحب هاليوود از آن نام برده مي شد، پشت دوربين ايستاد، همه از اين انتخاب گردانندگان كمپاني كلمبيا تعجب كردند. چون موفق ترين فيلم رايمي تا آن زمان، ۳۴ ميليون دلار فروخته بود. اما گذر زمان ثابت كرد كه انتخاب رايمي براي اين نقش، خيلي خيلي به جا و به موقع بوده است.
او در ۲۳ اكتبر ۱۹۵۹ در فرانكلين ايالت ميشيگان به دنيا آمد. نام كاملش ساموئل.م. رايمي است و به جز كارگرداني، تهيه كنندگي و بازيگري هم كرده. نكته جالب درباره او اين است كه هميشه (به جز فيلم چابكدست و مرده كه وسترني است كه داستانش سال ها قبل مي گذرد) يك الدزمبيل دلتا ۸۸ زرد مدل ۱۹۷۳، در فيلم هايش حضور دارد. حتي در تريلر اسپايدرمن هم مي توانيد اين ماشين را ببينيد (او يكي از علاقه مندان كتابهاي مصور اسپايدرمن بود و كمپاني هم تحت تاثير علاقه او براي كارگرداني اين سري فيلم قرار گرفت. به عنوان نويسنده در فيلم وكيل هادساكر، ساخته برادران كوئن هم همكاري داشته و جالب است بدانيد كه در دهه هشتاد، همخانه اين دو برادر سينماگر بوده، چه در زمينه كارگرداني، چه بازيگري، چه تهيه كنندگي و چه نويسندگي. مهم ترين كارهايش، مجموعه اسپايدرمن بوده است اما پس از ساخت موفقيت آميز اين مجموعه، به يكي از گران ترين كارگردان هاي هاليوود با دستمزد ۱۰ ميليون دلار تبديل شده است.
005073.jpg

ديويد كوئپ
نويسنده فيلمنامه

يكي از گران ترين نويسندگان فيلمنامه اين روزهاي هاليوود است كه تازگي ها هوس فيلمسازي هم به سرش زده است. سال ۱۹۶۴ در ويسكانسين متولد شد. تابه حال به عنوان نويسنده، تهيه كننده، كارگردان، بازيگر و كارگردان واحد دوم در آثار مختلف نقشي ايفا كرده است.
از دانشكده فيلم و تلويزيون و تئاتر دانشگاه UCLA فارغ التحصيل شده و با اسم مخفف «كپ» هم شناخته مي شود. تا به حال چهار تا از فيلم هايي كه نوشته (هم در ژانر اكشن و حادثه اي) در هفته اول اكران، رتبه يك جدول را از آن خود كرده است.
اولين فيلمنامه مهمش، پارك ژوراسيك بود كه سال ۱۹۹۳ براي استيون اسپيلبرگ نوشت. بعد راه كارليتو را براي برايان دي پالما و قسمت دوم پارك ژوراسيك با عنوان دنياي گمشده را باز براي اسپيلبرگ. به اين ترتيب به عنوان نويسنده اي مطرح شد كه هم فيلم هاي تجاري و هم آثار هنري تر (مثل راه كارليتو) را خوب مي نويسد.
ماموريت: غيرممكن (۱۹۶۶)، فيلم مهم ديگرش است كه باز پرفروش از كار درآمد و همكاري اش با برايان دي پالمارا تا فيلم چشمان مار (۱۹۹۸) هم ادامه داد. حاصل همكاري اش با ديويد فينجر يعني اتاق وحشت (۲۰۰۲) هم هرچند يكي از نقاط اوج كارنامه سازنده اش نيست، با اين حال به لحاظ تجاري، فيلم نسبتاً موفقي از آب درآمد. پس از اين همه تجربه موفق، انتخابش به عنوان نويسنده پروژه بزرگي مثل اسپايدرمن (۲۰۰۲)، اصلاً عجيب نبود. دريافتي او كه براي پارك ژوراسيك: دنياي گمشده، ۵/۱ ميليون دلار بود، براي نوشتن اتاق وحشت، به چهار ميليون دلار رسيد و مي گويند از پروژه اسپايدرمن، حدود ۱۰ ميليون دلار درآورده است. با وجود اين سابقه اما جالب است بدانيد كه حتي يك بار نامزد دريافت جايزه گلدن گلاب يا اسكار نشده است. امسال يك فيلم هم كارگرداني كرد كه كسي زياد تحويلش نگرفت.
توبي مگواير
بازيگر نقش پيتر پاركر

۲۷ ژوئن ۱۹۷۵ به دنيا آمد و موقع ايفاي نقش  در قسمت اول اسپايدرمن، ۲۶ سال داشت. اسمش موقع تولد توبياس وينسنت مگواير بود. پدر و مادرش وقتي او متولد شد ۱۸ و ۲۰ ساله بودند. پدرش وينست آشپز بود و مادرش وندي، منشي. والدينش دو سال بعد از هم جدا شدند و توبي هم در عوض خيلي زود مدرسه را ترك كرد و نقش هاي كودك در فيلم ها را به عهده گرفت و قبل از آن كه مشهور شود براي امرار معاش دست به كارهاي مختلفي زد و كلي نقش كوچك در تلويزيون به عهده گرفت. او دور و بر مواد مخدر و سيگار نمي چرخد و يك گياهخوار است و تعليم يوگا مي گيرد. از آشپزي هم خيلي خوشش مي آيد. خلاصه مثل شخصيت پيتر پاركر در فيلم، يك بچه مثبت حسابي است و به خاطر دو دنباله اي كه بر فيلم اسپايدرمن ساخته و ساخته خواهد شد؛ ۲۶ ميليون دلار گير همين بچه مثبت مي آيد. خدا مي داند چطور مي خواهد خرجش كند؟ به هرحال با پولي كه از بازي در قسمت اول گيرش آمده، يك عمارت سه و نيم ميليون دلاري در بورلي هيلز خريده است. براي بازي در نقش اصلي فيلم سي بيسكويت هم ۲۵ پوند از وزنش كم كرده كه به نوبه خودش، رقم قابل توجهي است. او براي بازي در قسمت اول مجموعه اسپايدرمن، چهارميليون دلار، براي فيلم دوم ۵/۱۲ ميليون دلار و بالاخره براي قسمت آخر، ۱۷ ميليون دلار دستمزد گرفته. جايزه اي هم اگر برده يا نامزد شده، ربط چنداني به اسكار و گلدن گلوب و بقيه جوايز معتبر ندارد. بيشتر مراكزي مثل ام تي وي و تين چويس تحويلش گرفته اند.
كريستين دانست
بازيگر نقش مري جين واتسون

كريستين كارولين دانست (كه كيكي هم صدايش مي زنند) در سي ام آوريل ۱۹۸۲ در نيوجرسي متولد شد. بازيگر آگهي هاي تجاري بود و سال ۱۹۸۹، در يكي از اپيزودهاي داستان هاي نيويوركي ساخته سه فيلمساز بزرگ سينماي آمريكا، فرانسيس فوردكوپولا، مارتين اسكورسيزي و وودي آلن، نقشي ايفا كرد (و از آن جايي كه موقع ساخت اين فيلم هفت سالش بود، معلوم است كه چه نقشي را!)
در سال ۱۹۹۴ و با فيلم «مصاحبه با خون آشام: تاريخچه خون آشام» با تام كروز و براد پيت همبازي و نامزد جايزه گلدن گلاب شد. سال ۲۰۰۰، بعد از آن كه ديگر به يك ستاره تبديل شد دانست تازه از مدرسه اش فارغ التحصيل شد. او و مادرش در حال حاضر كمپاني توليد فيلم خودشان با عنوان «وودن اسپون پروداكشنز» را به راه انداخته اند. او براي بازي در مصاحبه با خون آشام و زنان كوچك (۱۹۹۴) جايگزين كريستيناريچي شد. اما در عوض با انتخاب بدش، رل  آنجلا را در فيلم برنده اسكار زيبايي آمريكايي (۱۹۹۹) رد كرد. هرچند كه براي حضور در موفق ترين فيلم عمرش يعني اسپايدرمن (۲۰۰۲) از بدسليقگي كيت هادسون و آليشياويت، بهره برد. او براي بازي در آخرين فيلمش به نام ويمبلدون كه در آن با پل بتاني همبازي است؛ پنج ميليون دلار دستمزد گرفته است. خودش گفته كه نقشش را در اسپايدرمن، خيلي مي خواسته؛ چون مي دانسته بازي در اين نقش باعث ترقي اش خواهد شد و او را در بازارهاي جهاني كه فكر مي كرد در اين حوزه كسي او را نمي شناسد؛ معروف و محبوب خواهد كرد. اتفاقي كه افتاد و دانست كه حالا ديگر يك ستاره است.
دني الفمن
آهنگساز

همه اورا به عنوان همكار تيم برتون در ساخت عاشقانه هاي ماليخوليايي اش مي شناسند كه درست هم هست. سينماي مولفي مثل تيم برتون، بدون وجود او چيزي كم داشت. او مي تواند تركيبي از اندوه و شادي و ترس و رازآميزي فيلم هاي برتون را به موسيقي اش تزريق كند. متولد ۲۹ ماه مه ۱۹۵۳ در تگزاس و از پدري است كه در نيروي هوايي خدمت مي كرده است. تا سال ها از استعداد موسيقي اش بي خبر بود و وقتي هم تصميم گرفت آهنگساز شود، بايد منتظر مي ماند كه برتون كشفش كند و اين اتفاق در سال ۱۹۸۵ افتاد. يعني همان وقتي فيلمساز ناشناس اولين فيلم بلندش را با عنوان ماجراي بزرگ پي وي ساخت.
بعد نوبت بيتل جويس (۱۹۸۸) و بت من (۱۹۸۹) باز هر دو ساخته تيم برتون بود. سال ۱۹۹۰ و با موسيقي فيلم ديك تويسي، الفمن كاملاً به يك آهنگساز معتبر در جريان اصلي سينماي هاليوود تبديل شد.
هرچند كه همكاري اش با برتون، در همان سال و با شاهكاري به نام ادوارد دست قيچي ادامه پيدا كرد. سال ۱۹۹۶، موسيقي ماموريت غيرممكن را براساس تمي كه جري گلداسميت، سال ها پيش براي سريالي تلويزيوني با همين عنوان ساخته بود، تنظيم كرد. از فيلم هاي مهم ديگرش مي توان به اينها هم اشاره كرد: مريخ حمله مي كند (۱۹۹۶)، مردان سياهپوش (۱۹۹۶)، فلابر (۱۹۹۷)،  ويل هانتينگ خوب (۱۹۹۷)، هالك (۲۰۰۳) و بالاخره ماهي بزرگ (۲۰۰۳). اين روزها همكاري از پيش تعيين شده براي آخرين فيلم تيم برتون، چارلي و كارخانه شكلات سازي است. او شش بار نامزد دريافت جايزه گرمي شده (از جمله براي قسمت اول اسپايدرمن) كه هيچ كدامش را نبرده است. دوبار هم نامزد گلدن گلاب شده براي كابوس پيش از كريسمس تيم برتون (۱۹۹۳) و ماهي بزرگ (۲۰۰۳) و دوبار نامزد جايزه اسكار. سال ۱۹۹۶ براي دو فيلم مردان سياهپوش و ويل هانتينگ خوب و سال ۲۰۰۳ براي ماهي بزرگ. هرچند كه هيچ كدام از اين جايزه ها را هم نبرده است.
كليف رابرتسون
بازيگر

از بازيگرهاي قديمي سينماي آمريكا و احتمالاًَ تنها بازيگري از گروه اسپايدرمن ۲ كه اگر پيش پدرها اسمش را بياوريد؛ احتمالاً او را مي شناسند.
رابرتسون، يك بازيگر با استعداد و جدي است. از آن دسته بازيگرهايي كه فقط قرار نيست ستاره باشند. او با نقش مكمل چشمگيري در «پيك نيك» (۱۹۵۶) مشهور شد و با حضور در نسخه تلويزيوني «روزهاي شراب و گل سرخ»، به اعتبارش افزود و بالاخره در سال ۱۹۶۸، با بازي در فيلم چارلي، جايزه بهترين بازيگر مرد را از آكادمي اسكار دريافت كرد و با بازي در نقش قوم و خويش پيترپاركر در اسپايدرمن ۲، پس از سال ها يك بار ديگر نامش مطرح شد. او دو تا دختر، از دو ازدواجش دارد. سال ۱۹۶۳، پرزيدنت كندي، از او براي ايفاي نقش جواني هايش در فيلم «PT109» دعوت كرد.
قرار بود نقش جان گاوين در بيمار رواني (۱۹۶۰) و نقش استيو مك كوئين در دانه هاي شن (۱۹۶۶) را او بازي كند. رابرتسون سال ۱۹۶۱، نامزد و سال ۱۹۶۶، برنده جايزه امي شد. اما مهم ترين جايزه اش، همان اسكاري است كه به خاطر بازي در فيلم چارلي برد.
ديگر فيلم هاي مهم او عبارتند از: برهنه ها و مرده ها (۱۹۵۸)، نبرد ميدوي (۱۹۷۶) و فرار از لس آنجلس جان كارپنتر (۱۹۹۶). رابرتسون در اسپايدرمن ها، مثل خيلي از هنرپيشه هاي قديمي هاليوود در اين سال ها، نقش يك آدم جا افتاده محترم را بازي كرده است.
آلفرد مولينا
بازيگر نقش دكتر اكتاويوس بدجنس

سازندگان اسپايدرمن، بازيگر بسيار مناسبي براي ايفاي نقش آدم بد قسمت دوم فيلمشان، دكتر اكتاويوس (مشهور به راك اوك) پيدا كرده اند. چون آلفرد مولينا سال ها قبل در فيلم پيش پا افتاده ،ضعيف و بي بته بدون دخترم هرگز، نقش شوهر ايراني سالي فيلد را بازي كرد و از همان سال ها معلوم بود كه جنسش خرده شيشه دارد.
به هرحال مولينا، به تاريخ ۲۴ مه ۱۹۵۳ در لندن، از پدري اسپانيايي و مادري ايتاليايي، متولد شد. تحصيل كرده است و سابقه اجراي آثاري از تنس ويليامز و ياسمينا رضا بر صحنه نمايش دارد و به خاطر بازي در نمايش «هنر اثر رضا»، نامزد دريافت جايزه توني هم بوده است. يكي دوبار هم به خاطر بازي در فريدا و همين قسمت دوم اسپايدرمن، وزنش را زياد و كم كرده است. كاري كه معمولاً به اعتبار بازيگرها اضافه مي كند. معلوم هم نيست چرا.
مولينا هيچ وقت بازيگر نقش هاي اول و مهم درست و حسابي نبوده و بازي اش در نقش منفي قسمت دوم مرد عنكبوتي، احتمالاً به شناخته ترين نقش همه دوران بازيگري اش تبديل خواهد شد. او كه دوران كار حرفه اي اش را در سينما و تلويزيون، به سال ۱۹۷۸ در تلويزيون و با حضور در سريال «بازنده ها» شروع كرد، در ۱۹۸۱، در فيلم معروف اسپيلبرگ؛ «مهاجمان صندوق گمشده» (قسمت اول از مجموعه ايندياناجونز) حضور داشت. اگر به فيلم هاي مطرح ديگري كه او نقشي در آنها به عهده داشته فكر كنيد، عمراً كه نقش و چهره او را به ياد بياوريد. فيلم هايي از قبيل ماوريك (۱۹۹۴)، مرد مرده (۱۹۹۵)، شب هاي يوگي (۱۹۹۷)، دادلي دورايت (۱۹۹۹)، شكلات (۲۰۰۰)، فريدا (۲۰۰۲) و بالاخره قهوه و تيار (۲۰۰۳) آخرين فيلم جيم جارموش.
به اين ترتيب و با توجه به حضور مولينا در فيلم بدون دخترم هرگز، هر بلايي كه مرد عنكبوتي در قسمت دوم اسپايدرمن سرش بياورد؛ دل ما را هم خنك مي كند.

گفت و گوي توماس چاو با سام ريمي
چيزي بيش از اين نمي خواهم
مترجم: سعيد امينيان
005079.jpg

بله، ما مي دانيم كه سام ريمي درام هاي واقعاً خوبي مثل «هديه» ويا «يك نقشه ساده» ساخته است. طرفداران متعصب سينماي وحشت،مثل ما او را به عنوان سازنده يكي از بهترين تريلوژي هاي فيلم ترسناك مي شناسند: مجموعه Evil Dead. اما سام ريمي براي هميشه به عنوان كسي كه ابرقهرمان ها را به درستي پرداخت مي كند شناخته خواهد شد. پس از اولين «بت من» و بعد از ساخته شدن چندين اقتباس نااميد كننده از داستان هاي مصور طي اين سال ها، اين بار ريمي كتاب مصور مرد عنكبوتي را به شكلي كه بايد باشد زنده كرده است. او در «مرد عنكبوتي ۲» كه خط داستاني ترسناكي هم دارد، بدون قرباني كردن تحرك و هيجاني كه ما مي توانيم از فيلم مرد عنكبوتي انتظار داشته باشيم كيفيت كار را افزايش داده است.
سام در مصاحبه مطبوعاتي اخيرش، درباره شخصيت اصلي فيلمش و «مرد عنكبوتي ۲» به ما توضيح مي دهد
005076.jpg

چه چالش هاي جديدي در ساختن دومين فيلم داشتيد
خب، مسئله اصلي براي ما اين بود كه بدانيم تماشاگران چه چيزي را در قسمت دوم مي خواهند ببينند. واقعاً دلم مي خواست كه در مرد عنكبوتي دوم، تماشاگران را با داستان راضي كنم. بنابراين تلاش مي كردم درباره اين موضوع فكر كنم كه چه چيزي در فيلم اول بايد آنها را جذب كرده باشد. فكر كردم جوابي كه به اين سؤال داده مي شود اين است كه آنها احتمالاً بيش از همه جذب شخصيت ها و داستان مري جين واتسون و پيتر پاركر شده اند. اين درست بر خلاف آن چيزي است كه جلوه هاي ويژه ،فيلم هاي تخيلي را بزرگتر و آنها را پر سر و صداتر مي كند. پس سعي كردم كه بر داستان و نويسنده ها متمركز شوم و بيشتر در رابطه ميان شخصيت توبي مگواير و كريستن دانست، جيمز فرانكو و رابطه پيتر با زن عمويش دقيق شوم. اينها چيزهايي بودند كه فكر مي كنم تماشاگران را بيش از همه جذب كرده باشند. بنابراين همين چيزها را دنبال كردم. درست به همين دليل بزرگترين چالش من اين بود كه بفهمم چه چيزي بايد ديده شود. نه اين كه چه چيزي انتظار مي رود و لازم است ديده شود، بلكه واقعاً تماشاگران با چه چيزي ارتباط برقرار مي كنند.
همين حالا هم شما را به عنوان فردي مي شناسند كه فيلم هاي اقتباسي بر اساس داستان هاي مصور را خوب مي سازيد. چطور در چيزي كه بقيه در برابر آن مشكل دارند موفق هستيد؟
نمي دانم. فقط سعي مي كنم روي چيزهايي كه در اثر عالي استن لي، عاشق شان هستم تمركز كنم. من كمك زيادي از نويسندگاني مي گيرم كه كساني كمكشان كرده اند. تمام نويسندگان كتابهاي مصور مارول كه پيش از اين آمده اند، حالا ديگر ۴۰ سال است كه مرد عنكبوتي را نوشته اند. پس براي ساختن اين فيلم، ما روي شانه هاي اين بزرگان ايستاده ايم و همه اين داستان هاي عالي و همه اين جلوه ها را در دسترس داريم تا از آنها استفاده كنيم. پس فكر مي كنم كه برتري احتمالي كه من مي توانم نسبت به ديگر سازندگان اينگونه فيلم ها داشته باشم اين است كه اين گنجينه فوق العاده ارزشمند را در اختيار دارم. داستان هاي عالي، نويسندگان عالي، شخصيت هاي عالي كه همگي در دسترس من هستند و اين كه من عاشق اين داستان ها هستم. آنها هنوز هم تاثير گذارند. پس اين كار ساده اي بود. خب، ساده كه نه، ولي داشتن اين مواد كمك بزرگي براي ساختن فيلم از روي اين قبيل داستان هاست.
وقتي متوجه شديد توبي نمي تواند به خاطر درد پشتش در مرد عنكبوتي بازي كند چه احساسي پيدا كرديد؟
من به اندازه اي براي پشت توبي نگران بودم كه فكر نمي كردم بتوانيم بدون او فيلم بسازيم. به من گفته شده بود كه پشت او در وضعيتي قرار دارد كه اگر باز هم ضربه ببيند ممكن است موجب معلوليت او شود. خب، در آن لحظه من به خودم گفتم «نمي توانم بي مسئوليت باشم. نمي توانم فيلمي درباره مسئوليت پذيري بسازم و بعد اين پسر را بگيرم و مجبورش كنم كه بدلكاري هايي را انجام دهد كه باعث مي شود او فلج شود...» تمام فيلمي كه من همراه با نويسندگان روي آن كار مي كرديم درباره پيتر پاركر بود. پيتر بايد به سيم ها آويزان مي شد. بايد خيلي تند به هوا مي پريد. بايد با آدم ها گلاويز مي شد. بايد مي جهيد. بايد مي افتاد. بايد مي دويد. در داستان مقدار زيادي بدل كاري هاي فيزيكي وجود داشت كه توبي بايد انجامشان مي داد. پس من نمي توانستم كاري بكنم كه او را به مخاطره بيندازد. همچنين نمي توانستم در موقعيتي قرار بگيرم كه به خاطر ترس از اين كه از او بخواهم آن كارها را انجام دهد فيلم را كوتاه كنم. چون من نسبت به اين فيلم مسئوليت خيلي زيادي دارم و فكر مي كنم به همين علت بود كه متوجه شدم بايد بازيگر جديدي براي اين نقش انتخاب كنيم و به خاطر اين كه علاقه زيادي به توبي داشتم و به خاطر مبارزاتي كه براي حضور او در فيلم اول داشتم، فكر نمي كردم كه در نهايت بتوانيم با او كار كنيم. اين تمام چيزي بود كه اتفاق افتاد. پزشكان آمدند و گفتند: «او كاملاَ سالم است. بله او مي تواند باز هم پشتش را خم كند. مشكلش بيشتر درد كشيدن است. او فلج نخواهد شد.» من دوست دارم كه باعث درد بازيگران شوم البته اگر بحث معلوليت مطرح نباشد كه اين به كلي موضوع متفاوتي است. با توجه به اين موضوع، فكر كردم كه توبي به اندازه كافي مسئوليت پذير هست كه انتخاب را به خود او واگذار كنيم و من  دوباره احساس خوبي پيدا كردم. اگر كار فقط باعث درد پشت او شود و معلوليتي در كار نباشد، او مي توانست نقش را بازي كند.
به نظر مي رسد كه در صحنه اتاق عمل كه در آن دكتر اكتاويوس با شاخك هايش آدم ها را به اين ور و آن ور پرتاب مي كند، بازگشتي به فيلم هاي خشن ترسناك گذشته تان داشته ايد. آيا سعي كرده ايد كه فيلم را خشن تر كنيد؟
تعجب مي كنم كه اين صحنه خيلي خشن شده باشد. اميدوار بودم كه خيلي خشن به نظر نرسد. فكر مي كنم چيزي كه اتفاق افتاد اين بود كه سعي مي كردم در ذهن تماشاگر جا بيندازم كه اين مرد... اين آدم، دكتر اكتاويوس، به اين هيولا تبديل شده است. در نقش اين هيولا او بايد بكشد يا اين شاخك ها بايد بكشند. پس او بايد تسخير شده باشد. اما شايد اين صحنه از آن چيزي كه بايد مي بود، خشن تر شده است. منظورم اين نبود كه آن را خشن تر كنم. فقط مي خواستم نشان بدهم كه او شخصيتي است كه بايد از آن ترسيد.
صحبت از آيا اين احساس در شما به وجود آمده است كه اين دفعه آزادي بيشتري براي ساختن يك فيلم سنتي سام ريمي وار داشتيد؟
من مقدار زيادي آزادي داشتم كه بخش كمي از آن را هم در فيلم اول استفاده نكردم. اما نمي خواستم چنين چيزي بگويم. وقتي كه كار را گرفتم واقعاً فكر مي كردم كه قفل و زنجيرهاي استوديو به پايم بسته خواهند شد. «اوه، تو بايد اين را اينطور بسازي. بايد اين را طوري بسازي كه اينطوركار كند.» اما واقعاً آنها اجازه انجام هر كاري را كه مي خواستم به من دادند و اين خيلي هم هيجان انگيز و خيال انگيز بود. پس من فقط دهانم را بستم و از تلاش براي خلق بهترين فيلمي كه مي توانستم بسازم، لذت بردم. بله، من حتي در اين فيلم هم اگر ممكن بود آزادي بيشتري  داشتم؛ براي بناكردن داستان، براي ساختن هر جلوه ويژه اي كه مي خواستم و براي انجام دادن هر كاري كه دلم مي خواست.
آيا مرد عنكبوتي سوم آخرين مرد عنكبوتي شما خواهد بود؟
نمي توانم تصور كنم كه توان اين را داشته باشم كه بعد از سومين فيلم يكي ديگر هم بسازم.
در مرد عنكبوتي ۲ به نظر مي آيد شما تلاش زيادي كرده ايد كه سطح كار را از اولي بالاتر ببريد و موفق هم شده ايد. آيا نگران بالا بردن خودتان براي فيلم سوم نيستيد؟
خودم نه. من درباره آن چيزي نمي دانم. واقعاً فقط مي خواهم كه مرد عنكبوتي را طي سفرش به مقصد بعدي برسانم. خودم هم خيلي درباره آن كنجكاوم. چه اتفاقي خواهد افتاد؟ چيزهايي را دارم كه ممكن است اتفاق بيفتد. و واقعاً فكر مي كنم كه شخصيت ها را بسيار خوب مي شناسم. شخصاً همه چيز را درباره او نمي دانم اما او را به خوبي مي شناسم، مانند يك دوست خوب و شايد هم رفيقي نزديك تر. چون زمان زيادي را در مغز او گذرانده ام، به دنبال اين كه به جاي او من اين جا و آن جا ممكن بود چه واكنشي انجام دهم. در آن جا وانمود كرده ام كه پيتر پاركر هستم مانند هر نويسنده يا كارگردان ديگر. من تنها وانمود كرده ام از آدمي كه الان هستم، نجيب تر و مهربان ترم. اين كه اگر آدم با شخصيت تري بودم چكار مي كردم؟ چكار مي كردم اگر كمي شجاع تر بودم؟ چيزي كه بيشتر از هر مسئله اي براي من معنا دارد كار صحيح است. چكار مي كردم اگر آدمي كه دلم مي خواست باشم مي بودم؟ به اين روش من پيتر پاركر را نوشته و كارگرداني كرده ام. خوب اين كه چيزي براي كلنجار رفتن با اين شخصيت داشته باشيد يك تجربه اساسي است. فكر مي كنم اين اتفاقي است كه هنگام خواندن داستاني كه شخصيت يك قهرمان در آن حضور دارد پيش مي آيد... وقتي داستاني را درباره قهرمان ها مي خوانيم، با آنها همراه مي شويم، با آنها سفر مي كنيم و مي بينيم كه چطور بر اغلب موانع غلبه مي كنند. مي بينيم كه چطور آنها به عنوان يك بشر رشد مي كنند و قابليت هايي را به دست مي آورند يا قابليت هاي فوق العاده شان را در ابراز قدرت و شجاعت نشان مي دهند و در هر صورت ما همراه با آنها كمي رشد مي كنيم. حداقل مشاهده مي كنيم كه اين مسئله چطور ممكن است. ما احساس بزرگ شدن و موفقيت و بصيرت مي كنيم. به ما يادآوري مي شود كه با روش درست چطوري در اين جهان كارها انجام مي شود. پس من هم همراه اين شخصيت سفر كردم. به همين دليل كاركردن روي اين فيلم ها اين قدر براي من روح انگيز است. [در فيلم سوم] فقط مي خواهم روي اين شخصيت و سفرش كار كنم. خيلي هم نسبت به آن كنجكاوم. مي خواهم تلاش كنم و بهترين داستاني را كه مي توانم، بگويم. دوباره، منابع سرشاري از مواد  خام براي كار دارم.
آيا به خاطر مرد عنكبوتي زندگي شما تغيير كرده است؟
نه، نه واقعاً. زندگي ام بسيار شبيه آن چيزي است كه قبلاً هم بود. من هنوز هم ماشين فورد خودم را سوار مي شوم و خيلي خيلي هم شادم. هيچ وقت به چيزي بيشتر از آنچه كه تا به حال داشته ام، نياز ندارم.

گفت و گو با عوامل فيلم
لذت مداوم متفاوت بودن
005082.jpg
توبي مگواير بازيگر نقش اسپايدرمن لباس دردناك اما جذاب استوديو براي انتخاب شما به عنوان نقش اول دلايل متقاعدكننده اي داشته است، راجع به آن چه فكر مي كنيد؟
من از اين مسئله تعجب نكردم، چون براي گرفتن نقش كارهاي زيادي كرده بودم. سام  ريمي از من چند تست گرفته بود كه بسيار خوب بود و آنها همه حامي من براي گرفتن نقش بودند.
آيا لباس شما خيلي پيچيده بود؟
لباس تمام چيزي بود كه براي ساختن يك بدن قوي هيكل لازم بود و براي رسيدن به آن، تمام بدنم را با موادي مي پوشاندند. اين كار ساعت ها طول مي كشيد و بعد از تمام شدن كار، كندن اين مواد از بدنم دردناك بود ولي در آن لباس بودن تجربه جالب و هيجان انگيزي بود.
استن لي خالق شخصيت اسپايدرمن از فيلم راضي ام آيا شما فكر مي كنيد كه سام ريمي با مديريت خود، شخصيتي را كه شما ساخته بوديد، تغيير داد؟
مطمئناً، فيلم دقيقاً چيزي نبود كه من نوشته بودم ولي من واقعاً از اين كه آنها توانسته بودند، احساسات پاركر اسپايدرمن را درك كنند، تعجب كردم.
يكي از فرق ها جايي بود كه يك عنكبوت پيتر را مي گزيد، من آن را يك عنكبوت راديواكتيو معرفي كرده بودم ولي در فيلم و در سال ۲۰۰۲ اين به عنكبوتي تبديل شده بود كه از لحاظ ژنتيكي تغيير كرده بود.
در مورد سام ريمي چه فكر مي كنيد؟
من و سام سال ها با هم دوست بوديم، سال ها قبل كه مي خواستيم فيلمي درباره mighty thor (خداي رعد)؛ بسازيم، اين كار انجام نشد ولي ما همچنان دوست مانديم.
وقتي شنيدم كه او مي خواهد فيلم اسپايدرمن را بسازد. بسيار خوشحال شدم. او مرا به نشست فيلم دعوت كرد و نظر مرا پرسيد ولي من تجربه چنين فيلم هايي را نداشتم؛ بنابراين اگر فيلم مشكلي داشته باشد نمي توانيد مرا مقصر بدانيد.
ويليام دافو بازيگر نقش
green goblinيك نقش عجيب چي باعث شد كه شما نقش Green Goblin را در اسپايدرمن بازي كنيد؟
من با سام صحبت كردم و فهميدم كه او و توبي درگير فيلم هستند، كاملاً مشخص بود كه آنها كار فوق العاده اي ارايه مي كنند.
اين صحبت در حالي انجام شد كه من سر فيلمبرداري در اسپانيا و سام در لس آنجلس بود، صحبتي كه فكر مي كردم ۱۰ دقيقه اي تمام شود يك ساعت طول كشيد و سام شروع به گفتن داستان و روابط و روحيات اسپايدرمن و Green Goblin كرد و در آخر پرسيد كه آيا چيز بيشتري راجع به داستان مي خواهم؟ من فكر كردم كه اين مرد ديد فوق العاده اي نسبت به داستان دارد و شخصيت ها را كاملاً درك كرده و براي روي صحنه بردن آن احساس وظيفه مي كند، بنابراين فيلم يك فيلم موفق خواهد بود.
آيا شما به كميك استريپ علاقه داريد؟
نه علاقه خاصي ندارم. گاهي سينما آدم را شگفت زده مي كند، بنابراين من عادت دارم كه براي درگير شدن با اين جاذبه به دنبال نقش ها و داستان هاي جديدي بروم كه در راه اصلي و قديمي سينما جا نمي گيرند.
فكر مي كنيد نقش اسپايدرمن خيلي معروف تر است؟
شما درباره نقشي صحبت مي كنيد كه مردم مي توانند آن را درك كنند، چون نزديك به شخصيت هر فرد است ولي شخصيت Norman Osborn نزديك به شخصيت تمام افراد نيست و براي بازي كردن آن بايد كاملاً درك شود. تا مردم هم بتوانند تا حدي آن را درك كنند، بنابراين معروف شدن اين نقش چيز عجيبي نيست.
آيا شخصيت فيزيكي و بدني نقش شما خسته كننده بود؟
مي دانيد كه فيلم هايي مانند اين فيلم با جلوه هاي ويژه بسيار زياد، گاهي مي تواند خسته كننده باشد، چون سرعت فيلمبرداري پايين است و من در آن لباس سبز؛ احساس راحتي نمي كردم..
كريستن دانست بازيگر فيلم تماشاگران عاشقش مي شوند آيا شما فكر مي كنيد كه فيلم دقيقاً چيزي است كه Stan LEE نوشته است؟
من فكر مي كنم اينطور هست، ما كمي آن را تغيير داديم كه براي اجراي آن لازم بود تا تماشاگران را نا اميد نكند و فكر مي كنم به اين خواسته رسيده ايم و تماشاگران عاشق آن شدند.
شما و توبي در زندگي Mary Jane, Peter چه نوع رابطه اي داشتيد؟
ما احساسات خوبي نسبت به هم داشتيم ولي اين مثل ميوه ممنوعه بود و ما جرات ابراز آن را به هم نداشتيم. هر دو نسبت به هم به اندازه كافي شناخت داشتيم.
Green Goblin چطور بود؟
او بد ولي بسيار بامزه بود و من فكر نمي كنم بچه ها از آن بترسند، ويليام به عنوان هنرپيشه بسيار خوب عمل كرد.
درباره جلوه هاي ويژه فيلم به ما بگوييد؟
جلوه هاي ويژه فوق العاده بودند، البته گاهي اوقات خسته كننده مي شدند و من سعي مي كردم به آنها فكر نكنم.

نقد فيلم
هر آنچه از يك تفريح تابستاني انتظار داريد
پيتر تراورس
005085.jpg

هيچ وقت تصور نمي كردم روزي را ببينم كه مرد عنكبوتي نگران حمله «توني سوپرانو» باشد. اما در اين فيلم پيتر پاركري هست (با بازي توبي مگواير كه براي  اين نقش زاده شده)، كاملاً عرق كرده و متزلزل، كه از وقتي قدرتش بي اثر شده، لباس عنكبوتي اش را آويخته است - او نمي تواند يك تار عنكبوت را پرتاب كند يا از ديوار بالا رود -  اين فيلم دنباله اي درباره هويت است بدون  اين كه چيزي از قسمت اول كم داشته باشد. پيتر فكر مي كند كه اعتقادش- «قدرت زياد، مسئوليت زياد را به همراه دارد»- هجو است. شايد او فقط مي خواهد به جاي  اين كه به يك فضانورد (دانيل گيليس) دل ببندد و سرگردان دنبال او بيفتد، وقتش را با مري جين واتسون (كريستن دانست شيرين) بگذراند. شايد فقط نيويوركي ها مي توانند از خودشان محافظت كنند.
اين مقدمه چيني مرد عنكبوتي ۲ است. يك دنباله سرشار از موقعيت هاي نفس گير اغراق آميز و غافلگيري هاي شيطنت آميز كه به روح داستان هاي مصور مارول كه توسط استن لي در سال ۱۹۶۲ خلق شده به خوبي وفادار مي ماند و اجازه مي دهد كه سام ريمي كارگردان بيشتر از نسخه اصلي سال ۲۰۰۲ به عمق آن فرو رود.
منظورم را اشتباه نگيريد. مرد عنكبوتي ۲، درست از همان ابتدا و زماني كه پيتر به عنوان يك كارگر نيمه وقت، پيتزاها را به مشتريان مي رساند و از سرعت عنكبوتي اش براي تضمين پخش در ۲۹ دقيقه متوسل مي شود، به هر چيزي كه شما از يك تفريح تابستاني انتظار داريد پاسخ مي دهد . لحظات فوق العاده پر تحرك- جلوگيري از يك سرقت بانك، متوقف كردن يك قطار از كنترل خارج شده و نجات مري جين با نگه داشتن يك ساختمان در حال سقوط (به شوخي مي گويد «سنگين است ها!») - چشم هايتان را خيره خواهد كرد، احساساتتان را به جوش خواهد آورد و شما را خواهد خنداند.
اما برتري فيلم در قلب آن نهفته است. در اين فيلم انزواطلبي است كه زمان را در اختيار شخصيت ها قرار مي دهد (به ون هلسينگ «استيون سامرز» و روز پس از فردا «رولند امريخ» توجه كنيد) و از تكرار داستان عاشقانه توبي مگواير و كريستن دانست، يك گروه فوق العاده كه با جاذبه اي رمانتيك و مسحور كننده بازي مي كنند، اجتناب مي كند. وحشت من  اين بود كه دنباله فيلم فقط خودش را تكرار كند - فشاري براي ادامه دادن دنباله يك فيلم بسيار موفق كه ۴۰۳ ميليون دلار فروخته تا به مكان پنجم پرفروش ترين هاي جهان برسد - در عوض  اين دنباله، ديدگاه ناجور ما را كه از ريمي  در Dark Man و سه گانه Evil Dead ديده بوديم بر مي دارد. نتيجه كار يك پي آيند كمياب بر اساس يك داستان مصور است (همراه با مردان ايكس ۲ و سوپر من ۲) كه از نسخه اصلي بهتر از كار درآمده. جلوه هاي كامپيوتري بهتر هستند و كار تصويري پرده عريض مدير فيلمبرداري اش بيل پاپ (ماتريكس) يك پيشرفت با طراوت هم هست. حالا كمي هم درباره آدم بد فيلم بشنويد.
005088.jpg

آلفردو مولينا نقش دكتر اك، كسي كه نمي توان از او گريخت را بالاتر از گرين گابلين كه ويلم دفو عهده دارش بود قرار مي دهد كه به درستي توسط منتقدان به خاطر پوشيدن آن پوشش پلاستيكي هالوويني مورد توجه قرار گرفت.
مولينا هوش و همدردي را براي نقش دانشمندي به ارمغان آورده است كه وقتي در يك آزمايش شاخك هاي مكانيكي اش جاي مغزش را مي گيرند ديوانه مي شود. جيمز فرانكو ابعاد تازه اي به هري، دوست پولدار و زجرآور هري مي دهد كه از رازهاي مرگ پدر جن زده اش پرده بر مي دارد.
آدم بدها، صحنه رباهاي بدنامي  هستند - هيچ چيز بامزه تر از جي كي سيمونز به عنوان رئيس خشن ديلي باگل نيست- كه اين مسئله كار را براي آدم هاي خيلي خيلي خوب مانند زن عمو مي  پيتر كه حتي وقتي نويسنده فيلمنامه، آلوين سارجنت، سخناني درباره نياز دنيا به يك قهرمان را به او تحميل كرده و به طور استادانه اي توسط رزماري هريس بازي شده، سخت مي كند. واي، ما همه اينها را مي دانيم! مرد عنكبوتي در نهايت يك قهرمان تخيلي است چون او يك ني ني كوچولوي بيچاره است كه هنوز هم ترجيح مي دهد به حرف دلش گوش كند.

اسطوره تناقض
005091.jpg
مرد عنكبوتي ۲ از بسياري جهات بر نخستين فيلم اين سري برتري دارد، زيرا سام ريمي به طرح و توطئه فيلم قبلي پيچيدگي بيشتري مي دهد و توجه بيشتري را به شخصيت پردازي معطوف مي كند و بدين سان نوعي توازن را ميان خط «اكشن» فيلم و تطور شخصيت ها خلق مي كند
محمود خوش چهره
مرد عنكبوتي ۲
كارگردان: سام ريمي 
موسيقي: دني الفمن
هنرپيشگان: توبي مگ گواير، آلفرد مولينا، كريستين دانست

مرد عنكبوتي چون بسياري از شخصيت هاي داستان هاي «كميك استريپ»، ريشه پيچيدگي روان شناسانه اش در نوعي دوگانگي گريزناپذير است كه برآيند تضادي عميق ميان شخصيتي واقعي از يك سو و شخصيتي اساطيري از سوي ديگر است. پيتر پاركر (توبي مگ گواير) دانشجوي جواني است كه در رويارويي با معضلات متعدد شخصي و اجتماعي تقريباً از پاي درآمده است و با اين همه از درون وجود او شخصيت اساطيري مرد عنكبوتي بيرون مي جهد و در جدال با نيروهاي شر، به رتق و فتق امور مي پردازد و نظم را به جامعه باز مي گرداند. ابعاد كنايي چنين تصويري كاملاً آشكار است: آدم وامانده اي كه ظاهراً از حل كوچكترين مشكلات خود عاجز است، در حقيقت مسيحايي نجات بخش است كه با قرباني ساختن علايق شخصي اش، بقاي جامعه را تضمين مي كند. در حالي كه مرد عنكبوتي همه اميال و ايده آل هاي اجتماعي را در خود متجلي مي كند، او به شكلي پارادوكس وار، به الگويي براي همگان تبديل مي شود. در فراگشت همين كنش است كه فيلم از خلال لحن كميك خود، مرد عنكبوتي را به نوعي ابزار تبليغ اقلام كالايي و ارتقاي فرهنگ مصرفي بدل مي سازد. در جايي دو پسر بچه كه شاهد كشاكش مرد عنكبوتي، طي يك تعقيب و گريز، با جنايتكاران هستند راز جسارت فيزيكي او را مي پرسند و او، درست مثل اين كه ميان يك تبليغ باشد، آنقدر فرصت دارد كه لختي تامل كند و درسي درباره فوايد سبزي ها به اين پسر بچه ها بدهد. حتي گوياتر از اين، تحويل پيتزا توسط پيتر به منازل است. او كه به شكل نيمه وقت در يك مغازه پيتزايي كار مي كند، بايد در كمتر از ۲۹ دقيقه پيتزاها را به مشتريان برساند وگرنه آنها مجاني خواهند بود. در بلبشوي ترافيك سرسام آور نيويورك، اين البته ماموريتي بس خطير است. پس پيتر به هيات مرد عنكبوتي درمي آيد و در حالي كه تارهاي خود را بر آسمان خراش هاي نيويورك مي تند، با پروازي شتابان سعي در تحويل به موقع پيتزا دارد، تلاشي كه البته نهايتاً عقيم مي ماند، زيرا او، طبق رسم معمول خود، طي مسير مشغول دست و پنجه نرم كردن با جنايتكاران مي شود. اين جا به نظر مي رسد كه ريمي، از خلال نگاه كنايي خود، به نقد شتاب سرگيجه آور سلطه سرمايه و فرهنگ مصرفي مي پردازد كه حتي نيرويي مافوق انساني مانند  مرد عنكبوتي قادر به كنترل و بازداشتن آن نيست. حتي فراتر از اين، مرد عنكبوتي عملاً به ابزار بسط و استمرار سرمايه تبديل مي شود. اما پيش از وارد شدن به اين بحث، اجازه بدهيد چند نكته كه «مرد عنكبوتي ۲» را از سلف خود متمايز مي كند، توضيح دهم.
مرد عنكبوتي ۲ از بسياري جهات بر نخستين فيلم اين سري برتري دارد، زيرا سام ريمي به طرح و توطئه فيلم قبلي پيچيدگي بيشتري مي دهد و توجه بيشتري را به شخصيت پردازي معطوف مي كند و بدين سان نوعي توازن را ميان خط «اكشن» فيلم و تطور شخصيت ها خلق مي كند. مرد عنكبوتي، با وجود مري جين (كريستين دانست) به عنوان عشق سوزناك، اما دست نيافتني پيتر پاركر، از نوعي مركز ثقل رمانتيك برخوردار بود. با اين همه، توجه ريمي طي بخش اعظم فيلم معطوف به آگاهي پيتر پاركر از نيروهاي مافوق طبيعي خود و استحاله متعاقبش در قالب يك فوق قهرمان براي مبارزه با نيروهاي شر بود. در مرد عنكبوتي ۲، عشق ميان پيتر پاركر و مري جين به عاملي محوري تر در چارچوب تماتيك فيلم تبديل مي شود، چرا كه مري جين اين بار، به عنوان نمادي بارز از تمايلات انساني، وجه شكننده و عاطفي شخصيت پيتر را نمايان مي كند كه در اصطكاك با ماسك اساطيري او، تنش اصلي دراماتيك در فيلم را به وجود مي آورد. ريمي طي فيلم مرتباً بياني بيروني به اين تنش دروني مي دهد. حين چند صحنه، از جمله سكانس نبرد با اتو اكتاويوس (آلفرد مولينا)، پيتر پاركر در حالي كه هنوز لباس مرد عنكبوتي را بر تن دارد، نقاب از چهره برمي دارد. آشكارا، او ميان انسانيت لغزان خود و فوق قهرماني كه همگان ستايش مي كنند معلق مانده است. اين البته تضادي است كه كاراكتر اكتاويوس را نيز معنا مي كند. او با بازوهايي مكانيكي كه به ستون فقراتش متصل كرده، يادآور
آن چيزي است كه هيو كنر در آثار بكت «سنتار دكارتي» خوانده است(سنتارها در اساطير يوناني موجوداتي بودند كه بالاتنه انسان و پايين تنه اسب داشتند). بكت در رمان هاي سه گانه خود، «مالوي»، «مالون مي ميرد»، و «نام نبردني»، تضاد دكارتي ميان ذهن و ماده و شقاق نهايي آنها را، به عنوان مثال، در هيات كاراكتري همچون مالوي نمودار مي سازد كه در ابتدا با كمك عصا، بعد با دوچرخه و سپس با صندلي چرخدار حركت مي كند. اين استحاله چنان وجود مالوي را متحول مي كند كه او در هر كدام از اين مراحل در قالب كاراكتري تازه ظاهر مي شود، بدون تاريخ و گذشته و اگر هم گذشته اي را به ياد بياورد، آن در قالبي كمرنگ و تحريف شده ظاهر مي شود. دوگانگي دكارتي كه تفكر مدرن با آن آغاز مي شود، نهايتاً كليت وجود را دچار تجزيه و بحران كرده است و اين حس اضطرابي است كه در مرد عنكبوتي موج مي زند. بدن اكتاويوس(كه دانشمند خوش نيتي بوده)، همچون مالوي، كاملاً از كنترل خارج شده و حالا متكي به نوعي مكانيزم جايگزين است. از اين زاويه، مرد عنكبوتي نوعي وارياسيون ژانر روايت ضد آرمانشهرانه همچون «دنياي شجاع نو» آلدوس هاكسلي يا «آلفاويل» گدار است، تمثيلي براي ذهن انسان مدرن كه به بردگي ماشين درآمده است، چنان كه «هال ۲۰۰۰» در «اديسه فضايي: ۲۰۰۱» كوبريك، فضانوردان همراه خود را كنترل مي كند. در هرحال، دوگانگي اكتاويوس، هر چند در شكلي متفاوت، منعكس كننده دوگانگي خود مرد عنكبوتي است. اين خصيصه، چه ريمي از آن آگاه بوده يا نه، نوعي تاثير ساخت شكنانه دارد، چرا كه در چارچوب آن، قهرمان و ضد قهرمان، خير و شر با انعكاس يكديگر، از هم تفكيك ناپذير مي شوند و حقيقتاً اين اعتبار را بايد براي ريمي قايل شد كه او عمقي رئاليستي به كاراكترهاي خود مي دهد. آلفرد مولينا در نقش اكتاويوس، به عنوان مثال، به ترديدها و كشمكش هاي دروني كاراكتر خود طنيني هاملت وار مي دهد و با وجود سائقه توقف ناپذير براي ويرانگري، لحظاتي را به نمايش مي گذارد كه در خيزش تراژيك خود بسيار رنجبار هستند.
توبي مگ گواير نيز، در نقش پيتر پاركر، اغلب به نظر مي رسد كه هيچ سرنخي از زندگي نداشته باشد و از سادگي اي رنج مي برد كه او را بسيار رمانتيك و صدمه پذير مي كند.
در هر حال، مرد عنكبوتي، در عين اين كه خصلت پارانوييدي فيلم هاي دهه ۵۰ را دارد، چيزي جز بازنمايي فانتزي وار واقعيت نيست، فراگردي كه ژان بودريار آن را «شباهت سازي» از واقعيت مي نامد. داستان كوتاه بورخس، همچون «درباره دقت در علم»، كه در آن جغرافي دانان نقشه اي مي كشند كه بعداً قلمروي يك امپراتوري واقعي دقيقاً خود را با آن تطبيق مي دهد، در اين روند فرا واقعيت، الگو بر واقعيت متقدم است. از اين ديدگاه، بازگشت پيتر پاركر ــ كه در ميانه فيلم تصميم مي گيرد يك زندگي عادي را آغاز كند ـ به لباس مرد عنكبوتي به درخواست عموم كه مي گويند: «ما به مرد عنكبوتي براي مقابله با جنايت احتياج داريم»، چيزي جز بازنگاري استراتژي «اولترا ناسيوناليستي» جورج بوش براي هدايت ميليتاريستي افكار عمومي نيست.
توصيف بودريار از «ديزني لند» تحت عنوان «شباهت سازي نوع سوم» بسيار تحريك كننده است:«ديزني لند آن جاست تا اين واقعيت را پنهان كند كه كشور «واقعي» است، همه آمريكاي واقعي، ديزني لند است... ديزني لند به عنوان پديده اي تخيلي عرضه مي شود تا ما را متقاعد كند كه بقيه آمريكا واقعي است، در حالي كه لس آنجلس و آمريكايي كه احاطه اش مي كند ديگر واقعيت نيستند، بلكه فرا واقعيت و شباهت سازي هستند.» توصيف بودريار كم و بيش شبيه تعبير ميشل فوكو از زندان در «نظم و مجازات» است كه ادعا مي كند، زندان بر اين واقعيت پرده مي پوشاند كه ما در حقيقت در جامعه زنداني هستيم. بر همين منوال، مرد عنكبوتي با انتقال خشونت به يك سطح فرا واقعي، دامنه خشونت سياسي و نظامي دولتي نظير آمريكا را پنهان مي كند يا آن را ناچيز و قابل قبول جلوه مي دهد و به همين دليل كاركرد آن شبيه نوعي «معيارگذاري» است كه مقياس قابل قبول خشونت واقعي را تعيين مي كند. اين چيزي جز «شباهت سازي واقعيت» نيست، پديده اي كه بودريار آن را برگرفته از «ميزانس ابتدايي سرمايه» مي خواند.

حواشي توليد
قسمت اول
005094.jpg
قبل از آن كه ويليام دافو نقش گرين گابلين را بازي كند، اين نقش به نيكلاس كيج و جان مالكويچ پيشنهاد شده بود. مالكويچ و دافو هم در فيلم سايه خون آشام به تهيه كنندگي نيكلاس كيج با يكديگر همبازي شده بودند.
جيمز فرانكو براي بازي در نقش پيتر پاركر انتخاب شده بود ولي به جاي آن نقش هري آسبورن را بازي كرد.
در صحنه مربوط به شكرگزاري، پيتر پاركر و نورمن آزبورن هردو لباسي به رنگ لباس دشمنشان به تن دارند. هري آزبورن كه گويي لباسي با تركيب همه رنگ ها به تن دارد، او تي شرت سبز، كراوات قرمز و كت سبز پوشيده است.
فردي پرينز جونيور و لئوناردو دي كاپريو هردو براي بازي در نقش پيتر پاركر (مرد عنكبوتي) درنظر گرفته شده بودند.
سام ريمي اولين انتخاب كمپاني سوني براي كارگرداني مرد عنكبوتي نبود، از ديگر انتخاب هاي اين كمپاني يان د بنت، جيمز كامرون، انگ لي و ديويد فينچر بودند.
آليشيا ويت يكي از انتخاب ها براي بازي در نقش مري جين واتسن بود.
مراحل پيش توليد فيلم مرد عنكبوتي سال ۱۹۸۶ توسط كمپاني كنون آغاز شد و بعدها كنون اين امتياز را به كمپاني كارولكو پيكچرز فروخت و كارولكو اين حقوق را به كمپاني سوني فروخت و فيلم مردعنكبوتي كه امروز مي بينيم را كمپاني سوني و مارول تهيه كرده اند و پخش جهاني آن در اختيار كلمبيا پيكچرز است.
جيمز كامرون براي كارگرداني اين فيلم كلي ايده نوشته بود ولي در دست به دست شدن اين فيلم بين كمپاني ها، تمام ايده هاي وي ازبين رفت.
نويسندگان اين داستان يعني آلوين سارجنت و اسكات روزنبرگ نوشته نهايي فيلمنامه را كه براي فيلمبرداري آماده شده بود، مطالعه كردند.
توبي مگواير بعد از آن كه بازي در فيلم مرد عنكبوتي را قبول كرد براي رسيدن به آمادگي لازم، شروع كرد ورزش كردن و رژيم مخصوصي هم گرفت.
صحنه مربوط به دانشگاه كلمبيا در يك روز گرم بهاري فيلمبرداري شد در حالي كه هنرپيشه ها در فيلم لباس هاي مربوط به فصول سرد را برتن دارند ولي دانشجويان واقعي اين دانشگاه در پيش زمينه صحنه هاي فيلمبرداري شده با لباس هاي خنك و تي شرت ديده مي شوند.
زاك هادسن كه بدل توبي مگواير بود، يك بار حين فيلمبرداري پايش شكست.
هر كدام از لباس هاي تن اسپايدرمن، صد هزار دلار خرج برداشتند. چهاردست از آنها از سر صحنه ربوده شدند و كمپاني بيست و پنج هزار دلار براي بازگرداندن آنها جايزه گذاشت. اما لباس ها هيچ وقت برگردانده نشدند.
در تريلر اصلي فيلم،  سرقت از يك بانك گنجانده شده بود و دزدهايي كه قرار بود با هلي كوپتر از اين بانك فرار كنند. بعد هلي كوپتر را مي ديديم كه در ميان زمين و هوا داخل تارهاي عنكبوت گير افتاده است و وقتي دوربين عقب مي كشيد، متوجه مي شديم كه تورها بين دو برج مركز تجارت جهاني (دابليو تي سي) بسته شده اند. اما بعد از حمله به اين برج ها در يازده سپتامبر ۲۰۰۱،  كمپاني، تريلر مذكور را تغيير داد تا با احساسات و اعصاب تماشاگرانش بازي نكند.
005097.jpg

با اين حال برج هاي تجارت جهاني در پيش زمينه بعضي از تصاوير فيلم به شكلي محو ديده مي شوند. ضمن اين كه يك بار بازتاب شان را داخل چشم هاي مرد عنكبوتي هم مي بينيم. با اين حال سازندگان فيلم آنها را به روش ديجيتالي حذف نكردند و اجازه دادند كه اين تصاوير سر جاي خودشان باقي بمانند.
در كتابهاي كميك، مرد عنكبوتي، تارهايش را به روشي مكانيكي از درون اسلحه هايي كه به مچش بسته است پرتاب مي كند. اما در فيلم اين تارها از داخل خود بدن شليك مي شوند.
توبي مگواير اعتراف كرد كه تا قبل از اين هيچ وقت كتابهاي كميك مرد عنكبوتي را نخوانده بوده و صرفاً چون به فيلمنامه علاقه مند شده، بازي در اين نقش را پذيرفته است.
شخصيت دوگانه يكي از آدم ها از طريق نمايش در يك آينه به تماشاگر منتقل مي شود، تمهيدي كه پيش از اين در فيلم ديگري از ريمي هم استفاده شده بود.
الدزموبيل مدل ۱۹۷۳ مورد علاقه ريمي كه در اغلب كارهايش حضور دارد، اين جا هم به عنوان ماشين عمو بن ظاهر مي شود.
استن لي خالق مرد عنكبوتي، در يكي از صحنه هاي فيلم كه به هجوم گرين گابلين اختصاص دارد، حضوري افتخاري داشته است.
نيكلاس هاموند، طراح مرد عنكبوتي هم كه پيش از اينها در ورسيون ديگري از همين داستان بازي كرده بود، در اين فيلم هم حضور دارد.
سامر ردستون، رئيس وياكام نيز در فيلم به صورت افتخاري حضور داشته است.

حواشي توليد
005100.jpg
كمپاني سوني، بعد از حادثه حمله به برج هاي جهاني،  پوسترهاي تبليغاتي فيلم را جمع آوري كرد. چون در نماي درشت چهره مرد عنكبوتي، خط افق نيويورك شامل برج هاي تجارت جهاني، در چشم هايش منعكس شده بودند.
انتخاب اول سام ريمي براي فيلمبرداري اسپايدرمن، بيل پاپ بود كه نتوانست همكاري كند، چون درگير كار در قسمت دوم و سوم مجموعه ماتريكس بود. انتخاب بعدي هم پيتر ديمينگ بود كه سركار آستين پاورز بود. بيل پاپ، بعداً در ساخت قسمت دوم با ريمي همكاري كرد.
اسپايدرمن در دومين روز اكرانش حدود ۴۴ ميليون دلار فروخت و به اين ترتيب  نامش در كتاب ركوردهاي گينس ثبت شد. چون ركورد بيشترين فروش در يك روز را از آن خودش كرده بود. ضمن اين كه زودتر از هر فيلم ديگري، مرز فروش ۱۰۰ ميليون دلار را رد كرد.
وقتي توبي مگواير براي اسپايدرمن تست شد، نقش مري جين را اليزا دوشكو بازي مي كرد. تصاوير اين تست در نسخه دي وي دي فيلم حضور دارند.
اگر جيمز كامرون فيلم را مي ساخت، قرار بود نقش دكتر اوك را آرنولد شوارتزينگر بازي كند. او براي ايفاي نقش مرد عنكبوتي هم مايكل بين را انتخاب كرده بود، ولي با امكانات آن زمان، ساختن فيلم كار شاقي به نظر مي رسيد، پس كامرون تصميم گرفت كه عوض اسپايدرمن، دروغ هاي حقيقي را كارگرداني كند.
دني الفمن  آهنگساز فيلم، براي اقتباس هاي سينمايي ديگري بر اساس كميك استريپ ها هم موسيقي ساخته است از جمله بتمن و دارك من. او همچنين تم اصلي فيلم ديگر سام ريمي، ارتش تاريكي را ساخته است.
روي عنوان بندي نهايي، تم اصلي سري كارتوني اسپايدرمن هم شنيده مي شود.
005103.jpg

قسمت دوم
يك ماه قبل از اين كه فيلم اول به نمايش دربيايد، سام ريمي قرارداد ساخت قسمت دوم اين سري فيلم ها را امضا كرد.
فيلمبرداري قسمت دوم اسپايدرمن، قبل از آن كه فيلمنامه كامل بشود شروع شد.
رابرت دنيرو و سام نيل، نامزدهاي ديگري براي ايفاي نقش دكتر اوك بودند.
توبي مگواير دردي در پشتش احساس مي كرد و به همين خاطر از همكاري با قسمت دوم پروژه سرباز زد. كمپاني براي اين نقش جيك جيلنهال را انتخاب كرد و درست وقتي اودر تدارك ايفاي اين نقش بود، مگواير تصميمش عوض شد و برگشت.
جراحت بازوي مگواير، دو ماه زمان فيلمبرداري را عقب انداخت.
۵۴ ميليون دلار، خرج جلوه هاي ويژه فيلم شد.
آلفرد مولينا، بازيگر نقش دكتر اوك، در اولين فيلم شناخته شده اش، مهاجمان معبد گمشده (۱۹۸۱) بايد اجازه مي داد تا چند تا عنكبوت از روي بدنش راه بروند و در حدود سي سال بعد احتمالاً در پرسر و صداترين فيلمي كه در عمرش بازي كرده، يعني اسپايدرمن ۲، يك بار ديگر با يك مرد عنكبوتي مزاحم رو به رو شد.
مجموعه جديدي از كتابهاي كميك در هند به بازار مي آيد كه در آنها قهرمان مشهور داستان هاي مصور يعني اسپايدرمن يا مرد عنكبوتي با شكل و ظاهر هندي به تصوير كشيده شده است.
به گزارش بي بي سي در اين مجموعه تازه، ديگر اسم مرد عنكبوتي «پيتر پاركر» نيست بلكه جواني است كه پاويتر پرابهاكار نام دارد. سر و وضع ظاهري او نيز تغييراتي كرده و براي مثال به جاي شلوار، از يك لباس بلند به نام دوتي كه معمولاً مردان هندي به تن مي كنند، استفاده كرده است.
ابتدا چهار كتاب از اين مجموعه همزمان با نمايش عمومي فيلم سينمايي «اسپايدرمن ۲» در هند به بازار خواهد آمد و اين در شرايطي است كه فيلم اول اسپايدرمن در اين كشور فروش خوبي در گيشه داشته است.
اين مرد عنكبوتي تازه حاصل پروژه مشتركي است كه توسط كمپاني مارول كميكس، خالق مشهور كتابهاي كميك استريپ از جمله مرد عنكبوتي و شركت گوتهام اينترتينمنت گروپ، دارنده حقوق اين فيلم در هند به انجام رسيده است.
شاراد دوارآجان، رئيس كمپاني «گوتهام اينترتينمنت» اين پروژه را يكي از هيجان انگيزترين و بي همتاترين پروژه ها در تاريخ كميك استريپ جهان توصيف مي كند و مي گويد: اسپايدرمن هندي برخلاف ترجمه هاي سنتي از نسخه هاي آمريكايي، انتقالي توام با خلاقيت در اين زمينه است كه براي نخستين بار صورت مي گيرد و ما به اين ترتيب اين شخصيت را كه اصالتي غربي دارد از نو آفريده ايم.
ماجراهاي اين اسپايدرمن درفضاهاي هندي و در مكان هايي مثل تاج محل يا دروازه هند و در قرابت بيشتر با فرهنگ بومي اين كشور رخ مي دهد. شخصيت شرور اين ماجرا يعني گرين گوبلين نيز با شخصيتي به نام «راكشاسا» جايگزين شده است.

|  هفته   |   جهان  |   پنجره  |   داستان  |   چهره ها  |   پرونده  |
|  سينما  |   ديدار  |   حوادث   |   ورزش  |   هنر  |   صفحه آخر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |