فريبا فرزانه نيا
در ابتدا از نحوه همكاريت با سريال نقطه چين بگو؟ گويا از ابتداي كار با گروه مهران مديري همكاري نداشتي و از اواسط كار به آنها پيوستي؟
در واقع از شروع كار هم بودم و هم نبودم. يعني اين كه وقتي مديري خواست كار را شروع كند با من صحبت هايي در مورد نوشتن متن كار كرده بود اما وقتي كار كليد خورد من سر سريال ديگري هم مشغول كار بودم و به همين دليل كمي ديرتر به گروه پيوستم.
يعني دقيقاً از كدام قسمت وارد كار شدي؟
ورود بامشاد و مژده دقيقاً شروع همكاري من با گروه بود. يعني اين قسمت را من نوشتم و از آن پس هم در كنار ديگر نويسندگان برنامه كار را ادامه دادم.
گويا زماني كه بامشاد و مژده وارد سريال شدند قرار بود تعدادي شخصيت ديگر هم همراه آنها شوند كه بعد از دو قسمت به كلي حضور آنها منتفي شد؟
مثلاً چه كساني؟
مثلاً مامان فتانه، كه روز اول مژده نسبت به آويختن عكسش به ديوار حساسيت نشان مي داد و مي گفت بايد جايي باشد كه مامان فتانه خوشش بيايد. اما بعداً جايش را «ددي» گرفت؟
كارهاي روتيني كه متن آن همان شب يا يك روز قبلش نوشته مي شود، مثل يك موجود زنده است كه به همه جا سر مي كشد تا بتواند راه خودش را پيدا كند. حالا يك شخصيت جواب مي دهد كار را با او دنبال مي كنند بعد مي بينند كه اين شخصيت اضافي است پس حذفش مي كنيم و يا تغييرش مي دهيم. شخصيت مامان فتانه هم همين طور است. من آنقدر حضور ذهن ندارم اما مطمئناً احساس شده اين شخصيت براي ادامه كار به مشكل برمي خورد بنابراين در بدو كار حذفش كردند و شخصيت ديگري را جايگزينش كردند.
حالا خودت به عنوان نويسنده دوست داري كه شخصيت ها را از بدو ورود خودت خلق كني و يا نه راحت تري كه روي شخصيت هاي شكل گرفته شده كار كني و براي آنها متن بنويسي؟
هركدام حسن خودش را دارد اگر شخصيت ها شكل گرفته شده باشد كار آدم آسان تر است؛ از طرف ديگر خلق كردن يك شخصيت كار لذت بخشي است.
از شكل گيري شعر «بي وفايي» بگو؟ اين شعر و خواندنش توسط بامشاد پيشنهاد چه كسي بود و اصلاً اين شعر را چه كسي گفت؟
اين به همان صحبت قبلي من برمي گردد كه گفتم اين برنامه مثل يك موجود زنده است. يعني مثلاً نوشته مي شود بامشاد ترانه اي مي خواند. حالا بعضي وقت ها اين ترانه در متن هم نوشته شده گاهي وقت ها خود بازيگر في البداهه يك شعر از خودش مي خواند. در مورد اين شعر هم كسي آن را ننوشت. احتمالاً كار خود شفيعي جم است. اما اين كه چطور اين شعر اينقدر تكرار شد برمي گردد به استقبالي كه از آن توسط مردم، تماشاگران و همچنين كساني كه در گروه كار مي كنند، مي شود. معمولاً اگر حركتي يا جمله اي مورد استقبال قرار بگيرد مجدداً براي آن بازيگر نوشته مي شود و يا خودش آن را تكرار مي كند. يك وقت هم جواب نمي دهد كه در متن هاي بعدي تكرار نمي شود.
پس مي شود گفت كه بداهه هم در اينگونه سريال هاي روتين زياد است؟
بداهه خيلي خيلي كم است. حتي ديالوگ هايي كه به نظر مي رسيد بداهه است تماماً نوشته شده و روي آنها كار شده بود. البته بازيگراني كه بتوانند از موقعيت ها و لحظه ها استفاده كنند و مثلاً جمله اي را بدون اين كه در متن باشد به صورت بداهه بيان كنند و اين جمله يا ديالوگ به دل بنشيند و با اثر همخواني داشته باشد خيلي به متن و برنامه كمك مي كنند و خوشبختانه نقطه چين بازيگران اين چنيني زياد داشت.
به نظر مي آيد استفاده از متن و نوشتن فيلمنامه در سريال هاي روتين در چند سال اخير متداول شده و پيش تر يك طرح كلي در يك صفحه نوشته مي شد و بازيگران طبق آن ديالوگ هاي في البداهه داشتند؟
تا آن جا كه من مي دانم تمام برنامه هاي روتين و هرشبه فيلمنامه داشته است و اينطور نبوده كه فقط طبق يك صفحه طرح كلي بازيگرها كار كنند. مي توان فقط تفاوت را در اين گذاشت كه وفاداري به متن اصلي فيلمنامه در كارهاي روتين و هر شبه اوايل كمتر بود و حالا بيشتر شده است.
حالا با توجه به اين كه خود شما بازيگر هستيد و اكثر كارهاي شما رنگ و بوي كمدي و طنز داشته چقدر تجربه اينگونه كارهايت در نوشتن به كمكت مي آيد؟
من وقتي مي نويسم تمام تمركزم روي خود متن است. شايد اين برايتان جالب باشد كه بگويم ما در يك اتاقي دور هم جمع مي شديم و متن ها را مي نوشتيم و آماده مي كرديم. قيافه بچه ها در حال نوشتن بسيار جالب بود. يك وقتي تو فكر مي رفتند؛ يك دفعه به هيجان درمي آمدند، گاهي راه مي رفتند و گاهي با خودشان حرف مي زدند. يعني طوري متن ها را به نگارش درمي آوردند كه انگار خودشان درحال تمرين آنها هستند.
چرا فيلمنامه سينمايي نمي نويسيد؟
در حال حاضر يك كاري در دست دارم.
مطمئناً كمدي است؟
مايه هاي طنز هم دارد.
برگرديم به نقطه چين؛ براي نوشتن متن هاي اين سريال هيچ خط قرمزي برايتان ترسيم نمي كردند؟
بعد از چند سال كار كردن براي تلويزيون خط قرمزهاي آن را مي شناسم و لزومي ندارد كه چيزي را براي ما مشخص كنند.
تا حالا شده يك متني را بنويسي و مورد تاييد قرار نگيرد و آن را كنار بگذارند؟
گوش شيطان كر تازگي ها كمتر اينطوري شده.
يكي از دلايل مهم موفقيت سريال نقطه چين به خاطر ارتباطش با مردم بوده است و مطمئناً نويسندگان اين برنامه سهم مهمي در آن داشتند حالا به نظر خودت چقدر به عنوان يك نويسنده متن هايي را كه نوشتي موفق مي داني و اصلاً آنها را قبول داري.
طبيعي است كه برخي متن ها را بيشتر يا كمتر از متني ديگر دوست داشته باشي چون به هرحال در يك كار روتين كه تو بايد هر روز برنامه را پر كني يك وقتي فشار كار آنقدر زياد مي شود كه به ناچار متن هايي مي نويسي كه در آن زمان كم و فرصت كوتاه خيلي هم برايت دلچسب نيست. من تعدادي از متن هايي را كه در اين سريال نوشتم خيلي دوست داشتم ـ مثل متن آن قسمتي كه سيامك انصاري حاضر نيست با بازيگر روبه رويش بازي كند و همه استفعا مي دهند ـ اما تا آن جا كه من مي دانم به مذاق خيلي ها خوش نيامد و با آن ارتباط برقرار نكردند در مجموع سعي مي كنم ذائقه تماشاگر را در نظر بگيرم و جوري بنويسم كه تماشاگران آن را بپسندند. چون در برنامه هاي اين چنيني رضايت تماشاگر اصل بسيار مهمي است.
تا حالا شده كه به خاطر دوستي با كسي نقش او را پررنگ تر بنويسي و يا براي اين كه حال كس ديگري را بگيري يك نقش كوتاه و يا متوسط در فيلمنامه برايش در نظر بگيري؟
به خاطر دوستي نه. ولي به خاطر بازي قضيه فرق مي كند. گاهي يك نويسنده راه دستش نيست كه براي فلان شخصيت بنويسد. اين به آن معني نيست كه فرضاً با آن بازيگر مشكل داشته باشد بلكه فقط در نوشتن ديالوگ براي آن كاراكتر دچار زحمت مي شود.
مثلاً براي شما نوشتن براي كدام كاراكتر راحت تر بود و يا به قول خودتان «راه دستت» بود؟
من يكي از كاراكترهايي كه خيلي راحت مي توانستم برايش بنويسم آقاي پشندي بود و اگر يادتان باشد قسمت هايي را كه من مي نوشتم نقش آقاي پشندي خيلي زياد بود. و اتفاقاً مهران مديري هميشه به من معترض مي شد كه چرا اين كار را مي كنم. چون آقاي پشندي به سختي ديالوگ ها را حفظ مي كرد و آنها در هنگام ضبط برنامه به مشكل برمي خوردند.
تا حالا شده متن هاي ضعيفت را به اسم مستعار بنويسي؟
نه.
فكر مي كني با توجه به اين كه خودت بازيگر هستي كدام يك از كاركترهاي پاورچين را بازي مي كردي در آن موفق بودي؟
من آنقدر در اين مدت به بازي اين بازيگرها عادت كردم كه اصلاً نمي توانم خودم را جايگزين يكي از آنها بكنم. فكر مي كنم تنها خود اين بازيگرها مي توانند به بهترين شكل ممكن نقششان را بازي كنند.
دوست داشتي اصلاً در اين سريال بازي كني؟
بازي كردن در كارهايي كه هر روز پخش مي شود كار فوق العاده سختي است بنابراين ترجيح مي دهم اين كار را نكنم.
شما كار سفارشي هم مي نوشتيد؟
كار سفارشي يعني چي؟
يعني اين كه به شما بگويند در اين متني كه مي نويسيد به چه چيزهايي توجه بيشتر داشته باشيد و يا اكثر زمان آن قسمت از سريال در كدام لوكيشن بگذرد؟
تا اين حد نه.
حالا با توجه به اين كه در اين سريال روي يك كالايي به خصوص تبليغ مي شد شما اجباري نداشتيد كه در متن هايتان اين قضيه را هم در نظر داشته باشيد؟
به هرحال يكي از لوكيشن هاي اين سريال داخل فروشگاهي بود كه براي اين شركت تبليغ مي كرد.
آقاي صحت چرا در اين سريال هيچ كدام از كاراكترها
با هوش نيستند؟ همه به نوعي در خرابكاري يك كار نقش دارند.
اين را همه مي گويند؛ اما نمي دانم چرا من احساس مي كنم آنها آدم هاي بي هوشي هم نيستند فقط در جهت منافع شان كار مي كنند. اتفاقاً هر وقت لازم باشد ذكاوت هم از خودشان نشان مي دهند.
به هرحال اگر نقشه حساب شده و از روي هوش باشد كه نتيجه مي دهد؟
نمي دانم. به نظر من مديري در نقش «اردل» خنگ نيست.
يعني شما در زمان نوشتن متن ها روي كم هوشي آنها تاكيد نداشتيد؟
نه، بعيد مي دانم نويسندگان ديگر هم تاكيدي روي قضيه داشتند.
به نظر شما دليل موفقيت سريالي مثل نقطه چين در چه چيزي بود؟
يكي از اصلي ترين دلايل، توانايي هاي مهران مديري است. بعد انتخاب درست بازيگرها و بازي خوب آنها و احتمالاً خوب بودن تعدادي از متن ها. به هرحال مهران مديري كارگردان بسيار باهوشي است. به كارش اشراف كامل دارد و مي داند در چه زماني بايد مسيرش را تغيير بدهد و از اين قضيه كوچكترين واهمه اي ندارد و اين كار را چنان با هوشمندي انجام مي دهد كه نه تنها كسي دلخور نمي شود بلكه او را تحسين هم مي كند.
آيا براي كار جديدي با همين تيم صحبتي با شما شده؟
در حد چيزهاي كلي بله، اما هنوز هيچ چيز قطعي نيست.